گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل هفدهم
.III - علم در میان یهود


در قرون وسطی علوم طبیعی و فلسفة یهود تقریباً بتمامی در جهان اسلامی متمرکز شده بود. یهودیان قلمرو مسیحیت قرون وسطی، غریب افتاده و اهانت شده، و با اینهمه تحت نفوذ همسایگان خویش، به رازوری، خرافات، و خواب و خیال در ظهور مسیح پناه بردند. برای نضج و ترقی علم، وضعی بدتر از این نمی توانست باشد. مع ذلک، دین مشوق فراگرفتن نجوم شد. زیرا تعیین دقیق ایام مقدس یهود بر این علم متکی بود. در قرن ششم، منجمین بابلی، به جای رصد کردن اجرام سماوی، محاسبة نجومی را متداول ساختند؛ اساس سال را بر حرکات ظاهری خورشید، و اساس ماهها را بر حالات مختلف قرص ماه قرار دادند؛ نامهای بابلی را بر ماهها نهادند؛ برخی از ماهها را سی روز «تمام» و بعضی را بیست و نه روز «ناقص» معین کردند؛ و آنگاه، در یک دورة نوزدهساله، برای سومین، ششمین، هشتمین، یازدهمین، چهاردهمین، هفدهمین، و نوزدهمین سال یک ماه سیزدهم قائل شدند و بدین ترتیب تقویم قمری را با شمسی وفق دادند. در مشرق زمین، یهودیان وقایع را طبق تقویم سلوکیان حساب می کردند که از 312 ق م آغاز می شد. در اروپا، در قرن نهم، «عصر یهودی»، «آنوموندی» یا «سال عالم» را اقتباس کردند که مبدأ آن خلقت فرضی عالم در 3761 ق م بود. تقویم یهودیان، به اندازة گاهنامة خود ما [مسیحیان] بی لطف و مقدس است.
یکی از پیشگامترین منجمان عالم اسلام، دانشور یهودی ماشاءالله (فتـ : حد 815) بود. کتاب «دربارة علم حرکات افلاک» وی به همت گراردوس کرموننسیس (گراردوکرمونایی) از عربی به لاتین ترجمه شد و در دنیای مسیحی مورد تحسین فراوان قرار گرفت. رسالة «دربارة قیمتها» ی وی کهنترین اثر علمی موجود به زبان عربی است. مقدمترین رسالة ریاضی این عهد «حیبورها ـ مشیحا و ها ـ تیشبورت»1 در موضوع جبر، هندسه و مثلثات ـ تألیف ابراهیم بن حییا اهل بارسلون (1065 - 1136) بود که دایرة المعارفی در باب ریاضیات، نجوم، مناظر و مرایا، و موسیقی تصنیف کرد، که بکلی از بین رفته است؛ قدیمیترین رسالة عبری به جا مانده دربارة تقویم را نیز او نوشته است. ابراهیم بن عزرا، از نسل بعدی، بین سرودن شعر و ارائة تحلیل تلفیقی هیچ تناقضی نمی دید. هر دو ابراهیم، اولین یهودیانی بودند که آثار علمی خود را به زبان عبری نوشتند نه عربی. به یاری این گونه کتابها، و سیلی از ترجمه های عربی به عبری، فلسفه و علم مسلمانان جوامع یهودی اروپا را در نوردید و حیطة زندگی عقلانی آنان را از حدود معلومات ربنها فراتر برد و وسعت بخشید.
یهودیان این عصر، که نه فقط تا حدودی از علوم اسلامی سود بردند، بلکه در عین حال سنتهای از دست رفتة خویش را در فن شفای بیمار باز به چنگ آوردند، رسالات بسیار مهمی در پزشکی تصنیف نمودند و معززترین پزشکان اروپای مسیحی گشتند. اسحاق اسرائیلی (حد 855 - حد 955) در فن چشم پزشکی چنان شهرتی در مصر به دست آورد که به سمت پزشک دربار سلاطین اغالبة عرب

1. «رساله در باب مقیاسات و محاسبات». ـ م.

