گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل دوم
.فصل دوم :پاپهای آوینیون - 1309- 1377


I - اسارت بابلی

در سال 1309 پاپ کلمنس پنجم، مقر پاپی را از رم به آوینیون انتقال داد. کلمنس پنجم اهل فرانسه و اسقف پیشین بوردو بود؛ وی ارتقای مقام خود را مرهون فیلیپ چهارم پادشاه فرانسه بود که تمامی جهان مسیحیت را نه تنها با شکست دادن پاپ بونیفاکیوس هشتم، بلکه با دستگیری، تحقیر، و گرسنگی دادن او تا سرحد مرگ دچار بهت و شگفت کرد. کلمنس پنجم در شهر رم- شهری که بدرفتاری با پاپ را حق انحصاری خود می دانست و از بیحرمتی گستاخانة شاه به خشم آمده بود- تأمین جانی نداشت؛ علاوه برآن، کاردینالهای فرانسوی اکنون در «مجمع مقدس» اکثریت زیادی به دست آورده بودند و از سرسپردگی نسبت به ایتالیا سرباز می زدند. این بود که کلمنس مدتی در لیون و پواتیه به سربرد و آنگاه، به امید اینکه در سرزمین متعلق به پادشاه ناپل به عنوان کنت پرووانس انقیاد کمتری نسبت به فیلیپ داشته باشد، مقر پاپی خود را به آوینیون، در آن سوی رود رون، که آن را از فرانسة قرن چهاردهم جدا می کرد، انتقال داد.
تلاش فراوان پاپها از گرگوریوس هفتم تا بونیفاکیوس هشتم در راه تشکیل دولتی واحد برای جهان اروپایی، از طریق واداشتن پادشاهان به متابعت از پاپها، ناکام مانده بود؛ ناسیونالیسم بر فدرالیسم دینی چیره گشته بود؛ حتی در خود ایتالیا جمهوریهای فلورانس و ونیز و کشور-شهرهای لومباردی و کشور پادشاهی ناپل از فرمانبرداری کلیسا سرباز می زدند. حکومتی جمهوری دوبار در رم سربرآورد؛ و در سایر ایالات پاپی1 ماجراجویان نظامی یا فئودالهای متنفذ- خاندانهای بالیونی، بنتیوولیو، مالاتستا، مانفردی، و سفورتسا- بتدریج قدرت پرهیمنة خویش را جانشین اختیارات نمایندگان پاپ و کلیسا می ساختند. دستگاه پاپی

1. ایالات پاپی را می توان تحت چهاربخش به شرح زیر بر شمرد:
1. لاتیوم: شامل شهرهای تیوولی، چیویتا، کاستلانا، سوبیاکو، ویتربو، آنانبی، اوستیا، و رم.
2. اومبریا: شامل شهرهای نارنی، سپولتو، فولینیو، آسیزی، پروجا، و گوبیو.
3. مارکه: شامل شهرهای آسکولی، لورتو، آنکونا، سنیگالیا، اوربینو، کامرینو، فابریانو، و پزارو.
4. رومانیا: شامل شهرهای ریمینی، چزنا، فورلی، فائنتسا، راونا، ایمولا، و فرارا.

طی قرون متوالی برای خود اعتباری کسب کرده بود، و ملتها عادت کرده بودند به آن احترام گذارند و مستمری برایش بفرستند. اما یک دستگاه پاپی دایماً تحت اختیار مقامات روحانی فرانسوی (1305-1378)، و تقریباً اسیر دست پادشاهان فرانسه، که مبالغ گزافی وام به این پادشاهان می داد تا هزینة جنگهایشان را تأمین کنند، در نظر مردم آلمان، بوهم، ایتالیا، و انگلستان نیرویی متخاصم، و اسلحة روانی پادشاهان فرانسوی به شمار می آمد. این ملتها به تکفیرها و اوامر پاپها روزبه روز بیشتر بی اعتنا می شدند، و فقط با اکراهی فزاینده تکریمی هرچه کمتر نثارش می کردند.
