گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیستم
.III – اخلاق در روابط جنسی


حال با پرداختن به اخلاقیات مردم غیر روحانی، و با آغاز از روابط جنسی، باید نخست متذکر شویم که مرد ذاتاً به چندگانی متمایل است، و فقط نیرومندترین قیود اخلاقی، میزان مناسبی از فقر و کار سخت، و نظارت دایمی زوجه می تواند تکگانی را به او تحمیل کند. معلوم نیست که زنای محصنه در قرون وسطی کمتر بوده باشد تا در رنسانس. و همان گونه که در قرون وسطی زنا با آیین شهسواری تلطیف می شد، به همان طریق در دورة رنسانس، در میان طبقات تحصیکرده، با آرمانی ساختن ظرافت و سحاریهای روحی زن تربیت شده، نرمش می یافت. هرچه اختلاف سطح تعلیم و تربیت و فرهنگ و موقعیت اجتماعی میان زن و مرد کاهش می یافت، استقرار یک رفاقت عقلی جدید بین زن و مرد امکان پذیر می شد. زندگی در مانتوا، میلان، اوربینو، فرارا، و ناپل با علو زنان دلربا و فرهیخته ملاحت و جنبش می یافت.
دختران خانواده های اصیل از مردانی که به خاندان خودشان تعلق نداشتند نسبتاً مجزا نگاه داشته می شدند. مزایای عفت پیش از زناشویی جداً به آنان تعلیم می شد؛ گاه این تعلیم چنان مؤثر می افتاد که، بنا به روایت، زن جوانی پس از تجاوزی که به ناموسش شد، خود را در آب غرق کرد. آن زن بی شک منحصر به فرد بوده است، زیرا پس از مرگ او اسقفی درصدد برآمد تا مجسمه ای از او برپا دارد. در سردابهای رم، زن جوانی از طبقة نجبا خود را برای اجتناب از هتک عرض خفه کرد؛ جسد او با جلال فراوان، درحالی که تاجی از خار بر سرش نهاده بودند، از کوچه های رم گذرانده شد. مع هذا، شمارة ماجراهای قبل از ازدواج می بایست قابل ملاحظه بوده باشد، وگرنه مشکل بتوان برای اطفال نامشروع بیشماری که در هریک از شهرهای ایتالیای رنسانس یافت می شدند دلیلی جست. فرزند حرامزاده نداشتن امتیازی به شمار می رفت، اما داشتن آن ننگ فاحشی نبود؛ مرد معمولاً به هنگام ازدواج زن خود را ترغیب می کرد که طفل حرامزادة خویش را به خانه بیاورد تا با سایر فرزندان آن مرد پرورش یابد. حرامزاده بودن از قدر کسی نمی کاست و داغی که جامعه بر آن می زد چندان مهم

نبود؛ وانگهی مشروعیت را می شد با رشوه دادن به یکی از اعضای کلیسا به دست آورد. در نبودن وارثان مشروع یا با صلاحیت، پسران حرامزاده ممکن بود به ملک یا حتی به تاج و تخت برسند، همان گونه که فرانتة اول وارث سلطنت آلفونسو اول پادشاه ناپل، و لئونلو د/استه جانشین نیکولو سوم، امیر فرارا، شد. وقتی که پیوس دوم در سال 1459 به فرارا آمد، مورد پذیرایی هفت شاهزاده قرار گرفت که همه نامشروع بودند. رقابت حرامزادگان با حلالزادگان منشأ مهمی از کشمکشهای دوران رنسانس بود. نیمی از داستانها به شرح ماجراهای هتک ناموس می پردازند؛ و معمولاً این داستانها فقط با مختصری شرم زودگذر به وسیلة زنان خوانده یا شنیده می شدند. روبرتو، اسقف آکوینو، در اواخر قرن پانزدهم، اخلاق مردان جوان بخش خود را بیشرمانه و فاسد می نامد و می گوید که آن جوانان به او توضیح داده اند که عفت از اصول کهنه است و مسألة بکارت در شرف برافتادن. حتی زنای با محارم نیز طرفدارانی داشت.
