گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و هفتم
.II - آیینهای مقدس


بزرگترین قدرت کلیسا، بعد از تسجیل و تعیین ایمان، برگزاری آیینهای مقدس بود - مراسم و تشریفاتی که به طور رمزی حکایت از اعطای فیض الاهی میکرد. قدیس آوگوستینوس میگفت: “در هیچ دینی افراد را نمیتوان متحد نگاه داشت، مگر آنکه جřʘ٠آنها از طریق نمادهایی مرئی یا آیینهای مقدس در یک نوع اخوت با هم شریک باشند.” لفظ ساکرامنتوم را در سده چهارم میلادی تقریبا بر کلیه چیزهایی اطلاق میکردند که مقدس بود - غسل تعمید، صلیب، و نماز. در قرن پنجم، توماس آوگوستینوس این واژه را درباره مراسم عید قیام مسیح به کار برد. در قرن هفتم، قدیس ایسیϙȘљȘӠسویلی آن را به غسل تعمید، مراسم تنفیذ، و آیین قربانی مقدس محدود ساخت. سرانجام، در قرن دوازدهم، آیینهای مقدس را هفت تا تعیین کردند، از این قرار: تعمید، تایید، توبه، آیین قربانی مقدس، ازدواج، رتبه های مقدس، و تدهین نهایی. تشریفات مΘʘ՘љʍ

مانند افشاندن آب مطهر یا کشیدن نقش صلیب را از “متفرعات و ملحقات آیینهای مقدس” به حساب آوردند.
مهمترین آیینهای مقدس غسل تعمید بود. تعمید به دو منظور انجام میگرفت: اول آنکه، لکه گناهکاری ذاتی را از دامان شخص بزداید; دوم آنکه، با این ولادت جدید، فرد را رسما در سلک مسیحیان درآورد. در این مراسم معمولا اولیای کودک نام یکی از قدیسین را بر کودک خویش مینهادند، تا قدیس حامی، سرمشق، و حافظ کودک باشد، و این “نام مسیحی” کودک مزبور میشد. در قرن نهم، نخستین روش تعمید آن بود که کودک را سراپا در آب فرو برند، لکن بتدریج افشاندن آب بر روی کودک که در اقالیم شمالی خطر کمتری برای مزاج کودک داشت جانشین آن رسم اولیه شد. هر کشیشی، به هنگام ضرورت هر فرد مسیحی میتوانست مراسم غسل تعمید را انجام دهد. در صدر مسیحیت مرسوم بود که غسل تعمید را موکول به دورانی کنند که کودک پا به سن گذاشته باشد، اما بتدریج، در قرون وسطی تعمید نوزادان رواج یافت. در هر محلهای، به ویژه در ایتالیا، نمازخانهای - تعمیدگاه - را برای اجرای این آیین مقدس بنا کردند.
در کلیسای شرقی، معمولا آیینهای تایید و قربانی مقدس بلافاصله پس از غسل تعمید درباره کودک اجرا میشد، و حال آنکه در کلیسای غربی بتدریج آیین تایید را موکول به هفتسالگی کردند تا آنکه کودک در عرض این مدت به اصول و مبادی ایمان مسیح آشنا شده باشد. آیین تایید فقط به توسط اسقفی انجام میگرفت، و عبارت بود از “نهادن دست” بر سر کودک، همراه با تلاوت دعایی به این منظور که روحالقدس در جسم داوطلب حلول کند. سپس اسقف با روغن مقدس پیشانی کودک را تدهین میکرد و آهسته بر گونه او میکوفت (همچنانکه سلاطین بر کتف شهسواران میکوفتند)، که علامت تنفیذ ایمان مسیحی جوان بود، و داوطلب به قید سوگند تلویحا متعهد به رعایت همگی حقوق و وظایف یک فرد مسیحی میشد.
مهمتر از تعمید آیین توبه بود. اگر اصول عقاید کلیسا یک حس گناهکاری را به مردم تلقین میکرد، در مقابل وسیلهای نیز در اختیار آنها میگذاشت تا هر چند وقت یک بار بتوانند با اعتراف به گناهان خویش نزد یک نفر کشیش، و اجرای کفارهای که مقرر میشد، روح خود را از آلودگی منزه سازند. طبق تعالیم کتاب مقدس (انجیل متی: 9,16 و 18.18) عیسی گناهان بندگان را آمرزیده بود و به حواریون خویش اختیارات همانندی در “بستن و گشادن”1 عطا کرده بود. کلیسا معتقد بود که این اختیارات از حواریون مسیح بنوبت به اسقفان صدر مسیحیت، و به عبارت دیگر از پطرس حواری به پاپها منتقل شده بود; در قرن دوازدهم “اختیار کلیدهای

1. متن این دو آیه چنین است: “و کلیدهای ملکوت آسمان را به تو میسپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد، و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود”; “هر آینه به شما میگویم آنچه بر زمین بندید در آسمان بسته شده باشد، و آنچه بر زمین گشایید در آسمان گشوده شده باشد.” - م.

