گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل هجدهم
.VII – رافائل و لئو دهم: 1513- 1520


لئو، میکلانژ را تاحدی به این سبب از خود راند که مردان وزنان متعادل الاخلاق را دوست می داشت، و تا اندازه ای هم به این جهت که عشق زیادی به معماری، یا ستبری در هنر نداشت؛ او یک قعطه گوهر را به یک کلیسای جامع، و یک مینیاتور را به یک بنای یادگاری ترجیح می داد. لئو کارادوسو، سانتی دی کولا سابا، میکله ناردینی، و عدة زیادی از زرگران دیگر را به کار جواهرسازی، برجسته کاری مدالی، مدالیون سازی، سکه سازی، و ساختن ظروف مقدس مشغول می داشت. به هنگام مرگ، مجموعه ای از سنگهای قیمتی، یاقوت، یاقوت کبود، زمرد، الماس، مروارید، تاج پاپی، کلاه اسقفی، و سینه بند گوهرنشان به جای گذاشت که 204,655 دوکاتو

(بیش از 2،500،000 دلار) ارزش داشتند. باید متذکر بود که بیشتر اینها را از اسلاف خود به ارث برده بود و قسمتی از خزانة پاپ را تشکیل می دادند که از تأثیر کاهش قیمت پول رایج مصون می بود.
لئو در حدود بیست نقاش را به رم دعوت کرد، اما رافائل تقریباً تنها فردی بود که لئو به او لطف می ورزید. لئوناردو را آزمود و، به این عنوان که «وقت تلف کن» است، اخراج کرد. فرا بارتولومئو در 1514 وارد رم شد و یک پطرس حواری و یک بولس حواری نقاشی کرد؛ اما هوا و هیجان رم با طبع او ناسازگار درآمد و بزودی به آرامش صومعة فلورانسی خود بازگشت. لئو کار سودوما را دوست می داشت، اما ندرتاً جرئت می کرد که آن هرزة بیپروا را اجازه دهد آزادانه در واتیکان بگردد. سباستیانو دل پیومبو را پسر عم لئو، جولیو د مدیچی، در اختیار گرفته بود.
رافائل، هم از حیث اخلاق و هم از جهت ذوق، با لئو توافق داشت. هر دو لذت طلبانی دوست داشتنی بودند که مسیحیت را لذتبخش ساخته بودند؛ اما هر دو همان قدر سخت کار می کردند که به بازی می پرداختند. لئو آن هنرمند با نشاط را با تکالیف زیادی مشغول داشت: تکمیل نقاشی مسکن شخصی پاپ، طرح الگو برای فرشینه های نمازخانة سیستین، تزیین تالارهای جلوباز واتیکان، ساختمان کلیسای سان پیترو، و حفظ هنر کلاسیک. رافائل این مأموریتها را با نشاط و ذوق انجام داد، و علاوه بر آن برای نقاشی بیست تصویر مذهبی، چند رشته فرسکو شرک آمیز، پنجاه تصویر حضرت مریم، و تک چهره هایی که هر یک از آنها ثروت و شهرت برای او در بر داشت وقت پیدا کرد. لئو از خدمتگزاری او سوء استفاده کرد و از او درخواست نمود که جشنهایی ترتیب دهد، مناظری برای دکوراسیون تئاتر نقاشی کند، و شبیهی از یک فیل محبوب بسازد. شاید کار زیاد، و همچنین عشق، مرگ زودرسی برای رافائل پیش آورد.
