گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل پانزدهم
.V – پاولوس دوم: 1464-1471


زندگی مردان بزرگ به ما می آموزد که خوی هر بزرگمردی پس از مرگش آشکار می شود. اگر وقایعنگارانی را که برگردش هستند از نعمت اشباع کند، پس از مرگش او را قدسیتی جاودانی خواهند داد؛ اگر آنان را بیازارد، جسدش را به سیخی زهرآلود خواهند کشید، با مرکب رسوایی خواهند آلود، و با آتش کینه کباب خواهند کرد. پاولوس دوم باپلاتینا نزاع کرد؛ پلاتینا شرح حالی برای او نوشت که بیشتر نظرات آیندگان از او بر آن مبتنی است؛ در آن شرح، پاولوس دوم عفریتی از خودخواهی، عظمت طلبی، و طمع معرفی شده است.
در آن ادعانامه مقداری حقیقت نهفته است، هرچند آن حقیقت چندان بیش از آن نیست که ممکن است در هر شرح حال دیگری که نویسنده اش خیری از قهرمان خود ندیده باشد پیدا شود. پیترو باربو، کاردینال سان مارکو، به صباحت خود مغرور بود، همانطور که هرکسی که صبیح المنظر باشد چنین است. وقتی به پاپی رسید، شاید برسبیل شوخی، پیشنهاد کرد که فوروموسوس (خوش منظر) نامیده شود؛ اما او را از این قصد منصرف ساختند؛ لاجرم عنوان پاولوس دوم را برای خود برگزید. در زندگی شخصی ساده بود، اما چون اثر شکوه و جلال را می دانست، درباری مجلل آراست و در آن از دوستان و مهمانانش با مهمان نوازی پرخرجی پذیرایی می کرد. پس از ورود به مجمع سری کاردینالهایی که به پاپی انتخابش کردند، وعده داد که اگر به سلطنت روحانی برسد، با ترکان خواهد جنگید، عدة کاردینالها را به بیست و چهار نفر و تعداد خویشان پاپ را در میان آنان به یک نفر تقلیل خواهد داد، هیچ کس را پیش از سی سالگی به کاردینالی نخواهد رساند، و در مورد تمام انتصابات مهم با کاردینالها مشورت خواهد کرد. اما پس از انتخاب شدن، تمامی آن وعده ها را، به این عنوان که سنن و اختیارات کهن را باطل خواهند ساخت، فراموش کرد. کاردینالها را با ارتقای عایدات سالانه شان به حداقل 4,000 فلورین (100,000 دلار؟) تسلی داد. خود او، که از خانواده ای بازرگان بود، امنیت حاصل از فلورین، دوکاتو، سکودو، و جواهری را که براقبال پرتو می افکند قدر می شناخت. تاج سه شاخه ای برسر می گذاشت که بهایش از بهای یک قصر بیشتر بود. در دوران کاردینالیش، زرگران را برای ساختن زیورهای گوهرنشان، مدالها، و صدفهای منقوش به کار می گرفت؛ این اشیای گرانبها را با بقایای قیمتی هنر کلاسیک در قصر مجلل خویش به نام پالاتتسو سان مارکو، که در دامنة کاپیتولینوس ساخته بود، گرد می آورد.1 با تمام مال دوستیش، به خرید و فروش مقامات

1. پیوس چهارم این کاخ را به ونیز اهدا کرد، و به همین سبب بود که بعداً پالاتتسو و نتسیا (کاخ ونیزی) نامیده شد. در زمان حکومت فاشیست، این کاخ مرکز رسمی بنیتو موسولینی بود.