کلمنس پنجم، اگر نه با شکیبایی، با حوصلة زیاد با این دشواریها مقابله کرد. وی سعی می کرد در برابر فیلیپ چهارم، که حربة تهدید به تحقیقی رسوایی آمیز دربارة کردار و عقاید خصوصی بونیفاکیوس هشتم را بالای سرش نگاه داشته بود، هر چه کمتر سر تسلیم فرود آورد. کلمنس، که از تأمین وجوهات ناتوان مانده بود، درآمدهای کلیسا را از راه مزایده به فروش رسانید؛ اما از تأیید ضمنی گزارشهای بیرحمانة شهردار آنژه و اسقف ماند دربارة اخلاق روحانیان و لزوم اصلاح کلیسا به شورای وین (1311) خودداری نکرد. کلمنس خود با قناعت و پاکدامنی و زهدی بیریا زندگی می کرد. از آرنو دو ویلنوو، پزشک و منتقد بزرگ کلیسا که به اتهام بدعتگذاری تحت تعقیب قرار گرفته بود، دفاع کرد؛ آموزش پزشکی در مونپلیه را که از روی متنهای یونانی و عربی تدریس می شد مجدداً سازمان داد، و کوشید- هرچند این کوشش به نتیجه نینجامید- تا کرسیهایی برای زبانهای عبری، سریانی، و عربی در دانشگاهها ایجاد کند. برهمة مشکلات و گرفتاریهای او یک بیماری دردناک- لوپولوس، احتمالاً نوعی فیستول- نیز اضافه شد، که مجبورش کرد از اجتماع کناره بگیرد، و سرانجام همین بیماری در سال 1314 او را از پای درآورد. کلمنس، چنانچه محیط مساعدتری داشت، می توانست مایة افتخار کلیسا باشد.
هرج و مرجی که در فاصلة مرگ وی و انتخاب پاپ بعدی حاکم شد وضع آشفتة آن زمان را آشکار کرد. دانته نامه ای به کاردینالهای ایتالیا نوشت و آنها را تشویق کرد که پاپ را از میان ایتالیاییها برگزینند و مقرپاپی را به رم بازگردانند؛ اما از بیست وسه کاردینال تنها شش تن ایتالیایی بودند، و هنگامی که کاردینالها در کارپنتراس، نزدیک آوینیون، برای برگزیدن پاپ تازه در اطاقی دربسته1 گرد آمده بودند، خویشتن را در محاصرة جماعتی از مردم گاسکونی یافتند که فریاد برمی آوردند: «مرگ برکاردینالهای ایتالیایی!» متعاقباً خانه های کاردینالها مورد حمله قرار گرفت و ویران شد؛ جماعت ساختمان و اطاقی را که کاردینالها در آن گرد آمده بودند آتش زدند؛ کاردینالها در دیوار پشتی سوراخی گشودند و از چنگ آتش و تودة

1. از سال 1274 سنت بر این بود که کاردینالها، هنگام برگزیدن پاپ، در اطاقی گرد می آمدند و در اطاق را قفل می کردند.

مردم گریختند. تا دوسال پس از آن کوششی برای انتخاب پاپ به عمل نیامد. سرانجام درلیون، تحت حمایت قوای انتظامی فرانسه، کاردینالها مرد هفتادودو ساله ای را که قاعدتاً چیزی به پایان عمرش نمانده بود به پاپی برگزیدند؛ اما مقدر چنین بود که همو هجده سال با حرارت فراوان و حرص سیری ناپذیر و قدرت بلامنازع بر کلیسا فرمان راند. یوآنس بیست ودوم در کائور واقع در جنوب فرانسه از پدری پینه دوز به دنیا آمده بود؛ این دومین بار بود که فرزند یک پینه دوز در سایة دموکراسی شایان ستایش کلیسایی اقتدارگرا به والاترین مقام در جهان مسیحیت می رسید؛ پیش از یوآنس، اوربانوس چهارم این راه را هموار کرده بود. یوآنس، که به عنوان معلم فرزندان پادشاه فرانسوی ناپل استخدام شده بود، در تحصیل قانون کلیسایی و قانون مدنی چنان شایستگی از خود نشان داد که مورد توجه خاص شاه قرار گرفت. بنابه توصیة شاه، بونیفاکیوس هشتم او را به مقام اسقفی فرژوس گماشت، وکلمنس پنجم او را به اسقفی شهر آوینیون ارتقا داد. روبر خردمند، پادشاه ناپل، به زور زر، احساسات ملی کاردینالهای ایتالیایی را در کار پنتراس فرونشاند و فرزند پینه دوز به صورت یکی از مقتدرترین پاپها درآمد.
