گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سی و سوم
.II- موسیقی خلق


انگیزش در برابر ضربات موزون به اشکال و صور مختلفی از رقص و موسیقی غیرمذهبی تجلی کرد. کلیسا، به دلایلی که خود میدانست، میترسید که این غریزه لجام گسیخته پیامدهای سوئی داشته باشد; غریزه آدمی طبیعتا دست اتحاد به سوی عشق، که در پیدایش نغمات حریف بزرگ دین بود، دراز کرد; و هنگامی که کشیش از انظار غایب میشد، ذهن مادهپرست و دنیادار انسان قرون وسطایی وی را چنان به آزادی کلام و گاهی به رکیک گویی راغب میساخت که طبقه روحانیان را منزجر، و شوراهای دینی را به صدور فرامینی وادار میکرد که هیچ کس به آنها وقعی نمینهاد. ظرفای دهری و یا دانشوران خانه به دوش برای مدیحه هایی که در مورد می یا زن سروده بودند موسیقی پیدا یا تصنیف میکردند; یا آنکه هزلیات رکیکی را که درباره شعایر دینی ساخته بودند به آواز درمیآورند; دستنبشته هایی حاوی موسیقی سنگین در میان مردم رواج گرفت که به تقلید دعاهای مراسم قداس و با کلمات و استعارات مضحکی برای “مراسم قداس

میخوارگان” تصنیف کرده بودند; مجموعهای منتشر شد که آن را کتاب دعایی برای هرزهدرایان نام داده بودند. آوازهای عاشقانه به اندازه امروز شهرت داشتند. برخی از این آوازها در لطافت به نیایشهای فرشتگان شباهت داشتند; بعضی دیگر مکالمات دو نفرهای برای اغوای زنان بودند که به همراهی موسیقی لطیفی خوانده میشدند. بدیهی است که پارهای از این آوازها جنبه رزمی داشت، و غرض مصنفان از ساختن آنها ایجاد وحدت از راه هماواز شدن افراد، یا برانگیختن آنها در راه عظمت طلبی، یا آهنگهای موزون مسحور کننده بود. پارهای از موسیقی این عهد را آوازهای عامیانهای تشکیل میدادند که از سرچشمه نبوغ نغمهپردازانی ناشناس جاری شده بودند، و سپس مردم آنها را در سینه محفوظ داشته و شاید هم دگرگون ساخته بودند. سایر موسیقیهای عامهپسند کار هنرمندان و اهل فن بود، که از جمیع دقایق چند صدایی که در مدارس کلیسایی یا از روی دعاهای مذهبی فرا گرفته بودند استفاده میکردند. در انگلستان سراییدن یک نوع غزل تهلیلی مرسوم و محبوب بود که در اجرای آن معمولا پنج شش نفر شرکت میجستند، به این نحو که ابتدا صدای اول شروع به ترنم یک ملودی میکرد و هنگامی که به نقطه معینی در آواز میرسید، صدای دوم با همان ملودی یا ملودی هماهنگی شروع به خواندن میکرد تا به جای معینی میرسید، و آنگاه نوبت به صدای سوم و چهارم و پنجم و حتی ششم میرسید، و به همین نحو صداهای مختلف، هر کدام به مثابه چرخی، گردش میکردند و تمام آهنگها با هم جفت و منطبق میشدند.
تقریبا قدیمیترین سرودی از این شکل که در انگلیسی به آن “راندل” نام دادهاند غزلی است تحت عنوان تابستان فرا میرسد. این سرود را محتملا از آن یکی از رهبانان ریدینگ دانستهاند که آن را در حدود 1240 تصنیف کرده بود. از آنجا که قاعدتا این سرود را شش صدای مختلف در آن واحد با هم میخوانند، میتوان چنین استنباط کرد که در این تاریخ فن موسیقی چند صدایی در انگلستان شهرت فراوانی داشته است. کلمات این سرود هنوز با روح قرنی زنده است که در خلال آن، تمدن قرون وسطایی به تدریج پا به عنفوان شباب مینهاد:
تابستان فرا میرسد، فاخته به آوای بلند میخواند! اکنون بذر میروید و مرغزار خرم میشود، و پیشه شادابی از نو میگیرد، فاخته بخوان! میش به دنبال بره بعبع میکند، گاو به دنبال گوساله ماغ میکشد، نره گاو میجهد، گوزن نیز میچرخد، فاخته به شادی آواز بردار! فاخته، ای فاخته، چه خوش نغمهسرایی میکنی;

