گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سی و هفتم
.VII - راجربیکن: 1214-1292


مشهورترین علمای طبیعی قرون وسطی، در شهرستان سامرست واقع در مغرب انگلستان در حدود 1214 به دنیا آمد.
میدانیم که وی تا 1292 در قید حیات بود، و در 1267 خود را پیرمردی میخواند. وی در دانشگاه آکسفرد زیر نظر گروستست تحصیل کرد و به پیروی از آن عالم بزرگ، که در بسیاری از علوم تبحر داشت، به علوم دلبستگی پیدا کرد. در این تاریخ، در محیط آکسفرد، بر اثر وجود عدهای از فرانسیسیان محقق، روحیه انگلیسی تجربهگرایی و سودمندگرایی در شرف تکوین بود. در حدود 1240 وی عازم پاریس شد; لکن در آنجا آن انگیزشی را که محیط آکسفرد برایش فراهم آورده بود نیافت. وی متحیر شد که چطور فقط معدودی از استادان پاریسی غیر از زبان لاتینی به زبان زنده دیگری آشنا بودند، چگونه وقت اندکی را صرف تدریس و تتبع در علوم میکردند، و حال آنکه مقدار زیادی از اوقات خود را به مباحثات منطقی و مابعدالطبیعه، که در نظر بیکن بکلی برای زندگی بیفایده بود، مصروف میداشتند. وی بیشتر هم خود را مصروف به رشته پزشکی ساخت و شروع به نوشتن رسالهای در افاقه احوال مردمان سالخورده کرد; برای جمعآوری اطلاعات، از ایتالیا دیدن

کرد; در خود یونان به تحصیل زبان یونانی پرداخت و در آنجا با برخی از آثار طب اسلامی آشنا شد. در 1251 بیکن به آکسفرد بازگشت و به جرگه استادان پیوست. در سال 1267 وی نوشت که در طی بیست سال گذشته “بالغ بر دو هزار لیره صرف خرید کتابها و ادوات سری” و تحصیل نوجوانان در زبانها و ریاضیات کرده است. یهودیان را استخدام کرد تا به خود وی و دانشجویانش عبری بیاموزند و به وی در خواندن اصل نسخه عبری عهد قدیم کمک کنند. در حدود 1253 به فرقه فرانسیسیان پیوست، لکن بظاهر هیچ وقت به ادای سوگند کشیشی نپرداخت و در اجرای مراسم مخصوص آن شرکت نکرد.
از آنجا که راجربیکن از دست مبحث مابعدالطبیعه مدارس به تنگ آمده بود، با شور و شوق فراوان تلاش خویش را به ریاضیات، علوم طبیعی، و فیلولوژی معطوف داشت. وقتی صحبت از این مرد به میان میآید، نباید او را مبدع و مبتکری یکه و تنها با صدایی علمی بدانیم که در صحرای خاموش مدرسی بلند شد. وی در هر مبحثی از مباحث علمی مدیون پیشینیان خویش بود، و ابتکارش حکایت رسیدن به اوج توفیق پس از طی یک دوران طویل تکامل محسوب میشد. الگزاندر نکم، بارثالومیو ملقب به د انگلیشمن (انگلیسی)، رابرت گروستست، و ادم مارش همگی سنتی علمی در آکسفرد بنا نهاده بودند; بیکن آن را به ارث برد و به جهانیان اعلام داشت. وی فضل را برای متقدمان حفظ، و سپاسگزاری بیکران خویش را به حضور پیشینیان عرضه کرد; همچنین وی شخص خویش و عالم مسیحی را مدیون علوم و فلسفه اسلامی و، از طریق ایشان، مرهون یونانیان شمرد و چنین اظهار عقیده کرد که دانشمندان “مشرک” یونان و اسلام نیز به آیین خویش از جانب خداوند الهام و راهنمایی گرفتهاند. راجر بیکن برای اسحاق اسرائیلی، ابنجبرون، و سایر متفکران یهود حرمت زیادی قایل بود، و جرئت آن را داشت که از یهودیانی که هنگام مصلوب ساختن عیسی در فلسطین زندگی میکردند چند کلمهای تعریف کند. با ولع تمام، نه فقط از مردمان دانشمند، بلکه از هر فردی که ممکن بود اطلاعات علمیش در صنایع دستی یا کشاورزی مزید فایده باشد علم میآموخت. با فروتنی غیرعادی چنین مینگارد:
پیش از آنکه خدا را به رایالعین مشاهده کنیم، قطع و مسلم است که هرگز آدمیزادهای هیچ چیز را در عین یقین نخواهد دانست. ... زیرا در طبیعت هیچ کس آن قدر دانا نیست که بر تمامی ماهیت و خواص پشهای ناچیز آگاه باشد.
... و از آنجا که مجهولات انسان نسبت به دانستنیهای وی نامحدود است و چنان عظیمتر و زیباتر که حد قیاس بیرون است، کسی که در مقام ستایش از دانش خویش برآید، طریق بلاهت میسپرد. ... مردمان هر قدر خردمندتر باشند با فروتنی بیشتری مایل به گرفتن علم از دیگران هستند، معلم را به علت سادگیش تحقیر نمیشمرند، لکن نسبت به زارعین، پیرزنان، و کودکان با فروتنی رفتار میکنند، چه بسیار چیزها بر مردمان ساده و عامی معلوم است که عقلا به آنها توجهی نکردهاند. ... آن قدر که من از مردان عادی علم فراگرفتهام از جمیع فضلای مشهور نیاموختهام. لهذا شایسته نیست که هیچ کس به خردمندی خویش لاف زند.

