گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سوم
.V - معماری: عصر برونللسکی


آنتونیو فیلارته در سال 1450 بانگ برآورد: «نفرین بر مردی که این معماری فلاکتبار گوتیک را ابداع کرد. تنها مردان بربر می توانستند چنین چیزی را به ایتالیا بیاورند.» آن دیوارهای شیشه ای چندان تناسبی با هوای آفتابی ایتالیا نداشتند؛ آن پشتبندهای معلق- هرچند در کلیسای نوتردام طرحی زیبا به خود گرفته اند، درست مانند آب فواره ای که به هنگام ریزش متحجر شده باشد- در نظر مردم جنوب به داربستهای بدنمایی می ماندند که معماران به علت عدم موفقیت در مستحکم کردن پایة بنا کار گذاشته باشند. ساختمانهای گوتیک، با قوسهای نوک تیز و طاقهای قوسی بلند، روحیة حساس مردمی را که از این خاک پرمحنت به آسمانی تسلی بخش روی آورده بودند، بخوبی بیان می کردند؛ اما مردمی که تازه از ثروت و آسایش برخوردار شده بودند هدفشان گریز یا شکوه از زندگی نبود، بلکه هرچه زیباتر کردن آن بود: می خواستند زمین را به آسمان تبدیل کنند و خود خدایان آن شوند.
معماری رنسانس ایتالیایی اساساً طغیانی در برابر معماری گوتیک نبود، زیرا معماری گوتیک هیچ گاه ایتالیا را تسخیر نکرده بود. هر نوع سبک و نفوذی در تجربه های معماری قرنهای چهاردهم و پانزدهم سهم خاص خود را داشت: ستونهای قطور و طاقیهای مدور رومانسک لومبارد؛ شکل صلیبی یونانی برخی از نقشه های کف؛ پچکیها و گنبدهای بیزانسی؛ ظرافت شکوهمند برجهای ناقوس که مناره های مساجد اسلامی را به یاد می آوردند؛ ستونهای ظریف رواقهای توسکانی که رواق مساجد یا بناهای کلاسیک را در خاطره زنده می ساختند؛ سقفهای ستوندار انگلستان و آلمان؛ طاق و تویزه و قوس جناغی و تزیینات توری گوتیک؛ شکوه موزون نمای پیشین رومی؛ و بالاتر از همه، استحکام سادة شبستانهای باسیلیکایی که دیوارهای اصلی آن به کمک دیوارهای راهه های جانبی نگاهداری می شدند؛ همة اینها، تا آن زمان که اومانیستها دید معماری خویش را به خرابه های رم دوختند، در ایتالیا به نحو ثمربخشی درهم آمیخته بودند. در آن زمان سقفهای ستوندار ویران شدة فوروم، که از میان غبار قرون وسطی سر بر می آوردند، به دیدة مردم ایتالیا از شگفتیهای بیزانسی ونیز، شکوه بیروح کلیسای شارتر، عظمت ناپایدار کلیسای شهر بووه، یا غنای رازورانة رواق کلیسای آمین زیباتر می نمودند. با پدیدار شدن تدریجی گذشتة مدفون اما زنده، رویا و شور هنرمندانی چون برونللسکی، آلبرتی، میکلوتتسو، میکلانژ، و رافائل این شد که دوباره به ساختن ستونهای مدور ظریفی بپردازند که بر پاسنگهای بزرگ استوار باشند و شادمانه تاجی از سر ستون گل و بوته دار بر سر داشته باشند، و با آرشیتراوهای تزلزل ناپذیر استحکام یافته باشند.
