گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل دوم
.II - راهی به سوی رم


اعتبار کلیسا در ایتالیا در پایینترین حد خود بود. در سال 1342، بندیکتوس دوازدهم برای تضعیف امپراطور شورشی، لویی چهارم (لویی باواریایی)، اقدام فرمانروایان مستبد شهرهای لومباردی را، که نسبت به فرمان امپراطور بی اعتنایی کرده و اختیارات او را به خود تخصیص داده بودند، تأیید کرد. لویی نیز، به انتقام این عمل، با صدور فرمان امپراطوری، بر اعمال کسانی که ایالات پاپی را در ایتالیا تصرف کرده بودند صحه گذارد. میلان آشکارا پاپها را به ریشخند گرفت. وقتی اوربانوس پنجم دو نماینده برای ابلاغ حکم تکفیر برنابو ویسکونتی به میلان فرستاد (1362)، وی نمایندگان را مجبور ساخت تا حکم تکفیر را که برقطعات چرمی با ریسمان ابریشمی و مهره های سربی نوشته شده بود ببلعند. سیسیل از زمان «وسپرس»1 (1282) در دشمنی آشکار خود با پاپها باقی مانده بود.
کلمنس ششم برای تسخیر مجدد ایالات پاپی به ایتالیا لشکر کشید. اما در دورة پاپی جانشین او، اینوکنتیوس ششم، بود که این ایالات برای مدتی به اطاعت از فرمان پاپها درآمدند. اینوکنتیوس در میان پاپها تقریباً نمونه بود. پس از آنکه تنی چند از بستگان او در کلیسا به مقاماتی رسیدند، برآن شد تا جلو قوم و خویش بازی و فساد رایج را بگیرد. اینوکنتیوس در دربار خویش به شکوه اپیکوری و تجمل و اسراف دربار پاپی پایان داد. خیل مستخدمانی را که کلمنس ششم استخدام کرده بود اخراج کرد، تجمع مقام پرستان را پراکنده ساخت، و به یک یک کشیشها فرمان داد به محل مأموریت خویش بازگردند؛ و خود نیز در زندگی پارسایی و پاکدامنی پیشه ساخت. او دریافت که اقتدار کلیسا را تنها بارهانیدن آن از چنگ فرمانروایان فرانسه و بازگرداندن مقر پاپها به ایتالیا می توان دوباره احیا کرد. اما کلیسایی مستقل از فرانسه مشکل می توانست بدون عوایدی که قبلاً از ایالات پاپی دریافت می کرد پایدار بماند. از این رو، اینوکنتیوس، که ذاتاً مردی صلحدوست بود، به این نتیجه رسید که فقط با توسل به جنگ می تواند ایالات از دست رفته را به چنگ آورد.

1. اشاره به قیامی است که در روز دوشنبة عید قیام مسیح در سال 1282 در پالرمو علیه سلطة فرانسویان بر سیسیل بر پا شد. این قیام در واقع قیامی ملی و علیه سلطة پاپها نیز بود. ـ م.