اما در مورد همجنس گرایی باید بگوییم که تقریباً یک قسمت اجباری از احیای رسوم یونان باستان بود. اومانیستها با نوعی محبت ادیبانه دربارة آن چیز می نوشتند، و آریوستو همة آنان را به آن کار معتاد می دانست. پولیتسیانو، فیلیپو ستروتتسی، و سانودو (وقایعنگار)، بحق مظنون به آن کار بودند. میکلانژ، یولیوس دوم، و کلمنس هفتم به وجه ضعیفتری متهم به آن بودند؛ قدیس برناردینو موارد این عمل شنیع را در ناپل چندان زیاد دید که آن شهر را به سرنوشت سدوم و عموره تهدید کرد. آرتینو این انحراف را در رم نیز به همان اندازه شایع یافت، و خود او در فاصلة میان زندگی با یک معشوقه و یافتن معشوقه ای دیگر، از دوک مانتوا تقاضا کرد که پسر دلربایی برای او بفرستد. در سال 1455 شورای ده نفری ونیز رسماً نوشت که «چگونه گناه نفرت انگیز لواط در این شهر افزایش یافته»، و «برای دفع غضب الاهی» دو تن را در هر محلة ونیز برگزید تا آن عمل را محو کنند. شورا ملاحظه کرد که برخی از مردان به پوشیدن جامة زنان پرداخته و بعضی از زنان لباس مردان را اختیار کرده اند، و شورا این شیوه را «نوعی لواط» نامید. در سال 1492 سر یک اصلمند و سر یک کشیش، که محکوم به اعمال همجنس گرایی شده بودند، در پیاتتستا بریده وتنشان در ملأ عام سوزانده شد.
اینها البته مواردی استثنایی بودند که آن را نباید کلیت داد، اما می توانیم گمان بریم که همجنس گرایی تا زمان اقدامات ضد اصلاح دینی در ایتالیای رنسانس بیش از حد معمول وجود داشت.
در مورد فحشا نیز می توانیم همین گونه سخن بگوییم. بنابر روایت اینفسورا- که دوست می داشت آمار خود را در مورد رم پاپ نشین سنگینتر سازد- به سال 1490، در میان نفوس 90,000 نفری رم، 6,800 روسپی «ثبت شده» وجود داشت، و این رقم البته شامل روسپیان مخفی و غیر رسمی نمی شد. در ونیز، طبق آمار سال 1509، تعداد 11,654 فاحشه در میان نفوس 300,000 نفری آن شهر وجود داشت. یکی از چاپخانه داران جسور یک «کاتولوگ

از تمام روسپیان مهم و محترم ونیز، و نام و نشان و اجرت آنان» منتشر کرد. در راهها این روسپیان مشتری میخانه ها، و در شهرها مهمانان گرامی جوانان هرزه و هنرمندان عاشق پیشه بودند. چلینی از به سربردن شبی با یک فاحشه به عنوان «حادثه ای کوچک» حکایت می کند، و یک ضیافت شام هنرمندان را وصف می کند که خود او و جولیو رومانو نیز در جمع آنان بودند؛ و می گوید از هر مردی خواسته شده بود که یک زن اهل دل باخود بیاورد. در یک سطح عالیتر، در مهمانی لورنتسو ستروتتسی بانکدار در سال 1519 بود که چهارده تن، از جمله چهار کاردینال و سه فاحشه، به آن دعوت داشتند.
