گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل اول
.VI - جوتو


مهرورزیدن به فلورانس قرون وسطایی1 کاری دشوار است، چرا که از نظر صنعت و



<182.jpg>
جوتو: فرار به مصر؛ نمازخانة آرنا، پادوا


1. «قرون وسطی» در این کتاب به تاریخ و تمدن اروپا از 325 تا 1492 میلادی، یا به عبارت دیگر از زمان قسطنطین تا زمان کریستوف کلمب، اطلاق شده است.

سیاست وضع دشوار و مرارتباری داشت؛ لکن ستایش آن سهل و آسان است، زیرا ثروت سرشار خویش را در راه آفرینش بذل کرد، به روزگار جوانی پترارک، نهضت رنسانس در این شهر در اوج جوشش بود.
نهضت رنسانس در جو پرآشوب رقابت اقتصادی، کینه توزی خانوادگی، و تعدی شخصی این شهر، که در سراسر ایتالیا مانند نداشت، تکوین می یافت. جمعیت شهر به واسطة جنگ طبقاتی دچار تفرقه بودند، و هر طبقه خود به دسته هایی تقسیم شده بود که به هنگام پیروزی بیرحم و درشکست انتقامجو بودند. در هر لحظه جدایی چند خانواده از یک پارته (گروه) و پیوستنش به پارتة دیگر، ممکن بود توازن نیروها را برهم زند. در هر لحظه، عناصر ناراضی ممکن بود مسلح شوند و علیه دولت قیام کنند؛ چنانچه پیروز می شدند، رهبران طرف شکست خورده را به تبعید می فرستادند، معمولا دارایی آنها را مصادره می کردند، و گاهی نیز خانه هایشان را به آتش می کشیدند. زندگی در فلورانس منحصر به این نزاعهای اقتصادی و آشوبهای سیاسی نبود. شارمندان با اینکه به گروه خویش بیشتر دلبسته بودند تا به شهرشان، نسبت به شهر خود نوعی تعصب ملی غرورآمیز داشتند و از بذل دارایی خود در راه رفاه همگانی دریغ نمی ورزیدند. افراد یا اصناف ثروتمند چه بسا که هزینة سنگفرش خیابان، ایجاد فاضلاب، بهبود منابع آبرسانی، ساختن بازار عمومی، تأسیس یا ترمیم کلیساها و بیمارستانها و مدارس را می پرداختند. حس زیبایی شناسی، که در آن فلورانسیان چیزی کم از یونانیان باستان و فرانسویان معاصر نداشتند، باعث می شد که هزینه های شخصی عمومی فراوان صرف زیباسازی شهر با مجسمه ها، بناهای مجلل، و نقاشیها شود، و تزیین درون خانه ها با این چیزها و دهها هنر کوچک دیگر صورت گیرد. در این دوران، فلورانس در سفالگری سرآمد همة شهرهای اروپا بود. زرگران فلورانسی برای گردن، سینه، مچ، کمر، محراب، میز و سلاح زینت آلاتی جواهرنشان یا منبتکاری شده یا قلمخورده می ساختند که در آن عصر یا اعصار بعد کمتر نظیر داشته است.
