گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل هجدهم
.X – لئو پولیتیکوس (لئوسیاس)


مایة تأسف است که درمیان تمامی این هنرها و ادبیات، لئو مجبور بود به بازیهای سیاسی بپردازد. اما او رئیس کشور بود و در زمانی می زیست که نیروهای آن سوی آلپ سرانی ماجراجو، ارتشهایی بزرگ، وفرماندهی نیرومند داشتند؛ لویی دوازدهم پادشاه فرانسه و فردیناند کاتولیک در هر لحظه ممکن بود بر سر تقسیم ایتالیا توافق کنند، همان گونه که در تقسیم ناپل سازش کرده بودند. برای مقابله با این تهدیدات- و ضمناً برای تقویت ایالات پاپی و بزرگ کردن خاندان خود- لئو تصمیم داشت که فلورانس را (که درآن هنگام توسط برادرش، جولیانو، و برادرزاده اش، لورنتسو، بر آن حکومت می کرد) با میلان، پیاچنتسا، پارما، مودنا، فرارا، و اوربینو متحد سازد و از آنها اتحادیه ای تحت فرمانروایی افراد صدیق از خانوادة مدیچی قراردهد؛ و آنگاه آن سرزمینها را، با ایالات موجود کلیسا، به منزلة سدی در برابر تجاوز از شمال متحد سازد؛ و اگر ممکن باشد، جانشینی سلطنت ناپل را، از طریق ازدواج، برای یکی از اعضای خاندان خود تأمین کند؛ سپس، با ایتالیایی که بدین گونه نیرومند شده است، اروپا را در یک جهاد دیگر علیه ترکان رهبری کند. ماکیاولی، که هیچ گونه پیشداوری به نفع مسیحیت با پاپها نداشت، این نقشه را- لااقل تا آنجا که به اتحاد و حفاظت ایتالیا رهنمون می شد- بسیار پسندید؛ این بود فکر اصلی در نگارش کتاب شهریار.
لئو با تعقیب این هدفها، به کمک وسایل خیلی محدود نظامی که در اختیار داشت، تمام روشهای کشورداری و دیپلوماسی معمول درمیان شهریاران زمان خود را به کار بست. دروغگویی، پیمانشکنی، دزدی، و آدمکشی شایستة رئیس یک کلیسای مسیحی نبود؛ اما تمام پادشاهان متفق الرأی بودند که این کارها برای نگاهداری ملک ضروریند. لئو، که ابتدا یک فرد خانوادة مدیچی بود و بعد پاپ شد، تا آنجا که فربهی، فیستول، شکارورزی، بخشندگی، و بنیة مالیش اجازه می داد، از عهدة آن نقش خوب برآمد. همة شاهان از اینکه او مانند یک قدیس رفتار نمی کرد تقبیحش می کردند؛ اما، به گفتة گویتچاردینی، «لئو به هنگام نیل به مقام پاپی تمام انتظارات را باطل ساخت، زیرا چنان می نمود که بیش از حد تصور خردمند، اما بسیار کمتر خوب است.» دشمنانش مدتی چنین می انگاشتند که زیرکی ماکیاولیش مربوط به نفوذ پسر عمش جولیو (کلمنس هفتم آینده) یا کاردینال بیبینا بود؛ اما چون وقایع سیر خود را انجام دادند، آشکار شد که آنان (دشمنان) می بایست با خود لئو سروکار داشته باشند، یعنی نه با شیر،

بلکه با روباه، با کسی که مؤدب بود و لغزنده، محیل و غیرقابل محاسبه، اخاذ و کجرفتار، گاه ترسان و زمانی مردد، اما در انجام کار قادر به اخذ تصمیم و پیش گرفتن یک سیاست راسخ.
