گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیس و یکم
.V - غلبة مسیحیت بر اروپا : 529 - 1054


مهمترین واقعه در تاریخ مذهبی این قرون کشمکش میان کلیسای لاتین و یونانی نبود، بلکه ظهور اسلام بود که هم در شرق و هم در غرب به هماوردجویی با مسیحیت قیام کرد. دین مسیح هنوز فتوحات خود را در میان امپراطوری کفار و استیلای خود را بر بدعتگذاران تحکیم نکرده بود که ناگهان پیروان کیشی که هم الاهیات و هم اخلاقیات مسیحیت را به باد تمسخر گرفته بودند با چنان حرارتی بسهولت ایالات مسیحی، را جدا کردند که مایة رعب و هراس شد. به سبب تساهل مسلمانان در حوزه های انطاکیه و بیت المقدس و اسکندریه، هنوز بطرکها در مناصب روحانی خویش باقی بودند؛ اما جلال مسیحیت از این نواحی رخت بربسته بود؛ و مسیحیتی که در این نواحی به جا ماند جنبة رافضی و ملی پیدا کرد. ارمنستان، سوریه، و مصر، بدون توجه به رم یا قسطنطنیه، هر کدام برای کلیسای خود سلسله مراتبی معین کرده بودند. یونان از دست عالم مسیحیت به در نرفت، در آنجا رهبانان بر فلاسفه پیروز شدند، و دیر بزرگ لاورای مقدس، که در 961 بر فراز کوه آتوس بنیاد نهاده شده بود، از نظر حشمت با پارتنون، که اکنون یک کلیسای مسیحی بود، کوس برابری می کوفت. در قرن نهم، در افریقا هنوز مسیحیان فراوان بودند، اما به سبب قیود و مشکلات حکومت اسلامی از عدة آنها بسرعت کاسته می شد. مسیحیت پس از آنکه در آسیا و افریقا با شکست روبرو شد، رو به سوی شمال آورد و فتح اروپا را از سر گرفت.
ایتالیا، که شجاعانه اما با زحمت فراوان از چنگ ساراسنها نجات یافته بود، میان ممالک مسیحی و لاتین و یونانی تقسیم شد. مونته کاسینو تقریباً بر روی خط فاصل میان این دو دنیای مسیحی قرار داشت. در دوران طولانی رهبری دزیدریوس (1058 - 1087) بود که مونته کاسینو به اوج اشتهار خود رسید. وی نه فقط از قسطنطنیه به آوردن دو لنگه در برنزی باشکوه برای دیر اقدام کرد، بلکه برای تزیینات درونی صومعه با موزائیک، لعابکاری، و ظریفکاری بر روی فلز و عاج و چوب صنعتگرانی را از آن شهر جلب کرد. دیر مونته کاسینو تقریباً به صورت دانشگاهی درآمد که در آن صرف و نحو، ادبیات کلاسیک و مسیحی، علوم الاهی، پزشکی و حقوق را به شاگردان علاقه مند می آموختند. رهبانان به تقلید از هنرمندن بیزانسی نسخه های خطی مذهبی بسیار نفیس تهیه کردند، و آثار کلاسیک روم دوران شرک را با خطوط تذهیبکاری نوشتند ـ از این طریق بود که پاره ای از کتابهای کلاسیک عهد باستان از دستبرد زمانه محفوظ ماند. کلیسای

رم در دوران زمامداری پاپ بونیفاکیوس چهارم و جانشیان وی به جای آنکه معابد عصر شرک را به دست ویرانی گذشت زمان رها کند، آنها را تقدیس کرد و مورد استفاده و زیر نظر روحانیون قرار داد. بنای کهنسال پانتئون وقف مریم عذرا و تمامی شهدای دین شد (609)، معبد یانوس کلیسای قدیس دیونوسیوس گشت، و معبد ساتورنوس بدل به کلیسای منجی مسیحیان شد. لئو چهارم (847 - 855) در تجدید عمارت و تزیین کلیسای سان پیترو کوشید. به واسطة بسط دستگاه پاپی و ورود زایران به روم، دور چند عمارتی که اختصاص به پاپ و روحانیون داشت حومه ای پدید آمد با نفوسی با زبانهای گوناگون که نام تپة قدیمی واتیکان را بر آن نهادند.