و اکنون هنرمندان، برای تأکید بیشتر بر تواناییهای فردی خود، از صنف و گروه خویش جدا می شدند و آثارشان را به نام شخص خود عرضه می کردند. نیکولا پیزانو، از طریق آمیختن ناتورالیسم خشن با ایدئالیسم جسمانی یونانی، پیکرسازی را از محدود بودن به انگیزه های مذهبی و تابعیت از خطوط معماری آزاد ساخت. شاگرد او، آندرئا پیزانو، برای تعمیدگاه فلورانس دولنگه درمفرغی شامل بیست وهشت نقش برجسته ساخت (1300-1306) که مراحل پیشرفت هنر وصنعت را از روزگار بیل به دست گرفتن آدم و نخ ریسی حوا به بعد نمایش می داد. این نقشهای متعلق به قرن چهاردهم هنوز با «درهای بهشت»، که در قرن پانزدهم گیبرتی برای همان بنا ساخته، رقابت می کند. به سال 1334، سینیوری (شورای شهر) فلورانس طرح جوتو را برای بنای برجی که هم تحمل وزن ناقوسهای کلیسای جامع را داشته باشد و

هم طنین صدای آن را پخش کند تصویب کرد، و فرمانی صادر شد که، بنا به مقتضیات روح آن عصر، در آن تصریح شده بود که «این برج باید در شکوه و بلندی و تعالی هنری از هر بنای مشابهی که به دست یونانیان و رومیان در اوج عظمت آنان ساخته شده است برتر باشد.» زیبایی برج تنها در شکل چهارگوش و سادة آن (که جوتو می خواست برفراز آن بنایی به شکل مارپیچ بسازد) نبود، بلکه در پنجره های گوتیکی مزین و نقشهای برجسته ای بود که در قسمت پایین آن به دست جوتو، آندرئا پیزانو، و لوکا دلا روبیا برسنگهای مرمررنگین تراشیده شده بود. پس از مرگ جوتو، کار او به وسیلة پیزانو، دوناتلو، و فرانچسکو تالنتی- که شکوه و زیبایی تکمیل کنندة بلندترین طاق این برج حاصل ذوق و مهارت آنهاست- دنبال شد (1359).
همچنانکه پترارک برشعر قرن چهاردهم تسلط داشت، جوتو دی بوندونه هم بر هنر نقاشی آن عصر فرمان می راند؛ و این نقاش از نظر سرکشی به همة نقاط نیز دست کمی از آن شاعر نداشت. جوتوی نقاش، پیکرتراش، معمار، سرمایه دار، و مرد دنیا و زندگی، که از خلاقیت هنری، تدابیر علمی، و طنز و بذله گویی هم بهره مند بود، با اعتماد به نفسی روبنس گونه در عرصة زندگی پیش تاخت و در فلورانس، رم، آسیزی، فرارا، راونا، ریمینی، فائنتسا، پیزا، لوکا، آرتتسو، پادوا، ورونا، ناپل، اوربینو، و میلان شاهکارهایی از خود به یادگار گذاشت. او ظاهراً از بابت دریافت سفارشات هیچ گاه نگرانی نداشت، و وقتی به ناپل رفت، در کاخ سلطنتی مهمان شاه بود. جوتو ازدواج کرد و صاحب فرزندانی زشترو شد، اما این امر آرامش دلپذیر آثار وی را برهم نزد و نشاط و سرزندگی را از او نگرفت. دستگاههای بافندگی خود را به دوبرابر معمول به صنعتگران اجاره می داد، مع هذا، در یکی از برجسته ترین آثار دوران رنسانس، داستان قدیس فرانسیس، رسول فقر، را نیز باز می گوید.
جوتو هنوز جوان بود که کاردینال ستفانسکی او را به رم فراخواند تا موزائیکی طراحی کند- موزائیک مشهور به ناویچلا (کشتی کوچک) که مسیح را هنگام نجات دادن پطرس از کام امواج دریا نشان می دهد؛ این موزائیک، که بکلی رنگ و روباخته، هنوز در دهلیز کلیسای سان پیترو باقی است و، بدان گونه که در فراز پشت ستونهای گنبد قرار گرفته، چندان جلب توجه نمی کند. احتمالاً به سفارش همین کاردینال بود که تصویر چند پرده ای موجود در واتیکان نیز تهیه شد. این آثار نشان از دوران ناپختگی جوتو دارد، دورانی که وی تخیلی پرتوان داشته، اما در اجرا ضعیف بوده است. بررسی موزائیکهای پیتروکاوالینی در کلیسای سانتاماریا در تراستوره و فرسکوهای او در سانتا چچیلیا احتمالاً به شکل گیری جوتو در سالهای اقامتش در رم یاری کرده است؛ حال آنکه پیکرتراشی ناتورالیستی نیکولا پیزانو احتمالاً باعث شده است که او چشم از آثار اسلاف برگیرد و به تجسم حالات و احساسات واقعی زنان و مردان زنده بپردازد. لئوناردو داوینچی گفته است؛ «جوتو ظاهر شد و آنچه را به چشم دید ترسیم کرد»؛ و، بدین ترتیب، جمود بیزانسی از هنر ایتالیایی رخت بربست.

