گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیستم
.VI – خانه


تهذب روزافزون در شکل خانه و زندگی در آن تجلی کرده بود. در حالی که منازل مردم عادی همچنان به وضع سابق باقی مانده بود – یعنی دیوارهایش گچ اندود یا آهک اندود بودند؛ کفش با تخته سنگ فرش شده بود؛ یک حیاط درونی داشت که چاهی در آن بود؛ و گرداگرد حیاط یک یا دو طبقه اطاقهایی بود که به وسایل سادة زندگی مجهز بودند- کاخهای نجبا و نوکیسه ها دارای شکوه و تجملی بود که خاطرة روم امپراطوری را تجدید می کرد. ثروتی که در قرون وسطی و در کلیساهای بزرگ تمرکز یافته بود اکنون در مهین سراهایی ریخته می شد که اثاث، وسایل آسایش، و تزییناتش بندرت ممکن بود در پایتختهای امیران و شاهان آن سوی کوههای آلپ یافت شود. ویلا کیجی و پالاتتسو ماسیمی، که هر دو توسط بالداساره پروتتسی طراحی شده بودند، شامل اطاقهای تو درتویی بودند که هریک به ستونها و ستونهای چهارگوش، یا قرنیزه های زنجیره دار، یا سقفهای قاببندی مطلا، یا دیوارها و قوسهای منقش با بخاریهای مجسمه دار، یا گچبریها و نقوش آرابسک، یا کفهای مرمرین یا کاشی پوش آراسته بود. هر مهین سرایی تختخوابها، میزها، صندلیها، صندوقها؛ و قفسه هایی با نقشهای دلپذیر داشت و چنان محکم بود که گویی برای یک قرن ساخته شده اند؛ گنجه های حجیم آن انباشته بودند از ظرفهای

نقره و سفالینه های زیبا؛ بسترهایش نرم و راحت، فرشهایش ظریف و پرده هایش زیبا بودند و ملافه ها و روبستریهای فراوان از کتان عطرآگین بادوام داشت. آتشدانهای بزرگ اطاقها را گرم می کردند، و چراغها، مشعلها، و چلچراغها آنها را روشن می ساختند. آنچه در این کاخها نایاب بود، کودکان بودند.
چندان که وسایل پرورش اطفال افزون می شود، محدودیتهای خانوادگی نیز رو به افزایش می روند. کلیسا و کتاب مقدس به مردم امر می کرد که نفوس خود را زیاد کنند، اما راحت طلبی ناباروری را به انسان توصیه می کرد. حتی در روستاها، که فرزندان در آن مایة یاری هستند، خانواده های دارای شش فرزند بسیار کم بودند؛ در شهرها، که کودکان در آن سربار بودند، خانواده ها کوچک بودند – هرچه ثروتمندتر، کوچکتر- و در بسیاری از خانه ها اصلاً طفلی وجود نداشت. اینکه خانواده های ایتالیای چه کودکان زیبایی می توانستند داشته باشند از روی آثار نقاشان، تابلوهای همسرایان کار دوناتلو و لوکا دلا روبیا، و نیز از تندیسهایی نظیر جوانی یحیای تعمید دهنده، کار آنتونیو روسلینو (موزة هنری ملی واشینگتن)، هویداست. یگانگی خانوادگی، اخلاص و عشق متقابل والدین و اطفال، در میان سستی اخلاقی آن ایام به طرز جالبی نمودار است.
خانواده هنوز یک واحد اقتصادی، اخلاقی، و جغرافیایی بود. معمولاً قرض یک عضو نامستطیع آن از طرف دیگر اعضا پرداخته می شد- و این به طرز فاحشی با فردگرایی آن عصر مباین است. بندرت ممکن بود فردی از افراد خانواده بدون موافقت کسان خود ازدواج کند یا کشور- شهر خود را ترک گوید. خدمتگزاران اعضای آزادزاده شدة خانواده بودند و سخن خود را آزادانه می گفتند. قدرت پدری فایق بود و در تمام موارد بحرانی از آن اطاعت می شد، ولی معمولاً مادر بود که برخانواده حکومت می کرد. مهرمادری در شاهدختان همان قدر شدید بود که در بینوایان. بئاتریچه د/ استه دربارة پسر شیرخواره اش به خواهر خود ایزابلا چنین می نویسد: «من غالباً آرزو می کنم که شما اینجا می بودید تا او را می دیدید، زیرا یقین دارم که شما هرگز نخواهید توانست از نواختن و بوسیدن او خودداری کنید.» بیشتر خانواده های متوسط دفتری از ولادتها، ازدواجها، مرگها، و وقایع جالب زندگی خود ترتیب داده بودند که در خلال شرح آنها گاه اوصاف صمیمانه ای وجود داشت. در یکی از این دفترها، جووانی روچلای (جد نمایشنامه نویسی به همین نام) در اواخر زندگی خود (حد 1460) این کلمات را، که سرفرازی فلورانسی از آن نمودار است، نوشت:
خدا را سپاس می گزارم که مرا موجودی متعقل و نامیرا آفرید؛ در یک کشور مسیحی؛ نزدیک رم که مرکز عالم مسیحیت است؛ در ایتالیا، فرخنده ترین کشور در جهان عیسویت؛ و در فلورانس، زیباترین شهر تمام جهان. ... از خداوندمان به خاطر مادر ارجمند خود که، هرچند به هنگام مرگ پدرم فقط بیست سال داشت، تمام پیشنهادهای ازدواج را رد کرد و خود را وقف فرزندان خویش نمود تشکر می کنم؛ همچنین سپاس می گزارم خداوندمان را

