گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل هجدهم
.فصل هجدهم :لئودهم - 1513-1521


I – کاردینال نوجوان

پاپی که نام خود را به یکی از درخشانترین و آلوده ترین اعصار تاریخ رم داد، مقام روحانی خویش را مدیون استراتژی سیاسی پدر خود بود. لورنتسو دمدیچی به دست سیکستوس چهارم تقریباً از پا درآمده بود؛ اما امید داشت که قدرت خانواده اش و امنیت اعقابش در فلورانس، با عضویت یکی از افراد خانواده در کالج کاردینالها و وجود او در محافل داخلی کلیسا، تامین خواهد شد. بنابراین فکر، دومین پسر خود، جووانی، را از اوان کودکی وقف کلیسا کرد. وسط سر جووانی را در هفتسالگی (1482) به رسم کشیشان تراشیدند؛ بزودی قائم مقام متصدی موقوفات کلیسا شد و عواید اضافی آنها را دریافت داشت. در هشت سالگی به ریاست حوزة دیرفون دوس در فرانسه برگزیده شد؛ در نهسالگی به ریاست دیر ثروتمند پاسینیانو، و در چهاردهسالگی به ریاست دیر تاریخی مونته کاسینو، منصوب شد؛ پیش از انتخابش به پاپی شانزده تا از این مقامات را در اختیار داشت. در هشت سالگی به سمت منشی اول پاپ منصوب، و در چهاردهسالگی کاردینال شد.1
به آن جوان عالیمقام تعلیم و تربیتی داده شد که در دسترس ثروتمندترین اشخاص بود. در میان دانشوران، شاعران، سیاستمداران، و فیلسوفان پرورش یافت؛ مربیش مارسیلیو فیچینو بود، یونانی را از دمتریوس خالکوندولس، و فلسفه را از برناردو دابیبینا، که بعداً یکی از کاردینالهایش شد، آموخت. از مجموعه های هنری و مکالمات هنری و مکالمات مربوط به هنر در کاخ پدرش یا حوالی آن، ذوق زیبایی را، که در سنین بلوغش مذهبی برای او شده بود، دریافت. شاید آن گشاده دستی مفرط و گاه بیپروا و آن زندگی پرنشاط و تقریباً اپیکوری را، که مشخص دوران کاردینالی

1. باید به خاطر داشت که کاردینال شدن مستلزم کشیش بودن نبود؛ و کاردینالها بیشتر به سبب قابلیت و ارتباطات سیاسی خود برگزیده می شدند تا به جهت شایستگیهای مذهبی.