جوتو سپس به پادوا رفت و در طی سه سال فرسکوهای معروف نمازخانة آرنا را ترسیم کرد. احتمالا در همین شهر بود که دانته را ملاقات کرد؛ شاید هم او را از فلورانس می شناخته است؛ وازاری، که نوشته هایش همواره جالب و گاهی نیز دقیق است، از دانته به عنوان «دوست و همنشین نزدیک» جوتو نام می برد، و تصویری از دانته را که بخشی از فرسکوی بارجلوی فلورانس یا «کاخ پودستا»ست به جوتو نسبت می دهد. دانتة شاعر نیز در کمدی الاهی با ملاطفتی استثنایی از جوتوی نقاش تجلیل می کند.
در سال 1318 دو خانوادة بانکدار، باردی و پروتتسی، جوتو را به کار گماردند تا سرگذشت زندگی قدیس فرانسیس، یحیای تعمید دهنده، و یوحنای حواری انجیل نویس را در فرسکوهایی برای نمازخانه هایی که از طرف آنان به کلیسای سانتاکروچه در فلورانس اهدا می شد رقم زند. این نقشها در سالهای بعد سفیدکاری شدند؛ بعدها در سال 1853 آنها را دوباره از زیر گچ خارج ساختند و رنگ زدند؛ از این رو، تنها طرح و ترکیب آنها از جوتو است. فرسکوهای معروف کلیسای دوگانة قدیس فرانسیس در آسیزی نیز به همین سرنوشت گرفتار شد. این کلیسا، که برفراز تپه ای واقع شده، یکی از زیارتگاههای بنام ایتالیا است، و شمارة جهانگردانی که همه ساله برای تماشای تصاویر منتسب به چیمابوئه و جوتو به آنجا روی می آورند از کسانی که به قصد زیارت یا بزرگداشت آن قدیس از آن دیدار می کنند کمتر نیست. انتخاب موضوع و طراحی فرسکوهای قسمت زیرین «کلیسای علیا» را احتمالاً خود جوتو به عهده گرفته است، و باقی کار، ظاهراً فقط با نظارت خود وی و به دست شاگردانش انجام گرفته است. در نقشهای دیواری «کلیسای علیا» زندگی قدیس فرانسیس بتفصیل نمایش داده شده است؛ حتی شرح حال خود مسیح ندرتاً در جایی به این شرح و تفصیل نقاشی شده است. این نقاشیها از نظر ترکیب و نیروی تخیلی که در آنها به کار رفته استادانه اند، و حالت آرام و هماهنگی سیالشان دلنشین است. این نقاشیها یکباره به عمر نقاشی مذهبی خشک بیزانس پایان می دهند، اما فاقد عمق و نفوذ و شخصیت فردی هستند، تابلوهای شکوهمندی هستند که رنگ آمیزی شورانگیز و خون زندگی در آنها نیست. فرسکوهای «کلیسای سفلا»، که از گذشت روزگار کمتر آسیب دیده اند، پیشرفت جوتو را در قدرت تصویری می نمایند. به نظر می رسد که تمثالهای نمازخانة ماگدالن را جوتو خود کشیده، و تابلوهای تمثیلی نشانگر مراسم ادای سوگند فقر، فرمانبرداری، و پاکدامنی فرانسیسیان را دستیارانش نقش کرده اند. افسانة فرانسیس در این کلیسای دوگانه قوة محرکی نیرومند و تقریباً جانی تازه به هنر نقاشی ایتالیا بخشید و سنتی را بنیان گذاشت که در آثار فرا آنجلیکو، از معتقدان فرقة مذهبی دومینیکیان، به کمال خود رسید.
رویهمرفته، کارهای جوتو یک انقلاب بود. اگر ما نقایص کار وی را در می یابیم، از آن روست که از فنون نقاشی باخبریم؛ اما خود این فنون به وسیلة نهضتی تکوین و توسعه یافت که او آغاز گرش بود. طراحی، الگوپردازی، ژرفانمایی، و کالبدشناسی هنری او کاملاً نارساست.
