گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیستم
.II – اخلاق کشیشان


اگر کشیشان زندگی پاک و مخلصانه ای می داشتند. کلیسا ممکن بود احکام فوق طبیعی تورات و سنن مسیحی را حفظ کند. اما بیشتر کشیشان رذایل و فضایل اخلاقی زمان را پذیرفتند، و جنبه های متضاد خوی غیر روحانیان را منعکس ساختند. کشیش بخش یک خدمتگر سادة دینی بود؛ معمولاً تحصیلات مختصری داشت، اما عادتاً (با احترام به عقیدة مخالف آنتونینوس فرخنده خوی) زندگی نمونه ای داشت. که روشنفکران زمان اعتنایی به آن نداشتند، اما مردم دوستدار آن بودند. عده ای از اسقفان و رؤسای صومعه ها زندگی اشرافی داشتند، اما بسیاری از آنان

مردان نیکی بودند؛ و شاید نیمی از کاردینالها رفتار زاهدانه و مسیحی واری داشتند که دنیاداری پرسرور همگنانشان را شرمسار می کرد. در سراسر ایتالیا، بیمارستانها، یتیمخانه ها، مدرسه ها، نوانخانه ها، سازمانهای کارگشایی، و سایر مؤسسات خیریه ای بودند که به دست روحانیان اداره می شدند. راهبان فرقه های بندیکتیان، مواظبین، و کارتوزیان، به سبب سطح عالی اخلاقی خود، مورد احترام بودند. مبلغان در راه گسترش ایمان درسرزمینهای شرک و میان مشرکان عالم مسیحی باهزار خطر روبه رو بودند. رازوران خود را از شداید زمان پنهان می کردند و تواصل بیشتری به حق می جستند.
در میان این اخلاص عبادت، زمینة اخلاق درمیان روحانیان به قدری سست بود که می شد هزاران شاهد برای اثبات آن آورد. همان پترارکی که تا پایان عمر به مسیحیت وفادار ماند و تصویر مساعدی از انضباط و قدسیت در صومعة کارتوزیان، که برادرش در آنجا می زیست، رسم کرد، کراراً اخلاق کشیشان آوینیون را مذمت می کرد. از داستانهای بوکاتچو در قرن چهاردهم تا داستانهای مازوتچو در سدة پانزدهم و آثار باندلو در سدة شانزدهم، زندگی بی بندوبار روحانیان ایتالیا موضوعی است که کراراً در ادبیات ایتالیا نمودار شده است. بوکاتچو از «زندگی هرزه و کثیف روحانیان از حیث گناهان طبیعی و غیرطبیعی (زنا و همجنس گرایی)» سخن می گوید. مازوتچو راهبان و کشیشان را «خدمتگزاران شیطان» نامید؛ اعتیاد آنان را به زنا، همجنس گرایی، لئامت خرید و فروش مشاغل، و بی تقوایی ذکر کرد؛ و اذعان نمود که در نظامیان سطح اخلاق را عالیتر یافته است تا در مقامات کلیسایی. آرتینو، که با این فسادها آشنا بود، در سرزنش کردن چاپگران می گفت که در شمار اشتباهات با گناهان کشیشان رقابت می کنند؛ «براستی خوددار یا عفیف یافتن رم آسانتر بود تا صحیح یافتن یک کتاب.» پودجو در راه برملا ساختن بداخلاقی، ریا، طمع، جهل، و کبر راهبان و کشیشان ذخیرة لغات هجایی خود را به اتمام رساند؛ اورلاندینو، اثر فولنگو، همین داستان را می گوید. ظاهراً راهبه ها، که امروز در زمرة فرشتگان و خدمتگزاران دین به شمار می روند، در این صفات مذموم شادمانه شرکت داشتند. راهبه ها مخصوصاً در ونیز بسیار فعال بودند، زیرا در آن شهر دیرها و صومعه ها چندان به هم نزدیک بودند که همبستری آنان را با راهبان ممکن می ساخت؛ آرشیوی در ایتالیا شامل بیست جلد از سوابق محاکماتی است که به سبب همخوابگی راهبان با راهبه ها صورت گرفته است. آرتینو دربارة راهبه های ونیز طوری سخن می گوید که نقل آن ممکن نیست. گویتچاردینی، که معمولاً حلیم است، در وصف رم متانت خود را از دست می دهد: «در صحبت از دربار رم، هیچ شدتی کافی نیست، زیرا یک فضیحت دایمی، و نمونه ای است از پست ترین و خجلت آمیزترین حالت در جهان.»
این گواهیها به نظر مبالغه آمیز می آیند و ممکن است آلوده به غرض باشند. اما حال سخنی از قدیسه کاترین سینایی بشنوید:

