گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیست و هفتم
.VI - روحانیان


در مکالمات قرون وسطایی، کلیه مردم را به دو طبقه تقسیم میکردند: آنهایی که در دایره سلطه دین بودند، و آنهایی که “اهل دنیا” بودند. یک راهب “یک مذهبی” بود، یک راهبه نیز همین طور. برخی از رهبانان در عین حال کشیش بودند و “کشیشان رسمی” را تشکیل میدادند. در این مورد، غرض از کشیش رسمی کشیشی بود که از رگولا (رسوم و نظامات صومعه) پیروی میکرد. سایر روحانیان را کلا روحانیان “دنیوی” مینامیدند، زیرا خارج از نظارت دیرها یا ، به اصطلاح آن دوره، در دنیا زندگی میکردند. کلیه رهبانان، از هر مقام و درجه، وسط سر خود را میتراشیدند، جبه بالا بلندی به بر داشتند که تمام آن به رنگ واحدی بود غیر از سرخ و سبز، و

از سر تا به پا دکمه میخورد. لفظ روحانی نه فقط بر شاغلین “رتبه های کوچکتر” مثل دربانها، قارئین، جنگیرها، و خدام اطلاق میشد، بلکه در مورد تمام دانشجویان دانشگاه ها، کلیه آموزگاران، و تمامی افرادی به کار میرفت که به عنوان طلبه علوم سر خود را تراشیده بودند و بعدا در سلک پزشکان، قضات، هنرمندان، و مولفان در میآمدند، یا به عنوان محاسب یا دستیار یک نفر ادیب خدمت میکردند. از آنجا که کلیه این افراد با دفتر و کتاب سر و کار داشتند، در زبانهای اروپایی، واژه روحانی (Clerical) و لغت محرر (Clerk) از یک منبع سرچشمه گرفته است. روحانیانی که دارای رتبه های بالای روحانی نبودند اجازه داشتند که ازدواج کنند و به هر نوع حرفه شریفی اشتغال ورزند، و مکلف نبودند وسط سر خود را به شیوه رهبانان بتراشند.
سه رتبه “مهم” یا به اصطلاح روحانیان “رتبه های مقدس” کشیشی، شماسی، و نایب شماسی از مقاماتی بودند که چون شخص یکی از آنها را قبول میکرد، غیرممکن بود از آن دست بکشد; به طور کلی، واجدین این رتبه ها از قرن یازدهم به بعد به هیچ وجه حق ازدواج نداشتند. بعد از گرگوریوس هفتم، در میان کشیشان لاتین به افرادی بر میخوریم که ازدواج کردند و یا همخوابه داشتند. لکن باید دانست که از این تاریخ به بعد چنین مواردی بیش از پیش نادر محسوب میشد.1 کشیشی که امور روحانی حوزهای را بر عهده داشت ناگزیر بود خود را با لذات روحانی قانع سازد. از آنجا که طبیعتا حوزه قلمرو یک کشیش و همچنین یک روستای خاوندی یا یک دهکده هر دو دارای حدود واحدی بودند، به همین سبب شخص کشیش را قاعدتا خاوند یا مالک آبادی، با جلب نظر و توفیق اسقف، به کار میگماشت. کمتر اتفاق میافتاد که کشیش یک نفر آدم فاضل متبحر باشد، زیرا در آن دوره فرا گرفتن تعلیمات عالی کاری پرخرج، و کتاب کمیاب بود. برای یک کشیش همین قدر کفایت میکرد که از عهده خواندن دعاها و کتاب راهنمای فرایض و اجرای شعایر دینی برآید و کار عبادت و امور خیریه حوزه خویش را اداره کند. در بسیاری موارد،

1. تجرد عمومی رهبانان و کشیشان و راهبه ها بعد از تاریخ 1215 خود مسئله جالبی در مبحث ژنتیک است. احتمال دارد که به واسطه مجرد ماندن عده بسیار زیادی از این گونه مردان و زنان قوی بنیه، اروپا تا حدودی از لحاظ زیست شناسی زیان دیده باشد، لکن بر ما معلوم نیست که استعدادهای فوقالعاده سرشار بشری تا چه اندازه تابع عامل موروثی هستند. از این گونه فرضیات صرف که بگذریم، متوجه میشویم که بر اثر ورود عده بیشماری به حلقه کشیشان و رهبانان - یعنی قطع رابطه با بنیاد ازدواج - عدم توازنی میان تعداد مردان و زنان طبقه روحانی جامعه پدید آمد. به علت آنکه مسافرتهای تجارتی و امثال آن، جنگهای صلیبی و مبارزات عادی، و دشمنیها و دیگر بلاها و سختیها میزان مرگ و میر مردان را نسبت به زنان بالا برد، چند درصد قابل ملاحظهای از زنان یا بی شوهر ماندند و یا به دام روابط نامشروع در افتادند. کلیسا زنان شایستهای را که مایل به ورود در صومعه راهبه ها بودند با آغوش باز می پذیرفت، لکن عده کشیشان و رهبانان بمراتب از عده اینگونه زنان بیشتر بود. اشراف برخی از دختران خود را که در خانه مانده بودند به دیرها ارزانی میداشتند، لکن در میان دیگر طبقات، این گونه زنان مازاد بر احتیاج، خود را با دوک نخریسی یا زندگی با اقوام و بستگان خویش سرگرم میساختند و، در عین ترس و خجلت، خود را وقف اقناع خواسته های مردان آبرومند میکردند.