اما او اکنون در عنفوان نیرومندی و ریعان سعادت بود. در نامه ای به «عمو سیمونة عزیز ... که مثل پدر نزد من گرامی هستی،» که او (رافائل) را برای تجرد ممتدش ملامت کرده بود، با خوی خوشی آکنده از اعتماد به نفس چنین می نویسد:
اما دربارة ازدواج باید بگویم که من هر روز خرسندم از اینکه کسی را که شما برای من برگزیده بودید، یا در حقیقت هر کس دیگر را، ندیده ام. در این مورد، من از شما عاقلتر بوده ام ... و یقین دارم که شما اکنون باید تشخیص دهید که وضعم همین طور بهتر است. من در رم سرمایه ای معادل 3,000 دوکاتو دارم، و یک عایدی مطمئن به مبلغ 50 دوکاتو بیش از آن. حضرت قدسی مآب مواجبی معادل 300 دوکاتو برای نظارت بر تجدید ساختمان سان پیترو درباره ام برقرار کرده است که تا عمر دارم از من بریده نخواهد شد. ... علاوه بر این، آنچه برای کارهایم می خواهم به من می دهند. من تزیین یک تالار بزرگ را برای حضرت قدوسیش آغاز کرده ام، و برای این کار باید 1,200 کراون طلا دریافت کنم. به این ترتیب، عموی عزیزم، می بینید که من افتخاری برای خانواده و کشورم فراهم کرده ام.

در سی ویک سالگی به خیل مردان آگاه وارد شد. شاید برای پوشاندن جوانی خود، ریشی مشگین گذاشته بود. رافائل با راحتی، و حتی شکوه، در کاخی که توسط برامانته ساخته شده و به 3,000 دوکاتو خریده بود زندگی می کرد. جامه اش به لباس یک شریفزادة جوان می مانست. هنگام حضورش در واتیکان، با موکب مجللی از شاگردان و مراجعان همراه بود. میکلانژ او را ملامت کرد و گفت: «شما همچون سرداری با کوکبه به هر سو می روید»؛ و رافائل پاسخ داد: «و شما هم تنها می گردید، مثل یک دژخیم.» او هنوز جوانی خوش طبع، و از حسد آزاد بود، اما عشق به رقابت داشت، به قدر سابق متواضع نبود (چگونه می توانست باشد؟) اما همواره برای دیگران امیدبخش بود؛ به دوستانش شاهکارهایی اهدا می کرد، و حتی نسبت به نقاشان درجة دوم و سوم نقش حامی را ایفا می نمود. اما، بر حسب مورد، ممکن بود به نحوی زننده بذله گو باشد. وقتی دو کاردینالی که از کارگاه هنری او دیدن می کردند بر آن شدند که از تصویرهای او ایراد بگیرند - مثلاً گفتند که چهره های حواریون خیلی سرخ است – او چنین پاسخ داد: «از این امر تعجب نکنید، عالیجنابان؛ من آنها را عمداً چنین رسم کردم؛ آیا نمی توان تصور کرد که وقتی اینان ببینند کلیسا تحت حکومت کسانی مثل شماست، از خجلت در آسمان سرخ خواهند شد؟» مع هذا تصحیحاتی را که در کار او می شد بدون نفرت می پذیرفت؛ مثلا در نقشه هایی که برای کلیسای سان پیترو رسم کرده بود. او می توانست عده ای از نقاشان را با تقلید از جنبه های عالی هنرشان تهنیت گوید، بی آنکه از استقلال و اصالت اثر خود بکاهد. برای اینکه خودش باشد، به تنهایی احتیاج نداشت.