وی با چنان حمیت و شتابی به کار تحقیق و تتبع مشغول بود که در سال 1256 بر اثر بیماری از پا درآمد; از زندگی دانشگاهی کناره گرفت و مدت ده سال را معلوم نیست که کجا بود و به چه کاری اشتغال داشت. شاید در این دوره بود که به تصنیف آثار کوچکتر خویش همت گماشت، از جمله: در شیشه های سوزان، در نیروی شگفتانگیز اختراع و طبیعت، و محاسبه وقایع طبیعی. نیز در همین تاریخ بود که وی به طرح “اثر عمده” خویش، سرالاسرار پرداخت و قرار بود که این کتاب دایره المعارف یک نفرهای باشد در چهار مجلد: 1) در دستور زبان و منطق; 2) ریاضیات، نجوم، و موسیقی; 3) علوم طبیعی - یعنی نور شناخت، جغرافیا، علم احکام نجوم، کیمیاگری، کشاورزی، پزشکی، و علوم تجربی; 4) در مابعدالطبیعه و اخلاقیات.
راجربیکن مقداری از فصول مختلف این کتاب بزرگ را به طور پراکنده نوشته بود که ناگهان آنچه در ظاهر طالع موافقی بود برنامه کارش را دچار وقفه ساخت. در فوریه 1265 اسقف اعظم ناربون، گی فولک، به اسم کلمنس چهارم به مقام پاپی رسید و مقداری از آن روحیه آزادیخواهانهای را که بر اثر اختلاط ملل و ادیان مختلف در فرانسه جنوبی وجود داشت به همراه خود وارد دربار پاپی کرد. در ژوئن همان سال، کلمنس نامهای به بیکن نوشت و از وی تقاضا کرد که “نسخه صحیحی” از آثار خود را، “بدون هیچ اعتنایی به تحریم نخستکشیشان یا هر نوع امریه فرقهای، مخفیانه و بیدرنگ” نزد وی ارسال دارد. بیکن با منتهای شور (چنانکه از حرارت فوقالعاده سبکش بخوبی پیداست) بر سر آن شد که دایره المعارف خویش را به پایان رساند; آنگاه در سال 1267، از بیم آنکه مبادا کلمنس درگذرد یا قبل از اتمام کتاب علاقه وی زایل شود، آن کتاب را کنار گذاشت و در عرض دوازده ماه به تصنیف یا از روی دستنبشته های خویش به تالیف رسالهای مقدماتی پرداخت که ما آن را به اسم کتاب اکبر میشناسیم. لکن چون بیم آن داشت که این کتاب نیز مطولتر از آن شود که به مذاق یک نفر پاپ پرمشغله خوشایند باشد، لذا خلاصهای از آن ترتیب داد که آن را کتاب اصغر نامید. در اوایل سال 1268 وی این دو نسخه دستنبشته را به انضمام مقالهای تحت عنوان در تکثیر بینایی نزد کلمنس فرستاد. از آنجا که بیکن مشوش بود مبادا این نوشته ها در راه گم شوند، بار دیگر آرای خود را خلاصه کرد و در مجموعهای تحت عنوان کتاب سوم گرد آورد و آن را به وسیله پیک ویژهای پیش کلمنس ارسال داشت; همچنین یک عدسی با کتاب خود همراه کرد و پیغام داد که پاپ میتواند خودش به تجربیاتی دست زند. در نوامبر 1268 کلمنس درگذشت. تا آنجا که اطلاع داریم، از جانب شخص وی و جانشینانش هیچ پیامی به گوش فیلسوف مشتاق انگلیسی نرسید که نشانه وصول آن کتابها باشد.
کتاب اکبر اکنون در واقع “اثر عمده” وی به شمار میرود، ولو آنکه نیت خود بیکن آن بوده که این مجموعه فقط در حکم مقدمهای باشد. با اینهمه، این کتاب مجموعهای است

عظیم در هشتصد صفحه که به هفت رساله تقسیم شده است، از این قرار: 1) “در بیان جهل و خطا”; 2) “روابط میان فلسفه و الاهیات”; 3) “فراگرفتن زبانهای خارجی”; 4) “سودمندی ریاضیات”; 5) “ژرفانمایی و نور شناخت”; 6) “علوم تجربی”; 7) “فلسفه اخلاق”. این کتاب، به سنت مالوف، حاوی مقداری اباطیل و ترهات، جملات معترضه، امثله، و شواهد بسیار زیادی از اقوال سایر مولفان است; لکن با قدرت، سرراستی، و صداقت نوشته شده است، و امروزه از هر کتاب فلسفی یا علمی قرون وسطایی به مراتب خواندنیتر میباشد. هرج و مرج پرهیجان آن، ستایشی که از دستگاه پاپی میکند، اعترافات مشتاقانهای که به پیروی از اصول صحیح دیانت عیسی دارد، اقرار به این مطلب که کار علم و فلسفه جز خدمت در راه الاهیات چیز دیگری نیست، همه اینها از مسائلی هستند که در کتابی با چنین عظمت و با موضوعاتی که بشتاب به طور موجز نوشته شده و غرض از آن جلب حمایت پاپ برای پژوهش و تدریس عمومی علوم بوده است در خور فهم میباشد; زیرا راجر بیکن، مثل فرانسیس بیکن، معتقد بود که پیشرفت دانش محتاج مساعدت و کمک مالی نخستکشیشان و ثروتمندان است تا، بر اثر فتوت ایشان، خرید کتابها و ادوات علمی، جمعآوری مدارک، ایجاد آزمایشگاه ها، اجرای تجربیات، و استخدام کارمندان میسر گردد.
