گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل دوم
.III - زندگی مسیحی: 1300- 1424


در یکی از فصلهای بعد به بررسی ایمان مردم و اخلاق روحانیان خواهیم پرداخت، و در اینجا بهتر است به دوجنبة متضاد زندگی مسیحی در ایتالیای قرن چهاردهم توجه کنیم: تفتیش افکار و قدیسها. انصاف حکم می کند به یاد بیاوریم که اکثر مسیحیان در آن زمان معتقد بودند که بنیان کلیسا و آموزه های اساسی آن را «پسر خدا» نهاده و از این روی- صرف نظر از خطاهای خدمتگذاران انسانی آن- هر اقدام فعالانه ای برای برانداختن کلیسا در حکم سرپیچی از فرمان خدا و نیز خیانت به دولت غیرمذهبی است که کلیسا بازوی نگاهدارندة اخلاقی آن به شمار می رود. تنها با این اندیشه است که می توانیم دریابیم کلیسا و مردم عادی چگونه دست به دست هم دادند و با چه وحشیگری به سرکوب عقاید بدعت آمیزی که توسط دولچینو اهل نووارا و خواهر خوش سیمایش مارگریتا موعظه می شد (حد1303) پرداختند.
دولچینو نیز، مانند جواکینو دا فیوره، تاریخ را به چند دوره تقسیم می کرد که دورة سوم آن- از زمان پاپ سیلوستر اول (314- 335) تا سال1280- شاهد فساد تدریجی کلیسا از طریق دل بستن به مال ومنال دنیایی بود. دولچینو می گفت در زمان سیلوستر هیچ یک از پاپها، جز کلستینوس پنجم، به مسیح ایمان نداشته اند؛ بندیکتوس، فرانسیس، و دومینیک صادقانه کوشیدند تا کلیسا را از مأمون (دیو ثروت) به خدا بازگردانند، اما ناکام شدند، و دستگاه پاپی اکنون در دوران بونیفاکیوس هشتم و کلمنس پنجم فاحشة بزرگ مکاشفة یوحنای رسول گشته است.1 دولچینو پیشوای انجمن تازه تأسیس برادری موسوم به «برادران روحانی پارما» شد که منکر مرجعیت پاپها بود و از ترکیبی از عقاید پاتارینها، والدوسیان، و فرانسیسیان روحانی پیروی می کرد. آنها در زندگی پایبند به عفت مطلق بودند، اما در میان آنان هر مردی با زنی می زیست

1. . .. یکی از آن هفت فرشته . .. به من خطاب کرد و گفت بیا تا فضای آن فاحشة بزرگ را که بر آبهای بسیار نشسته به تو نشان دهم. که پادشاهان جهان با او زنا کردند و ساکنان زمین از خمر زنای او مست شدند. پس مرا در روح به بیابان برد، و زنی را دیدم بر وحش قرمزی سوار شده که از نامهای کفر بود و هفت سر و شاخ داشت. و آن زن به ارغوانی و قرمز ملبس بود و به طلا و جواهرات و مروارید مزین، و پیالة زرین به دست خود پر از خباثت و نجاسات زنای خود داشت. .. و آن زن را دیدم مست از خون مقدسین و از خون شهدای عیسی. و فرشته مرا گفت. .. زنی که دیدی آن شهر عظیم است که بر پادشاهان جهان سلطنت می کند («مکاشفة یوحنای رسول»، باب هفدهم). ـ م.