یوآنس بیست ودوم تواناییهایی از خود نشان داد که بندرت باهم جمع می شوند: هم در مطالعات علمی دانشوری به شمار می آمد و هم در امور اجرایی دولت فردی ماهر و کاردان بود. تحت رهبری او، دستگاه پاپی در آوینیون سازمانی اداری پیدا کرد که گرچه فاسد بود، اما قدرت و کارآیی داشت، و سازمان مالیاتی آن، با ابراز لیاقت در جمع آوری عواید کلیسایی، فرمانروایان تنگ نظر اروپا را به حیرت واداشت. یوآنس در چندین کشمکش عمده درگیر شد، که این کار نیازمند صرف هزینه های گزاف بود؛ پس، مثل پاپ پیشین – البته این یکی بی هیچ شرمندگی- عواید کلیسا را فروخت؛ این فرزند خلف شهر بانکی کائور، با تدابیر گوناگون، خزانة دربار پاپ را چنان انباشت که به هنگام مرگ وی 000’000’18 فلورین طلا (000’000’450 دلار) پول نقد و معادل 000’000’7 فلورین ظروف بهادار و جواهر در آن ذخیره شده بود. یوآنس توضیح داد که چون دربار پاپ مبالغ معتنابهی از درآمد خود را از ایتالیا از دست داده، ناچار مجبور است سازمان اداری جدیدی با کارمندان و روش ارائة خدمات تازه ای به وجود آورد. به نظر می رسد که یوآنس می پنداشته است بهترین راهی که می تواند برای خدمت به خدا اختیار کند جلب همکاری مأمون [دیو ثروت] است. با اینهمه، خود او در زندگی خصوصی به سادگی پارسا منشانه ای گرایش داشت.
درعین حال، او به تشویق علم و دانش پرداخت، در تأسیس مدارس پزشکی در پروجا و کائور سهیم شد، به دانشگاهها یاری کرد، در ارمنستان یک دانشکدة زبان لاتینی بنیان نهاد، تحقیق در زبانهای شرقی را ترویج کرد، با کیمیاگری و جادوگری به مبارزه برخاست، اوقات خویش را شب و روز صرف مطالعات دقیق و عمیق ساخت، و در پایان به عنوان عالم الاهیات در مظان اتهام بدعتگذاری قرار گرفت. یوآنس، شاید برای جلوگیری از گسترش نوعی رازوری

که مدعی بود انسان می تواند با خداوند ارتباط مستقیم برقرار کند، اعلام داشت که دیدار لقای حق پیش از روز واپسین داوری برای هیچ کس، حتی مریم عذرا، امکانپذیر نیست. این نظریه در میان خبرگان و مطلعین در مبحث قیامت طوفانی از اعتراض برانگیخت؛ دانشگاه پاریس نظریة پاپ را رد کرد، شورای کلیسایی ونسن این نظریه را بدعت خواند، و فیلیپ ششم پادشاه فرانسه به یوآنس فرمان داد تا نظرات دینی خود را اصلاح کند. ولی پاپ فرتوت و مکار با مرگ خویش از چنگ همة آنها گریخت (1334).
جانشین یوآنس طبعی آرامتر داشت. بندیکتوس دوازدهم، که فرزند نانوایی بود، کوشید همپای پاپ بودن مسیحی نیز باشد. او در برابر وسوسة تفویض مقامات کلیسایی به بستگان خویش مقاومت کرد؛ با اختصاص دادن عواید کلیسایی به کسانی که استحقاقش را داشتند، و درآوردن آن از شکل انعام، خود را در معرض دشمنی افتخار آمیزی قرار داد؛ با رشوه خواری و فساد در همة دستگاه اداری کلیسا سخت مبارزه کرد؛ به فرقه های فقرای مسیحی دستور داد که از شیوة خود دست بردارند؛ هرگز دیده نشد که سنگدل و بیرحم باشد، یا با به راه انداختن جنگ سبب کشتار و خونریزی شود. مرگ زودرس او همة نیروهای شروفساد را خشنود کرد (1342).
