گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل چهاردهم
.II – شوراها و پاپها: 1409-1418


فیلسوفان طاغی تقریباً یک قرن پیش از آن «نهضت شورایی» را بنیان نهادند. ویلیام آکمی به شاخصیت کلیسا از طریق روحانیان اعتراض کرد وگفت که کلیسا عبارت است از مجموعة دینداران؛ کل آن از هریک از اجزا بالاتر است؛ و می تواند اختیار خود را به یک شورای عام دارای قدرت انتخاب، ملامت، تنبیه، و خلع پاپ تفویض کند. مارسیلیوس پادوایی می گفت که شورای عام شامل خردمندان عالم مسیحی است که در یک جاگرد آمده اند؛ چگونه کسی جرئت آن را خواهد داشت که خرد خود را فوق آن قرار دهد؟ چنین شورایی باید نه تنها از روحانیان بلکه از غیر روحانیان منتخب مردم نیز تشکیل شود و تصمیماتش باید از سیطرة پاپ مصون باشد. هاینریش فون لانگنشتاین، استاد آلمانی الاهیات در دانشگاه پاریس، در رساله ای به نام شورای صلح (1381)، این عقاید را به شقاق دستگاه پاپی اطلاق کرد. او چنین می گفت که هر منطقی در استدلالهای پاپها برای قدرت عالی خداداد خویش نهفته باشد، قدر مسلم این است که بحرانی ایجاد شده که منطق آن را برطرف نمی کند؛ فقط قدرتی خارج از دستگاه پاپ و برتر از آن کاردینالها می تواند کلیسا را از هرج ومرجی که در کار فلج ساختن آن است نجات دهد؛ و آن قدرت فقط می تواند قدرت یک شورای عام باشد. ژان ژرسون، رییس دانشگاه پاریس، در وعظی که در تاراسکون در محضر خود بندیکتوس سیزدهم کرد، چنین حجت آورد که چون اختیار استثنایی پاپ برای دعوت یک شورای عام جهت پایان دادن به شقاق مؤثر واقع نشده است، باید به حکم ضرورت لغو شود و یک شورای عام به نحو دیگری تشکیل شود و، به منظور پایان دادن به بحران، آن اختیار را در دست گیرد.
شورای پیزا طبق برنامه تشکیل شد. بیست و شش کاردینال، چهار بطرک، دوازده اسقف اعظم، هشتاد اسقف، هشتاد و هفت رییس دیر، رهبران تمام فرقه های رهبانی، نمایندگانی از دانشگاههای عمده، سیصد مجتهد کلیسا، سفرای کبار تمام ممالک اروپا بجز مجارستان، ناپل، اسپانیا، اسکاندیناوی، و اسکاتلند در کلیسای جامع شهر گردآمدند. شورا خود را قانونی و عام (صالح از لحاظ قانون کلیسایی) اعلام کرد – البته این ادعایی بود که کلیسای ارتدوکس یونان و روسیه را نادیده می گرفت. شورا بندیکتوس و گرگوریوس را احضار کرد، اما چون هیچ یک حاضر نشدند، هردو را مخلوع اعلام داشت، و کاردینال میلان را به نام آلکساندر پنجم به پاپی برگزید (1409) و به او دستور داد تا پیش از مه 1412 یک شورای عام دیگر تشکیل دهد؛ و آنگاه به کار خود پایان داد.
این شورا امیدوار بود که به شقاق خاتمه دهد، اما چون بندیکتوس و گرگوریوس از رسمی شناختن اختیار آن امتناع کردند، نتیجه این شد که حال، به جای دو پاپ، سه پاپ بر مسند پاپی تکیه زده بودند. مرگ آلکساندر پنجم (1410) نیز نتوانست قضیه را حل کند؛ کاردینالهایش

یوآنس بیست و سوم را به جانشینی او برگزیدند. وی ناآرامترین پاپ پس از یکی از اسلاف خود به همین نام بود. بالداساره کوسا نمایندة بونیفاکیوس نهم در بولونیا بود؛ آن را مثل یک سرکردة نظامی با قدرت مطلق اداره می کرد؛ و از هرچیز، حتی فحشا، قمار، و ربا، مالیات می گرفت، بنا به گفتة منشیش، دویست دوشیزه، زن شوهردار، بیوه زن، و راهبه را از راه به در برد. اما در سیاست و جنگ قدرتی شایسته داشت؛ ثروت هنگفتی اندوخته بود؛ و خود شخصاً فرماندهی نیرویی از سربازان وفادار را عهده دار شده بود؛ شاید هم می توانست ایالات پاپی را از گرگوریوس بگیرد و او را تحت اطاعت خویش درآورد.
