گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سی و چهارم
.فصل سی و چهارم :انتقال دانش - 1000-1300


I- ترقی زبانهای بومی

به همان نحو که کلیسا تا حدودی همان وحدت سیاسی را که امپراطوری روم در اروپا باختری به دست آورده بود حفظ کرد، به همان روال با شعایر و موعظه ها و مدارس خود در ابقای یک میراث از دست رفته روم باستان که عبارت بود از زبانی بینالمللی، در خور فهم عموم مردم باسواد ایتالیا، اسپانیا، فرانسه، انگلستان، اسکاندیناوی، فروبومان، آلمان، لهستان، مجارستان، و صفحات باختری بالکان کوشید. مردمان باسواد این کشورها تا قبل از قرن سیزدهم برای مکاتبه، دفاتر معاملاتی، امور دیپلوماسی، قوانین، حکومت، علوم، فلسفه، و تقریبا هر نوع ادبیاتی از زبان و خط لاتینی استفاده میکردند. زبان لاتینی که برای محاوره میان این مردمان به کار میرفت زبان زندهای بود که تقریبا علیالدوام از ساختن واژه ها یا ترکیباتی برای بین آرا یا واقعیات نوین یا متغیر زندگی آنها گریزی نداشت. لاتینی در مکاتبات عاشقانه از سادهترین نامه های عاشق و معشوق گرفته تا نوشتن رسائل کلاسیک هلوئیز و آبلار، به کار میرفت. وقتی کتابی تصنیف میشد، برای استفاده مردم قارهای بود نه مملکتی واحد; چنین تصانیفی احتیاج به ترجمه نداشتند، و با آزادی و سرعتی که امروزه بیسابقه است از کشوری به کشور دیگر منتقل میشدند. طلاب علوم بدون اینکه هیچ گونه ناراحتی از لحاظ زبان داشته باشند، از یک دانشگاه به دانشگاه دیگری نقل مکان میکردند; محققان میتوانستند در بولونیا، سالامانکا، پاریس، آکسفرد، اوپسالا، و کولونی به زبان واحدی تدریس کنند. فضلا از وارد کردن واژه های جدید به زبان لاتینی پروایی نداشتند، گو اینکه گاهی این قبیل لغات مایه انزجار خاطر اشخاصی میشد که به شیوه پترارک و سیسرون سخن میگفتند. واژه های نو، با آنکه در نظر اصحاب ذوق نامطبوع بود، زبان لاتینی را زنده نگاه داشت. بسیاری از لغات زبان انگلیسی جدید از مشتقات واژه هایی است که در قرون وسطی به لاتینی افزوده شدند.