که او را خواهر خود می خواند. کلمنس پنجم به سازمان تفتیش افکار دستور رسیدگی به وضع آنها را صادر کرد، لکن آنان در دادگاه حاضر نشدند؛ در عوض خویشتن را مسلح ساختند، و در دامن کوههای آلپ نزدیک پیمون موضع گرفتند. دستگاه تفتیش افکار لشکری برای سرکوبی آنان گسیل داشت؛ جنگ خونینی درگرفت؛ «برادران» به گذرگاههای کوهها عقب نشستند، ولی در حلقة محاصره گرفتار آمدند؛ گرسنگی چنان برآنان غالب شد که به خوردن موش صحرایی، سگ، خرگوش، و علف پرداختند؛ سرانجام، براثر یک حملة ناگهانی و برق آسا به موضع کوهستانی آنها، هزار مرد در نبرد ازپای درآمدند و هزاران تن دیگر در آتش سوزانده شدند (1304). هنگامی که مارگریتا را نزدیک آتش می بردند، با وجود ضعف مفرط، هنوز آنچنان زیبا بود که برخی از افسران سپاه به او پیشنهاد کردند در صورتی که سوگند بخورد از عقاید بدعت آمیز خویش دست برمی دارد، حاضرند با او ازدواج کنند؛ اما او نپذیرفت و اندک اندک در میان شعله های آتش خاکستر شد. برای دولچینو و یکی از یارانش به نام لونجینو ترتیبات دیگری درنظر گرفته شد: آنها را بر ارابه ای در کوچه های ورچلی گرداندند، گوشتشان را با گازانبرهای گداخته تکه تکه از تن کندند، اعضای تناسلیشان را آن قدر پیچاندند تا از جاکنده شد، و سرانجام رهایشان کردند تا بمیرند.
اکنون بدنیست شرح این ددمنشیها را پشت سرنهیم ونفوذ مداوم مسیحیت را در الهام بخشیدن به مردان و زنانی که به تقدس گرویدند از نظر بگذرانیم. همان عصری که شاهد محنتها و تباهیهای آوینیون بود، مبلغانی هم مثل جووانی دا مونته کوروینو و اودریک اهل پوردنونه پروراند که کوشیدند چینیها و هندیها را نیز به مسیحیت بگروانند؛ اما چینیها، به گفتة یک وقایعنگار فرقة فرانسیسیان، از این اشتباه که «هرکس می تواند در کیش و فرقة خود رستگار شود» دست برنداشتند. این مبلغان ندانسته به علم جغرافیا بیش از مسیحیت خدمت کردند.
قدیسه کاترین سینایی در اطاق ساده ای، که هنوز هم آن را به جهانگردان نشان می دهند، به دنیا آمد، زندگی کرد، و درگذشت. از همین یک وجب خاک بود که او در نقل مکان دربار پاپ و احیای زهد و ایمان در مردم ایتالیا نقش بزرگی ایفا کرد، زهد و ایمانی که از هردو دورة ریناشیتا و ریسورجیمنتو1 بسلامت رسته است. قدیسه کاترین در پانزدهسالگی به فرقة «توبه» دومینیکیان پیوست. این فرقه سازمان «سه گانه ای» بود که تنها به راهبها و راهبه ها تعلق نداشت، بلکه مردان و زنانی که زندگی غیررهبانی داشتند، اما زندگی خویش را تا سرحد امکان وقف فعالیتهای دینی و امور خیریه کرده بودند نیز در آن عضویت داشتند. کاترین با پدر و مادر خود می زیست، اما اطاقش به مثابه حجرة زاهدان بود، که در آن محو خواندن دعا و مناجات و
---
1. «ریناشیتا» همان رنسانس ایتالیایی است که قرون 14 و 15 و 16 را در بر می گیرد؛ «ریسورجیمنتو»، به معنای رستاخیز، عنوان دوره ای است که طی آن ایتالیا پس از تلاشهای مکرر به وحدت دست یافت، این دوره از اواخر قرن هجدهم تا اواخر قرن نوزدهم را در بر می گیرد. ـ م.

اندیشه های رازورانه می شد، و جز هنگامی که به کلیسا می رفت، آنجا را ترک نمی کرد. پدر و مادرش نگران بودند که مبادا دلمشغولیهای دینی به تندرستی او لطمه زند. سنگینترین کارهای خانه را به دوش او می نهادند، و کاترین بی گلایه آنها را انجام می داد و می گفت: «من در دل خود گوشه ای برای عیسی کنار نهاده ام.» باصفا و پاکی کودکان زندگی می کرد. همة شادی، شک، و اشتیاقی را که دختران دیگر در عشق «نفسانی» می جستند، کاترین در عشق به مسیح می جست و می یافت. در حدت فزایندة این اندیشه های عالم تنهایی، او از مسیح به عنوان معشوق آسمانیش سخن می گفت، با او دل می داد و دل می ستاند، و در عالم رؤیا می دید که با او ازدواج کرده است؛ مانند قدیس فرانسیس، آن قدر در اندیشة جراحات پنجگانة مسیح مصلوب فرو می رفت که آن جراحات را بردستها و پاها و پهلوی خود احساس می کرد. کاترین برهمة وسوسه های نفس چیره گشت و آنها را چون فریب شیطان برای جدا کردن او از عشق یگانه و بیهمتایش طرد کرد.
کاترین پس از سه سال عزلت و پارسایی، دریافت که می تواند بی هیچ خطری وارد زندگی اجتماعی شود. همان گونه که زنانگی خود را به عشق مسیح سپرده بود، مهر مادرانة خود را وقف بیماران و نیازمندان شهر سینا کرد. تا آخرین لحظات زندگی بربالین قربانیان طاعون به سرمی برد و برای تسلی بخشیدن معنوی به محکومان به مرگ تا لحظة اعدام در کنارشان می ماند. هنگامی که پدر و مادرش درگذشتند و ماترک مختصری برایش به جا نهادند، آنها را تماماً بین نیازمندان تقسیم کرد. هرچند آبله او را بدنما کرده بود، دیدار چهره اش برای همة کسانی که به او نگاه می کردند برکت آمیز بود. جوانان به تأثیر سخنان او از کفر معهودشان دست می شستند، و پیران، با شکی که بتدریج محو می شد، به فلسفة ساده و اطمینانبخش او گوش می دادند. وی عقیده داشت که همة بدیهای زندگی بشری زادة معصیت بشر است، اما همة گناهان بشر را می توان در اقیانوس عشق خداوند غرق کرد و شست؛ و هرگاه بتوان مردم را ترغیب کرد که بنابر عشق و محبت مسیحی عمل کنند، همة بدیهای جهان از میان برخواهد خاست. بسیاری به او ایمان آوردند. مردم مونته پولچانو از او درخواست کردند که نزد آنها رود و خانواده های متخاصم را با هم آشتی دهد؛ شهرهای پیزا و لوکا او را برای مشاوره فراخواندند؛ و فلورانس از او دعوت کرد تا به گروه سفیرانش بپیوندد و به آوینیون سفر کند. بدین ترتیب، اندک اندک پای کاترین به دنیا کشانده شد.
از آنچه در ایتالیا و فرانسه دید، وحشت کرد: شهر رم کثیف و ویران بود؛ ایتالیا با کلیسایی که به فرانسه گریخته بود قطع رابطه می کرد؛ روحانیت با تعلق به زندگی مادی، احترام مردم عادی را خدشه دار کرده بود؛ و فرانسه در جنگ نیمه ویران شده بود. کاترین، که به رسالت آسمانی خویش ایمان داشت، اسقفان و پیشوایان کلیسا را رو در رو نکوهش کرد و به آنها گفت که تنها با بازگشت به رم و زندگی آبرومندانه است که می توانند کلیسا را نجات