یوآنس بیست و سوم تا آنجا که می توانست، شورای مقرر از طرف مجمع پیزا را به تأخیر انداخت. اما در 1411 که سیگیسموند پادشاه رومیان و سلطان بی تاج ولی مقبول امپراطوری مقدس روم شد، یوآنس را مجبور ساخت تا شورا را تشکیل دهد، و کنستانس را، که از تهدید ایتالیا برکنار بود و درحیطة نفوذ امپراطوری قرار داشت، برای محل کنفرانس انتخاب کرد. سیگیسموند ابتکار را از دست پاپ گرفت، تمام نخست کشیشان، امیران، خاوندان، و مجتهدین کلیسا را به شورا فراخواند. در اروپا هرکس، به جز سه پاپ و اطرافیانشان، به این ندا پاسخ گفتند. عدة زیادی از محتشمان چنان با تأنی و تأخیر به محل شورا آمدند که گردآمدن تمام اعضا شش ماه طول کشید. سرانجام، وقتی که یوآنس بیست و سوم حاضر شد در 5 نوامبر 1414 شورا را بگشاید، از سه بطرک، بیست و نه کاردینال، سی و سه اسقف اعظم، یکصدوپنجاه اسقف، یکصد رییس دیر، سیصد مجتهد علوم الاهی، چهارده نایب رئیس دانشگاه، بیست و شش امیر، یکصدوچهل تن از نجبا، و چهار هزار کشیشی که می بایست عدة اعضای بزرگترین شورای عالم مسیحیت را کامل سازند، فقط بخشی حاضر شده بودند. این مجمع از زمانی که شورای نیقیه (325) اعتقادنامة کلیسا را تثبیت کرد، بزرگترین و مهمترین انجمن در تاریخ مسحیت بود. شهرک کنستانس، که تقریباً شش هزار سکنه داشت، نه تنها در حدود پنج هزار اعضای شورا را بخوبی جا و غذا داد، بلکه برای تأمین احتیاجات آنان عدة زیادی خدمتکار، منشی، کاسب دوره گرد، پزشک، خنیاگر، و هزار و پانصد روسپی را در خود پذیرفت.
شورا هنوز مقدمات کار خود را تهیه نکرده بود که با فرار شگفت انگیز پاپی مواجه شد که آن را احضار کرده بود. یوآنس بیست و سوم آگاه شده بود که دشمنانش آماده هستند شرح زندگی، جنایات، و شهوترانیهای او را به شورا تسلیم کنند. هیئتی به او اندرز داد که اگر او در آن واحد باگرگوریوس و بندیکتوس استعفا دهد، این ننگ از دامنش سترده خواهد شد. او با این پیشنهاد موافقت کرد، اما ناگهان در لباس یک مهتر از کنستانس گریخت (20 مارس 1415) و در قلعه ای در شافهاوزن به فردریک، مهیندوک اتریش و دشمن سیگیسموند، پناهنده شد. در 29 مارس اعلام کرد که تمام وعده های او در کنستانس با جبر و تهدید از وی گرفته شده و نمی توانند دارای ضمانت اجرایی باشند. در 6 آوریل، شورا فرمانی صادر کرد که، به گفتة یکی از

مورخان، «انقلابیترین سند رسمی تاریخ جهان است»؛
این سینود مقدس کنستانس، که یک شورای عام است و قانوناً در روح القدس برای ستایش خداوند، پایان دادن به شقاق کنونی، و اتحاد و اصلاح کلیسای خداوند از جهت سران و اعضای آن تشکیل شده است. ... مراتب زیر را مقرر، امر، و اعلام می کند: نخست اعلام می کند که این سینود ... نمایندة «کلیسای مجاهد» است و اختیار خود را مستقیماً از مسیح مأخوذ می دارد؛ و هرکس، از هر مقام و منصب، از جمله خود پاپ، موظف است اوامر این شورا را در اموری که مربوط به ایمان و خاتمه دادن به شقاق و اصلاح عمومی کلیسا از حیث سران و اعضای آن است اطاعت کند. همچنین اعلام می کند که اگر هر کس، دارای هر وضع و منزلت و مقامی هست، از جمله خود پاپ، از اجرای فرمانها، اساسنامه ها، و دستورهای این شورای مقدس، یا هر شورای مقدس دیگری که صحیحاً برای پایان دادن به شقاق یا اصلاح کردن کلیسا تشکیل شده باشد سر باز زند، به مجازات شایسته خواهد رسید ... و، در صورت لزوم، به سایر وسایل عدالت توسل جسته خواهد شد.
