گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل شانزدهم
.III - زندگی یهود در جهان مسیحیت


1 – دولت
به استثنای پالرمو و معدودی از شهرهای اسپانیا، در هیچ یک از شهرهای مسیحیت

1. نام مجلس نمایندگان در اسپانیا. ـ م.

قرون وسطی مقرر نبود که نفوس یهودی آنها از سایر مردم تفکیک شوند؛ لکن یهودیان معمولا از لحاظ فراغت اجتماعی، تأمین جانی، و وحدت مذهبی به طور ارادی جدا از دیگران زندگی می کردند. کنیسه مرکز جغرافیایی، اجتماعی، و اقتصادی محلة یهود بود و اکثر منازل یهود را به طرف خود جلب می کرد. در نتیجه، جماعات بسیار زیادی در یک نقطه متمرکز می شدند، و همین امر از لحاظ بهداشت عمومی و خصوصی زیان آور بود. در اسپانیا مناطق یهودی نشین، هم شامل کاخهای مجلل بود و هم زاغه ها و خانه های مخروبه، و حال آنکه منازل یهودیان دیگر مناطق اروپا عبارت از خانه های کثیف محقر بود.
با پذیرفتن این واقعیت که در همه جای دنیا همواره اغنیا نفوذ بیشتری در انتخابات و انتصابات داشته اند، اجتماعات یهود عبارت بود از کوچنشینهای نیمه دموکراتیک در دنیایی پر از حکومتهای پادشاهی. افراد جماعتی که معمولا به کنیسه مالیات می پرداختند ربنها و خدام آن کنیسه را خود انتخاب می کردند. گروه اندکی از ریش سفیدان منتخب، مجلس بث دین یا دادگاه محلی را تشکیل می دادند که از وظایف آن وضع مالیاتها، تعیین قیمتها، اجرای عدالت، و صدور احکامی دربارة موضوعات تغذیه، رقص، اصول اخلاقی و پوشاک بود، که تمامی آنها نیز همیشه رعایت نمی شد. دادگاه مزبور اختیار داشت که هر یهودی متخلف از قانون را محاکمه کند و همچنین مأمورانی را به اجرای فرمانهای خود بگمارد. کیفر آنها از جریمة نقدی شروع و به تکفیر یا تبعید ختم می شد. صدور حکم مجازات مرگ تقریباً نه مرسوم بود و نه در حوزة صلاحیت «بث دین»؛ به جای چنین کیفری، معمولا دادگاه یهود از حرم یا طرد و تکفیر استفاده می کرد، به این معنی که متخلف را که در مجلس باشکوه و موحشی رسماً مقصر می خواندند، نفرین می کردند، و شمعهایی را که در مجلس افروخته بودند یک یک ، به نشانة درگذشت روحی شخص مقصر، خاموش می کردند. یهودیان، مانند مسیحیان، بارها از طرد و تکفیر استمداد جستند، به همین سبب بود که در هر دو دیانت طرد و تکفیر رعب و تأثیر خود را از دست داد. ربنها، مانند کلیساهای مسیحی، بدعتگذاران را آزار می دادند، از حقوق اجتماعی محروم می کردند، و در موارد نادری کتابهای آنها را می سوزاندند.
معمولا جامعة یهود تابع مقامات محلی نبود. تنها ارباب آن شخص شاه بود؛ این جامعه، در برابر منشوری که حقوق مذهبی و اقتصادیشان را حفظ می کرد، به دلخواه خود، به خزانة وی کمک مالی می رساند. بعدها جامعة یهود عین این کمک را به بخشها و گروههای آزادی یافته اعمال کرد تا استقلال آنها را تسجیل کند. با اینهمه، یهودیان تابع قوانین مملکتی بودند و اطاعت از قوانین را قیدی اخلاقی تلقی می کردند. تلمود می گفت: «قانون کشور قانونی الزامی است.» عبارت دیگری می گفت : «برای رفاه حکومت دعا کنید، زیرا اگر به خاطر ترس از حکومت نبود، افراد یکدیگر را زنده زنده می بلعیدند.»
حکومت از هر فرد یهودی باج یا مالیاتی سرانه اخذ می کرد، از دارایی (حداکثر تا

33%)، گوشت، شراب، جواهرات، صادرات، و واردات آنها مالیات می گرفت. به علاوه هر وقت برای جنگی تدارک دیده می شد یا تاجگذاری بود یا شاه از محلی به محل دیگر سفر می کرد، یهودیان موظف بودند برای این گونه مخارج مبالغی «داوطلبانه» از کیسة فتوت خود بپردازند. یهودیان انگلیس، که عدة آنها در قرن دوازدهم فقط ربعی از یکصدم نفوس تمام مملکت بود، هشت درصد مجموع مالیاتهای کشور را می پرداختند. همین جماعت یک چهارم عوارضی را که برای جنگ صلیبی ریچارد اول، ملقب به لاین هارتد (شیردل) ضرورت داشت فراهم کردند. و وقتی ریچارد به دست آلمانها اسیر شد، برای آزادیش 5000 مارک فدیه دادند، یعنی سه برابر مبلغی که شهر لندن برای این منظور داده بود. همچنین فرد یهودی مکلف به پرداخت مالیاتهایی به جامعة خودش بود و در مواقع معین می بایست مبالغی برای دستگیری مستمندان و تعلیم و تربیت و حمایت از یهودیان فلسطین، که در معرض زجر و آزار قرار داشتند، بپردازد. هر آن ممکن بود که شاه به علتی، یا بدون علت، بخشی یا تمامی اموال «یهودیانش را ضبط کند، زیرا، طبق قوانین فئودالی، کلیة یهودیان «رعیت» وی بودند. هنگامی که شاهی فوت می کرد، قراردادی که وی با اتباع یهود برای حمایت آنان بسته بود فسخ می شد. جانشین وی فقط در ازای هدیة نظرگیری حاضر به تجدید چنین قراردادی بود، و گاهی این هدیه عبارت می شد از یک سوم مجموع دارایی کلیة یهودیان مملکت. در 1463، آلبرشت سوم، مارگراو (مرزدار) براندنبورگ، اعلام داشت که هر یک از سلاطین جدید آلمان «می تواند، بر وفق رسم دیرینه، یا تمامی یهودیان را بسوزاند، یا بر آنها رحم آورده، به جانشان امان دهد و یک سوم از دارایی آنها را بگیرد.» برکتن، حقوقدان بزرگ انگلیسی قرن سیزدهم، این نکته را به عبارت ساده ای چنین خلاصه کرد: «فرد یهودی نمی تواند هیچ چیز از خود داشته باشد، زیرا هر چه وی به دست آورد برای خود وی نیست، بلکه تعلق به سلطان دارد.»
2 – اقتصاد
موانع اقتصادی نیز بر این ناراحتیهای سیاسی افزوده می شد. یهودیان به طور کلی، یا از لحاظ حقوقی، از تملک اراضی منع نشده بودند، به طوری که در قرون وسطی هر چند یک بار یهودیان اراضی وسیعی را در اسپانیای مسلمان یا مسیحی، سیسیل، سیلزی، لهستان، انگلیس، و فرانسه مالک بودند. لکن مقتضیات، این گونه مالکیت را بیش از پیش غیر عملی می ساخت. از آنجا که قوانین مسیحی مزدور ساختن غلامان مسیحی و قوانین یهود اجیر کردن بندگان یهودی را ممنوع ساخته بود، فرد یهودی ناگزیر بود برای بهره وری از اراضی خویش کارگران آزاد را استخدام کند، که پیدا کردن آنها کاری دشوار و نگاه داشتن آنها عملی پر خرج بود. قوانین یهودی کار در روز شنبه را برای فرد یهودی منع می کرد و قوانین مسیحی کار در روز یکشنبه را. این قبیل فراغتها گرفتاریهایی ایجاد می کرد. قانون یا رسم فئودالی، به دست آوردن

