گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل پانزدهم
.VII- اینوکنتیوس هشتم: 1484-1492


شکست سیکستوس با آشوبی که پس از مرگ او بر رم پدیدار شد تأیید گشت. اوباش انبارهای غلة پاپ را چپاول کردند، به بانکهای جنوواییها هجوم، و به قصر جیرولامو ریاریو حمله بردند. مراقبان واتیکان تمام اثاث آن را به یغما بردند. فرقه های اشرافی خود را مسلح ساختند؛ سنگرهایی در کوچه ها تشکیل شد؛ جیرولامو مجبور شد از نبرد خود با کولونا دست بکشد و سربازان خود را به شهر عقب بنشاند؛ خاندان کولونا بسیاری از دژهایشان را دوباره تصرف کردند. یک مجمع سری از کاردینالها با شتاب در واتیکان تشکیل شد، و تبادل یک مشت وعده و رشوه میان کاردینال بورجا و کاردینال جولیانو دلا رووره انتخاب جووانی باتیستا چیبو اهل جنووا را، که برای خود نام اینوکنتیوس هشتم را برگزیده بود، تأمین کرد.
اینتوکنتیوس در موقع انتخاب به پاپی پنجاه و دو سال داشت؛ بلند بالا و نیکوشمایل بود؛ چندان مهربان و آرام بود که خوبیش به ضعف خوشایند می گرایید؛ هوش و تجربه ای متوسط داشت؛ یکی از معاصرانش او را چنین وصف می کند: «زیاد عامی نیست.» دست کم یک پسر و یک دختر داشت، و شاید هم بیشتر؛ ابوت آن دو را صادقانه معترف بود، و پس از پیشه کردن مشاغل روحانی ظاهراً تجرد اختیار کرده بود. گرچه نکته پردازان رم قطعات نیشداری

دربارة فرزندان او نوشتند، عدةکمی از رمیان بر باروری او درزمان جوانی خرده می گرفتند. اما وقتی که مراسم ازدواج فرزندان و فرزندزادگان خود را در واتیکان انجام می داد، مردم نشانه های نارضایتی بروز می دادند.
در حقیقت اینوکنتیوس راضی به این بود که پدربزرگ باشد و از مهر و آسایش خانوادگی برخوردار. او به پولیتسیانو دویست دوکاتو پرداخت تا ترجمه ای از کتاب هرودوت را به او اهدا کند، اما جز این، دیگر دربارة اومانیستها خود را دردسر نداد. تعمیر و آرایش رم را با تأنی و به دست دیگران انجام داد. آنتونیو پولایوئولو را برای ساختن ویلای بلودره در باغ واتیکان، و آندرئا مانتنیا را برای نقاشی فرسکوهایی در نمازخانة آن استخدام کرد؛ اماحمایت از ادبیات و هنر را به طور عمده به اعیان و کاردینالها واگذاشت. به هرحال، با همان روش خود، سیاست خارجی را نخست به کاردینال دلا رووره و سپس به لورنتسو دمدیچی واگذار کرد. آن بانکدار مقتدر دختر پر جهیز خود مادالنا را برای ازدواج با پسر پاپ، فرانچسکتو چیپو، پیشنهاد کرد، اینوکنتیوس پیشنهاد اورا پذیرفت، قرارداد اتحادی با فلورانس امضا کرد (1487)، و از آن پس به فلورانسیهای مجرب و آرام رخصت داد که سیاست پاپ را اداره کنند. بدین ترتیب، به مدت پنج سال، ایتالیا از آرامش برخوردار بود.