ملکوت” که در دست اسقفان بود به کشیشان نیز داده شد. در دورانی که مسیحیت جنبه بدوی داشت، اعتراف به گناهان به طور علنی صورت میگرفت. در قرن چهارم میلادی، اعتراف خصوصی یا محرمانه جانشین اعتراف علنی شد، تا این مسئله مایه شرمساری بزرگانی که مایل به اقرار به گناهان خویش بودند نشود، لکن شیوه اعتراف علنی همچنان میان پارهای از فرقه های پیرو بدعتگذاران به جا ماند، و مقرر شد که در مورد پارهای از جرایم شنیعه، مثل قتل عام تسالونیکا یا کشتن تامس ا بکت، روحانیان حق تحمیل کفاره عمومی را بر مردم داشته باشند. چهارمین شورای لاتران (1215) مقرر داشت که اعتراف سالانه و تناول در آیین مقدس قربانی باید از وظایف حتمی مومن باشد و چنانچه کسی از این دو تخلف ورزد، از حق استفاده از برکات کلیسایی و تدفین در گورستان مسیحیان محروم شود. به منظور تشویق گناهکاران به اعتراف و محافظت از ایشان، هر اعترافی “صندوق سر به مهری” شد، و هیچ کشیشی مجاز نبود آنچه را که نزد وی اقرار شده بود فاش سازد. از قرن هشتم به بعد، رسالهای درباره “کفاره گناهان” منتشر شد که در آن، به حکم علمای دین، برای هر گناهی کفاره معینی تجویز شده بود، از قبیل نماز، روزه، زیارت اماکن متبرکه، دادن صدقات، یا انواع دیگر طاعات و امور خیریه.
این آیین توبه یا به قول لایبنیتز “این بنیاد حیرتانگیز” نتایج نیکوی بسیاری داشت. توبه کار را از مالیخولیاهای دایمی و پنهانی ناشی از پشیمانی رهایی میبخشید; به کشیش اجازه میداد تا، به کمک اندرز و نیاز دادن، صحت روحی و جسمی گروه متابعین خود را بهبود بخشد، با امید اصلاح، مایه تسلی خاطر شخص گناهکار میشد; به قول ولتر، که خود از شکاکان بود، آیین توبه وسیله ای برای جلوگیری جرایم شد. و گوته، شاعر نامدار آلمانی، گفت: “اعتراف در خلوت را هرگز نمیبایستی از بشر سلب میکردند.” بر توبه پارهای آثار سو نیز مترتب بود. بعضی اوقات این بنیاد برای مقاصد سیاسی به کار میرفت، چنانکه کشیشان حاضر به آمرزش گناهان هواخواهان امپراطوران در جنگ با پاپها نبودند. گاهی وسیلهای برای تفتیش افکار میشد، چنانکه اسقف میلان، قدیس کارلو بورومئو، به کشیشان خود دستور داد که هر توبه کاری را که برای اقرار به گناهان نزد آنها میرود مکلف سازند که نام هر بدعتگذار یا شخص مظنونی را که میشناسد پیش آنها فاش کند. دیگر آنکه برخی از مردم سادهلوح آمرزش گناهان را در حکم رخصتی برای تجدید گناهان میدانستند. بتدریج، هر قدر از حرارت شعله ایمان کاسته میشد، کفاره های سخت و شدید، توبهکاران را به دام وسوسه کذب میانداخت و کشیشان رخصت مییافتند تا مجازاتهای خفیفتری درباره آنها مقرر دارند، که معمولا عبارت میشد از بذل اعانات در راه خیری که به تصویب مقامات کلیسا رسیده باشد. این “تخفیف مجازاتها” بود که بتدریج به پیدایش رسم آمرزش منجر شد.
غرض از آمرزش آن نبود که گناهکار رخصت ارتکاب به گناه را پیدا کند. بلکه کلیسا گناهکار نادم و توبهکار را از تمام یا پاره ای مجازاتهایی که بر اثر ارتکاب گناهان دنیوی میبایست در