اخلاقیات او کاملا با رفتارش تطبیق نمی کرد. اگر او بشدت مجذوب زیبایی زنان نشده بود، نمی توانست آنان را با آن جذابیت نقاشی کند. غزلیاتی در پشت نقاشیهای خود برای کتاب مناظره نوشت. او یک گروه معشوقه داشت، اما هر کس حتی خود پاپ ظاهراً می اندیشید که یک چنین هنرمند بزرگی حق التذاذ از چنین سرگرمیهایی را دارد. وازاری پس از وصف هرج ومرج جنسی رافائل، ظاهراً در جمله ای که در دو صفحه بعد می گوید، متوجه تناقص گویی خود نشد. آن جمله چنین است: «کسانی که از زندگی پرهیزکارانة او تقلید می کنند، در آسمان پاداش خواهند یافت.» وقتی کاستیلیونه از رافائل پرسید مدلهای زنان زیبایی را که نقاشی کرده از کجا یافته است، او پاسخ داد که آنها را در تصور خود از عناصر مختلف زیباییهایی ساخته که در زنان مختلف دیده است؛ از این رو او به عدة زیادی از چنین نمونه هایی احتیاج داشت. مع هذا، مایة سالم وجانپروری درخوی و کارهایش هست؛ در زندگی هنریش یکپارچگی، آرامش، و صفایی در میان کشمکشها، انشعابها، حسادتها، و تهمتهای آن عصر وجود دارد. او به سیاستهایی که نزدیک بود لئو و ایتالیا را به تباهی کشانند اعتنایی نداشت؛ شاید احساس می کرد که رقابتهای احزاب و کشورها برای قدرت و امتیاز، بازی بی ارزش و یکنواخت تاریخ است و هیچ چیز جز اخلاص به خیر، زیبایی، و حقیقت مهم نیست.

رافائل پیگیری از حقیقت را به ارواح متهورتر واگذارد، و خود را به خدمت زیبایی قانع ساخت. در نخستین سالهای سلطنت لئو، تزیین تالار الیودورو را ادامه داد. با یک هوس ناگهانی- و برای مصور ساختن طرد بربرها از ایتالیا – یولیوس برای دومین نقاشی دیواری اصلی اطاق، ملاقات تاریخی آتیلا و لئو اول را انتخاب کرده بود (452). نقاشی رافائل هنگامی به لئو اول وجنات یولیوس دوم را داده بود که لئو دهم به مسند پاپی جلوس کرد. تصویر مورد تجدید نظر قرار گرفت و لئو، لئو شد. موفقتر از این تصویر بزرگ دسته جمعی، تابلو کوچکتری است که رافائل در طاق بالای پنجرة همان اطاق نقاشی کرد. در اینجا پاپ جدید، شاید برای یادبود فرارش از دست فرانسویان در میلان، موضوع نجات پطرس را از زندان، به وسیلة یک فرشته، پیشنهاد کرد. رافائل تمام هنروری ترکیبی خود را برای دادن وحدت و حیات به داستانی که جایگاه پنجرة اطاق نقاشی آن را به سه صحنه تقسیم کرده بود به کار برد: در سمت چپ نگهبانان خفته دیده می شوند، در بالا فرشته ای درحال بیدارکردن پطرس است، و در سمت راست، آن فرشته، حواری خواب آلود و حیرتزده را به سوی آزادی می برد. درخشندگی فرشته ای که شبستان را روشن می سازد بر سپر سربازان می تابد و چشمشان را کور می کند؛ و هلال ماه، که ابرها را سفید می سازد، این منظره را از لحاظ بررسی نور به یک صحنة تماشایی تبدیل می کند.
آن هنرمند جوان در فراگرفتن هرشیوة جدید ولعی خاص داشت. برامانته بدون اجازة میکلانژ دوست خود را برای دیدن فرسکوهای سقف نمازخانة سیستین، قبل از اتمام آنها، برده بود. رافائل بشدت تحت تأثیر قرار گرفت. شاید، با خضوعی که هنوز با غروری همراه بود، خود را در حضور نابغه ای احساس کرد که صاحب نبوغی برتراز خودش بود، هرچند که از لطف ظاهر کمتر برخوردار بود. او خود را به آن نفوذ جدید واگذاشت تا به هنگام رسم فرسکوهای اطاق هلیودوروس در وجودش جریان یابد و در موضوعها و شکلها وی را یاری دهد. این تصویرها عبارتند از: ظهور خداوند به نوح، قربانی ابراهیم، رؤیای یعقوب، و بوته زار آتش گرفته. این نفوذ بار دیگر خود را در تصویر اشعیای نبی، که برای کلیسای سانت آوگوستینوس نقاشی کرد، نشان می دهد.