اکنون غنیترین کشوری که کلیسای لاتین در تصرف داشت فرانسه بود. پادشاهان سلسلة مروونژیان، که اکنون به خریدن بهشت پس از ارتکاب به قتل و تمتع از چندگانی اطمینان داشتند، مرتباً اراضی و عوایدی در اختیار اسقف نشینها قرار می دادند. در فرانسه نیز، مانند سایر ممالک، کلیسا به دریافت موقوفاتی از بازرگانان عمدة توبه کار و زنان مؤمنی که اموال کلانی را به ارث برده بودند نایل آمد. اندکی پس از آنکه شیلپریک این قبیل وصایا را ممنوع داشت، گونترام با صدور فرمانی حکم سلف خود را ملغا کرد. از جمله شوخیهای متعدد تاریخ یکی این است که روحانیون گل تقریباً بکلی از میان نفوس گل رومی انتخاب می شدند. فرانکهای مسیحی شده در برابر همان کسانی زانو بر زمین می زدند که به ضرب شمشیر بر آنها استیلا یافته بودند، و آنچه را در جنگ به غنیمت ربوده بودند، به حکم دینداری، به صورت عطایایی به ملت مغلوب تقدیم می کردند. در سرزمین گل کشیشان لایقترین و فاضلترین افراد بودند و کمتر از همة مردم از اصول اخلاقی سرپیچی می کردند. سواد تقریباً منحصر به آنها بود و، هر چند که اقلیت کوچکی روزگار را به لهو و لعب می گذراندند، بیشتر آنها خالصانه می کوشیدند تا مردمی را که از دست آز و جنگهای پادشاهان و سالارهای خویش در عذاب بودند با سواد و پیرو اصول اخلاقی کنند. اسقفها در قلمرو تصدی خویش عالیترین مقامات ملی و روحانی هر دو را داشتند، و دادگاههای آنها پناه مطلوب متقاضیان حتی در مرافعات غیر مذهبی بود. همه جا یتیمان و بیوگان، و مستمندان و غلامان را در حمایت خویش گرفتند. در بسیاری از اسقف نشینها کلیسا به تدارک بیمارستانها اقدام کرد؛ یکی از این قبیل مراکز معروف به هتل ـ دیو به سال 651 در پاریس افتتاح شد. قدیس ژرمن اسقف پاریس در نیمة دوم قرن ششم به خاطر مجاهداتی که در راه جمع آوری وجوه و بذل از کیسة فتوت خویش در راه آزادی بندگان مبذول می داشت در تمامی خاک اروپا شهرتی بسزا یافته بود، سیدونیوس اسقف ماینتس به ساختن سد بر رود راین پرداخت؛ فیلیکس اسقف نانت مسیر رود لوار را تسطیح کرد، دیدیه، اسقف کائور، به ساختن آبراهه هایی پرداخت؛ قدیس آگوبار (779 - 840)، اسقف اعظم لیون، که سرمشقی برای دینداری و دشمن خرافات بود، دادرسی از طریق مبارزة تن به تن یا به روش اوردالی، نیایش تندیسها، تبیین سحرآمیز طوفانها، و نظریات اغفال کننده ای را که در باب تعقیب و آزار

جادوگران بود تقبیح کرد. وی «در عهد خود صاحب روشنترین افکار بود.» هینکمار اسقف اعظم رنس (845 - 882)، که از طبقة اشراف زمان خود بود، دست کم بر بیست شورای کلیسایی ریاست داشت، به تصنیف شصت و شش مجلد کتاب پرداخت، در دوران زمامداری شارل کچل به مقام صدراعظمی نایل آمد؛ و تقریباً پایه گذار حکومت روحانیون در فرانسه بود.
در هر کشوری مسیحیت خصال و سجایای ملی آن مرز و بوم را به خود گرفت. در ایرلند رازورانه، احساساتی، فردگرا، و آتشین مزاج گشت؛ پریان، شعر، و تخیل سرکش و ظریف نژاد سلت را اقتباس کرد؛ کشیشان آن سرزمین نیروهای سحرآمیز دروئیدها و اساطیر رامشگران اعصار باستان را به ارث بردند؛ سازمان قبیله ای ایرلند از عدم تمرکز در دستگاه کلیسا طرفداری کرد، چنانکه تقریباً هر ناحیه صاحب یک «اسقف» مستقل شد. متعددتر و متنفذتر از اسقفها و کشیشان جماعت رهبانان بودند که همواره گروهی از آنان، که شمارشان از 12 نفر کمتر نبود، در سراسر جزیره به تشکیل دیرهای نیمه منزوی و اغلب خودمختار دست زدند؛ اینان پاپ را به عنوان صدر کلیسا قبول داشتند، اما تابع هیچ گونه نظارت خارجی نبودند. در اوایل اشاعة مسیحیت، رهبانان هر کدام در حجره هایی جداگانه زندگی می کردند، به ریاضتی سهمگین می پرداختند، و فقط هنگام خواندن دعا به دور هم جمع می شدند؛ رهبانان یک نسل بعد، که آنها را «دومین دستة قدیسان ایرلندی» نام نهاده اند، از این سنت مصری منحرف شدند و برای مطالعه و تحصیل به دور هم گرد آمدند، به فرا گرفتن زبان یونانی و نسخه برداری از روی کتابها پرداختند، و مدارسی برای روحانیون و مردم عادی تأسیس کردند. در خلال قرون ششم و هفتم میلادی بود که از مدارس ایرلند متوالیاً گروهی از قدیسان نامدار و با ابهت به اسکاتلند، انگلستان، گل، آلمان، و ایتالیا روی آوردند تا به جهان در ظلمت فرو رفتة مسیحیت جان تازه ای بخشند و مردم سرگشته را به نور علم رهبری کنند. در حدود سال 850 یکی از افراد قوم فرانک نوشت: «تقریبا تمامی ایرلند با لشکری از فلاسفه رو به کرانه های ما می نهند.» همان سان که هجومهای اقوام ژرمنی بر گل و بریتانیا، فضلای آن کشورها را متوجه ایرلند ساخته بود، اینک آن موج باز می گشت و آن دین ادا می شد. مبلغان مسیحی ایرلندی با شور فراوان متوجه اقوام فاتح بیدینی چون آنگلها، ساکسونها، نروژیها، و دینها در انگلستان شدند و، در حالی که کتاب مقدس را در یک دست و نسخ خطی آثار کلاسیک را در دست دیگر داشتند، کمر همت به تربیت مسیحیان بیسواد و نیمه وحشی گل و آلمان بستند. اندک زمانی ظواهر امر نشان از آن داشت که سلتها ممکن است سرزمینهایی را که در برابر قوة قهریه از کف داده اند از طریق مسیحیت باز ستانند. در خلال قرون تیرگی بود که تابناکترین تجلیات روح ایرلندی پدید آمد.