برای زن خویش، که به همان اندازه ارجمند بود و مرا واقعاً دوست می داشت و با اخلاص کامل از خانه و فرزندان خود مراقبت می کرد؛ که پروردگار سالیان دراز وی را برای من حفظ کرد و مرگش بزرگترین فقدان بوده است. با یاد آوردن اینهمه الطاف و نعمتهای بی شمار، اکنون در سنین پیری مایلم خود را از کلیة اشیای دنیوی جدا کنم تا تمام روح خود را به سپاس و نیایش تو ای خداوند و تو ای منبع زندة وجود تخصیص دهم.
دو مرد، و شاید هم یکی، در حدود سال 1436 رساله هایی دربارة خانواده و طرز ادارة آن نوشتند. آنیولو پاندولفینی احتمالاً نویسندة رسالة فصیحی به نام رسالة حکومت خانواده بود. کمی بعد لئونه باتیستا آلبرتی رساله ای به نام رسالة خانواده تدوین کرد و کتاب سوم آن «اقتصاد»، چنان به رساله های قبلی او شبیه است که بعض کسان هر دو را شکل مختلف رسالة واحدی به قلم آلبرتی دانسته اند. شاید هر دو آنها اصیل بوده، اما بدان جهت به هم شباهت داشته اند که براساس رسالة اقتصاد گزنوفون بوده اند؛ ولی اثر پاندولفینی بهتر است. او نیز مانند روچلای مردی مستطیع بوده که به عنوان دیپلومات به فلورانس خدمت می کرده و امور عمومی را سخاوتمندانه یاری می داده است. او رسالة خود را در اواخر زندگی خویش نوشت و آن را به شکل مکالمه ای با سه پسرش ترتیب داد. پسرانش از او می پرسند که آیا باید درپی خدمت دولتی باشند؛ اما او آنان را به این عنوان که خدمات دولتی مستلزم نادرستی، ظلم و دزدی، انگیزندة بدگمانی، و حسد و اهانت است منع می کند. می گوید که سرچشمة خشنودی انسان در خدمات دولتی یا شهرت نیست، بلکه در زن و فرزندان او، کامیابی اقتصادی او، نام نیک او، و دوستان اوست. مرد باید با زنی ازدواج کند که به قدرکافی از او جوانتر باشد تا به تعلیمات و دستورهای سازندة او تمکین کند؛ و او باید در نخستین سالهای زناشویی تکالیف مادری و هنرهای خانه داری را به زن خود بیاموزد. یک زندگی سعادتمند از به کار بردن صرفه جویانه و منظم سلامت جسمانی، استعداد، وقت، و پول حاصل می شود: از سلامتی از طریق کف نفس، ورزش، خوراک معتدل؛ از استعداد به واسطة تحصیل علم و تشکیل یک اخلاق شرافتمندانه به انگیزة دین و پیروی از نیکخویان؛ از وقت به میانجیگری طرد بیکارگی؛ و از پول از راه محاسبة دقیق و معادل ساختن درآمد، هزینه، و پس انداز. مرد عاقل قبل از هرچیز پول خود را صرف تهیة مزرعه یا ملکی می کند؛ بدان سان که نه تنها مسکنی در روستا برای او و خانواده اش تهیه شود، بلکه غله، شراب، روغن، ماکیان، چوب، و سایر مایحتاج زندگیش به حد امکان تأمین شود. همچنین خوب است که خانه ای در شهر داشته باشد، تا فرزندانش از تسهیلات فرهنگی آنجا بهره مند شوند و برخی از هنرهای صنعتی را فراگیرند. اما خود خانواده باید هر قسمت بیشتر از سال را که بتواند در ویلا و روستا بگذارند:
در حالی که هر مایملک دیگری مستلزم کار و مورث خطر، ترس، و نومیدی است؛ ویلا مزیت بزرگ و شرافتمندانه ای در بردارد؛ ویلا همواره مخلص و مهربان است. ... در

بهار درختان سبز و آوای پرندگان شما را شاد و امیدوار می سازند؛ در پاییز کمی زحمت صد برابر سود می دهد؛ در سراسر سال غم از شما زایل می شود. ویلا جایی است که مردان نیک و شرافتمند دوست دارند در آن گرد آیند. ... بشتابید به سوی آن، و بگریزید از غرور ثروتمندان و اهانت شریران.
شخصی به نام جووانی کامپانو از طرف میلیونها دهقان به این اندرز چنین پاسخ داد: «اگر من روستایی آفریده نشده بودم»، هر آینه با این شرح خشنودی روستایی، «بآسانی نوازش سرور را درمی یافتم»، اما چون کشاورز بوده ام، «آنچه برای شما سرور است، برای من چیزی جز رنج نیست.»