گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیستم
.VI - آلمان: 566 - 1106


1 – سازماندهی قدرت
حملات ناگهانی نورسها مرحلة نهایی آن هجومهای اقوام بربری بود که پنج قرن قبل از آلمان ناشی شده، امپراطوری روم را متلاشی کرده و از آن کشورهای اروپای باختری را به وجود آورده بود. حال ببینیم به سر ژرمنهایی که در خود خاک آلمان مانده بودند چه آمد؟
خروج قبایل بزرگی مانند گوتها، واندالها، بورگونیاییها، فرانکها، و لومباردها چند صباحی نفوس آلمان را تقلیل داد. وندهای اسلاوی برای پر کردن خلئی که ایجاد شده بود از ممالک بالتیک به طرف مغرب کوچ کردند؛ تا قرن ششم رود الب سر حد قومی میان دنیای اسلاوها و ملل غرب بود ـ چنانکه امروزه سرحد سیاسی آن است. در مغرب الب و زاله قبایل باقیماندة ژرمنی سکنا داشتند؛ به این معنی که ساکسونها در قسمت شمالی آلمان مرکزی بودند، فرانکهای شرقی در امتداد راین سفلا اقامت داشتند، تورینگنیها میان آنها، باواریاییها (که زمانی به مارکومانها مشهور بودند) در کنارة دانوب وسطی، وسوابیاییها ( که زمانی به سوئبها یا سوئوها اشتهار داشتند) در امتداد میان راین علیا و دانوب علیا و در طول سلسله جبال ژورای خاوری و آلپ شمالی مقیم بودند. سرزمین آلمان وجود نداشت، بلکه این ناحیه اقامتگاه مشتی قبایل ژرمنی بود. شارلمانی با غلبه بر این اراضی آنها را وحدت بخشید، و عوامل ضروری یک نظم و قاعدة عمومی را برای این اقوام مختلط فراهم ساخت، اما در هم ریختن امپراطوری کارولنژیان سبب سست شدن این علایق شد و، تا ظهور بیسمارک، حمیت قبیله ای و دلبستگی خاصی که نسبت به ویژگی قومی خویش احساس می کردند مانع از هر گونه اقدامی برای ایجاد تمرکز در میان

قبایل ژرمنی شد، و ملتی را که از جانب دشمنان، دریا، و جبال آلپ به طرز ناآسوده ای محصور بود ضعیف کرد.
در واقع به موجب پیمان وردن (843) بود که لویی یا لودویگ، مشهور به لویی ژرمنی، نوادة شارلمانی، اولین پادشاه آلمان شد. پیمان مرسن (870) قلمرو بیشتری را نصیب لویی کرد و آلمان را سرزمینی میان دو رود راین و الب، به اضافة بخشی از لورن، و سه اسقف نشین ماینتس، ورمس، و شپایر تعیین کرد. لویی زمامداری بسیار برجسته بود. وی سه پسر داشت که هنگام مرگ (876) قلمرو وی میان آنها تقسیم شد. بعد از ده سال هرج و مرج، که در خلال آن شمالیها بر شهرهای راین هجوم بردند، آرنولف فرزند حرامزادة کارلومان، پسر لویی، را به مقام سلطنت «فرانسیای شرقی» برگزیدند (887)، و آرنولف مهاجمان را عقب نشاند. اما جانشین وی لویی سوم، ملقب به داس کیند (کودک) (899 - 911)، جوانتر و ضعیفتر از آن بود که بتواند جلو هجوم و خرابیهای مجارها را بر باواریا (900) کارینتیا (901) ساکس (906) تورینگن (908) و آلمانیا (909) بگیرد. حکومت مرکزی در حفاظت این ایالات شکست خورد؛ هر ایالتی ناگزیر بود خود اسباب دفاع خویش را تدارک کند؛ دوکهای ولایتی با دادن تیولهایی به ملازمان خویش، که حاضر به خدمت لشکری بودند، سپاههایی تشکیل دادند. سپاهیانی که به این نحو تدارک شدند دوکها را از نظر معنوی از پادشاه مملکت مستقل گردانیدند و یک آلمان فئودالی به وجود آوردند. هنگام مرگ لویی کودک، اعیان و اسقفها، که پیروزمندانه مدعی حق انتخاب شاه بودند، تاج و تخت مملکت را به کونراد اول دوک فرانکونیا واگذار کردند (911 - 918). کونراد دوران زمامداری خویش را به کشمکش با هنری (هاینریش) دوک ساکس صرف کرد، اما، از آنجا که آدم بصیری بود، هنری را نامزد جانشینی خویش کرد. هنری (هاینریش) اول، ملقب به فاولر (شکارچی طیور)، به سبب عشقی که به شکار داشت، به این نام خوانده می شد. وی وندهای اسلاوی را تا رود اودر عقب راند، آلمان را در برابر هجوم مجارها تقویت کرد، در سال 933 لشکریان مجار را شکست داد، و با مساعی توأم با شکیبایی خویش زمینه را برای کامیابیهای عظیم پسرش اوتو اول فراهم کرد.