راجر بیکن که گویی سه قرن قبل از همنام خویش، فرانسیس بیکن، منادی آرای وی درباره تقبیح “بتهای” جامعه بود، کتاب خویش را با ذکر علل چهارگانه خطای آدمی آغاز میکند و این علل را چنین برمیشمرد: “پیروی از مرجعی متلونالمزاج و ناشایسته، رسمی کهنسال، پیروی از نظر جماعت جاهل، و پنهان ساختن جهل خود در زیر نقابی خردنما”. وی با دقت تمام این نکته را نیز توضیح میدهد که غرض وی از مرجع به هیچ وجه “آن مقام استوار و خالی از تزلزلی ... که به کلیسا ارزانی شده است” نمیباشد. تاسف میخورد از اینکه عهد وی حاضر است هر قضیهای را مادام که ثابت شود آن قضیه را میتوان در میان آثار ارسطو پیدا کرد قبول کند، و اعلام میدارد که اگر قدرت میداشت، کلیه کتابهای آن حکیم یونانی را به عنوان چشمهای از خطا و نهری از جهالت میسوزانید; پس از این گفته، خودش هر یک صفحه در میان، از ارسطو نقل قول میکند.
“پس از آنکه چهار علت خطا به درکات اسفل فرستاده شده”، بیکن در سر آغاز بخش دوم کتاب چنین مینگارد: “میخواهم نشان دهم که فقط یک خرد است که عاری از هر گونه نقص است، و آن خرد در کتاب مقدس مضمر است”.
اگر فلاسفه یونان از نوعی الهام کم اهمیتتر برخوردار بودند، به علت آن بود که آنان کتب انبیا و بطرکها را میخواندند. بیکن ظاهرا داستانهای کتاب مقدس را با ایمان بیشائبهای میپذیرد، و متعجب است از اینکه چرا خداوند دیگر به آدمیزادگان اجازه نمیدهد که ششصد سال عمر کنند. وی به فرارسیدن موعد ظهور مسیح، و پایان جهان اعتقاد دارد; در مقام دفاع از علوم میگوید که این علوم نموداری از

صانع است در جهان آفرینش و وسیلهای است در دست مسیحیان تا مشرکان را، که در مقابل کتاب مقدس مصون هستند، به مسیحیت دعوت کنند. از این رو “میتوان ذهن آدمی را تحت نفوذ قرار داد تا حقیقت مربوط به تولد عیسی از مریم عذرا را قبول کند. زیرا برخی از حیوانات در حال به کارت آبستن میشوند و بچه میزایند، مثل کرکسها و بوزینه ها چنانکه قدیس آمبروسیوس در کتاب هگزامرون بیان میکند. به علاوه، همان طور که پلینی متذکر شده است، در بسیاری از نواحی، مادیانها هنگامی که میل به جفت نر دارند، فقط به سبب وزش بادها آبستن میشوند” این هردو از مواردی بود که استناد به منابع موثق برای بیکن شگون نداشت.
در بخش سوم، بیکن سخت میکوشد تا به پاپ زبان عبری بیاموزد. مدعی است که فراگرفتن زبان برای الاهیات، فلسفه، و علوم ضرورت دارد، زیرا هیچ ترجمهای قادر نیست آن معانی دقیق کتاب مقدس یا آثار فلاسفه مشرک را برساند. در کتاب اصغر، بیکن شرح بغایت فاضلانهای در باب ترجمه های مختلف کتاب مقدس مینگارد، و نشان میدهد که آشنایی فوقالعادهای نسبت به متون عبری و یونانی دارد. و پیشنهاد میکند که پاپ عدهای از محققانی را که در عبری، یونانی، و لاتینی متبحرند برگزیند و ماموریت دهد تا به تصحیح و جرح و تعدیل وولگات، معروف به ترجمه قدیس هیرونوموس، بپردازند و از این پس این نسخه جرح و تعدیل شده موضوع عمده تعلیم و تعلم در رشته الاهیات باشد نه رساله آرای پتروس لومباردوس. همچنین بیکن جدا خواستار آن است که در دانشگاه ها کرسیهایی برای استادان عبری، یونانی، عربی، و کلدانی تاسیس شود. وی اعمال قوه قهریه را در مجبور ساختن ملل غیرمسیحی برای گرویدن به آیین مسیح تقبیح میکند، و میپرسد که چطور کلیسا میتواند با مسیحیان یونانی و ارمنی و سوری و کلدانی معامله کند، بیآنکه از زبان آن اقوام اطلاعی داشته باشد در این رشته بخصوص، بیکن به هر چه میگفت خودش با نهایت جدیت عمل نیز میکرد; وی در جهان مسیحی غرب اولین محققی بود که یک دستور زبان یونانی را برای استفاده لاتینی زبانان تکمیل کرد; و نخستین فرد مسیحی بود که یک دوره دستور زبان عبری تصنیف میکرد. وی مدعی بود که قدرت نوشتن به زبان یونانی و عبری هر دو را دارد، و همچنین از ظواهر امر پیداست که زبان عربی را فرا گرفته بود.
هنگامی که بیکن به موضوع ریاضیات میرسد، از خلال اوراق کتابش فصاحت و شور میبارد، و سپس با قضایا و مسائل ریاضی پیچیده میشود. میگوید: “بعد از زبان، من ریاضیات را ضروری میدانم”. در این مورد نیز ریاضیات را غلام حلقه به گوش الاهیات میداند به عقیده وی، “ریاضیات باید ما را در تعیین محل بهشت و دوزخ کمک نماید”; باید بر اطلاعات ما درباره جغرافیای کتاب مقدس و ترتیب وقوع حوادث متبرکه بیفزاید و کلیسا را به تصحیح تقویم قادر سازد. میگوید توجه کنید که چگونه “اولین مسئله اقلیدس” یعنی ساختن مثلث متساویالاضلاعی بر روی خطی معلوم، کمک به درک این موضوع میکند که “اگر شخص خداوند یعنی رب را مسلم بگیریم، وجود اقانیم ثلاثهای متساوی، یعنی اب، ابن، و روحالقدس عیان

میشود”. بیکن از این مرتبت والا عطف توجه به بیان نظریهای میکند بسیار شایان توجه که در واقع پیشگویی فیزیک ریاضی جدید است: به این معنی که موکدا میگوید هر چند علم باید اساس روش خود را بر تجربه بنا نهد، تا استنتاجات خود را به صورت قواعد ریاضی در نیاورد، کاملا علمی نمیشود. کلیه پدیده های غیرمعنوی حاصل ماده و قوهاند; کلیه نیروها متحدالشکل و به طور منظم اثر میبخشند و بالمآل میتوان آنها را به صورت خطوط و ارقامی نشان داد; “ضرورت دارد که برای رسیدگی به صحت یا سقم هر مسئله آن را به صورت خطوط هندسی طرح کنند”; سرانجام کلیه علوم طبیعی جز ریاضیات چیز دیگری نخواهد بود.
