گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل چهاردهم
.فصل چهاردهم :بحران در کلیسا - 1378-1447


I – شقاق پاپی: 1378-1417

گرگوریوس یازدهم رم را دوباره مقر پاپ ساخت؛ اما آیا کرسی پاپ در آنجا برقرار ماند؟ مجمعی سری که برای تعیین جانشین او تشکیل شد مرکب از شانزده کاردینال بود که فقط چهار تن از آنان ایتالیایی بودند. مقامات شهرداری عریضه ای به این مجمع فرستادند و از اعضای آن خواستند تا یک تن رومی یا لااقل ایتالیایی را به پاپی برگزینند. در پشتیبانی از این تقاضا، جماعتی از رومیان در بیرون کاخ واتیکان گرد آمدند و تهدید کردند که اگر پاپ منتخب رمی نباشد، تمام کاردینالهای غیر ایتالیایی را خواهند کشت. اعضای وحشتزدة مجمع، با پانزده رأی در مقابل یک رأی، بارتولومئو پرینیانو، اسقف اعظم باری را که نام اوربانوس ششم را برای خود برگزید، شتابان به پاپی انتخاب کردند (1378)؛ آنگاه از ترس جان خود گریختند. اما رم این مصالحه را قبول کرد.
اوربانوس ششم بر شهر رم و هم بر کلیسا با قدرتی شدید و ظالمانه فرمان راند. سناتوران و ضابطان شهر را تعیین کرد و آن پایتخت مغشوش را به اطاعت و نظم در آورد. کاردینالها را با این اعلام که می خواهد کلیسا را اصلاح کند و از رأس آغاز نماید به حیرت انداخت. دو هفته بعد، در یک موعظة عمومی در حضور کاردینالها، اخلاق آنان و کشیشان عالیمقام را با لحنی بیپروا محکوم کرد، آنان را از قبول مقرری منع نمود، و فرمان داد که هر امری که به دیوانخانه محول شود باید بدون حق الزحمه یا هدیه ای، از هر قبیل، فیصله یابد. چون کاردینالها زمزمه آغاز کردند، دستور داد که «دست از یاوه گویی بردارند»؛ وقتی کاردینال اورسینی اعتراض کرد؛ پاپ او را «احمق» خواند؛ هنگامی که کاردینال لیموژ لب به اعتراض گشود، پاپ برای زدن او به سویش هجوم برد. پس از شنیدن خبر این اعمال، قدیسه کاترین برای پاپ آتشین خوی این اخطار را فرستاد: «در کارهای خود میانه روی پیش گیرید ... با حسن نیت و قلبی

آرام عمل کنید، زیرا افراط بیش از آنچه بسازد، ویران می کند. به خاطر عیسای مصلوب، این حرکات عجولانة طبیعت خود را قدری لگام بزنید.» اوربانوس، که به این اخطار بی اعتنا بود، تصمیم خود را دایر براینکه قصد دارد آن قدر کاردینال ایتالیایی به کار بگمارد تا ایتالیا در کالج کاردینالها (کالج مقدس) حایز اکثریت شود اعلام کرد.
کاردینالهای فرانسوی در آنانیی اجتماع کردند و طرح شورشی را ریختند. در 9 اوت 1378 با صدور قطعنامه ای انتخاب اوربانوس را، به این عنوان که تحت فشار اوباش رومی صورت گرفته است، بی اعتبار شناختند. تمام کاردینالهای ایتالیا نیز به آنان پیوستند، و در 20 سپتامبر کالج کاردینالها اعلام کرد که پاپ حقیقی روبر ژنوی است. روبر، با نام کلمنس هفتم، آوینیون را مقر خویش قرارداد؛ حال آنکه اوربانوس همچنان بر مسند پاپی خود در رم تکیه زده بود. شقاقی که بدین گونه آغاز شد، برآمد دیگری بود از اعتلای ملیت؛ در حقیقت کوششی بود از طرف فرانسه برای حفظ یاری حیاتی پاپ در جنگ با انگلستان یا در هر مبارزة دیگری که ممکن بود با آلمان و ایتالیا روی دهد. ناپل، اسپانیا، و اسکاتلند به فرانسه اقتدا کردند؛ اما انگلستان، فلاندر، آلمان، لهستان، بوهم، مجارستان، و پرتغال اوربانوس را به پاپی پذیرفتند؛ در نتیجه، کلیسا بازیچة سیاسی جبهه های مخالف شد. این اختلال به مرحله ای رسید که خندة تمسخرآمیز اسلام رو به توسعه را برانگیخت. نیمی از جهان مسیحی آن نیم دیگر را بدعتگذار و کافر خواند. قدیسه کاترین کلمنس هفتم را یهودای دیگری خواند؛ قدیس وینثنتا فرر همین نام را به اوربانوس ششم داد. طرفداران هریک از آن دو ادعا می کردند که مراسم مذهبیی که به وسیلة کشیشان طرف مخالف اجرا شود نامعتبر است؛ کودکانی که به دست آنان تعمید داده شوند، کسانی که نزد آنان توبه کنند، و اشخاص مشرف به موتی که به وسیلة آنان تدهین شوند روحشان در گناه مرده است و پس از مرگ به دوزخ یا برزخ خواهند رفت. نفرت متقابل به حدی رسید که نظیر آن را فقط می توان در شدیدترین جنگها دید. چون عدة زیادی از کاردینالهای جدیدالانتصاب اوربانوس برای زندانی ساختن او، به عنوان عدم صلاحیت خطرناک، زمینه سازی کردند، او هفت تن آنان را دستگیر و شکنجه کرد و به قتل رسانید (1385).
مرگ خود او (1389) موجبات مصالحة دو فرقه را فراهم نساخت؛ چهارده کاردینالی که در دستگاه او هنوز زنده بودند پیرو توماچلی را به نام بونیفاکیوس نهم به پاپی برگزیدند، و شقاق همچنان ادامه یافت. وقتی کلمنس هفتم مرد (1394)، کاردینالهای آوینیون پذرو دلونا را، به اسم بندیکتوس سیزدهم، به پاپی انتخاب کردند. شارل ششم، پادشاه فرانسه، پیشنهاد کرد که هر دو پاپ استعفا دهند؛ بندیکتوس از قبول این پیشنهاد سر باز زد. در 1399 بونیفاکیوس نهم سال بعد را سال بخشش اعلام کرد. چون می دانست که بسیاری از زایران مستطیع به واسطة تشوش و عدم امنیت زمان قادر به ترک محل خود نخواهند بود، به عمال خود اختیار داد که