بزرگترین مرد برجسته در میان این مبلغان ایرلندی قدیس کولومبا بود. اطلاعات ما دربارة این مرد بسیار زیاد است، زیرا به کتاب ترجمة احوالش که ادمنان یکی از جانشینان وی در جزیرة آیونا حدود سال 679 نوشته است دسترسی داریم. کولومبا به سال 521 در دانیگال به دنیا

آمد. خانوادة وی همه از تبار پادشاهان بودند. خود وی، مثل بودا، قدیسی بود که اگر ترک دنیا نگفته بود، می توانست بر اریکة شاهی تکیه زند. هنگامی که در موویل به مدرسه می رفت چنان اخلاصی به کسب علوم دینی نشان می داد که معلمش او را کالومکیل (ستون کلیسا) نام نهاد. از بیست و پنجسالگی وی به تأسیس کلیساها و دیرهای زیادی پرداخت، که معروفترین آنها در دری، دارو، و کلز قرار داشت. اما وی، در عین حال که از قدیسان به شمار می رفت، آدمی بود مبارز، «مردی بود درشت استخوان، با صدایی بسیار غرا» که خلق آتشین وی بارها او را به مجادله با دیگران وا می داشت و سرانجام منجر به جنگ وی با پادشاه درمید شد. مشهور است که در این جنگ پنج هزار نفر کشته شدند و کولومبا، هر چند پیروز شد، از ایرلند گریخت (563) و عزم خود را جزم کرد که، به شمار کشتگان نبرد کولدرونا، نفوس بیدین را پیرو آیین مسیحیت گرداند. پس از جلای وطن، کولومبا در جزیرة آیونا در نزدیکی ساحل باختری اسکاتلند به تأسیس دیری پرداخت که یکی از مشهورترین صومعه های قرون وسطی شد. از آنجا وی و پیروانش تعالیم عیسی را به هبریدیز، اسکاتلند، و صفحات شمالی انگلستان بردند. کولومبا بعد از آنکه هزاران تن از کفار را به مسیحیت گروانید و سیصد مجلد «کتب نفیس» به دست رهبانان وی تذهیب شد، در همان دیر مشهور، به سن هفتاد و هشت سالگی، هنگامی که در جلو محراب مشغول نیایش بود، درگذشت.
همانند وی، از نظر روحیه و نام، قدیس کولومبانوس بود. کولومبانوس حدود سال 543 در لنستر متولد شد و تا سی دو سالگی که شروع به تأسیس دیرهایی در بیغوله های جبال وژ در فرانسه کرد، ذکری از وی در تاریخ نمی رود. در لوکسوی وی به نوآموزان مدرسة خویش دستور می داد که:
هر روز باید روزه بگیرید، هر روز باید دعا کنید، هر روز باید کار کنید، و هر روز را به مطالعه بگذرانید. یک رهبان باید زیر فرمان یک پیر، و در مصاحبت بسیاری از برادران باشد تا آنکه فروتنی را از یکی، شکیبایی را از دیگری، سکوت را از سومی، و ملایمت را از نفر چهارم فرا گیرد. . .. هنگامی که وی قصد رفتن به بستر می کند، باید آن قدر خسته باشد که حین عزیمت به خواب رود.
مجازاتهای شدید بود، چنانکه اگر رهبانی هنگام شروع یک سرود روحانی سرفه می کرد، یا قبل از شرکت در مراسم قداس ناخنهای خود را نمی گرفت، یا ضمن مراسم نیایش تبسم می کرد، یا هنگام تناول عشای ربانی به جام مقدس دندان می زد، معمولا مجازاتش شش ضربه شلاق بود، اگر دعای سر سفره را نمی خواند، به دوازده ضربه محکوم می شد؛ مجازات تأخیر حضور در مجلس دعا پنجاه، برای جدال و ستیزه با دیگران یکصد، و برای گرم گرفتن با زنان دویست ضربه تازیانه بود. با وجود این روش استبدادی، هرگز از عدة نوآموزان کاسته نمی شد. دیر لوکسوی شصت رهبان داشت که بسیاری از آنها متعلق به خانواده های ثروتمند بودند. این


<148.jpg>
چهرة یک قدیس، کتاب کلز


جماعت با خوردن نان، سبزیجات، و آب به سد جوع می پرداختند، جنگلها را پاک می کردند، مزارع را شخم می زدند، بذر می افشاندند، خرمن درو می کردند، و روزگار را به روزه و دعا می گذرانیدند. در اینجا بود که کولومبانوس رسم «نیایش بی پایان خدا» را بنیاد نهاد؛ به عبارت دیگر، در تمام اوقات شب و روز، رهبانان وی دسته دسته، یکی پس از دیگری، به خواندن ادعیه ای در منقبت عیسی، مریم، و قدیسان مشغول بودند. در خلال قرون وسطی هزار صومعه مانند لوکسوی در اطراف و اکناف اروپا به وجود آمد.
