گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل هجدهم
.IV - زندگی بیزانسی: 566 - 1095


در آغاز قرن یازدهم، امپراطوری یونان، در پرتو جنگاوری و حسن تدبیر سلسله های ایسوریایی و مقدونی، بار دیگر همان قدرت، ثروت، و فرهنگی را باز یافته بود که در اوج اقتدارش در دوران فرمانروایی یوستینیانوس داشت. آسیای صغیر، صفحات شمالی سوریه، قبرس، جزیرة رودس، جزایر سیکلاد، و کرت از چنگ مسلمانان به در آمده بود؛ ایتالیای جنوبی یک بار دیگر یونان کبیر شده و زیر فرمان قسطنطنیه درآمده بود؛ بلغارها و اسلاوها را از بالکان بیرون رانده بودند؛ بازرگانی و صناعت بیزانسی بار دیگر مدیترانه را در قبضة اختیار خود گرفت؛ مسیحیت یونانی در شبه جزیرة بالکان و روسیه پیروز شده بود؛ و ادبیات و هنر یونانی در عهد سلطنت مقدونیان دورة رنسانس را به خود می دید. درآمد کشور در قرن یازدهم به پول امروزی معادل 000’000’400’2 دلار می شد.
قسطنطنیه در اوج شکوفایی خویش بود و از لحاظ بازرگانی، ثروت، تجمل، زیبایی، آراستگی، و هنر از رم و اسکندریة قدیم، و از بغداد و قرطبة همان عهد، پیشی می جست. در این تاریخ نفوس آن شهر، که سر به یک میلیون نفر می زد، بیشتر آسیایی یا اسلاو بودند ـ ارمنیها، کاپادوکیاییها، سوریها، یهودیان، بلغارها و یونانیان نیمه اسلاو، به اضافة جماعت رنگارنگی از سوداگران و سربازان اسکاندیناوی، روسیه، ایتالیا، و اسلام؛ و در رأس تمامی یلنها قشری از اشراف یونانی که روز به روز تعدادشان کمتر می شد. هزار نوع خانة مختلف ـ با سقفهای دو شیب، مسطح، یا گنبدی ـ با بالکانه ها، پیشخوانهای ستوندار، باغها، یا داربستها؛ بازارهای شهر انباشته از فراورده های تمام نقاط عالم؛ هزاران کوچة باریک پر از گل و لای، مملو از دکانها و خانه های استیجاری؛ خیابانهایی باشکوه که در دو سوی آنها خانه های مجلل اعیانی و رواقهای سایه افکن قرار داشت و مزین به مجسمه هایی بیشمار، و آراسته به طاقهای نصرت بودند و، از میان دروازه های حصار شهر که بر آنها نگاهبانانی پاس می دادند، به مناطق ییلاقی منتهی می شدند؛ کاخهای سلطنتی مفصلی مانند کاخ تریکونخوس از آن تئوفیلوس، کاخ جدید باسیلیوس اول و کاخ بوکولئون متعلق به نیکفوروس فوکاس، که پلکان مرمری آن به بندرگاهی نزدیک دریای مرمره سرازیر می شد که در دو سوی آن ستونبندی حجاری شده قرار داشت؛ کلیساهای متعدد، (به قول یکی از جهانگردان)، «به تعداد روزهای سال» که چند تا از آنها از لحاظ معماری گوهرهایی قیمتی بودند؛ محرابهایی حاوی معززترین و گرانبهاترین یادگارهای عالم مسیحیت؛ صومعه هایی باشکوه بی آزرمانه از بیرون، و خروش قدیسین مغرور

از درون؛ و کلیسای اعظم سانتا سوفیا که مدام به تزیین آن می پرداختند، کلیسایی درخشان از انوار چراغها و شمعها، سنگین از بوی عود و عبیر، هیبت آور از فرط جلال، و پر طنین از نغمات دلنشین: این بود چارچوب نیمی از طلا ـ نیمی خشت زندگی سرشار پایتخت امپراطوری بیزانس.