در 1514 رافائل کاردر اطاقی را آغاز کرد که از روی تصویر عمده اش به تالار آتش سوزی بورگونامیده می شود. یک افسانة قرون وسطایی می گوید که چگونه پاپ لئو سوم (795-816)، فقط با ساختن علامت صلیب، آتشی را که بورگو- یعنی ناحیه ای از روم که برگرد واتیکان قرار داشت- تهدید به سوختن می کرد خاموش ساخت. شاید رافائل فقط الگوی این نقاشی دیواری را تهیه کرده و نقاشی آن را به شاگردش جان فرانچسکو پنی واگذار کرده بود. بااین حال، ترکیب آن نقاشی بسیار نیرومند است و به بهترین سبک داستانی رافائل رسم شده است. با اختلاط داستان کلاسیک و مسیحی، رافائل در سمت چپ یک آینیاس شکیل و عضلانی کشید

که پدر پیر اما عضلانی خود، آنخیسس، را به محل امنی می برد. یک مرد برهنة دیگر، که به وجه کامل رسم شده است، از بالای دیوار آن ساختمان مشتعل آویخته و آمادة افتادن است؛ نفوذ میکلانژ دراین سه برهنه آشکار است. رافائلیتر از آن، یک مادر به هیجان آمده است که از بالای دیوار آویزان شده تا طفل خود را به مردی بسپارد که روی نوک پا بلند شده و دست خود را از پایین دراز کرده است. میان ستونهای عظیم گروههایی از زنان از پاپ یاری می طلبند، و پاپ از ایوان آهسته به آتش فرمان می دهد که قطع شود. اینجا رافائل هنوز در رأس خط و حرفة خویشتن است.
برای تصویرهای باقی مانده در اطاق، رافائل الگوهایی رسم کرد؛ و شاید در این کار حتی مورد یاری شاگردانش نیز قرار گرفت. از روی این الگوها، پرینو دل واگا در بالای پنجره سوگند لئو سوم را نقاشی کرد. در آن تابلو لئو سوم خود را در برابر شارلمانی از گناه بری می سازد (800)؛ بر دیوار خروجی یک شاگرد بزرگتر او، جولیو رومانو – تنها فرد برجستة رمی در هنر رنسانس – نبرد اوستیا را رسم کرد که در آن لئو چهارم (که به طرز قابل توجهی شبیه لئو دهم به نظر می رسد) اعراب مهاجم را عقب نشاند (849)؛ و در فضاهای دیگر، شاگردان چیره دست او تصویرهایی آرمانی از سلاطین رسم کردند که بخوبی شایستة نماینده شدن در کلیسا بودند. در یک تک چهرة نهایی، تاجگذاری شارلمانی، لئو دهم، لئو سوم می شود؛ و فرانسوای اول، که در اینجا مثل شارلمانی نقاشی شده است، در قیافة دیگری به آرزوی خود، که نیل به امپراطوری باشد، می رسد. این تصویر نمایانندة ملاقات لئو با فرانسوا در بولونیا در یک سال قبل (1516) است.