در دوران حکومت اینوکنتیوس یکی از عجیبترین کمدیهای تاریخ به وقوع پیوست. پس از مرگ سلطان محمدثانی (1481)، دو پسرش، بایزید دوم و جم، برسر تخت و تاج عثمانی به نزاع برخاستند؛ جم دربروسه شکست خورد و با تسلیم خود به شهسواران قدیس یوحنا در رودس خود را از مرگ نجات داد (1482). پیر د/ اوبوسون، مهین سرور این شهسواران، از وجود جم برای تهدید بایزید استفاده کرد. سلطان حاضر شد که به آن شهسواران 45,000 دوکاتو در سال بپردازد، ظاهراً برای نگاهداری جم، و باطناً برای اینکه از انگیختن جم علیه سلطنت عثمانی، و استفاده از او به منزلة متحد مجاهدان مسیحی مانع شود. اوبوسون، برای آنکه چنین اسیر پرسودی هرچه بهتر و بیشتر محفوظ بماند، او را برای توقیف محترمانه به فرانسه فرستاد. سلطان مصر، فردیناند و ایزابل اسپانیا، ماتیاس کوروینوس فرمانروای مجارستان، فرانته حکمران ناپل، و پاپ اینوکنتیوس، همه حاضر بودند مبالغ گزافی برای انتقال جم به قلمرو خودشان بپردازند. در این رقابت برد با پاپ بود، زیرا علاوه بر پرداخت دوکاتو به آن مهین سرور، وعدة مقام کاردینالی نیز به او داد و به شارل هشتم پادشاه فرانسه یاری کرد تا به ازدواج با آن دوبرتانی، و تحصیل ملک او برای کشور خویش، نایل شود. بدین ترتیب، در 13 مارس 1489، جم، که حال «ترک بزرگ» نامیده می شد، با کوکبه ای شاهانه از خیابانهای رم گذشت، به واتیکان وارد شد، و به صورتی مجلل و محتشمانه تحت نظر قرار گرفت. بایزید، برای تأمین مقاصد شرافتمندانة پاپ، سه سال حقوق جهت نگاهداری جم فرستاد؛ و در 1492 برای پاپ چیزی فرستاد که، بنا به اطمینانی که خود می داد، سنان نیزه ای بود که با آن پهلوی عیسی را

شکافته بودند. برخی از کاردینالها به صدق گفتار سلطان شک داشتند، اما پاپ ترتیبی داد تا آن یادگار را از آنکونا به رم آورند؛ وقتی آن سنان به پورتا دل پوپولو رسید، خود پاپ آن را گرفت و طی مراسم باشکوهی به واتیکان برد. کاردینال بورجا آن را برای جلب احترام مردم بر افراشت، وآنگاه به نزد معشوقة خود رفت.
با وجود یاری سلطان به مئونت کلیسا، اینوکنتیوس از متعادل ساختن دخل و خرج کلیسا عاجز ماند. مانند سیکستوس چهارم و اغلب فرمانروایان اروپا، کسر بودجة خود را با تعیین قیمت برای مشاغل تأمین می کرد؛ و چون این طریقه را پرسود یافت، مشاغل جدیدی برای فروش ایجاد کرد. با افزودن شمارة منشیان پاپ به بیست و شش نفر، 62,400 دوکاتو تحصیل کرد؛ عدة پلمب زنان را به پنجاه و دو نفر افزایش داد و از هریک 2,500 دوکاتو گرفت. کار سنگین این آقایان گذاشتن یک مهر سربی بر فرمانهای پاپ بود. چنین عملیاتی، اگر شاغلان آن مشاغل پول از دست رفتة خود را نه تنها با مواجب بلکه با ارتشای علنی به اضعاف در نمی آوردند، چیزی همچند روش کنونی بیمة دوران حیات بود. مثلا دوتن از منشیان پاپ اقرار کردند که ظرف دو سال بیش از پنجاه فرمان جعل کرده و به موجب آن عده ای را مشمول غفران و معافیت ساخته بودند. پاپ خشمناک فرمان داد تا آن دو را، به جرم فرا رفتن از حد خود در سرقت، به دار زنند و بسوزانند (1489) در رم هر چیز- از بخشودگیهای قضایی تا مقام خود پاپ- قابل فروش به نظر می رسید. اینفسورا، که قولش قابل