29در دوران جوتو، هنر نیز چون علوم پزشکی تازه به ازهم گسستن تن آدمی، و آشنایی با مکان، ساختمان، و وظایف هریک از عضلات، استخوانها، رگها و پیها، و اعصاب آن پرداخته بود. بعدها هنرمندانی چون مانتنیا و مازاتچو براین عناصر مسلط شدند، و میکلانژ شناخت در آنها را به درجة کمال رساند و از آنها بتی ساخت؛ اما در روزگار جوتو بررسی اندام برهنة انسان کاری نامعمول بود و عرضة آن ناپسند به شمار می رفت. پس چه خصوصیاتی باعث می شود که آثار جوتو در پادوا و آسیزی سرفصلی در تاریخ هنر تلقی شوند؟ این خصوصیات را می توان چنین برشمرد: ترکیب موزون- که چشم را، از هرزاویه که نگاه شود، متوجه کانون اثر می سازد- وقار حرکت آرام پیکرها، رنگ آمیزی ملایم و درخشان تابلوها، جریان پرشکوه داستان، خودداری از بیان احساس حتی به هنگام رنجها و شادیهای عمیق، و عظمت آرامشی که صحنه های پردرد را در خود غرق می کند؛ و نیز گهگاه تصویرپردازی ناتورالیستی از چهرة مردان، زنان، و کودکان، آن هم نه به شیوه ای که در هنر قدیمی مورد توجه بود، بلکه بدان سان که در جریان زندگی دیده و احساس می شود. اینها عناصر چیرگی جوتو برسبک نقاشی خشک و غم انگیز بیزانسی، و رمز پایداری نفوذ او در هنر بودند. هنر نقاشی فلورانسی تا یک قرن پس از او همچنان او را الگوی خود قرار داده بود و از آثار او الهام می گرفت.
دونسل از جوتسکوها ردپای او را دنبال کردند و به تقلید از سبک و درونمایة آثار او پرداختند، اما ندرتاً کسی از اینان به مرزهای عظمت و استادی او رسید. هنر در وجود شاگرد و پسرخواندة او، تادئوگاری، تا حدی ارثی بود؛ پدر تادئو، و سه تن از پنج پسر تادئو، نقاش بودند؛ رنسانس ایتالیا، مثل موسیقی آلمان، در خانواده ها دست به دست می گشت، و با انتقال و درهم آمیزی تکنیکها در خانه ها و کارگاهها و مکتبها شکوفا می شد. تادئو کار هنری خود را با کارآموزی نزد جوتو آغاز کرد، و در سال 1347 دیگر سرآمد نقاشان فلورانس بود. با اینهمه، حتی در این هنگام هم زیر آثار خود را مخلصانه «شاگرد استاد جوتو» امضا می کرد. تادئو چنان ثروت هنگفتی از راه هنرنقاشی و معماری اندوخت که بازماندگانش نیز با استفاده از این امکانات مالی توانستند جای هنرمندان باشند.
تصویر چشمگیری که مدتها به تادئو گادی نسبت داده می شد و اکنون منسوب به آندرئا دا فیرنتسه است نشان می دهد که چگونه ایتالیا در نخستین قرن رنسانس هنوز در مرحلة قرون وسطایی بود. در کاپلا دلی سپانیوئولی یا «نمازخانة اسپانیاییها»، واقع در کلیسای سانتاماریا نوولا، فرایارهای فرقة دومینیکیان در حدود سال 1370 تصویری خداگونه از فیلسوف نامی خویش برپا کردند. در این تصویر، قدیس توماس آکویناس با ابهت و جلال، اما مخلصتر از آنکه مغرور بنماید، پیروزمندانه برپا ایستاده است، و آریوس و سابلیوس و ابن رشد بدعتگذار به خواری برپایش افتاده اند؛ برگرد او موسی، بولس حواری، یوحنای حواری، و قدیسان دیگر دیده می شوند که نقشی فرعی نسبت به او دارند؛ در زیر تصویر آنان چهارده چهرة دیگر، که نمایندة هفت علم الاهی

و هفت علم اینجهانی هستند، از قبیل دستور زبان دوناتوس، معانی و بیان سیسرون، قانون یوستینیانوس، هندسة اقلیدس، و غیره، به چشم می خورند. تصویر از نظر اندیشه هنوز کاملاً قرون وسطایی است، اما از نظر هنر طراحی و رنگ آمیزی نمودار سربرآوردن عصر تازه ای از عصر کهن است. این دگرگونی چنان بکندی صورت می گرفت که تا یک قرن مردم بدشواری خود را در عصر متفاوتی احساس می کردند.