کشیش در واقع یک نایب کشیش بود که مباشر امور مذهبی حوزه او را اجیر میکرد تا، در برابر یک چهارم درآمد حاصله از حوزه روحانی محل، امور مذهبی آنجا را اداره کند. به این ترتیب، مباشر امور مذهبی حوزه ممکن بود از چهار یا پنج حوزه مختلف صاحب عایدی باشد، و حال آنکه کشیش یک محل در عین فقر و فاقه زندگی کند و از طریق گرفتن “هزینه محراب” هنگام غسل تعمید، عقد ازدواج، کفن و دفن، آیین قداس برای مردگان روزگار بگذراند. در این منازعه طبقاتی میان روحانیان، گاهی کشیش جانب مستمندان را میگرفت، همچنانکه در مورد جان بال اتفاق افتاد. اصول اخلاقی وی با کشیش عصر جدید طرف قیاس نبود - زیرا، بر اثر رقابت شدید میان ادیان و مذاهب، اینک شخص کشیش مجبور است اخلاقیات را نهایت درجه رعایت کند - با اینهمه، به طور کلی، وی در عین عطوفت و شکیبایی و به پیروی از ندای وجدان وظایفش را انجام میداد; به عیادت بیماران میرفت، مردمان مصیبت دیده را تسلی میداد، به تعلیم و تربیت جوانان میپرداخت، دعاها را جویده جویده تلاوت میکرد، و مردمی خشن و شهوت پرست را رام و پیرو اصول اخلاقی میساخت. بسیاری از کشیشان این دوره در نظر شقیترین مخالفشان “گل سرسبد مردم روی زمین” بودند لکی، تاریخنویسی که خود اعتقادی به ادیان نداشت، چنین نوشت: “هیچ جماعتی از مردان نیامده است که این سان بیریا و بی شایبه، با شوری خالی از دنیادوستی، بدون هیچ گونه منافع شخصی، عزیزترین جیفه های دنیوی را فدای وظیفه کرده و با شجاعتی بیپروا هر نوع رنج و سختی و حتی مرگ را بر خویشتن هموار کرده باشد.” دو مقام کشیشی و اسقفی از مقامات و درجات مقدس به شمار میرفتند. اسقف عبارت از کشیشی بود که وی را برای هماهنگ ساختن امور حوزه های متعددی که زیر نظر چندین نفر کشیش اداره میشدند (و همه یک حوزه اسقفی را تشکیل میدادند) انتخاب میکردند. از لحاظ اصولی و نظری، یک اسقف را کشیشان و خود مردم بر میگزیدند. معمولا قبل از گرگوریوس هفتم وی را شخص خاوند یا پادشاه معین میکرد. بعد از سال 1215، کار انتخاب اسقف زیر نظر مجمع کشیشان کلیسای جامع و با همکاری پاپ صورت میگرفت. بسیاری از امور غیر روحانی و همچنین کارهای مذهبی را به شخص اسقف احاله میکردند، و کار دادگاه مخصوص اسقف رسیدگی به پارهای از دعاوی مدنی، به علاوه تمام مرافعاتی بود که عموم کشیشان، از هر درجه و مقام، در آن ذی نفع بودند. اسقف قدرت عزل و نصب کشیشان را داشت; لکن از اختیارات اسقف در مورد روسای دیرها و اداره امور دیرها بتدریج کاسته میشد، زیرا پاپها، که از قدرت اسقفان میترسیدند، فرقه های مختلف صومعهنشین را مستقیما زیر نظر خود در آوردند. در آمد وی تا حدی از محل عواید حوزه های کشیشان وی و اکثر از املاکی تامین میشد که منضم به حوزه اداره اسقف بود. بعضی اوقات، وی زیادتر از آنچه از حوزه یک نفر کشیش میگرفت به همان حوزه بر میگرداند. نامزدهای مقام اسقفی معمولا موافقت میکردند که مبلغی برای تصدی به چنین مقامی بپردازند. ابتدا این گونه وجوهات در همه جا به پادشاهان و سپس به حضور