هر گونه مقامی در تشکیلات فئودالی را برای فرد یهودی غیر ممکن می کرد، زیرا تصدی این گونه مقامات مستلزم آن بود که شخص به رسم مسیحیان سوگند وفاداری یاد نماید و حاضر به خدمات لشکری باشد. اما، به حکم قوانین تقریباً کلیة کشورهای مسیحی، یهودیان مجاز به حمل اسلحه نبودند. سیسبوت، شاه ویزیگوت اسپانیا، در دوران فرمانروایی خویش، کلیة اجازه نامه هایی را که اسلاف وی برای واگذاری زمین به یهودیان داده بودند لغو کرد. اژیکا، سلطان دیگر این سلسله، کلیة زمینهای متعلق به یهود را که زمانی در تصرف مسیحیان بود «ملک عام» اعلام کرد و در 1293 کورتس والاذولیذ فروش اراضی را به یهودیان ممنوع ساخت. بعد از قرن نهم، از آنجا که یهودیان خود را پیوسته در معرض هجوم یا اخراج می دیدند، از خرید اراضی و املاک یا توطن در مناطق روستایی دوری می جستند. کلیة این شرایط یهودیان را از کار زراعت دلسرد و به زندگی شهری و اشتغال به صناعت، بازرگانی، و امور مالی راغب کرد.
در خاور نزدیک و نواحی جنوبی اروپا، یهودیان در صناعت فعال بودند و، در واقع، در چندین مورد، فنون مربوط به صنایع دستی پیشرفته را از جهان اسلام و بیزانس به سرزمینهای غرب منتقل کردند. بنیامین تودلایی، مورخ یهودی، صدها نفر از شیشه گران یهود را در انطاکیه و صور مشغول کار دیده بود. یهودیان مقیم مصر و یونان از نظر برتری منسوجات الوان و قلابدوزیهایشان اشتهار فراوانی داشتند؛ حتی بعداً در قرن سیزدهم نیز فردریک دوم برای ادارة صنعت ابریشم خود در سیسیل از یهودیان استمداد جست. در آنجا و در سایر نقاط، یهودیان به صنایع فلزی، بویژه زرگری و جواهرسازی، اشتغال داشتند و تا سال 1290 در معادن قلعی کورنوال کار می کردند. در نواحی جنوبی اروپا، صنعتگران یهودی در اصناف نیرومندی متشکل شده بودند و با صنعتگران اروپایی بخوبی رقابت می کردند. اما در اروپای شمالی بسیاری از مشاغل به انحصار اصناف مسیحی درآمد. کشورهای مختلف، یکی پس از دیگری، مانع از آن می شدند که افراد یهودی به عنوان آهنگر، درودگر، درزیگر، کفشگر، آسیابان، نانوا، یا پزشک به خدمت کارفرمایان مسیحی در بیایند یا در بازارها به کار فروش شراب، آرد، کره، یا روغن بپردازند یا در جایی جز محلة یهودیان حق خریدن خانة مسکونی داشته باشند.
یهودیان، که بدین منوال از همه سو در تنگنا بودند، متوجه داد و ستد شدند. راب، ربن تلمودی بزرگ یهودیان بابلی، به پیروان خویش اندرزی زیرکانه داده بود به این مضمون که: «با یکصد اشرفی تجارت کنید، استطاعت خرید گوشت و شراب را خواهید داشت؛ همان مبلغ را در کشاورزی به کار اندازید، حداکثر ممکن است نان و نمکی عاید شما شود.» دستفروش یهودی در هر شهر و قصبه، و بازرگان یهودی در هر بازار مکاره ای سرشناس بود. بازرگانی بین المللی قبل از قرن یازدهم در تخصص، بلکه تقریباً در انحصار آنها بود.

باروبنه ها، کاروانها، و کشتیهای آنها از بیابانها، کوهستانها، و دریاها عبور می کرد، و در اغلب موارد خود آنها همراه کالاهای خویش به سفر می رفتند. جماعات یهودی در حکم حلقه هایی بودند که رشتة داد و ستد را بین عالم مسیحی و اسلام، میان اروپا و آسیا، و بین کشورهای اسلاو و غرب برقرار می کردند. قسمت اعظم خرید و فروش برده به دست آنان صورت می گرفت. شکیبایی و مهارتی که در فراگرفتن زبانها داشتند، درک زبان عبری، تشابه رسوم و قوانینی که در میان جماعات کاملا پراکندة یهود وجود داشت، و غریب نوازی محلة یهودی نشین هر شهر نسبت به هر یهودی بیگانه به آنها مدد می رسانید.به همین خاطر بود که بنیامین تودلایی، تاریخنویس یهودی، نیمی از جهان را زیر پا نهاد و هیچ جا احساس غربت نکرد. ابن خردادبه، که در 870 میلادی از طرف دستگاه خلافت بغداد کار پیک و چاپارها را زیر نظر داشت، در کتاب خویش موسوم به المسالک و الممالک از بازرگانی یهودی نام برده است که به زبانهای فارسی، یونانی، عربی، فرانسه، اسپانیایی، و اسلاوی گفتگو می کردند؛ وی خط سیر دریایی و زمینی آنها از اسپانیا و ایتالیا تا به مصر، هندوستان، و چین را توصیف کرده است. این بازرگانان به همراه خویش خواجگان، بردگان، پارچه های زربفت، پوستهای نفیس، و شمشیرهایی به خاور دور می بردند و، در عوض، مشک، صبر زرد، کافور، ادویه و حریر همراه می آوردند. تسخیر اورشلیم به دست صلیبیون، و فتح مدیترانه به وسیلة ناوهای ونیز و جنووا، به سوداگران ایتالیایی در مقابل بازرگانان یهودی مزیتی بخشید؛ و رهبری یهود در عالم تجارت با قرن یازدهم سپری شد. حکومت ونیز، حتی قبل از جنگهای صلیبی، حمل و نقل کالاهای بازرگانی یهودی را در کشتیهای ونیزی ممنوع ساخته بود. اندکی پس از این واقعه، اتحادیة هانسایی بنادر دریای شمال و دریای بالتیک خود را به روی سوداگران یهودی بست. در قرن دوازدهم کار به جایی رسیده بود که بازرگانی یهود بیشتر جنبة داخلی داشت و، حتی در همین قلمرو تنگ نیز، از همه طرف، با قوانینی که یهودیان را از فروش کالاهایی گوناگون منع می ساخت، محدود بود.
این بود که یهودیان به امور مالی روی آوردند. در یک محیط خصومت آمیز که تجاوز عامة مردم ممکن بود اموال غیر منقول ایشان را نابود کند و آز سلطانی این قبیل مایملک آنان را توقیف سازد، یهودیان به اجبار به این نتیجه رسیدند که پس اندازهایشان باید به صورتی درآید که بتوان بآسانی آن را حرکت داد و تبدیل به پول کرد. در آغاز صرفاً به کار صرافی اکتفا می کردند، بعداً از سایر مردم برای سرمایه گذاری در معاملات بازرگانی پول قبول می کردند، و سپس در ازای دادن وام ربح می گرفتند. اسفار خمسه و تلمود چنین عملی را در میان یهودیان مجاز ندانسته بود، لکن این نهی شامل معاملات بین یهودی و غیر یهودی نمی شد. همچنانکه زندگی اقتصادی بغرنجتر گردید و، با توسعة بازرگانی و صنعت، به سرمایه گذاری احتیاج مبرمتری پیدا شد، یهودیان، از طریق یک واسطة مسیحی، به یکدیگر نیز وام دادند، یا