اوتو اول، ملقب به کبیر (936 - 973) ، به منزلة شارلمانی آلمان بود. هنگام جلوس بر اریکة سلطنت فقط 24 سال از عمرش می گذشت، با اینهمه از نظر منش و توانایی دست کمی از یک پادشاه مجرب نداشت. از آنجا که به تشریفات و آداب ظاهری ارج می گذاشت، دوکهای لورن، فرانکونیا، سوابیا، و باواریا را تشویق کرد تا در مراسم تاجگذاری وی در کلیسای آخن، که زیر نظر اسقف اعظم هیلدبرت انجام می گرفت، به عنوان ملازمانش حاضر باشند. بعداً دوکها علیه قدرت روزافزون وی علم طغیان برافراشتند و برادر کوچکترش، هنری، را مجبور کردند تا در توطئة خلع برادر شریک شود. اوتو از ماجرا آگاه شد، فتنه را خوابانید، و هنری را عفو کرد؛ اما هنری بار دیگر در توطئة دیگری شرکت کرد و باز مورد عفو برادر قرار گرفت. پادشاه
تاریخ تمدن جلد 04 - (عصر اʙŘǙƩ: صفحه 660
زیرک دوکنشیƙǘǙʠجدیدی را میان دوستان Ƞبستگان خویش تقسیم کرد و ȘʘϘљʘ̠دوکها را مطیع و منقاد ساخت. سلاطین بعدی عزم و کاردانی از او به ارث نبردند، و به همین سبب قسمت اعظم آلمان قرون وسطی درگیر ستیزه هایی شد که میان سلاطین و امرای فئودال جریان داشت. در این کشمکش اسقفهای آلمانی به حمایت از پادشاه قیام کردند و از صاحبمنصبان مهم اϘǘљʘ̠مشاورها، و گاهی سرداران وی شدند. پادشاه همان طور که مأموران حکومت را معین می کرد، اسقفها و اسقف اعظم را نیز به کار می گماشت. کلیسای آلمان به یک بنیاد ملی بدل شد که فقط علایق آزادی آن را به دستگاه روحانی پاپی می پیوست. اوتو کبیر از Řәʘ͙ʘʠبه عنوان نیروی وحدتبخش استفاده کرد، قبایل آلمانی را به هم جوش داد، و از آنها ملت نیرومندی به وجود آورد.