بگذارید مناسبات او را با ایالات ماورای پاپ به فصل دیگری موکول کنیم، و خود را اینجا به امور ایتالیا محدود سازیم و آن را به طور خلاصه شرح دهیم، زیرا هنر زمان لئو موضوع زنده تری است تا سیاستهایش. او مزیت بزرگی بر اسلاف خود داشت، زیرا فلورانس، که با آلکساندر و یولیوس مخالفت کرده بود، حال شاد بود که جزیی از قلمرو او باشد، زیرا او مزایای بیشمار به شارمندان آن داده بود، و وقتی که به دیدار شهر اجدادش رفت، اهالی آن، با بستن چندین طاق نصرت زیبا، از او صمیمانه استقبال کردند. از آن «نقطة اتکا» و همچنین از رم، دیپلوماتها و نظامیان خود را، و نیز حمایت خویش را از هنر، به خارج می گسترد تا سرزمین خویش را وسعت بخشد. در 1514 مودنا را به دست آورد. در 1515 فرانسوای اول برای تجاوز به ایتالیا و تسخیر میلان آماده شد؛ لئو برای مقاومت در برابر او ارتشی مهیا کرد و یک اتحادیة ایتالیایی تشکیل داد و به دوک اوربینو، که تیولدار حوزة روحانی و مقر پاپ بود، فرمان داد تا تمام قوایی را که می تواند گردآورد و در بولونیا به او ملحق شود. آن دوکا، فرانچسکو ماریا دلا رووره، از آمدن سر باز زد، هرچند لئو بتازگی پول در اختیار او گذاشته بود تا به سربازانش بدهد. پاپ به سببی گمان برد که او با فرانسه ارتباط مخفیانه برقرار کرده است. به محض اینکه دستش از گرفتاریهای خارجی باز شد، فرانچسکو را به رم احضار کرد؛ دوکا به جای آنکه به رم برود، به مانتوا گریخت. لئو او را تکفیر کرد و به استغاثه ها و پیامهای الیزابتا گونتساگا و ایزابلا د/استه، عمه و مادرزن آن امیر بیباک، بی اعتنا ماند؛ نیروهای پاپ اوربینو را بدون مقاومت گرفتند، فرانچسکو مخلوع اعلام شد و لورنتسو، برادزادة لئو، دوک اوربینو گشت (1516). یک سال بعد، مردم شهر به پا خاستند و لورنتسو را طرد کردند؛ فرانچسکو ارتشی فراهم کرد و دوکنشین خود را بازستاند؛ لئو بشدت مشغول جمع آوری پول و نیرو شد؛ پس از هشت ماه جنگ، به مقصود رسید، اما مخارج جنگ خزانة پاپ را تهی ساخت و حسن نیت ایتالیا به پاپ و خانوادة اخاذ او را تبدیل به سوءنیت کرد.
فرانسوای اول برای تحصیل دوستی پاپ از فرصت استفاده کرد و ازدواج لورنتسو، دوک به امارت بازگشتة اوربینو، را با مادلن دو لاتور د/ اوورنی، که عایدی جالب توجهی به میزان 10,000 کراون (125,000 دلار؟) در سال داشت، پیشنهاد کرد. لئو موافقت کرد؛ لورنتسو به فرانسه رفت (1518) و مادلن و جهازش را با خود آورد. یک سال بعد، مادلن، پس از زاییدن دختری که کاترینا نام یافت و بعدها کاترین دو مدیسی ملکة فرانسه شد، درگذشت؛ و اندکی پس از آن، خود لورنتسو نیز از جهان رفت. گفته می شد که علت مرگ لورنتسو یک بیماری مقاربتی بوده است که وی در فرانسه به آن مبتلا شده. لئو اکنون اوربینو را جزو ایالات پاپی اعلام کرد و نماینده ای برای حکومت بر آن اعزام داشت.

در میان این گرفتاریها، لئو می بایست با دو موضوع، که نشانة ضعف سیاسی و عدم محبوبیت روز افزونش بودند، مقابله کند. یکی از سردارانش، جان پائولو بالیونی، که به عنایت پاپ بر پروجا فرمان می راند، به فرانچسکو ماریا پیوسته و با او پروجا را گرفته بود؛ لئو بعداً جان پائولو را با دادن امان نامه به رم کشاند و او را کشت (1520). بالیونی در یک توطئه برای کشتن پاپ به رهبری آلفونسو پتروتچی و سایر کاردینالها (1517) نیز شرکت داشت. این کاردینالها چنان تقاضاهایی از لئو داشتند که حتی گشاده دستی او نیز نتوانسته بود از عهدة اجابت آنها برآید؛ به علاوه، پتروتچی از اینکه برادرش با غمض عین پاپ از حکومت سینا خلع شده خشمناک بود. ابتدا در نظر داشت که لئو را با دست خود بکشد، اما بعداً اغوا شد به اینکه پزشک لئو را با رشوه وادارد که، حین معالجة فیستول پاپ، وی را مسموم سازد. این دسیسه کشف شد؛ پزشک پاپ و پتروتچی اعدام، و چندتن از کاردینالهای همدست زندانی و معزول شدند؛ برخی از آنان با پرداخت جریمه های گزاف آزادی خود را خریدند.