وازاری میهن پرست چنین نوشته است: «دربارة فیلیپو برونللسکی می توان گفت مردی بود که از آسمان به ارمغان آمده بود تا به معماری، پس از قرنها گمراهی و سرگردانی، شکلهای تازه

بخشد.» فیلیپو نیز مثل بسیاری از هنرمندان ایتالیایی عصر رنسانس، کارهنری را با زرگری آغاز کرد. سپس کم کم به مجسمه سازی روی آورد و مدتی با دوناتلو به رقابت دوستانه پرداخت. وی در قراردادی برای طرح نقشهای برجسته درهای مفرغی تعمیدگاه فلورانس با دوناتلو و گیبرتی به رقابت برخاست؛ اما وقتی طرحهای گیبرتی را دید، به برتری آنها بر طرحهای خود ادغان کرد، و با دوناتلو برای آموزش فن مناظر و مرایا و طراحی فلورانس را به قصد رم ترک کرد. معماری باستانی و قرون وسطایی رم او را مفتون خود ساخت؛ تمام بخشهای بناهای بزرگ را دقیقاً بررسی و اندازه گیری کرد؛ از آن میان گنبد معبد آگریبا پانتئون به پهنای 47 متر بیش از همه تحسین او را برانگیخت، و بر آن شد تا بر بالای کلیسای ناتمام سانتا ماریا دل فیوره در زادگاه خویش چنین گنبدی برپا کند. وی به موقع به فلورانس بازگشت تا در کنفرانس معماران و مهندسانی که برای مشاوره درباره مشکل طرح سقفی برای جایگاه هشت وجهی همسرایان کلیسای فلورانس به قطر 42 متر تشکیل شده بود، شرکت جوید. فیلیپو طرحی برای ساختمان گنبد ارائه داد، اما شرکت کنندگان در کنفرانس فشار گسترده چنین سقف گنبدی عظیمی را بر دیوارهایی که حمایت پشتبند خارجی یا شاهتیرهای داخلی را نداشت مانعی در راه اجرای این طرح دانستند. داستان تخم مرغ برونللسکی دیگر شهره عام است: او از هنرمندان خواست تا تخم مرغی را با نوک آن بر زمین نگاه دارند، چون هیچ یک از آنان از عهده این کار برنیامد، خود او موفق شد با فشردن نوک خالی و پهن تخم مرغ آن را بر روی زمین نگاه دارد. وقتی معماران اعتراض کردند که این کار از دست آنان نیز ساخته بود؛ برونللسکی پاسخ داد هر گاه گنبد پیشنهادی او نیز بربالای کلیسا ساخته میشد همه همان ادعا را میکردند که آنها هم میتوانند چنین گنبدی برپا کنند. ماموریت ساختمان گنبد را به او سپردند. برونللسکی چهارده سال (1420-1434) متناوباً بر سر این کار زحمت کشید، با هزاران مشکل دست و پنجه نرم کرد، و سقف گنبدی را به نحو مخاطره آمیزی به اندازه 40.5 متر بلندتر از نوک دیوارهای نگهدارنده آن بالا برد. سرانجام ساختمان به پایان رسید و استوار بر جای ایستاد؛ همه مردم شهر به آن به عنوان نخستین - و به استثنای یک بنای دیگر تهور آمیزترین- دستاورد معماری رنسانس افتخار کردند. یک قرن بعد، هنگامیکه میکلانژ گنبد کلیسای سان پیترو را طرحریزی کرد و به او گفته شد که فرصتی داشته است تا اثری برجسته تر از کار برونللسکی احداث کندپاسخ داد:« من گنبدی که خواهر همان گنبد است خواهم ساخت، بزرگتر اما نه زیباتر.» سقف گنبدی با شکوه و رنگارنگ هنوز بر دامن تپه های توسکان تا شعاع چندین کیلومتر،چون بستری از گل رز، بر فراز بامهای سرخ فام فلورانس میدرخشد.