و پاپی او بود و نتایج بسیار مؤثری برای جهان مسیحی به بارآورد، از پدرش فراگرفته بود. در سیزدهسالگی وارد دانشگاهی شد که پدرش دوباره در پیزا تأسیس کرده بود؛ در اینجا به مدت سه سال فلسفه، الاهیات، قانون کلیسایی، و قانون مدنی تحصیل کرد. وقتی که در شانزدهسالگی علناً اجازه یافت به کالج کاردینالها در رم ملحق شود، لورنتسو او را با یکی از جالبترین نامه های تاریخی روانه کرد (12 مارس 1492):
شما وهمة ما که به سعادت شما دلبسته هستیم باید خود را مورد الطاف عالیة یزدان بدانیم، نه تنها برای افتخارات و نعماتی که به خاندان ما عطا شده است، بلکه مخصوصاً به این سبب که در شخص شما از بزرگترین منزلت برخوردار گشته ایم. این موهبت، که فی نفسه بسیار مهم است، با کیفیات ملازم خود و بویژه از لحاظ جوانی شما و موقع جهانی ما اهمیت بیشتری کسب می کند. بنابراین، نخستین چیزی که من به شما تذکار می دهم این است که باید نسبت به خدا سپاسگزار باشید و همواره به خاطر آورید که حصول چنین منزلتی از شایستگی، خردمندی، و مراقبت شما نیست، بلکه از برکت لطف یزدان است که شما می توانید آن را فقط با یک زندگی متقی، عفیف، و مثالی جبران کنید؛ و تکالیف شما در اجرای این وظایف سنگینتر است، زیرا در سنین اولیة عمر خود شواهدی به دست داده اید که نشان می دهد قابلیت انجام این وظایف را دارید. ... بنابراین بکوشید تا بار منزلت زودرس خود را با نظم زندگی و استمرار در آن تحصیلاتی که با حرفة شما مناسبند سبک سازید. وقتی شنیدم که سال پیش به میل خود غالباً در آیین تناول عشای ربانی و اعتراف شرکت کرده اید، بسیار خرسند شدم؛ گمان نمی کنم برای کسب فیض آسمانی راهی بهتر از عادت دادن خود به اجرای این وظایف و نظایر آنها باشد. ...
من نیک می دانم که اکنون که باید در رم یعنی آن شهر پراز بیعدالتی ساکن شوید، کار شما در پیروی از این نصایح مشکلتر خواهد بود. تأثیر سرمشق برهر چیز غالب است؛ اما شاید شما با اشخاصی مصادف شوید که مخصوصاً بکوشند که شما را فاسد کنند و به شرور سوق دهند؛ زیرا همان گونه که خود شما ممکن است دریابید، کامیابی زودگاه شما در نیل به این منزلت عالی چنان عظیم است که کسی بی حسد بر آن نمی نگرد؛ و آنها که نتوانسته اند شما را از وصول به آن عزت بازدارند مخفیانه، با انگیختن شما به از دست دادن محبوبیت عام، در تنزل آن خواهند کوشید تا شما را به ورطه ای افکنند که خود در آن فرو افتاده اند؛ دراین کوشش، جوانی شما برای آنها مایة اطمینان خواهد بود. چون اکنون در میان برادران شما در کالج کاردینالها فضیلت کمتر وجود دارد، شما باید با استحکام بیشتری با مشکلات نامبرده مقابله کنید. من در حقیقت اعتراف می کنم که چند تن از آنان مردان خوب و دانشمندی هستند که زندگیشان سرمشق است، و توصیه می کنم که آن زندگی را نمونة رفتار خود قرار دهید. در رقابت با آنان، به نسبتی که سن و غرابت منصبتان شما را از همگنانتان ممتاز می سازد، مشهورتر و محترمتر خواهید شد. مع هذا، باید از متهم شدن به ریا برحذر باشید؛ از هر تظاهری در رفتار و بحث بپرهیزید، خود را خشک و خشن نشان ندهید. امیدوارم به مرور زمان این اندرز را بهتر از آنچه من می توانم بیان کنم بفهمید و به کار بندید.
با اینهمه، شما به اهمیت شایان اخلاقی که باید دارا باشید آشنا هستید، زیرا نیک می دانید که اگر کاردینالها چنان که باید باشند، جهان مسیحیت سعادتمند خواهد شد، زیرا در این صورت همواره آن کس که به پاپی برگزیده می شود مرد خوبی خواهد بود که آرامش عالم مسیحیت از او قوام خواهد یافت. پس بکوشید تا خود را چنان بسازید