سختگیری که این نظامات را وضع کرد طبعاً حاضر به سازش با هیچ نظریة دیگری نبود؛ کولومبانوس، که جدال و ستیزه را میان رهبانان خویش ممنوع کرده بود، خود بارها با اسقفهایی که به قدرت آنها هیچ اعتنایی نداشت مجادله می کرد، با غیر روحانیونی که مداخلاتشان را دفع می کرد به مناظره می پرداخت، و حتی با پاپها به مبارزه برمی خاست. زیرا رهبانان ایرلند عید قیام مسیح را طبق محاسباتی برپا می کردند که در آغاز گسترش مسیحیت متداول شده، اما در 343 از جانب کلیسا متروک شده بود. در اختلاف نظری که بر سر این موضوع میان روحانیون گل و ایرلند روی داد، دستة اول به پاپ گرگوریوس کبیر پناه آوردند و از وی فتوا خواستند. کولومبانوس دستورات پاپ را رد کرد و پیغام داد که «ایرلندیها در نجوم از شما رومیها بمراتب برترند.» و از گرگوریوس درخواست کرد که طرز محاسبات ایرلندیها را قبول کند، و گرنه «کلیساهای مغرب شما را بدعتگزار خواهند خواند و به نظر حقارت در شما خواهند نگریست و انکارتان خواهند کرد.» سرانجام آن ایرلندی سرکش را به سبب نکوهش کارهای ناشایست ملکه برونهیلدا از سرزمین گل اخراج و بزور بر یک کشتی که عازم ایرلند بود سوار کردند. کشتی مزبور را مجبور به بازگشت به فرانسه کردند. کولومبانوس از خاکی که اجازة اقامت در آنجا نداشت عبور کرد و در باواریا به راهنمای جماعت کفار پرداخت. مسلماً وی آن قدر آدم مهیبی نبود که نظامات و ماجراهای دوران زندگیش او را تصویر می کند، زیرا در احوال وی گفته اند که سنجابها آزادانه بر روی شانه هایش می نشستند و میان باشلق وی جست و خیز می کردند. کولومبانوس بعد از آنکه کار تأسیس دیر سن گال را در نزدیکی دریاچة کنستانس به یکی از هموطنان ایرلندی خویش سپرد (613)، با دلی پر درد از گردنة سن گوتار گذر کرد و درسال 613 صومعة بوبیو را در لومباردی برپا ساخت؛ در همین صومعه بود که در گوشة خلوت حجرة بی پیرایة خویش، دو سال بعد، جهان را ترک گفت.
ترتولیانوس، از نویسندگان اولیة کلیسای لاتین، سخن از مسیحیانی می گوید که در سال 208 در بریتانیا می زیستند؛ بید در تاریخ خویش قدیس آلبنز را یکی از شهدایی می شمرد که بر اثر تعقیب و آزارهای دیوکلتیانوس جان دادند؛ اسقفهای بریتانیایی در شورای سردیکا (347) حضور داشتند. ژرمانوس اسقف اوسر در سال 429 به بریتانیا رفت تا بدعتگذاران

پلاگیوسیان را سرکوب کند. ویلیام آو ممزبری به نحو قاطعی ابراز می دارد که اسقف مزبور (از قرار معلوم در سفر بعدی خویش) بریتانیایهای تازه مسیحی شده را وادار کرد تا با فریاد هللویاه1 «خداوند را حمد بگویید!» سپاهی مرکب از ساکسونها را تار و مار کنند. ضمن هجومهای آنگلوساکسون، مسیحیت بریتانیایی از این حالت پرشور رو به ضعف نهاد و تقریباً از میان رفت، چه در تاریخ هیچ اسمی از مسیحیان مجمع الجزایر مزبور نیست، مگر در پایان قرن ششم که شاگردان کولومبا وارد نورثامبرلند شدند، و آوگوستینوس با هفت تن دیگر از رهبانان از رم به انگلستان رسید. بی شک پاپ گرگوریوس شنیده بود که اثلبرت پادشاه بیدین دیار کنت با برتا، یک شاهزاده خانم مسیحی سلسلة مروونژیان ، ازدواج کرده است. اثلبرت با ادب تمام اظهارات آوگوستینوس را شنید، به هیچ وجه مجاب نشد، اما به وی آزادی موعظه داد، و در کنتربری منزل و خوراک در اختیار آوگوستینوس و رهبانان همطریق وی گذاشت. سرانجام (599) سخنان ملکه در پادشاه اثلبرت اثر کرد، پادشاه به آیین جدید گروید، و بسیاری از رعایای او نیز مسیحی شدند. در 601 گرگوریوس ردای مطرانی را برای آوگوستینوس به انگلستان فرستاد و به این نحو آوگوستینوس اولین فرد از یک سلسله مردان برجسته ای بود که به دریافت مقام اسقف اعظمی کنتربری نایل آمدند. گرگوریوس در مقام آیین شرک دیرپای انگلستان نرمش به خرج داد؛ با تبدیل معابد کهنسال به کلیساهای مسیحی هیچ گونه مخالفتی نکرد؛ و اجازه داد که رسم قربانی کردن گاوهای نر برای ارباب انواع به آرامی بدل به «کشتن آنها در سپاس از خداوند برای تردماغی خود مردم» شود؛ بدین ترتیب، تنها تغییری که در زندگی انگلیسیها روی داد این بود که اکنون هنگام خوردن گوشت گاو خدا را حمد می گفتند، و حال آنکه قبلا هنگام حمد خدا گوشت گاو می خوردند.