اوتو، به ترغیب اسقفهای خویش، بر وندها حمله کرد و خواست که به ضرب شمشیر آنان را به قبول مسیحیت وا دارد. وی پادشاه دانمارک و دوکهای لهستان و بوهم را وادار کرد تا او را، طبق رسم فئودال، سرور خود بشناسند. از آنجا که آرزوی اریکة سلطنت امپراطوری مقدس روم را نیز در سر می پروراند، دعوت آدلهاید بیوة زیبای لوتر دوم پادشاه ایتالیا را استقبال کرد و درصدد برآمد او را از شر اهانتهای پادشاه جدید، برنگاریو دوم، برهاند. اوتو با زبردستی امور سیاسی را با عشق ورزی درهم آمیخت: به ایتالیا هجوم برد، آدلهاید را به عقد ازدواج خود درآورد، و سلطنت برنگاریو را تیول نشین پادشاه آلمان گردانید (951). اشراف رومی حاضر نشدند یک آلمانی را امپراطور و سرور ایتالیا بشناسند؛ به همین سبب از این تاریخ کشمکشی آغاز شد که مدت سه قرن به طول انجامید. چون در غیاب اوتو پسرش لودولف و دامادش کونراد علم شورش برافراشته بودند، اوتو ترسید که مبادا در کسب امپراطوری سلطنت خودش را نیز از کف بدهد، و به همین سبب ایتالیا را ترک گفت. هنگامی که مجارها بار دیگر به خاک آلمان هجوم بردند (954)، لودولف و کونراد برایشان راهنماهایی فرستادند و آنها را خوشامد گفتند. اوتو فتنه را خوابانید، لودولف را بخشید، سپاه خود را از نو سامان داد، و در لشفلد، نزدیکی آوگسبورگ، چنان شکست قاطعی بر مجارها وارد آورد که تا مدتی مدید آلمان از امنیت و صلح برخوردار شد. اکنون اوتو کوشش خویش را وقف امور داخلی مملکت کرد: نظم را دوباره برقرار ساخت، ریشة جرایم را از بن بر کند، و چند صباحی آلمان متحدی به وجود آورد که مرفه ترین کشورهای زمان خود بود.
هنگامی که پاپ یوآنس دوازدهم در مقام مبارزه با برنگاریو پادشاه ایتالیا از اوتو یاری خواست (959)، فرصت دیگری برای ایجاد امپراطوری پیش آمد. اوتو با سپاه جراری به ایتالیا هجوم برد و با آرامش وارد شهر رم شد؛ در 962 یوآنس دوازدهم او را امپراطور روم غربی نامید و تاج بر سرش نهاد. اندکی پس از این واقعه، پاپ، که از کردة خویش پشیمان شده بود، زبان به شکایت گشود که اوتو به یک وعده وفا نکرده و راونا را که سابقاً جزو املاک

پاپی بوده به وی باز نگردانیده است. اوتو به اقدام بسیار شدیدی مبادرت ورزید؛ به این معنی که با سپاهیان خود وارد شهر رم شد، اسقفهای ایتالیایی را به یک سینود فرا خواند، و آنها را واداشت تا یوآنس را از مقام پاپی عزل کنند و یک فرد غیر روحانی را به نام لئو هشتم به مقام پاپی برگزینند. (963). بدین ترتیب قلمرو پاپ منحصر به دوکنشین شهر رم و ناحیة سابین شده بود. مابقی ایتالیای مرکزی و شمالی جذب یک امپراطوری مقدس روم و تیول مادام العمر پادشاه آلمان شد. بر اثر این وقایع بود که بعداً سلاطین آلمان مدعی شدند که ایتالیا را به ارث برده اند، و پاپها نتیجه گرفتند که هیچ کس نمی تواند به مقام امپراطوری روم غربی نایل آید مگر آنکه پاپ تاج امپراطوری را بر سر وی بگذارد.