که اگر دیگران مانند شما شوند، ما بتوانیم انتظار یک برکت جهانی را داشته باشیم. ارائة طریق دربارة رفتار و گفتار شما کار آسانی نیست. بنابراین، فقط به شما توصیه می کنم که در محاوره با کاردینالها و صاحبمنصبان دیگر زبانتان محترمانه و عاری از تصنع باشد. ... مع هذا، در این نخستین سفرتان به رم صلاح در این است که بیشتر در شنیدن بکوشید تا در گفتن. ...
در مراسم عام لباس خود و مخلفات آن را پایینتر از حد متوسط بگیرید نه بالاتر از آن. یک خانة زیبا و خانوادة منظم بر خدم و حشم و مسکن مجلل مرجح خواهد بود. ... پوشیدن لباس حریر و استعمال جواهرات برای مردی در منصب شما مناسب نیست. ذوق شما در تحصیل چند عتیقة ظریف، یا گردآوری کتابهای ارزنده، و نیز در انتخاب چند تن ملازم دانشمند و نیکونسب بهتر نشان داده خواهد شد تا در برگزیدن عدة زیادی از اشخاص عادی. بیش از آنچه به میهمانی روید، میهمانی بدهید؛ اما در هیچ یک افراط نکنید. غذای خودتان ساده باشد و به قدر کافی ورزش کنید، زیرا کسانی که جامه ای مثل شما دارند، چنانچه در حفظ سلامت خود دقت نکنند، بزودی علیل خواهند شد. ... به دیگران خیلی کم اعتماد کنید. یک قاعده هست که من آن را بیش از قواعد دیگر به شما توصیه می کنم: صبح زود از خواب برخیزید. این کار نه تنها به سلامت شما کمک خواهد کرد، بلکه باعث خواهد شد که کار روزانة خود را بهتر و سریعتر انجام دهید؛ و چون وظایف زیادی به منصب شما تعلق می گیرد، از قبیل اجرای مراسم مذهبی، تحصیل، دادن بارعام، و غیره، به کار بستن این اندرز را بسیار سودمند خواهید یافت. ... شاید در موارد مخصوص از شما تقاضا شود که برای تحصیل لطف پاپ میانجیگری کنید. مواظب باشید که این میانجیگری زیاد تکرار نشود، زیرا او بنابر خوی خود نسبت به کسانی کریمتر است که او را با خواهشهای زیاد زحمت ندهند. این موضوع را باید رعایت کنید تا مبادا او را رنجیده خاطر سازید. ضمناً به خاطر داشته باشید که گاه باید با او در موضوعات مقبولتر سخن گویید؛ اگر مجبور شدید لطفی از او درخواست کنید، خواهش خود را با آن تواضع و حقارتی توأم سازید که با خوی او سازگار است. خداحافظ.
لورنتسو کمتر از یک ماه بعد مرد، و جووانی تازه به آن «مرکز بیعدالتی» رسیده بود که با شتاب به فلورانس بازگشت تا برادر مهتر خود پیرو را در وراثت متزلزلش یاری دهد. یکی از بدبختیهای نادر جووانی وجود او در فلورانس هنگام سقوط پیرو بود. برای رهایی از خشم عنان گسیختة مردم شهر علیه خاندان مدیچی، جووانی به لباس یک راهب فرقة فرانسیسیان درآمد؛ بی آنکه شناخته شود، از میان جماعات مخاصم خود را به سان مارکو رسانید؛ و اجازه خواست که به آن صومعه، که از اجدادش عطای فراوان دیده بود اما در آن زمان تحت اختیار ساوونارولا دشمن پدرش بود، وارد شود. راهبان او را پذیرفتند. پس خود را چندی درحومه مخفی ساخت، و آنگاه از کوهستان گذشت تا در بولونیا به برادران خویش ملحق شود. چون آلکساندر ششم را دوست نمی داشت، از رفتن به رم اجتناب کرد؛ مدت شش سال متواری یا دور از وطن بود، اما هرگز بی پول نماند. با برادرش جولیو (بعداً پاپ کلمنس هفتم) و چند تن از دوستانش به آلمان، فلاندر، و فرانسه رفت. سرانجام، پس از آشتی با آلکساندر، در رم مسکن گزید (1500).