کلمنس ششم، که در خانواده ای اشرافی در لیموزن به دنیا آمده بود، به تجمل و خوشگذرانی و هنر خو گرفته بود، و نمی توانست دریابد که وقتی خزانة دربار پاپ پر است، دیگر چرا پاپ باید زندگی را برخود سخت بگیرد. تقریباً هرکس به امید رسیدن به مقامی نزد او می آمد، خواسته اش برآورده می شد، زیرا عقیده داشت که هیچ کس را نباید با ناخشنودی از خود براند. او اعلام کرد که هر کشیش نیازمندی که تا دوماه دیگر نزد او آید، از بذل و بخشش او بیبهره نخواهد ماند؛ یک شاهد عینی خبرداد که حدود صدهزار تن به سراغش رفتند. کلمنس به شاعران و هنرمندان هدایای گرانبهایی می بخشید؛ اصطبلی از اسبهای اصیل داشت که در دنیای مسیحیت بینظیر بود؛ زنها را آزادانه به دربار خویش راه می داد و از دلبری آنها لذت می برد و با چرب زبانی خاص فرانسوی با آنها اختلاط می کرد. کنتس تورن چنان به او نزدیک بود که مناصب کلیسایی را با بیشرمی تمام آشکارا می فروخت. اهالی رم، که وصف سیرت نیک کلمنس را شنیده بودند، سفیری نزد او فرستادند و دعوتش کردند که در رم اقامت گزیند. پاپ این دعوت را نپذیرفت، اما با اعلام اینکه جشن بخشش، که از سال 1300 به فرمان بونیفاکیوس هشتم قرار بود هرصد سال یک بار در رم برگزار شود، از این پس هرپنجاه سال یک بار در این شهر برپا خواهد شد، آنان را خشنود کرد. اهالی رم از شنیدن این خبر شادمان شدند، رینتسو را از فرمانروایی برانداختند، و بار دیگر سرسپردگی سیاسی خویش را به پاپها اعلام داشتند.
در زمان کلمنس ششم، آوینیون نه تنها پایتخت دینی، بلکه مرکز سیاست و فرهنگ و خوشگذرانی و فساد دنیای لاتین شد. در این دوران سازمان اداری کلیسا شکل نهایی خود

را پیدا کرد؛ این سازمان ادارات زیر را شامل می شد:
کامرا آپوستولیکا (خزانه داری پاپ) که به سرپرستی کامرا ریوس (پیشکار پاپ)، مقام دوم در کلیسا پس از خود پاپ، امور مالی را عهده دار بود؛ کانکلریا (دبیرخانة پاپ) که با هفت شعبه زیر نظر یک کاردینال نایب پیشکار مکاتبات مفصل و مبسوط دربار پاپ را انجام می داد؛ «شورای قضایی پاپی»، مرکب از اسقفان و افراد آشنا به قوانین کلیسایی و مشتمل بر کانیستوریوم (انجمن شیوخ)- یعنی پاپ و کاردینالهای او در نقش دادگاه استیناف- که به امرقضاوت می پرداخت؛ و یک «ندامتگاه پاپی» مرکب از انجمنی از روحانیان که به مسائل مذهبی زناشویی، صدور احکام تکفیر، و عزل از مقام روحانی رسیدگی می کرد و به اعترافات کسانی که در طلب بخشش پاپ بودند گوش می داد.
برای سکونت پاپ و دستیاران او، و نیز همة این هیئتها و نمایندگیها با کارمندان و مستخدمانشان، بندیکتوس دوازدهم ساختمان کاخ عظیم پاپها- خانه های مسکونی، تالارهای اجتماع، نمازخانه و دفترخانه ها- را به سبک معماری گوتیک آغاز کرد؛ این ساختمان در زمان اوربانوس پنجم تکمیل شد. این بناها دو حیاط را در میان گرفته بودند و خود نیز با باروهای مستحکمی محصور بودند که بلندی و پهنا و برجهای عظیم آن نشان می داد که پاپها هرگاه محاصره شوند، برای دفاع از خویش به امید معجزه نخواهند نشست. بندیکتوس دوازدهم از جوتو دعوت کرد تا برای تزیین کاخ و کلیسای مجاور آن به آوینیون بیاید، جوتو عازم بود که مرگ مجالش نداد. در سال 1338، بندیکتوس، سیمونه مارتینی را از سینا فراخواند؛ فرسکوهای این هنرمند، که اکنون نابود شده اند، اوج هنر نقاشی آوینیون در آن زمان بودند. بر گرد این کاخ، در کاخهای کوچکتر و خانه های بزرگ و خانه های اجاره ای و کلبه های محقر، جمعیت انبوهی از اسقفان، سفیران، حقوقدانان، بازرگانان، هنرمندان، شاعران، مستخدمان، سربازان، گدایان، و فاحشگان، از هرنوع، از روسپیان تحصیلکرده گرفته تا زنان میخانه ای، گرد آمده بودند. در اینجا بیشتر اسقفانی سکونت داشتند که حوزة مأموریتشان به دست غیرمسیحیان افتاده بود.