اشخاص را در یک بنگاه اسماً شریک و در منافع حاصله از آن رسماً سهیم ساختند. این تدبیری بود که ربنهای یهود و چند تن از علمای الاهی مسیحی آن را مجاز دانسته بودند. از آنجا که طبق قوانین اسلام و مسیحیت رباخواری حرام شمرده می شد، و به همین سبب وام دهندگان مسیحی قبل از قرن سیزدهم اندک بودند، وامخواهان مسلمان و مسیحی ـ از جمله روحانیون، کلیساها، و صومعه ها ـ تقاضای وام پیش یهودیان می بردند، چنانکه آرون از یهودیان متمکن شهر لینکن، سرمایة لازم برای ساختمان نه صومعة فرقة سیسترسیان و دیر عظیم سنت آلبنز را تدارک دید. در قرن سیزدهم بانکداران مسیحی به این امر راغب و به اتخاذ روشهایی که به دست یهودیان کامل گردیده بود مشغول شدند و دیری نپایید که در ثروت و وسعت عمل به مراتب از آنها جلو افتادند. «رباخوار مسیحی اگرچه مجبور نبود مانند یهودی مراقب حفظ منافع خویش در مقابل تصادفاتی از قبیل قتل و غارت باشد، با اینهمه در سختگیری دست کمی از وی نداشت.» هر دو به یکسان شخص بدهکار را با شدت و سماجت خاص رومیها تحت فشار قرار می دادند، و سلاطین نیز تمامی آنها را استثمار می کردند.
کلیه وام دهندگان مکلف به پرداخت مالیاتی گزاف بودند و، اگر یهودی بودند، گاهی ممکن بود دارایی آنها بالمره توقیف شود. رسم سلاطین بر این بود که برای وام ربح زیادی را مجاز شمردند و آنگاه، هر چند وقت یک بار، سود به دست آمده را از چنگ سرمایه داران بیرون آورند. هزینة وصول وامها گزاف بود، و در بسیاری موارد بستانکار ناگزیر می شد به مأموران دولتی رشوه دهد تا اجازه دهند حقش را از بدهکار باز ستاند. در سال 1198، پاپ اینوکنتیوس سوم، به منظور تدارک مقدمات جنگ چهارم صلیبی، به تمام شاهزادگان مسیحی فرمان داد تا هر جا مسیحیان به یهودیان مقروض باشند، آنها را از پرداخت کلیة ربحی که بر بدهیشان تعلق می گرفت معاف سازند. لویی نهم، سلطان متدین فرانسه، «برای رستگاری روح خویش و ارواح نیاکانش»، کلیة اتباع را از پرداخت یک سوم قرضی که به یهودیان داشتند معاف ساخت. پادشاهان انگلیسی گاهی در مورد آن اتباعی که به یهودیان بدهکار بودند، با صدور فرامینی، تعهد پرداخت فرع یا اصل یا هر دو را باطل می ساختند. بودند سلاطینی که این گونه فرامین را می فروختند و در دفاتر حسابشان، مبالغی را که برای نوعپرستی نیابتی خویش دریافت می داشتند درج می کردند. حکومت انگلستان مقرر داشته بود که یک نسخه از هر قرارداد به مقامی مسئول تحویل شود؛ یک نفر خزانه دار دارایی یهود تعیین گردید که کارش بایگانی و نظارت در این قبیل قراردادها و شنیدن مرافعات مربوط به آنها بود. هنگامی که بانکدار یهودی از عهدة پرداخت مالیاتها یا عوارضی که به وی بسته شده بود بر نمی آمد، دولت، با مراجعه به پروندة وامهای وی، تمام یا بخشی از آنها را ضبط می کرد و به بدهکاران اطلاع می داد که از آن پس بدهیهای خود را به دولت بپردازند نه به شخص بستانکار. هنگامی که در 1187، هنری دوم مالیات مخصوصی به ملت انگلیس بست، یهودیان

مجبور شدند یک چهارم و مسیحیان یک دهم دارایی خویش را برای این منظور تسلیم کنند. در این مورد تقریباً نصف تمام مالیات موضوعه را یهودیان پرداختند. گاهگاهی «یهودیان جور مملکت را می کشیدند.» در 1210 میلادی، جان [لکلند]، پادشاه انگلیس، فرمان داد که کلیة یهودیان کشور، اعم از مرد و زن و بچه، را زندانی کنند؛ مبلغ 66000 مارک1 از آنها به عنون باج گرفتند؛ و آنهایی را که مظنون به پنهان داشتن رقم دقیق پس اندازشان بودند هر روز با کشیدن یک دندان شکنجه دادند تا به اقرار آمدند. در سال 1230، هنری سوم، با این اتهام که یهودیان سکة رایج مملکت را تراشیده اند (و ظاهراً برخی به این عمل دست زده بودند)، یک سوم کلیة اموال منقول یهودیان انگلیسی را توقیف کرد. از آنجا که این عمل سود سرشاری عاید خزانة پادشاه کرد، در 1239 دوباره تکرار شد. دو سال بعد 000’20 مارک نقره از آنها بزور گرفتند، و در 1244 این رقم به 000’60 مارک افزایش یافت، که معادل بود با کلیة عواید سالانة پادشاه. هنگامی که هنری سوم 000’5 مارک از ارل آوکورنوال وام گرفت، تمام یهودیان انگلستان را به عنوان وثیقه به وی واگذار کرد. از سال 1252 تا 1255، بر اثر تحمیل یک رشته عوارض و باجها، یهودیان را چنان کارد به استخوان رسید که رخصت خواستند دسته جمعی انگلستان را ترک گویند، لکن چنین اجاره ای به آنها داده نشد. در سال 1275، ادوارد اول وام دادن به قصد رباخواری را اکیداً ممنوع کرد، با اینهمه وام گرفتن کماکان ادامه یافت و، چون این امر مستلزم خطر زیادتری بود، میزان ربح افزایش گرفت. ادوارد دستور داد تا کلیة یهودیان انگلیس را بازداشت و اموالشان را ضبط کنند. جمعی از وام دهندگان مسیحی نیز دستگیر و سه تن از آنها به دار آویخته شدند. از جماعت یهودی 280 نفر در لندن تکه تکه، چهار شقه، و به دار آویخته شدند؛ عدة دیگری در ولایات به قتل رسیدند؛ و اموال صدها نفر یهودی به نفع خزانة مملکتی ضبط شد.
در فواصل اضطراب آمیز این مصادره ها، بانکداران یهودی کارشان رونق بسزایی پیدا می کرد، و تمول بعضی از آنها بسیار علنی بود. این قبیل یهودیان ثروتمند نه فقط برای احداث کاخها و کلیساهای فخیم و صومعه ها وجوهی در اختیار دیگران قرار می دادند، بلکه برای خودشان نیز خانه های مجللی برپا می کردند. خانه های یهودیان انگلیس در زمرة اولین خانه هایی بود که با سنگ ساخته شد. با وجود گفتة ربن الیعازار، که «همه کس، اعم از زنان و بردگان و ثروتمندان و نیازمندان، در نظر خداوند مساوی است»، در میان یهودیان جمعی توانگر و دستة دیگری بینوا بودند. ربنهای دین یهود برای کاهش فقر و جلوگیری از ثروت سرشاری که شخص را سودجو بار می آورد نظامهای اقتصادی متعددی اندیشیده بودند. این جماعت، ضمن تعالیم خود، تأکید می کردند که همة افراد قوم برای رفاه ابنای خویش

1. یک مارک معادل نیم پوند نقره بود، با قوة خرید شاید پنجاه برابر ارزش امروزی آن (پنج دلار و چهار سنت).