در داخل کاخهای شهری اشراف و سوداگران بزرگ، و در کوشکهای ییلاقی ساحلی و دور از ساحلی، هر نوع اسباب تجملی که مورد استفادة آن عصر بود، و آن تزیینی که از بند محرمات اقوام سامی رسته بود دیده می شد: سنگهای مرمر از هر رقم با هر صبغه، نقاشیهای دیواری و موزائیکها، مجسمه ها و ظروف بسیار سفالین، پرده های آویخته بر میله های سیمین، فرشینه ها و قالیها و پارچه های ابریشمین، درهای منبتکاری شده با عاج یا نقره، اثاثه ای با تراش ظریف، ظروف غذاخوری طلا یا نقره. در اینجا بود که متشخصان جهان بیزانس آمد و رفت می کردند: مردان و زنانی با چهرة زیبا و قامت رعنا، ملبس به حریرهای الوان و توری و خز و قائم، و در نزاکت و عشق ورزیها و فتنه سازیها، رقیب پاریس و ورسای عهد بوربونها. هرگز آرایش موی و جواهرات و عطر و بزک بانوان به این درجه از کمال نرسیده بود. در کاخهای امپراطور، تمام مدت سال، آتش را روشن نگاه می داشتند تا عطریات لازم را برای معطر ساختن ملکه ها و شاهزاده خانمها فراهم آورند. هرگز سابقه نداشت که زندگی تا این درجه مزین و پر تشریفات، تا این حد آکنده از مشایعتها و پذیراییها و نمایشها و مسابقه ها، و این اندازه تابع مو به موی رسوم و آداب معاشرت باشد. طبقة پابرجای اشراف، علاوه بر دربار امپراطوری، در هیپودروم [اسپریس یا میدان مسابقات] نیز فاخرترین جامه ها و زیورآلات خویش را به رخ دیگران می کشیدند. کالسکه های آنان در خیابانها چنان بی پروا حرکت می کردند که آنان را منفور پیادة فقیر می ساخت، و آن قدر مجلل و پر زرق و برق بودند که مورد لعن و تکفیر اسقفهایی قرار می گرفتند که در ظروف ـ و بر محرابهای ـ مرمرین و سیمین و زرین به خدمت خدا کمر بسته بودند. روبر اهل کلاری، از وقایعنگاران مشهور فرانسوی، نوشت که قسطنطنیه حاوی «دو ثلث ثروت جهان» بود؛ و به قول بنیامین تودلایی، جهانگرد یهودی، «نفوس یونانی چنان می نمود که جملگی از ملکزادگانند.»
یکی از نویسندگان قرن دوازدهم نوشت: «قسطنطنیه اگر از لحاظ ثروت از تمام شهرهای دیگر برتر است، از نظر رذیلت نیز بر دیگر شهرها تفوق دارد.» در اینجا همة گناهان یک شهر بزرگ میان توانگران و مستمندان این شهر به یک سان تقسیم شده بود. بر روح امپراطوران این سرزمین گاهی خوی حیوانی و زمانی فرشته خویی مستولی بود؛ و در میان مردم شدت نیاز مذهبی را می شد با فساد سیاستها یا خشونتهای جنگ تعدیل کرد. اخته کردن کودکان برای آنکه به عنوان خواجه در حرمسراها و تشکیلات اداری خدمت کنند، و کشتن یا نابینا کردن مدعیان بالفعل یا بالقوة تاج و تخت، در طول زمامداری سلسله های مختلف و در ماجراهای جوراجور

اما تکراری این شهر فرنگ ادامه یافت. نفوس امپراطوری، یعنی خلقی لجام گسیخته و تحت نفوذ انگیزه های ناشی از اختلافات نژادی و طبقاتی و مذهبی، مردمی بودند بی ثبات، خونخوار، و گاهی طاغی؛ حکومت با نان و روغن و شراب به آنها رشوه می داد؛ و مسابقات اسبدوانی، ستیز با جانوران، رقص روی بند، پانتومیمهای مستهجن در تماشاخانه، و حرکت کوکبة امپراطورها یا اعاظم روحانی در سرگذرها آنها را سرگرم می ساخت. قمارخانه و میخانه همه جا وجود داشت؛ فاحشه خانه را تقریباً در هر خیابانی می شد سراغ گرفت، حتی گاهی «در جلو درهای کلیسا». زنان بیزانسی در شهوترانی و اخلاص دینی، و مردان آن در حضور ذهن و عدم رعایت هر گونه اصول اخلاقی در نیل به امیالشان اشتهار داشتند. همة طبقات به سحر، طالع بینی، غیبگویی، جادو، افسونگری، و تعویذهای اعجازآمیز معتقد بودند. فضایل رومی حتی قبل از زبان