به هر سو بنگرید – چه بر روحانیان دنیوی یعنی کشیشان و اسقفان، چه بر راهبان فرقه های مختلف، چه بر روحانیان عالیمقام، اعم از کوچک و بزرگ، پیر یا جوان ... هیچ چیز جز گناه نمی بینید؛ و گند تمام این شرور، با عفونت گناهی کبیر، مشام مرا می آزارد. چنان کوته نظر، طماع، و لئیم هستند ... که از مراقبت روح دست شسته اند. ... از شکم خود خدایی ساخته اند، در بزمهای بی نظم می خورند و می آشامند، و آنگاه فوراً به پلیدی می افتند و در شهوت غوطه می خورند. ... کودکان خود را با مال بینوایان تغذیه می کنند، ... از مراسم دعا چنان می گریزند که گویی از زهر.
اینجا نیز باید کمی تخفیف قایل شویم، زیرا از هیچ قدیسی نمی توان مطمئناً انتظار داشت که بدون خشم از رفتار انسانی سخن گوید. ولی ما باید برآورد یک مورخ کاتولیک صادق را بپذیریم:
وقتی که بلندپایه ترین روحانیان چنین وضعی داشتند، شگفت نیست اگر در میان فرقه های مذهبی عادی و روحانیان غیر راهب هرگونه معصیت و بی نظمی بیش از پیش معمول شده باشد. نمک جهان1 طعم خود را از دست داده بود. ... کشیشانی از این قبیل بودند که به اراسموس و لوتر مجال دادند تا پس از دیدارشان از رم، در زمان یولیوس دوم، آن داستانهای کم وبیش اغراق آمیز را دربارة روحانیان بنویسند. اما اشتباه است اگر گمان کنیم که فساد کشیشان در رم از جاهای دیگر بیشتر بود؛ دربارة سوء اخلاق کشیشان تقریباً در هریک از شهرهای شبه جزیرة ایتالیا شواهد مستند در دست است. در بسیاری از نقاط- مثلاً در ونیز- وضع بسیار بدتر بود تا در رم. چنانکه برخی از نویسندگان آن زمان با لحنی اندوهناک گواهی می دهند، عجب نبود اگر نفوذ کشیشان تحلیل رفته بود و در بسیاری جاها احترامی به روحانیت ابراز نمی شد. سوء اخلاق کشیشان چندان ناهنجار بود که پیشنهادهایی در لزوم ازدواج کشیشان از هر سو شنیده می شد. ... بسیاری از صومعه ها وضعی بس اسفناک داشتند. رعایت سه تعهد اساسی، که عبارت بود از فقر، عفت، و طاعت، در بعضی از صومعه ها بکلی متروک شده بود. ... انضباط بسیاری از صومعه های راهبه ها به همان اندازه سست شده بود.
آنچه بیش از بی نظمی های جنسی و سورچرانی بخشش ناپذیر بود، همانا فعالیت محاکم تفتیش افکار بود. اما این فعالیتها در قرن پانزدهم در ایتالیا تقلیل یافت. در سال 1440، آمادئو دلاندی ریاضیدان به اتهام مادیگری محاکمه، ولی تبرئه شد. در 1478 گالئوتو مارچو، برای اینکه نوشته بود شخص نیکو کردار پیرو هر دین که باشد به بهشت خواهد رفت، به مرگ محکوم شد، اما پاپ سیکستوس چهارم او را نجات داد. در سال 1497 پزشکی به نام گابریله داسالو، به میانجیگری بیمارانش، از عقبات مذهبی نجات یافت، هرچند که عقیده داشت مسیح خدا نیست، بلکه پسر یوسف و مریم است که به همان وضع مضحک عادی

1. کنایه است از این بخش موعظة مسیح به شاگردانش: «شما نمک جهانید، لیکن اگر نمک فاسد گردد، به کدام چیز باز نمکین شود.» «انجیل متی» (5 . 13). ـ م.