اما هرچند که ریاضیات نتیجه است، تجربه باید وسیله اجرا و آزمایش علوم طبیعی باشد. در حالی که فلاسفه مدرسی، از آبلار گرفته تا توماس، همگی منطق را لنگر اعتماد و ایقان خود ساخته و ارسطو را تقریبا یکی از اقانیم ثلاثه و در واقع روحالقدسی کرده بودند، بیکن، به معیار ریاضیات و تجربه، به وضع انقلابی علمی پرداخت. وی بیان کرد که دقیقترین استنتاجات منطقی نیز قطعیت قضایا را بر ما مکشوف نمیسازد، مگر آنکه درک و مشاهده موید آنها باشند; در واقع یک سوزش ما را متقاعد میسازد که آتش در حال سوختن است. “کسی که میخواهد بدون شک از درک حقایق پنهان در پدیده ها مشعوف شود، باید بداند که چگونه کوشش خویش را مصروف تجربه سازد”.
گاهگاهی چنین به نظر میرسد که گویی غرض وی از لفظ تجربه (experimentum) یک روش تحقیق یا پژوهش نیست، بلکه طرزی نهایی برای اثبات قضایاست، به این معنی که میگوید ما باید براساس پندارهای خویش (که این پندارها بر اثر درک یا تعقل حاصل آمدهاند) چیزهایی را بنا نهیم که از لحاظ عملی سودمند باشند، و از این راه آن پندارها را به موقع آزمایش گذاریم. راجر بیکن بمراتب واضحتر از فرانسیس بیکن به درک و اعلام این نکته نایل میشود که در علوم طبیعی تنها دلیل و مدرک عبارت است از تجربه. وی تظاهر نمیکرد که آنچه در این باب میگوید فکر بکری است، ارسطو، هرون، جالینوس، بطلمیوس، علمای اسلامی، ادلارد، پتروس هیسپانوس، رابرت گروستست، آلبرتوس ماگنوس، و جمعی دیگر به تجاربی دیگر دست زده یا زبان به مدح چنین روشی گشوده بودند.
راجربیکن آنچه را تلویحا قبول شده بود صریحا بیان داشت، و پرچم علوم را بر اراضی مفتوحه، محکم و استوار ساخت.
به استثنای مباحث مربوط به نور شناخت و اصلاح تقویم، خدماتی که راجربیکن نسبت به خود علوم انجام داد مثل خدمات فرانسیس بیکن ناچیز بود. هیچ کدام از این دو صرفا عالم نبودند، بلکه فلاسفهای بودند که درباره علوم چیز مینوشتند. راجر در تعقیب کار گروستست و سایرین به این نتیجه رسید که تقویم یولیانوسی در هر 125 سال یک روز بر طول شمسی میافزود، و در سال 1267 ده روز جلوتر از حرکت خورشید بود; به عبارت دیگر، به محاسبهای اقدام کرد تا آن تاریخ دقیقترین نوع خود به شمار میرفت. پیشنهاد وی این بود که هر 125

سال یک روز از تقویم یولیانوسی کم کنند. قسمت دیگری از کتاب وی که به همین اندازه درخشان بود، صد صفحهای بود از جغرافیا در بخش چهارم کتاب اکبر. بیکن، که درباره مراجعت برخی از فرانسیسیان هم مسلک خود از مشرقزمین مشتاقانه با گیوم دو روبروکی صحبت کرده بود، مطالب فراوانی درباره مشرق از وی یاد گرفته بود، و اظهارات گیوم، مشعر بر وجود میلیون میلیون نفر مردمی که هرگز اسمی از مسیحیت نشنیده بودند، مایه تحیر وی شد.
بیکن جغرافیای خویش را با ذکر مطالبی برگرفته از ارسطو و سنکا آغاز کرد، و گفت: “دریایی که میان منتهیالیه اسپانیا در مغرب و ابتدای خاک هندوستان در مشرق قرار دارد، به شرط وجود بادهای موافق، فقط در عرض چند روز معدود برای کشتیرانی مناسب است”. این جمله، که در کتاب تصویر جهان (1480) تالیف کاردینال پیر د/ایی استنساخ شده بود، در طی نامهای که کریستوف کلمب به سال 1498 به فردیناند و ایزابل نوشت نقل شده است، و در همین مراسله است که کریستوف کلمب این امر را یکی از عوامل الهامبخش سفر سال 1492 خویش میخواند.
تتبعات بیکن در فیزیک حکایت رویایی است از اختراعات جدید که گاهگاهی رنگ پندارهای عامهپسند عهد وی را به خود میگیرد. اینک ترجمه تحتاللفظی پارهای از عبارت مشهور بیکن که طی آنها وی از قرن سیزدهم به قرن بیستم میپرد:
یک پنجم علوم تجربی ارتباط با ساختن آلات و ادواتی دارد که به طرز حیرتانگیزی نهایت درجه مفیدند، مانند ماشینهایی برای پرواز، برای حرکت گردونه هایی بدون وجود حیوان و در عین حال با سرعتی بینظیر، یا برای پیمودن دریاها بدون وجود پاروزنان با سرعتی به مراتب افزونتر از آنچه به دست مردان ممکن باشد. از بهر آنکه مبادا کسی از این سخنان در شگفت شود یا آنها را مورد استهزا قرار دهد، باید بگویم که این چیزها در عهد ما به موقع عمل گذاشته شدهاند. و این بخش تعلیم میدهد که چگونه ادواتی میتوان ساخت که به کمک آنها بدون هیچ دشواری یا زحمتی بارهایی باورنکردنی را بلند کنند، یا پایین بیاورند. ... ماشینهای پرنده را میتوان ساخت، و آدمی که در وسط ماشین نشسته باشد میتواند، با چرخانیدن وسیله بکر و استادانهای، بالهایی مصنوعی را مانند پرندهای که در حال پرواز است به حرکت درآورد. ... همچنین برای راه سپردن در دریا و رودها حتی رفتن به قعر آنها، بدون مواجهه با خطر، میتوان ماشینهایی ساخت.