کلیسایی تن نمی داد، و اگر رم را با رأفت اداره نمی کرد، با معدلت بر آن فرمان می راند.
به مناسبت نزاعش با اومانیستهای رم، از او به بدی یاد شده است. برخی از این اومانیستها دبیران پاپ یا کاردینالها بودند، بیشترشان شغلهای کم ارجتری داشتند؛ مانند منشیها و کارمندان دفتری دربار پاپ. پاولوس، خواه به عنوان صرفه جویی و خواه تصفیة کارمندان دفتری دربار پاپ، از پنجاه و هشت سینایی که پیوس دوم برآن گماشته بود، تمامی هیئت را منحل ساخت، تکالیف آن را به سایر قسمتها واگذارد، و هفتاد اومانیست را بیکار کرد یا به مشاغل پست تر گمارد. فصیحترین اومانیستهای اخراج شده بارتولومئو د ساکی بود که نام لاتینی پلاتینا را به مناسبت زادگاهش، پیادنا (نزدیک کرمونا)، برای خود اختیار کرده بود. پلاتینا از پاپ استدعا کرد که اخراج شدگان را دوباره به کار گمارد؛ وقتی پاولوس از قبول این خواهش امتناع کرد، او نامة تهدیدآمیزی به پاپ نوشت. پاولوس او را دستگیر کرد و چهار ماه در سانت آنجلو در زیر زنجیرگران زندانی ساخت، کاردینال گونتساگا او را از بند نجات داد، اما پاولوس فکر می کرد که پلاتینا تحت نظر بودن را تحمل خواهد کرد.
رهبر اومانیستها در رم یولیو پومپونیو لتو نام داشت که بنا به روایتی فرزند نامشروع پرینچیپه سانسوورینو، اهل سالرنو، بود. یولیو در جوانی به رم آمد، نزد والا تحصیل کرد. و به عنوان استاد لاتینی در دانشگاه جانشین او شد. چندان شیفتة ادبیات مشرکانه بود که گویی نه در رم زمان نیکولاوس پنجم یا پاولوس دوم، بلکه در رم زمان کاتوها یا قیصرها زندگی می کند. نخستین کسی بود که نوشته های کشاورزی کلاسیک وارو و کولوملا را منقح ساخت و دستورهای آنان را در پرورش تاکستان خود جداً به کار بست. به دانش توأم با فقر خود راضی بود. نیمی از اوقات خویش را در ویرانه های تاریخی رم می گذراند و برتباهی و هدم آنها می گریست. نام لاتینی پومپونیوس لایتوس را برای خود اختیار کرده بود و با لباس باستانی روم سر کلاس درس می رفت. هیچ تالاری درست نمی توانست جماعتی را که برای شنیدن سخنرانیهای او گرد می آمدند جای دهد؛ بعضی از دانشجویان او نیمه شب به محل درس می آمدند تا جایی برای خود فراهم کنند. دین مسیح را به نظر حقارت می نگریست؛ واعظان آن را، به این عنوان که ریاکارند، تقبیح می کرد؛ و دانشجویان خود را بیشتر با اخلاقیات رواقی بار می آورد تا با روحیات مسیحی. خانه اش موزة آثار عتیق رومی و مکانی برای دانشجویان و استادان فرهنگ و ادبیات روم قدیم بود. حوالی سال 1460، با اعضای این محفل، یک آکادمی رومی تشکیل داد که اعضایش نامهای مشرکانه اختیار می کردند و چنان نامهایی را به هنگام تعمید فرزندان خود به آنان نیز می دادند؛ ایمان مسیحی خود را تبدیل به پرستش دینی «نبوغ» روم می کردند؛ کمدیهای لاتینی اجرا می کردند؛ و سالروز پیدایش روم را با مراسم مشرکانه ای انجام می دادند، که طی آن اعضای اجرا کننده «کاهن» نام می یافتند و لایتوس «پونتیفکس ماکسیموس» بود. برخی از اعضای آن مجمع پیوسته خواب بازگرداندن

جمهوری رم را می دیدند.
در اوایل سال 1468 یکی از رمیان گزارشی به پلیس پاپ داد مبنی بر اینکه آکادمی برای خلع و دستگیری پاپ زمینه سازی می کند. بعضی از کاردینالها این اتهام را تأیید کردند و به پاپ اطمینان دادند که، به موجب شایعه ای در شهر، ترتیب قتل او داده شده است. پاولوس فرمان دستگیری لایتوس، پلاتینا، و سایر سران آکادمی را صادر کرد. پومپونیوس معذرتنامه های خاضعانه ای نوشت و اصالت آیین خود را اعلام داشت و پس از تنزیه، مرخص شد. سخنرانیهای تدریسی خود را از سرگرفت، اما طی آنها چنان به پیمان دینی خویش وفادار ماند که پس از مرگش (1498) چهل اسقف در تشییع جنازه اش شرکت کردند. اما پلاتینا را برای به دست آوردن مدرک توطئه شکنجه دادند؛ چنین مدرکی در هیچ جا پیدا نشد، اما پلاتینا، با وجود تسلیم چندین معذرتنامه، به مدت یک سال زندانی بود. پاولوس فرمان انحلال آکادمی را به عنوان آشیانة زندقه صادر کرد و تعلیم ادبیات مشرکانه را در مدارس رم ممنوع ساخت. جانشین او افتتاح مجدد فرهنگستان را به شرط اصلاح اجازه داد و به پلاتینا، که دیگر تایب شده بود، تصدی کتابخانة واتیکان را واگذار کرد. پلاتینا در آنجا مواد لازم را برای تدوین شرح حالهای گویا و فصیحش از پاپها یافت (زندگینامة پاپهای اعظم)، و وقتی که به داستان زندگی پاولوس دوم رسید، انتقام خود را از او گرفت. اما حق این بود که این ادعانامه برای سیکستوس چهارم بماند که بیشتر استحقاق آن را داشت.