گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیس و یکم
.IV - کلیسای یونانی : 566 - 898


بطرکهای کلیسای روم شرقی نمی توانستند تفوق عالیة اسقف رم را، به یک دلیل ساده، بپذیرند. مدتهای مدید آنها تابع امپراطوران یونانی بودند، و این امپراطوران نیز تا تاریخ 871 دست از ادعای خود دربارة حق حاکمیت خویش بر رم و پاپهای آن بر نمی داشتند. بطرکها گاهی از امپراطوران انتقاد و سرپیچی و حتی اظهار بیزاری می کردند. اما عزل و نصب بطرکها به دست امپراطوران بود، که خود امر به انعقاد شوراهای کلیسایی می دادند، با تصویب قوانین دولتی امور کلیسا را تنظیم می کردند، و فرامین و عقاید خود را دربارة مسائل دینی خطاب به طبقة روحانیون جهان منتشر می ساختند. تنها قید و مانع در پیش پای استبداد روحانی امپراطور در عالم مسیحیت مشرق عبارت بود از اختیارات رهبانان، تیغ زبان بطرک، و سوگندی که امپراطور هنگام تاجگذاری در مقابل بطرک یاد کرده بود که هیچ گونه بدعتی در کلیسا وارد نکند.
اکنون در قسطنطنیه ـ و در واقع تمامی جهان یونانی شرق ـ صومعه ها و دیرهای راهبه ها بمراتب فراوانتر از دنیای مسیحی مغرب شده بود. شور رهبانیت بعضی از امپراطوران بیزانس را نیز به دام خود افکند. این عده در میان تجمل درباری مانند مرتاضها زندگی می کردند، همه روز در مراسم قداس شرکت می جستند، در خوردن خوراک امساک می کردند، و با همان پشتکاری که مرتکب گناه می شدند از گناهان خویش استغفار می کردند. زهد امپراطوران و اغنیای

محتضر خزانة دیرها را با تحف و موقوفات انباشت. مردان و زنان بلند پایه که از علائم مرگ متوحش بودند در صدد ورود به دیرها برآمدند و با خود ثروت هنگفت جالبی را به درون صومعه ها بردند که دیگر مشمول مالیات مملکتی نمی شد. جمعی دیگر اموال خود را وقف یکی از صومعه ها می کردند و به این نحو تا آخر عمر مستمری ثابتی دریافت می داشتند. بسیاری از دیرها مدعی بودند که آثار و اشیایی را در تصرف دارند متعلق به قدیسان والامقام. مردم معتقد بودند که نیروی معجزه آسای این قبیل اشیا در اختیار رهبانان است و، و به امید استفاده ای هنگفت، نقدینة خود را تقدیم آنها می کردند تا مورد استفاده قرار گیرد. جمع اندکی از رهبانان به سبب تناسانی، لهو و لعب، و توطئه و آز ایمان خود را به باد دادند، اما بیشتر آنها روزگار را به پرهیزکاری و صلح می گذراندند. رویهمرفته دیرنشینان از احترام عامة مردم، ثروت مادی، و حتی نفوذ سیاسیی برخوردار بودند که هیچ امپراطوری نمی توانست آن را نادیده انگارد. تئودوروس (759 - 826)، رئیس دیر ستودیوم در قسطنطنیه، نمونة شاخص زهد و قدرت جماعت رهبانان بود. هنگامی که تئودوروس کودک نورسی بود، مادرش وی را وقف کلیسا کرد، و او افکار و تعالیم مسیحیت را چنان دقیق آویزة گوش خویش ساخت که هنگام آخرین بیماری مادرش وی را به واسطة فرا رسیدن مرگ و جلال خداوندی تهنیت گفت. وی برای رهبانان خویش آیین نامه ای مشتمل بر نظامات کار، دعا، تقوا، و پرورش قوای عقلانی وضع کرد که به هیچ وجه دست کمی از قواعد بندیکتوس دیرهای غربی ندارد. از تندیسهای مذهبی حمایت کرد، و در حضور امپراطور لئو پنجم شجاعانه منکر آن شد که یک مقام غیر روحانی حق نظارت بر امور روحانی را داشته باشد. به سبب این ناسازگاری که نشان می داد، چهار بار تبعید شد، اما از تبعیدگاه خویش نیز تا هنگام مرگ همچنان با امپراطوران تمثالشکن در ستیز بود.
اختلافات موجود در زبان، دعا و نیایش جمعی، و اصول مذهب در طی این قرون بیش از پیش مایة جدایی میان مسیحیت لاتینی و یونانی شد. مسیحیت حکم انواع موجودات زنده ای را پیدا کرد که از نظر مکانی جدا و از لحاظ زمانی دگرگون شده باشد. دعا و نیایش جمعی یونانی، لباسهای رسمی کلیسایی، ظروف، و زیورها، بمراتب پیچیده تر، مزینتر، و از لحاظ هنری پرداخته تر از غرب بود؛ صلیب یونانی چهار بازوی متساوی داشت. پیروان کلیسای یونانی ایستاده دعا می خواندند، و لاتینها زانو می زدند. یونانیها هنگام غسل تعمید آدمی را در آب فرو می بردند، و حال آنکه لاتینها به پاشیدن آب بر روی شخص بسنده می کردند. روحانیون کلیسای یونان حق تأهل داشتند، ولی چنین امری برای روحانیون کلیسای لاتین ممنوع بود. کشیشان لاتین ریش خود را می تراشیدند، روحانیون یونانی ریش بلندی می گذاشتند. کشیشان لاتین در امور سیاسی تخصص داشتند، کشیشان یونانی در الاهیات. بدعت در مسائل دینی همواره تقریباً از یک محفل روحانی شرق ناشی می شد که عشق به معنی کردن لایتناهی را از یونانیان به ارث برده بود. بر اثر بدعتهای کهنسال گنوسی فرقة دیصانیه در سوریه، و شاید به سبب سرایت افکار

