گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل سی و دوم
.VII- سبک گوتیک در آلمان: 1200-1300


در اوایل رواج سبک گوتیک بود که سرزمین فلاندر آن اسلوب معماری را از فرانسه اقتباس کرد. ساختن کلیسای جامع سن گودول، که با تفاخر بر سر تپهای به همین نام در بروکسل جا دارد، در 1220 آغاز شد. باشکوهترین قسمت این کلیسا شیشهبندی منقوش آن میباشد. کلیسای جامع سن باوون در گان در 1274 جایگاهی برای همسرایان به سبک گوتیک احداث کرد، و کلیسای جامع سن رومبو، واقع در مکلین، دارای برجهای بسیار بزرگی شد که اگر چه ناتمام ماند، بسیار مزین و آراسته میباشد. فلاندر به منسوجات بیشتر علاقهمند بود تا به الاهیات; معماری این ناحیه جنبه غیرمذهبی داشت، به این معنی که معماران فلاندر قاعدتا به ساختن عمارات و ابنیه شهری بیشتر معتاد بودند تا ساختن کلیساها; به همین سبب عالیترین ساختمانهای اولیه گوتیک عبارت میشد از تیمچه های بزازان ایپر، بروژ، و گان. تیمچه بزازان ایپر (1200-1304) عمارت بسیار بزرگی بود که نمایی به طول 137 متر، طاقگانهایی سه طبقه، ردیف برجکهایی در گوشه، و برج باشکوهی در مرکز داشت.
این بنا در جنگ جهانی اول با خاک یکسان شد. تیمچه بزازان بروژ (1284) با برج ناقوس باشکوهش، که شهره آفاق است، هنوز مشرف بر میدان مرکزی شهر خودنمایی میکند. این عمارت ظریف، و همچنین آن ابنیه مجلل شهر گان (1325) همه گواه صادقی است بر کامرانی و افتخار به مورد اصناف فلاندری که امروزه قسمتی از لطف و زیبایی این شهرهای بیسر و صدا و دلپسند اروپای شمالی مرهون آنهاست.
همینکه سبک گوتیک به سمت مشرق رواج یافت و به هلند و آلمان رسید، با مقاومت زیادتری مواجه شد. به طور کلی ظرافت گوتیک با صلابت فکری و نیروی ستبر توتونی سازگار نبود; قوم ژرمن سبک رومانسک را به مذاق خویش خوشتر میدید، و به همین سبب آلمان تا قرن سیزدهم از آن دست نکشید. کلیسای جامع بامبرگ به رسم باستانی ساخته شد، به این معنی که پنجره های آن کوچک و طاقیهایش مدور است; در آن از پشتبندهای معلق اثری نیست; لکن طاق قوسی این کلیسا تویزهبندی شده و نوک تیز است. اینجا، در آغاز رواج سبک گوتیک

آلمانی، به اوج تکامل چشمگیری در پیکرتراشی برمیخوریم: به عبارت دیگر مشاهده میکنیم که چطور پیکرتراشان ابتدا از استادان فرانسوی تقلید کردهاند و بعد بزودی دست از تقلید برداشتند و به سوی سبک نیرومند و باشکوهی از ناتورالیسم یا پیروی از نقوش و اشکال طبیعی گراییدهاند; در واقع پیکرهای که معرف کنیسه در کلیسای جامع بامبرگ است به مراتب رضایتبخشتر از پیکره مشابهی میباشد که در کلیسای جامع رنس از زیر قلم پیکرتراش بیرون آمده است. نقش الیصابات و مریم در جایگاه همسرایان این کلیسا به مراتب کاملتر و طبیعیتر از پیکره های مشابهی است که پیکرتراشان فرانسوی ساختهاند; الیصابات شباهت به سناتوری دارد ملبس به ردایی از جامه های ویژه روم باستان، و مریم زن نیرومند درشت استخوانی است به همان سان که آلمانها همواره مریم را تصور کرده و دوست داشتهاند.
تقریبا کلیه کلیساهای جامع آلمانی که از این عهد به جا ماندهاند صاحب مجسمه های ممتازی میباشند.
عالیترین اینها کلیسای جامع ناومبورگ (حد 1250) است. در جایگاه همسرایان باختری این کلیسای جامع مجموعهای مرکب از دوازده پیکره سنگی وجود دارد که معاریف محلی را نشان میدهد. واقعپردازی نامهذبی که پیکرتراشان در تقلید از اصل داشتهاند گواه بر آن است که به قدر مکفی حقوق نمیگرفتهاند; لکن چیرهدستی پیکرتراش در نقش اوتا، همسر مارکگراف، یعنی تجسم یک زن دلخواه به حکم پندار هنرمند مشتاق آلمانی، این گناه را جبران میکند. در میان نقش و نگارهایی که بر شباک جایگاه همسرایان انداختهاند افریزی است که حکایت از رشوه گرفتن یهودا برای لو دادن عیسی مسیح میکند; در اینجا جزئیات نقوش به طور جلی هویدا شده است، و اشخاص بیآنکه به فردفرد آنها لطمهای وارد آمده باشد چسبیده و تنگ هم قرار گرفتهاند; صورت یهودا خالی از دلسوزی نیست، و هنرمند فریسیان را به شکل شخصیتهای نیرومندی در آورده است، این نقش را شاهکار پیکرتراشی آلمانی در قرن سیزدهم دانستهاند.
در 1248، اسقف اعظم کولونی، کونراد فون هوخشتادن، اولین سنگ احداث بنایی را نهاد که معروفتر از کلیه کلیساهای جامع آلمان است و کمتر از تمامی آنها جنبه ژرمنی دارد. در میان هرج و مرجی که بعد از مرگ فردریک دوم حکمفرما شد، کار ساختمان به کندی ادامه یافت و کلیسای جامع تا سال 1322 تکمیل نشد.
قسمت بیشتر این بنا ساخته قرن چهاردهم است; مناره های مخروطی ظریف آن که با تزیینات توری آزاد ترکیب یافته بود، در 1880 از روی طرحهای قرن پانزدهم ساخته شد. کلیسای جامع کولونی را به تقلید از کلیسای جامع آمین پیافکندند و در ساختن آن مو به مو از سبک و روشهای معماری فرانسه پیروی کردند. خطوط روی نمای بنا فوقالعاده مستقیم و زنده است. لکن ستونهای ساده ظریف و بلند شبستان، پنجره های درخشان، و چهارده پیکرهای که روی مجردیهای جایگاه همسرایان قرار دارند داخل بنا را جای دلپسند مطبوعی میسازند، که به نحو معجزهآسایی در جنگ جهانی دوم سالم برجا ماند


