گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل شانزدهم
.II- آلکساندر ششم


انتخاب بورجا به پاپی از طرف مجمع سری در حقیقت انتخابی بود که خود مردم کرده بودند. هرگز انتخاب هیچ پاپی مردم را تا این اندازه مسرور نکرده بود، و هیچ تاجگذاریی بدان سان با شکوه نبود. جماعات انبوه ازدیدن کوکبة تماشایی اسبان سفید، علمها و فرشینه ها، شهسواران و بزرگمنشان، کمانداران و سواران ترک، هفتصد کشیش، کاردینالهای رنگین پوش، و بالاخره خود آلکساندر خوش اندام، بسیار مسرور بودند. آلسکاندر با آنکه شصت و یک

سال داشت، هنوز کشیده قامت بود و از وجناتش سلامت مزاج، نیرو، وغرور می بارید و، به قول یک شاهد عینی، «قیافه ای آرام و جلالی سرشار» داشت، وحتی هنگامی که جمعیت را برکت می داد، مانند یک امپراطور بود. فقط تنی چند ازصاحبان افکار محتاط، مانند جولیانو دلا رووره وجووانی د مدیچی، بیم آن داشتند که مبادا پاپ جدید، که پدری مهربان شناخته شده بود، قدرت خود را بیش از آنچه برای تنقیح و تقویت کلیسا به کار اندازد، در بزرگ کردن خانوادة خود اعمال کند.
آلسکاندر کار خود را خوب آغاز کرد. در سی و شش سال بین مرگ اینوکنتیوس و تاجگذاری آلکساندر، دویست و بیست قتل مشهود در رم اتفاق افتاده بود. پاپ جدید اولین قاتل دستگیر شده را عبرت سایرین قرار داد؛ جانی به دار آویخته شد، برادرش نیز با اواعدام شد، و خانه اش هم ویران گشت. شهر این شدت عمل را ستود، جنایت قطع شد، نظم دوباره در رم برقرار گشت، و تمام مردم ایتالیا از اینکه شخص نیرومندی در رأس کلیسا قرار گرفته بود خشنود شدند.
هنر و ادبیات دچار رکود شدند. آلکساندر عمارات زیادی در داخل و خارج رم بنا کرد؛ هزینة ساختن سقف جدیدی را برای کلیسای سانتاماریا مادجوره با طلای به دست آمده ازقارة جدید امریکا و اهدا شده از طرف فردیناند و ایزابل پرداخت، مقبرة هادریانوس را تبدیل به دژ مستحکم سانت آنجلو کرد، و درون آن را دوباره تزیین نمود تا حجره هایی برای زندانیان پاپی و مکان راحت تری برای پاپهایی که ممکن بود مورد ایذای دشمنان قرار گیرند تهیه کند. بین آن دژ وکاخ واتیکان یک راهرو دراز سرپوشیده ساخت که اورا در زمان حملة شارل هشتم به رم در 1494 پناه داد و کلمنس هفتم را از کمند لوتریها، به هنگام تاراج رم، نجات بخشید. پینتوریکیو استخدام شد تا آپارتمان بورژیا را در واتیکان بیاراید. چهارتا از این شش اطاق توسط لئو سیزدهم به حال سابق بازگردانده و به روی عموم گشوده شد. یک تابلوی هلالی در یکی از آنها تک چهرة باروحی را از آلکساندرمی نمایاند-صورتی شادان، بدنی نیرومند، باجامه ای فاخر. در اطاق دیگری تصویر باکره ای دیده می شود که درحال تعلیم خواندن به کودکی است. بنا به گفتة وازاری، این تصویری است از جولیا فارنزه که بنا به روایتی معشوقة پاپ بوده است. وازاری می افزاید که آن تصویر شامل «سر پاپ آلکساندر در حال ستایش او» نیز بوده است، اما هیچ تصویری از پاپ در آنجا نمودار نیست.