لاتینی ناپدید شده بود. خصلتهای رومی و یونانی پایمال سیلی از مشرق زمینیهای آواره شده بود که اصول اخلاقی خویش را از کف داده و اخلاقیات دیگران را جز بظاهر قبول نکرده بودند. با اینهمه، حتی در این جامعة بسیار دینی و شهوانی، اکثریت عظیم مردان و زنان اولیا و شارمندانی بودند آراسته و محجوب که، بعد از سبکسریهای ایام جوانی، به شادیها و غمهای زندگی خانوادگی می پرداختند و به اکراه کارهای دنیوی را انجام می دادند. همان امپراطورهایی که رقیبان خود را نابینا می کردند اعاناتی از کیسة فتوت خود به بیمارستانها، یتیمخانه ها، مساکن سالمندان، و برای ایجاد مسافرخانه هایی برای مسافران بذل می کردند. و در آن جرگة اشرافی که تجمل و راحت دستور روزمره زندگی محسوب می شد، بودند صدها کسان که، با حمیتی که پولدوسی از شدت آن می کاست، خود را وقف وظایف مملکتداری و تمشیت امور می کردند و، علی رغم تمام براندازیها و توطئه ها، به طریقی ترتیبی می دادند تا مملکت را از هر گونه مصیبتی برهانند و خوش عاقبت ترین اقتصاد جامعه در جهان مسیحیت قرون وسطی را حفظ کنند.
بوروکراسی یا دیوانسالاریی که دیوکلتیانوس و قسطنطین بنا نهاده بودند، در عرض هفت قرن، وسیلة مؤثری برای حکومت شده بود که حکمش در هر ناحیه ای از قلمرو امپراطوری نافذ بود. هراکلیوس به جای رویة سابق تقسیم امپراطوری به ایالتهای مختلف، کشور را به «تم»ها یا واحدهایی نظامی تقسیم کرد که هر واحد زیر فرمان یک استراتگوس یا فرماندار نظامی اداره می شد؛ این یکی از صد طرقی بود که بدان وسیله خطر ناشی از جهان اسلام موجب جرح و تعدیل بنیادهای امپراطوری بیزانسی شد. تمها تا حدود بسیار زیادی استقلال داخلی خود را حفظ کردند و در پرتو این حکومت تمرکز یافته از رفاه برخوردار شدند؛ اینان، بی آنکه متحمل فشار مستقیم کشمکشها و شدت عملهایی که زندگی پایتخت را پرآشوب می ساخت بشوند، آرامش مداومی به خود دیدند. بر قسطنطنیه شخص امپراطور، بطریق، و جماعت حکمفرما بودند، اما بر تمها قوانین بیزانسی حکومت می کرد. در حالی که اسلام میان قوانین

و الاهیات فرقی قایل نمی شد، و اروپای باختری در دام هرج و مرج ناشی از ده دوازده قانون نامة بربری رفتار شده بود، دنیای بیزانسی میراث یوستینیانوس را به جان گرامی می شمرد و توسعه می بخشید. نوول ها یا قوانین جدید یوستینوس دوم و هراکلیوس، اکلوگا یا قوانین منتخب که از جانب لئو سوم نشر یافت، باسیلیکا یا فرامین شاهی که از طرف لئو ششم اعلام گردید، و نوولهایی که به اشارة همین لئو وضع شد پندکت یا قانون نامة عظیم یوستینیانوس را با نیازمندیهای متغیر پنج قرن تطبیق داد. قوانین لشکری، روحانی، دریانوردی، تجاری، و قوانین مربوط به امور روستایی به احکام قضایی سپاهیان و روحانیون، بازارها و بنادر، و مزارع و دریاها نظم و اعتبار بخشید؛ و در قرن یازدهم، مدرسة حقوق قسطنطنیه مهد متفکران جهان غیر روحانی مسیحیت بود. از این رو، مردم بیزانس بزرگترین عطیة روم ـ حقوق رومی ـ را در خلال هزار سال مخاطره و تغییر حفظ کردند، تا آنجا که احیای آن قوانین در بولونیا در قرن دوازدهم انقلابی در قوانین مدنی اروپای لاتین و قوانین شرعی کلیسای روم پدید آورد. قانون نامة دریایی بیزانس، که توسط لئو سوم اعلام و براساس نظامات بحری رودس باستان وضع شده بود، نخستین مجموعة قوانین بازرگانی در جهان مسیحیت قرون وسطی بود. این مجموعه در قرن یازدهم منشأ قوانین همانندی برای دو جمهوری ایتالیایی ترانی و آمالفی شد؛ و از این طریق جزو میراث حقوقی جهان نوین درآمد.