اوتو، نزدیک مرگ خویش، برای جلوگیری از هرج و مرج، پاپ یوآنس سیزدهم را واداشت تا تاج بر سر فرزند وی اوتو دوم بگذارد، و به این نحو، قبل از مرگ، پسر را شریک مسئولیتهای امپراطور کرد (967)؛ تئوفانو دختر رومانوس دوم امپراطور بیزانس را برای پسرش گرفت (972). با این پیوند، آرزوهای دیرینة شارلمانی برای اتحاد میان دو امپراطوری برای مدت کوتاهی تحقق یافت. آنگاه اوتو، که از نظر اعمال مردی فرتوت بود و از نظر سن فقط شصت سال داشت، درگذشت (973)، و تمامی آلمان از مرگ بزرگترین سلاطین خویش سوگوار شد. اوتو دوم (973 - 983) تمام سعی خود را صرف بر آن کرد که ایتالیای جنوبی را به قلمرو خویش منضم کند؛ ولی جان بر سر این کار نهاد و زودتر از موعد طبیعی جان سپرد. اوتو سوم (983 - 1002) هنگام مرگ پدر سه سال بیش نداشت؛ به همین سبب مادرش تئوفانو و جده اش آدلهاید مدت هشت سال در مقام نیابت سلطنت انجام وظیفه کردند. تئوفانو در عرض هجده سالی که صاحب نفوذ بود پاره ای از کمالات خاص بیزانس را وارد آلمان کرد و در دوران زمامداری دو اوتو محرک رنسانسی در ادبیات و هنر شد.
هنگامی که اوتو سوم به سن شانزدهسالگی رسید (996) به نام خویش سلطنت را آغاز کرد. وی، تحت نفوذ ژربر [سیلوستر دوم] و دیگرروحانیون، به فکر افتاد که رم را پایتخت خود قرار دهد و عموم مسیحیان را بار دیگر زیر لوای امپراطوری روم جدیدی درآورد که امپراطور و پاپ با هم آن را اداره کنند. اشراف و تودة رم و لومباردی، که این نقشه را توطئه ای برای استقرار سلطة آلمان و بیزانس بر ایتالیا تعبیر می کردند، در صدد مخالفت با نقشة اوتو برآمدند و یک «جمهوری رومی» تأسیس کردند. اوتو غایلة مخالفان را فرو نشاند و رهبر آنان را که کرسنتیوس نام داشت به قتل رسانید. در سال 999 وی ژربر را به مقام پاپی برگزید، لکن 22 سال از حیات اوتو و دوران چهار سالة پاپی ژربر کوتاهتر از آن بود که بتوان در طی آن سیاست پادشاه آلمان را جامة عمل پوشانید. اوتو، که از پاره ای لحاظ یک فرد عادی و در عین حال یک نیمه مقدس بود، به ستفانیا، بیوة کرسنتیوس، دل باخت. او راضی شد که همخوابه و مسموم کنندة اوتو باشد. پادشاه جوان که مرگ را در رگهایش احساس می کرد، در حالی که

می گریست، از اعمال خود توبه کرد و در سن 22 سالگی در ویتربو درگذشت.
هنری دوم (1002 – 1024) آخرین پادشاه آلمانی سلسلة ساکسون، برای اعادة قدرت شهریاری، در ایتالیا و آلمان، یعنی دو کشوری که در آنجا پادشاهی دو پسربچه موقعیت دوکها را مستحکم و ممالک همسایه را جسور کرده بود، کوشش بلیغی مبذول داشت. کونراد دوم، ملقب به سالیان (1024 - 1039)، مؤسس سلسلة امپراطوران فرانکونیا یا دودمان سالیان، ایتالیا را آرام کرد و سلطنت بورگونی یا آرل را به آلمان منضم ساخت. به سبب احتیاجی که به پول نقد داشت، اسقفنشینها را در برابر مبالغی چنان گزاف فروخت که وجدانش آسوده باشد. سپس سوگند یاد کرد که هرگز در مقابل واگذاری مقامات روحانی پول از کسی نگیرد و «تقریباً موفق شد به وعدة خود وفا