گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و دوم
III – تیسین و شاهان: 1530-1576


آرتینو در سال 1530، در بولونیا، تیسین را به شارل پنجم معرفی کرد. امپراطور، که سرگرم تجدید سازمان ایتالیا بود، با بیحوصلگی برای تصویر خود در برابر او نشست و به آن هنرمند متحیر فقط یک دوکاتو (21.50 دلار) پرداخت. فدریگو امیر مانتوا، که تیسین را «بهترین نقاش معاصر» می نامید، 150 دوکاتو از کیسة خود به آن کارمزد افزود و تدریجاً شارل را با خود همعقیده ساخت. درسال 1532 آن هنرمند و امپراطور بار دیگر با یکدیگر ملاقات کردند. در شانزده سال بعد، تیسین متوالیاً تصویرهای حیرت انگیزی از امپراطور رسم کرد: شارل با زره کامل (1532، این تصویر اکنون مفقود است)؛ شارل با کت زردوزی، نیمتنة قلابدوزی، شلوارک و جوراب ساقه بلند و کفش سفید، و کلاه سیاه با یک پر سفید ناجور (1533؟)؛ شارل با امپراطریس ایزابل (1538)؛ شارل با زره درخشان، سوار بر توسنی سرکش در نبرد مولبرگ (1548)- این تصویر مخلوط مجللی است از رنگ و غرور؛ شارل با جامه ای سیاه و اندوه افزا، درحالی که در بالکانه ای به اندیشه نشسته است (1548). برای آن نقاش و آن شاه مایة مباهات است که تصویرشان، جز درمورد لباس، متوجه آرمانی ساختن موضوع نبوده است. این تک چهره ها وجنات طبیعی شارل را می نمایانند، همچنین پوست بد او



<225.jpg>
تیسین: تک چهرة شارل پنجم؛ مونیخ،


را، روح اندوهگین او را، و قابلیت نسبی او را برای ظلم؛ مع هذا، «امپراطور» را نشان می دهند؛ مرد مقتدری را که بارهای سنگین مسئولیت بر دوش دارد؛ کسی را که دارای فکری سخت و مستبد بود که نیمی از مغرب اروپا را به زیر فرمان خویش آورده بود. با این حال، او می توانست مهربان باشد و تا حدقابل ملاحظه ای نخستین خست خود را جبران کند. در 1533 برای تیسین امتیازنامه ای فرستاد که به موجب آن او را کنت کاخنشین و شهسوار مهمیز زرین نامید؛ و از آن سال تیسین رسماً نقاش دربار مقتدرترین شاه در جهان مسیحی شد.
در همان اوان، شاید به میانجیگری فدریگو، تیسین با فرانچسکو ماریا دلا رووره، دوک اوربینو، که با الئونوراگونتساگا خواهر فدریگو و دختر ایزابلا ازدواج کرده بود، وارد مکاتبه شد؛ چون فرانچسکو حال فرمانده کل ارتشهای ونیز بود، او و زنش دوکسا کراراً در ونیز می زیستند. در آنجا تیسین تصویرهای آنان را رسم کرد: مردی که نه دهم بدنش را زره پوشانده بود (زیرا تیسین برق زره را دوست می داشت) و زنی که پس از ناخوشیهای بسیار پریده رنگ و افکنده حال به نظر می رسید. تیسین برای آن زن و شوهر تصویر مریم مجدلیه را بر روی چوب رسم کرد که فقط از لحاظ تنوع رنگ و سایه روشنی که به موی خرمایی او داده بود جالب بود؛ و نیز تصویر زیبای دیگری با رنگ سبز و قهوه ای، که فقط به نام لابلا (زیبا) موسوم است و اکنون در کاخ پیتی است. تیسین برای جانشین فدریگو، دوکا گویدوبالدو دوم، یکی از کاملترین «برهنه»های هنری را ساخت (حد 1538) که به ونوس اوربینو مشهور است. بنا به روایت، تیسین برای تکمیل ونوس خفته، اثر جورجونه، قدری روی آن کار کرده بود؛ اینک از آن شاهکار، بدون جزئیات آن، تقلید کرد. این تصویر فاقد آرامش کامل اثر جورجونه است و، به جای یک زمینة آرام، یک منظرة درونی از پرده سبز، یک آویختنی چین خوردة قهوه ای، و یک تخت سرخ رنگ در آن دیده می شود، درحالی که دو خدمتکار به دنبال جامه هایی می گردند که برای ملبس ساختن جسم «زرین» آن زن مناسب باشند.