رافائل چند طرح مقدماتی برای تالار چهارم که تالار قسطنطین نام داشت تهیه کرد؛ این نقاشی پس از مرگ او تحت حمایت کلمنس هفتم انجام گرفت؛ در همان اوان لئو دهم او را وادار کرد که به تزیین تالارهای جلوبازی دست بزند که توسط برامانته ساخته شده بود تا حیاط سان داماسوس را در واتیکان احاطه کند. خود رافائل ساختمان این تالارها را تمام کرده بود؛ حال او برای سقف یک تالار پنجاه و دو فرسکو رسم کرد (1517-1519) که داستان کتاب مقدس را از بدو خلقت تا واپسین داوری می نمایاند. کار نقاشی به جولیو رومانو، جان فرانچسکو پنی، پرینو دل واگا، پولیدورو کالدارا دا کاراوادجو، و چندتن دیگر واگذار شد؛ درحالی که جووانی دا اودینه ستونهای چهارگوش و زیرسوهای طاقها را با تصاویر و نقوش آرابسک با گچ ورنگ تزیین کرد. این فرسکوها گاه موضوعاتی را مورد استفاده قرار می دادند که قبلا بر سقف نمازخانة سیستین انجام گرفته بودند، اما با دستی سبکتر و باروحی ساده تر و با نشاط تر که طالب عظمت یا تعالی نبود، بلکه حوادث دلپذیری از داستانها را می جست: مانند آدم و حوا و فرزندانشان که از میوة بهشت بهره می گیرند، ملاقات سه فرشته با ابراهیم، اسحاق در حال در آغوش کشیدن رفقه، یعقوب وراحیل برسرچاه، یوسف وزن فوطیفار، پیدا شدن موسی،

داوود و بتشبع، و ستایش شبانان. این نقاشیهای کوچک البته نمی توانند با نقاشیهای میکلانژ قابل مقایسه باشند؛ زیرا دنیا و نوع آنها متفاوت است- دنیایی از لطف زنانه، نه نیروی مردانه؛ آنها نشانة رافائل سبکدل در آخرین پنج سال زندگی وی هستند، و تصاویر سقف نمازخانة سیستین نشانة میکلانژ در اوج قدرتش.
شاید لئو کمی بر آن سقف، و مجدی که برسلطنت یولیوس نشانده بود، رشک می برد. پس از انتصابش به مقام پاپی، به فکر افتاد که خاطرة سلطنت روحانی خودش را، با آراستن دیوارهای نمازخانة سیستین با فرشینه، جاودان سازد. در ایتالیا بافندگانی نبودند که بتوانند با نساجان فلاندری برابری کنند، ولئو فکر کرد که در فلاندر نقاشانی نیستند که بارافائل همتراز باشند. او آن هنرمند را مأمور کرد (1515) که ده زیرطرح از صحنه های کتاب اعمال رسولان رسم کند. هفت تا از این زیرطرحها توسط روبنس در بروکسل برای چارلز اول، پادشاه انگلستان، خریداری شدند (1630) که اکنون در موزة ویکتوریا و البرت لندن موجودند. اینها جزو جالبترین نقاشیهایی هستند که تاکنون ساخته شده اند. رافائل در اینجا تمام معلومات ترکیب، کالبدشناسی، و اثر نمایشی خود را به کاربرد؛ در میان تمام آثار نقاشی، فقط قطعات معدودی هستند که از صید معجزه آسای ماهی، مأموریت عیسی به پطرس، مرگ آنانیاس، پطرس در حال معالجة مرد شل، یا بولس درحال وعظ در آتن برتر به شمار روند- هرچند در این تصویر اخیر چهرة زیبای بولس از فرسکوهای مازاتچو در فلورانس دزدیده شده است.
این ده زیرطرح به بروکسل فرستاده شدند، و درآنجا برنارت وان اورلی، که شاگرد رافائل در رم بود، برانتقال طرحها به پارچه های حریر و پشمین نظارت کرد. در مدت کوتاه سه سال، هفت تا از آن فرشینه ها تمام، وهمة ده فرشینه تا 1520 تکمیل شدند. در 26 دسامبر 1519، هفت تا از این فرشینه ها را بردیوارهای سیستین آویختند و برگزیدگان رم را برای دیدن آنها دعوت کردند. منظرة آنها شوری ایجاد کرد. پاری دو گراسی در یادداشتهای روزانة خود چنین نوشت: «تمام جماعتی که در نمازخانه حضور داشت از دیدن این فرشینه ها متحیر شد؛ همگان متفق الرأیند که در جهان چیزی از آنها زیباتر نیست.» هر فرشینه ای مجموعاً 2,000 دوکاتو (25,000 دلار) می ارزید؛ هزینه های مربوط به این ده فرشینه به خالی شدن خزانة لئو کمک، و فروش آمرزشنامه و مشاغل بیشتری را ایجاب کرد.1 لئو حال می بایست احساس کرده باشد که او و رافائل با یولیوس و میکلانژ دریک نبرد هنری در همان نمازخانه مصاف داده و جایزه را برده بودند.