مسئولند، و، با دادن ترتیباتی برای جمع آوری صدقه و اعانه، در تسکین لطمات ناشی از فقر و بدبختی می کوشیدند. هرگز داشتن ثروت را سرزنش نکردند، لکن موفق شدند به دانش اعتبار و حیثیتی بدهند که برابر با ثروت باشد. انحصار و دسته بندیهای محتکران را از گناهان شمردند. به خرده فروش اجازه ندادند که بیش از یک ششم بهای عمده فروشی منفعت ببرد. در مورد اوزان و مقادیر دقت فراوانی مبذول داشتند. حداکثر قیمتها و حداقل دستمزدها را تثبیت کردند. بسیاری از این مقرارت نتیجه نبخشید، زیرا ربنهای دین یهود نتوانستند زندگی اقتصادی یهودیان را از همسایگان مسلمان یا مسیحی جدا سازند؛ به علاوه، قانون عرضه و تقاضای کالاها و خدمات، از میان کلیة قوانین موضوعه، راههای گریزی پیدا کرد.
3 – اصول اخلاقی
توانگران، برای آنکه کفارة ثروت اندوزی را بدهند، در راه دستگیری مستمندان مال فراوانی بذل می کردند. تعهدات اجتماعی ناشی از ثروت را می پذیرفتند، و شاید از نفرین یا آتش خشم بینوایان می هراسیدند. هرگز شنیده نشده است که هیچ یهودی در میان جماعت یهودیان زندگی کند و از گرسنگی جان سپرده باشد. حتی از قرن دوم میلادی، هر چند وقت یک بار، دارایی هر یک از آحاد اجتماعی کنیسه، هر قدر هم شخص بیچیزی بود، زیر نظر مباشران رسمی تقویم می شد تا مبلغی برای کوپاه یا صندوق جمعیت وصول شود، و همین صندوق بود که هزینة نگاهداری سالمندان، مستمندان، بیماران، و تحصیل و عروسی یتیمان را تأمین می کرد. در خانة افراد به روی نیازمندان، بویژه محققان در به در، همواره گشاده بود. در بعضی از جوامع، مأموران خاص اجتماع مذهبی یهود مسافران تازه وارد را در خانه های خصوصی افراد مسکن می دادند. در قرون وسطی، به مرور تعداد انجمنهای خیریة یهود بسیار زیاد شد. علاوه بر بیمارستانها، پرورشگاههای یتیمان، نوانخانه های فراوان، و خانه هایی برای سالمندان، سازمانهایی پدید آمده بود تا برای آزادی اسیران فدیه تهیه کند، برای عروسان تهیدست جهیزیه تدارک بیند، از بیماران عیادت به عمل آورد، از زنان بیوة مستمند مواظبت نماید، و هزینة کفن و دفن فقرا را بپردازد. مسیحیان از طمع یهودی [نسبت به غیر یهودی] شکایت می کردند، و می کوشیدند تا، با استشهاد به سخاوت شایان تقلید یهودیان [نسبت به یهودیان دیگر]، همکیشان خود را به دستگیری خلق تشویق نمایند.
اختلافات طبقاتی در سبک لباس پوشیدن، طرز تغذیه، طرز گفتار، و صدها چیز دیگر متجلی بود. یهودی فقیر خرقه یا جبه ای با آستینهای دراز و کمربند به تن می کرد که معمولا به رنگ سیاه بود، چنانکه گویی برای هیکل ویران شده و سرزمین تاراج شدة یهود لباس ماتم به بر کرده است. اما در اسپانیا یهودیان متمکن کامرانی خویش را با پوشیدن خز و حریر اعلام می داشتند، و ربنها بر این گونه تظاهرات که سبب برانگیختن دشمنی و نارضایتی می شد

بیهوده تأسف می خوردند. هنگامی که شاه کاستیل پوشیدن لباسهای فاخر را ممنوع ساخت، مردان یهود همگی فرمان را اطاعت کردند، لکن از آن پس به شکوه و ابهت زنان خویش پرداختند؛ هنگامی که سلطان از آنها توضیح خواست، وی را خاطر جمع ساختند که بزرگواری سلطانی بالاتر از آن بوده است که بخواهد طبقة زنان مشمول این قبیل قید و بندها بشوند. در طول قرون وسطی، یهودیان همچنان زنان خویش را با لباسهای فاخر می آراستند؛ ولی به آنها اجازه نمی دادند که با سر عریان به میان مردم روند. نپوشاندن موی سر خلافی بود که مرتکب را مستوجب طلاق می ساخت. از جمله تعالیم شرع یکی آن بود که مرد یهودی نباید در حضور زنی که موی سرش پیداست دست دعا به درگاه خدا بردارد.
خصوصیات بهداشتی شریعت موسی اثرات ناشی از سکونت جماعات بی اندازه زیاد در یک نقطه را کاهش می داد. ختنه کردن، استحمام هفتگی، نهی از خوردن گوشت و شراب فاسد به یهودیان در برابر امراضی که در کشورهای مسیحی حول و حوش آنان شیوع داشت، حفاظتی بیش از حد می بخشید. در میان طبقات بی چیز مسیحی، که به خوردن ماهی یا گوشت نمک سود عادت داشتند، بیماری جذام فراوان بود، حال آنکه در بین یهودیان این مرض بندرت به چشم می خورد. شاید به همین دلایل یهودیان کمتر از مسیحیان مبتلا به وبا و بیماریهای مشابه می شدند. در محلات فقیرنشین رم، که پناهگاه خیل پشه های باتلاقهای حومه بود، یهودی و مسیحی به یکسان بر اثر ابتلا به مالاریا می لرزیدند.
زندگی اخلاقی یهودی قرون وسطی نموداری از میراث شرقی و ناتوانیهای اروپایی او بود. از آنجا که یهودی در هر قدمی با تبعیض رو برو می شد، مورد چپاول و قتل عام و سرشکستگی قرار می گرفت، و محکوم به ارتکاب جرایمی می شد که هرگز به آنها دست نیازیده بود، او هم مانند هر ضعیفی در هر جای دنیا، در مقام مدافعه از نفس، به حیله پناه می برد. ربنهای یهود بارها تذکر می دادند که «مغبون کردن یک نفر غیر یهودی بمراتب بدتر از فریفتن یک نفر یهودی است.» لکن برخی از یهودیان چنین خطری را به جان می خریدند، و شاید مسیحیان نیز تا آن حد که عقلشان اجازه می داد به موذیگری توسل می جستند. پاره ای از بانکداران، اعم از یهودی یا مسیحی، در بازخواست طلب خویش ذره ای شفقت نداشتند، هر چند که بی شک در قرون وسطی نیز مثل قرن هجدم وام دهندگانی نیز بودند که در امانت و صداقت به پای مایر آنسلم از خانوادة معروف روتشیلد می رسیدند. بعضی از یهودیان و مسیحیان سکه های رایج را می تراشیدند یا اموال دزدی را قبول می کردند. همین امر که یهودیان بارها به احراز مقامات شامخ مالی نایل می آمدند نشانة آن است که کارفرمایان مسیحی به درستی آنان اعتماد داشتند. بندرت اتفاق می افتاد که یهودیان مرتکب جرایم شنیعی از قبیل قتل نفس، دزدی، و هتک ناموس شوند. بدمستی میان افراد یهودی در سرزمینهای مسیحی نشین کمتر از بعضی قلمروهای مسلمان نشین بود.