همه کس او را دوست می داشت. او فروتن، مهربان، و بدون تظاهر بخشنده بود. هدایای گرانبهایی برای استادان پیشین خود، پولیتسیانو و خالکوندولس، فرستاد. به گردآوری کتابها و آثار هنری پرداخت، و حتی عواید وسیعش بزحمت کفایت یاریش به شاعران، هنرمندان، موسیقیدانان، و دانشمندان را می کرد. از تمام هنرها و لطایف زندگی بهره مند شد؛ مع هذا، گویتچاردینی، که هرگز نسبت به پاپها بیمهر نبود، او را چنین وصف می کند: «شهرت شخصی عفیف را دارد و آدابش سرزنش ناپذیراست»؛ و آلدوس مانوتیوس او را به مناسبت «زندگی متورع و غیرقابل ملامتش» ستود.
دگرگونی زندگیش وقتی آغاز شد که یولیوس دوم او را به عنوان نمایندة پاپ برای حکومت به بولونیا و رومانیا فرستاد (1511). با ارتش پاپ به راونا رفت، بدون سلاح در میدان جنگ آمدوشد می کرد و سربازان را تشجیع می نمود، و برای برکت دادن مقتولین چندان در میدان شکست باقی ماند تا به دست سربازان یونانی اجیر فرانسویان فاتح اسیر شد. پس از آنکه در اسارت به میلان برده شد، با مسرت مشاهده کرد که حتی سربازان فرانسوی چندان توجهی به کاردینالهای مخالف پاپ و شورای سیار آنان نمی کنند، بلکه برای برکت یافتن و طلب بخشایش از او، و شاید هم به خاطر پول سرشار او، مشتاقانه نزد وی می آیند. از اسیر کنندگان نرمخوی خود گریخت، به نیروهای اسپانیایی پاپ که پراتو را غارت کردند و فلورانس را گرفتند پیوست، و در بازگرداندن خاندان مدیچی به قدرت با برادرش جولیانو شرکت کرد (1512). چندماه بعد به رم احضار شد تا درمجمع انتخاب کنندگان جانشین یولیوس حضور یابد.
او هنوز سی وهفت سال داشت وگمان نمی برد که خودش به پاپی انتخاب شود. چون از فیستول نشیمنگاه خود رنج می برد، برتخت روان وارد مجمع شد. پس از یک هفته بحث، و ظاهراً بدون بند و بست، جووانی به پاپی برگزیده شد (11 مارس 1513) و نام لئو دهم را برای خود انتخاب کرد. هنوز کشیش نبود، اما این نقص در 15 مارس دفع شد.
همگان از انتخاب او متعجب و شاد شدند. پس از دسیسه های مظلم آلکساندر و سزاربورژیا، و جنگها و اغتشاشات و کشمکشهای زمان یولیوس، مردم از انتخاب مرد جوانی که طبعی مساهل داشت و در خوش طینتی، حذافت و فروتنی، و حمایت از ادبیات و هنر مشهور بود و نیز از ریاست او بر کلیسا که احتمالاً به صلح و سلم رهنمون می شد، احساس آرامش می کردند. حال آلفونسو فرارا، که چنان بیرحمانه مورد حملة یولیوس قرار گرفته بود، از آمدن به رم بیمی نداشت. لئو تمام حقوق امارت او را به وی برگرداند، و آن امیر حقشناس در 17 مارس، هنگامی که لئو می خواست برای شرکت در مراسم تاجگذاری سوار اسب شود، رکاب مرکب او را نگاه داشت. این مراسم به طرز بیسابقه ای پرخرج بود؛ و 100,000 دوکات هزینه برداشت. آگوستینو کیجی بانکدار ابزار شناوری تهیه کرد که، کتیبه وار، این جملة امیدبخش به زبان لاتینی برآن نوشته شده بود: «یک بار ونوس (آلکساندر) سلطنت می کرد، پس از او

مارس (یولیوس) به پادشاهی رسید، و اکنون پالاس (خرد) فرمانروایی می کند.» یک سخن نکته دار دیگر دهان به دهان می گشت: «مارس بود، پالاس هست، و من، ونوس، همواره خواهم بود.» شاعران، مجسمه سازان، و زرگران شادی می کردند؛ اومانیستها به خود نوید بازگشت عصر آوگوستوس را می دادند. هرگز هیچ کس تحت چنان شرایط مساعدی از تحسین عمومی بر مسند پاپی جلوس نکرده بود.
اگر عقاید یادداشت نویسان آن زمان را باور کنیم، خود لئو با شادی به برادرش جولیانو چنین نوشت: «بگذار از منصب پاپی خود لذت بریم، زیرا خدا آن را به ما داده است.» این گفته، که مجعول به نظر می رسد، نشانة بیحرمتی نبود، اما روح خرمی را می نمایاند که برای مسرت و گشاده دستی آماده بود و، شاید از روی سادگی، از اینکه در اوان اقبال بلندش نیمی از عالم مسیحیت تدارک شورشی را علیه او می دید بیخبر بود.