احتیاج لئو به پول اکنون سلطنت او را که سابقاً شادمان بود ناگوار ساخته بود. دهشهای او به خویشان، دوستان، هنرمندان، نویسندگان، وموسیقیدانان؛ مخارج مسرفانه اش برای نگاهداری یک دربار بیسابقه؛ احتیاجات تمام نشدنی ساختمان کلیسای سان پیترو؛ هزینة جنگ اوربینو؛ و تهیة جهاد او را به ورشکستگی می کشاند. عایدی مرتب او، که سالانه به 420,000 دوکاتو (5,250,000 دلار؟) بالغ می شد و از مقرریها و مالیاتهای سالانه و عشریه ها به دست می آمد، کاملا نامکفی بود، و تازه تحصیل آنها از اروپایی که از جریان آنها به رم ناراضی بود همواره مشکلتر هم می شد. لئو برای پرکردن خزانة خود 1353 شغل جدید و قابل فروش ایجاد کرد که منصوبان به آنها جمعاً 889,000 دوکاتو (11,112,500 دلار؟) پرداختند. ما نباید دربارة این فروش مشاغل پرهیزگارانه قضاوت کنیم؛ بیشتر مشاغل کارهای بی مسئولیتی بودند که حتی زحمات جزئی آنها را می شد به زیردستان واگذاشت؛ مبالغی که برای این مشاغل پرداخته می شد در حقیقت وامی بود که به پاپ داده می شد؛ مواجبهای صاحبان شغل، که به ده درصد کل مبلغ پرداخته شده بالغ می گشت، فی الواقع ربحی بود که به پول آنان تعلق می گرفت. لئو در حقیقت چیزی را می فروخت که ما امروز اوراق قرضة دولتی می نامیم؛ و بدون شک اگر او امروز می بود، شکوه می کرد که ربح بسیار بیشتری از آنچه دولتهای کنونی می پردازند پرداخته است. به هرحال، او نه تنها این مشاغل بی مسئولیت و پر بهره را می فروخت، بلکه حتی به فروش مشاغل عالیتر، مانند خزانه داری، نیز دست می زد. در ژوئیة 1517 سی و یک نفر را به مقام کاردینالی برگزید که بسیاری از آنان مردان لایقی بودند، اما بیشترشان صراحتاً به این سبب منصوب شدند که می توانستند برای عزت و قدرتی که نصیبشان می شود پول بدهند. بدین گونه، کاردینال پونتستی پزشک، محقق، و مؤلف 30,000 دوکاتو پرداخت؛ قلم لئو در این مورد می توانست بر روی هم نیم میلیون دوکاتو وارد خزانه کند. حتی ایتالیا

نیز از این عمل تکان خورد؛ و در آلمان داستان این «معامله» در برانگیختن شورش لوتر (اکتبر 1517) سهمی بسزا داشت. وقتی که در آن سال مهم و حساس، سلطان سلیم مصر را برای ترکان عثمانی فتح کرد، الحاح لئو برای جهاد به جایی نرسید. پاپ با اشتیاق بی ارادة خود عمالی به سراسر عالم مسیحیت فرستاد تا به طور فوق العاده به فروش آمرزشنامه بپردازند و بدین سان هزینة جهاد را تأمین کنند.
گاه با ربح چهل درصد از بانکداران رم پول قرض می کرد، و بانکداران چنین ربحهایی را به این جهت مقرر می داشتند که می ترسیدند دستگاه مالی بیدقت پاپ موجبات ورشکستگی آنان را فراهم کند. در برابر برخی از این وامها، او ظروف نقره، فرشینه ها، و جواهرات خود را به وثیقه می گذاشت. ندرتاً به صرفه جویی می اندیشید، وقتی هم که درصدد این کار برمی آمد، دست به حقوق اعضای آکادمی یونانی خود و استادان دانشگاه رم می یازید؛ آکادمی مزبور در 1517 به علت فقدان بودجه بسته شد. پاپ نیکوکاریهای مسرفانة خود را ادامه می داد و اعانه های هنگفتی به صومعه ها، بیمارستانها، و نوانخانه های سراسر جهان مسیحیت می فرستاد؛ افراد خاندان مدیچی را از جلال و پول اشباع می کرد، و میهمانان خود را حاتم وار طعام می داد؛ حال آنکه خود به اعتدال می خورد و می آشامید. بر روی هم، در زمان سلطنت خود 4,500,000 دوکاتو (56,250,000 دلار؟) خرج کرد و هنگامی که مرد، 400,000 دوکاتو مقروض بود؛ هجویه ای که بر مجسمة پاسکوینو چسبانده بودند چنین می گفت: «لئو سه خزانة پاپی را خورده است: خزانة یولیوس دوم، عواید لئو، و درآمد جانشینان او را.» وقتی که مرد، رم دچار یکی از بدترین شکستهای مالی تاریخ خود شد.