تیسین پس از دوکا و امپراطور به پاپ پرداخت. پاولوس سوم نیز امپراطورمنش بود: خصلتی مردانه و خویی مزورانه داشت و چهره ای که دو نسل از تاریخ را شرح می کرد؛ به همین جهت اینک برای تیسین فرصتی فراهم شده بود بهتر از زمانی که تک چهرة یکنواخت و رازدار امپراطور را رسم می کرد. پاولوس در بولونیا، به سال 1535، خود را جسورانه به واقع پردازی تیسین عرضه داشت. پاپ شصت وهفت ساله، که خسته اما «چیرگی ناپذیر» بود، با جامة گشاد و چین خوردة روحانی خود در برابر آن نقاش نشست، درحالی که سر دراز و ریش بزرگش بر بدنی که روزی نیرومند بود خم شده بود و حلقة قدرت بر دست اشرافیش می درخشید؛ این تصویر و تک چهرة یولیوس دوم، کار رافائل، از این جهت که ممتازترین و ژرفترین تابلوهای دوران رنسانسند، با یکدیگر لاف برابری می زنند. در سال 1545 پاپ تیسین را، که خود او نیز حال شصت و هشت سال داشت، به رم دعوت کرد. آن هنرمند در کاخ



<226.jpg>
تیسین: تک چهرة پاپ پاولوس سوم؛ موزة ناپل،

بلودره مسکن داده شد و از طرف مردم شهر مورد احترام فراوان قرار گرفت؛ وازاری در نشان دادن شگفتیهای رم باستانی و رنسانس به او سمت راهنمایی داشت. حتی میکلانژ نیز به او خوشامد گفت و در برخوردی، با نزاکت و ادب، آنچه را که دربارة او به دوستان خود گفته بود پنهان کرد – اینکه تیسین اگر چهره نگاری را یاد گرفته بود، نقاش بهتری می شد. در آنجا تیسین باردیگر تصویری از پاولوس ساخت؛ این بار پاولوس پیرتر، خمیده تر، و در میان دو نوة خاضع خویش، که بزودی برپاپ شوریدند، آزرده خاطرتر از پیش بود. این تصویر نیز جزو عمیقترین آثار تیسین بود. تیسین برای یکی از این نوه ها، اوتاویو فارنزه، تابلو شهوت انگیزی از دانائه رسم کرد که اکنون در موزة ناپل است. پس از هشت ماه زندگی در رم، آهسته از فلورانس به ونیز سفر کرد (1546)؛ به این امید که بقیة ایام عمر خود را در آنجا با آرامش و آسایش زیست کند.
اما یک سال بعد امپراطور او را معجلا از آن سوی آلپ به آوگسبورگ طلبید. در آنجا نه ماه ماند، آن دو تصویر امپراطور را که در بالا ذکرشان رفت ساخت، و با هنر خود بزرگان باریک اندام اسپانیایی و توتونهای کوهنشینی چون یوهان فریدریش، برگزینندة ساکس، را جاودان ساخت. تیسین در یک سفر دیگر به آوگسبورگ (1550) فیلیپ دوم، پادشاه آیندة اسپانیا، را دید و چند تصویر از او رسم کرد؛ یکی از اینها، که اکنون در پرادو موجوداست، جزو شاهکارهای رنسانس به شمار می رود. باز هم زیباتر از این تصویرها، شبیه امپراطریس ایزابلا، زن پرتغالی شارل، است. ایزابلا در سال 1539 مرده بود، اما امپراطور چهارسال بعد تصویر متوسطی از او را، که کار یک نقاش گمنام بود، به آن هنرمند داد و از او خواست که آن را به یک اثر هنری کامل تبدیل کند. این تصویر ممکن است شبیه امپراطریس نباشد، اما حتی اگر خیالی هم باشد، این تابلو موسوم به ایزابل پرتغال می بایست جزو آثار مهم تیسین محسوب شود. در این تصویر، ایزابلا رخساری مصفا و غمگین دارد، جامه اش بس شاهانه است، و کتاب دعایی دردست دارد تا بدان وسیله الم آگاهی قبلی خود را از یک مرگ زودرس تسکین دهد. زمینة پشت سر این تصویر دورنمایی است دارای رنگهای تند سبز و قهوه ای و آبی. تیسین بارها برای رسم تک چهره به محضر نجبا رفت.
