گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیس و یکم
.IV- لئو و اروپا: 1513-1521


کنفرانس بولونیا حیثیت و دیپلوماسی را به جنگ جسارت و قدرت انداخت. آن شاه جوان خوش قامت با شنل زردوزی و پوستهای سمور جامه اش، با نشانه های پیروزی در پر کلاه خود و ارتشهایی چند در پشت سر خویش، درحالی که آرزوی بلعیدن ایتالیا را در سر داشت و می خواست پاپ را فقط به عنوان پاسبانی بر مسند خویش نگاه دارد، آمد. لئو در برابر آن ارتش چیزی جز جلال مقام و تزویر موروثی افراد خاندان مدیچی نداشت. اگر لئو شاه را به جان امپراطور انداخت و با چابکی از سویی به سویی دیگر چرخید و در یک زمان عهدنامه هایی با هر یک از آنها بر ضد دیگری امضاکرد، ما نباید صریحاً در آن باره قضاوت کنیم؛ او سلاح دیگری نداشت و موظف بود که میراث کلیسا را حفظ کند. رقیبان او نیز چنان سلاحهایی را به کار بردند، مضافاً اینکه سرباز و توپ نیز داشتند.
قرارداد سریی که در آن کنفرانس منعقد شد تاکنون نیز مخفی مانده است. ظاهراً فرانسوا کوشید تا لئو را برضد اسپانیا با خود متحد سازد؛ لئو وقت خواست تا در آن باره فکر کند، و این یک راه دیپلوماتیک است برای «نه» گفتن؛ این برخلاف سیاست دیرین کلیسا بود که بگذارد ایالات پاپی از طرف یک قدرت هم از شمال و هم از جنوب محاصره شود. یک نتیجة قطعی معاهدة 1516 لغو پراگماتیک سانکسیون بورژ بود. این فرمان (1438) قدرت فایقة یک شورای عام را بر شورای پاپها تصدیق کرده و حق انتصاب صاحبمنصبان عالیرتبة کلیسارا به پادشاه فرانسه داده بود. فرانسوا با الغای فرمان مزبور موافقت کرد، مشروط بر آنکه اختیار شاه در نامزد ساختن آن صاحبمنصبان به قوت باقی بماند؛ لئو این امر را پذیرفت. برای پاپ این موضوع ممکن بود شکستی باشد، اما، با این پذیرش، لئو فقط آن رسمی را قبول می کرد که قرنها در فرانسه سابقه داشت، و بدین گونه، بدون هیچ تمهیدی، پاپ کلیسا و کشور را در فرانسه طوری با هم نزدیک می ساخت که برای سلطنت فرانسه دیگر موردی باقی نمی ماند تا برای حمایت اصلاحات دینی کمک مالی کند. وانگهی، در همان حال، پاپ کشمکشی طولانی میان فرانسه و دربار پاپ را بر سر اختیارات نسبی شوراها و پاپها خاتمه داد.
کنفرانس با استدعای عفو از لئو برای جنگی که با سلف او کرده بودند پاپان یافت. فرانسوا گفت: «ای پدر مقدس، شما نباید از دشمنی با یولیوس دوم متعجب شوید، زیرا او همواره بزرگترین دشمن ما بوده است. زیرا ما در زمان خود خصمی خطرناکتر از اوندیده ایم.

او در حقیقت فرماندهی بسیار لایق بود و خیلی بیش از آنچه شایستة پاپ شدن باشد، سزاوار سردار شدن می بود.» لئو تمام این تایبان دلیر را بخشود و تبرک کرد، و آنان، پس از بوسیدن پای او، محضرش را ترک گفتند.
فرانسوا با هاله ای از افتخار به فرانسه بازگشت و تا مدتی خود را با عشق و تجارت راضی کرد. وقتی فردیناند دوم درگذشت (1516)، پادشاه فرانسه بار دیگر نقشة تسخیر ناپل را کشید، شاید به این قصد که آن را وسیلة افتخارآمیزی برای کاستن از جمعیت زیاده از حد فرانسه قراردهد. مع هذا، عهدنامة صلحی با شارل اول، نوة فردیناند و پادشاه جدید آراگون، کاستیل، ناپل، و سیسیل، منعقد ساخت. اما وقتی ماکسیمیلیان وفات یافت (1519) و فرزندزاده اش شارل برای جانشینی او به عنوان فرمانروایی امپراطوری مقدس در نظر گرفته شد، فرانسوا خود را از پادشاه نوزدهسالة اسپانیا برای پادشاهی اسپانیا مناسبتر یافت و جداً در صدد انتخاب شدن برآمد. لئو بار دیگروضعی خطرناک پیدا کرد. پاپ قاعدتاً حمایت از فرانسوا را ترجیح می داد، زیرا پیش بینی می کرد که اتحاد ناپل، اسپانیا، آلمان، اتریش، و هلند در زیر لوای یک فرمانروا چنان سیادت ارضی و مالی به او می دهد و وی را از حیث نفرات چندان نیرومند می سازد که موازنةقوا را-که تا آن زمان حافظ ایالات پاپی بود- برهم خواهد زد. مع هذا، با خود اندیشید که اگر با انتخاب شارل مخالفت کند و با این حال او انتخاب شود، وقتی که یاریش برای درهم شکستن شورش پروتستانها لازم باشد، از بذل مساعدت دریغ خواهد کرد. لئو برای اعمال نفوذ خویش بس درنگ کرد، شارل اول به امپراطوری برگزیده شد وشارل پنجم نام گرفت. پاپ چون هنوز در کار برقراری موازنة قوا بود، به فرانسوا پیشنهاد اتحاد کرد. وقتی که آن شاه به نوبة خود تردید کرد، لئو شتابان قراردادی با شارل منعقد نمود (8 مه1521). امپراطورجوان تقریباً هرچیز را که دلخواه پاپ بود به او عرضه داشت: بازگرداندن پارما و پیاچنتسا، یاری در برابر فرارا ولوتر، تسخیر مجدد میلان برای خاندان سفورتسا، و حفاظت ایالات پاپی و فلورانس در برابر هر حمله ای.
در سپتامبر 1521، مناقشه تجدید شد. امپراطور گفت: «من و پسر عمم فرانسوا کاملاً همراهیم؛ او میلان را می خواهد، و من نیز آن را» نیروهای فرانسوی در ایتالیا به وسیلة اوده دو فوا، ویکنت دو لوترک، رهبری می شد؛ فرانسوا اورا بنا به خواهش خواهر لوترک، که در آن زمان معشوقة شاه بود، برگزیده بود. لویز دو ساووا، مادر شاه، از این انتصاب ناخشنود بود و پولی را که توسط فرانسوا برای ارتش لوترک فراهم شده بود محرمانه به مجرای هزینه های دیگر می انداخت؛ در نتیجه، سربازان سویسی آن ارتش به سبب پرداخت نشدن مواجب خود فرار کردند. چون قوای نیرومند پاپ و امپراطور، که از طرف پروسیرو کولونا، مارکزة پسکارا، و گویتچاردینی مورخ رهبری می شدند، به میلان رسیدند، حامیان امپراطوری در آن شهر مردمی را که از مالیات گزاف ناراضی بودند به شورش برانگیختند. لوترک از آن شهر به خاک ونیز

عقب نشینی کرد، سپاهیان شارل و لئو میلان را تقریباً بدون خونریزی گرفتند؛ فرانچسکوماریا سفورتسا، پسر دیگر لودوویکو، به عنوان واسال امپراطوری، دوک میلان شد؛ و لئو در حالی که به مراد دل خود رسیده بود، درگذشت (اول دسامبر 1521).