گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیس و یکم
.VI- کلمنس هفتم: نخستین مرحله


شورای برگزینندگان پاپ، که در اول اکتبر 1523 تشکیل شد، به مدت هفت هفته بر سر جانشین هادریانوس نزاع داشت و سرانجام مردی را نامزد کرد که، بنا به عقیدة عموم، مناسبترین کس بود. جولیو د مدیچی پسر نامشروع آن جولیانو دوستداشتنی بود که قربانی توطئة پاتتسی شده بود، و زادة معشوقة او، فیورتا، که بزودی از صحنة تاریخ محو شد. لورنتسو آن پسر را به فرزندی پذیرفت و او را با پسران خود تربیت کرد. یکی از این پسران لئو بود که جولیو را از مانع قانونی نامشروع بودن نجات داد؛ او را اسقف اعظم فلورانس کرد، بعد به مقام کاردینالی رسانید، سپس او را مدیر امور شهر رم ساخت، و آنگاه به صدارت عظمای خود برگماشت. کلمنس در این موقع چهل وپنچ سال داشت؛ ثروتمند، دانشمند، خوش اخلاق، ونیکو خصال بود؛ از ادبیات، دانش، موسیقی، و هنر حمایت می کرد. رم ارتقای او را با شادی به منزلة بازگشت عصر طلایی لئو پذیرفت. بمبو پیش بینی کرد که کلمنس هفتم بهترین و خردمندترین فرمانروایی خواهد بود که کلیسا تا آن زمان به خود دیده است.
او سلطنت خود را با لطف بسیار آغاز کرد. تمام موقوفاتی را که خود از آن بهره مند شده بود و عایدی سالانه ای به مبلغ 6,000 دوکاتو داشت، میان کاردینالها قسمت کرد؛ با حمایت دانشوران و منشیان به وسیلة دهش، یا جلب آنان به خدمت خود، آنان را نسبت به خویش وفادار ساخت؛ به دادگستری پرداخت؛ بسیار بارعام داد؛ با سخاوت کمتر اما با عقل بیشتری ازلئو، به سخاوت دست یازید؛ و با تواضع خود، نسبت به هرکس و هرطبقه، همگان را مجذوب ساخت. هیچ پاپی چنان آغاز نیک و فرجام بدی نداشت.
کار پیمودن یک طریق سیاسی سالم میان فرانسوا و شارل در جنگی که تقریباً تا حدمرگ پیش می رفت- در حالی که ترکان در مجارستان به تاخت و تاز مشغول بودند، و در هنگامی که یک سوم اروپا بر ضدکلیسا قیام کرده بود- گرانبارتر از قدرت کلمنس بود؛ کمااینکه از توانایی لئو نیز حدی فراتر داشت. تک چهرة مجلل کلمنس در اوایل دورة پاپی، که به وسیلة سباستیانو دل پیومبو رسم شده بود، فریبنده است: او در اعمال خود آن تصمیم شدیدی را که در خطوط چهره اش هویداست از خود نشان نداد؛ و حتی در آن تصویر آزردگی مختصری در پلک خستة فرو افتاده بر چشمان بیفروغش نمایان است. کلمنس بیتصمیمی را سیاست خود

قرارداده بود. او در فکر کردن راه افراط می پیمود و آن را به جای آنکه راهنمای خودسازد، جانشین عمل ساخته بود. برای یک تصمیم می توانست صد دلیل به سود و صد دلیل به زیان آن یابد، چنان بود که گویی الاغ بوریدان1 را بر تخت پاپ نشانده اند. برنی، در شعری که پیشگوی قضاوت آیندگان است، او را چنین هجو می کند:
پاپی است ساخته شده از تعارف،
مناظره، بررسی، خوشخویی،
از بعلاوه، پس، اما، بلی،
اتفاقاً، احیاناً، و چنین اصطلاحات بیهوده. ...
از پای چوبین، بیطرفی تسلیم آمیز. ...