بسیاری از کاردینالها به این فرمان اعتراض کردند، زیرا می ترسیدند که از قدرت کالج کاردینالها در انتخاب پاپ بکاهد؛ شورا بر مخالفت آنان غالب شد، و پس از آن، کاردینالها فقط نقش کوچکی در فعالیتهای آن داشتند.
آنگاه شورا هیئتی را نزد یوآنس بیست و سوم فرستاد تا استعفای او را اخذ کند. چون جواب قاطعی از او دریافت نداشت، در 25 مه گزارش پنجاه و چهار اتهام را علیه او پذیرفت. در این گزارش او مشرک، ظالم، دروغگو، فروشندة مقامات کلیسایی، خائن، شهوتران، و دزد خوانده شده بود؛ شانزده اتهام دیگر، به این عنوان که بسیار شدیدند، رد شدند. در 29 مه، شورا یوآنس بیست و سوم را خلع کرد، و او، چون مقاومت را بیهوده یافت، سرانجام این حکم را پذیرفت. در مدتی که شورا ادامه داشت، سیگیسموند فرمان داد تا او را در قلعة هایدلبرگ زندانی سازند. در 1418 از زندان خلاص شد و به عنوان پیر مرد بینوایی در دستگاه کوزیمو د مدیچی مسکن و معاش یافت.
شورا پیروزی خود را با رژه ای در شهر کنستانس ابراز داشت؛ اما وقتی دوباره به کار بازگشت، خود را با مشکل دوجانبه ای روبه رو یافت. اگر پاپ دیگری انتخاب می کرد، شقاق سه گانة کلیسا را دوباره برقرار می ساخت، زیرا هنوز بسیاری از مسیحیان از بندیکتوس و گرگوریوس اطاعت می کردند. گرگوریوس شورا را، با عملی که در آن واحد محیلانه و جوانمردانه بود، از این اشکال نجات داد: حاضر به استعفا شد، مشروط بر اینکه به او رخصت دهند با اختیار پاپی خود شورا را دوباره فراخواند و آن را مشروع سازد. در 4 ژوییة 1415، شورا، که به این ترتیب فراخوانده شده بود، استعفای گرگوریوس را پذیرفت، اعتبار انتصابات اورا تأیید کرد، و او را به نمایندگی پاپ در آنکونا و حکومت آن شهر منصوب داشت. گرگوریوس دو سال آخر عمر را بآرامی در آنکولا گذرانید.
بندیکتوس همچنان مقاومت می کرد، اما کاردینالهایش او را رها کردند و با شورا از در

سازش درآمدند. در 26 ژوئیه 1417 شورا بندیکتوس را خلع کرد. او به دژ خانوادگی خود در والنسیا رفت و در نود سالگی، در حالی که خود را هنوز پاپ می دانست، درگذشت. شورا درماه اکتبر فرمانی صادر کرد- فرکونس- که به موجب آن تشکیل شورای عام دیگری را ظرف پنج سال لازم دانسته بود. در 17 نوامبر یک هیئت انتخابی از جانب شورا کاردینال اودونه کولونا را به نام مارتینوس پنجم به پاپی برگزید. تمام عالم مسیحی این انتخاب را پذیرفت، و بدین گونه پس از سی ونه سال تشوش شقاق کبیر پایان یافت.
شورا اینک نخستین منظور خود را انجام داده بود، اما پیروزیش در این مورد غرض دیگر آن را، که عبارت بود از اصلاح کلیسا، نقض کرد. وقتی مارتینوس پنجم به پاپی برگزیده شد، تمام قدرتها و اختیارات مقام خود را قبضه کرد. سیگیسموند را از ریاست شورا بر کنار کرد و خود به جای او نشست و، با مهارتی متواضعانه و زیرکانه، با هریک از نمایندگان ملل مختلف معاهدة جداگانه ای برای اصلاح کلیسا منعقد ساخت. با برانگیختن هر گروه بر سایر گروهها، هریک از آنها را به قبول حداقل اصلاح وادار کرد؛ و مواد معاهدات خود را با چنان عبارات مبهمی تنظیم کرد که هرطرف برای حفظ منافع و آبروی خود هرطور که بخواهد بتواند تفسیر کند. شورا به تمایلات او تسلیم شد، زیرا بسیار خسته شده بود. اعضای شورا سه سال زحمت کشیده بودند و آرزوی بازگشت به اوطان خود را داشتند، و فکر می کردند که شورای دیگری می تواند با دقت بیشتری به جزییات مسئلة اصلاحات بپردازد. از این رو در 22 آوریل 1418 انحلال خود را اعلام کرد.