زندگی جنسی آنان علی رغم رواج چندگانی به طرز شایان توجهی منزه از خطا بود. یهودیان در مقام قیاس با دیگر اقوام شرقی تبار کمتر به لواط اعتیاد داشتند. زنان آنها دوشیزگانی محجوب، همسرانی کوشا، مادرانی پرزا، و امین بودند؛ از آنجا که زود وصلت می کردند، فحشا به حداقل تخفیف پیدا می کرد. عدة مردانی که تأهل اختیار نمی کردند کم بود. ربن آشر بن یهیئل فتوا داد که جوان مجرد بیست ساله را باید به حکم دادگاه شرع مجبور به وصلت کرد، مگر آنکه به تحصیل قوانین شرع اشتغال داشته باشد. خواستگاری را پدر و مادر اطفال انجام می دادند. طبق یک سند یهودی، در قرن یازدهم، «دخترانی که آن قدر بی ادب یا گستاخ باشند که میل یا دلخواه خویش را بیان دارند» معدود بوده اند. اما هیچ ازدواجی بدون رضایت دو طرف کاملا قانونی محسوب نمی شد. ممکن بود پدری دختر صغیر خود را حتی در شش سالگی شوهر دهد، اما این قبیل زنان، منکوحة غیر مدخوله محسوب می شدند مگر آنکه به سن رشد رسیده باشند؛ و هنگامی که دختر به سن بلوغ می رسید، در صورت تمایل می توانست عقد ازدواج را لغو کند. جریان خطبه یا عقد ازدواج عبارت بود از یک عمل رسمی که دختری را طبق موازین شرع به حبالة نکاح مردی درمی آورد. و از ان پس زن و مرد نمی توانستند از یکدیگر جدا شوند، مگر با صدور حکم طلاق. در مجلس عقد، قراردادی که به عبری آن را «کتوبا» می خواندند برای تعیین جهیزیه و مهریه به امضا می رسید. مهریه مبلغی بود که از دارایی شوهر تعیین می شد تا در صورت طلاق یا مرگ شوهر به زن تعلق بگیرد. اگر مبلغ مهریه دست کم به دویست زوذا (که با آن خرید منزلی برای خانوادة واحدی امکان داشت) نمی رسید، ازدواج با یک دختر باکره معتبر نبود.
در ممالک اسلامی میان یهودیان متمکن چندگانی مرسوم بود، لکن بین یهودیانی که در دنیای مسیحی زندگی می کردند این موضوع بندرت دیده می شد. در نوشته های ربنهای یهودی دورة بعد از تلمودی هزار بار به کلمة «همسر» شخص برمی خوریم، لکن هرگز ذکری از «همسران» نمی رود. در حدود سال 1000 میلادی ربن بزرگ یهودیان شهر ماینتس، گرشوم بن یهودا مقرر داشت که هر یهودی از شیوة چندگانی پیروی کند تکفیر شود، و بعد از این تاریخ بود که در تمامی اروپا، به استثنای اسپانیا، چندگانی و زندگی با زنان صیغه بین یهودیان تقریباً منسوخ شد. با وصف این، مواردی پیش می آمد که چون زنی ده سال بعد از عروسی هنوز عقیم می ماند، به شوهرش اجازة گرفتن یک زن عقدی دیگر یا صیغه ای را می داد. در میان یهود حفظ اصل و نسب اهمیت زیادی داشت. همین دستور گرشوم، مرد یهودی را از حق دیرینه اش که می توانست زن را بدون تقصیر یا کسب رضایت وی طلاق گوید محروم ساخت. در میان یهودیان قرون وسطی محتملا طلاق به مراتب کمتر از امریکای عصر جدید صورت می گرفت.
با آنکه از نظر حقوقی پیوند ازدواج نسبتاً سست بود، کانون خانواده مرکز نجات زندگی یهود محسوب می شد. مخاطرات خارجی باعث وحدت داخلی می شد؛ و تقریرات شهود مخالف

دلالت بر آن می کند که «محبت و وقار ... رعایت احوال، ملاحظة دیگران، و علاقة پدری و برادری» همه از ویژگیهای زندگی خانوادگی یهود بوده و هست. شوهر جوان با زن خویش در وقت کار و به هنگام شادی و محنت شریک بود، چنان دلبستگی عمیقی نسبت به او پیدا می کرد که گویی آن دو روحی یگانه در دو پیکر بودند، و به مقام پدری می رسید و کودکان به گرد او بزرگ می شدند و قوایی را که در نهادش پنهان بود برمی انگیختند و صمیمیترین وفاداریهای وی را نسبت به خود جلب می کردند. مرد خانواده، قبل از زناشویی، احتمالا هیچ گونه روابط جنسی با زنی نداشت، و، در اجتماعی تا این حد کوچک و صمیمی، بعد از ازدواج نیز چندان فرصتی برای این قبیل خیانتها پیدا نمی کرد، پدر، تقریباً از هنگام تولد اولاد، برای دختران خویش جهیزیه تدارک می دید و برای پسران مهریه؛ به علاوه، این را از مسلمات می دانست که در سالهای اولیة زناشویی باید جور آنها را بکشد. این رویه به ظاهر عاقلانه تر بود تا اینکه بگذارد جوانش، تا تهیه مقدمات برای قید و بندهای تکگانی، ده سالی را در هرج و مرج جنسی بگذراند، در بسیاری موارد داماد سر خانه می رفت، و کمتر اتفاق می افتاد که این امر بر شادکامی آنها بیفزاید. نفوذ کلام کهنسالترین پدر در خانواده تقریباً به همان اندازه مطلق بود که قدرت امپراطور در روم. وی حق داشت اطفال خود را تکفیر کند؛ تا حدود معقولی زن خویش را بزند و اگر در این حیص زن بسختی مجروح می شد، جامعه، تا آن اندازه که قدرت مالی مرد اجازه می داد، جریمه اش می کرد. قاعدتاً قدرت وی با چنان شدتی اعمال می گردید که هرگز عشق پرشور وی را از نظر پنهان نمی داشت.
موقعیت زن از لحاظ حقوقی نازل و از نظر اخلاقی بلندپایه بود. مرد یهودی مانند افلاطون خدا را سپاس می گذاشت که زن آفریده نشده است، و زن یهودی از سر فروتنی جواب می داد: «خدا را شکر که مرا بر وفق مشیت خویش آفرید.» در کنیسه، زنان جای جداگانه ای در بالاخانه داشتند و یا پشت سر مردها می نشستند، که این خود نشانی از زیبایی اغفال کنندة آنان بود. هنگام شمارش عدة حاضران برای حد نصاب، هیچ گاه زنان را به حساب نمی آوردند. سرودهایی را که در ستایش از زیبایی زن ساخته شده بود ناشایسته می دانستند، هر چند که تلمود آنها را جایز شمرده بود. دلربایی و معاشقه میان مرد و زن، اگر هم بود، از راه مکاتبه صورت می گرفت. گفتگوی علنی میان مردها و زنها، حتی بین زن و شوهر، از طرف ربنها ممنوع شده بود. رقصیدن عملی مجاز بود، به شرط آنکه زن با زن برقصد و مرد با مرد. در حالی که شوهر قانوناً تنها وارث زن خویش بود، هنگام مرگ شوهر چیزی به بیوه اش تعلق نمی گرفت مگر مبلغی معادل جهیزیه و مهریه. در چنین مواردی، قاعدتاً فرزندان پسر که وارث طبیعی متوفا بودند می بایست به طرزی آبرومندانه متکفل مخارج مادر خود شوند. فرزندان دختر فقط در صورتی از ارث بهره می بردند که طفل پسری در میان نبود، وگرنه چاره ای نداشتند جز آنکه امیدوار به توجهات برادران خویش باشند، و بندرت اتفاق می افتاد که برادری از خواهران