به سخن ساده و درست، چنان زنده خواهید ماند که ببینید
پاپ هادریانوس، به واسطة اعمال دورة پاپی او، قدیس شده است.
کلمنس دوتن را مشاور عمدة خود ساخته بود: یکی جان ماتئو جیبرتی، که طرفدار فرانسه بود، و دیگری فون شونبرگ، که به امپراطوری مهر می ورزید؛ او فکر خود را میان این دو تن تقسیم کرده بود؛ و وقتی که تصمیم گرفت با فرانسه متحد شود –فقط چند هفته پیش از تیره روزی فرانسه در پاویا- تمام حیله ها و نیروهای شارل و همچنین خشم یک ارتش نیمه پروتستان را که به سوی رم سوق داده شده بود، بر سر خود و شهر خویش فرود آورد.
بهانة کلمنس این بود که از قدرت امپراطوری، که هم لومباردی و هم ناپل را در دست داشت، می ترسید و امیدوار بود، با گرایش به فرانسوا، فرانسه را به مخالفت با عقیدةمزاحم شارل مبنی بر تشکیل یک شورای عام برای قضاوت دربارة کلیسا برانگیزد. وقتی که فرانسوا با یک ارتش 26,000 نفری از فرانسویان، ایتالیاییان، سویسیها، و آلمانها از آلپ گذشت، میلان را گرفت، و پاویا را محاصره کرد، کلمنس، با مطمئن ساختن شارل از اخلاص و دوستی خود، یک اتحادنامة محرمانه با او امضا کرد (12 دسامبر 1524)؛ فلورانس و ونیز را به آن پیوست و با کراهت به فرانسوا اجازه داد تا در ایالات پاپی سربازگیری کند و ارتشی از راه سرزمین پاپ به ناپل بفرستد. شارل این فریب را هرگز نبخشود. مؤکداً چنین گفت: «به ایتالیا خواهم رفت و از آن کسانی که مرا آزرده اند انتقام خواهم کشید؛ مخصوصاً از آن پاپ جبان. شاید مارتین لوتر یک روز مردی با اعتبار شود.» در آن لحظه برخی از اشخاص گمان می کردند که لوتر پاپ خواهد شد، و چند تن از اطرافیان امپراطور به او اندرز دادند که با انتخاب کلمنس، به بهانة حرامزاده بودن او، مخالفت کند.
شارل یک ارتش آلمانی به فرماندهی گئورگ فون فروندسبرگ و مارکزة پسکارا فرستاد

1. اشاره است به الاغ گرسنه ای که دو بسته یونجه به فاصلة مساوی می بیند و چون نمی تواند یکی را بر دیگری ترجیح دهد، از گرسنگی می میرد. ـ م.

تا در خارج پاویا به فرانسویان حمله کند. تاکتیک ضعیف فرانسویان توپخانة آنان را بی اثر ساخت، و حال آنکه اسلحة آتشین اسپانیاییها نیزه داران سویسی را درهم شکست؛ ارتش فرانسه در یکی از قطعیترین نبردهای تاریخ تقریباً نابود شد (24-25 فوریة 1525)؛ فرانسوا با دلیری بسیار جنگید: در حالی که نیروهایش عقب نشینی می کردند، به قلب دشمن تاخت و کشتاری شاهانه به راه انداخت؛ اسبش کشته شد، اما از جنگیدن دست برنداشت؛ سرانجام، در حالی که کاملاً فرسوده شده بود، دیگر تاب نیاورد، و با چندتن از فرماندهانش اسیر شد. از چادری در اردوی فاتحان نامه ای به مادر خود نوشت که غالباً بیش از قسمتی از آن نقل نشده است: «همه چیز جز شرافت از دست رفت-و جز تن خودم که سالم است.» شارل، که در آن هنگام در اسپانیا بود، فرمان داد تا او را به اسارت به قلعه ای نزدیک مادرید بفرستند.