او این مأموریت را به مردی داد که دارای ایمان پرشور مردم اسپانیا، نیروی فرقة مذهبی دومینیکیان، و رشادت نجبای کاستیل بود. خیل آلوارث کاریلیو د آلبورنوث، که در ارتش آلفونسو یازدهم، پادشاه کاستیل، خدمت کرده بود و پس از رسیدن به مقام اسقف اعظمی تولدو نیز دست از جنگاوری نکشیده بود، در این موقع به نام کاردینال اجیدیو د آلبورنوث به صورت فرماندهی برجسته درآمد. وی جمهوری فلورانس را- که از فرمانروایان مستبد و راهزنانی که محاصره اش کرده بودند می هراسید- ترغیب کرد که پولی در اختیارش گذارد تا با آن سپاهی بیاراید. وی از طریق مذاکرات هوشمندانه و در عین حال شرافتمندانه، بی آنکه به زور متوسل شود، ایالات پیشین پاپی را یک یک از چنگ یاغیان کوچک بیرون کشید. برای این ایالات «قانون اساسی اجیدی» (1357) را تدوین کرد که تا قرن نوزدهم به عنوان قوانین اصلی آنها باقی ماند و میان خودمختاری و وفاداری به پاپ یک مصالحة عملی ایجاد کرد. جان هاکوود، ماجراجوی معروف انگیسی، را با تردستی فریب داد و به زندان انداخت؛ ترس و هراسی- اگرنه از خدا، دست کم از نمایندگان پاپ- بردل جنگجویان مزدور افکند. او بولونیا را از چنگ اسقف اعظم طاغی آنجا خارج کرد و خاندان ویسکونتی، فرمانروای میلان، را واداشت که با کلیسا آشتی کنند. بدین ترتیب، راه بازگشت پاپها به ایتالیا هموار شد.
اوربانوس پنجم سختگیریها و اصلاحات اینوکنتیوس ششم را ادامه داد. وی کوشید انضباط و درستکاری را به میان روحانیان کلیسا و دربار پاپ بازگرداند، تجمل و تناسانی رایج میان کاردینالها را تقبیح کرد، از تخلف حقوقدانان و تعدی صرافان جلوگیری به عمل آورد، کسانی را که به خرید و فروش مقامات کلیسایی مشغول بودند به کیفر رسانید، و مردان با فضیلت و فرزانه را به خدمت خود درآورد. اوربانوس به هزینة شخصی خویش هزار دانشجو را در دانشگاهها به تحصیل واداشت؛ دانشگاه جدیدی در مونپلیه بنیاد نهاد؛ و به بسیاری از دانشمندان کمک مالی کرد. برای اعتبار بخشیدن به مقام خود، تصمیم گرفت مقر پاپها را به رم بازگرداند. کاردینالها از تصمیم پاپ وحشت کردند؛ بسیاری از آنان علاقه و دلبستگیهایی در فرانسه داشتند و مورد احترام بودند، حال آنکه در ایتالیا مردم از آنان اکراه داشتند. اینان از پاپ می خواستند که به اظهارات قدیسه کاترین1 و فصاحت کلام پترارک اهمیتی ندهد. اوربانوس وضع آشفتة فرانسه را به آنها گوشزد کرد و یادآور شد که پادشاه فرانسه در چنگ انگلیسیها اسیر است، سربازانش پراکنده شده اند، و انگلیسیها ایالات جنوبی فرانسه را اشغال کرده اند و به آوینیون نزدیکتر می شوند؛ آیا انگلیسیهای فاتح با دربار پاپی که به فرانسه خدمت کرده و نیاز مالی آنها را برآورده است، چه رفتاری در پیش خواهند گرفت؟
در اجرای این تصمیم، در 30 آوریل 1367، اوربانوس پنجم، در حالی که کشتیهای ایتالیایی او را همراهی می کردند، از مارسی رهسپار ایتالیا شد و در 16 اکتبر در میان غریو

1. قدیسه کاترین سینایی پاپ را تشویق می کرد که از آوینیون به رم باز گردد و به اسارت بابلی خاتمه دهد. ـ م.