یکی دیگر از مبلغان مسیحی ایتالیایی پاولینوس به ترویج مسیحیت در نورثامبرلند پرداخت (627). اوزوالد، پادشاه نورثامبرلند، از رهبانان جزیرة آیونا دعوت کرد که به قلمرو وی بروند و رعایایش را برای قبول مسیحیت آماده کنند؛ و، برای تسهیل کار این رهبانان، جزیرة لیندیسفارن در نزدیکی کرانة خاوری نورثامبرلند را به آنها واگذار کرد. در آن جزیره بود که قدیس ایدان صومعه ای را بنیاد نهاد (634) که به سبب اخلاص بیدریغ مبلغان مسیحی آن دیر، و جلال دست نبشته های مذهب رهبانانش، نام لیندیسفارن در تمامی جهان مسیحیت بلندآوازه شد. در آنجا و در دیر ملروز بود که قدیس کاثبرت ( ? 635 - 687) خاطرات شیرینی از شکیبایی، دینداری، بذله گویی، و حسن تدبیر خویش به جا نهاد. تقدس این گونه مردان، و شاید به سبب صلح و امنیتی که آنها در چار دیواری دیرها در گرماگرم جنگهای متناوب داشتند، بسیاری از نوباوگان را به دیرهای رهبانان و راهبه هایی که اکنون در انگلستان تأسیس شده بود جلب کرد.

1. این کلمه در اول و آخر بعضی از «مزامیر»، و نیز در »مکاشفة یوحنای رسول» (4 مرتبه) تکرار شده است. ـ م.
تاریخ تمدن جلد 04 - (عصر ایمان): صX͙Ǡ690
با آنکه گاهی رهبانان از شیوة مرضیة خویش عدول مʠکردند و مثل مردمان عادی رفتار می نمودند، با اینهمه با عرق جبین خود در مزارع و بیشه ها به کار کردن حیثیتی بخشیدند. در این خطه نیز مانند فرانسه و آلمان رهبانان، طلایة سپاه تمدن علیه مردابها، بیشه ها، جهالت، خشونت، هرزگی، بدمستی، و آز شدند. بید، اسقف انگلستان، نیز معتقد بود که عدة بسیار زیادی از مردم انگلستان به صومعه ها روی می آورند؛ اشراف برای آنکه اموال خود را از مالیات معاف کنند، به ساختن تعداد بیشماری از دیرها می پرداختند؛ و اراضی کلیسایی، که معاف از مالیات بود، مشتمل بر مقدار بسیار زیادی از زمینهای زراعتی انگلسʘǙƠمی شد. بید، بر وجه هشدار، نوشت که تعداد سربازان برای محافظت خاک مملکت در برابر هجومهای بیگانگان بسیار کم است. دیری از این مقدمه نگذشته بود که هجوم دینها و نورمانها به خاک انگلستان صحت گفتار آن رهبان خردمند را تأیید کرد.
هنگامی که رهبانان بندیکتیان صفحات جنوبی انگلستان که تقویم و شعایر رومی را پذیرفته بودند با رهبانان ایرلندی شمال رابطه پیدا کردند و تقویم و آداب نماز آنها را با خود مغایر دیدند، آتش اختلافات به دیرها کشیده شد و آرامش زندگی رهبانی به هم خورد. در مجمع سینود ویتبی (664) بلاغت کلام قدیس ویلفرید به این مرافعه پایان داد و، از نظر قراردادی، روز عید قیام مسیح را همان روزی تثبیت کرد که مطلوب نظر رم بود. مبلغان مسیحی ایرلند ناچار جنگجویانه این تصمیم را پذیرفتند. کلیسای بریتانیا، که اکنون متحد شده و هم خود را وقف اشاعة دین ساخته بود، برای خود قدرت سیاسی و اقتصادی به هم زد و در متمدن ساختن مردم و رتق و فتق امور مملکت نقش عظیمی به عهده گرفت.