کند.» پسرش هنری (هاینریش) سوم، ملقب به درشوارتسه (سیاه) (1039 - 1056)، امپراطوری جدید را به اوج اقتدارش رسانید. در روز «آمرزش»1 در کنستانس، در 1043، تمام کسانی را که در صدد آزار وی برآمده بودند بخشید و اتباع خویش را نصیحت کرد که دل از انتقام و نفرت بشویند. مدت ده سالی تعالیم و رفتار خود وی ـ شاید هم قدرتش ـ از منازعات دوکها کاست و آنها را به رعایت صلحی که در آن عهد «متارکة الاهی» می نامیدند تشویق کرد، و در نتیجه اروپای مرکزی عصر طلایی کوتاهی به خود دید. وی از علم و دانش حمایت کرد؛ به تأسیس مدارس دست زد، و کلیساهای شپایر و ماینتس و ورمس را تکمیل کرد. اما وی قدیسی نبود که صلح جاودانی را تضمین کرده باشد. با مجارستان آن قدر جنگید تا مجارها سروری او را به رسمیت شناختند. وی سه تن را که در مقام رقابت با یکدیگر مدعی مقام پاپی بودند از کار کنار گذاشت، و دو تا از پاپها را یکی پس از دیگری به این سمت منصوب کرد. در تمام اروپا هیچ کس از لحاظ قدرت با وی همسنگ نبود. بالمآل چنان در اعمال اختیارات خویش به افراط گرایید که مخالفت طبقة روحانیون و دوکها هر دو را برانگیخت، لکن قبل از آنکه این مخالفت به درجة انفجار برسد، درگذشت و میراثی که برای هنری چهارم به جا نهاد یک دستگاه پاپی متخاصم و قملرویی پرآشوب بود.
هنری چهار ساله بود که در شهر آخن تاج شاهی بر سرش نهادند، و هنگامی که پدرش در گذشت شش سال بیش نداشت. مادرش و دو تن از اسقفهای اعظم تا سال 1065 در مقام نیابت سلطنت به رتق و فتق امور می پرداختند. در آن سال پسر پانزدهساله را بالغ اعلام کردند، و هنری جوان خود را صاحب چنان اختیارات وسیعی دید که تصور آن هر جوانی را از جادة اعتدال منحرف می کرد. طبیعی است که وی شیوة سلطنت استبدادی را در پیش گرفت و درصدد برآمد

1. «آمرزش»، در مذهب کاتولیک رومی، گذشت از مجازات این جهانی گناه پس از توبه کردن گناهکار، که او نیز باید پس از توبه، گناهان خویش را در این جهان یا در برزخ جبران کند. ولی مسیح و قدیسین او به وسیلة اعمال نیک خود «انبار کفاره »ای فراهم کرده اند موسوم به «گنج بی پایان مکافاتها». کلیسا، به وسیلة این گنج، گناهکار را از کیفر معاف می کند. این معافیت به وسیلة آیین آمرزش به عمل می آید. ـ م.

که طبق آن شیوه بر رعایای خویش حکومت کند؛ دیری نگذشت که پاره ای از اشراف عالیجاه با وی مخالف یا در ستیز شدند، و چون هنری جوان منازعه با آنها را کاری آسان نمی دید، مخالفان تمامی قلمرو وی را تقریباً تجزیه کردند. ساکسونها با مالیاتهایی که به ایشان تحمیل شده بود مخالفت می ورزیدند و حاضر نبودند که اراضی خالصه ای را که هنری مدعی مالکیت آنها بود پس بدهند. مدت پانزده سال (1072 - 1088) وی متناوباً با عناصر مخالف در جنگ بود، و هنگامی که در 1075 آنها را شکست داد، تمام قوا، از جمله مغرورترین اعیان و اسقفهای مبارز قوم، را وا داشت که بی سلاح و پای برهنه از میان صفوف سپاهیان وی عبور کنند و سند تسلیم خود را جلو پایش بر زمین گذارند. در همان