برزخ تحمل نماید کلا یا بعضا تبرئه میکرد. آمرزشی که توبهکار هنگام اعتراف به گناهان به دست میآورد عبارت از رهایی از قید تقصیری بود که او را محکوم به عذاب دوزخ میساخت، اما او را از کیفر “این جهانی” گناهش معاف نمیدانست. فقط اقلیت معدودی از مسیحیان برای گناهان ارتکابی خویش در همین دنیا کاملا آمرزیده میشدند; مابقی خلایق مجبور بودند که برای آمرزش کامل، در برزخ، در برابر گناهان تسویه نشده خویش تن به مجازات در دهند. کلیسا مدعی شد که حق دارد با بخشید اندکی از خزانه سرشار لطف الاهی، که بر اثر رنجها و مرگ مسیح و به برکت وجود قدیسانی گرد آمده بود که مکارم آنها به مراتب فزونتر از گناهانشان بود، گناهکاران را تبرئه کند، به شرط آنکه از عهده امور خیر و انجام طاعات مقرر برآیند. آمرزش گناهان رسمی بود که به قرن نهم میلادی برمیگشت. پارهای از زایران مسیحی که در قرن یازدهم از اماکن متبرکه دیدن میکردند مشمول این مرحمت شدند. اولین آمرزش عمومی از طرف پاپ اوربانوس دوم اعلام شد; وی در سال 1095 همه افرادی را که در صف سپاهیان جنگ صلیبی اول به خدمت در آمدند از گناهانشان تبرئه کرد. با این سوابق بود که رسم تبرئه گناهکاران در مقابل تکرار ادعیهای بخصوص، شرکت در مراسم مذهبی خاص، ساختن پل و جاده و کلیسا و بیمارستان، پاک کردن جنگلها، یا زهکشی مردابها، کمک مالی به یک جنگ صلیبی یا یک موسسه روحانی، و پرداخت هزینه یک جشن مذهبی یا جهاد مسیحی و امثال آن رواج گرفت. از این روش استفاده های واقعی فراوانی شد، لکن ضمنا فرصتی برای زراندوزی مشتی روحانیان حریص فراهم آورد.
کلیسا بعضی از افراد روحانی را که قاعدتا از رهبانان بودند مامور کرد که به عنوان “تحصیلدار” با فروش آمرزش در برابر طاعت، توبه، و تحف مبالغی گرد آورند. این تحصیلداران، که انگلیسیها ایشان را “بخشایشگر” مینامیدند، در مقام رقابت با یکدیگر چنان شور و حمیتی نشان میدادند که مایه انزجار خاطر بسیاری از مسیحیان شدند. این گونه افراد، برای تشویق مردمان به دادن تحف و هدایا، اشیایی را به معرض تماشا میگذاشتند که واقعا یا به طور مجعول از یادگارهای قدیسان دین به شمار میرفت، و از آنچه تحصیل کرده بودند بخشی را که یا سهم ایشان بود یا هیچ گونه حقی بر آن نداشتند، به نفع خویشتن ضبط میکردند. کلیسا چندین بار کوشش کرد تا از این گونه سو استفاده ها بکاهد. چهارمین شورای لاتران به اسقفان دستور داد که مومنین را از اعتبارنامه های جعلی و یادگارهای دروغی قدیسان بر حذر دارند. به علاوه، روسای دیرها را از حق آمرزش محروم، و اختیارات همانند اسقفان را محدود کرد; و از کلیه روحانیان درخواست کرد تا در شور و حمیت خویش، برای استفاده از این وسیله نوین، جانب اعتدال را رعایت کنند. در 1261، شورای ماینتس عده زیادی از این تحصیلداران کلیسایی را به عنوان مشتی کاذب بدکار رسوا کرد، زیرا استخوانهای جانوران یا اموات بی صاحب را به جای استخوان قدیسان به مردم نشان میدادند; خود را طوری تربیت کرده بودند که در موعد مقرر، به دلخواه، سیل سرشک سر میدادند; و مجازاتهای اعرافی را،