ایجاد شده؛ جسم مسیح در نان مقدس قرار ندارد؛ و معجزات او نه به نیروی الاهی بلکه به واسطة نفوذ ستارگان انجام گرفته؛ بدین گونه یک افسانه، افسانة دیگری را از صحنه خارج می سازد. در سال 1500 جورجو دا نووارا، ظاهراً به سبب انکار الوهیت مسیح و برای آنکه دوستان متنفذی نداشت، زنده سوزانده شد. در همان سال، اسقف آراندا با گستاخی اعلام کرد که نه بهشت هست و نه دوزخ و آمرزشنامه های پاپ فقط وسایلی هستند برای کسب پول. در سال 1510، وقتی که فردیناند کاتولیک کوشید تا تفتیش افکار را در ناپل معمول سازد، با چنان مقاومت محکمی ازطرف تمام طبقات مردم روبه رو شد که ناچار از مقصود خود دست کشید.
در میان فساد کلیسا، چند مرکز برای اطلاحات سالم وجود داشتند. پیوس دوم یکی از پیشوایان فرقة دومینیکیان را عزل کرد و در ونیز، برشا، فلورانس، و سینا صومعه هایی را که قید اخلاقیشان سست شده بود به انضباط درآورد. در سال 1517 سادولتو، جیبرتی، کارافا، و سایر کلیساییان «عبادتگاه عشق خدا» را مرکزی برای مردان پرهیزگاری قرار دادند که می خواستند از دنیاگرایی شرک آمیز رم در پناه باشند. در 1523 کارافا فرقة تئاتینها را تأسیس کرد که در آن کشیشان آزاد طبق قوانین عفت و طاعت و فقر می زیستند. کاردینال کارافا از تمام موقوفات تحت نظر خود چشم پوشید و تمام اموال خود را میان فقیران پخش کرد؛ قدیس گائتانو، یکی دیگر از مؤسسان آن فرقه، همین کار را کرد. این مخلصان، که بسیاری از آنان نجبا و ثروتمندان بودند، رم را از استقامت خویش در اجرای مقررات تحمیل شده به خود، و نیز از عیادت بیباکانة خود از بیماران مبتلا به طاعون، به شگفت آورده بودند. در سال 1533 آنتونیو ماریا تساکاریا جامعه ای شبیه فرقة مزبور از کشیشان تأسیس کرد که ابتدا کشیشان منظم بولس حواری نامیده شدند، اما بزودی، به مناسبت کلیسای قدیس برنابا، به برناباسیان مشهور شدند. کارافا یک برنامة اصلاحی یا کمکی برای کشیشان ونیز تنظیم کرد، و جیبرتی اصلاحات مشابهی در بخش ورونا انجام داد (1528-1531). اجیدیو کانیزیو فرقة زاهدان آوگوستینوسی را اصلاح کرد، و گرگوریو کورتزه اصلاحات مشابهی در میان بندیکتیان در پادوا صورت داد.
کوشش مهمی که در آن عصر در اصلاحات صومعه ها شد عبارت بود از تأسیس فرقة کاپوسنها. ماتئو دی باسی، یکی از فرایارهای دستة مواظبین فرقة فرانسیسیان در مونته فالکونه، فکر کرد که قدیس فرانسیس را در عالم شهود دیده و از او چنین شنیده است: «می خواهم که قانون من تا آخرین کلمه، آخرین کلمه، آخرین کلمه، اجرا شود.» چون دانست که قدیس فرانسیس یک باشلق چهارگوشه می پوشد، باشلقی به آن شکل برای خویش اختیار کرد. هنگامی که به رم رفت، از کلمنس هفتم رخصت گرفت (1528) که شعبة جدیدی از فرانسیسیان تأسیس کند که علامت مشخصة اعضای آن «باشلق» باشد و، با رعایت آخرین قانون قدیس فرانسیس، (از شاخه های دیگر آن فرقه) متمایز شود. این فرانسیسیان خشنترین لباس را می پوشیدند؛ در

سراسر سال پا برهنه بودند؛ با نان، سبزی، میوه، و آب زندگی می کردند؛ روزه های سخت می گرفتند؛ در حجره های تنگی در کلبه های ساخته شده از چوب و گل زندگی می کردند؛ و هرگز سفر نمی کردند مگر پیاده. این فرقة جدید اعضای بسیار نداشت، اما سرمشق انگیزنده ای بود برای آن اصلاح ذات وسیعتر که در دو قرن شانزدهم و هفدهم در فرقه های فقرای مسیحی وارد عرصه شد.
برخی از این اصلاحات به منزلة جوابی بودند به اصلاحات پروتستانی. بسیاری از آنها خود به خود به وجود آمده و نشانة یک قوة حیاتی نجات دهنده در مسیحیت و کلیسا بودند.