طبق تفسیر پارهای از محققان، بیکن طی جمله هایی چند در کتاب اکبر (IV، 12) اشاره به باروت میکند:
علیه دشمنان مملکت فنون مهمی کشف شدهاند. به طوری که بدون شمشیر یا هر نوع سلاحی که مستلزم تماس جسمانی باشد میتوانند جمیع کسانی را که مقاومت ابراز میدارند معدوم کنند. ... از نیروی نمکی که آن را شوره میخوانند، با ترکاندن چیز کوچکی که عبارت از یک تکه کوچک پوست باشد چنان صدای وحشتناکی ایجاد میشود که از غرش گوشخراش تندر تجاوز میکند و درخششی دارد که از خیره کنندهترین برقهایی که به همراه تندر میآیند به مراتب زیادتر است.

در کتاب سوم، طی عباراتی که احتمال دارد الحاقی باشد، بیکن مینویسد که پارهای از اسباببازیهایی که هم اکنون رواج دارند “ترقه”هایی هستند شامل مخلوطی از شوره (2/41 درصد) زغال چوب (4/29 درصد) و گوگرد (4/29 درصد); و متذکر میشود که میتوان نیروی انفجاری این گرد را با ریختن آن در مادهای صلب افزایش داد.
راجربیکن ادعای آن نداشت که باروت را اختراع کرده است; وی صرفا یکی از چند تنی بود که در وهله اول ترکیبات شیمیایی باروت را مورد مطالعه قرار دادند و از امکانات آن پیشگویی کردند.
بهترین اثر بیکن بخش پنجم از کتاب اکبر “در علم ژرفانمایی” و همچنین نظریات او در رساله جداگانهای تحت عنوان در تکثیر بینایی است. این مقاله برجسته درباره نور شناخت از تحقیقات گروستست درباب رنگین کمان، از نوشته های ویتلو که اقتباس از ابنهیثم است، و از سوابق تتبعاتی که بر اثر مساعی ابوعلی سینا و کندی و بطلمیوس تا اقلیدس (300 ق م) صورت گرفته و قواعد هندسه به طور استادانهای بر حرکات نور اطلاق شده بود، ناشی میشد. همواره بحث در این بود که آیا نور عبارت است از صادر شدن ذراتی از هر شی که در برابر چشم قرار میگیرد یا حرکات واسطهای است بین شی و چشم آدمی بیکن معتقد بود که جمیع اشیای مادی از خود نیرویی به همه سو تشعشع میکنند، که این اشعه ممکن است از اجسام صلب عبور کند: هیچ جسمی آن قدر کثیف نیست که بتواند بکلی مانع از عبور اشعه گردد. ماده در تمام اشیا عمومیت دارد، و هیچ جسمی وجود ندارد که در آن اعمال مربوط به حرکت یک شعاع موجد تغییر و تبدیلی نشود. ... اشعه حرارت و صوت از جدار ظرفی طلایی یا برنجی میگذرد. بوئتیوس گفته است که چشم سیاهگوش از دیوارهای ضخیم به درون نفوذ میکند.
ما درباره سیاهگوش خاطر جمع نیستیم، لکن از این امر که بگذریم، باید بر تخیل جسورانه آن فیلسوف که “سراپا جز قوه تخیل چیزی نبود” آفرین خوانیم. بیکن با عدسیها و آینه ها شروع به تجربه کرد و در صدد وضع قوانین انکسار، انعکاس، درشتنمایی، و ریزبینی برآمد. با ذکر این موضوع که چگونه یک عدسی محدب قادر است بسیاری از اشعه خورشید را در یک نقطه سوزانی متمرکز سازد و آن اشعه را به ورای آن نقطه پخش کرده تصویر بزرگ شدهای تشکیل دهد، بیکن چنین مینویسد:
این اجرام شفاف (عدسیها) را میتوان چنان تراشید و آنها را نسبت به دید خود و اشیایی که جلو نظر میآیند به طرزی ترتیب داد تا اشعه منکسر و، به هر طرفی که ما بخواهیم خم شود; و در هر زاویهای که ما اراده کنیم شی را نزدیک یا دور ببینیم، به این نحو، از مسافتی بغایت دور، ما قادر به خواندن ریزترین خطوط و دیدن تعداد ذرات غبار یا شن خواهیم بود. ... به این نحو، سپاه کوچکی ممکن است بسیار بزرگ و ... نزدیک به شخص جلوه کند. ... نیز به همین روال ما قادر خواهیم بود که خورشید، ماه، و اختران را نزدیکتر آوریم، چنانکه گویی به طرف ما نزول کردهاند. ... و بسیاری پدیده های دیگر، که ذهن آدمی که نسبت به حقیقت جاهل است یارای مقاومت در برابر آنها را نداشته باشد. ...

افلاک را با تمام عرض و طولشان میتوان بر روی دستگاهی مادی، که با حرکت روزانه آنها حرکت کند، ترسیم کرد; “و این امر در نظر آدمی بخرد بیگمان به پادشاهی تمامی اقلیمی میارزد”. ... تعداد بیشماری از شگفتیهای دیگر را نیز به همین قیاس میتوان برشمرد.