قانون نامة روستایی کوششی بود معتبر برای جلوگیری از فئودالیسم و استقرار زارعین آزاد. مزارع کوچک را به سربازان بازنشسته تفویض کردند. زمینهای وسیعتری که به حکومت تعلق داشت برای کشت در اختیار سربازان گذاشته شد تا به عنوان خدمت نظام در آنها به کار زراعت بپردازند؛ مناطق عظیمی کوچنشین فرقه های بدعتگذاری شد که از آسیا به تراکیا و یونان منتقل شده بودند. در نواحی باز هم پهناورتر، جماعات بربری را که تصور می رفت حضورشان در قلمرو امپراطوری کم زیانتر از خارج باشد بزور یا تحت حمایت دولت اسکان دادند. به این نحو بود که گوتها در تراکیا و ایلیریا، لومباردها در پانونیا، اسلاوها در تراکیا و مقدونیه و یونان متوطن شدند. تا قرن دهم میلادی نفوس پلوپونز بیشتر از نژاد اسلاو بودند، و اسلاوها در آتیک و تسالی فراوان بودند. حکومت و کلیسا در کاهش بردگی دست یاری دادند. قوانین امپراطوری فروش بردگان یا برده کردن آزاد مردان را ممنوع کرد و بردگانی را که به خدمت سپاهی یا به سلک روحانیون درمی آمدند یا با مردمان آزاد وصلت می کردند خود به خود از قید بندگی رهانید. در قسطنطنیه بردگی در حقیقت منحصر به خدمتکاران خانگی بود، ولی در همین محدوده کم کم رونقی پیدا می کرد.
با اینهمه، تقریباً این یک قانون تنازع بقای نیوتنی تاریخ است که املاک زراعی بزرگتر، به نسبت مقدار و نزدیکیشان، املاک کوچکتر را جذب می کنند، و از راه خرید یا شیوه های دیگر، هر چند وقت یک بار مجموع این قبیل اراضی بدل به املاکی عظیم می شود، به مرور ایام، تمرکز

اراضی به مرحلة انفجار می رسد، آنگاه از طریق بستن مالیات یا به کمک انقلاب املاک بار دیگر تقسیم می شوند، و باز تمرکز اراضی از نو آغاز می شود. تا قرن دهم اکثر اراضی شرق بیزانسی، در املاکی وسیع، متعلق بود به ملاکان ثروتمند (دوناتوی، به معنی افراد مقتدر) ، یا کلیساها و صومعه ها، یا بیمارستانهایی که، به موجب وصیت پرهیزکاران، هر کدام اراضی موقوفه ای خاص خود داشتند. کار کشت در این گونه اراضی بر عهدة سرفها یا کولونی بود که از لحاظ حقوقی آزاد، اما از نظر اقتصادی در قید و بند بودند. مالکان، با خیل ملازمان و محافظان و بردگانی که کارهای خانگی می کردند، در کوشکهای ییلاقی، یا در عمارتهای شهری خود، در عین تجمل زندگی می کردند. نمونه هایی از این اعیان بزرگ را، اعم از خوب یا بد، در داستان ولینعمت باسیلیوس اول، خاتون دانیلیس، ملاحظه می کنیم. هنگامی که وی به دیدن باسیلیوس در قسطنطنیه می رفت؛ سیصد تن غلام بنوبت کجاوه ای را که در آن از پاتراس سفر می کرد روی شانه های خود حمل می کردند. هدایایی که خاتون دانیلیس برای باسیلیوس برد بمراتب گرانبهاتر از هر تحفه ای بود که تا آن تاریخ شهریاری نزد یکی از امپراطوران بیزانسی فرستاده بود. فقط بخشی از این هدیه ها مشتمل بود بر چهار صد تن جوان، صد تن خواجه، و صد تن دوشیزه؛ همچنین چهارصد طاقه پارچه های زربفت نفیس، صد طاقه پارچة کتان (هر کدام آن قدر ظریف که می شد آن را در لای درز یک نی جا داد)، و یک مجموعه ظروف غذا خوری نقره و طلا. وی در دوران حیات قسمت اعظم دارایی خویش را بخشید و هنگام مرگش وصیت کرد که مابقی را به فرزند باسیلیوس تسلیم کنند. لئو ششم ناگهان خود را مالک هشتاد پارچه ملک زراعتی و چند کوشک، مبالغ عظیمی سکه و جواهرات و بشقابهای زرین، اثاثة گرانقیمت، اشیای باارزش، گله های بیشمار، و هزاران تن غلام یافت.