آلکساندر دانشگاه رم را از نوساخت. چند معلم سرشناس را به آنجا دعوت کرد و مواجب آنان را چنان مرتب پرداخت که قبل از آن سابقه نداشت. تئاتر را دوست می داشت و از کمدیها و رقصهایی که دانشجویان دانشگاه برای جشنهای خانوادگی او ترتیب می دادند خشنود می شد. موسیقی سبک را به فلسفة سنگین ترجیح می داد. در 1501 سانسور مطبوعات را با فرمانی مبنی براینکه هیچ کتابی نباید بدون تصویب اسقف محل چاپ شود دوباره برقرار ساخت.

اما آزادی وسیعی برای ساتیرنویسی ومناظره قایل شد. به سخنان نیشدار مزاحان شهر می خندید، و پیشنهاد سزار بورژیا را مبنی برتنبیه این لیچارگویان رد کرد. به سفیر فرارا چنین گفت: «رم شهر آزادی است که در آن هرکس می تواند هرچه بخواهد بگوید و بنویسد. مردم ازمن خیلی بد می گویند، اما من اهمیت نمی دهم.»
ادارة امور کلیسا به وسیلة او در نخستین سالهای سلطنت روحانیش به طرز مؤثری انجام می گرفت. اینوکنتیوس هشتم خزانه را تهی و مقروض به جا گذاشته بود؛ «برای اصلاح وضع مالیة پاپ صرف تمام قدرت مالی آلکساندر لازم بود؛ دوسال وقت او گرفته شد تا توانست بودجه را متعادل سازد.» از عدة کارکنان واتیکان و همچنین از مخارج کاسته شد، اما امور مربوط به ضبط و ربط اداری همچنان بدقت انجام می گرفتند و حقوق کارمندان سروقت پرداخته می شد. آلکساندر مراسم مذهبی پرزحمت شغل خود را با وفاداری، اما با بیصبری یک سوداگر، انجام می داد. رئیس تشریفات او یک نفر آلمانی به نام یوهان بورخارد بود که در جاودان ساختن شهرت و فضیحت مخدومش سهمی بسزا داشت. او در یادداشتهای روزانة خود تقریباً هرچه می دید ثبت می کرد، حتی بسا چیزهایی که آلکساندر می خواست ندیده بماند. پاپ آنچه را که در مجمع سری وعده کرده بود داد؛ حتی به کسانی مانند کاردینال د مدیچی، که با اومدت بیشتری مخالفت کرده بودند، سخاوت بیشتری ابراز داشت. یک سال پس از انتصابش به مقام پاپی دوازده کاردینال جدید برعدة کاردینالها افزود؛ برخی از این کاردینالها مردان واقعاً لایقی بودند؛ بعضی به تقاضای قدرتهای سیاسیی منصوب شدند که مصالحه با آنها صلاح بود؛ دوتن از آنان بسیار جوان بودند- ایپولیتو د/ استة پانزدهساله، و سزار بورژیای هجده ساله؛ یکی از آنان، آلساندرو فارنزه ارتقای خود را مرهون خواهرش جولیا فارنزه بود که بسیار کسان او را معشوقة پاپ می دانستند. رمیان تندزبان، که پیش بینی نمی کردند روزی آلساندرو را به عنوان پاپ پاولوس سوم خواهند ستود، اورا «کاردینال پاچین» می نامیدند. قویترین کاردینالهای پیر، جولیانو دلا رووره، از اینکه با وجود حاکمیتش بر پاپ پیشین، اینوکنتیوس هشتم، چندان نفوذی در آلکساندر نداشت ناراضی بود. آلکساندرکاردینال سفورتسا را مشاور محبوب خود ساخته بود. جولیانو، دریک لحظة خشم شدید، به اسقف نشین خود در اوستیا رفت و گاردی از مردان مسلح برای خود تشکیل داد. یک سال بعد به فرانسه گریخت و از شارل هشتم تمنا کرد که به ایتالیا تجاوز کند، یک شورای عام تشکیل دهد، وآلکساندر را، به این عنوان که مشاغل را با بیشرمی می فروشد، خلع نماید.