پاپها تقدیم میشد، و از آنجا که اسقفان در حکم حکام غیرمذهبی نیز بودند، گاهی تسلیم ضعف نفس میشدند و خویشان خود را به مناصب پرمداخلی میگماشتند. پاپ آلکساندر سوم شکایت میکرد که “چون خداوند اسقفان را از اولاد محروم فرمود، شیطان به آنها برادرزاده داد.” بسیاری از اسقفان چون از خاوندان فئودال میشدند، در عین تجمل زندگی میکردند، لکن بسیاری بودند که عمر و هم خویش را صرفا وقف انجام تکالیف اداری و مذهبی خویش کردند.
در راس اسقفان یک ایالت، سراسقف یا مطران قرار داشت. احضار یا ریاست بر یک شورای ایالتی کلیسا از اختیارات مطران بود. برخی از سراسقفان، به واسطه خصال پسندیده یا مکنت سرشاری که داشتند، تقریبا تمامی عمر را در ایالات خویش حکومت میکردند. در آلمان سراسقفان هامبورگ، برمن، کولونی، تریر، ماینتس، ماگدبورگ، و سالزبورگ، همگی از خاوندان مقتدر فئودال بودند، که در چندین مورد امپراطوران آنها را برای صدر اعظمی، اداره مملکت، مشورت، و نمایندگی مخصوص امپراطوری انتخاب کردند. سراسقفان رنس، روان، و کنتربری نقش همانندی در فرانسه، نورماندی و انگلیس ایفا میکردند. پارهای از اسقفان اعظم - مثل اسقف اعظم تولدو، لیون، ناربون، رنس، کولونی، و کنتربری - به عالیترین مدارج روحانی رسیدند و ، در سراسر ناحیه خویش، در کلیه مسائل دینی مرجع تقلید روحانیان شدند.
هر چند وقت یک بار، اسقفان شورایی تشکیل میدادند که به منزله حکومت منتخبی برای کلیسا بود. در قرون بعد، این قبیل شوراها خود را برخوردار از اختیاراتی دانستند به مراتب بیش از اختیارات شخص پاپ. لکن در دوران مورد بحث، مقارن با ظهور مقتدرترین پاپها، هیچ کس در اروپای باختری نبود که منکر اختیارات مطلق دینی و روحانی خلیفه خدا بر روی زمین، یعنی اسقف رم، شود. افتضاحات قرن دهم با فضایل و محاسن افرادی چون لئو نهم و ایلدبراندو (گرگوریوس هفتم) جبران شده بود. در میان نوسانات و کشمکشهای قرن دوازدهم، رفته رفته قدرت دستگاه پاپی چنان گسترش یافته بود که اینوکنتیوس سوم ادعا میکرد که باید تمامی جهان زیر نگین خلیفه روحانی رم باشد. پادشاهان و امپراطوران رکاب خادم سفیدپوش خدام خدا را به احترام نگاه میداشتند و پای وی را میبوسیدند. اکنون نیل به کرسی پاپی بالاترین هدف بلندپروازی بشر شده بود.
عالیترین عقلای عهد، در سختگیرترین مکاتب الاهیات و حقوق، برای تحصیل مقامی در سلسله مراتب کلیسا کوشش میکردند; و آنهایی که به مقامات عالیه نایل میشدند مردان با کیاست و شجاعی بودند که از تکلیف خطیر اداره یک قاره هراسی به دل راه نمیدادند. اجرای خط مشیهایی که زیر نظر این گونه افراد و مشاوران آنها شکل میپذیرفت به هیچ وجه با مرگ خود آنها راکد نمیماند. آنچه گرگوریوس هفتم ناتمام گذاشت اینوکنتیوس سوم تکمیل کرد. مبارزاتی را که اینوکنتیوس سوم و گرگوریوس هفتم برای جلوگیری از محصور شدن دستگاه پاپی به وسیله امپراطوران آغاز کرده بودند اینوکنتیوس