مانویها به طرف غرب، در حدود سال 660 در ارمنستان فرقه ای موسوم به پاولیسینها یا بیالقه پیدا شد که نام بولس حواری را بر خود نهادند و کتاب عهد قدیم، آیینهای مقدس، احترام نسبت به تندیسها و شمایل بزرگان دین، و نمادپردازی صلیب را مطرود شمردند. این گونه فرقه ها و پندارها، به مثابه بذرهایی که بسرعت رو به نمود گذارد، از خاور نزدیک به بالکان، ایتالیا، و فرانسه سرایت کرد. این جماعات شجاعانه در برابر بیرحمانه ترین تعقیب و آزارها تاب مقاومت آوردند، و تا امروز عده ای از آنها هنوز به صورت فرقه های مولوخانی، خلیستی، و دوخوبورها پابرجا هستند.
بحث بر سر وحدت مشیت مسیح، مناظره ای بود که بیشتر از جانب امپراطوران آغاز شد تا عامة مردم، و بدون شک مردم در موضوع اختلاف بر سر کلمة «ابن»، که به طرزی رقت انگیز شقاق میان مسیحیت لاتینی و یونانی را افزون کرد، هیچ گونه دستی نداشتند. مدت دویست و پنجاه سال مهمترین اصل اعتقادنامة نیقیه می گفت که «روح القدس، از اب (پدر) ناشی می شود.»، و همین نظریه برای روحانیون کفایت می کرد. اما در 589 یک شورای کلیسایی در تولدو این عبارت را تحریف کرد و به صورت «از اب (پدر) و ابن (پسر) ناشی می شود» درآورد. این کلمة اضافه در سرزمین گل مورد قبول افتاد و شارلمانی با شور فراوان آن را پذیرفت. الاهیون یونانی اعتراض کردند که روح القدس از خود «ابن» ناشی نشده است، بلکه ابن آلت اجرای این عمل بوده است. پاپها چند صباحی با شکیبایی تمام توازن را حفظ کردند، لکن قضیة «ابن» تا قرن یازدهم رسماً به عنوان یکی از مبانی مذهب کلیسای لاتین مورد قبول واقع نشد.
ضمناً اختلافات میان افراد نیز بر این تضاد عقاید افزوده شد. در میان رهبانانی که از دست جور امپراطوران تمثالشکن گریخته بودند یکی ایگناتیوس فرزند امپراطور میخائیل اول بود. در 840 امپراطریس تئودورا آن رهبان را احضار و وی را به مقام بطرکی منصوب کرد. ایگناتیوس مردی بود پرهیزکار و شجاع. وی عمل سزار بارداس صدراعظم امپراطور را، که زنش را طلاق داد و با بیوة پسرش زندگی می کرد، رسماً تقبیح کرد، و چون بارداس در عمل زنای با محارم اصرار ورزید، ایگناتیوس او را از کلیسا اخراج کرد. بارداس ایگناتیوس را تبعید، و ورزیده ترین فضلای عصر، فوتیوس، را به مقام بطرکی قسطنطنیه منصوب کرد (858). فوتیوس (820 - 891) عالمی بود متبحر در لغت شناسی، فن خطابه، علوم، و فلسفه. هنگامی که در دانشگاه قسطنطنیه درس می گفت، جماعتی از شاگردان صمیمی و فداکار را به دور خویش گرد آورده و در خانه و کتابخانة خود را به روی آنان گشوده بود. فوتیوس اندکی قبل از آنکه به مقام بطرکی ارتقا یابد، به تدوین یک مخزن الکتب دایرة المعارف مانندی در 280 فصل پرداخته بود که هر فصلی اختصاص به خلاصة مندرجات و نقد کتاب مهمی داشت. به برکت این تألیف عظیم، بسیاری از عبارات ادبیات کلاسیک از دستبرد زمانه محفوظ مانده بود. فوتیوس، به سبب وسعت معلومات، فراتر از تعصب جاهلانة تودة مردم مقام داشت، و خلایق نمی فهمیدند که