بتدریج ثروت و ظرافت افزون گشت، مردم طالب فاحشه هایی شدند که نسبتاً تحصیلکرده و دارای دلربایی اجتماعی باشند؛ و همانگونه که در آتن زمان سوفکل طبقه ای از روسپیان به نام «هتایرای» برای اقناع این خواست به وجود آمد، در رم اواخر قرن پانزدهم، و در ونیز قرن شانزدهم نیز گروهی از «روسپیان نجیب» به وجود آمدند که در لباس، آداب، فرهنگ، و حتی زهد هفتگی با برجسته ترین بانوان رقابت می کردند. درحالی که «روسپیان ساده تر» در فاحشه خانه ها به کار خود می پرداختند، این «روسپیان نجیب» رومی در خانه های خویش می زیستند، از مشتریان خود به طرزی مجلل پذیرایی می کردند، شعر می گفتند و می خواندند، ساز می زدند و نغمه سرایی می کردند، در بحثهای فرهنگی شرکت می کردند، برخی از آنان به گردآوری پرده های نقاشی و مجسمه ها و نسخه های کمیاب آخرین کتابها مبادرت می جستند، و بعضی نیز مجالس ادبی تشکیل می دادند. بسیاری از آنان برای همشأنی با اومانیستها نامهای کلاسیک برای خود اختیار می کردند – مانند کامیلا، پولوکسنا، پنتسیلیا، فاوستینا، ایمپریا، و تولیا. در دورة پاپی آلکساندر ششم، یکی از شوخ طبعان بیشرم یک رشته سخنان نکته دار در مدح مریم عذرا یا قدیسان سروده بود و بعد، بدون احساس کوچکترین خجلتی، نظیر آن سخنان را در همان کتاب در ستایش روسپیان متشخص زمان خویش گفته بود. وقتی یکی از این روسپیان به نام فاوستینا مانچینی مرد، نیمی از رم در مرگش سوگواری کرد، و میکلانژ از جمله کسان بسیاری بود که به یادبود وی غزلسرایی کرده بودند.
مشهورتر از تمام این «روسپیان نجیب»، زنی بود به نام ایمپریا د کونیاتیس. این زن، که از قبل حامی خود آگوستینو کیجی ثروتمند شده بود، خانة خویش را با اثاث مجلل و نخبة آثار هنری تزیین کرده و گروهی از دانشمندان، هنرمندان، شاعران، و کلیساییان را برخود گرد آورده بود؛ حتی سادولتو متقی نیز مدیحه سرای او بود. شاید ایمپریا بود که رافائل او را به منزلة نمونه ای برای ساپفو در تابلو پارناسوس خود انتخاب کرده بود. او در بیست و شش سالگی در ریعان زیبایی خود زندگی را بدرود گفت (1511). او را با احترام در کلیسای سان گرگوریو دفن کردند و سنگ گور مرمرینی باکتیبه ای به بهترین حجاری برایش ساختند و پنجاه شاعر در رثای او اشعاری به سبک کلاسیک سرودند. (دختر او خود را کشت تا تن به فحشا

ندهد.) تولیا د/ آراگونا، دختر نامشروع کاردینال آراگون، نیز به همان اندازه مشهور بود. چون به سبب موی زرین و چشمان درخشان، گشاده دستی و حقیر شمردن پول، فریبندگی رفتار و لطف سخن بسیار ستوده بود، در ناپل، رم، فلورانس، و فرارا چون شهزاده ای گرامی بود. سفیر مانتوا در فرارا، در یک نامة غیر سیاسی به ایزابلا د/ استه، ورود او را چنین وصف می کند (1537):
باید ورود یک بانوی نجیب را در محفل خودمان وصف کنم. این بانو چنان در رفتار با نزاکت و در آداب دلرباست که نمی توان او را موجودی الاهی ندانست. تمام آهنگها و آوازها را بالبداهه می خواند. ... در فرارا هیچ بانویی حتی ویتوریا کولونا، دوشس پسکارا، نمی تواند با تولیا برابری کند.