چهارم و آلکساندر چهارم با پیروزی به پایان رسانیدند.
از لحاظ نظری ، قدرت پاپ از آنجا ناشی میشود که جانشین حواریون و وارث اختیاراتی بود که مسیح به ایشان تفویض کرده بود. از این لحاظ، حکومت کلیسا یک حکومت دینی بود - یک حکومت مردم بر اصل دین و به دست خلفای خدا بر زمین، که در عالم مسیحیت، به استثنای معیوبین دماغی و جسمانی، جانیان محکوم، افراد تکفیر شده و بردگان، هر کسی حق داشت در سلک روحانیان وارد شود، و در صورت لیاقت، به مقام پاپی ارتقا یابد. مانند سیستم حکومتی، در این مورد نیز شخص غنی، برای فراهم آوردن مقدمات بالا رفتن از نردبان دراز سلسله مراتب، عالیترین فرصتها را در اختیار داشت، لکن در تحصیل مشاغل روحانی به روی همگان باز بود، اکثرا قریحه بود که توفیق جوینده را مسلم میساخت نه حسب و نسب. چندین تن از پاپها و صدها نفر از اسقفها از میان خانواده های بیبضاعت برخاستند. وارد شدن افراد تازه نفس، از هر درجه و طبقه، به میان سلسله مراتب دستگاه روحانی به طور مداوم، قوه مدرکه کشیشان را پرورش داد و “سالیان سال تنها وسیله واقعی در تصدیق تساوی ابنای بشر بود.”1 به طوری که قبلا مذکور افتاد، در سال 1059 حق انتخاب پاپ منحصرا به “اسقفان کاردینال” که در نزدیکی رم مقیم بودند واگذار شد. از آنجا که رفته رفته پاپ عدهای از افراد ملل مختلف را به مقام کاردینالی منصوب کرد، جرگه آن هفت تن کاردینال مبدل به یک مجمع مقدسی شد مرکب از هفتاد عضو که نشان اختصاصی هر یک از آنها کلاه سرخ و جبه ارغوانی بود، و در سلسله مراتب روحانی درجه و مقام جدیدی پدید آمد که از لحاظ اهمیت بعد از مقام پاپ قرار داشت.
شخص پاپ به دستیاری این گونه افراد، و با دستگاه اداری مبسوطی مرکب از روحانیان و دیگر عمال و مامورانی که دربار پاپی یا دیوان مجریه و قضائیه وی را تشکیل میدادند، بر یک امپراطوری روحانی حکومت میکرد که در قرن سیزدهم به اوج قدرت و عظمت خود رسیده بود. تشکیل یک شورای عمومی با حضور اسقفان از اختیارات انحصاری وی بود، و قوانین مصوبه این شورا هیچ گونه مناط اعتباری نبود مگر آنکه با فرمان پاپ توشیح شده باشد. پاپ

1. نقل از کتاب “تاریخ اقتصادی و اجتماعی قرون وسطی”، تالیف جیمز وستفال تامسن، چاپ نیویورک، 1928، ص601. ولتر گفته است: “کلیسای کاتولیک رومی همواره از این مزیت برخوردار بوده است که برای کفایت اشخاص چیزی را قایل میشده است که سایر حکومتها فقط برای اصل و نسب منظور میداشتند”. (نقل از رساله “در آداب و رسوم اخلاقی اروپا”، در “مجموعه آثار ولتر”، چاپ نیویورک، 1927، کتاب سیزدهم، ص30)، هیتلر در کتاب خود گفته است که این امر “منشا قدرت باور نکردنی و فوقالعاده افرادی است که در این بنیاد کهنسال مقام دارند. این خیل عظیم عالیجنابان روحانی در پرتو جذب بیوقفه افرادی که، از پایینترین مدارج ملل، نه فقط دلبستگی غریزی خویش را با دنیای احساسات خلق حفظ میکنند، بلکه از این طریق مبالغی نیرو و قوه موثر در اختیار دارند که به این صورتش همواره فقط در میان توده های وسیع خلق وجود دارد.” (نقل از کتاب “نبرد من”، چاپ نیویورک، 1939، ص 643).

در تفسیر، تجدید نظر، و تکمیل قانون کلیسایی و معافیت افراد از رعایت این قوانین مختار بود. وی مرجع و محکمه استیناف کلیه تصمیماتی بود که از طرف محاکم اسقفی اتخاذ میشدند. تنها او بود که میتوانست پارهای گناهان کبیره را بیامرزد، در مورد جرایم کبیره فرمان آمرزش صادر کند، یا فردی را به مقام قدیسی ارتقا دهد. بعد از 1059، کلیه اسقفان مجبور بودند نسبت به وی سوگند اطاعت و وفاداری یاد کنند و نظارت در امور قلمرو خویش را به نمایندگان وی واگذارند. جزایری مثل ساردنی و سیسیل، اقوامی مانند انگلیسیها، مجارها، و اسپانیاییها وی را خاوند فئودال خویش میشناختند و به او باج میدادند. به مدد اسقفان، کشیشان، و رهبانان، هر گوشه ای از این قلمرو پهناور زیر نظر و فرمان پاپ قرار داشت. این گونه افراد یک دستگاه اداری و سازمان جاسوسی عظیمی را تشکیل میدادند که هیچ دولتی قادر به ایجاد نظیر آن نبود. رفته رفته و با زیرکی، حکومت رم، در پرتو قدرت شگفت انگیز کلام، دوباره در سراسر اروپا برقرار شد.