بخشند. خود او، دختر بیست وشش ساله ای که قادر به نوشتن نبود، نامه های تند اما دلنشینی به ایتالیایی ساده و خوشاهنگ خطاب به پاپها، شاهزادگان، و سیاستمداران دیکته می کرد که تقریباً در همة صفات آنها کلمة پیشگویانة ریفورماتسیونه (اصلاح) به چشم می خورد. نامه های او، گرچه در زمامداران مؤثر نیفتاد، در مردم به نحو موفقیت آمیزی تأثیر گذارد. وقتی اوربانوس پنجم به ایتالیا بازگشت، کاترین شادمان شد، و هنگامی که رفت، ماتم گرفت، چون گرگوریس یازدهم بازآمد، دوباره سرزنده شد؛ به اوربانوس ششم تذکرات سومندی داد، اما از سبعیت او یکه خورد؛ و هنگامی که شقاق پاپی جهان مسیحیت را دو پاره کرد، کاترین خود یکی از نخستین قربانیان این کشمکش باورنکردنی بود. کاترین خوراک خود را به لقمه ای در روز کاهش داده بود، و مطابق روایات افسانه ای، در ریاضت تا آن حد پیش رفته بود که خوراکش منحصر به قرص نانی بود که در مراسم تناول عشای ربانی به عنوان تبرک دریافت می کرد. تمام نیروی مقاومت در مقابل بیماری را از دست داد؛ شقاق پاپها رشتة عشقش به زندگی را گسست، و دوسال پس از آغاز شقاق، در سی وسه سالگی چشم از جهان فروبست (1380). کاترین تا به امروز همچنان الهامبخش کار خیر در ایتالیاست. ایتالیایی که آن را بعد از مسیح و کلیسا از همه چیز بیشتر دوست می داشت.
در همان سال (1380) و همان شهری که کاترین در آن درگذشت، قدیس برناردینو به دنیا آمد. داستان زندگی کاترین برایش سرمشقی شد. هنگام شیوع بیماری طاعون در سال 1400، شب وروز خود را وقف پرستاری از بیماران کرد. پس از آنکه به فرقة فرانسیسیان پیوست، در اطاعت محض از اصول و مقررات این فرقه، فردی نمونه شد؛ بسیاری از راهبان از او پیروی کردند؛ ووی به همراهی آنان فرقة «فرانسیسیان مواظبین» را تأسیس کرد (1405)؛ تا پیش از مرگش، سیصد جامعة رهبانی اصول فرقة او را پذیرفته بودند. پاکی و اصالت زندگی او به موعظه هایش فصاحت مقاومت ناپذیری می داد. حتی در رم، که مردم آن از ساکنان همة شهرهای اروپا بی بند وبارتر بودند، جانیان را به اعتراف، گنهکاران را به توبه، و مردم ذاتاً متخاصم را به صلح و دوستی وا می داشت. هفتادسال پیش «ملاهی سوزان»1 ساوونارولا، برناردینو، مردان و زنان رم را ترغیب کرد که ورقهای بازی، طاسهای تخته نرد، بلیطهای لاطاری، گیسهای مصنوعی، کتابها و صور قبیحه، و حتی آلات موسیقی خود را برتودة هیزم عظیمی که برای سوزاندن اجساد در کاپیتول انباشته بود فرو ریزند (1424). سه روز بعد، زن جوانی که متهم به جادوگری بود در همان میدان سوزانده شد، و همة ساکنان رم برای تماشای آن گردآمدند. خود قدیس برناردینو «وظیفه شناسترین مجازاتگر بدعتگذاران» بود.
بدین ترتیب، خوب وبد، زشت و زیبا در فراز و نشیب و هرج و مرج زندگی مسیحی

1. رجوع شود به فصل پنجم، قسمت III . ـ م.

درهم آمیخت. مردم سادة ایتالیا همچنان با رضایت خاطر در عوالم وسطایی به سر می بردند، حال آنکه طبقات متوسط و بالا، نیمه مست از بادة کهن فرهنگ باستانی، باشور و شوقی شرافتمندانه، در راه ایجاد رنسانس نوین پیش می تاختند.