شادی مردم، روحانیان، و اشراف به شهر رم رسید. شاهزادگان ایتالیایی افسار قاطر سپیدی را که پاپ برآن سوار بود می کشیدند و پترارک ستایش خویش را به پاپ فرانسوی، که به خود جرئت داده بود در ایتالیا زندگی کند، نثار کرد. رم اکنون شاد اما ویران بود: در اثر جدایی طولانی از پاپها تهیدست شده بود؛ نیمی از کلیساهای آن ویران و متروک افتاده بودند؛ کلیسای سان پائولو به صورت مخروبه ای درآمده بود؛ کلیسای سان پیترو هرآن در معرض فروریختن بود؛ کاخ لاتران تازه در اثر آتشسوزی ویران شده بود؛ کاخها در ویرانی مانند خانه های اجاره ای شده بودند؛ نواحی مسکونی به مرداب مبدل شده بودند؛ و میدانها و خیابانهای شهر انباشته از توده های زباله بودند. اوربانوس فرمان داد تا کاخ پاپها را از نو بناکنند، و اعتبار هزینة آن را نیز تأمین کرد. او که نمی توانست منظرة شهر رم را تحمل کند، در مونته فیا سکونه اقامت گزید؛ اما حتی در آنجا نیز خاطرة آوینیون پرتجمل و رفاه و فرانسة محبوب، او را می آزرد. پترارک وقتی از تردید پاپ آگاه شد، او را به پایداری تشویق کرد. قدیسه بیرگیتا، اهل سوئد، پیشگویی کرد که چنانچه پاپ ایتالیا را ترک کند، بزودی خواهد مرد. امپراطور شارل چهارم به فکر تقویت پاپ افتاد، براحیای قدرت پاپها در ایتالیای مرکزی مهر تأیید امپراطوری نهاد؛ با فروتنی شخصاً به رم رفت (1368) تا اسب پاپ را هنگام عزیمت از سانت آنجلو به کلیسای سان پیترو هدایت کند؛ در مراسم قداس در خدمت پاپ بود، و در مراسمی که ظاهراً به گونه ای شادیبخش به کشمکش دیرین میان پاپها و امپراطوران پایان می بخشید، به دست او تاج پادشاهی برسرنهاد. اوربانوس آنگاه، در 5 سپتامبر 1370، شاید با تن دادن به خواست کاردینالهای فرانسوی، به عنوان اینکه می خواهد فرانسه را با انگلستان آشتی دهد، رهسپار مارسی شد. در 27 سپتامبر به آوینیون رسید و در 19 دسامبر در آنجا، در حالی که جامة راهبان بندیکتی به تن داشت و برنیمکت محقری آرمیده بود، جان داد. فرمان داده بود تا بگذارند هرکس که مایل است به دیدن جسدش برود تا همه به چشم خود ببینند که مجد و شوکت مردی دارای والاترین مقام چگونه عبث و زودگذر بوده است.
گرگوریوس یازدهم در هجدهسالگی به کمک عموی دست و دل بازش، کلمنس ششم، به مقام کاردینالی رسیده بود؛ در 29 دسامبر 1370 مراسم رتبه بخشانش به عمل آمد، و در 30 دسامبر در سن سی ونه سالگی به پاپی برگزیده شد. گرگوریوس مردی دانش پژوه بود و به سیسرون مهر می ورزید. سرنوشت او را به مردی جنگاور مبدل کرد و دوران پاپی او مصروف درگیری با شورشهای خشونت آمیز شد. اوربانوس پنجم، که معتقد بود یک پاپ فرانسوی هنوز نمی تواند به مردم ایتالیا اعتماد کند، نمایندگان خویش را برای ادارة ایالات پاپی بیشتر از میان فرانسویان برگزیده بود. این نمایندگان که خود را در محیطی خصمانه می دیدند، برای مقابله با مردم استحکاماتی بنا کرده بودند، دستیاران بیشماری از فرانسه آورده بودند، مالیات سنگین بر مردم تحمیل کرده بودند، و ترجیح داده بودند به جای عقل و تدبیر به زور متوسل شوند.