سال پاپ گرگوریوس هفتم با صدور فرمانی تفویض مقامات اسقفی و ریاست دیرها را از جانب افراد غیر روحانی ممنوع کرد. برای هنری، برپایة سوابقی که یک قرن قدمت داشت، هرگز شکی باقی نبود که انتصاب اسقفها و ریاست دیرها حق مشروع اوست. وی مدت ده سال، با سیاست و جنگ، با گرگوریوس مخالفت ورزید، و این کار را که یکی از شدیدترین کشمکشهای تاریخ قرون وسطی بود تا پای مرگ ادامه داد. اشراف یاغی آلمان از این منازعه برای تحکیم اختیارات فئودالی خویش استفاده کردند و ساکسونهای تحقیر شده دوباره علم شورش برافراشتند. پسران هنری نیز به جمع شورشیان پیوستند، و در 1098 دیت ماینتس هنری (هاینریش) پنجم را پادشاه اعلام کرد. پسر، پدر خود را به زندان انداخت و او را مجبور به کناره گیری از تاج و تخت کرد (1105). پدر گریخت و مشغول تدارک سپاه بود که در لیژ به سن پنجاه و هفتسالگی فوت کرد (1106). پاپ پاسکالیس دوم نمی توانست کسی را که تکفیر شده ولی توبه نکرده بود طبق آیین مسیحی اجازة کفن و دفن دهد، اما مردم شهر لیژ، بی اعتنا به پادشاه و پاپ، برای هنری چهارم کفن و دفنی شاهانه ترتیب دادند و جنازه اش را در کلیسای جامع خود به خاک سپردند.
2 – تمدن آلمانی: 566 - 1106
در طول این پنج قرن، مساعی مردان و زنانی که به کشت اراضی و پرورش نونهالان مشغول بودند راه تمدن را بر آلمان هموار کرد. جنگلهای پهناور و ترسناک کنام جانوران درنده و مانعی در راه رسیدن به وحدت و ارتباط بود. قهرمانان بی نام جنگلها به قطع درختان پرداختند، و شاید در این کار بیش از حد بی پروا بودند. در ساکس مبارزه با بیشه های خودرو و مردابهای عفن مدت هزار سال به طول انجامید، و فقط در قرن سیزدهم بود که بشر در این مبارزه پیروز شد. نسلهای متمادی کشاورزان با استقامت و نیرومند درندگان و بیشه های انبوه را شکست دادند، زمین را به کمک شخم و کلنگ دوسر رام کردند، درختان میوه را غرس کردند، به گله پروری و تاکستانداری پرداختند، و تنهایی خویش را با عشق و دعا، گلها و موسیقی، آبجو تسکین بخشیدند؛ معدنچیان نمک، آهن، مس، قلع، و نقره را از دل زمین بیرون کشیدند؛ صنایع دستی، که در خانه های

اربابی و دیرها و کلبه های کشاورزان متداول بود، مهارت آلمانی را با دقایق هنر رومی درهم آمیخت؛ بازرگانان، بمراتب سهلتر از سابق، از طریق رودخانه ها به دریای شمال و دریای بالتیک دست یافتند. سرانجام مبارزة عظیم به پایان رسید و، گرچه هنوز بربریت در قوانین و خون مردم نهان شده بود، با اینهمه، برزخ میان هرج و مرج ایلی قرن پنجم و رنسانس عهد اوتو در قرن دهم هموار شده بود. از 955 تا 1075 آلمان مرفه ترین کشورهای اروپا به شمار می رفت و تنها تالی آن تکه از ایتالیای شمالی بود که قوانین و نظم را از پادشاهان آلمانی گرفته بود. شهرهای رومی قدیم مانند تریر، ماینتس، و کولونی همچنان آباد برجا ماند، و شهرهای جدیدی در حول و حوش اسقفنشینها در شپایر، ماگدبورگ، و ورمس به وجود آمد. در حدود سال 1050 برای نخستین بار اسم نورنبرگ به گوش می خورد.