برای ما که با ارقام درشت خو گرفته ایم، تصور اینکه ادارة چنین مجموعة پهناور و متعلقات مربوط به آن مستلزم چه هزینة هنگفتی بوده است دشوار نیست. بسیاری از منابع درآمد دیگر تقریباً از بین رفته بود: ایتالیا، که پاپها آن را ترک گفته بودند، دیگر بندرت پولی می فرستاد؛ آلمان، که با یوآنس بیست ودوم برسر قهر بود، مبلغی را که می فرستاد به نصف کاهش داده بود؛ فرانسه، که کلیسا را تقریباً در اختیار داشت، بخش عظیمی از عواید کلیسا را به مقاصد غیرمذهبی اختصاص داده بود و حتی برای تأمین هزینة جنگ صدساله از خزانة پاپ وامهای سنگینی می گرفت؛ انگلستان از ارسال پول برای پاپی که مآلاً متحد فرانسه بود بشدت جلوگیری می کرد. برای مقابله با چنین وضعی، پاپهای آوینیون ناگزیر بودند از هر

درآمدی استفاده کنند. هر اسقف یا رئیس دیری، خواه از طرف پاپ منصوب شده بود خواه از طرف فرمانروای محلی، ثلث درآمد احتمالی سالانة خود را به عنوان حق تصدی مقام به دربار پاپ می فرستاد، و به واسطه های متعددی که از نامزدهای وی به این سمت حمایت کرده بودند کمک شایان مالی می کرد. هرگاه یکی از اینان به مقام اسقفی اعظم می رسید، موظف بود، به عنوان بهای ردای پشمینة مدور سفیدی که به نشانة مقام خود بردوش می انداخت، مبلغ هنگفتی بپردازد. هرگاه مقام روحانی ارشد جدیدی انتخاب می شد، هریک از دوایر کلیسایی حوزة مأموریت او می بایست ابتدا کلیة درآمد یکسالة خود، و پس از آن هرسال یک دهم عواید سالانه را برای او بفرستد؛ علاوه برآن، انتظار می رفت اعانات داوطلبانه ای نیز گهگاه فرستاده شود. هنگام مرگ هر کاردینال، اسقف اعظم، اسقف، یا رئیس دیری، کلیة دارایی شخصی و درآمد حاصله از آن داراییها به پاپ تعلق می گرفت. در فاصلة مرگ یکی از این مقامها و تعیین جانشین تازة او، پاپها عواید حوزة مأموریت او را دریافت می داشتند و هزینة کلیساها را می پرداختند- از این رو، غالباً متهم می شدند که این فاصله را تعمداً طولانیتر می کنند. هر روحانی که به مقامی کلیسایی می رسید، مسئول دیون پرداخت نشدة اسلاف خود بود. از آنجا که بسیاری از اسقفان و رؤسای دیرها خود مالکان فئودال املاکی بودند که شاهان به عنوان تیول در اختیار آنها گذارده بودند، ناگزیر بودند به پادشاهان باج بدهند و برای آنها سرباز تهیه کنند، به طوری که بسیاری از آنها برای انجام هر دودسته تعهدات خود- مذهبی و غیرمذهبی- سخت در فشار بودند؛ و از آنجا که پاپها در اخذ مالیات بیش از مقامات دولتی سختگیری می کردند، گاهی دیده می شد که مقامات روحانی به زیان پاپها از پادشاهان حمایت به عمل می آوردند. مقامات روحانی آوینیون تقریباً بکلی حقوق دیرینة هیئتهای کلیسایی یا شوراهای دیر را برای انتخاب اسقف یا رئیس دیر زیرپا می نهادند؛ و این نصب کنندگان نادیده گرفته شده به انبوه مخالفان خشمگینی می پیوستند. دعواهایی که در «شورای قضایی پاپی» مطرح می شد، مستلزم یاری پرخرج وکلای مدافع بود که خود مجبور بودند سالانه هزینة خرید جواز وکالت جهت کار در دادگاه پاپها را بپردازند. دربار پاپی در قبال هر حکمی که صادر می کرد انتظار پاداشی داشت، و حتی جواز مراسم رتبه بخشان می بایست خریداری می شد. فرمانروایان غیرمذهبی اروپا به دستگاه مالی و مالیاتی پاپها به دیدة خشم و نفرت می نگریستند.