پیشرفت تکنیک در آثار اورکانیا، که در میان هنرمندان برجستة قرن چهاردهم ایتالیا مقام دوم را پس از جوتو دارد، نمایانتر است. او، که نام اصلیش آندرئا دی چونه بود، از سوی شیفتگان معاصرش «آرکانیولو» (ملک مقرب) لقب گرفته بود، و بعدها زبانهای تنبل این لقب را به صورت مخفف اورکانیا درآوردند. هرچند او را غالباً از پیروان جوتو به شمار می آوردند، اما او در حقیقت شاگرد آندرئا پیزانو پیکرتراش مشهور بود. اورکانیا نیز مثل بسیاری از نوابغ دورة رنسانس بر رشته های گوناگون هنری تسلط داشت. در مقام نقاش، تابلوی رنگی «مسیح تاجدار» را بر دیوار محراب نمازخانة ستروتتسی در کلیسای سانتا ماریا نوولا نقش کرد، و همزمان با او برادر بزرگش ناردو نیز دیوارهای همان نمازخانه را به فرسکوهای جانداری از بهشت و دوزخ آراست (1354- 1357). به عنوان معمار، چرتوزا یا صومعة کارتوزیان را، که دالانهای شکوهمند و مقبره های خاندان آتچایوئولی آن شهرت دارد، نزدیک فلورانس بنا کرد. او، به عنوان معمار و مجسمه ساز، به همراه برادرش در نمازخانة سان میکله در فلورانس محراب مزینی ساخت. گفته می شد که از تصویری از مریم باکره که در این نمازخانه قرار داشت معجزاتی ظهور کرده است. پس از «مرگ سیاه» در سال 1348، هدایا و نذرهای کسانی که بسلامت رسته بودند انجمنی را که این نمازخانه را اداره می کرد غنی ساخت، و تصمیم گرفته شد که تصویر مریم در معبد مجللی از مرمر و طلا جای داده شود. برادران چونه، این معبد را به صورت یک کلیسای جامع گوتیک در ابعاد مینیاتوری با ستونها، مناره ها، مجسمه ها، برجسته کاریها، فلزات گرانبها، و سنگهای قیمتی طراحی کردند؛ این معبد گوهر معماری تزئینی «ترچنتو» است.1 آندرئا پس از ساختن این معبد شهرت فراوان یافت، به سمت «کاپومائسترو»یا استاد معمار در اورویتو منصوب شد، و در طراحی نمای برونی کلیسا شرکت جست. وی در سال 1362 به فلورانس بازگشت و تا پایان عمربه کار ساختمان «دوئومو» یا کلیسای جامع بزرگ این شهر پرداخت.
شهرت فراوان سانتا ماریا دل فیوره- عظیمترین کلیسایی که تا آن زمان در ایتالیا ساخته شده بود- از سال 1296 با آرنولفو دی کامبیو آغاز شد. از آن روز تا عصرما، سلسله ای از هنرمندان نامدار چون جوتو، آندرئا پیزانو، فرانچسکوتالنتی، و بسیاری دیگر در این بنا کار کرده اند. نمای امروزی آن به سال 1887 باز می گردد؛ حتی در حال حاضر نیز ساختمان کلیسا تکمیل نشده است و در هر قرنی ناگزیر باید قسمت بزرگی از آن تجدید بنا شود. در ایتالیای عصر رنسانس، معماری از شاخه های دیگر هنری ناموفقتر بود. معماران با دلسردی عناصری از معماری گوتیک، چون طاقهای نوک تیز، را از سرزمینهای شمالی گرفتند، آنها را با ستونهای کلاسیک درآمیختند،

1. ایتالیاییها قرن چهاردهم را «ترچنتو» یا سه صد، قرن پانزدهم را «کواترو چنتو» یا چهار صد، و قرن شانزدهم را «چینکوئه چنتو»، و همین طور تا آخر می نامند.

