گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سوم
.II - مبانی مادی


فلورانس در قرن پانزدهم کشور- شهری بود که نه تنها برخود فلورانس بلکه (با وقفه هایی) بر پراتو، پیستویا، پیزا، ولترا، کورتونا، آرتتسو، و اراضی کشاورزی اطراف آن نیز حکومت می کرد. دهقانان سرف نبودند، بلکه جمعی خرده مالک، و بسیاری نیز اجاره دار بودند که در خانه های سنگی و سیمانی ساده شبیه خانه های دهقانان امروزی می زیستند، و مأموران آبادی را خود بر می گزیدند تا امور محلیشان را اداره کنند. ماکیاولی آمیزش و گفتگو و بازی با این دهقانان دلاور مزارع، باغستانها، و تاکستانها را دون شأن خود نمی دانست. اما زعمای شهر بر بهای فروش کالاها نظارت می کردند، و برای ارضای خاطر پرولتاریای اخلالگر، بهای محصولات غذایی را آن قدر پایین نگاه می داشتند که نمی توانست رضایت دهقانان را فراهم آورد؛ بدین ترتیب، آواز غم انگیز کشمکش دیرین شهر و روستا نیز بر بانگ نفرتی که از طبقات ستیزه گر درون شهر بر می خاست افزوده می شد.
جمعیت خود شهر فلورانس در سال 1343، به گفتة ویلانی، حدود 500’91 تن بود. گرچه از شمارة تخمینی ساکنان این شهر- که به همان اندازه معتبر و قابل اعتماد باشد- در سالهای بعدی رنسانس اطلاعی در دست نیست، اما با توجه به رشد بازرگانی و توسعة صنعت می توان گفت که جمعیت آن افزایش بسیار یافته است. حدود یک چهارم ساکنان شهر کارگران صنعتی بودند؛ تنها صنعت بافندگی در قرن سیزدهم سی هزار تن زن و مرد را در دویست کارگاه نساجی در استخدام داشت. در سال 1300، فدریگو اوریچلاری نام خانوادگیش را از اینجا بدست آورد که راز استخراج رنگدانة ارغوانی (اروچلا) از گیاه گلسنگ را از مشرق زمین آورد. این تکنیک در صنعت رنگسازی انقلابی پدیدآورد و گروهی از صاحبان کارگاههای پشمبافی را به مقام میلیونرهای امروزی ما رساند. در سال 1300، فلورانس در صنعت بافندگی به مرحلة کاپیتالیستی سرمایه گذاری هنگفت، تهیة متمرکز مواد و ماشین آلات، تقسیم منظم کار، و کنترل تولید به وسیلة صاحبان سرمایه رسیده بود. در سال 1407، تولید یک جامة پشمین سی فرایند مختلف را پشت سر می گذاشت که هریک به دست کارگری متخصص انجام می گرفت.

فلورانس برای فروش کالاهای خود بازرگانانش را تشویق می کرد که دادوستدشان را با همة بندرهای مدیترانه و کرانه های اقیانوس اطلس تا بروژ حفظ کنند، و برای حمایت از تجارت فلورانس و ترویج آن کنسولهایی در ایتالیا، جزایر بالئار، فلاندر، مصر، قبرس، قسطنطنیه، ایران، هند، و چین گماشته بود. برای اینکه راه بازرگانی خود را به سوی دریا بگشاید، ناگزیر پیزا را به تصرف درآورده بود و کشتیهای بازرگانی جنووایی را برای حمل کالاهای خود کرایه می کرد. به علاوه، برای آنکه فراورده های خارجی مشابه به بازار فلورانس راه پیدا نکنند، حکومت حامی بازرگانان و سرمایه داران تعرفه های گمرکی سنگین وضع کرده بود.