میلان به امپراطور گرایید. حال تمام ایتالیا در ید قدرت او بود، و کشور-شهرهای ایتالیا یکی پس از دیگری رشوه های مختلفی به او تقدیم کردند تا به حیات خود ادامه دهند. کلمنس، که می ترسید مبادا نیروهای امپراطوری به ملک خود او تجاوز کنند و شورشی در فلورانس بر ضد خاندان مدیچی به راه افتد، از اتحاد خود با فرانسه دست کشید و در اول آوریل 1525 معاهده ای با شارل دولانوی، نایب السلطنة شارل در ناپل، امضا کرد که به موجب آن پاپ و امپراطور، مدیچی را در فلورانس حفظ می کردند و فرانچسکو ماریا سفورتسا را به عنوان نایب امپراطور درمیلان می شناختند؛ بنابر همان عهدنامه پاپ می بایست برای گستاخیهای گذشته و خدمات آینده 100,000 دوکاتو (1,250,000 دلار؟)، که بسیار مورد نیاز نیروهای امپراطوری بود، بپردازد. چندی پس از آن کلمنس بر توطئه ای که به وسیلة جیرولامو مورونه برای رها ساختن میلان از سلطة امپراطور چیده شده بود چشم پوشید. مارکزة پسکارا آن را به پاپ افشا کرد و مورونه زندانی شد.
شارل با اسیر خود، فرانسوا، گربه صفت بازی کرد. پس از نرم کردن او با تقریباً یازده ماه حبس محترمانه، با شرایط سنگینی حاضر به آزاد ساختن او شد. به موجب این شرایط، شاه می بایست حقوق محرز یا ادعایی فرانسه را بر جنووا، میلان، فلاندر، آرتوا، تورنه، بورگونی، و ناوار ترک گوید؛ کشتیها و نیروهایی، برای جنگ با رم یا ترکان، برای شارل فراهم کند؛ با الئونور، خواهر شارل، ازدواج کند؛ و پسران بزرگتر خود را به عنوان وثیقه ای برای اجرای این شرایط نزد شارل به گروگان بفرستد. این پسران یکی فرانسوا و دیگری هانری بود که بترتیب ده سال و نه سال داشتند. به موجب عهدنامة مادرید (14 ژانویة 1526)، فرانسوا به قید سوگند، اما با نیت معکوس، با تمام آن شرایط موافقت کرد. در 17 مارس رخصت یافت تا به فرانسه بازگردد. پس از رسیدن به فرانسه، اعلام کرد که قصد ایفای به عهدی را که بزور از او گرفته شده است ندارد. کلمنس به موجب قانون کلیسا سوگند او را باطل ساخت، و در 22 مه فرانسوا، کلمنس، ونیز، فلورانس، و فرانچسکو ماریا سفورتسا قرارداد اتحادیة کنیاک

را امضا کردند که آنان را متعهد می ساخت آستی و جنووا را به فرانسه بازگردانند، میلان را به عنوان تیول فرانسه به سفورتسا بدهند، به هر یک از کشور-شهرهای ایتالیا مستملکات پیش از جنگش را پس دهند، آزادی اسیران فرانسوی را در برابر فدیه ای به مبلغ 2,000,000 کراون تحصیل کنند، و ناپل را به یک امیر ایتالیایی واگذارند که خراج سالیانه ای به مبلغ 75,000 دوکاتو به فرانسه بپردازد. آنگاه امپراطور را صمیمانه به امضای آن قرارداد دعوت کردند، با این قید که اگر سرباز زند، اتحادیه با او چندان خواهد جنگید که تمام نیروهای او را از ایتالیا بیرون راند.