در همان اوان، آلکساندر با یک رشته مسائل سیاسی ناشی از فشار قدرتهای ایتالیایی توطئه گر مواجه بود. ایالات پاپی بار دیگر به دست عده ای از دیکتاتوران محلی افتاده بودند. این دیکتاتورها، با آنکه خود را نمایندة کلیسا می نامیدند، از ضعف پاپ اینوکنتیوس هشتم برای استقرار مجدد استقلالی استفاده کرده بودند که اسلافشان در زمان پاپی آلبورنوث یا

سیکستوس چهارم از دست داده بودند. برخی از شهرهای قلمرو پاپ از طرف دولتهای محلی تصرف شده بودند؛ مثلا سورا و آکویلا را در 1467 ناپل تسخیر کرد؛ و فورلی را در 1488 میلان تصاحب نموده بود. بنابراین نخستین تکلیف آلکساندر درآوردن این ایالات تحت سلطة حکومت مرکزی پاپ و گرفتن مالیات از آنها بود- همان گونه که شاهان اسپانیا، فرانسه، و انگلستان فرمانروایان فئودالی را منکوب ساخته بودند. او این مأموریت را به سزار بورژیا محول کرد که آن را با منتهای سرعت و بیرحمی، آنچنانکه دهان ماکیاولی از تحسین بازماند، انجام داد.
شدیدتر از این وضع، که به رم نزدیکتر و رفع مزاحمت آن نیز فوریتر بود، خودسری شدید نجبا بود، که نظراً تابع پاپ و عملاً مخاصم او و برایش خطرناک بودند. ضعف حکومت دنیوی پاپ از زمان بونیفاکیوس هشتم به این اشراف رخصت داده بود تا حکومت فئودالی قرون وسطایی خود را در املاک خویش حفظ کنند، قوانینی برای خود وضع نمایند، ارتشهایی تشکیل دهند، به میل خود و بیپروا دست به جنگ یازند، و نظم و تجارت لاتیوم را برهم زنند. کمی بعداز انتخاب آلکساندر به پاپی، فرانچسکتو چیپو املاکی را که از پدرش اینوکنتیوس به او رسیده بود به مبلغ 40,000 دوکاتو (500,000 دلار) به ویرجینیو اورسینی فروخت. این اورسینی افسر عالیرتبه ای در ارتش ناپل بود و بیشتر پولی را که برای خرید آن املاک پرداخته بود از فرانته گرفته بود؛ در حقیقت ناپل دو نقطة سوق الجیشی مستحکم در قلمرو پاپ به دست آورده بود. آلکساندر، با تشکیل اتحادیه ای با ونیز، میلان، فرارا، و سینا، با تجهیز یک ارتش، و بامستحکم ساختن دیوار بین سانت آنجلو و واتیکان، به عکس العمل پرداخت. فردیناند دوم پادشاه اسپانیا، چون می ترسید که یک حملة مشترک علیه ناپل قدرت آراگون را در ایتالیا پایان دهد، آلکساندر و فرانته را به مذاکره تشویق کرد. اورسینی، به منظور تحصیل حقی جهت نگاهداری املاک خریداری کرده، 40,000 دوکاتو به پاپ پرداخت؛ و آلکساندر پسر خود جوفره را، که در آن هنگام سیزده سال داشت، با سانچا نوة زیبای پادشاه ناپل نامزد کرد (1494).