اینها جملاتی درخشانند. تقریبا کلیه عناصر متشکله این فرضیات را میتوان بیش از راجربیکن، و بیش از همه جا، در نوشته های ابنهیثم پیدا کرد، لکن در اینجا کلیه مطالب با نظری عملی و انقلابی، که به مرور زمان جهان را دگرگونه ساخت، پهلوی هم قرار داده شده بود. همین عبارت بود که ریاضیدان انگلیسی، لنرد دیگز را به وضع فرضیهای واداشت که بر اساس آن تلسکوپ اختراع شد.
لکن اگر پیشرفت علوم طبیعی به بشر قدرت فوقالعادهای عطا کند بدون آنکه نیات و مقاصد وی را بهبود بخشد، در آن صورت تکلیف از چه قرار خواهد بود شاید عمیقترین بینشهای بیکن پیشگویی وی درباره مسئلهای باشد که فقط در عهد ما بوضوح آشکار شده است. در رساله پایانی کتاب اکبر، بیکن واقعا و از صمیم قلب چنین اظهار عقیده میکند که بشر فقط به کمک علم نمیتواند نجات یابد.
کلیه این علومی که قبلا مذکور افتاد علوم نظریند. در واقع، در هر علمی یک جنبه عملی وجود دارد. ... اما میتوان مدعی شد که فقط یک فلسفه اخلاقی میتواند اصولا عملی باشد، و چنین هم هست، زیرا چنین فلسفهای با رفتار آدمی، با فضیلت و رذیلت، با نیکبختی و بدبختی، سر و کار دارد. ... کلیه علوم دیگر را نمیتوان به حساب آورد مگر تا آنجایی که کمک به پیشرفت عمل صحیح بکنند. از این لحاظ، علوم “عملی” از قبیل تجربه، شیمی (کیمیاگری)، و مابقی را، به واسطه ارتباطشان با عملیاتی که مربوط به علوم اخلاقی یا سیاسی میشوند، باید نظری خواند. این علم اخلاقی به منزله کدبانویی است که هر شعبهای از شعب فلسفه را زیر فرمان خود دارد.
آخرین کلام بیکن در مقام پشتیبانی از دین است نه علم; میگوید که بشر فقط به کمک اصولی اخلاقی که متکی بر دین باشند قادر به نجات خویش است. لکن کدام دین باید انسان را راهبر باشد بیکن اشاره به یک پارلمان متشکل از پیروان ادیان مختلف بودایی، مسلمان، و مسیحی میکند که، بنابر گزارش گیوم دو روبرکی، به توصیه و زیر نظر منگو قاآن در قراقروم تشکیل شده بود. بیکن دینهای سه گانه مزبور را با هم مقایسه میکند و نتیجه میگیرد که مسیحیت از آن دو بهتر است، و تصریح میکند که این استنتاج صرفا متکی بر عقیده دینی او درباره وظیفه مسیحیت در جهان نمیباشد. نظر بیکن آن بود که دستگاه پاپی، برخلاف انتقادات گروستست، علقه اخلاقی اروپا بود، و اگر آن دستگاه وجود نمیداشت، مبدل به میدان پرهرج و مرجی از ملل و ادیان متخاصم میشد; به همین سبب، بیکن آرزو داشت که کلیسا را با علم، زبان، و فلسفه قویتر سازد تا حکومت روحانی جهان بهتر میسر شود. وی کتاب خویش را، به همان

نحو که آغاز کرده بود، با اعتراف صمیمانهای از وفاداری خود نسبت به کلیسا ختم میکرد، و کلام را با تجلیل از قربانی مقدس به پایان میرسانید چنانکه گویی میخواست بفهماند که اگر آدمی مرتبا درصدد کسب فیض از عالیترین آرمان خویش برنیاید، در آتشسوزی عظیم جهان نابود خواهد شد.
شاید قصور پاپها، که هیچ گونه دعوت بیکن را پاسخ نگفتند و پیشنهادات وی را به موقع عمل نگذاشتند، روحیه وی را تیره و قلمش را تلخ گردانید. در سال 1271 وی کتاب فلسفی ناتمام خویش را تحت عنوان زبدهای در بررسی فلسفه منتشر ساخت. این کتاب چندان خدمتی به عالم فلسفه نکرد، بلکه کمک زیادی به جدال و خصومت با الاهیات کرد که در آن موقع هرج و مرجی در مدارس به راه انداخته بود. در بحث میان واقعپردازی و اصحاب تسمیه بر سر کلیات که اینک رو به زوال نهاده بود، بیکن به طور مختصر مرافعه را به این نحو حل کرد که گفت: “یک کلی چیزی نیست الا تشابه افراد متعدد”. و “تمامی کلیات را که پهلوی هم قرار دهیم، به اندازه یک فرد واقعیت ندارد”. وی اصول عقاید آوگوستینوس را درباره عقل نامیه قبول کرد و معتقد به نظری شد که طبق آن، بر اثر مساعی همه موجودات در راه ترقی خویش، زندگی به صورت رشته طویلی از تکامل درمیآمد. وی عقیده ارسطویی را درباره یک عقل فعال یا هوش فلکی، که “در اذهان ما جاری میشد و آنها را منور میساخت”، قبول کرد و به طرز خطرناکی به پندار پیروان ابنرشد درباره وحدت وجود نزدیک شد.
لکن آنچه مایه وحشت و انزجار خاطر عصر بیکن شد بیشتر انتقادات وی از رقبا و اخلاقیات مردم زمانه بود تا آرای فلسفی وی. در کتاب زبدهای در بررسی فلسفه تقریبا هیچ جنبهای از جنبه های مختلف زندگی قرن سیزدهم از نیش قلم و تازیانه زبان بیکن مصون نماند، از هرج و مرج دستگاه پاپی، فساد فرقه های مختلفه راهبان، و جهالت کشیشان گرفته تا یکنواختی موعظات کسالتآور، رفتار ناشایست دانشجویان، گناهان دانشگاه ها، و ترهات پرطمطراق فلاسفه.