شارل عمل اتحادیه را به عنوان اینکه سوگندهای فرانسوا و عهدنامه ای را که کلمنس با لانوی امضا کرده شکسته است مذمت کرد. چون خود او در آن زمان نمی توانست به ایتالیا برود، اوگود مونکادا را مأمور ساخت تا کلمنس را با دیپلوماسی به خود جلب کند؛ و اگر در این کار توفیق نیافت، با برانگیختن خاندان کولونا و عوام رم، شورشی برضد پاپ برانگیزد. مونکادا مأموریت خود را بخوبی انجام داد، پاپ را تحریض کرد که توافقی دوستانه با خاندان کولونا به عمل آورد و گارد محافظ خود را منحل کند، و آنگاه خاندان کولونا را فرصت داد تا به زمینه سازی برای تسخیر رم ادامه دهند. درحالی که عالم مسیحیت خود را با خیانت و جنگ مشغول داشته بود، ترکان به رهبری سلیمان قانونی در موهاچ بر مجارها فایق آمدند (29 اوت 1526) و بوداپست را گرفتند (10 سپتامبر). کلمنس، که می ترسید مبادا تمام اروپا نه فقط پروتستان بلکه مسلمان شود، به کاردینالها اعلام کرد که می خواهد شخصاً به بارسلون برود و شارل را به آشتی با فرانسوا و متحدشدن با مخاصمان خود برضد ترکها راضی سازد. در آن هنگام، چنانکه در رم شایع بود، شارل در کار فراهم ساختن بحریه ای بود تا با آن به ایتالیا حمله برد و پاپ را خلع کند.
در 20 سپتامبر خاندان کولونا با قوایی مرکب از پنج هزار تن وارد رم شدند، برمقاومت ضعیفی که در برابرشان بود غلبه کردند، واتیکان و کلیسای سان پیترو و بورگو و کیو را غارت کردند، و کلمنس به کاستل سانت/ آنجلو فرار کرد. کاخ پاپ کاملاً تهی شد؛ حتی فرشینه هایی که نقاشی کار رافائل بر آنها بود به دست تاراجگران افتادند و تاج پاپ، ظروف مقدس، گنجینة آثار قدیسان، و جامه های پاپ به سرقت رفتند. یک سرباز شادمانه با جامة سفید و کلاه قرمز پاپ به این سو و آن سو می رفت و با وقاری تصنعی به تقلید پاپ حاضران را متبرک می ساخت. روز بعد، مونکادا تاج پاپ را به او برگرداند، وی را مطمئن ساخت که امپراطور بهترین نیات را دربارة پاپ دارد، و پاپ ترسان را مجبور ساخت یک متارکة چهار ماهه با امپراطوری امضا کند و خاندان کولونا را ببخشاید.
مونکادا تازه به ناپل بازگشته بود که کلمنس نیروی جدیدی مرکب از هفت هزار تن فراهم کرد. در پایان ماه اکتبر به آن نیرو فرمان داد تا به استحکامات کولونا حمله برد. در همان

حال از فرانسوای اول و هنری هشتم تقاضای کمک کرد؛ فرانسوا به دفع الوقت گذراند؛ هنری، که سرگرم کار مشکل پدید آوردن پسری بود، هیچ نیرویی نفرستاد. یک ارتش دیگر پاپ که در شمال بود به وسیلة فرانچسکو ماریا دلارووره، دوک اوربینو، عاطل نگاه داشته شد. فرانچسکو که نمی توانست خلع شدن خود را از امارت خویش به دست لئو دهم فراموش کند و حقشناسی خاصی نسبت به هادریانوس و کلمنس، که او را آزاد گذاشته بودند تا به امارت بازگردد، نداشت، ظاهراً در این مورد روش انتظارآمیز را کنار گذاشت و جداً وارد عمل شد. یک رهبر دلیرتر با آن ارتش بود. این شخص جووانی د مدیچی جوان، پسر خوش منظر کاترینا سفورتسا، بود که روح متهور اورا نیز به میراث برده بود. آن جوان را «جووانی نوارسیاه» می خواندند، زیرا هنگامی که لئو مرده بود، او نوار سیاه به جامة خود زده بود. جووانی طرفدار عمل بر ضد میلان بود، اما فرانچسکو ماریا ارادة خود را بر او تحمیل کرد.