1. به هنگام مرگ لئو، این فرشینه ها گرو گذاشته شدند تا پرداخت دیون پاپ را آسانتر سازند؛ در تاراج رم بسختی آسیب دیدند؛ یکی از آنها به چند تکه تقسیم، و دو تا به قسطنطنیه فروخته شد. همة آنها تا سال 1554 به نمازخانة سیستین بازگردانده شدند؛ و هر سال، در عید جسد، در میدان سان پیترو به مردم نشان داده می شدند. لویی چهاردهم دستور داد کپیه هایی از آنها با رنگ روغنی تهیه کردند. در 1798 این فرشینه ها به دست فرانسویان افتادند، در 1808 به واتیکان بازگردانده شدند، و حال در تالار مخصوصی به نام «گالری فرشینه ها» در معرض نمایشند.

باروری شگفت انگیز رافائل- که در سی وهفت سالگی او بیشتر بود تا در هشتادونه سالگی میکلانژ- وصف موجز صحیحی از اورا دشوار می سازد، زیرا هر محصول اوشاهکاری بود که استحقاق جاودان ماندن داشت. او نقشهایی برای انتقال برموزائیک، چوب، جواهر، مدال، سفالینه، ظروف برنزی، و جعبه های جواهر ساخت. و طرحهایی برای مجسمه ها و نقشه هایی برای قصرها طرح کرد. میکلانژ وقتی شنید که رافائل مدلی درست کرده که لورنتستولوتی از روی آن مجسمة مرمرینی از یونس درحال سوار شدن برنهنگ ساخته است، ناراحت شد، اما نتیجةکار دوباره او را مطمئن ساخت – رافائل نابخردانه ازعنصر تصویری خود عدول کرده بود. او در معماری بهترکار می کرد، زیرا دوست او، برامانته، وی را در آن کار راهنمایی می کرد. در حدود 1514، وقتی که به تصدی کار کلیسای سان پیترو گمارده شد، دوست خود فابیو کالوو را به ترجمة اثر ویترویوس به زبان ایتالیایی گماشت؛ و از آن پس عاشق بیقرار سبکها و شکلهای معماری کلاسیک شد. ادامة کار او در ساختمان تالارهای جلوباز، لئو را چندان خوشحال ساخت که او را به مدیریت تمام قسمتهای معماری و هنری واتیکان منصوب کرد. رافائل چند کاخ غیرمشهور در رم ساخت و در طرح ویلا ماداما برای کاردینال جولیو د مدیچی شرکت کرد؛ مع هذا، ساختمان این ویلا عمدتاً کار جولیو رومانی، به عنوان معمار و نقاش، و جووانی دا اودینه به عنوان تزیینکار، بود. یکی از شاهکارهای معماری رافائل که هنوز برجاست پالاتتسو پاندولفینی است که پس از مرگش از روی نقشه های او ساخته شد؛ این کاخ هنوز جزو بهترین قصرهای فلورانس است. او، با یک وارستگی عالی منشانه، استعدادهای خود را در خدمت خود کیجی صراف گذاشت، برای او نمازخانه ای در کلیسای سانتاماریا دل پوپولو ساخت، و برای اسبهایش چنان اصطبلهایی بنا کرد (1514) که درخور یک کاخ بودند. برای شناختن رافائل، و رم زمان لئو، ما باید یک لحظه درنگ کنیم و بر کیجی محتشم نظری بیفکنیم.