موج اعتراض از هرگوشه، و شدیدتر از همه از سوی خود کلیساییان، برخاست. یک اسقف اسپانیایی به نام آلوارو پلایو، با اینکه به دستگاه پاپی کاملا وفادار بود، رساله ای به نام در سوگ کلیسا نوشت و اظهار تأسف کرد از اینکه: «هربار که به اطاقهای کشیشان دربار رفتم، صرافان و روحانیان را دیدم که سرگرم شمردن و توزین پولهایی بودند که جلو آنها به روی هم انباشته بود. ... گرگهایی برکلیسا حکومت می رانند که از خون گلة مسحیان تغذیه می کنند» کاردینال ناپولئونه اورسینی از مشاهدة اینکه در دوران فرمانروایی پاپ کلمنس پنجم تقریباً

همة دوایر اسقفی ایتالیا بازیچة دادوستدها یا دسیسه های خانوادگی شده اند، سخت برآشفت. ادوارد سوم، پادشاه انگلستان، که خود در گردآوردن مالیات چیره دست بود، به کلمنس ششم یادآور شده که: «جانشین حواریون مسیح مأمور شده است تا گوسفندان مسیح را به چراگاه رهبری کند، نه آنکه پشم آنها را بچیند»؛ و پارلمنت انگلستان برای جلوگیری از قدرت وصول مالیات توسط پاپها در جزایر بریتانیا قوانینی وضع کرد. در آلمان تحصیلداران پاپ را دستگیر می کردند، به زندان می انداختند، اعضای بدنشان را می بریدند، و گاهی نیز آنها را خفه می کردند. در سال 1372 روحانیان کولونی، بن، کسانتن، و ماینتس با هم پیمان بستند و سوگند خوردند که از پرداخت عشریة مورد درخواست گرگوریوس یازدهم خودداری کنند. در فرانسه ترکیب غم انگیز جنگ، «مرگ سیاه»، چپاول راهزنان، و سختگیری تحصیلداران پاپ، بسیاری از حوزه های روحانی را به ویرانی کشید، و بسیاری از کشیشها محل مأموریت خود را ترک گفتند.
در برابر این گونه اعتراضها، پاپها پاسخ می دادند که ادارة دستگاه کلیسا مستلزم هزینه های گزاف است؛ پیدا کردن مأموران فسادناپذیر کار دشواری است؛ و خود آنان نیز باکوهی از مصایب دست به گریبان هستند. کلمنس ششم، احتمالا تحت فشار و اجبار مبلغ 000’592 فلورین طلا (000’800’14 دلار) به فیلیپ ششم پادشاه فرانسه، و 000’517’3 فلورین طلای دیگر (000’925’87 دلار) به ژان دوم وام داد. فتح مجدد ایالات از دست رفتة پاپها در ایتالیا مستلزم هزینة هنگفتی بود. پاپها، به رغم دریافت مالیاتهای سنگین، همواره گرفتار کسر بودجه بودند. یوآنس بیست ودوم با پرداخت 000’440 فلورین از دارایی شخصی خود به خزانة پاپ آن را از ورشکستگی رهایی بخشید؛ اینوکنتیوس ششم ظروف سیمین، جواهرات و آثار هنری خود را فروخت؛ و اوربانوس پنجم مجبور شد 000’30 فلورین از کاردینالهایش وام بگیرد؛ گرگوریوس یازدهم هنگام مرگ 000’120 فرانک بدهکار بود.