آخرین سال زندگی او مشحون از جنگ بود. پس از بازگرفتن اوربینو و پروجا، چنین به نظرش رسید که حاکمیت بر فرارا و رود پو برای امنیت ایالات پاپی، و قدرت آنها برای ممانعت از فرانسه در میلان ضروری است. دوکا آلفونسو با فرستادن عده های نظامی و توپخانه برای فرانچسکو ماریا جهت استفاده از آنها علیه پاپ، بهانة لازم را برای جنگ به دست داده بود؛ آلفونسو گرچه بیمار بود و پس از یک نسل مخاصمه با پاپ تقریباً فرسوده شده بود، با شجاعت معمول خود جنگید و به واسطة مرگ پاپ نجات یافت.
پاپ نیز در اوت 1521 تا حدی به واسطة درد فیستول، و تا اندازه ای هم به سبب رنجها و هیجانات جنگ، مریض بود. شفا یافت، اما دوباره در ماه اکتبر بیمار شد. در نوامبر تنها به قدری بهبود یافت که بتوانند او را به ویلایش در مالیانا ببرند. در آنجا به وی خبر رسید که ارتش مشترک پاپ و امپراطور میلان را از فرانسویان گرفته است. در 25 اکتبر به رم بازگشت و مانند فاتحان جنگ بگرمی مورد استقبال قرار گرفت. در آن روز بسیار راه رفت و چندان عرق کرد که لباسش خیس شد. روز بعد، از فرط تب بستری شد. حالش بسرعت بدتر می شد، و احساس می کرد که پایان زندگیش نزدیک است. در اول دسامبر، با آگاهی از اینکه

پیاچنتسا و پارما به نوبة خود از طرف نیروهای پاپ تصرف شده اند، شادمان شد؛ یک بار اعلام کرده بود که حاضر است برای افزوده شدن آن دو شهر به ایالات کلیسا جان خود را با رغبت تسلیم کند. در نیمه شب 2دسامبر 1521، ده روز پیش از اتمام چهل و پنجمین سال زندگی خویش، درگذشت. بسیاری از ملازمان و برخی از اعضای خاندان مدیچی هرچه را که توانستند به دست آورند از واتیکان بیرون بردند. گویتچاردینی، جوویو، و کاستیلیونه گمان کردند که مسموم شده است- شاید به اغوای آلفونسو یا فرانچسکو ماریا؛ اما او ظاهراً مانند آلکساندر ششم از مالاریا جان سپرده بود.
آلفونسو از خبر مرگ پاپ خوشحال شد و مدال جدیدی با این عبارت ضرب کرد: «از کام شیر». فرانچسکو ماریا به اوربینو بازگشت و یک بار دیگر به تخت خود دست یافت. در رم بانکداران، با وام دادن به پاپ، گویی اموال خود را غارت کرده بودند؛ مؤسسه های بینی، گادی، و ریکازولی بترتیب 200,000، 32,000 ، و 10,000 دوکاتو به پاپ وام داده بودند؛ کاردینال پوتچی 150,000، و کاردینال سالویاتی 80,000 دوکاتو به او قرض داده بودند، کاردینالها در تصاحب هرچیز که از چپاول نجات یافته بود برای خود حق تقدم قایل شدند؛ لئو بدتر از یک ورشکسته زندگی را بدرود گفته بود. برخی دیگر در محکوم کردن پاپ متوفا به منزلة بد اداره کنندة ثروت بزرگ، به مخالفان او پیوستند. اما تقریباً تمام مردم رم برای او، به منزلة سخیترین نیکوکار در تاریخ رم، سوگواری کردند. هنرمندان، شاعران، و دانشمندان دانستند که ریعان اقبالشان به انتها رسیده است، هرچند که هنوز از میزان بدبختی خود آگاه نبودند. پائولو جوویو چنین گفت: «معرفت، هنر، رفاه عام، نشاط زندگی – به طور خلاصه همه چیز خوب- با لئو به گور رفت.»