این گونه هدایای یونانی رویهمرفته موجب رضایت خاطر امپراطوران نبود. ثروتی که بدین نحو از گوشت و عرق میلیونها مردم انباشته شده بود به صاحبان آنها قدرتی می بخشید که در مجموع برای هر شهریاری خطرناک محسوب می شد. امپراطوران بیزانس، به حکم منافع شخصی و همچنین حس نوعپروری، می کوشیدند تا این فرایند تمرکز ثروت را متوقف سازند. زمستان سخت سال 927 - 928 به خشکسالی و طاعون انجامید؛ روستاییان، که از گرسنگی در شرف مرگ بودند، زمینهای مزروع خود را به قیمت بی نهایت ناچیز، یا صرفاً در برابر نان بخور و نمیر، به ملاکان عمده فروختند. در سال 934 نایب السلطنه رومانوس نوولی (قانونی جدید) منتشر کرد که ملاکان را تقبیح می کرد که «خود را بیرحمتر از خشکسالی و طاعون نشان داده اند». همین قانون جدید مقرر داشت که هر ملکی که به کمتر از نصف «قیمت عادلانه» خریداری شده است باید به صاحبش بازگردانده شود، و به هر فروشنده ای اجازه داد، در عرض سه سال، زمینی را که فروخته بود بار دیگر، به همان قیمت، از خریدار بازستاند. این فرمان فقط اثری جزئی داشت؛ تمرکز اموال ادامه یافت؛ گذشته از آن، بسیاری از زارعان آزاد که از

مالیاتهای گزاف شاکی بودند زمینهای خود را فروختند و به شهرها و در صورت امکان به قسطنطنیه نقل مکان کردند تا از وظیفه ای که حکومت به مستمندان بذل می کرد استفاده کنند. باسیلیوس دوم مبارزات امپراطوران را علیه اشراف تجدید کرد. فرمان سال 996 وی به فروشنده اجازه داد که هر موقع توانست، زمینش را به همان قیمتی که فروخته بود دوباره بخرد؛ کلیة اسناد مالکیت زمینهایی را که متناقض با قانون مورخ 934 خریداری شده بود لغو کرد، و مقرر داشت که این گونه زمینها بی هیچ درنگ و بی هیچ هزینه ای به صاحبان قبلی آنها بازگردانده شود. بیشتر مالکان از رعایت این قانون طفره می رفتند، و تا قرن یازدهم نوعی فئودالیسم تعدیل یافته به طور پراکنده در شرق بیزانسی برقرار شده بود. اما کوشش امپراطوران هدر نرفت. زارعین آزادی که باقی ماندند، بر اثر انگیزة مالکیت، در زمینهای خویش به ایجاد کشتزار، باغهای میوه، تاکستانها، کندوهای عسل، و مراکز گله داری پرداختند؛ ملاکان بزرگ کشاورزی علمی را به پایه ای رساندند که اوج کمال آن در قرون وسطی بود؛ و از قرن هشتم تا قرن یازدهم کشاورزی بیزانسی پا به پای ترقی روزافزون صناعت آن امپراطوری پیش رفت.