در رسالهای مربوط به خطای پزشکان، وی فهرستی از “سی و شش مورد اشتباه بزرگ و اساسی” در فرضیات و طرق معالجات طبی عهد خویش تهیه کرد. در 1271 به نوشتن چند جملهای مبادرت ورزید که خواندن آنها ما را به عهد خویش، با تمام معایبی که دارد، امیدوار میسازد. بیکن نوشت:
در این ایام به قدری گناهکاری حکمفرماست که در هیچ یک از اعصار گذشته نظیرش دیده نشده است. ... دربار پاپی بر اثر دورویی و نیرنگ مشتی مردمان ظالم ویران گشته است. ... غرور سلطنت میکند، آز و مال دوستی میسوزاند; حسد همه را طعمه خود میسازد، تمامی درباریان پاپ دامان خود را به لکه فسق و فجور آلوده ساختهاند; و شکمپرستی فرمانروای همه شده است. ... اگر وضع سران دستگاه چنین باشد، پس متابعین را حال به چه منوال خواهد بود اکنون بنگریم که نخستکشیشان را روش از چه قرار است، چطور به دنبال

زر و سیم میدوند، از سرپرستی خلایق غفلت میورزند، برادرزادگان و سایر دوستان شهوتپرست خویش و حقوقدانان حیلهگر را، که همه را با راهنماییهای خود خانه خراب میکنند، ارتقای درجه میبخشند. ... بیایید فرقه های مذهبی را مورد ملاحظه قرار دهیم. از آنچه میگویم هیچ کدام را مستثنا نمیسازم. ببینید که تمامی آنها از صدر تا ذیل چه سان از صراط مستقیم خود عدول کردهاند و به چه ورطهای افتادهاند; و فرقه های نوبنیاد (فرایارها) چطور از آن حیثیت اصلی خویش افتاده و هم اکنون به چه وضع موحشی فاسد شدهاند. تمامی کشیشان جز نخوت، فسق، و آز چیزی در سر ندارند; و هرجا که منشیان (دانشجویان) گرد هم آیند، با مرافعات و زد و و خوردها و سایر رذایل اخلاقی خویش میان عوام افتضاحی برپا میکنند، امرا، بارونها، و شهسواران به یکدیگر ستم روا میدارند، و با اخاذیها و منازعات بی حد و حساب خویش مایه مزاحمت رعایا میشوند. ... مردم، که از دست آنان به ستوه آمدهاند، از آنها تنفر دارند و هیچ بیعت نگاه نمیدارند، مگر بعنف; و چون به پیروی از روش زشت مهتران خویش فاسد شدهاند، بر یکدیگر ستم روا میدارند، پیشدستی میجویند، و تقلب میکنند، چنانکه ما همه جا به چشم میبینیم; و این جماعت کاملا خود را تسلیم فسق و شکمپرستی کردهاند و فاسدتر از آن شدهاند که زبان را یارای وصف باشد. درباره فساد سوداگران و صنعتگران هیچ جای شک نیست، زیرا دغلی و تزویر و تلبیس بیحد و وصفی بر اعمال و اقوالشان حکمفرماست. ... فلاسفه قدیم، هر چند محروم از آن فیض احیا کنندهای بودند که مردمان را شایسته حیات ابدی میسازد. هم از لحاظ نجابت و هم از نظر حقیر شمردن دنیا، با تمام لذایذ و نعمات و افتخاراتش، به طرزی زندگی کردند که ابدا با شیوه زندگی ما طرف قیاس نبوده است، چنانکه جمیع خلایق میتوانند این حقایق را از خلال آثار ارسطو، سنکا، سیسرون، ابوعلی سینا، فارابی، افلاطون، سقراط، و دیگران درک کنند; و به همین روش بود که این فیلسوفان بر رموز خرد دست یافتند، و کلیه دانش ایشان را مسلم گشت، لکن ما مسیحیان نه چیزی یافتهایم که سزاوار شان آن فیلسوفان باشد، و نه حتی قادر به درک خرد ایشانیم، و جهل ما از آنجا سرچشمه میگیرد که اخلاقیات ما به مراتب بدتر از اخلاقیات ایشان است. ... هیچ گونه شک و تردیدی در میان عقلا وجود ندارد که چارهای نیست، جز تصفیه کلیسا.
بیکن درباره احاطه و اطلاع معاصران خویش در فلسفه چندان نظر خوشی نداشت; وی خطاب به کلمنس چهارم نوشت که هیچ کدام از معاصران وی قادر نیست در عرض ده سال کتابی نظیر کتاب اکبر وی به رشته تحریر درآورد; مجلدات ایشان در نظر بیکن توده عظیمی حرف مفت و “اکاذیب بیرون از وصف” بود، و تمامی بنای آرای ایشان مبتنی بر کتاب مقدس و ارسطویی بود که غلط ترجمه و غلط فهمیده شده بود. وی مباحث مفصلی را که توماس اختصاص به عادات، نیروها، ذکا و حرکات اختران داده بود مورد استهزا قرار داد.