در قیروان گماشته شد. کتابهای پزشکی وی، که از عربی به لاتینی و عبری ترجمه شد. در سراسر اروپا به عنوان آثار کلاسیک چشم پزشکی شناخته می شد؛ در سالرنو و پاریس به عنوان متون درسی به کار می رفت و، هفتصد سال پس از نوشته شدنش، در کتاب «تشریح مالیخولیا» اثر برتن به آنها استناد شد (1621). بر طبق روایات، اسحاق مردی بود بی اعتنا به مال دنیا و سخت مخالف با تأهل، که سالهای عمرش از صد می گذشت. شاید همزمان با وی آساف یهودی [یا، آساف «ها ـ روفه» ( = آساف طبیب)] می زیست، مؤلف گمنام دست نبشته ای که اخیراً کشف شده و حدس می زنند که باید قدیمترین اثر پزشکی موجود به زبان عبری باشد؛ نکتة بسیار شایان توجه دربارة این کتاب آن است که جریان خون را در شریانها و سیاهرگها تشریح می کند؛ که اگر مؤلف به وظیفة قلب پی برده بود، در موضوع گردش خون کاملا بر هاروی پیشی جسته بود.
در مصر، بعد از ورود ابن میمون (1165). فن پزشکی به کلی زیر قبضة پزشکان و متون یهودی درآمد. ابوالفدا، اهل قاهره، به تصنیف مهمترین رسالة چشم پزشکی قرن دوازدهم دست زد و کوهین عطار (حد 658 هـ ق، 1275م) فارما کوپه ای تألیف کرد که هنوز در دنیای اسلامی مورد استفاده است. پزشکان یهودی صفحات جنوبی ایتالیا و سیسیل به منزلة وسیلة یگانه ای برای انتقال پزشکی عربی به دارالعلم سالرنو بودند. شباتای بن آبراهام (913 - حد 982) ملقب به دونولو در نزدیکی اوترانتو به دنیا آمد، به دست ساراستها اسیر شد، در پالرمو به تحصیل پزشکی عربی پرداخت و آنگاه برای طبابت دوباره به ایتالیا بازگشت. یکی از یهودیان اورشلیم موسوم به بنونوتوس گرافئوس در سالرنو به تحصیل پزشکی پرداخت، در آنجا و در مونپلیه تدریس کرد، و رساله ای به نام «در معالجة چشم» نوشت (حد 1250) که علمای جهان اسلام و مسیحیت، به یکسان، آن را به عنوان رسالة قاطعی دربارة امراض چشم پذیرفتند. 224 سال بعد از انتشار این کتاب آن را، به عنوان اولین اثر در باب بیماریهای چشم، برای چاپ انتخاب کردند.
در مدارس علمیة یهود، بویژه در نواحی جنوبی فرانسه، پزشکی جزو دروس تحصیلی بود، تا حدودی بدان علت که ربنها بتوانند از راه طبابت درآمدی داشته باشند. پزشکان یهودیی که در حوزة علمیة عبرانی مونپلیه تحصیل کرده بودند به ایجاد دانشکدة معروف طب مونپلیه کمک کردند. انتصاب یک نفر یهودی در 1300 به سمت رئیس دانشکدة پزشکی، مایة برانگیختن آتش خشم اولیای پزشکی دانشگاه پاریس علیة قاطبة یهودیان شد؛ به همین سبب، دانشکدة مونپلیه مجبور شد در خود را به روی یهودیان ببندد (1301) و پزشکان عبرانی آن شهر مثل عموم یهودیان فرانسه در 1306 از آن کشور تبعید شدند. لکن، تا این تاریخ، بر اثر وجود و نفوذ پزشکان مسلمان و یهودی، پزشکی عالم مسیحی دستخوش انقلابی شده بود. پزشکان سامی نژاد مدتها بود بطلان این فرضیه را که بیماری بر اثر «حلول» شیاطین در پیکر آدمی است ثابت کرده بودند؛ و پیروزی آنها در شیوة تشخیص و معالجة تعقلی امراض سبب تضعیف اعتقاد مردم به خاصیت یادگارهای مقدسان گذشته و دیگر وسایل ماوراءالطبیعی مداوای امراض شده بود.