امپراطوری روم شرقی در این دوران یک خصلت شهری و نیمه صنعتی پیدا کرد که کاملا با طرز زندگی روستایی اروپای لاتین شمال کوهستان آلپ تفاوت داشت. کارگران معادن و فلزگران جداً به اکتشاف و استخراج سرب، آهن، مس، و طلا در زمین پرداختند. نه فقط قسطنطنیه، بلکه صد شهر دیگر بیزانسی ـ مانند سمورنا، طرسوس، افسوس، دوراتتسو، راگوزا، پاتراس، کورنت، تب، تسالونیکا، آدریانوپل، هراکلیا، سلومبریا ـ همه از غوغای دباغان، کفاشان، سراجان، اسلحه سازان، زرگران، جواهرسازان، فلزکاران، درودگران، خراطان، چرخسازان، خبازان، رنگرزان، نساجان، کوزه گران، موزائیکسازان، نقاشان و نظایر آنها پر طنین بود. در قرن نهم میلادی شهرهای قسطنطنیه، بغداد، و قرطبه، هر سه به عنوان مراکز عظیم و جوشان صنعتی و مبادلة کالاها، تقریباً جنب و جوش و غوغای سرسام آور یک پایتخت مدرن کوس برابری می زدند. علی رغم رقابت هنرمندان ایرانی، پایتخت یونانی هنوز در تهیة پارچه های حریر و منسوجات لطیف پیشرو دنیای سفیدپوستان محسوب می شد، وفقط سه ناحیة آرگوس و کورنت و تب از این لحاظ بعد از قسطنطنیه قرار داشتند. صنعت منسوجات فوق العاده متشکل بود، و عدة بسیار زیادی از بردگان را به عنوان کارگر در استخدام داشت؛ اکثریت کارگران دیگر را صنعتگران آزاد تشکیل می دادند. جماعت کارگر قسطنطنیه و تسالونیکا از محرومیتهای طبقة خویش آگاه بودند و به شورشهای بی ثمر عدیده ای دست زدند. کارفرمایان آنها تودة عظیمی از افراد طبقة متوسط را تشکیل می دادند که طبقه ای بود مال اندوز، بخشنده، کوشا، با فراست، و بشدت محافظه کار. صنعتگران مهم، از جمله کارگران، هنرمندان، مدیران، بازرگانان، قضات، و متخصصان امور مالی به صورت سیستماتا (با اتحادیه های اصناف) متشکل شده بودند، که دنباله و از مآثر تشکیلات کولگیا و آرتس باستان بود و به واحدهای اقتصادی عظیم یک حکومت «صنفی» مدرن

شباهت داشت، هر اتحادیه ای واجد جنبة انحصاری در رشتة ویژة خود بود، اما در مسائلی مانند خرید مواد، بهای اجناس، روشهای ساختن کالاها، و شرایط فروش شدیداً تابع نظاماتی بود که به موجب قوانین مصوب تعیین می شد؛ بازرسان دولتی بر عملیات و دفاتر حساب نظارت داشتند، و گاهی حداکثر دستمزدها را قانون معین می کرد. با وصف این، صنایع کوچک به کارگران آزاد و تهور انفرادی واگذار شده بود. این ترتیبات به صنعت بیزانس نظم و رفاه و دوام بخشید، اما مانع از ابتکار و اختراع شد، و به رکوردی در وضع اجتماعی و زندگی انجامید که خاص مشرق زمینیها بود.
اداره یا نظارت دولت بر بنادر و اسکله ها، تعیین و تنظیم بیمه و قرضه در مقابل ودیعه گذاشتن ناوها، مبارزة شدید با دریازنی، و وجود ثابت ترین پول رایج در اروپا، همه دست به دست هم داد و مشوق بازرگانی شد. دولت بر کلیة داد و ستدها نظارتی ساری به عمل آورد - صادرات پاره ای از کالاها را ممنوع کرد، تجارت غله و حریر را انحصاری ساخت، بر کالاهای وارداتی و صادراتی عوارض گذارد، و بر فروش مالیات بست. حکومت به سوداگران خارجی ـ ارامنه، سوریها، مصریها، آمالفیها ، پیزاییها، ونیزیها، جنوواییها، یهودیها، روسها، و کاتالانها ـ اجازه داد که قسمت اعظم بازرگانی بیزانس را در دست بگیرند و در خود پایتخت یا اطراف آن «کارخانه ها» یا بنگاههایی نیمه مستقل دایر سازند؛ و با این عمل تقریباً به استقبال حاکمیت بر دو دریای اژه و سیاه رفت. گرفتن ربح مجاز بود، اما نرخ آن به حکم قانون، دوازده، ده، هشت درصد، و حتی کمتر از این مقرر شده بود. بانکداران متعدد بودند؛ و شاید این وام دهندگان قسطنطنیه بودند که برات را ابداع کردند و جامعترین سیستم اعتبار را در جهان مسیحیت قبل از قرن سیزدهم سازمان دادند، نه همکاران ایتالیاییشان.