به نرخهای کمتری، در برابر حداکثر سیم و زر و حداقل طاعت میفروختند. شوراهای وین (1311)، راونا (1317) هر کدام به همین روال اعمال کشیشان بدکار را تقبیح کردند، لکن سو استفاده ها کماکان ادامه یافت.
پس از تعمید، آیین قربانی مقدس یا افخارستیا بود [یعنی تناول مراسم قداس]. از عیسی مسیح روایت کرده بودند که هنگام “شام آخر” اشاره به نان کرده و گفته بود: “این است بدن من.” و اشاره به شراب کرده و گفته بود: “این است خون من.” کلیسا این کلمات را به معنی لفظ به لفظ آن پذیرفت. مهمترین قسمت مراسم قداس عبارت است از قلب ماهیت، یعنی تبدیل ورقه های نان و جامی مملو از شراب به جسم و خون مسیح، براثر قوه معجزه آسایی که اختصاص به کشیش داشت. غرض اصلی از مراسم قداس آن بود که شخص مومن با خوردن نان مطهر و نوشیدن شراب مقدس در “جسم و خون، روح و الوهیت” ابن، یعنی دومین اقنوم از اقانیم ثلاثه، شرکت جوید. از آنجا که نوشیدن شراب مقدس متضمن خطر بر خاک ریختن خون عیسی بود، در قرن دوازدهم مرسوم شد که فقط به خوردن نان اکتفا کنند، و چون پارهای از محافظهکاران (که آرای آنها را بعدا هوسیان بوهم اقتباس نمودند) تقاضا کردند که باید هم در خون عیسی شریک باشند و هم در جسم وی، عالمان الاهی توضیح دادند که خون مسیح “ملازم” با جسم وی در نان مقدس است، و جسم عیسی “ملازم” با خون وی در شراب مطهر. هزار معجزه به نان مقدس نسبت دادند و مدعی شدند که شر اهریمنان را دفع میکند، علاج امراض است، مانع از بروز حریق میشود، و با مسدود کردن حلقوم دروغگویان آنها را رسوا میسازد. هر مسیحی مکلف بود که اقلا سالی یک بار در مراسم قداس شرکت جوید، و اولین بار که جوان مسیحی مبادرت به چنین امری میکرد، مراسم با ابهت و تشریفات خاص برگزار میشد.
عقیده به “حضور واقعی مسیح” بتدریج رواج یافت. اولین بار که چنین مطلبی به صورت یک قاعده رسمی ارائه شد در شورای نیقیه به سال 787 بود. در 855 میلادی، رهبانی فرانسوی از فرقه بندیکتیان به نام راترامنوس تعلیم داد که نان و شراب از لحاظ معنوی جسم و خون عیسی محسوب میشود، نه از نظر مادی. در حدود سال 1045، برانژه، شماس اعظم کلیسای تور، در واقعیت موضوع “قلب ماهیت” شک نمود; به همین سبب، وی را تکفیر کردند; و لانفرانک، صدر دیر بک، در طی نامهای خطاب به وی (1603) عقیده مومنان درست ایمان را به این نحو بیان کرد:
ما معتقدیم که جسم خاکی ... در نتیجه قدرتی آسمانی، که در خور وصف و وهم نیست ... . مبدل به جوهر جسم خداوند میشود، و حال آنکه ظاهر و پارهای مشخصات همان وجود خارجی از نظر غایب میماند تا مردم از مشاهده آن جوارح عریان و خون آلود دچار هراس نشوند و مومنان به ثمرات کاملتر ایمان نایل آیند. در عین حال، جسم خداوند، دست نخورده، تمام و کمال، بدون آلودگی یا جراحتی، در آسمان است.
این عقیده را چهارمین شورای لاتران (1215) به عنوان یکی از مهمترین اصول دین مسیح

اعلام کرد، و شورای ترانت به تاریخ 1560 افزود که هر ذره ای از نان مقدس، هر قدر هم کوچک باشد، حاوی تمامی جسم، خون و روح عیسی مسیح است. به این نحو، یکی از کهنسالترین رسوم دین اقوام بدوی (که عبارت از خوردن خدا باشد) امروزه در جوامع متمدن اروپایی و امریکایی شیوع دارد و مورد احترام عده زیادی از مردمان است.
کلیسا با قرار دادن ازدواج در ردیف آیینهای مقدس و در آوردن آن به صورت قول و قرار مذهبی به طور فوقالعادهای مایه اعتلای حیثیت و دوام پیوند ازدواج شد. در آیین رتبه های مقدس، اسقف پارهای از اختیارات روحانی را که از حواریون به میراث برده بود، و گمان میرفت که این اختیارات را خداوند در هیئت عیسی مسیح به حواریونش تفویض کرده است، به کشیش تازه تسلیم میکرد. در آخرین آیین، یعنی تدهین نهایی، کشیش اعتراف فرد مسیحی محتضر را میشنید، گناهان وی را میآمرزید تا او را از عذاب دوزخ برهاند، و اعضای بدن وی را تدهین میکرد تا از گناه دور، و برای رستاخیز در برابر دادگر حقیقی او شایسته باشند.
بازماندگان وی، به عوض آنکه به شیوه دوران بت پرستی جسدش را در آتش بسوزانند، طبق تعالیم مسیحی او را دفن میکردند، زیرا کلیسا معتقد بود که جسم آدمی نیز سر از گور به در میکند. همچنین بازماندگان متوفا جسد را کفن میکردند، در درون تابوتش سکهای قرار میدادند که گویی برای دستمزد خارون بود،a و جنازه را با تشریفات فراوان و پرهیمنهای بلند میکردند و به گورستان میبردند. در پارهای موارد اشخاصی را اجیر میکردند که کارشان ندبه و زاری بر میت بود. خود بازماندگان متوفا یک سالی جامه عزا بر تن داشتند، و هیچ کس قادر نبود بگوید که پس از ماتمی چنین طولانی، آیا یک قلب توبه کار و کشیشی که کمر خدمت بر میان بسته بود، برای شخص متوفا جایی در بهشت تضمین کردهاند یا نه.