در پروجا یکی از برادرزاده های نمایندة پاپ زن شوهرداری را چنان حریصانه دنبال کرده بود که زن در تلاش برای گریختن از چنگ او از پنجره به بیرون پرتاب شده و در دم جان سپرده بود. هنگامی که وکلای زن درخواست کردند متهم به کیفر رسد، نمایندة پاپ پاسخ داد: «این هیاهو برای چیست؟ گمان برده اید فرانسویان هم خصی هستند؟» نمایندگان پاپ از راههای گوناگون چنان نفرت مردم را برضد خود برانگیخته بودند که در سال 1375 بسیاری از ایالتها با انقلابهای پی درپی سربه طغیان برداشتند. قدیسه کاترین بلندگوی مردم ایتالیا شد و از گرگوریوس خواست تا این «کشیشان تبهکار را که گلستان کلیسا را مسموم و ویران ساخته اند» از کاربرکنار کند. فلورانس، که معمولاً متحد پاپها بود، رهبری شورش را به دست گرفت و پرچم سرخی را که برروی آن با حروف طلایی کلمة لیبرتاس (آزادی) نقش بسته بود به اهتزاز درآورد. در آغاز سال 1375، شصت وچهار شهر پاپ را به رهبری سیاسی و دینی خود پذیرفته بودند. در سال 1376 تنها یکی از آنها به پاپ وفادار مانده بود. چنین به نظر می رسید که ثمرة تمام تلاشهای آلبورنوث برباد رفته و پاپها باردیگر سلطة خویش بر ایتالیای مرکزی را از دست داده اند.
گرگوریوس، به تحریک کاردینالهای فرانسوی، مردم فلورانس را مسئول و آغازگر شورش ایتالیا قلمداد کرد و به آنان فرمان داد که از نمایندة پاپ اطاعت کنند. وقتی فلورانس از فرمانبرداری پاپ سرباز زد، پاپ مردم فلورانس را تکفیر کرد، برگزاری مراسم دینی را در شهر آنان تحریم نمود، و اعلام داشت که همة اهالی فلورانس از حقوق و حفاظت قانونی محرومند، و هرکس درهر جا می تواند داراییشان را ضبط کند و خود آنان را به بردگی بگیرد. لاجرم بنیان اقتصاد و بازرگانی فلورانس تماماً در معرض انهدام قرارگرفت. انگلستان و فرانسه بی درنگ به فلورانسیها و اموالشان چنگ انداختند. فلورانس نیز به تلافی اقدام پاپ همة اموال و املاک کلیسا را در قلمرو خویش مصادره کرد، ساختمانهای ادارات تفتیش افکار پاپ را واژگون ساخت، دادگاههای روحانی را برچید، کشیشان سرسخت را زندانی کرد و گروهی از آنان را به دار آویخت، و از مردم رم خواست که به انقلاب بپیوندند و به تمامی قدرت سیاسی کلیسا در ایتالیا پایان دهند. گرگوریوس وقتی رم را در اتخاذ تصمیم مردد یافت، به رهبران شهر وعده داد که اگر رم به پاپ وفادار بماند، مقر پاپها را به این شهر بازخواهد گرداند. اهالی رم وعدة پاپ را پذیرفتند و آرامش را حفظ کردند.
در این میان، پاپ نیرویی مرکب از «سربازان مزدور وحشی اهل برتانی» را به فرماندهی «کاردینال مخوف، روبر اهل ژنو» به ایتالیا گسیل داشت. روبر با قساوتی باورنکردنی با شورشیان جنگید و پس از آنکه شهر چزنا را با وعدة صلح و گذشت به تصرف درآورد، همة مردم را از زن ومرد و کودک از دم تیغ گذراند. جان هاکوود نیز، که مزدوران خود را در اختیار کلیسا گذاشته بود، چهارهزار تن از ساکنان فائنتسا را، به گمان اینکه شهر آنان تصمیم

گرفته است به شورشیان بپیوندد، کشت. قدیسه کاترین سینایی، که از اینهمه توحش، از مصادرة دارایی طرفین، و از متروک ماندن مراسم دینی در بسیاری از نقاط ایتالیا سخت یکه خورده بود، به گرگوریوس چنین نوشت:
شما براستی موظفید که سرزمینهای از دست رفتة کلیسا را بازگردانید؛ اما مسئولیت شما در بازگرداندن مؤمنینی که گنجینة حقیقی کلیسا هستند و از دست رفتن آنان جداً کلیسا را بینوا خواهد کرد بس سنگینتر است. ... شما باید که با حربة نیکی و محبت و صفا مردم را تحت تأثیر قرار دهید، و از این راه بیشتر از حربة جنگ نصیب خواهید برد. هرگاه که از خدا می پرسم بهترین راه رستگاری شما و رهایی کلیسا و همة دنیا چیست، پاسخی نمی شنوم جز واژة صلح! صلح! به خاطر عشق آن ناجی مصلوب، صلح!