رواج مسیحیت در آلمان دستاورد رهبانان ایرلندی و انگلیسی بود. در 690 ویلیبرورد، رهبانی از ناحیة نورثامبرلند، که در سرزمین ایرلند به کسب علوم دینی پرداخته بود، همراه دوازده تن از همفکران ماجراجوی خویش از دریای شمال گذشت و شهر اوترشت را مرکز تعالیم دینی خود کرد، و مدت چهل سال در مسیحی کردن مردم مشرک فریزیا کوشید. لکن این مردم واقعبین جلگه نشین، چون ویلیبرورد را از ایادی ولینعمت وی پپن کهین می دانستند، می ترسیدند که مبادا با گرویدن به مسیحیت به زیر سلطة فرانکها درآیند. به علاوه، میل نداشتند بشنوند که جمیع اسلاف تعمید نشدة آنها گرفتار عذاب دوزخ باشند. یکی از پادشاهان فریزیا که به مجلس غسل تعمید رفته بود، چون از این مقوله چیزی به او گفته بودند، حاضر به قبول مسیحیت نشده و اظهار داشته بود که ترجیح می دهد در آخرت با نیاکان خویش محشور باشد.
در 716، مردی قوه اراده تر از ویلیبرورد مسیحی کردن اقوام مشرک فریزیا را از سر گرفت. وینفرید (680 ؟ - 754) یکی از اشراف انگلیسی و رهبانی از فرقة بندیکتیان بود که پاپ گرگوریوس دوم وی را بونیفاکیوس لقب داد، و نسلی از مردمان پرهیزکار که پس از وی

آمدند او را «رسول آلمان» خواندند. وینفرید در نزدیکی فریزلار واقع در هسن به درخت بلوطی برخورد که مردم ناحیه آن را مقر یکی از ارباب انواع می دانستند. وینفرید درخت را از ریشه قطع کرد، و خلایق بی اندازه متحیر ماندند. از اینکه به او هیچ گزندی نرسید. پس از این حادثه، مردم دسته دسته برای غسل تعمید به نزد وی شتافتند. دیرهای عظیمی در رایشنو (724)، فولدا (744)، و لورش (763) ساخته شد. در 748 بونیفاکیوس را اسقف اعظم ماینتس کردند. وی اسقفها را در حوزة روحانی خویش انتخاب کرد و کلیسای آلمان را به دستگاه نیرومندی برای نظام اخلاقی ـ اقتصادی ـ سیاسی جامعه بدل ساخت. بعد از آنکه وینفرید مأموریت خود را در هسن و تورینگن انجام داده و در صدد بود که، با چشیدن شربت شهادت در راه اعتلای دین، کامیابیهای خود را به عالیترین مرحلة کمال رساند، از مقام پرافتخار سراسقفی خویش دست شست و به عزم به اتمام رساندن کار ویلیبرورد وارد فریزیا شد. مدت سه سال به تبلیغ دین پرداخت، تا آنکه جماعتی از کفار بر او هجوم بردند و به قتلش رساندند. یک نسل بعد، شارلمانی با آتش و شمشیر مسیحیت را به سرزمین ساکسونها برد. فریزیاییهای سرسخت اکنون تسلیم شدن در برابر دین جدید را مقتضی دیدند، و به این طریق استیلای مسیحیت رومی بر فاتحان رم کامل شد.
پیروزی نهایی آیین مسیح در اروپا قبولاندن تعالیم مسیحیت بر اقوام اسلاو بود. در 861 روستیسلاف، امیر موراوی، چون می دید که با رواج تعالیم کلیسای لاتین در قلمرو وی زبان بومی وارد آداب نماز نشده است، از امپراطوری بیزانس درخواست کرد تا مبلغانی را به کشور وی بفرستد که در مراسم دعا و موعظه از زبان عامیانه استفاده کنند. امپراطور بیزانس دو برادر، متودیوس و سیریل،1 را روانة موراوی کرد که هر دو چون در سالونیکا بزرگ شده بودند زبان سلاوونیک را بسهولت صحبت می کردند. مقدم دو برادر گرامی شمرده شد، اما آنها متوجه شدند که اسلاوها هنوز صاحب الفبایی نیستند تا بتوانند نیات و مقاصد خود را کاملا به کتابت درآورند. معدودی از اسلاوها که نوشتن می دانستند برای بیان مفاهیم خویش الفبای لاتینی و یونانی به کار می بردند. از این رو سیریل الفبای یونانی را، با ملاحظة معانی و اصواتی که تا قرن نهم بر اثر استعمال پدید آمده بود، اقتباس کرد و از روی آن خط و الفبای اسلاو را ساخت ـ مثلا B مانند V تلفظ می شد، H مثل E)I انگلیسی)، و chi معادل صدای ch سکوتی بود. همچنین سیریل برای آن دسته از اصوات زبان سلاوونیک که الفبای یونانی قدرت بیان آنها را نداشت حروف مصوت خاصی ابداع کرد. به کمک این الفبا [الفبای سیریلی] بود که سیریل متون دعاها و ترجمة هفتادی کتاب عهد قدیم را از یونانی به زبان سلاوونیک ترجمه کرد و به

1. سیریل قدیس معروف به رسول اسلاوها. ـ م.