هر چند فیلیپو در سبک معماری خویش از پانتئون الهام گرفته بود، در ساختمان کلیسای فلورانس با دادن انحنا به گنبد آن در طول خطوط طاق نوک تیز گوتیک، سبک خویش را به نحو دلپذیری با معماری گوتیک توسکان در هم آمیخت. اما در بناهایی که اجازه داشت ساختمان آنها

را از پی طرحریزی کند، فیلیپو انقلاب کلاسیک خویش را در معماری کاملتر و نمایانتر ساخت. در سال 1419 ساختمان کلیسای سان لورنتسو را برای پدر کوزیمو آغاز کرد و گرچه تنها ساختمان «صندوقخانة قدیمی» این کلیسا را به پایان رسانید، در طرح آن از شکل باسیلیکایی، ستونها و اسپرها، و طاق معماری رومانسک به عنوان عناصر طرح ساختمان استفاده کرد. در دیرهای سانتا کروچه، برای خاندان پاتتسی نمازخانة زیبایی ساخت که بار دیگر یادآور گنبد و ایوان ستوندار پانتئون بود؛ و در همان دیرها ورودی شکوهمند مستطیل شکلی- با ستونهای شیاردار، سر ستونهایی گل و بوته دار، آرشیتراوهای کنده کاری، قاب تزیینی مستدیر برجسته کاری- ساخت که سبک آن برای صد هزار ورودی دیگر در عصر رنسانس سرمشق قرار گرفت، و هنوز نمونه های آن همه جا در اروپای باختری و امریکا به چشم می خورد. فیلیپو ساختمان کلیسای سانتو سپیریتو را براساس طرحهای کلاسیک آغاز کرد، اما هنوز دیوارهای آن از زمین بالاتر نرفته بود که چشم از جهان فروبست. در سال 1446 جسدش را به نحوی باشکوه در کلیسای فلورانس در زیر گنبدی که به دست خود او ساخته شده بود نهادند و مردم فلورانس، از کوزیمو گرفته تا کارگران ساده ای که در ساختمان گنبد دست داشتند، به آنجا آمدند تا براینکه نوابغ هم باید بمیرند زاری کنند. وازاری گفته است: «او مثل یک مسیحی خوب زندگی کرد و طعم نیکیهای خود را برای جهانیان به جای گذاشت. ... از روزگار یونانیان و رومیان باستانی تا کنون مردی پرمایه تر و خوش قریحه تر از او وجود نداشته است.»
برونللسکی در اوج شیفتگی به کار معماری، برای کوزیمو ساختمان کاخی چنان عظیم و مجلل را طرحریزی کرده بود که آن دیکتاتور فروتن، از ترس اینکه مبادا رشک مردم را برانگیزد، خود را از لذت دیدار چنان ساختمانی محروم کرد. در عوض، میکلوتتسو دی بارتولومئو را مأمور ساخت (1444) تا برای او، خانواده اش، و دفاترش کاخ کنونی مدیچی یا ریکاردی را بنا کند که دیوارهای سنگی قطور و عاری از آرایش آن نمودار آشفتگی اجتماعی، دشمنی خانوادگی، و ترس روزانه از خشونت یا شورش در اوضاع سیاسی فلورانس آن روز بود. دروازه های آهنین بزرگ این کاخ که به روی دوستان و دیپلماتها، و هنرمندان و شاعران گشوده می شد به صحنی آراسته با مجسمه های ساخت دوناتلو، و از آنجا به اطاقهایی با آرایش ساده و نمازخانه ای آراسته به فرسکوهای شکوهمند و رنگین بنوتتسو گوتتسولی منتهی می شد. افراد خاندان مدیچی تا سال 1538، جز در فاصلة سالهای تبعیدشان، در این کاخ می زیستند؛ اما مطمئناً آنها گاهی فضای ملال آور آن را رها می کردند و برای استفاده از نور خورشید به ویلاهایی که کوزیمو در خارج از شهر در کاردجی و کافادجولو، و بر دامن تپة فیزوله ساخته بود می رفتند. در همین پناهگاههای روستایی خلوت بود که کوزیمو و لورنتسو، همراه با دوستان و دانشمندان مورد حمایت خویش، از سیاست به عالم شعر و فلسفه و هنر پناه می بردند؛ و در کاردجی بود که این پدر و نوه برای ملاقات با مرگ عزلت گزیدند. کوزیمو که گاهگاهی دربارة جهان دیگر

می اندیشید، مبالغ گزافی برای احداث صومعه ای در فیزوله و تجدید بنای دیر سان مارکو به صورتی مناسبتر و بزرگتر بخشید. در اینجا میکلوتتسو دیرهای زیبا، کتابخانه ای برای کتابهای نیکولی، و همچنین حجره ای ساخت که کوزیمو گاهی حتی از نزد دوستان خویش به آن پناه می برد و در آنجا روزی را به تفکر و دعا می گذراند.