با تمام این اوصاف، قطع مناسبات بینالمللی بر اثر اضمحلال رم، فقر دروننگرانه قرون تیرگی، ویرانی جاده ها، و انحطاط بازرگانی سبب پیدایش آن اختلافاتی شد که تفکیک ممالک از یکدیگر به زودی آنها را توسعه بخشید. زبان لاتینی حتی در دوران مجد و عظمتش در میان هر ملتی، به واسطه اختلافات اقلیمی، و بر اثر تفاوتهایی که از نظر ساختمان حنجره، حلق، و گوش افراد وجود داشت، دستخوش جرح و تعدیلهایی شد.
در موطن اصلیش نیز این زبان باستانی تغییراتی کرده بود. کساد بازار ادب عرصه را به دست واژهسازی و جملهپردازی فرد عادی داده بود، که هماره روشش با شعرا و خطبا تفاوت داشت. جریان ورود ژرمنها، گلها، یونانیها، و مشرقزمینیها به داخله ایتالیا موجب تنوع تلفظ واژه ها شد; و تنبلی طبیعی زبان و مغز، دقتی را که در صرف افعال و ادای حروف آخر کلمات مبذول میشد از بین برد. رد لاتینی متاخران، حرف H از حروف بیصدا شد، V که در ازمنه باستانی مثل W انگلیسی تلفظ میشد به صورت V کنونی انگلیسی درآمد; N هرجا قبل از S آمد، دیگر تلفظ نشد، چنانکه واژه mensa “(میز”) را mesa میخواندند; دیفتونگها یا اصوات ترکیبی AE و CE، که در قدیم الایام مثل I و OI انگلیسی تلفظ میشدند، اکنون به صورت A کشیده در انگلیسی و E فرانسه درآمدند. از آنجا که حروف بیصدای آخر کلمات جویده جویده و فراموش شد (چنانکه به تدریج کلمه Portus “(لنگرگاه”) به صورت porto و porte; یا rex “(پادشاه”) به شکل re و roi; و coelum “(آسمان”) به صورت cielo و ciel درآمد)، به جای حروف آخر اسامی در حالات مختلف آوردن حروف اضافه به عوض آخر وجوه صرفی، قرار دادن افعال کمکی لازم آمد. ضمایر اشاره قدیمی ille و illa را به صورت حروف تعریفی چون ,la il ,el ,lo ,le; و کلمه لاتینی unus “(یک”) را کوتاه کردند و به شکل حرف نکره un درآوردند. از آنجا که صرف اسم یا ضمیر یا صفت از میان رفته بود، از این پس تشخیص اینکه آیا اسمی مسندالیهی است که قبل از مسند میآید یا مفعولی است که بعد از آن مینشیند گاهی دشوار میشود. اگر این جریان مداوم تغییر و تحول را در عرض بیست قرن گذشته درنظر آوریم، میتوان زبان لاتینی را نوز زبان ادبی و زنده ایتالیا، فرانسه، و اسپانیا حساب کرد، و این زبان را همان قدر با زبان عهد سیسرون متفاوت دانست که زبان آن استاد بلاغت با لاتینی عهد رومولوس فرق داشت، یا زبان انگلیسی عهد ما با انگلیسی عهد چاسر تفاوت دارد.
در اسپانیا، حتی از دویست سال قبل از میلاد مسیح، زبان لاتینی رواج گرفته و تا زمان سیسرون چنان به صورت لهجه متفاوتی از لاتینی رومی درآمده بود که سیسرون با بیزاری مردم کورذووا را مشتی بربری زبان میخواند. بر اثر تماس بین لاتینی و لهجه های رایج در اسپانیا، حروف بیصدای لاتین نرمتر شدند، چنانکه حرف T بدل به D,P بدل به B و K بدل به C شد; و کلمات لاتینی totum ,operam و ecclesia به صورت todo ,obra ,iglesia درآمدند. فرانسویان نیز حروف لاتینی را نرم کردند، و در عین حال که اکثر این گونه حروف را در