این طریق ادبیات و زبان نوینی را بنیاد نهاد.
متعاقباً، میان دو دنیای مسیحی لاتین و یونانی برای قبضه کردن اسلاوها کشمکشی درگرفت. پاپ نیکولاوس اول سیریل و متودیوس را به رم دعوت کرد. سیریل در آنجا به قصد ورود در حلقة رهبانان به ادای سوگند پرداخت، از قضا در بستر بیماری افتاد، و درگذشت (869). متودیوس بعد از آنجه از جانب پاپ تقدیس و به مقام سراسقفی منصوب شد، به موراوی بازگشت. پاپ یوآنس هشتم اجرای مراسم نیایش را به زبان سلاوونیک مجاز دانست، ستفانوس پنجم آن را ممنوع کرد، موراوی، بوهم، و سلوواکی (که امروزه مجموع این اراضی کشور چکوسلواکی را تشکیل می دهد)، و بعدها مجارستان و لهستان تابع کلیسای لاتین و شعایر آن شدند؛ در حالی که بلغارستان، صربستان، و روسیه آداب نماز و الفبای سلاوونیک را پذیرفتند، با کلیسای یونان بیعت کردند، و فرهنگ خود را از دنیای بیزانس گرفتند.
محاسبات سیاسی در این تغییرات و تبدلات مذهبی مؤثر افتاد. غرض از تشویق آلمانها به پیروی از مسیحیت آن بود که مرز و بوم آن اقوام را به طور ثابتی ضمیمة قلمرو فرانکها کنند. هرالد بلوتان مسیحیت را به ملت دانمارک تحمیل کرد (974)، زیرا این یکی از شرایطی بود که امپراطور آلمان، اوتودوم، انجامش را در مقابل صلح خواستار بود. پادشاه بلغارها، بوریس، بعد از آنکه چندی با دستگاه پاپی لاس زد، پیرو کلیسای یونان شد (864) تا در مقابل آلمانی که رو به گسترش گذاشته بود تکیه گاهی داشته باشد. ولادیمیر اول روسیه را از آن جهت مسیحی کرد (988) که خیال داشت آنا، خواهر باسیلیوس دوم امپراطور یونان، را به عقد ازدواج خویش درآورد و بخشی از کریمه را که جهیز او بود تصاحب کند. مدت دو قرن کلیسای روسیه رهبری بطرک قسطنطنیه را قبول داشت؛ در قرن سیزدهم بود که خود را مستقل اعلام کرد، و بعد از سقوط امپراطوری روم شرقی (1453)، کلیسای روسیه عالیترین مرجع قدرت در دنیای ارتدوکس یونانی شد.
در این استیلای مسیحیت بر اروپا، سربازان فاتح رهبانان، و پرستاران آنها راهبه ها بودند. رهبانان به کشاورزان پیشگام کمک کردند تا بیغوله ها را به زیر کشت درآورند، جنگلها و بوته ها را هموار کنند، مردابها را زهکشی کنند، برروی آبگیرها پل بزنند، و به راهسازی بپردازند. همین قبیل افراد بودند که مراکز صنعتی و مدارس و محافل خیریه را بنیاد نهادند؛ به نسخه برداری از روی کتابهای خطی و احداث کتابخانه های نسبتاً کوچکی پرداختند؛ و به افراد سرگشته ای که ارتباطشان با سنن دیرینه، مراسم مذهبی، یا وطنهایشان بکلی قطع شده بود نظم اخلاقی، جرئت، و تسلی خاطر بخشیدند. رئیس دیر معروف آنیان، که بندیکتوس نام داشت، در میان رهبانان خویش عرق می ریخت، زمین را می کند، و خرمن را درو می کرد؛ راهب دیگری تئودولف نام در نزدیکی رنس مدت بیست و دو سال چنان صادقانه زمین را شخم می زد که پس از

مرگش، خیش را به عنوان یادگاری برای احترام به روح وی حفظ کردند.
هر چند یک بار رهبانان و راهبه ها، پس از آنکه با نیرویی فوق انسانی به تقویت پاکدامنی، ایثار، و پایداری می کوشیدند، مجدداً به طبیعت آدمی برمی گشتند، و تقریباً در هر قرنی در داخل دیرها اصلاحاتی ضرورت داشت تا دوباره رهبانان را در پیروی از نظامات به مراحل عالیی برسانند که غیر طبیعی بود. برخی از رهبانان قاعدتاً هنگامی به جرگة برادران پیوسته بودند که تمایلی عرضی برای پرهیزکاری و تسلیم و رضا در خود می دیدند؛ به همین سبب، چون شور و جذبة آنها رو به کاهش می نهاد، قادر نبودند خود را با انضباط محیط دیر وفق دهند. بعضی نذر دیر شده بودند، به این معنی که در هفتسالگی یا در سنین از هفت به بالا، و بعضی اوقات هنگامی که کودکی شیرخوار بیش نبودند، پدر و مادرشان آنها را به صومعه ها می سپردند، و این نذرشدگان نیابتی تا زنده بودند می بایست در خدمت دیر باشند. این پیمانهای نیابتی را برگشت ناپذیر می دانستند، تا آنکه در 1179 به موجب فرامین پاپ مقرر شد که اطفال وقتی به سن چهارده رسیدند، حق لغو آنها را داشته باشند. در سال 817 پادشاه فرانسه، لویی لوپیو، که از انضباط سست صومعه های کشور خود به وحشت افتاده بود، عموم پیران دیرها و راهبان را امر به تشکیل مجلسی ملی در آخن کرد، و بندیکتوس رئیس دیر آنیان را مأمور کرد تا دستورات قدیس بندیکتوس نورچایی را از نو در تمام دیرهای مملکت معمول و متداول کند. بندیکتوس جدید با کوششی مداوم به انجام فرمان پادشاه کمر بست، اما در 821 درگذشت.