برای تأمین هزینه های چنین صنعت و تجارت عظیم و پردامنه ای، و نیز هزینه های دیگر، هشتاد مؤسسة بانکی فلوارنسی- عمدتاً باردی، پروتتسی، ستروتتسی، پیتی، و مدیچی- پولهای سپرده گذاران را به کار می انداختند. چک (پولیتتسه) می کشیدند، اعتبارنامه (لتره دی پاگامنتی) صادر می کردند، به مبادلة کالاهای تجاری و گشایش اعتبار می پرداختند، و هزینه هایی برای جنگ یا صلح در اختیار حکومت می گذاشتند. چند تجارتخانة فلورانسی مبلغ 000’365’1 فلورین (000’125’34 دلار) به ادوارد سوم پادشاه انگلستان وام دادند، و در نتیجة قصور او در بازپرداخت آن ورشکست شدند (1345). به رغم چنین مصایبی، فلورانس در قرون سیزدهم تا پانزدهم پایتخت مالی اروپا شد، و هم در آنجا بود که نرخ ارز برای پولهای رایج اروپایی تعیین می گشت. از همان سال 1300، برای حفاظت از کشتیهای ایتالیایی در سفرهای دریایی، استفاده از سیستم بیمه رواج گرفت- اقدامی احتیاطی که تا سال 1543 در انگلستان هنوز معمول نشده بود. در یک دفتر حساب فلورانسی متعلق به سال 1382 به سیستم دفترداری دوبل بر می خوریم- و احتمالا این شیوه از یک قرن پیشتر در فلورانس و ونیز وجنووا معمول بوده است. در سال 1345 حکومت فلورانس اوراق قرضة قابل انتقال و با پشتوانة طلا با نرخ بهرة پایین پنج درصد منتشر ساخت که نشانة شهرت اعتبار و رونق بازرگانی شهر است. درآمد دولت در سال 1400 از عواید انگلستان در دوران شکوفایی این کشور در زمان سلطنت ملکه الیزابت بیشتر بود.
بانکداران، بازرگانان، کارخانه داران، پیشه وران، و کارگران ماهر اروپا در اتحادیه های صنفی سازمان یافته بودند. در میان اصناف فلورانس هفت صنف (آرتی) «اصناف بزرگتر» (آرتی مادجوری) خوانده می شدند که تولیدکنندگان پوشاک، تولیدکنندگان کالاهای پشمی، تولیدکنندگان کالاهای ابریشمی، بازرگانان پوست، کارشناسان امور مالی، پزشکان و داروسازان، و صنف مختلط تجار، قضات، و صاحبان دفاتر اسناد رسمی را شامل می شد. چهارده صنف دیگر فلورانس که «اصناف کوچکتر» (آرتی مینوری) خوانده می شدند عبارت بودند از: دوزندگان، کشبافان، قصابان، نانوایان، میفروشان، پینه دوزان، سراجان، اسلحه سازان، آهنگران، قفل سازان، نجاران، مهمانخانه داران، بنایان و سنگتراشان، و گروه دیگری که پیشه وران گوناگونی مثل روغن فروشان،

گوشت خوک فروشان، و طناب بافان را در خود گرد آورده بود. هر رأی دهنده می بایست در یکی از این صنفها عضو باشد، و اشراف، که در سال 1282 با یک انقلاب بورژوایی از حق رأی محروم شده بودند، برای اینکه بار دیگر این حق را به دست بیاورند، به اصناف می پیوستند. پس از این بیست ویک صنف، هفتاد و دو اتحادیه متشکل از کارگران فاقد حق رأی قرار داشت؛ پایینتر از اینان هزاران کارگر روزمزد بودند که در فقر مطلق به سر می بردند و حق تشکل نداشتند. پایینتر از اینها یا- چنانچه دلسوزی اربابانشان بیشتر بود- بالاتر از اینها، بردگان معدودی قرار می گرفتند. اعضای «اصناف بزرگتر» از نظر سیاسی پوپولو گراسو (مردم فربه و سیر) به شمار می آمدند؛ باقی جمعیت پوپولو سینوتو (مردم کوچک) را تشکیل می دادند. تاریخ سیاسی فلورانس، مانند تاریخ سیاسی دولتهای امروزی، در وهلة نخست پیروزی طبقة سوداگر بر اشراف قدیمی مالک اراضی (1293)، و سپس مبارزات «طبقة کارگر» برای به دست گرفتن قدرت سیاسی بود.
در سال 1345، چینتو براندینی با نه تن دیگر به جرم متشکل ساختن کارگران تهیدست صنایع پشمبافی محکوم به مرگ شد، و کارفرمایان، برای از هم پاشیدن اتحادیه های کارگری، کارگران بیگانه را به کشور آوردند. در سال 1368 «مردم کوچک» دست به انقلاب زدند، اما قیام آنها سرکوب شد. ده سال بعد تومولتو دی چومپی (شورش پشمزنان) موجب شد که طبقة کارگر در یک لحظة گیج کننده ادارة جامعه را به عهده گیرد. پشمزنان به رهبری کارگر پابرهنه ای به نام میکله دی لاندو به کاخ وکیو ریختند، شورای شهر را متلاشی کردند؛ و استقرار حکومت پرولتاریا را اعلام داشتند (1378). قوانین مخالف تشکیل اتحادیه ها لغو شد، اتحادیه های پایینتر دارای حق رأی شدند، به دستمزدگیران برای پرداخت قروضشان دوازده سال مهلت قانونی داده شد، و نرخ بهره به منظور سبکتر ساختن بار طبقة وامدار کاهش یافت. رهبران بازرگانان و صاحبان حرفه ها به مقابله برخاستند و کارگاههای خود را بستند و صاحبان اراضی را واداشتند که صدور آذوقه به شهر را قطع کنند. انقلابیون به ستوه آمده به دو جناح تقسیم شدند: یکی آریستوکراسی طبقة کارگر متشکل از صنعتگران ماهر، و دیگری «جناح چپ» با عقاید کمونیستی. سرانجام، محافظه کاران، با آوردن مردان تنومند از روستاها و مسلح کردن آنها، حکومت منشعب کارگری را واژگون کردند و طبقة بازرگانان را به قدرت رساندند (1382).