پس از بازگشتش از آوگسبورگ (1552)، تیسین احساس کرد که به قدر کافی سفر کرده است. اکنون هفتادوپنج سال داشت و بدون شک فکر می کرد که چیزی به پایان زندگیش باقی نمانده است. شاید اشتغال فراوانش موجب طول عمر او شده بود؛ چون پی درپی نقاشی می کرد مردن از یادش رفته بود. در رشته ای دراز از تابلوهای مذهبی (1522-1570) تاریخی مصور و تماشایی از دین مسیح و تاریخ انبیا، از آدم تا عیسی، به دست داده بود.1 خاطرة رسولان
---
1. مثلا «هبوط آدم» (حد 1570، پرادو) ـ که تالیة آشکاری است از جسم انسانی؛ «عید بشارت» (حد 1545، سکوئولا دی سان روکو، ونیز؛ و تابلو دیگری در کلیسای سان سالواتوره، ونیز)؛ «حضرت مریم کولی» (1510، وین)؛ «مادر داغدار» (1554؛ پرادو)؛ «حضور حضرت مریم» (1538، ونیز)ـ دورنمایی وسیع (8 متر در 3.5 متر) از منظرة کوهستانی، معماری با شکوه، و پیکرهای با رنگ درخشان؛ یکی از این پیکرها مریم است که به صورت دختری کمرو از پله های هیکل بالا می رود؛ پیکرهای دیگر عبارتند از دو تن از زیباترین زنانی که مدل تیسین واقع شده اند؛ در پایین پله پیرزنی که حقیقیتر از زندگی است در کنار دیوار تخم مرغ می فروشد؛ این یک از بهترین تصاویر مذهبی تیسین است. تیسین مریم را در تابلوی دیگری به نام «مریم عذرا با خرگوش» رسم کرده است (حد 1530، لوور). «تبدل» (حد 1560، سان سالواتوره، ونیز). این تابلو، که در شصت و سه سالگی تیسین رسم شده، تصویری است نیرومند از حواریون متحیر با چهرة درخشانی از عیسای منور. در «آخرین شام» (1564، اسکوریال) هر تمثالی یک اثر استادانه است، بجز شبیه عیسی که لئوناردو نیز در رسم آن کامیاب نشده است؛ و در تابلو « گذاشتن تاجی از خار بر سر عیسی» (1452، لوور)، نظیر تصویر میکلانژ، عیسی بیشتر یک گلادیاتور است تا یک قدیس. تابلو «اکه هومو» (آن مرد را تماشا کنید) (حد 1543)، که در گالری وین است، نیز عیسی را همچون یک موجود الاهی تنومند و عضلانی می نمایاند که پیلاطس (تصویر این مرد تک چهره ای هزلی است از آرتینو) او را به جماعتی تحویل می دهد که اسافل ناس نیستند، بلکه کسان متشخصی مانند شارل پنجم، سلیمان قانونی، لاوینیا دختر تیسین، و خود تیسین هستند. تصویر «مصلوب کردن عیسی» (حد 1560، در آنکونا) پیکر عیسای رنجکش را به نسبتهای قابل قبولتری نشان می دهد؛ و نوع دیگری از همین تصویر در اسکوریال (حد 1565) ظلمتی را که در آخرین ساعت فرو افتاده و تپه ها و آسمان و صلیب و جماعات ایستاده در پای آن را فرا گرفته بودند به طرز مؤثری می نمایاند. دو بار ـ در 1529 (موزة لوور) و سی سال پس از آن (پرادو) ـ تیسین «تدفین مسیح» را نقاشی کرد؛ در تابلو اخیر، و شاید هم در تابلوهای قبلی، تیسین خود را به جای قدیس یوسف رامه ای مصور ساخت. در تاریخ نامعلومی تابلو «شام در عمواس» را (موزة لوور) به وجود آورد که عالی اما بیش از حد ظریف است؛ رامبران در تجسم شگفتی و وحشتی که در آن لحظة باور نکردنی از بازشناختن عیسی اتفاق افتاده بود کامیابتر شده است. تیسین برای شارل پنجم در سال 1554 تصویری ساخت که به نام «تثلیث» یا «واپسین داوری» خوانده شده، و در پرادو «جلال» لقب یافته است؛ تودة درهمی است از سر و پا؛ و درون ابرها نخستین و دومین شخص تثلیث را می نمایاند، همراه با روح القدس که شکل نور به خود گرفته است. این تصویر کمی سخیف می نماید. اما امپراطور به هنگام عزلت گزیدن در صومعه، در سال 1557، آن را با خود برد و فرمان داد تا پس از مرگش آن را در بالای محراب بلند قرار دهند.