در این عصر کلیسا علاوه بر تربیت مردم آلمان وظیفة ادارة مملکت را نیز بر عهده داشت. مدارسی متعلق به دیرها ـ یعنی در واقع کالجهایی ـ در فولدا، تیگرنزی، رایشنو، گندرزهایم، هیلدزهایم، و لورش تأسیس شد. رابانوس ماوروس ( ? 776 - 856) بعد از آنکه مکتب آلکوین را در تور درک کرد، رئیس دیر معظم فولدا در پروس شد و مدرسة آن دیر را، به عنوان مهد محققان و مادر بیست و دو مؤسسة فرهنگی وابسته بدان، در تمام خاک اروپا بلند آوازه کرد. وی برنامة تدریس را به رشته های متعددی از علوم گسترش داد و افکار خرافی عهد را که بسیاری از حوادث طبیعی را ناشی از نیروهای غیبی می دانست تقبیح کرد. کتابخانة مدرسة فولدا به صورت یکی از بزرگترین کتابخانه های اروپا درآمد. امروزه برای آثاری که از سوئتونیوس، تاسیت، و آمیانوس مارکلینوس به دست ما رسیده است، باید خود را مرهون کوشش بانیان این کتابخانه بدانیم. طبق روایت مشکوکی، تصنیف سرود مذهبی شاهانه ای موسوم به بیا ای روح القدس، آفریدگار را، که معمولا در مراسم تقدیس پاپها، اسقفها، و پادشاهان خوانده می شود، به همین رابانوس نسبت داده اند. قدیس برونو که هم دوک لورن و هم اسقف اعظم کولونی بود، و در زمان سلطنت اوتو کبیر به مقام صدراعظمی امپراطوری منصوب شد، در کاخ شاهی مدرسه ای برای تربیت طبقة حکام و عمال دولتی تأسیس کرد و به همین منظور تعدادی کتاب و جمعی از فضلا را از بیزانس و ایتالیا به آلمان آورد و خودش به تدریس حکمت و زبان یونانی پرداخت.
زبان آلمانی تا این تاریخ هنوز ادبیاتی نداشت. تقریباً هر چه نوشته می شد به دست طبقة روحانیون و به زبان لاتینی بود. بزرگترین شاعر آلمانی این عهد والافرید سترابو (809 - 849) یکی از رهبانان سوابیا ساکن رایشنو بود. وی مدتی معلم شارل کچل در کاخ لویی لوپیو، در آخن بود، و در اثنای این دوران ژودیت همسر زیبا و جاه طلب لویی را حامی روشنفکری دید. هنگامی که وی به سمت رئیس دیر به رایشنو بازگشت، تمام اوقات خویش را وقف دین، ادبیات، و باغبانی کرد و در قصیدة دلنشینی تحت عنوان در توجه از بوستانها کلیة گیاهان و

گلهایی را که با علاقة وافر در باغ کاشته بود و مراقبت می کرد توصیف نمود.
در طی این قرون بزرگترین رقیب وی در ادبیات آلمانی راهبه ای بود روسویتا نام. وی یکی از زنان متعدد آلمانی است که در این عهد به سبب ادب و کمالات خویش مشهور شد. روسویتا، که حدود 935 متولد شد، به سلک راهبه های بندیکتی در گندرزهایم درآمد. قطعاً پایة تعلیم و تعلم این عهد بمراتب عالیتر از آن بود که به تصور ما آید، زیرا در این دیر روسویتا با آثار شعرای مشرک روم آشنا شد، و معلوماتش به درجه ای رسید که می توانست به راحتی و روانی به لاتینی بنویسد. روسویتا زندگی پاره ای از قدیسان را در قالب شعر شش وتدی لاتینی به نظم کشید و دربارة اوتو کبیر حماسة کوچکی ساخت. اما آثاری که مایة شهرت و اعتلای نام او شد شش کمدی منثور لاتینی بود به سبک ترنتیوس، کمدی نویس رومی. به طور که خودش می نویسد، غرض وی آن بود که «به کمک قریحة ناچیزی که باری تعالی ارزانی داشته بود، در زیر چکش ایثار، صدای ضعیفی در ستایش خداوند برآورد.» او