بورژوازی پیروز برای تحکیم پیروزی خود در قانون اساسی تجدید نظر کرد. سینیوریا یا شورای شهر سینیورها (اصلمندان)، متشکل از هشت پریوری دله آرتی (پیشکسوتان یا رهبران اصناف) بود که انتخاب آنها به حکم قرعه از میان کیسه های محتوی نام واجدین شرایط انجام می گرفت. اعضای شورا نیز به نوبة خود یک گونفالونیره دی جوستیتسیا (پرچمدار عدالت) یا مجری قانون را به ریاست اجرایی خویش برمی گزیدند. از این هشت عضو، چهار تن می بایست از میان رهبران «اصناف بزرگتر» برگزیده شوند، هرچند این «آرتی مادجوری»

اقلیت بسیار کوچکی از جمعیت ذکور بالغ شهر را در برمی گرفتند. همین تناسب در انتخاب اعضای مشورتی کونسیگلیو دل پوپولو (شورای مردم) نیز مورد لزوم بود؛ پوپولو (مردم) در اینجا فقط به معنی اعضای بیست ویک صنف بود. اعضای کونسیگلیو دل کومونه (شورای جامعه) نیز از میان اعضای همة اصناف برگزیده می شدند، اما وظیفه شان منحصر به این بود که هرگاه شورای شهر آنها را فرا بخواند، انجمن کنند و به پیشنهادهای رهبران شورا رأی «آری» یا «نه» بدهند. در موارد نادری، رهبران شورا، با به صدا درآوردن ناقوس بزرگ کاخ وکیو، پارلامنتو یا مجلسی از همة رأی دهندگان را به پیاتسا دلا سینیوریا فرا می خواندند. معمولاً یک چنین مجمع عمومی، یک بالیا یا «کمیسیون اصلاحات» انتخاب می کرد و برای مدت معینی به آن اختیارات فوق العاده می داد و سپس خود پایان می یافت.
این اشتباه سخاوتمندانة مورخین قرن نوزدهم بود که فلورانس پیش از خاندان مدیچی را به داشتن درجه ای از دموکراسی مفتخر کرد که آن بهشت توانگر سالاری بویی نیز از آن نبرده بود. شهرهای تابع، هرچند خود نوابغ بسیار داشتند و به میراث خویش می بالیدند، در شورای فلورانس که بر آنها فرمانروایی می کرد حتی یک سخنگو نداشتند. در فلورانس تنها3200 مرد دارای حق رأی بودند، و در هر دو شورای شهر نمایندگان طبقة بازرگان چنان اکثریتی داشتند که بندرت با آنها مخالفتی می شد. در نظر طبقات بالا مسلم بود که تودة بیسواد نمی تواند داوری ژرف یا مطمئنی دربارة مصالح جامعه در بحرانهای داخلی یا مسائل خارجی داشته باشد. مردم فلورانس عاشق آزادی بودند؛ اما این آزادی برای مردم فقیر مفهومی جز آزادی فرمان بردن از اربابان فلورانسی، و برای توانگران مفهومی جز آزادی خود آنان در فرمانروایی بر شهر و متصرفات آن بدون دخالت امپراطوران یا پاپها یا فئودالها نداشت.
نقایص انکارناپذیر قانون اساسی عبارت بود از کوتاهی دوران تصدی امور اجرایی آن، و اصلاحات فراوان پی درپی در خود قانون. نتایج شوم آن عبارت بود از دسته بندی، توطئه چینی، خشونت، اغتشاش، بیلیاقتی، و ناتوانی دولت جمهوری در طرح و اجرای سیاست منسجم و دراز مدتی شبیه آنچه ونیز را از ثبات و قدرت برخوردار ساخت. نتایج خوب و مطلوب آن، پیدایش جو باردار کشمکشها و بحث و جدالهایی بود که حرکتها را تندتر، هوش و حواس و ذهن را تیزتر، و اندیشه را فعالتر می کرد، تا آنجا که فلورانس را به مدت یک قرن به مقام رهبری فرهنگی دنیا ارتقا داد.