اعتماد نیست، از دو مردی سخن می گوید که با دختران خود زناکرده و بعد آنها را کشته بودند و با پرداخت هشت دوکاتو مرخص شده بودند. وقتی از کاردینال بورجا پرسیده بودند که چرا عدالت اجرا نمی شود، بنا به روایت، جواب داده بود: «خداوند مایل به قتل گناهکار نیست، بلکه می خواهد که او پول بدهد و زنده بماند.» فرانچسکتوچیبو، پسر پاپ، یک رذل بی بندو بار بود؛ بزور «به قصد اعمال شنیع» وارد خانه ها می شد، مراقب بود که قسمت اعظم جریمه های اخذ شده در محاکم مذهبی رم به خود او پرداخته شود، و با آن پولها قمار می باخت. یک شب 14,000 دوکاتو (350,000 دلار) به کاردینال رافائلو ریاریو باخت و شکایت نزد پدر برد که کاردینال او را فریفته است. پاپ کوشید تا آن مبلغ را برای او بازستاند، اما کاردینال اعتراف کرد که آن را برای پالاتتسو دلا کانچلریا، که در دست ساختمان بود، خرج کرده است.
دنیوی ساختن سلطنت پاپ- اشتغال آن به سیاست، جنگ، و امورمالی- به کالج کاردینالها اعضایی را افزود که در قدرت اداری، نفوذ سیاسی، یا نیروی مالی کافی برای خرید شغل خود مشهور بودند. اینوکنتیوس، علی رغم وعدة خود برای محدود نگاه داشتن کالج کاردینالها به بیست و چهار عضو، هشت تن به آن افزود. بیشتر این اعضای جدید برای چنان شغل مهمی نامناسب بودند؛ بدین گونه بود که منصب کاردینالی به جووانی د مدیچی سیزدهساله اعطا شد تا قسمتی از وعده ای که به لورنتسو داده شده بود ایفا شود. بسیاری از کاردینالها صاحب تحصیلات

عالی بودند و از ادبیات، موسیقی، تئاتر، و هنر حمایت می کردند؛ چند تنی از آنان قدسی مآب بودند و چند تن دیگر فقط وظایف دینی کوچکی انجام داده بودند و هنوز کشیش محسوب نمی شدند. بسیاری از آنان صراحتاً دنیوی بودند؛ وظایف سیاسی، دیپلوماسی، و مالی ایشان ایجاب می کرد که مردان دنیاداری باشند و بتوانند از حیث دانش و تزویر با همترازان خود در حکومتهای ایتالیا یا کشورهای ورای آلپ برابری کنند؛ بعضی از آنان از اشراف رم تقلید می کردند، کاخهای خود را مستحکم می ساختند، و برای حفظ خود از این اشراف، و نیز از اراذل رم و سایر کاردینالها، مردان مسلح نگاه می داشتند.1 پاستور، مورخ بزرگ کاتولیک، در بحث از اعمال دنیوی کاردینالها شاید کمی در قضاوت تند رفته باشد:
اینکه لورنتسو د مدیچی کالج کاردینالها را در زمان اینوکنتیوس هشتم کوچک می شمرد بدبختانه بسیار با اساس بود. ... از کاردینالهای دنیوی، آسکانیو سفورتسا، ریاریو، اورسینی، سکلافناتوس، ژان دولابالو، جولیانو دلا رووره، ساولی، و روذریگو بورخا برجسته تر از سایرین بودند. اینان همه عمیقاً به فسادی آلوده بودند که در عصر رنسانس در میان طبقات عالی ایتالیا رایج بود. این کاردینالها در کاخهای مجلل خود، که به تمام تجملات ظریف یک تمدن بسیار مترقی مجهز بود، به سان امیران دنیوی می زیستند؛ و چنان می نمود که جامة مذهبی خود را فقط وسیلة زینتی برای مقام خویش به شمار می آورند. به شکار می رفتند، قمار می کردند، ضیافتهای مجلل می دادند، در سبکسریهای روزهای کارناوال شرکت می کردند، و هرگونه بی بندوباری اخلاقی را برای خود مجاز می دانستند. این موضوع مخصوصاً در روذریگو بورجا صدق می کرد.