چنین اتهامنامه سراپا اغراقی از زندگی، اصول اخلاقی، و آرای اروپایی در قرنی درخشان قطعا میبایست بیکن را در مقابل جهانیان یکه و تنها گذارد. با این حال، هیچ قراین و اماراتی در دست نیست که دال بر آن باشد که فرقه وی یا کلیسا در صدد تعقیب و آزارش برآمده باشد، یا قبل از 1277، یعنی شش سال بعد از انتشار نوحهگری فوق، با آزادی فکر یا آزادی بیان

وی مخالفت کرده باشد. لکن در آن سال جووانی دا ورچلی پیشوای دومینیکیان، و جروم د/آسکولی، رهبر فرانسیسیان، برای تخفیف پارهای از منازعاتی که میان پیروان دو فرقه مزبور پدید آمده بود به مذاکره پرداختند. این دو موافقت کردند که برادران متعلق به هر کدام از آن دو فرقه باید از تاختن بر برادران فرقه دیگری خودداری ورزند، و همچنین توافق نظر حاصل آمد که “هرگاه معلوم شود که برادری با گفتار یا کردار خویش برادر فرقه دیگر را آزردهخاطر ساخته است باید به دست پیشوای روحانی ناحیه اقامتش چنان مجازات شود که کدورت برادری را که رنجیده است مرتفع سازد”. اندکی پس از این جریان بود که طبق وقایعنامه 24 تن از رهبران فرقه های فرانسیسیان قرن چهاردهم، جروم “بنا به توصیه بسیاری از فرایارهای فرقه خویش، تعالیم برادر دینی، راجر بیکن، استاد درس مقدس الاهیات، را به ظن داشتن پارهای از افکار نوظهور تقبیح و ممنوع، و به همین علت راجر را محکوم به حبس کرد”; ما اطلاع بیشتری درباره این قضیه نداریم. به طور قطع معلوم نیست که غرض از “افکار نوظهور” اقوال بدعتآمیز بود، یا بازتابی از سوظن درباره جادوگری بیکن، یا بهانهای بود برای اخذ تصمیم در خاموش ساختن منقدی که دومینیکیان و فرانسیسیان را یکسان آماج سهام انتقاد خود میساخت. به علاوه، هیچ بر ما معلوم نیست که شرایط زندانی ساختن بیکن تا چه اندازه شاق بوده و مدت حبس وی چقدر طول کشیده است. منقول است که در سال 1292 برخی از زندانیانی که در سال 1277 محکوم شده بودند آزاد شدند. از قرار معلوم، بیکن در آن تاریخ یا قبل از آن از زندان آزاد شد، زیرا در 1292 بود که زبدهای در بررسی فلسفه را منتشر کرد. از آن تاریخ به بعد ما فقط به یک عبارت برمیخوریم که مندرج در یک وقایعنامه کهنسال است، از این قرار: “استاد بزرگوار، راجربیکن، در کلیسای فرانسیسیان شهر آکسفرد، به سال 1292 به خاک سپرده شد”.
راجر بیکن در عهد خودش چندان نفوذی نداشت. مردم وی را بیشتر از آن نظر به یاد داشتند که چیزهای شگفتانگیز فراوانی به منصه ظهور میرسانید; جادوگر و شعبدهبازش میپنداشتند; و به همین روال بود که رابرت گرین، نمایشنویس انگلیسی، سیصدسال پس از مرگ بیکن، او را در نمایش عرضه داشت. گفتن اینکه فرانسیس بیکن تا چه حد مدیون وی بود امری دشوار است; فقط ما میتوانیم به خاطر بیاوریم که بیکن دومی، مثل راجر بیکن، منطق ارسطویی و روش مدرسی را طرد کرد، در احکام مراجع تقلید شک نمود، نسبت به عرف و سایر “بتهای” مکتبهای فکری باستان مخالفت ورزید، زبان به مدح علوم گشود، فهرستی از اختراعاتی را که انتظارش میرفت تهیه دید، برنامهای برای آن طرح ریخت، در مقام سودمندی عملی علوم موکدا سخن گفت، و در صدد جلب کمک مالی برای بررسیهای علمی برآمد. بتدریج، از همان قرن شانزدهم میلادی بود که بر شهرت راجربیکن افزوده شد; تا حدی که به صورت آدمی افسانهای درآمد، یعنی او را مخترع باروت، دلاوری وارسته از قیود دین، مردی تمام عمر

قربانی تعقیب و آزار مذهبی، و بنیادگذار فکر جدید دانستند. امروزه ورق برگشته است. تاریخنویسان خاطرنشان میسازند که: غرض وی از تجربه فقط پنداری مغشوش بوده است، خود بیکن آن قدرها به تجارب مبادرت نورزیده است، در الاهیات اصیل آیینتر از مردمان عهد خویش بوده است، و بالاخره صفحات کتابهای وی پر است از خرافات و سحر و اقوال تحریف شده و اتهامات کذب و افسانه هایی ماخوذ از تاریخ.
همه این سخنان راست است. منتها نباید فراموش کرد که هر چند بیکن به تجارب معدودی دست زد، با اینهمه به بیان اصول آن تجربیات و تهیه مقدمات ظهور آنها کمک کرد; اظهارات موکد وی در پیروی از آرا و اصول صحیح کلیسا ممکن است تدابیر مزورانه آدمی باشد که میخواسته است حمایت پاپان را برای علومی مظنون جلب کند. اشتباهات وی بر اثر افکار واهی همه جا گیر عهد وی، یا شتاب روحیه فوقالعاده مشتاقی بود که میخواست کلیه علوم را ملک مطلق خویش سازد. خودستایی وی مرهم زخم نابغهای بود که او را نادیده انگاشته بودند; تهدیدها و اخطارهای وی همه علامت خشم پهلوانی بود سر به سنگ خورده که به چشم خویش عالیترین آرمانهای خود را در اقیانوسی از جهالت غرقه میدید. حمله وی بر مقامات صالحه علم و فلسفه راه را برای فکری بسیطتر و آزادتر باز کرد; تاکید وی بر پایه ریاضی، و اهمیتی که برای هدف غایی علوم نایل شد، پانصد سال از عهد خود وی جلوتر بود; اخطار وی درباره قرار دادن اخلاقیات زیردست علوم، درسی است برای فردای ما. کتاب اکبر بیکن را، با کلیه معایب و لغزشهایی که دارد، باید از کلیه کتابها و آثار این قرن شگفتانگیز بزرگتر و ارجمندتر دانست.