خود توجه نکند. دختران را به مدرسه نمی فرستادند؛ در مورد آنها، کسب اندکی علم را چیز بسیار خطرناکی می شمردند. با اینهمه، تدریس خصوصی برای زنها مجاز بود. در تاریخ یهود چندین زن را می توان سراغ گرفت که در حضور مردم به ایراد خطابه هایی دربارة شریعت موسی پرداخته اند ـ گو اینکه، در بعضی موارد، ناطق مجبور بود از پشت پرده ای شنوندگان خود را مخاطب قرار دهد. علی رغم همه نوع موانع مادی و حقوقی، یک زن لایق یهودی بعد از زناشویی به درک افتخارات کامل نایل می شد و فداکاری تام از شوهر خویش می دید. یهودا بن موسی بن طیبون (1170) استشهاد به کلام یکی از حکمای اسلامی می جست که گفته بود: «هیچ کس زنان را محترم نمی شمرد مگر آنکه خود محترم باشد، و هیچ کس آنان را خوار نمی شمرد مگر آنکه خود خوار باشد.»
رابطة پدر و فرزندی بیشتر به کمال نزدیک بود تا مناسبات زن و شوهری. مرد یهودی با غروری مبتذل به قدرت تولید مثل و کودکان خویش می بالید و جدیترین سوگند وی وقتی بود که دستش را بر روی بیضه های شخصی قرار می داد که وثیقه را می پذیرفت. واژة انگلیسی testimony به معنای «شهادت» هم به همین مسئله برمی گردد.1 یکی از احکام ربنها این بود که هر مرد یهودی باید اقلا دو طفل داشته باشد. معمولا عدة اطفال در هر خانواده ای بیشتر از دو بود. کودک را به عنوان میهمانی از بهشت خداوندی، یا فرشته ای گوشت و پوست بافته، محترم می داشتند. پدر تقریباً حکم جانشین خدا را داشت و به وی حرمتی می کردند که شایستة این مقام بود. پسر آن قدر در حضور پدر خود سرپا می ایستاد تا به او رخصت نشستن داده شود، و اطاعت مشتاقانه ای نسبت به پدر روا می داشت که کاملا با غرور جوانی سازگار بود. در مراسم ختنه، پسر را طبق پیمان ابراهیم خلیل به حضور یهوه پیشکش می کردند، و هر خانواده ای خود را مکلف می شمرد که یک فرزند ذکور را برای ورود در سلک روحانیون تربیت کند. هنگامی که پسر سیزده سالش تمام می شد، او را در زمرة مردان به حساب می آوردند و، بعد از انجام یک سلسله آداب و شعایر خاصی،2 مکلف به رعایت تمامی احکام شریعت موسی می دانستند. دیانت به هر یک از مراحل رشد صبغة هیبت و تقدس خود را می بخشید و تکالیف پدر و مادر را آسانتر می کرد.
4 – دین
به همین روال، دین در حکم یک پلیس روحانی بود که از تمام مراحل قوانین اخلاقی

1. ریشة آن testes به معنی «بیضتین» است. ـ م.
2. در میان یهودیان، این آداب به «برمیصوا» (تحت اللفظی به معنی «فرزند احکام الاهی»، و غرض از آن رسیدن فرزند پسر به سن بلوغ یا مرحلة قبول مسئولیتهایی است که احکام شرع به دوش او می گذارد) شهرت دارد که نشانی از آن در پیش از قرن چهاردهم دیده نشده، اما احتمالا قدیمتر است.

مراقبت می کرد. بی شک، در شریعت موسی گریزگاههایی پیدا می شد و افسانه هایی حقوقی جعل می گردید تا آزادی جرح و تعدیل را، که از لوازم ضروری زندگی قومی متهور بود، به ایشان بازگرداند. اما ظاهراً یهودی قرون وسطایی شریعت موسی را به طور کلی قبول داشت و آن را پناهی می دانست که نه فقط شخص را از لعنت ابدی می رهاند، بلکه، آشکارتر از آن، قوم یهود را از تجزیه مانع می شد. در هر قدمی که بر می داشت این قوانین شرع وی را به ستوه می آورد، لکن فرد یهودی آن قوانین را، که درست همان زادگاه و مکتب پرورش و پیوند ضروری خود او با زندگی بود، محترم می شمرد.
در یهودیت هر خانه ای یک کلیسا، هر مدرسه ای یک معبد، و هر پدری یک کاهن بود. عین دعاها و آداب مذهبی کنیسه، منتها به طرزی موجزتر، در خانه اجرا می شد. در آنجا بود که ایام روزه و اعیاد مذهبی با تشریفات آموزنده ای برگزار می شد که حال را با گذشته و زندگان را با مردگان، و حتی با موجوداتی که هنوز قدم به عرصة حیات ننهاده بودند، پیوند می داد. هر شب شنبه، پدر خانواده زن و کودکان و خدمتکاران را به دور خویش می خواند و آنها را یک یک تقدیس و، در قرائت دعاها و تعالیم دینی و خواندن غزلهای مقدس، رهبری می کرد. بر روی باهوی هر یک از اطاقهای بزرگ خانه، لولة کوچکی (مزوزا) چسبانیده شده بود؛ در این لوله طوماری وجود داشت که بر روی آن دو بند از سفر تثنیه (6 . 4 – 9 و 11 . 13 – 21)1 نوشته شده بود. این عبارتها به فرد فرد یهودیان خاطرنشان می ساخت که خدای آنها یکی است و حضرتش را باید (با تمام دل و جان و نیرویت دوست بداری.» همینکه کودک به سن چهار می رسید، او را به کنیسه می بردند و، در مراحل اولیة رشد، دین در ذهن وی نقش می بست.
کنیسه تنها محل عبادت نبود، بلکه مرکز اجتماعی عموم یهودیان نیز محسوب می شد، معنی