فساد سران در تشویش اخلاقی رم منعکس می شد و آن را تشدید می کرد. اعمال زور، دزدی، هتک ناموس، ارتشا، دسیسه بازی، و انتقامجویی از امور روزمره بودند. هر سپیده دم جسد مردانی در خیابانها دیده می شد که شبانگاه کشته شده بودند. زایران و سفیران در نزدیکی پایتخت مسیحیت به دست راهزنان گرفتار و گاه کاملاً عریان می شدند. زنان در کوچه ها یا خانه های خود مورد حمله قرار می گرفتند. یک قطعه از صلیب واقعی، که در قاب نقره قرار داشت، از خزانة اشیای مقدس کلیسای سانتا ماریا در تراستوره دزدیده شد؛ بعداً آن چوب، در حالی که از قاب خود عاری شده بود، دریک تاکستان به دست آمد. چنین بی ایمانی در همه جا رایج بود. بیش از پانصد خانوادة رمی به بدعتگذاری محکوم، ولی باپرداخت جریمه آزاد شده بودند؛ مع هذا، شاید دربار پولپرست رم به متصدیان سودجو و آدمکش تفتیش افکار، که در آن زمان به نهب اسپانیا دست زده بودند، ترجیح داشت. حتی کشیشان نیز در دین تشکیک می کردند؛ یکی از آنان متهم بود که به جای عبارات قداس کلماتی از خود قرار داده است: «ای مسیحیان که خوراک و پوشاک را چون خدا می پرستید.» همینکه پایان سلطنت روحانی

1. در یک شورای کلیسایی در ژوئن 1486، کاردینال بورجا، کاردینال بالو را برای مست بودن وی ملامت کرد؛ کاردینال بالو این سرزنش را با «روسپی زاده» خواندن آلکساندر ششم آینده پاسخ گفت.

اینو کنتیوس نزدیک می شد، پیمبرانی ظهور کردند که از بلایی قریب الوقوع خبر می دادند، و در فلورانس بانگ ساوونارولا شنیده می شد که وضع دوران را با زمان ظهور ضد مسیح یکسان می دانست.
وقایعنگاری چنین می گوید: «در 20 سپتامبر 1492 غوغایی در شهر رم به راه افتاد، و بازرگانان دکانهای خود را بستند. مردمی که در کشتزارها و تاکستانها بودند شتابان به خانه های خود بازگشتند، زیرا خبر مرگ پاپ اینوکنتیوس هشتم منتشر شده بود.» داستانهای عجیبی از ساعات مرگ او گفته شد: چگونه کاردینالها جم را تحت نظر مستحفظین مخصوص قرار دادند، تا مبادا فرانچسکتوچیپو او را به ملکیت خویش درآورد؛ چه سان کاردینال بورجا و کاردینال رووره درکنار بستر مرگ او با یکدیگر دست به گریبان شدند. اینفسورای غیرقابل اعتماد کهنترین داستانگوی ما دربارة مرگ پاپ است. او می گوید که سه پسر، برای اینکه مقدار زیادی از خون خود را برای تزریق به پاپ مشرف به موت داده بودند، تلف شدند و پزشکان می کوشیدند پاپ را، با وارد کردن خون به بدنش، از مرگ نجات دهند. اینوکنتیوس 48,000 دوکاتو (600,000 دلار؟) ارث برای خویشان خود به جا گذاشت و درگذشت. او در کلیسای سان پیترو دفن شد، و آنتونیو پولایوئولو گناهان او را با سنگ گور مجللی پوشاند.