مورتو دا برشا تصویر جذابی از او رسم کرده است که گویی از آن یک راهبة نوآموز است. او مرتکب این اشتباه شد که عمری طولانی تر از دوام زیباییهای خود داشت. در کلبة محقری در نزدیکی رود تیبر مرد، و تمام ماترک او که حراج شد بیش از دوازده کراون (150 دلار؟) عاید نداشت. در تمام دوران بینواییش عود و هارپسیکورد خود را نگاه داشته بود. همچنین کتابی از خود باقی گذاشت که عنوانش این بود: در ابدیت عشق کامل.
بی شک این عنوان نشانه ای بود از رسم دوران رنسانس در سخن گفتن و چیز نوشتن دربارة عشق افلاطونی اگر زنی نمی توانست مرتکب زنا شود، لااقل ممکن بود خود را وسʙęǠای قراردهد برای انگیختن نوعی شیوایی شاعرانه که اورا موضوعی می ساخت برای شعر و موجودی که مردان سر بر آستانش می ستودند و آثار خود را به وی اهدا می کردند. ستایشگریهای تروبادورها، کتاب زندگی نو دانته، و خطابه های افلاطون دربارة عشق روحانی، در چند محفل احساس ظریفی از ستایش زن- معمولاً زن مردی دیگر- به وجود آورده بود. بیشتر مردم به این فکر توجهی نداشتند و عشق را صادقانه به صورت نفسانی آن می خواستند. ممکن بود غزلهایی در وصف یار بسرایند، اما هدفشان همبستری بود و، علی رغم داستانهای رمان نویسان، از هر صد مورد این گونه عشقبازیها حتی یکی هم به ازدواج نمی انجامید.
ازدواج امری بود مالی ، و مال را نمی شد به هوسهای زودگذر جسمانی وابسته ساخت. نامزدیها به وسیلة مشورتهای خانوادگی صورت می گرفتند و اغلب جوانان بدون اعتراض جفت انتخاب شده برای خود را می پذیرفتند. در قرن پانزدهم دختری که در پانزده سالگی هنوز به شوهر نرفته بود ننگ خانواده به شمار می رفت؛ در سدة شانزدهم «سن ننگین» به هفده سالگی رسانده شد تا تحصیلات عالیتر را برای دختر ممکن سازد. مردان، که از تمام مزایا و تسهیلات فحشا برخوردار بودند، فقط در صورتی مجذوب ازدواج می شدند که زن برایشان جهاز معتنابهی بیاورد. در زمان ساوونارولا، بسیار دختران شوهر کردنی بودند که، به سبب نداشتن جهیز، از ازدواج محروم مانده بودند. حکومت فلورانس نوعی بیمة جهیز دولتی به نام «صندوق

دوشیزگان» تأسیس کرد که از آن به دوشیزگانی که هرساله مبلغ کمی به عنوان بیمه پرداخته بودند سرمایه ای برای تهیة جهاز می داد. در سینا چندان جوان عزب بود که دولت مجبور شد موانع قانونی در راه مبارزه با تجرد وضع کند؛ در لوکا، در سال 1454، فرمانی صادر شد که تمام مردان مجرد از بیست ساله تا پنجاه ساله را از مشاغل دولتی منع می کرد. آلساندرا ستروتتسی در سال 1455 نوشت: «زمانه برای ازدواج مناسب نیست.» رافائل از پنجاه بانو تک چهره ساخت، اما مایل به زن گرفتن نبود؛ و این تنها چیزی بود که میکلانژ در آن با او موافق بود. مراسم عروسی خود مبلغ کثیری پول را به هدر می داد؛ لئوناردو برونی شکوه داشت از اینکه ازدواجش باعث اتلاف تمام ارثیه اش شده است. درحالی که مردم به قحط گرفتار بودند، شاهان، شهبانوان، وشاهزادگان 500,000 دلار خرج عروسی می کردند. وقتی که آلفونسو بزرگمنش، پادشاه ناپل، ازدواج کرد، در ساحل خیلج ناپل برای 3,000 تن میز چید. با شکوهتر از آن، میهمانی اوربینو برای دوکا گویدوبالدو هنگامی بود که او نوعروسش الیزابتا گونتساگا را از مانتوا آورد؛ بانوان شهر با جامه های زیبا بر شیب تپه ای صف بسته بودند تا به عروس خیرمقدم بگویند. پیشاپیش آنان کودکانشان شاخه های زیتون در دست داشتند؛ نغمه گران سوار با صفوف آراسته سرودی را می خواندند که به این مناسبت ساخته شده بود؛ و یک بانوی بسیار زیبنده و خوش هنجار در نقش یک ،ربة النوع به دوکسای جدید وفاداری و مهر مردم را تقدیم می کرد.