منتقدان پاسخ می دادند که کسر بودجه نه به علت هزینه های مشروع، بلکه معلول تجملات و زرق و برقهای دنیایی دربار پاپ و وابستگان آن می باشد. کلمنس ششم را خویشاوندان زن و مردی آراسته به جامه های گرانبها و پوست خز شهسواران، ملاکان، گروهبانهای مسلح پیشنمازان، حاجبان پیشکاران، موسیقیدانان، شاعران، هنرمندان، پزشکان، دانشمندان، دوزندگان، فیلسوفان، و آشپزانی که مایة رشک پادشاهان بودند احاطه کرده بودند – اینان تعدادشان بر روی هم به چهارصد تن بالغ می شد، و پاپی مسرف و دوست داشتنی، که هرگز ارزش پول را درنیافته بود، به آنها غذا، پوشاک، مسکن، و حقوق ماهانه می داد. کلمنس، به پیروی از عادات پادشاهان، خود را فرمانروایی می پنداشت که می بایست با «ولخرجی نمایان» بردل زیردستان هراس افکند و نمایندگان خارجی را تحت تأثیر قرار دهد. کاردینالها نیز که اکنون علاوه بر پیشوایی کلیسا دارای اختیارات شورای سلطنت بودند، ناگزیر دستگاههایی

مناسب شأن و قدرت خویش برپا کرده بودند؛ خادمان و گماشتگان و بزمهای اینان نقل محافل شهر بودند. شاید کاردینال برنار دو گارو، که برای سکونت ملازمان خود پنجاه ویک بنا کرایه کرده بود، و کاردینال پیر دو باناک، که تنها در پنج اصطبل از ده اصطبل خود سی ونه اسب را در آسایش کامل و همیشه آماده و سرپا داشت، در تجمل و ولخرجی افراط می کردند. حتی اسقفان نیز کم کم در همین خط افتادند و به رغم اعتراضهای شورای کلیسای ایالتی، برای خود دستگاههای پهناوری با بذله گویان، و قوشها، و سگها ترتیب می دادند.
آوینیون اینک بتدریج خصوصیات اخلاقی و نیز شیوة رفتار درباریان سلطنتی را اتخاذ می کرد. کار حق کشی و خودفروشی به حد فصاحت رسیده بود. گیوم دوران اسقف ماند به شورای وین چنین گزارش داد:
اگر کلیسای رم کار تهذیب را با راندن الگوهای فساد از خود آغاز کند، چه بسا که تمامی کلیساها اصلاح شوند. ... الگوهای فسادی که موجب تحقیر بشر هستند وهمة مردم را آلوده کرده اند. ... زیرا در همة سرزمینها ... کلیسای مقدس خدا، بویژه مقدسترین آنها – کلیسای رم- اکنون بدنام و رسوا شده است. همة مردم فریاد برداشته اند و در گوشه و کنار جهان می نویسند که در آغوش این کلیسا همه کس، از مقامهای بالا تا افراد ساده، به مال دنیا دل بسته اند. ... اینکه همة مردم مسیحی روحانیان را نمونة مخرب پرخوری می دانند دیگر زبانزد همگان است، زیرا ضیافتهای این روحانیان از بزمهای شاهزادگان و پادشاهان باشکوهتر و پرزرق و برقتر و سفره هایشان از سفره های آنان رنگینتر است.
و پترارک، استاد سخن، در وصف انزجار خود از آنچه در آوینیون می گذشت، از گنجینة واژه های خویش نهایت استفاده را کرد:
بابل بیدین، دوزخ روی زمین، منجلاب فساد، و گنداب دنیا، در آن نه از ایمان اثری برجای مانده است و نه از تقوا و مذهب و ترس از خدا. ... همة ناپاکیها و شرارتهای دنیا در اینجا گرد آمده است. ... پیرمردان خویشتن را با سر به آغوش ونوس می اندازند و با نادیده گرفتن سن و شأن و قدرت خویش، دست به چنان کارهای ننگ آوری می آلایند که گویی همة افتخار آنها در صلیب مسیح، که در گرو بزم آرایی و میخوارگی و ناپاکی است. ... زنبارگی، زنا با محارم، تجاوز به عنف، و شهوت پرستی تنها سرگرمی کشیشها شده است.
این توصیف از زبان یک شاهد عینی که از مسیحیت اصیل هیچ گاه عدول نکرده است نمی تواند بکلی نادیده انگاشته شود؛ با اینهمه، اندکی مبالغة ناشی از آزردگی خاطر شخصی در آن نهفته است. باید این سخنان را تا حدودی مبالغه آمیز پنداشت و آن را فغفان مردی به حساب آورد که از آوینیون به خاطر ربودن پاپها از ایتالیا نفرت داشت؛ مردی که از پاپهای آوینیون مستمری دریوزگی می کرد؛ زیاد می گرفت، و بیشتر می خواست؛ مردی که حاضر شده بود با

ویسکونتی جنایتکار و مخالف پاپها زندگی کند، و خود دارای دو فرزند نامشروع بود. شهر رم، که پترارک می کوشید پاپها را وادارد به آن بازگردند، از نظر اخلاقی بهتر از آوینیون نبود، جز آنکه فقر خود یاری دهندة عفت است. قدیسه کاترین سینایی، گرچه وصفش از آوینیون مثل پترارک شاعر شیوا و گیرا نبود، به گرگوریوس یازدهم اظهار داشت که در دربار پاپ «بوی دوزخ منخرینش را پر کرده است.»