نوشتن به کار میبردند، هنگام تلفظ معمولا آنها را بر زبان نمیآوردند، چنانکه سه کلمه سابقالذکر لاتینی به صورت tout ,oeuvre , و glise درآمد سوگندی که در سال 842 لویی ژرمنی و شارل کچل در ستراسبورگ یاد کردند به دو زبان آلمانی و فرانسه بود1 و فرانسه این عهد چنان به لاتینی شباهت داشت که آن را “زبان رومی” مینامیدند. جریان تحول تا قرن دهم به طول انجامید، و در آن قرن زبان مردم فرانسه آن قدر با لاتینی متفاوت شده بود که میتوانستند بر آن نام “زبان مردم گل” اطلاق کنند. “زبان رومی” نیز به نوبه خود به دو زبان فرعی تقسیم شد: یکی زبان ساکنان نواحی جنوب لوار، که فرانسویان آن را لانگ د/اوک (زبان اوک) نامیدند، و دیگری زبان رایج در فرانسه شمالی که به لانگ د/اوئیل (زبان اوئیل) مشهور شد. وجه تسمیه این زبانها این رسم متداول در قرون وسطی بود که معمولا نشان تشخیص میان زبانها را طرز تلفظ کلمه “آری” میدانستند.
مردم فرانسه جنوبی برای لفظ آری oc را به کار میبردند، که از کلمه hoc لاتینی بود به معنی “این” مشتق میشد، حال آنکه شمالیها لفظ oil را به کار میبردند، که ادغام دو کلمه ille و hoc لاتینی بود به معنی “این”، “آن”. جنوب خاوری فرانسه لهجهای از لانگ د/اوک داشت و آن را پروونسال مینامیدند. همین لهجه بود که در دست تروبادورها به صورت زبان ادبی آراستهای درآمد و تقریبا در ضمن جهاد آلبیگایی از میان رفت.
پیدایش زبان محلی در ایتالیا به مراتب آرامتر از اسپانیا یا فرانسه بود. لاتینی زبان بومی آن سرزمین محسوب میشد; عده روحانیانی که به زبان لاتینی تکلم میکردند در ایتالیا به ویژه بسیار زیاد بود، به همین سبب، برخلاف سرزمینهای دیگر که در آنجا سنن قدیمی پیوستهای وجود نداشت، تسلسل فرهنگ و وجود مدارس، زبان لاتینی را از تحولات سریع و ناگهانی مانع شد. تا سال 1230 قدیس آنتونیوس پادوایی هنوز برای عوام به لاتینی موعظه میکرد; با اینهمه، مشهور است که چون در 1189 نخست کشیشی تازه وارد به شهر پادوا به لاتینی وعظ کرد، اسقف محل ناگزیر شد موعظه وی را به زبان عامه ترجمه کند. در آغاز قرن سیزدهم هنوز زبانی به اسم ایتالیایی وجود خارجی پیدا نکرده بود; فقط در حدود چهارده لهجه وجود داشت که هر کدام به گونهای تحریفی بود از لاتینی قدیمی بازاری، که هر یک را ساکنان سایر نواحی بدشواری میفهمیدند و در هر جا مردم محل با شور و حمیت عجیبی میکوشیدند تا لهجه خود را مستقل نگاه دارند. بعضی اوقات، در شهرهایی مثل بولونیا، مردم برزنهای مختلف حتی لهجه هایی خاص خود داشتند. اسلاف دانته ناگزیر بودند هم شالوده زبان جدیدی را

1. از مقایسه میان سه خط اول این سوگندنامه بسهولت شخص متوجه میشود که در این تاریخ، یعنی قرن نهم میلادی دو زبان فرانسه و آلمانی، که هر دو از ریشه واحد لاتینی سیراب شده بودند، تا چه اندازه به یکدیگر شباهت داشتند. ترجمه مقدمه این سوگندنامه به قرار ذیل است: “به خاطر عشق به خدا، مهر به امت مسیحی، و رستگاری همگی ما از امروز به بعد، پروردگار مرا خرد و نیرو عنایت فرماید ... .”