فلورانس از قدیسه کاترین دعوت کرد که همراه فرستادگان این شهر نزد گرگوریوس برود. او پذیرفت و با استفاده از موقعیت، در حضور پاپ، تباه شدن اخلاقیات در آوینیون را محکوم کرد. چنان بیپرده با پاپ سخن گفت که بسیاری بازداشت او را تقاضا کردند، اما گرگوریوس از او حمایت کرد. فرستادگان نتیجه ای فوری به دست نیاوردند؛ اما وقتی به گوش پاپ رساندند که هرگاه بی درنگ به رم بازنگردد، این شهر به شورشیان خواهد پیوست، گرگوریوس- شاید هم به تأثیر اظهارات قدیسه کاترین- از مارسی به راه افتاد و در 17 ژانویة 1377 به رم رسید. این بار با استقبال یکپارچة شهر مواجه نشد. درخواست فلورانس از آنان خاطرة کهن جمهوری را در این شهر منحط زنده ساخته بود، و به گرگوریوس اخطار شد که در پایتخت باستانی مسیحیت جانش در امان نیست. لاجرم در ماه مه در شهر آنانبی عزلت گزید.
اکنون گرگوریوس، چنانکه گویی سرانجام تسلیم نظرات قدیسه کاترین شده است، از جنگ به سیاست و تدبیر روی آورد. نمایندگان پاپ مردم شهرها را، که خواستار صلح با کلیسا بودند، به برانداختن حکومتهای یاغی خویش ترغیب کردند، و پاپ وعده داد به همة شهرهایی که اتحاد خود را با او تجدید کنند، زیر نظر نمایندة پاپ یا کسی که خود به نام نمایندة پاپ انتخاب کنند، خودمختاری خواهد داد. شهرها یکی بعد از دیگری این شرط را می پذیرفتند. در سال 1377، فلورانس نیز با گرگوریوس چنین به توافق رسید که برنابو ویسکونتی برای رفع اختلافات آنها میانجیگری کند. برنابو پس از آنکه پاپ را راضی کرد نیمی از غرامتی را که فلورانس دریافت می دارد به خود او واگذار کند، به فلورانس پیشنهاد کرد 000’800 فلورین (000’000’20 دلار) به عنوان غرامت به دربار مقدس بپردازد. فلورانس، که اکنون همة متحدین خود را از دست داده بود، با خشم به این شرط تن در داد، اما پاپ اوربانوس ششم آن مبلغ را به 000’250 فلورین کاهش داد.
مرگ به گرگوریوس مجال نداد تا پیروزیهای خود را به چشم ببیند. در 7 نوامبر 1377، وی به رم بازگشت. حتی در آوینیون نیز بیمار و علیل بود و زمستان ایتالیای مرکزی را بسختی

به سرآورد. او مرگ خود را نزدیک می دید و از آن بیمناک بود که اختلافات فرانسه و ایتالیا برسر در اختیار داشتن پاپها سرانجام به نابودی کلیسا منتهی شود. در 19 مارس 1378 مقدمات انتخاب سریع جانشین خویش را فراهم ساخت. هشت روز بعد، در حالی که در آرزوی دیدار «سرزمین زیبای فرانسه» می سوخت، چشم از جهان فروبست.