در میان این فساد اخلاقی، پیشوایان دینی بسیاری بودند که برای مقام خود صلاحیت داشتند و اصول اخلاقی مسیح را براخلاقیات زمانة خویش ترجیح می دادند. هرگاه به زندگی هفت پاپ آوینیون توجه کنیم، می بینیم که تنها یکی به علایق و لذات دنیوی دل بسته بود؛ یکی دیگر، یوآنس بیست ودوم، با وجود آزمندی و سختگیری، در زندگی خصوصی ریاضت پیشه بود؛ دیگری، گرگوریوس یازدهم، با اینکه در جنگ بیرحم بود، در زمان صلح نمونة برجستة فضایل اخلاقی و پارسایی به شمار می رفت، و سه تن دیگر- بندیکتوس دوازدهم، اینوکنتیوس ششم، و اوربانوس پنجم- تقریباً همچون قدیسین زندگی می کردند؛ لاجرم نمی توانیم مسئولیت همة مفاسد رایج در آوینیون را به عهدة پاپها بگذاریم. دلیل این مفاسد ثروت بود، که در زمانهای دیگر نیز نتایج مشابهی داشته است- رم زمان نرون، رم زمان لئو دهم، پاریس زمان لویی چهاردهم، و نیویورک و شیکاگوی کنونی. با در نظرگرفتن اینکه در این شهرهای اخیر اکثر مردان و زنان زندگی شرافتمندانه ای دارند یا در تخلف از اصول اخلاقی از حد اعتدال پافراتر نمی نهند، می توان دریافت که حتی در آوینیون آن زمان، مرد هرزه و زن روسپی، شکمپاره و دزد، حقوقدان دغلکار و قاضی نادرست، و کاردینال دنیاپرست و کشیش بی ایمان جزو استثائات بودند، اما چون اعمال آنها از سوی دربار پاپها مورد ارزیابی، و گاه نیز مورد اغماض، قرار می گرفت، نمایانتر و آشکارتر از جاهای دیگر به چشم می آمد.
به هرحال، رسوایی کلیسا آن قدر واقعیت داشت که همراه با خاطرة گریز پاپها از رم اعتبار و حیثیت کلیسا را به مخاطره اندازد. پاپهای آوینیون، گویی برای تقویت این سوءظن که اینان دیگر قدرتی جهانی نیستند و فقط دست نشاندة فرانسویهایند، از مجموع 134 نامزد برای انجمن کاردینالها، 113 تن را از میان فرانسویان برگزیدند. از این روی، دولت انگلستان حملات سخت و آشتی ناپذیر ویکلیف را به پاپها نادیده گرفت. برگزینندگان آلمانی دست پاپ را از دخالت بیشتر در انتخاب پادشاهان و امپراطوران کوتاه کردند. در سال 1372، رؤسای دیرهای حوزة اسقفی کولونی از پرداخت عشریه به پاپ گرگوریوس یازدهم خودداری کردند و به همگان اعلام داشتند که «دربار پاپی به چنان خفت و خواری افتاده است که ایمان کاتولیک در این نواحی جداً به خطر افتاده است. مسیحیان از کلیسا به خفت و سبکی یاد می کنند، زیرا کلیسا با عدول از سنتهای گذشتة خود، به جای گسیل داشتن مبلغین یا اصلاح طلبان، بیشتر مردان شیاد، متظاهر، خودخواه، و حریصی را برای رهبری آنها گسیل می دارد. این وضع

به چنان حدی رسیده است که دیگر تعداد مسیحیانی که نه فقط به اسم بلکه به کردار نیز مسیحی باشند انگشت شمار است.»
«اسارت بابلی» پاپها در آوینیون، و به دنبال آن دودستگی پاپها بود که زمینه را برای اصلاح دینی آماده ساخت؛ و بازگشت پاپها به رم بود که اعتبار آنها را بازگرداند و فاجعه را یک قرن به تعویق انداخت.