و قدیسان را با تصویرهای نیرومند خود تجدید کرد. بهترین اما نامطبوعترین این تصاویر شهادت قدیس لاورنتیوس است (1558، ونیز): آن قدیس بر روی تابه ای به وسیلة سربازان و غلامان رومی کباب می شود، درحالی که برای افزودن بر رنجش او را با سیخ داغ می کنند و شلاق می زنند. این تصویرهای مذهبی، آن گونه که چهره های کار نقاشان فلورانسی ما را تحت تأثیر قرار می دهند، برما اثر نمی کند؛ از حیث ترکیب جسم انسانی عالی هستند، اما هیچ گونه احساس زهد در ما ایجاد نمی کنند؛ یک نگاه به پیکرهای ورزیدة مسیح و حواریون آشکار می سازد که تیسین فقط به جنبه های فنی دلبسته بوده و به بدنهای باشکوه می اندیشیده است نه به قدیسان ریاضت کش. در فاصلة میان بلینی و تیسین، مسیحیت، درحالی که هنوز موضوعاتی را برای نقاشی عرضه می داشت، سلطة خود را بر هنر ونیز از دست داده بود.
آن عنصر شهوانی، که یکی از لوازم هنر تصویری یا پلاستیک است، به مدتی نزدیک یک

قرن در هنر تیسین نیرومند ماند. او تابلو دانائه را به چندین وجه تکرار کرد، و برای مدافعان ایمان ونوس های متعدد ساخت. فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا، بهترین مشتری این «تصاویر اساطیری» بود؛ آپارتمانهای سلطنتی درمادرید باتابلوهای دانائه، ونوس وآدونیس، پرسئوس و آندرومده، یاسون و مدیا، آکتایون و دیانا، هتک ناموس ائوروپه، تارکوینیوس ولوکرتیا، دیانا وکالیستو، و یوپیتر وآنتیوپه (که به ونوس پاردو نیز مشهور است) مزین بود، و تمام آنها، بجز تصویر اخیر، پس ازسال 1553 به وسیلة تیسین رسم شده اند، یعنی در زمانی که تیسین هفتاد و شش سال یا بیشتر داشت. دانستن این موضوع که آن استاد از هشتاد سالگی به بعد زنان برهنه را چنان مصور می ساخت که در سنین جوانیش، انسان را به شگفت می آورد. دیاناهای او، با موهای خرمایی آشفته، از همان نوعند که ورونزه به کار می برد- ونوسهای زرین مویی که تقریباً از هر «آفرودیته» یونانی زیباترند. شاید آنکه در ونوس با آینه (1555، واشینگتن) نقش شده همان زن باشد که قدری فربه تر شده بود؛ همان زن باردیگر همان ونوسی است که در تصویر موجود در پرادو به آدونیس تمسک می جوید و می کوشد تا او را از سگانش سگالش کند. حتی در تابلو کوردجو نیز چنین نمایش شهوانی پرآشوبی از اندام زن دیده نمی شود. و هنوز ونوسهای دیگری هستند که در تالارهای هنری پراکنده اند، اما زمانی نقششان در مغز تیسین بود: ونوس آنادیومنه که اکنون در بریجواتر هاوس است. در این تابلو ونوس در حمام ایستاده و از زانو به پایین شرمگینانه (در آب) پنهان شده است؛ ونوس و کوپیدو (حد 1545) در گالری اوفیتسی-زن موبور آلمانی با دستهای لطیف، ونوس ملبس تابلو تربیت کوپیدو (حد 1565)، در گالری بورگزه؛ ونوس با ارگنواز (حد 1545)، نوازنده ای که نمی تواند [شاید به سبب جاذبة ونوس] حواس خود را برموسیقی جمع کند- این تصویر اکنون در پرادو است، ونوس با عودنواز (1560) در موزة هنری مترپلیتن. باید گفت که زنان این تابلوها فقط قسمتی از زیبایی سحرانگیز خود را می نمایانند؛ تیسین همان قدر که به زن دلبسته است، به طبیعت نیز علاقه دارد، و به همین جهت در چند تا از این تابلوها دورنماهایی هست که گاه به قدر خود الاهه زیبایند.