دیری نگذشت که، بر اثر مبارزات پادشاهان، امپراطوری فرانکها دچار هرج و مرج شد، و هجومهای نورمانها، مجارها، و ساراسنها صدها صومعه را ویران کرد. رهبانان بیخانمان در قلمرو دنیای غیر روحانی آواره شدند، و آنهایی که پس از فرونشستن این امواج ویرانی و چپاول به دیرها بازگشتند پاره ای از رسوم مادی را با خود به داخل چاردیواری صومعه ها به ارمغان بردند. خاوندان فئودال دیرها را متصرف شدند، درآمدشان را ضبط، و همه جا به میل خویش افراد را به ریاست آنها منصوب کردند. تا سال 900، صومعه های مغرب تقریباً مانند جمیع مؤسسات اروپای لاتین به پایینترین درجه از تاریخ قرون وسطایی خویش تنزل یافته بود. به قول قدیس اودو اهل کلونی (فتـ 942) برخی از کشیشان، اعم از آنهایی که به اشارة حکومتها به کار منصوب می شدند یا آنهایی که به حکم مقامات روحانی انجام وظیفه می کردند، «مقام فرزند مریم عذرا را به هیچ می گیرند، زیرا در ساحت خود دادگاههای وی، و حتی در همان مسافرخانه هایی که به برکت اخلاص مؤمنان برپا شده است تا آنکه در حریم آنها عفاف مصون و محفوظ ماند، مرتکب زناکاری می شوند، و از شهوت چنان لبریز می گردند که مریم عذرا جایی برای نهادن کودک خود عیسی ندارد.» از همین دیر کلونی بود که اصلاحات عظیم صومعه ها آغاز شد.
در حدود سال 910 دوازده تن از رهبانان در آنجا دیری را در میان تپه های بورگونی

برپا کرده بودند که تقریباً واقع در مرز میان آلمان و فرانسه بود. در 927 رئیس دیر مزبور، اودو، در نظامات صومعه جرح و تعدیلی به عمل آورد و از سختگیریهای جسمانی کاست، و سعی خود را بیشتر صرف انضباط اخلاقی کرد؛ به این معنی که ریاضت را مردود شمرد، استحمام را تجویز کرد، مقدار زیادی بر خوراک افزود، رهبانان را در نوشیدن آبجو و شراب آزاد گذاشت؛ اما، به سنت کهن، تعهدات رهبانان دایر بر چشم پوشیدن از مال دنیوی، اطاعت، و پاکدامنی همچنان به قوت خود باقی ماند. در دیگر نقاط فرانسه تأسیسات مشابهی پدید آمد. اما در حالی که هر صومعه ای تا این تاریخ خودش در عین بی نظمی واضع نظامات خود بود، یا تا حدی از اوامر اسقف یا خاوند محل پیروی می کرد. دیرهای بندیکتیان جدید با دیر کلونی متفق شدند و رئیس هر دیری تابع رئیس کلونی و پاپهای رم شد. در دوران ریاست سه تن از رؤسای دیر کلونی ـ مایول (954 - 994)، اودیلو (994 - 1049)، و اوگ (1049 - 1109 ) ـ بود که نهضت وابستگی دیرها به یکدیگر از فرانسه به انگلستان، آلمان، لهستان، مجارستان، ایتالیا، و اسپانیا سرایت کرد و بسیاری از دیرهای قدیمی به «جرگة کلونیان» پیوستند. تا سال 1100، در حدود دو هزار از این قبیل دیرها، دیر کلونی را مادر و فرمانفرمای خود می شمردند. قدرتی چنین سازمان یافته، آزاد از مداخلة حکومت و نظارت اسقفها، اسلحة جدیدی در اختیار دستگاه پاپی گذاشت تا به کمک آن بر سلسله مراتب مادی و دنیوی کلیساها آمر و ناظر باشد. در عین حال، پیدایش این نیروی متشکل اجرای اصلاحات شدیدی را در دیرها به دست خود رهبانان ممکن کرد. از بی نظمی، تنبلی، تجملپرستی، بداخلاقی، و خرید و فروش مناصب روحانی بشدت جلوگیری شد، و برای مردم ایتالیا این از غرایب بود که می دیدند اودو، یک نفر رهبان فرانسوی، به منظور اصلاح خود دیر مونته کاسینو به کشورشان دعوت شده است.