بریزند و هم ادبیات نوینی برای خویشتن به وجود آوردند. خود دانته، که بر توسن توهمات مطبوعی سوار بود، چنین میپنداشت که تروبادورهای توسکان از آن جهت ایتالیایی را وسیله تفهیم و تفاهم ساخته بودند که سخن از عشق میگفتند و میترسیدند که اگر چکامه های عاشقانه خویش را به لاتینی بگویند، زنان از درک آنها عاجز مانند. با وجود این، در حدود سال 1300، هنوز دانته مردد بود که برای نوشتن کمدی الاهی خود زبان لاتینی را به کار برد یا لهجه توسکان را. سرانجام کفه لهجه محلی ذرهای چربید و همین حسن انتخاب دانته را از ورطه فراموشی رهانید.
در حالی که لاتینی با لهجه های مختلف محلی در هم میآمیخت و به صورت زبانهای متعدد بومی درمیآمد، زبان آلمانی قدیم به شعب چندی مثل زبان آلمانی میانه، فریزی، هلندی، فلاندری، انگلیسی، دانمارکی، سوئدی، نروژی، و ایسلندی تقسیم میشد. “زبان آلمانی قدیم” عنوانی است که، صرفا برای سهولت بیان، بر لهجه های متعددی اطلاق میشود که قبل از 1050 در میان عشایر مختلف آلمان و امیرنشینهای آن سرزمین رواج داشتهاند، و از آن جملهاند: فلاندری، هلندی، وستفالی، ایستفالی، آلمانی، باواریایی، فرانکونیایی، تورینگنی، ساکسونی، سیلزیایی، و غیره. ... زبان آلمانی قدیم تا حدودی به علت سیل واژه های جدیدی که به واسطه ظهور مسیحیت در میان قبایل رواج گرفته بودند به صورت آلمانی میانه (1050-1500) درآمد. رهبانان ایرلندی، انگلیسی، فرانسوی، و ایتالیایی رنج وضع لغات و تعابیر برای ترجمه متون لاتینی را بر خود هموار کردند. گاهی این جماعت کلمات لاتینی را بدون هیچ کم و کاستی عینا وارد زبان آلمانی میکردند از آن جمله است واژه هایی مثل Kaiser (قیصر) Prinz “(شاهزاده”)، و Legende “(افسانه”). این کار سرقت ادبی مشروعی محسوب میشد، لکن نفوذی که ساختمان جمله های لاتینی در زبان آلمانی داشت تاسفآور بود. از آنجا که همیشه در زبان لاتینی فعل در آخر جمله میآمد، تقلید از این امر ترکیب ساده جمله هایی را که روزی میان مردم آلمان مصطلح بود به صورت جمله های مشکل و مقلوب و نفسبر سبک آلمانی ادوار بعدی درآورد. شاید عالیترین زبان آلمانی، آلمانی میانه علیا بود. یعنی همان زبانی که شعرای بزرگ قرن سیزدهم اشخاصی مثل والترفون در فوگلوایده، هارتمن فون آوئه، گوتفرید فون شتراسبورگ، و ولفرام فون اشنباخ به آن شعر سرودند. دیگر هرگز زبان آلمانی این قدر ساده، نرمشپذیر، صریح و روشن نبود، مگر در آثار هاینه و گوته جوان.
زبان توتونی آنگلها، ساکسونها، و جوتها در قرن پنجم میلادی همراه این اقوام مهاجم به انگلستان رفت و بنیان زبان انگلیسی را استوار ساخت: به عبارت دیگر، تقریبا تمام واژه های کوتاه و بامزه آن زبان مدیون این اقوام مهاجمند. بعدا نوبت به سیل نورمانها از خاک فرانسه رسید، و این مردم بودند که از سال 1066 تا سال 1362 دربار سلطنتی و محاکم قضایی مملکت را اداره میکردند و اشراف انگلستان را تشکیل میدادند. در خلال این مدت، لاتینی کماکان زبان

دینی و فرهنگی انگلستان بود و (تا 1731) قهرا در اوراق و اسناد و مکاتبات دولتی به کار میرفت. هزاران واژه فرانسوی که اکثر درباره لباس، آشپزی، و قوانین بود وارد زبان انگلیسی شد; نیمی از مجموع تعبیرات و اصطلاحات قضایی انگلستان از فرانسه آمده است. مدت سه قرن ادبیات فرانسه و انگلستان یکی بود، و حتی در دوره چاسر زبان و روحیه ادبای انگلستان جنبه نیمه فرانسوی داشت. بعد از آنکه انگلستان متصرفات خود را در خاک فرانسه از دست داد، ناگزیر شد قائم به ذات باشد، و از این رو بود که عناصر آنگلوساکسون در زبان انگلیسی غالب آمدند. هنگامی که دوران سلطه فرانسویان سپری شد، زبان انگلیسی بیاندازه غنی شده بود. انگلیسی، با افزودن واژه های فرانسه و لاتینی به استخوانبندی آلمانی خود، اینک قادر بود هر مفهومی از هزاران هزار مفاهیم موجود را به سه شکل مختلف بیان دارد (مثلا برای لفظ “شاهوار”، سه واژه مترادف kingly، royal، و regal; برای کلمه دو برابر twofold، double، duplex; و برای واژه “روزانه” یکی از مترادفات daily، journal، یا diurnal را به کار برد); وفور مترادفات و اختلافات جزئی و دقیق افعال زبان انگلیسی مدیون همین امر میباشد. هر کس تاریخ کلمات را بداند مسلما بر جریان تمامی حوادث تاریخ آگاهی دارد.