در ازای وساطت فردیناند، آلکساندر هردو امریکا را به عنوان پاداش به او داد. کریستوف کلمب جزایر هند غربی را دوماه پس از انتخاب آلکساندر به پاپی کشف کرده و آنها را به فردیناند و ایزابل تقدیم داشته بود. پرتغال دنیای جدید را به موجب فرمان کالیکستوس سوم (1479) ادعا می کرد. این فرمان ادعای پرتغال را بر تمام زمینهای واقع در ساحل اقیانوس اطلس تنفیذ کرده بود. اسپانیا چنین احتجاج می کرد که آن فرمان فقط ساحل شرقی اقیانوس اطلس را شامل می شود. این دو کشور نزدیک بود با یکدیگر بجنگند که آلکساندر دو فرمان صادر کرد (3و 4 مه 1493) و بنابر آن تمام نواحی مکشوفه را در غرب خطی فرضی از قلب شمال به قطب جنوب به فاصلة 480 کیلومتری مغرب جزایر آسور و رأس الاخضر به اسپانیا،

و آنچه در مشرق این خط بود به پرتغال تخصیص داد، مشروط بر اینکه اراضی مکشوفه مسکن عیسویان نباشند و فاتحان در مسیحی ساختن اتباع خود بکوشند. «عطیه» پاپ البته فقط قسمتهایی را شامل می شد که به زور شمشیر تصرف شده باشند، اما صلح را بین دو کشور شبه جزیزة ایبری حفظ می کرد. هیچ کس ظاهراً این اندیشه را به خود راه نمی داد که غیر مسیحیان هم حقوقی بر زمینهای مورد سکونت خود داشته باشند.
گرچه آلکساندر می توانست قاره ها را تقسیم کند، ولی نگاه داشتن واتیکان برایش امری دشوار بود. وقتی فرانته فرمانروای ناپل مرد(1494) شارل هشتم تصمیم گرفت به ایتالیا تعرض کند و ناپل را به فرانسه ملحق سازد. آلکساندر، که از خلع شدن خود بیمناک بود، به عمل فوق العاده ای دست زد؛ بدین معنی که از سلطان عثمانی کمک خواست. در ژوئیة 1494 یکی از منشیان خود را، به نام جورجو بوتچاردو، نزد بایزید دوم فرستاد، با این پیام که شارل هشتم قصد دخول به ایتالیا، گرفتن ناپل، و خلع کردن یا مطیع ساختن پاپ را دارد و می خواهد در جهادی علیه قسطنطنیه از جم به عنوان مدعی تاج و تخت عثمانی استفاده کند. آلکساندر پیشنهاد کرد که بایزید با پاپ، ناپل، و شاید هم ونیز علیه فرانسه تشریک مساعی کند. بایزید بوتچاردو را با تواضعی که خاص شرقیان است پذیرفت و او را با 40,000 دوکاتو، که برای مخارج نگاهداری جم تخصیص داده بود، همراه با فرستاده ای از جانب خود، نزد پاپ بازگرداند. بوتچاردو در سنیگالیا توسط جووانی دلا رووره، برادر آن کاردینال ناراضی که وصفش قبلاً آمد، دستگیر شد. آن 40,000 دوکاتو را با پنج نامه ای که گفته می شد از سلطان به پاپ نوشته شده اند از او گرفتند. در یک نامه پیشنهاد شده بود که آلکساندر جم را بکشد و جسد او را به قسطنطنیه بفرستد تا پس از وصول آن 300,000 دوکاتو (3,750,000 دلار) برای پاپ ارسال گردد، که با آن «عالیجناب می تواند املاکی برای خود و فرزندانش خریداری کند.» کاردینال دلا رووره رونوشت نامه را برای پادشاه فرانسه فرستاد. آلکساندر ادعا کرد که کاردینال آن نامه ها و داستانهای مربوط به آنها را جعل کرده است. شواهد موجود بودن پیام آلکساندر را به بایزید تأیید می کنند، اما جواب سلطان را به او محتملا مجعول می دانند. ونیز و ناپل نیز قبلا وارد مذاکرات مشابهی با ترکها شده بودند. فرانسوای اول نیز بعداً همین کار را کرد. دین نیز برای فرمانروایان، تقریباً مانند هرچیز دیگر، وسیله ای برای قدرت است.