بزرگتر و ژرفتر از این تصویرهای اساطیری تیسین، تک چهره های او هستند. اگر ونوسهای او احساسی از شکل در بردارند که هرگز کسالت آور نمی شود، تک چهره های او قدرتی را فاش می سازند که تیسین به وسیلة آن نیروی هنری خود را به حد کمال می نمایاند؛ بدان سان که در انتقال خوی انسان تابلوهای او مجموعاً، در مقایسه با مجموع آثار هر نقاش دیگر، بینظیر است. چه چیز را می توان از تصویر او از مردگمنامی که به مرد دستکش پوش مشهور است (حد 1520، موزة لوور) ظریفتر یافت- که دستکشی دست چپ او وچینة سفید و لطیف یقه اش با روح حساسش، که آینه وار در چشمانش منعکس شده است، توافق دارد؛ تک چهرة کاردینال ایپولیتو د مدیچی (1533، پیتی) کمتر جنبة کنجکاوی از طرف نقاش دارد، مع هذا در صورت او آثار تزویر، حس هنری، و عشق به قدرت، که مشخص خاندان مدیچی است، دیده می شود.

تابلو فرانسوای اول (حد 1538، موزة لوور) وجنات پادشاه فرانسه را مشهور ساخت، زیرا دهها هزار نسخة چاپی آن به اکناف جهان فرستاده شد. این تصویر، شاه را باکلاه پردار، چشم شادمان، بینی شمشیروش، ریش شکیل، و پیراهن ارغوانی می نمایاند- شاهی که ایتالیا را باخت، اما لئوناردو وچلینی و صد زن را برد. شغل رسمی تیسین ایجاب می کرد که تصویرهایی از دوجهای ونیز رسم کند؛ اکنون تقریباً همة این تصویرها گم شده اند؛ فقط سه چهرة استادانه از آنها باقی مانده اند: نیکولومارچلو (که پیش از تولد تیسین مرد)- رخساری زشت وجبه ای زیبا دارد؛ آنتونیوگریمانی (در تصویر ایمان، درکاخ دوج)- چهره اش مرتاض مآب و جامه اش مجلل است؛ وآندرئاگریتی- که لباسش کم حشمت تر است، امارخسارش تمام جلال مصمم ونیز را در خود متمرکز ساخته است. تصویر کلاریچه ستروتتسی نحیف، که آرتینو بیش از حد از آن تمجید می کرد، کیفیتی مخالف با امثال خود دارد. تک چهره های آرتینو، که به وسیلة گرامیترین دوستش تیسین رسم شده اند، آن «رذل سحار» را درست همان گونه که هست می نمایانند. این تک چهره ها اکنون در کاخ پیتی و در مجموعة فریک در نیویورک موجودند. از این تصویرها ظریفتر، تک چهرة بمبو است؛ آن شاعر عاشقی که در آن هنگام (1542) کاردینال شده بود. در میان بزرگترین تصاویر کار تیسین، یکی ایپولیتو ریمینالدی حقوقدان است (1542) که زمانی به دوک نورفک منتسب و به آن نام مشهور بود- صاحب تصویر موی قهوه ای رنگ آشفته ای دارد، پیشانیش بلند و موی سبیل و ریشش تنک است، و لبانش فشرده، بینیش باریک و نگاهش نافذ است؛ وقتی که می بینیم ایتالیا و ونیز چنین مردانی داشته اند، آنها را بهتر می شناسیم- مردانی که در آنان بدنها و جامه های ظریف فقط حجابی بودند برای اراده های قوی و آماده به مبارزه و اذهان نافذی که هر جنبه ای از تجربه و هنر را بسرعت درک می کردند.