دربارة عدم عفاف کمدی لاتینی دوران جاهلیت زبان شکوه می گشاید و پیشنهاد می کند که خودش نعم البدلی به سنت مسیحی عرضه دارد. با اینهمه، نمایشهای خود وی از عشق ناپاکی دم می زند که نمی تواند تمایلات جسمانی شاعر را بکلی از نظر خواننده پنهان دارد. در بهترین درام کوتاه وی، آبراهام، یک مسیحی تارک دنیا صومعة خود را ترک می گوید تا از دختر برادرش که یتیم شده است نگاهداری کند. دختر ابتدا به اغوای مردی از خانه می گریزد، و چون معشوق او را رها می کند، فاحشه می شود. آبراهام رد دختر را می گیرد و در جامة مبدل وارد خوابگاه او می شود. به مجردی که دختر او را می بوسد، عموی خود را می شناسد و از شرم خود را عقب می کشد. در طی صحبتی محبت آمیز و شاعرانه، آبراهام دختر را تشویق می کند که دست از آن زندگی گناه آلود بردارد و به خانة پدری بازگردد. هیچ روشن نیست که آیا هرگز این نمایشهای کوتاه دراماتیک را در روی صحنة تماشاخانه اجرا کرده اند یا نه. درام جدید از این قبیل نمایشنامه ها، که طنینی از آثار ترنتیوس بود، به وجود نیامد، بلکه سرچشمة درام جدید پیوندی بود از تشریفات و تعزیه های کلیسا، به اضافة کمدیهای «فارس» بازیگران سیار «میم».
کلیسا به همان نحو که چهار دیواری خود را مأمن ادبیات، درام، و تاریخنگاری کرد؛ همان سان برای هنر نیز موضوع پیدا کرد و متکفل مخارج آثار هنری شد. راهبان آلمانی، به پیروی از هنرمندان بیزانس و کارولنژی و در سایة حمایت شاهزاده خانمهای آلمانی، در این عهد، صد نسخة خطی مذهب بسیار نفیس به وجود آوردند. برنوالد، که از 993 تا 1022 اسقف هیلدزهایم بود، تقریباً خلاصه ای از فرهنگ عهد خویش به شمار می رفت؛ به این معنی که این مرد نقاش، خطاط، فلزکار، موزائیکساز، مدیر، و در عین حال از قدیسین بود. وی، با گرد آوردن هنرمندانی از ایالات و مهارتهای مختلف، زادبوم خویش را بدل به یک مرکز هنری کرد و با کمک آنان، و همچنین با دو دست خویش، به ساختن صلیبهای جواهرنشان، شمعدانهای طلا و

نقرة منقوش به شکل جانوران و گلها، و یک دست جام عشای ربانی مزین به جواهرات عتیقه پرداخت که یک پارچة آن تصویر عریان الاهگان رحمت بود. درهای برنزی معروفی که هنرمندان او برای کلیسای جامع وی ساختند، در قرون وسطی، اولین درهای فلزی منقوش به شکل جانوران و گلها بودند که، به شیوة متعارف، مرکب از تنکه های مسطحی که به چوب چسبانده باشند نبودند، بلکه به طور یکپارچه ریخته شدند. در ساختمان ابنیه، هنوز از آن اشکال زیبایی که در دوران رنسانس به شهرهای آلمانی حشمت و جلال می بخشید خبری نبود، اما در ساختمان کلیساها اینک چوب متروک، و سنگ رایج شده بود، و در احداث بازوی عرضی کلیسا، جای خوانندگان، محراب، و برجها اسلوب رومی را از لومباردی اقتباس کرده بودند، و کلیساهای جامع هیلدزهایم، لورش، ورمس، ماینتس، تریر، شپایر، و کلونی در شرف ساختمان بود. منتقدان خارجی از سقفهای چوبی مسطح و تزیینات بیشمار بیرونی این «کلیساهای اسلوب راین» ایراد می گرفتند؛ اما این کلیساها حاکی از استحکام پدر قدرت خصلت آلمانی، و معرف روحیة عصری بودند که با تلاش فراوان به سوی شاهراه تمدن پیش می رفت.