شارل آمد، از کشو دوست خود، میلان، و فلورانس وحشتزده گذشت، و به رم نزدیک شد (دسامبر 1494). کولونا، با آماده شدن برای تجاوز به پایتخت، از او پشتیبانی کرد. یک ناو گروه فرانسوی اوستیا- بندر رم در دهانة رود تیبر- را تصرف کرد و تهدید نمود که مانع ورود غله از سیسیل خواهدشد. بسیاری از کاردینالها، از جمله آسکانیو سفورتسا، جانبداری خود را از شارل اعلام کردند؛ ویرجینیو اورسینی قلعه های خود را به روی شاه گشود؛ نیمی از کاردینالها از او خواستند که پاپ را خلع کند. آلکساندر در کاستلو سانت آنجلو پناه گرفت و سفیرانی

فرستاد تا با فاتح وارد مذاکره شوند؛ شارل نمی خواست با از میان برداشتن پاپ اسپانیا را برخود بشوراند؛ هدفش ناپل بود، که ثروت آن همواره خاطر افسران او را به خود مشغول می ساخت. از این رو با آلکساندر صلح کرد، مشروط بر آنکه به ارتش وی اجازة عبور بلامانع از لاتیوم داده شود، پاپ کاردینالهای طرفدار فرانسه را ببخشاید، و جم را تسلیم کند. آلکساندر به این شرایط تسلیم شد و به واتیکان بازگشت؛ آنگاه شارل سه بار در برابر او زانو زد، و پاپ با لطف مخصوصی او را از پابوسی خودش بازداشت. شارل «اطاعت» رسمی فرانسه از پاپ را وعده داد؛ و بدین گونه تمام نقشه های مربوط به خلع پاپ نقش برآب شدند. در 25 ژانویة 1495، شارل به ناپل حرکت کرد و جم را با خود برد. در 25 فوریه، جم از برونشیت مرد. به موجب شایعه ای، آلکساندر مزور به او یک سم تدریجی داده بود، اما هیچ کس آن داستان را دیگر معتبر نمی داند.
به محض رفتن فرانسویان، آلکساندر شجاعت خود را بازیافت. او حال محتملا چنین اندیشیده بود که ایالاتی نیرومند، ارتشی خوب، و سرداری لایق لازم است تا پاپها را از شر نیروهای دنیوی نجات دهد. او با ونیز، آلمان، اسپانیا، و میلان یک اتحاد مقدس تشکیل داد (31 مارس 1495)- ظاهراً برای دفاع متقابل و جنگ با ترکان، و باطناً برای طرد فرانسویان از ایتالیا. شارل ملتفت قضیه شد و از راه رم به پیزا عقب نشینی کرد؛ آلکساندر برای اجتناب از او چندی در اورویتو و پروجا به سر برد. وقتی شارل به فرانسه گریخت، آلکساندر فاتحانه وارد رم شد؛ از فلورانس خواست که به اتحادیه ملحق شود و ساوونارولا را، که دوست فرانسه و دشمن پاپ است، طرد یا ساکت کند. ارتش پاپ را تجدید سازمان داد؛ جووانی، بزرگترین فرزند زنده ماندة خود، را در رأس آن گذاشت؛ و فرمان داد تا دژهای اورسینی طاغی را تسخیر کند (1496). اما جووانی سردار نبود؛ از این رو در سوریانو شکست خورد، مفتضحانه به رم بازگشت، و عیاشیهای بی بندوبار خود را، که شاید موجب مرگ زودرسش شدند، از سر گرفت. مع هذا، آلکساندر استحکامات فروخته شده به ویرجینیو اورسینی را دوباره به دست آورد و اوستیا را از فرانسه بازگرفت. چون ظاهراً بر تمام موانع فایق آمد، به پینتوریکیو دستور داد که فرسکوهایی بر دیوارهای آپارتمان پاپ در سانت آنجلو بسازد و غلبة پاپ را برشاه در آن بنمایاند. آلکساندر حال در اوج قوس صعودی خود بود.