جالبترین تصاویر کار تیسین از آن خود او است. چهرة خود را چندین بار رسم کرد، که آخرین آن در هشتادونه سالگی بود. وقتی که در پرادو در مقابل این خودنگاره می ایستیم، رخساری می بینیم که با گذشت ایام بیشمار چیندار و در عین حال مصفا شده است؛ شب کلاهی دارد که موی سفید او را کاملاً نمی پوشاند؛ ریش قرمزی که تقریباً تمام صورت را می پوشاند؛ بینی بزرگی که «قدرت» استنشاق می کند؛ چشمان آبی کمی تیره رنگ که مرگ را نزدیکتر از آنچه فرا رسد می بیند؛ دستش قلم مویی را گرفته است – یعنی آن آلتی را که نمایندة عشق هنوز مصرف نشدة او به هنر بود. همین قلم – نه دوجها، نه سناتورها، نه بازرگانان- به مدت نیم قرن آقای ونیز بود که به اشراف و شاهان زودگذر آن سامان ابدیت می بخشید و آن شهری را که صاحبش اقامت در آن را اختیار کرده بود، در تاریخ رنسانس، در ردیف فلورانس و رم قرار می داد.
او حال مردی ثروتمند بود، هرچند که خاطرة ناامنی قبلی اورا تا آخر عمر اخاذ ساخته بود. ونیز او را «به مناسبت مهارت نادرش» از برخی مالیاتها معاف کرده بود. لباس شیک



<227.jpg>
تیسین: تک چهرة یک جوان انگلیسی؛ کاخ پیتی، فلورانس،



<228.jpg>
تیسین: خودنگاره؛ موزة پرادو، مادرید،


می پوشید و در خانة راحتی می زیست که باغ وسیعی با چشم انداز به دریاچه داشت؛ او را در آن خانه مجسم می سازیم که شاعران، هنرمندان، نجبا، کاردینالها، و شاهان را به آن دعوت می کرد. معشوقه ای که، پس از داشتن دو پسر از او، در سال 1525 به عقد ازدواجش درآمده بود، در سال 1530 مرد؛ آنگاه تیسین آن آزادی تجردی را که تقریباً نیم قرن پیش از آن برخوردار بود از سرگرفت. دخترش لاوینیا مایة مسرت و مباهات او بود و او تصویرهای مهرآگینی از آن دختر ساخت، حتی موقعی که لاوینیا به واسطة فربهی از شکل دوشیزگی خارج شده و به هیئت بانوان درآمده بود. یکی از دو پسر او، پومپونیو، لاتی بیمقدار شده و دل پدر پیر خود را دردمند ساخته بود؛ آن دگر، اوراتسیو، چند تابلو نقاشی کرد که مفقود شده اند، و شاید در آثاری که به سالهای آخر زندگی پدرش منسوب است شرکت کرد. محتملا یکی دیگر از شاگردان تیسین-دومنیکو تئوتو کوپولوس معروف به «ال گرکو»- در آن هنگام به او یاری می کرد، هرچند در تصویرهای تنومند و مناظر شاد تیسین اثری از کار او وجود ندارد.