<169.jpg>
دیدار مریم با الیصابات، بازوی عرضی شمالی، کلیسای جامع شارتر


<170.jpg>
مریم جزئی از “دیدار مریم” کلیسای جامع بامبرگ


<171.jpg>
قدیسه الیصابات جزئی از “دیدار مریم” کلیسای جامع بامبرگ


<172.jpg>
اکهارت و همسرش اوتا، کلیسای جامع ناومبورگ


کلیسای جامع ستراسبورگ ساختمانی است رضایتبخشتر. در اینجا نیز، مثل کولونی، بر اثر قرب جوار با فرانسه، مردم به همان اندازه با سبک فرانسوی مانوس بودند و آن را از خود میدانستند که در ستراسبورگ امروزی (1949). بیرون این کلیسا حکایت از ظرافت فرانسوی است، و درون آن نشانی از قوت آلمانی. راه ورود به این کلیسا از میان مجموعهای از خانه های بدیع منظری است که بام دو شیب دارند. نمای کلیسا را یک رشته پیکره های سنگی مزین ساخته است، لکن این مجسمه ها تحتالشعاع یک پنجره خورشیدی بسیار بزرگ و با ابهتی قرار گرفته است. تک برجی در یک گوشه جلو بنا در وهله اول منظر کلیسا را ناقص ساخته است. لکن پیوند میان ابهت و تزیینات در اینجا به طرزی عاری از نقص میسر گردیده است; هرچند که در توصیف این نما باید به عبارت گرمتری متوسل شد، دشوار نیست دریابیم به چه علت گوته شاعر آلمانی آن را “موسیقی منجمد” نام نهاده است. گوته نوشت: “چون مرا طوری پرورش داده بودند که به معماری گوتیک با دیده تحقیر بنگرم، از آن متنفر شدم; لکن چون به درون آن پا نهادم، حیرت سراپای وجودم را فرا گرفت و کشش زیبایی آن را احساس کردم”. شیشهبندی منقوش این کلیسا بسیار کهنسال است و شاید از لحاظ قدمت هیچ کدام از شیشهبندیهای منقوش ساخت فرانسه با اینها برابری نکند. پیکره های مدخل بازوی جنوبی کلیسا (1230-1240) از نظر زیبایی کم نظیر است. سینه سنتوری بالای در نقش برجسته عمیقی از رحلت مریم عذراست. اینجا، کنار بستر نزع، حواریونی گرد آمدهاند که تک تک آنها به قدر مکفی زنده مینمایند، لکن از همه بهتر پیکره عیسی مسیح است که بخوبی تجسم یافته و استادانه تراشیده شده است. در دو سوی این مدخل دو پیکره بسیار مشهور قرار دارد: یکی نقش ملکه چاق و چلهای است از آلمان، که مظهر کلیساست، و دیگری پیکره زنی ظریف و باریک اندام و زیباست که دستمالی بر روی چشمانش بسته شده، و نماد کنیسه است. اگر دستمال را از روی چشمان کنیسه بردارند، در زیبایی مسلما بر حریف خود فایق میآید. در سال 1793 “کنوانسیون انقلابی فرانسه” امر داد پیکره های این کلیسای جامع را ویران و آنجا را مبدل به “پرستشگاه خرد” سازند. طبیعیدانی که ما او را فقط به نام هرمان میشناسیم، دو مجسمه “کلیسا” و “کنیسه” را در باغ نباتات خویش پنهان ساخت و این دو شاهکار را از چنگ متعصبان انقلابی نجات داد و با نصب تختهای که بر روی آن شعار انقلابیان “آزادی، برابری، و برادری” به فرانسه نوشته شده بود مانع از انهدام نقش برجسته های سینه سنتوری شد.