هر فرد مسیحی را که به گناهان خود اعتراف کرد و کفارة لازم را داد و مبلغی معادل هزینة سفر خود به رم به کلیسا هدیه نمود از گناهانش بری سازند. گردآوران چنین وجوهی عالمین الاهی کاملاً دقیقی نبودند؛ بسیای از آنان گناهان مراجعان را بدون اقرار گرفتن بخشیدند؛ بونیفاکیوس ملامتشان کرد، اما احساس نمود که هیچ کس بهتر ازخود او نمی تواند از پولی که بدان طریق به دست آمده است استفاده کند. منشی او چنین گفت که، حتی در بحبوحة درد شدیدی که از سنگ مثانه می کشید، «از حرص زر دست برنمی داشت.» چون برخی از گردآوران کوشیدند تا فریبش دهند، آنان را چندان شکنجه داد که هرچه گرفته بودند پس دادند. عده ای دیگر از محصلان وجوه به وسیلة اوباش رم، به جرم اینکه مسیحیان را در محل توبه داده و نگذاشته اند پول خود را در رم خرج کنند، مثله شدند. در میان مراسم و تشریفات سال بخشش، افراد خانوادة کولونا مردم را برانگیختند تا بازگشت حکومت جمهوری را بخواهند. چون بونیفاکیوس از اجابت این درخواست سرباز زد، کولونا با یک ارتش هشت هزار نفری به جنگ او رفت؛ پاپ کهنسال با عزمی راسخ محاصره را در سانت آنجلو تحمل کرد؛ مردم برضد کولونا برخاستند؛ ارتش شورشی متفرق شد، و سی و یک سر کردة قیام زندانی شدند؛ به یکی از آنان وعده داده شد که اگر وظیفة دژخیمی سایرین را به عهده گیرد، از کشتنش صرف نظر خواهد شد؛ او به این امر رضا داد و آن سی نفر دیگر، از جمله پدر و برادر خود، را به دارآویخت.
با مرگ بونیفاکیوس و انتخاب (1404) اینوکنتیوس هفتم، شورش دوباره آغاز شد و اینوکنتیوس به ویتربو گریخت. اوباش رم، به رهبری جووانی کولونا، واتیکان را غارت کردند. علایم قدسیت پاپ را به گل اندودند و دفترها و فرمانهای تاریخیش را به کوچه ریختند (1405). سپس، مردم، که فکر می کردند رم بدون پاپ ویران خواهد شد، با پاپ آشتی کردند، و او با پیروزی بازگشت و چند روز بعد چشم از جهان فروبست (1406).
جانشین او، گرگوریوس دوازدهم، بندیکتوس سیزدهم را به کنفرانسی دعوت کرد. بندیکتوس پیشنهاد کرد که اگر گرگوریوس استعفا کند، او نیز ار مقام خود کناره گیری خواهد کرد؛ خویشان گرگوریوس او را از رضا دادن به این امر منصرف ساختند. برخی از کاردینالهای او به پیزا رفتند و تقاضای تشکیل شورایی را برای انتخاب یک پاپ واحد کردند که برای تمام عالم مسیحی قابل قبول باشد. پادشاه فرانسه مجدداً به بندیکتوس اصرار کرد که استعفا دهد. وقتی که بندیکتوس بار دیگر امتناع ورزید، فرانسه از وفاداری خود نسبت به او دست کشید و رویة بیطرفی اتخاذ کرد. بندیکتوس، که کاردینالهایش او را ترک کرده بودند، به اسپانیا گریخت. کاردینالهای مزبور به آن همگنان خود که گرگوریوس را ترک کرده بودند پیوستند و توأماً اعلامیه ای برای تشکیل شورایی در پیزا، در 25 مارس 1409، صادر کردند.