1. «ای اسرائیل، بشنو یهوه خدای واحد است. پس یهوه خدای خود را بتمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما. و این سخنانیکه من امروز ترا امر میفرمایم بر دل تو باشد. و آنها را به پسرانت بدقت تعلیم نما و حین نشستنت در خانه و رفتنت براه و وقت خوابیدن و برخاستنت از آنها گفتگو نما. و آنها را بر دست خود برای علامت ببند و در میان چشمانت عصابه باشد. و آنها را بر باهوهای در خانه ات و بر دروازه هایت بنویس.» «و چنین خواهد شد که اگر او امریرا که من امروز برای شما امر میفرمایم بشنوید و یهوه خدای خود را دوست بدارید و او را بتمامی دل و بتمامی جان خود عبادت نمائید. آنگاه باران زمین شما یعنی باران اولین و آخرینرا در موسمش خواهم بخشید تا غله و شیره و روغن خود را جمع نمائی. و در صحرای تو برای بهایمت علف خواهم داد تا بخوری و سیر شوی. با حذر باشید مبادا دل شما فریفته شود و برگشته، خدایان دیگر را عبادت و سجده نمائید. و خشم خداوند بر شما افروخته شود تا آسمانرا مسدود سازد و باران نبارد و زمین محصول خود را ندهد و شما، از زمین نکوئی که خداوند به شما می دهد، بزودی هلاک شوید. پس این سخنان مرا در دل و جان خود جا دهید و آنها را بر دستهای خود برای علامت ببندید و در میان چشمان شما عصابه باشد. و آنها را بپسران خود تعلیم دهید و حین نشستنت در خانة خود و رفتنت براه و وقت خوابیدن و برخاستنت از آنها گفتگو نمائید. و آنها را بر باهوهای در خانة خود و بر دروازه های خود بنویسید. تا ایام شما و ایام پسران شما بر زمینیکه خداوند برای پدران شما قسم خورد که بایشان بدهد کثیر شود، مثل ایام افلاک بر بالای زمین.» ـ م.

لغوی کنیسه، مثل کلیسا یا شورای کلیسایی و حوزة علمیه، عبارت بود از جماعت یا اجتماعی از پیروان یک آیین. در ادوار قبل از ظهور مسیحیت، کنیسه اصولا یک مدرسه ( School ) بود؛ یهودیان اشکنازی هنوز هم آن را شوله (Schule) می خوانند. در دوران پراکندگی یهود، وظایف گوناگون عجیبی به کنیسه محول شد. در بعضی از کنیسه ها رسم بر آن بود که روز سبت تصمیماتی را منتشر سازند که مجلس «بث دین» در طول هفته اتخاذ کرده بود؛ مالیاتها را جمع آوری کنند، جزئیات اشیای مفقوده را اعلام دارند، شکایاتی را که یکی از اعضا علیه دیگری داشت بشنوند، و فروش قریب الوقوع مالی را به آگاهی عموم برسانند تا اگر کسی ادعایی یا حقی نسبت به آن داشت، متعرض گردد. کنیسه کار یک انجمن خیریة عمومی را انجام می داد و، در قارة آسیا، حکم مسافرخانة زایران را داشت. خود بنای کنیسه همیشه عالیترین ساختمان در محلة یهود بود. بعضی اوقات، بویژه در اسپانیا و ایتالیا، بنای کنیسه شاهکاری معماری محسوب می شد که آن را با مخارج هنگفت و عشق فراوانی تزیین می نمودند. مقامات مسیحی بارها ساختمان کنیسه هایی را که در ارتفاع به پای بلندترین کلیسای شهر می رسید ممنوع می کردند. در سال 1221، پاپ هونوریوس سوم فرمان داد تا یکی از این گونه کنیسه ها را در شهر بورژ منهدم کنند. شهر سویل در قرن چهاردهم صاحب بیست و سه کنیسه بود، تولدو و قرطبه نیز تقریباً به همین اندازه کنیسه داشتند؛ یکی از کنیسه هایی که در 1315 در شهر قرطبه ساخته شد اکنون به اشارة دولت اسپانیا به صورت بنایی تاریخی حفظ شده است.
هر کنیسه دارای مدرسه ای بود که آن را به عبری بث ها ـ میدارش (= «خانة تدریس») می نامیدند. به علاوه، مربیان خصوصی و مدارس خصوصی متعددی وجود داشت؛ شاید تعداد مردم باسواد بین یهودیان قرون وسطی نسبتاً زیادتر بود تا در میان مسیحیان، گو اینکه این رقم به پای مردمان باسواد دنیای اسلامی نمی رسید. حقوق معلمان را عامة مردم یا پدر و مادر کودکان می پرداختند، لکن همة آنها زیر نظارت جمعی انجام وظیفه می کردند. پسران صبح زود و قاعدتاً هنگام زمستان قبل از طلوع آفتاب به مدرسه می رفتند؛ چند ساعتی بعد، برای صرف ناشتایی به خانه مراجعت می کردند؛ آنگاه بار دیگر به مدرسه برمی گشتند تا ساعت یازده که برای صرف ناهار به خانه می آمدند؛ ظهر دوباره به مدرسه عازم می شدند بین ساعات دو و سه مجالی برای تفریح داشتند؛ تا غروب را باز در مدرسه می گذرانیدند؛ و در این موقع، سرانجام مرخص می شدند تا برای صرف شام، خواندن دعا، و خفتن به خانه های خود برگردند. زندگی برای پسر بچة یهودی امری جدی بود.
زبان عبری و اسفار خمسه موضوعات اساسی تحصیل بودند. در دهسالگی محصل شروع به فراگرفتن مشنا می کرد و در سیزدهسالگی به رسالات مهم تلمود می پرداخت. آن دسته از محصلان که می خواستند در علم دین تتبع نمایند، از سیزدهسالگی و حتی بعد از آن، به فراگرفتن مشنا و گمارا مشغول می شدند. محصل، به خاطر گوناگونی موضوعات تلمود، دانش