به چه علت روابط حسنه ای میان وی و امیر کرت وجود دارد. ترفیع ناگهانی وی از مقامی غیر روحانی به عالیترین درجات روحانی ـ بطرکی ـ روحانیون قسطنطنیه را رنجیده خاطر ساخت. ایگناتیوس از دادن استعفا خودداری ورزید و به اسقف رم پناهنده شد. پاپ نیکولاوس اول برای تحقیق در این مرافعه نمایندگان خویش را به قسطنطنیه روانه داشت و، در طی نامه هایی خطاب به امپراطور میخائیل سوم و فوتیوس، به وضع این قاعده پرداخت که در هیچ نقطه ای از عالم مسیحیت هیچ مسئلة مهمی را که ارتباط با دیانت داشته باشد نمی توان بدون مصلحت پاپ حل و فصل کرد. امپراطور به تشکیل یک شورای کلیسایی فرمان داد. شورای مزبور انتصاب فوتیوس را تصویب کرد، و نمایندگان پاپ نیز این نظر را تأیید کردند. هنگامی که نمایندگان پاپ به رم بازگشتند، نیکولاوس حکم آنان را نپذیرفت، چه معتقد بود که آنها پا از دستورالعمل خود فراتر نهاده اند، و به امپراطور روم شرقی حکم کرد که ایگناتیوس را دوباره به مقام خویش بازگرداند. چون امپراطور به فرمان وی وقعی ننهاد، پاپ فوتیوس را تکفیر کرد (863). بارداس، نیکولاوس را تهدید کرد که اگر در رویة خود اصرار ورزد، سپاهی برای خلع وی به رم گسیل می دارد. پاپ در طی نامة جوابیة فصیحی، از روی استهزا، خاطر نشان کرد که چگونه امپراطور در برابر اسلاوها و ساراسنها سر تسلیم فرود آورده بود، و نوشت:
«ما» بر کرت هجوم نبرده ایم؛ «ما» از آبادانی و مردم سیسیل نکاسته ایم؛ «ما» یونان را مقهور سرپنجة خود نکرده ایم؛ «ما» به سوزانیدن کلیساها در خود حومة شهر قسطنطنیه نپرداخته ایم؛ با اینهمه، در حالی که این کافران بدون ترس از مؤاخذه به فتح، آتش سوزی، و ویران کردن (اراضی شما) می پردازند، «ما» مسیحیان کاتولیک با وحشت پوچ اسلحة شما مورد تهدید قرار می گیریم. شما برابا را آزاد می کنید و مسیح را به قتل می رسانید.
فوتیوس و امپراطور شورای کلیسایی دیگری تشکیل دادند که پاپ را تکفیر کرد (867) و «بدعتهای» کلیسای رم را مذموم شمرد ـ از این جمله بود اعتقاد به تجلی روح القدس از اب و ابن، تراشیدن ریش میان کشیشان، و مجرد ماندن اجباری روحانیون. به قول فوتیوس، «به سبب این رسم، در غرب به کودکان زیادی برمی خوریم که پدران خود را نمی شناسند.»
در حالی که رسولان یونانی حامل این بذله گوییها به رم بودند، وضع یکباره با جلوس باسیلیوس اول (867)، که سزار بارداس را به قتل رسانده بود و میخائیل سوم را با حضور و زیر نظر وی کشته بود، تغییر کرد. فوتیوس امپراطور جدید را به جنایت متهم کرد، و حاضر به اجرای شعایر دینی در مورد وی نشد. باسیلیوس امر به تشکیل یک شورای کلیسایی داد، که آن شورا، از سر فرمانبرداری، فوتیوس را خلع و تحقیر و تبعید کرد، و ایگناتیوس را بار دیگر به مقامش منصوب کرد. اما هنگامی که اندکی پس از این واقعه ایگناتیوس درگذشت. باسیلیوس را از گوشة تبعید فرا خواند، یک شورای کلیسایی او را به مقام بطرکی بازگردانید، و (چون

در خلال این مدت نیکولاوس اول درگذشته بود) پاپ یوآنس هشتم نیز این انتخاب را تأیید کرد. به این نحو شقاق میان شرق و غرب، بر اثر مرگ مدافعان مهم عقاید مذهبی این دو گروه، برای مدت کوتاهی به تعویق افتاد.