تا اواخر پیری تقریباً هر روز نقاشی می کرد، و تنها شادی بیغش خود را در هنرخویش می یافت. در آن زمان می دانست که استاد است، تمام جهان ستایشش می کنند، و دستش مهارت در ریزه کاری و چشمش تیزبینی را از دست نداده است؛ حتی قوای عقلی و نیروی تصورش هم ظاهراً قدرت خود را تا پایان عمر حفظ کرده بود. برخی از خریداران شکوه می کردند که آن تابلوها ناتمامند؛ با این حال معجزه آسا بودند. شاید هیچ نقاش دیگری- جز رافائل- هرگز دارای چنان تردستی فنی، چنان دقت در رنگامیزی و زمینه پردازی، و چنان مهارت مرموز در سایه روشن سازی نبود. نقایص کار او عبارت بودند از ترسیم سریع و گاه عاری از دقت؛ بیشتر طرحهای اولیة او آزمایشی بودند؛ مع هذا، هنگامی که وقت کافی در کار خود صرف می کرد، آثار شگفت انگیزی به وجود می آورد که با رسم قلمی تابلو مدورو و آنجلیکا (موزة بونا، بایون) برابری می کرد. در رسم تک چهره ها مجبور بود تند کار کند، زیرا سوژه های او چندان مشغول و بیصبر بودند که نمی توانستند به دفعات زیاد و به مدت طولانی در مقابل او بایستند یا بنشینند؛ بنابراین، طرح سریعی فی المجلس می ساخت و پس از آن تصویر را تکمیل می کرد؛ شاید در پرداختن سروصورت سوژة خود قدری مبالغه می کرد. در نقاشیهای غیرتک چهره ای خود در پرداختن به وجنات جسمی افراط می کرد و کمتر می توانست عنصر روحی را «به چنگ آرد»؛ در عمق و درون بینی و احساس با لئوناردو و میکلانژ برابری نمی کرد؛ اما در مقایسه با آثار آنان، کار او چقدر سالم است! هیچ اندیشة درونگرا و هیچ شکوة آتشزا از طبیعت جهان و انسان در تابلوهای اودیده نمی شود؛ تیسین جهان را همان طور می گرفت که می یافت، مردان را همان گونه که می دید، زنان را هر وقت می دید همان گونه که بودند ادراک می کرد، و از تمام آنها محظوظ می شد. مشرک کامل العیاری بود که جسم زنان را مانند یک اثر معماری در تمام نودسال زندگی خود شادمانه برانداز می کرد؛ حتی تصویرهایش از مریم

عذرا سالم، پر نشاط، و برازنده اند. فقر، اندوه، و عدم امنیت زندگی در هنر تیسین چندان اثر نکرد؛ جز چند تصویر از شهیدان، و از عیسای مصلوب، تمام کارهای او سراسر زیبایی و نشاطند.
سنش با نقاشی پیش می رفت و پیرتر می شد و عمرش از حد متوسط زندگی یک ربع قرن فزونتر شده بود. در هشتادوهشت سالگی به برشا سفر کرد و مأموریت سختی را برای نقاشی سقف کاخ شهرداری پذیرفت. وازاری، که او را در نودسالگیش دیده بود، مشاهده کرد که در حال در دست داشتن قلم مویش مشغول کار است. در نودویک سالگی تصویری از یاکوپو دا سترادا (موزة وین) نقاشی کرد. این تصویر درخشان از رنگ و نیرومند از شخصیت پردازی است. اما سرانجام دستش شروع به لرزیدن کرد، چشمانش ضعیف شد، و احساس کرد که زمان زهد فرا رسیده است. در سال 1576، در نودونه سالگی، موافقت کرد که برای کلیسای فراری تابلویی از تدفین مسیح رسم کند، مشروط برآنکه آرامگاهی در آنجا به او تخصیص دهند. دوتا از تابلوهای او قبلاً در آن کلیسا آویخته بودند. تابلو تدفین مسیح را تمام نکرد و، یک سال پیش از آنکه یک قرن تمام زیست کند، درگذشت. در آن سال طاعون در ونیز شایع شد؛ هر روز دویست تن می مردند؛ یک چهارم جمعیت دستخوش بلا شد. خود تیسین نیز در همان زمان مرد؛ شاید نه به واسطة بلا، بلکه به سبب پیری (26 اوت 1576). برای تشییع جنازة او دولت مقررات منع اجتماعات را موقتاً لغو کرد تا او را با جلال رسمی به خاک سپارند. همان طور که خواسته بود، در کلیسای سانتاماریا گلوریوزا دئی فراری، مدفون شد. مرگ او پایان یک زندگی باشکوه و عصری شگفت انگیز بود.