مختصری از ده یا دوازده علم پیدا می کرد، اما تقریباً چیزی از تاریخ اقوام یهودی فرا نمی گرفت. بیشتر معلومات از راه تکرار حاصل می شد، و آهنگ دسته جمعی محصلان مدارس آن قدر گوشخراش بود که در بعضی از اماکن مردم اجازة افتتاح مدرسه را نمی دادند.
محصلان، تعلیمات عالیه را در یشیواه یا آکادمی می گذراندند. کسی که از چنین آکادمیی فارغ التحصیل می شد به تلمید حاخام یا طلبة شریعت معروف بود ـ هر چند که چنین طلبه ای بالضروره ربن به حساب نمی آمد، با اینهمه، از کلیة مالیاتهای جمعی معاف بود و به هر مجلسی قدم می گذاشت یا از هر محفلی بیرون می رفت افراد عامی می بایست جلو پایش بلند شوند.
ربن یا فقیه دین در عین حال معلم، حقوقدان، و کاهن بود. وی مکلف بود که تأهل اختیار کند. برای انجام وظایف مذهبی، حقوقی بسیار اندک می گرفت، یا اصلا چیزی نمی گرفت، و معمولا از طریق اشتغال به کارهای دنیوی زندگی می کرد. بسیار کم به موعظه می پرداخت؛ این امر اختصاص به وعاظ سیار یا مگیدیم1 داشت که تعلیمات لازم از لحاظ طنین صدا و بلاغت شگفت انگیز را می دیدند. هر یک از اعضای کنیسه می توانست با صدایی رسا پیشاپیش دیگران به خواندن دعا یا گزیده هایی از کتاب مقدس یهودیان، یا موعظه بپردازد، اما معمولا این افتخار را به یکی از یهودیان نوعپرور یا به آدمی متشخص تفویض می کردند. برای یک عبرانی اصیل آیین، قرائت دعاهای تشریفاتی بغرنج بود. اجرای صحیح این تشریفات مستلزم آن بود که یهودی فرق سر را به نشانة احترام بپوشاند، بر بازوان و پیشانی تعویذهایی مشتمل بر آیاتی از سفر خروج (13 . 1 – 16) ، سفر تثنیه (6 . 4 – 9 و 11 . 13 – 21) ببندد، و بر لبه های جامة خویش حاشیه هایی بدوزد که بر روی آن احکام اساسی خداوند نوشته شده باشد. ربنها این قبیل تشریفات را تذکاریه های لازمی از یگانگی، حضور، و قوانین الاهی می دانستند. یهودیان ساده به مرور ایام معتقد شدند که این دعاها عبارتند از تعویذهایی جادویی که اثری معجزه آسا دارند. اوج این مراسم مذهبی قرائت گزیده ای از طومار شریعت بود که همیشه آن را در صندوقچه ای در بالای محراب کنیسه حفظ می کردند.
یهودیان، در آغاز دوران پراکندگی، نواختن آلات موسیقی را حین مراسم مذهبی ناپسند می شمردند، زیرا به عقیدة آنها ترنم موسیقی با غمی که برای وطن از دست رفته در دل داشتند به هیچ وجه سازگار نبود. اما رابطة میان موسیقی ودین به همان اندازه نزدیک است که رابطة شعر و عشق. عمیق ترین عواطف بشری، برای آنکه با آراسته ترین وجه تجلی نماید، مستلزم احساسیترین هنرهاست. به خاطر شعر، موسیقی، نیز به کنیسه بازگشت. در قرن ششم، پیطانیم، یا شعرای «نو عبرانی»، شروع به سرودن اشعار مذهبیی کردند که با صنایع لفظی آمیخته بود، ولی شکوه پرطنین زبان عبری آن را تعالی می بخشید و آکنده از آن شور مذهبی بود که در آن

1. جمع «مگید » - در لغت عبری، به معنی «کسی که نقل می کند » .- م.

هنگام هم برای تحریک حس وطنپرستی یهودیان سودمند می افتاد و هم برای تسکین احساسات مذهبی. سرودهای روحانی ناپخته اما نیرومند العازار بن کلیر (قرن هشتم) هنوز در میان آداب بعضی از کنیسه ها مقامی دارد. سرودن اشعاری همانند بین یهودیان اسپانیا، ایتالیا، فرانسه و آلمان رواج گرفت. یکی از این گونه سرودها، که هنوز بسیاری از یهودیان درروز عید کفاره (یوم کیپور) می خوانند، از این قرار است:
با فرا رسیدن ملکوت تو
کوهساران نغمه سرا خواهند شد،
و جزیره ها، سرشار از شادی، به خنده خواهند افتاد
چه بتمامی از آن خداوند هستند.
و تمامی جماعات آنها
چنان در ستایش تو آواز سر خواهند داد
که چون دورترین اقوام آن را بشنوند،
تو را سلطان تاجدار خویش خوانند.
هنگامی که این گونه پیوطیم یا غزلهای متبرک وارد آداب نیایش در کنیسه گردید، خواندن آنها به عهدة یک نفر سردسته گذاشته شد، و به این نحو موسیقی بار دیگر جای خود را در آداب و شعایر مذهبی باز کرد. به علاوه، گزیده های کتاب مقدس و دعاها را، در بسیاری از کنیسه ها، یک سرودخوان یا تمامی حضار کنیسه به لحن و مقامی تلاوت می کردند که آهنگ آن سرودها اغلب جنبة بدیهه سازی داشت، لکن گاهی از شیوه های معمول تلاوت سادة دعای مسیحی پیروی میشد. در تاریخ نامعینی قبل از قرن یازدهم، از مکتب آوازه خوانی صومعة سن ـ گال واقع در سویس، طرز تلاوت پیچیده ای برای سرود معروف عبری موسوم به کال نیذری («همة نذرها») به وجود آمد.
در دل فرد یهودی، کنیسه هرگز مقام هیکل را پیدا نکرد. امید فرا رسیدن روزی که بر فراز کوه صهیون، در برابر قدس الاقداس، به پیشگام یهوه قربانی عرضه بدارد همواره در اندیشة وی شعله می کشید، و او را در معرض فریب از سوی شیادانی قرار می داد که بارها «ظهور» کرده خود را مسیحای موعود می خواندند. در حدود سال 720، سرینی نامی از اهالی سوریه خود را منجی موعود خواند و، به قصد بیرون آوردن فلسطین از چنگ مسلمانان، جماعتی را گردآورد و لشکری ترتیب داد. گروهی از یهودیان بابل و اسپانیا سرزمین خود را ترک گفتند و زیر لوای وی به حرکت درآمدند. در جنگی که روی داد سرینی را به اسارت گرفتند و خلیفة اموی، یزید دوم، اظهار داشت که وی مرد عیار و دغلی است، و او را به قتل رسانید. حدود سی سال بعد از این واقعه، ابوعیسی بن اسحاق اصفهانی (عوبدیا یا عبیدالله) به قیام همانندی دست زد. ده هزار تن یهودی تیغ به کف گرفتند و در رکابش شجاعانه به مبارزه برخاستند، اما شکست خوردند؛ ابوعیسی در جنگ کشته شد، و تمامی یهودیان اصفهان

بی استثنا بسختی مجازات شدند. هنگامی که نخستین جنگ صلیبی اروپا را برانگیخت، به مخیلة اقوام یهود این خیال باطل خطور کرد که اگر مسیحیان پیروز شوند، فلسطین را دوباره به یهودیان واگذار خواهند کرد؛ یک سلسله قتل عامهای پی در پی این پندار موهوم را از سر آنها بیرون راند. در سال 1160، داوود الروئی، که خود را مسیحا می خواند، یهودیان اورشلیم را برانگیخت و به آنها وعده داد که اورشلیم و آزادی را به ایشان باز خواهد گرداند. پدر زنش، از بیم آنکه مبادا چنین شورشی یهودیان را به ورطة بلا کشاند، داوود را در خواب به هلاکت رسانید. در 1225 مسیحای دیگری در صفحات جنوبی عربستان ظهور نمود و مایة برانگیختن احساسات لجام گسیختة قاطبة یهودیان شد. ابن میمون، در نوشته مشهورش تحت عنوان «نامه ای به جنوب»، پرده از روی ادعاهای بی اساس آن شیاد برداشت و به یهودیان عربستان خاطر نشان کرد که چگونه درگذشته این گونه اقدامات بی پروا باعث قتل و ویرانی شده بود. با اینهمه، خود موسی بن میمون امید ظهور مسیحا را تکیه گاهی ضروری برای روحیة یهودیان پراکنده دانست و آن را یکی از سیزده اصول مذهبی آیین یهود نمود.