رهبانان و کشیشان مذاهب آزاد، که دیرها و کلیساهای آنها گنجینة یادگارهای مقدسان گذشته و زیارتگاه زایران بود، پذیرش این تحول را دشوار یافتند. کلیسا پزشکان یهودی را از معاینة بالینی در خانه های مسیحی منع کرد، زیرا بر این گمان بود که این قبیل پزشکان علمشان بر ایمانشان فزونی دارد، و از نفوذشان بر اذهان بیمار وحشت داشت. در 1246، شورای بزیه استخدام

پزشکان یهودی را برای مسیحیان ممنوع کرد؛ در 1267، شورای وین پزشکان یهودی را از معالجة مسیحیان بازداشت. این گونه قید و بندها مانع از آن نشد که پاره ای از مسیحیان سرشناس از مهارت پزشکان یهود بهره گیرند؛ چنانکه پاپ بونیفاکیوس هشتم، که از یک بیماری چشم در رنج بود، از اسحاق بن مردخای استمداد جست. رامون لول (ریموند لولی) یکی از محققان و فضلای اسپانیا از اینکه هر صومعه ای دارای یک پزشک یهودی بود شکایت داشت؛ نظیر همین وضع در دیرهای متعلق به گروه راهبه ها یکی از ایلچیان پاپ را متوحش و متغیر ساخت؛ پادشاهان مسیحی اسپانیا، تا دوران فرمانروایی فردیناند و ایزابل، از مراقبتهای پزشکی یهودی برخوردار بودند. ششت بنونیسته اهل بارسلون، پزشک دربار جیمز اول پادشاه آراگون (1213 - 1276)، مهمترین رساله را دربارة بیماریهای زنانه در عهد خویش نوشت. یهودیان برتری خود در پزشکی دنیای مسیحی را فقط هنگامی از کف دادند که دانشگاههای مسیحی در قرن سیزدهم میلادی علم پزشکی را بر موازین عقلانی استوار ساختند.
ملتی مانند یهود، که این قدر متحرک و پراکنده بود، طبعاً سهم اندکی در علم جغرافیا داشت. با وجود این، جهانگردان برجستة قرن دوازدهم دو نفر یهودی بودند ـ یکی پتخیا اهل راتیسبون و دیگری بنیامین تودلایی ـ که حکایات عبری ارزشمندی از سفرهای اروپا و خاور نزدیک خویش نوشتند. بنیامین در سال 1160 شهر ساراگوسا را ترک گفت و با فراغت از بارسلون، مارسی، جنووا، پیزا، رم، سالرنو، بریندیزی، اوترانتو، کورفو، قسطنطنیه، مجمع الجزایر اژه ای، انطاکیه، کلیة شهرهای مهم فلسطین و بعلبک، دمشق، بغداد، و ایران دیدن کرد. آنگاه با کشتی از اقیانوس هند و دریای سرخ به مصر، سیسیل، و ایتالیا رفت و از آنجا از راه خشکی عازم اسپانیا شد؛ در سال 1173 به زادگاه خویش بازگشت، و اندکی پس از آن درگذشت. در این سفرها غرض عمدة وی دیدن اجتماعات یهود بود؛ اما با دقتی نسبتاً زیاد، و بدون اعمال نظر شخصی، مشخصات جغرافیایی و نژادی هر کشور سر راه خود را شرح می داد. روایت وی به اندازة گزارشاتی که یک قرن بعد مارکوپولو نوشت جالب نیست، لکن احتمالا موثقتر است. سفرنامة بنیامین تقریباً به تمامی زبانهای اروپایی ترجمه شد و تا عهد ما نیز کتاب محبوب یهودیان باقی ماند.