و گاهی نیز، به طوری که مثلاً در فلورانس دیده می شود، برروی این مجموعه گنبدی بیزانسی استوار کردند. مخلوط حاصل بیتناسب بود و- به استثنای چند کلیسای کوچک که برامانته ساخته است- وحدت و زیبایی نداشت. نمای کلیساهای اورویتو و سینا به جای آنکه نمونه ای از هنر معماری اصیل باشد، نمایشگاه باشکوهی از پیکره ها و موزائیکها بود؛ و جلوه ای که خطوط افقی به واسطة کاربرد متناوب مرمرسیاه و مرمرسفید پیدا می کنند چشم را می آزارد و روح را خفه می کند، حال آنکه کلیسا مفهومی جز این ندارد که دعایی یا سرودی را به سوی آسمانها پرواز دهد. کلیسای جامع فلورانس، که از سال1412 به بعد از روی سوسن منقوش برنشان بشارت آمیز شهر سانتاماریا دل فیوره خوانده شد، به هیچ وجه شباهتی به گل ندارد؛ این کلیسا، به استثنای گنبد برجسته اش که برونللسکی ساخته، مغاره ای است که درون آن بیشتر به دهانة «دوزخ» دانته می ماند تا درگاهی که راه به سوی خدا دارد.
آرنولفو دی کامبیو، هنرمند خستگی ناپذیر، در سال 1294 ساختمان کلیسای سانتا کروچه یا صلیب مقدس را، که متعلق به فرقة فرانسیسیان بود، و در سال 1298 ساختمان زیباترین بنای فلورانس، یعنی پالاتتسو دلا سینیوریا را، که نزد نسلهای بعدی به پالاتتسو وکیو معروف شد، آغاز کرد. ساختمان کلیسا، جزنمای برونی آن که در 1863 به اتمام رسید، در سال 1442، و ساختمان بخشهای اصلی کاخ سینیوریا یا کاخ قدیم در سال 1314 تکمیل شد. در همین سالها بود که دانته و پدر پترارک از فلورانس تبعید شدند؛ زد و خوردهای گروهی در این زمان در فلورانس در اوج خود بود؛ به همین علت، آرنولفو ساختمان سینیوریا را به جای آنکه به شکل یک کاخ بسازد، به صورت دژی بنا کرد، و پشت بام آن را با مزغلهایی برای دفاع مسلحانه طرح ریخت؛ برج بینظیر آن نیز دارای ناقوسی بود که با طنین نواهای گوناگون مردم را به مجلس یا به مسلح شدن فرا می خواند. در این کاخ آبای شهر «پریوری»، «سینیوری» نه تنها حکومت بلکه زندگی هم می کردند، و قانونی که آنها را در طول دوماه مأموریتشان از کاخ به هر عنوان و بهانه ای باز می داشت گواه بر اوضاع و احوال فلورانس آن روز است. در سال 1345، نری دی فیوراوانته یکی از معروفترین پلهای جهان را به نام پونته وکیو بر رود آرنو بنا کرد. این پل، که با گذشت زمان و طی جنگهای متعدد فرسوده شده، هنوز مورد استفادة وسائط نقلیه است و بیست و دو دکان را برروی پایه های لرزان خود نگاه داشته است. برگرد این دستاوردهای غرورآمیز، روح مدنی فلورانس، در کوچه های باریکی که از میدانهای کلیسا و سینیوریا منشعب می شدند، کاخهای کوچکتر توانگران پریشان خاطر؛ کلیساهای باشکوهی که طلای تاجران را به هنر تبدیل می کردند، دکانهای پرازدحام سوداگران و پیشه وران، و خانه های اجاره ای و پرجمعیت مردمی فعال، سرکش، تحریک پذیر، و باهوش قرار داشت. در چنین محیط درهم وبرهمی از افراد بود که رنسانس پا به عرصة وجود گذاشت.