اکنون لب فرو مبند، هرگز خاموش مشو! اکنون فاخته بخوان، فاخته بخوان.
فاخته بخوان. فاخته بخوان، اکنون! این گونه آوازها مسلما با حال خنیاگران یا تروبادورهایی که از شهری به شهری، از درباری به درباری، و حتی از اقلیمی به اقلیم دیگری سفر میکردند سازگار بود; در تواریخ سخن از خنیاگرانی به میان میآید که از قسطنطنیه رخت برکنده و در فرانسه رحل اقامت افکنده بودند، یا به نام خنیاگرانی برمیخوریم که پرورده خاک انگلستان بودند و در اسپانیا غزلسرایی میکردند. هنرنمایی خنیاگران معمولا بخشی از برنامه سرگرمیهای هر یک از جشنهای رسیم را تشکیل میداد، چنانکه ادوارد اول، پادشاه انگلستان برای مجلس عروسی دختر خویش، مارگارت 426 نفر از این قبیل خنیاگران را اجیر کرده بود. این دسته های آوازخوان اکثر کارشان شرکت در اجرای آوازهایی چندبخشی بود که بعضی اوقات به طرز عجیبی پیچیده و بغرنج مینمودند. معمولا کار تصنیف یعنی ساختن اشعار و موسیقی در فرانسه خاص تروبادورها بود; در ایتالیا این جماعت را تروواتوره ها، و در آلمان آنها را مینهسنگرها میخواندند. قسمت اعظم اشعار قرون وسطایی قبل از قرن سیزدهم صرفا برای آوازخوانی نوشته شده بود. فولکه، یکی از تروبادورهای نامی عصر، در این باب گفت: “شعر بدون موسیقی در حکم آسیاب بدون آب است”. از 2600 قطعه آوازهای تروبادورهای این عهد که به جا ماندهاند، موسیقی 264 فقره از آنها موجود است، که معمولا به صورت علایم ردیف نتها و پیوندها بر روی چهار یا پنج خط حامل نقش شدند. رامشگران ایرلند و ویلز به احتمال کلی، هم آواز میخواندند و هم قادر به نواختن آلات موسیقی بودند.
در میان نسخ خطی کتابهایی که آلفونسو دهم، پادشاه کاستیل، گردآورده و حاوی سرودهای روحانی باستانی است، به چندین تصویر برمیخوریم که مطربان را در لباسهای عربی مشغول نواختن آلات موسیقی عربی نشان میدهند، سبک بسیاری از آوازها جنبه عربی دارد; احتمال دارد که موسیقی و همچنین موضوعات و قالبهای شاعرانه آوازهای اولیه تروبادورهای جنوب فرانسه از الحان و آوازهای مورها اتخاذ و اقتباس شده باشد. همچنین بعید نیست که صلیبیون حین مراجعت از مشرق زمین، تعدادی از آوازهای عربی را با خود به اروپا آورده باشند. آنچه موید این فرضیه است ظهور تروبادورها در صفحات جنوبی فرانسه در حدود سال 1100 مقارن با اولین جنگ صلیبی است.
کثرت و تنوع آلات موسیقی قرون وسطی مایه تحیر آدمی میشود. سازهای کوبی عبارت بودند از انواع زنگ، سنج، دایره زنگی، مثلث، یک نوع ارغنون مدور بادی، و طبل; سازهای زهی مشتمل بودند بر بربط، قانون، چنگ، سنتور شش زه، کمانچهای با آرشه قوسی شکل، عود، گیتار، یک نوع ویلن، ویولا، یک تار، و آلتی کمانچه مانند; سازهای بادی عبارت میشدند از

نیلبک، فلوت، سرنا، نیانبان، شیپور جنگی، نایچه، شیپور، بوق، و ارغنون; اینها گزیدهای از صدها آلات موسیقی هستند. همه چیز برای نواختن با دست یا پا، و زدن زخمه، یا کشیدن کمان وجود داشت. بعضی از این آلات از یونان به مغرب زمین آمده و پارهای از جهان اسلامی به همان شکل و نام اقتباس شده بودند، مثل رباب، عود، و گیتار. بسیاری از این آلات نمونه های گرانبهایی از هنر صنعتگران قرون وسطی بر روی فلز، عاج یا چوب بودند. آلتی که قاعدتا تروبادورها به کار میبردند کمانچهای بود که با آرشهای قوسی شکل نواخته میشد. قبل از قرن هشتم، اکثر ارغنونها با نیروی آب کار میکرد، لکن قدیس هیرونوموس در قرن چهارم به وصف ارغنون بادی پرداخته بود، و بید معزز، اولین تاریخنویس انگلیسی، از ارغنونهایی سخن میگفت با “لوله هایی برنجی که به وسیله دمهایی چند از هوا پر میشد و از آنها الحانی عظیم و بغایت شیرین برمیخاست”.
قدیس دانستان چنگی بادی ساخته بود که هر گاه آن را در مقابل شکافی در دیوار قرار میدادند، به ترنم درمیآمد، و به همین سبب وی را به جادوگری متهم کرده بودند. حدود سال 950، در کلیسای جامع وینچستر ارگ یا ارغنونی نصب شده بود که بیست و شش دم، چهل و دو آلت دمیدن، و چهار صد لوله داشت.
کلیدهای آن به قدری زمخت و بزرگ بودند که نوازنده ارغنون میبایست مشتهای گره کرده خود را، که در دستکشهای ضخیمی مستور بود، محکم بر آنها بکوبد. ارگی در میلان لوله های سیمین داشت، و لوله های ارگ دیگری در ونیز از زر بود.
تمام پندار ما از جامعه قرون وسطایی، که بر اثر بیم از هراسهای دوزخ افسرده بود، در برابر مجموعهای از آلات موسیقی قرون وسطایی زایل میشود. آنچه بر جا میماند باز حکایت مردمی است که لامحاله به قدر خود ما شادکام و مالامال از جوش و عشق به زندگی بودهاند و ترس آنها از سرآمدن عمر جهان بیش از تردیدهای ما نبوده است که در اندیشهایم آیا تمدن بشری آنقدر پا برجا خواهد ماند که ما بتوانیم تاریخ آن را به پایان برسانیم یا نه