گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل نوزدهم
.II – علم


تحول علم بیشتر به سبب موهوم پرستی مردم به تعویق افتاد تا مخالفت کلیسا. سانسور مطبوعات تا زمان اقدامات ضد اصلاح دینی، که متعاقب شورای ترانت (تاریخ اتمام: 1545) انجام گرفت، مانع عمده ای در راه علم نبود. سیکستوس چهارم یوهان مولر «رگیو مونتانوس»، مشهورترین منجم قرن پانزدهم، را به رم آورد (1463). دردوران پاپی آلکساندر، کوپرنیک ریاضی و هیئت را در دانشگاه رم تدریس می کرد. او هنوز واجد نظریة شگفت انگیز خود مبنی برحرکت انتقالی زمین نبود، اما نیکولای کوزایی قبلا به آن اشاره کرده بود، و هر دو این مردان اهل کلیسا بودند. طی دو قرن چهاردهم و پانزدهم، تفتیش افکار در ایتالیا نسبتاً ضعیف بود. این ضعف تا حدی به سبب غیبت پاپها از رم و اقامتشان در آوینیون، نزاع آنان در دوران شقاق، و واقع شدن آنان تحت تأثیر روشنگری رنسانس بود. در سال 1440 آمادئو د لاندی مادیگرا به توسط محکمة تفتیش افکار در میلان محاکمه و تبرئه شد. در 1497 گابریله داسالو، پزشک آزاداندیش، به وسیلة حامی خود ازشر محکمة تفتیش مصون ماند، هرچند «معتقد بود به اینکه مسیح خدا نبود بلکه پسریوسف نجار بود». علی رغم تفتیش افکار، فکر در ایتالیا آزادتر و فرهنگ پیشرفته تر ازهر کشور دیگر درقرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم بود. مدارس نجوم، حقوق، طب، و ادبیات ایتالیا مقصد دانشجویان از چندین سرزمین بودند، تامس لیناکر، پزشک و محقق انگلیسی، پس از اتمام دوره های دانشگاهی خود در ایتالیا، به هنگام بازگشت به انگلستان، محرابی در آلپهای ایتالیا بناکرد و، با انداختن آخرین نگاه به خاک ایتالیا، آن محراب را به عنوان «مادر مهرپرور تحصیلات»، و دانشگاه عالی جهان مسیحی به آن کشور تقدیم کرد.
در این جو خرافه پرستی در زیر و قشر آزادمنشی در رو، اگر علم در دو قرن پیش از وسالیوس (1514-1564) پیشرفت مختصری کرد، بیشتر به سبب آن بود که حمایت و افتخار نصیب هنر، دانشوری، و شعر بود؛ و هنوز در زندگی اقتصادی یا عقلی ایتالیا ندای روشنی برای روشها و افکار علمی به گوش نمی رسید. مردی چون لئوناردو می توانست نظریة جهانی جامع و وسیعی اتخاذ کند و با کنجکاوی مشتاقانه به چندین علم دست یازد، اما کتابخانة بزرگی وجود نداشت؛ کالبد شکافی تازه آغاز شده بود، میکروسکوپ هنوز اختراع نشده بود تا به

زیست شناسی یا پزشکی یاری کند، و هیچ تلسکوپی که بتواند ستاره ها را بزرگ کند و ماه را نزدیک زمین آورد هنوز در اختیار بشر نبود. عشق قرون وسطایی نسبت به زیبایی به صورت کمال هنر تجلی کرده بود، اما از آن عشق قرون وسطایی به حقیقت چیزی باقی نمانده بود که مقوم علم شود؛ واحیای ادبیات قدیم نوعی شکاکیت لذت طلبانه ای را برمی انگیخت که به جای وفاداری صبورانه نسبت پژوهشهای علمی برای پی ریزی آینده، به آرمانی ساختن ایام باستان پرداخته بود. رنسانس روح خود را به هنر باخته بود و آنچه برای ادبیات باقی گذاشته بود بسیار اندک بود؛ و از آن کمتر برای فلسفه و بازهم کمتر برای علم. در این معنی رنسانس فاقد فعالیت فکری متنوع یونانی دراوان بهروزی آن از زمان پریکلس واشیل تازنون رواقی و آریستارخوس منجم بود. تا فلسفه راه را باز نکرد، علم نتوانست پیش برود.
بنابراین، طبیعی است که خوانندة بخصوصی که چندین هنرمند دوران رنسانس را به نام می شناسد، مشکل بتواند اسم یک دانشمند رنسانس را به جز لئوناردو به خاطر آورد؛ حتی اسم آمریگو وسپوتچی را باید به یاد او انداخت، و گالیله (1564-1642) به قرن هفدهم متعلق است. در حقیقت، جز در عالم جغرافیا وطب، کسی که نامش قابل یادآوری باشد وجود نداشت. اودریک اهل پوردنونه به عنوان مبلغ دینی به هندوستان و چین رفت (حد 1321)، از راه تبت و ایران بازگشت، شرحی از مشهودات خود نوشت، و بر آنچه مارکوپولو یک نسل پیش از او گزارش داده بود، وصف گرانبهایی افزود. پائولو توسکانلی، ستاره شناس، پزشک، و جغرافیدان، ستارة دنباله دار هاله (هالی) را در سال 1456 ملاحظه کرد، و مشهور است که به کریستوف کلمب برای سفر پرخطر او در اقیانوس اطلس اطلاعات لازم را داد و وی را به آن کار تشجیع کرد. آمریگو وسپوتچی فلورانسی چهار سفر به دنیای جدید کرد (تاریخ اتمام، 1497)؛ ادعا نمود که نخستین کسی است که خاک اصلی آن قاره را کشف و نقشه هایی از آن تهیه کرده است؛ مارتین والدز مولر، ناشر آن نقشه ها، پیشنهاد کرد که آن قاره را امریکا بخوانند. ایتالیاییان را این امر خوش آمد و آن را در نوشته های خود تبلیغ کردند.
علوم زیست شناسی آخرین دانشهایی بودند که به عرصه وارد شدند، زیرا نظریة خلقت مخصوص انسان – که تقریباً مقبولیت عالم داشت – فحص دربارة منشأ طبیعی او را غیر لازم و خطرناک می ساخت. این علوم بیشتر به پژوهشهای علمی و مطالعاتی در گیاهشناسی طبی، باغبانی، گلپروری، و کشاورزی محدود می شدند. پیترو د کریشنتی در هفتاد و شش سالگی کتاب با ارزشی در راههای کشاورزی نوشت (1306)، ولی در تدوین آن توجهی به نوشته های با ارزشتر مسلمین اسپانیا در این زمینه نشده بود. لورنتسو د مدیچی در کاردجی یک باغ نیمه عمومی از نباتات کمیاب داشت؛ نخستین باغ عمومی نباتات به سال 1544 توسط لوکاگینی در پیزا تأسیس شد. تقریباً تمام فرمانروایان متعین دارای باغ وحش بودند، و کاردینال ایپولیتو د مدیچی یک باغ وحش انسانی داشت که در آن بربرهایی رعنا و خوش اندام را از بیست ملیت مختلف گردآورده بود.