در این کارهای متهورانه، میکلوتتسو معمار مورد علاقة کوزیمو و دوست وفادار او بود که او را در تبعید همراهی کرد، و هم با او به فلورانس بازگشت. پس از آن چیزی نگذشت که شورای شهر، برای جلوگیری از فرو ریختن احتمالی کاخ وکیو، وظیفة حساس مرمت کردن و استحکام بخشیدن به آن را به میکلوتتسو سپرد. او کلیسای سانتیسیما آنونتسیاتا را نیز مرمت کرد، طاقچة جاپیکرة زیبایی برای آن ساخت و با تزیین آن با مجسمة یحیای تعمیددهنده، نشان داد که مجسمه ساز قابلی هم هست: برای پیرو، فرزند کوزیمو، نیز نمازخانة باشکوهی از سنگ مرمر در کلیسای سان مینیاتو که بردامن تپه ای واقع است، بنا کرد. میکلوتتسو در طراحی و حکاکی نقش دل انگیز «سکوی وعظ» بر نمای کلیسای جامع پراتو با دوناتلو همکاری کرد. میکلوتتسو در آن عصر در هر کشور دیگری که بود می توانست دسته ای از معماران را به پیروی خود وادارد، و آنها را رهبری کند.
در این اثنا، اشراف بازرگانان کاخها و تالارهای شهری سربلندی بنا می کردند. در سال 1376، شورای شهر فلورانس بنچی دی چونه و سیمونه دی فرانچسکو تالنتی را مأمور کرد تا در برابر کاخ وکیو رواقی برای اجتماعات و سخنرانیهای دولتی بسازند. این رواق در قرن شانزدهم، بدان علت که دوک کوزیمو اول گروهی از شمشیرزنان آلمانی را به نگهبانی آن گماشته بود، به نام لودجا دی لانتسی (تالار نیزه داران) معروف شد. باشکوهترین کاخ خصوصی فلورانس به وسیلة لوکا فانچلی از روی نقشه هایی که برونللسکی نوزده سال پیش طرح کرده بود، برای بانکداری به نام لوکا پیتی ساخته شد (1459). لوکا پیتی تقریباً به همان اندازة کوزیمو ثروتمند بود، اما اعتدال خردمندانة او را نداشت؛ او با قدرت کوزیمو به معارضه پرداخت، و در پاسخ از کوزیمو پندهایی گزنده دریافت داشت:
شما به سوی مقاصد نامعینی در تکاپو هستید، من به سوی
مقاصد معین. شما نردبان خود در هوا معلق داشته اید،
و من آن را برزمین جای داده ام. ... به گمان من
عادلانه و طبیعی است که برای خاندان خود افتخار و
شهرتی بالاتر از خاندان شما آرزو کنم. پس از این رو
خوب است باهم مانند دو سگ تنومند رفتار کنیم که وقتی
به هم می رسند با نفرت به همدیگر خرناسه می کشند، دندان
نشان می دهند، و سپس هر کدام به راه خود می روند.
شما به کارهای خود بپردازید و من نیز به کارهای
خویش.

پیتی به توطئه چینی ادامه داد؛ پس از مرگ کوزیمو برای برانداختن قدرت پیرو د مدیچی توطئه آغاز کرد. مرتکب تنها جنایتی شد که در عصر رنسانس محکومیت همگانی را درپی داشت ـ شکست خورد. از فلورانس تبعید شد، کارش به تباهی کشید، و ساختمان کاخش تا یک قرن ناتمام ماند.