او مرد خوبی بود که به دست فضایل خود تباه شد. اراسموس بدرستی مهربانی و انسانیت، بزرگواری و دانش، و هنر دوستی و هنرپروری او را ستوده و سلطنت لئو را عصری زرین نامیده بود. اما لئو بسیار به زر خو کرده بود. چون در کاخ پرورش یافته بود، به تجمل همان قدر آشنا شده بود که به هنر؛ هرگز برای تحصیل درآمد رنج نکشید، هرچند دلیرانه با خطر روبه رو می شد؛ و وقتی که عایدات پاپ در اختیار او گذاشته شد، از میان انگشتان لاابالیش بیرون می ریخت، درحالی که او با شادی دریافت کنندگان آن شاد می شد، یا طرح جنگهای پرخرج را می ریخت. با تعقیب روشهایی که برای او از آلکساندر و یولیوس به میراث گذاشته شده بودند، و با میراث بردن موفقیتهای آن دو، ایالات پاپی را از هر زمان قویتر ساخت، اما آلمان را با اسراف و توقعات زیاد از دست داد. او می توانست زیبایی یک گلدان را ببیند، اما نه اصلاحات پروتستانی را که در ورای آلپ انجام می گرفت؛ به صد تحذیر که برایش فرستاده می شد توجهی نمی کرد، اما از ملتی که به شورش برخاسته بود طلای بیشتری می خواست. برای کلیسا، هم جلال بود و هم تیره ورزی.

او از تمام هنرپروران سخیتر بود، اما روشنگرتر نبود. با تمام هنر پروریش، هیچ ادبیات بزرگی در زمان سلطنتش پدید نیامد. کارهای آریوستو و ماکیاولی برایش خیلی مشکل بودند، هر چند می توانست آثار بمبو و پولیتسیانو را ارج نهد. ذوق هنریش به قدر ذوق یولیوس مطمئن و متعالی نبود؛ کلیسای سان پیترو یا تابلوهای مدرسة آتن را ما به او مدیون نیستیم. او شکل زیبا را زیاد دوست می داشت، اما به آن عظمت رازگو که هنر آن را به شکل زیبا می آراید چندان مهر نمی ورزید. از رافائل زیاد کار می کشید، لئوناردو را کمتر از حد ارج می نهاد، و مانند یولیوس نمی توانست راهی از خود میکلانژ به نبوغ او باز کند. او آسایش را بیش از آن دوست می داشت که بتواند به عظمت رسد. این گونه سخت حکم راندن بر اومایة تأسف است، زیرا او دوست داشتنی بود.
زمان نام او را شاید بحق دریافت؛ زیرا گرچه او بیش از آنچه نقش خود را به زمان بدهد از زمان نقش گرفت، به هرحال او بود که میراث و ثروت و ذوق خاندان مدیچی و هنر پروری شاهواری را که در خانة پدرش دیده بود از فلورانس به رم آورد و، با آن ثروت و ضمانت اجرایی مقام پاپی خود، انگیزة مهیجی برای چنان ادبیات و هنری فراهم آورد که در سبک و شکل متعالی بود. سرمشق او صد مرد دیگر را برانگیخت تا به جستجوی استعداد برخیزند، آن را حمایت کنند، و برای شمال اروپا سابقه و معیاری جهت ارج یابی و ارزش ایجاد کنند. او بیش از هر پاپ دیگری بقایای تاریخی رم کهن را حفظ کرد و کسان را تشویق نمود که با آنها به رقابت برخیزند. لذت شرک آمیز زندگی را پذیرفت؛ مع هذا در رفتار خود، در یک عصر تقید ناپذیر، خویشتنداری پیشه ساخت. حمایت او از اومانیستهای رم به آنان یاری کرد که ادبیات و سبک کلاسیک خود را به درون فرانسه بگسترند. تحت توجهات او، رم قلب فرهنگ اروپا شد؛ هنرمندان در آن شهر گرد می آمدند تا نقاشی، مجسمه سازی، یا معماری کنند؛ دانشوران برای تحصیل، شاعران برای نغمه سرایی، و نکته پردازان برای در افشانی به آن روی آوردند. اراسموس چنین نوشت: «ای رم، پیش از آنکه فراموشت کنم، باید در رود لته1 غوطه زنم. ... در تو چه آزادی گرانبهایی هست، چه گنجینه ای از کتابها، چه ژرفای معرفتی درمیان دانشمندان، و چه معاشرتهای سودمندی! در چه جای دیگر انسان می تواند چنین جامعة ادبی پیدا کند، یا چنین تنوع و استعدادی در یک محل واحد بیابد؟» کاستیلیونة نیکخو، بمبو مهذب، لاسکاریس دانشمند، فراجو کوندو، رافائل، سانسووینوها، و سانگالوها، سباستیانو، و میکلانژ- چنین کسانی را ما کجا در یک شهر و یک دوران دهساله و در چنین جمعی خواهیم یافت؟

1. رودی در هادس (عالم مردگان) که نوشیدن آبش فراموشی می آورد. ـ م.