زن پس از ازدواج معمولاً نام خانوادگی خود را حفظ می کرد، بدین گونه زن لورنتسو همچنان دوناکلاریچه اورسینی نامیده می شد. مع هذا زن ممکن بود نام شوهر را به اسم خویش بیفزاید- مثل ماریا سالویاتی د مدیچی. بنابر آیین ازدواج قرون وسطایی، چنین انتظار می رفت که در مراحل مختلف دوران زناشویی عشق میان زن و مرد نضج گیرد، چنان که در شادی و اندوه، و خوشبختی و بدبختی شریک یکدیگر باشند؛ و ظاهراً در بسیاری از موارد چنین انتظاری برآورده می شد. هیچ عشق دوشیزه ای به جوانی نمی توانست عمیق تر و حقیقیتر از آن ویتوریا کولرنا به مارکزه پسکارا باشد، چه وی از چهارسالگی نامزد مارکزه شده بود. هیچ صمیمیتی بیشتر از آن الیزابتا گونتساگا به شوی خود نبود، که آن شوی علیل را در تمام بدبختیها و تبعیدهایش همراهی کرد و تا هنگام مرگ خود نسبت به خاطرة او وفادار ماند.
با این حال زنای محصنه رایج بود. چون بیشتر ازدواجهای طبقات عالی اتحادی دیپلوماتیک به خاطر منافع اقتصادی و سیاسی بود، بسیاری از شوهران خود را به داشتن معشوقه ای محق می دانستند؛ و زن، گرچه ممکن بود از این امر اندوهگین شود، معمولاً دیده بر آن می بست یا لب نمی گشود. در میان طبقات متوسط، برخی از مردان گمان داشتند که زنا تفریح مشروعی است. ماکیاولی و دوستانش ظاهراً از داستانهایی که دربارة بیوفاییهای خود با یکدیگر رد و بدل می کردند ناراحت نمی شدند. وقتی که در این موارد زن با تقلید از شوی خود انتقام می گرفت، شوهر غالباً برعمل او چشم می پوشید و کلاه غیرت را بالاتر می کشید. اما ورود

اسپانیاییها به ایتالیا از راه ناپل، و در پی آلکساندر ششم و شارل پنجم، «غیرت» اسپانیایی را به زندگی ایتالیایی وارد ساخت، و در قرن شانزدهم شوهر احساس می کرد که به حکم حمیت باید زناکاری زن خود را با مرگ پاداش دهد و در عین حال مزایای فطری خود را محفوظ نگاه دارد. شوهر ممکن بود زن خود را ترک گوید و هنوز کامیاب باشد؛ زن متروکه هیچ چاره ای نداشت جز اینکه جهاز خود را باز خواهد، نزد کسان خویش باز گردد، و زندگی خویش را با تنهایی و بی سرپرستی ادامه دهد؛ دیگر اجازة شوهر کردن نداشت. ممکن بود به صومعه ای وارد شود، اما آن صومعه انتظار اعانه ای از جهیزیة او را داشت. به طورکلی، در کشورهای لاتین، زنا به منزلة یک چارة جایگزین طلاق مورد اغماض قرار می گیرد.