گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیست و دوم
.IV – تینتورتو: 1518-1594


مع هذا کاملاً «پایان» محسوب نمی شد، زیرا نیرو و روحی که همان قدر عظیم بود هجده سال دیگر زندگی کرد و هنوز نقاشی تابلو بهشت خود را در پیش داشت.
یاکوپو روبوستی پسر یک رنگرز بود؛ و به همین جهت ایتالیاییهای هوسباز آن لقب مصغری را به او دادند که در تاریخ ثبت شده است. در حقیقت، همان طور که رنگامیز بزرگی شد، «رنگرز» نیز شد، اما نام خانوادگیش به قدر کافی با مسما بود؛ زیرا فقط یک روح مقاوم می توانست آن راه طولانی پر کشمکشی را بپیماید که یاکوپو به خاطر شاخصیت طی کرد.
تقریباً نخستین خبری که از او داریم این است که او را در سن نامعلومی به شاگردی نزد تیسین فرستادند و پس از چند روز اخراج شد. کارلو ریدولفی، که یک قرن بعد در این باره شرحی نوشت، قضیه јǠاز نظر گاه اخلاف تینتورتو چنین وصف می کند:
وقتی تیسین șǠخانه آمد و به جایی وارد شد که شاگردانش بودند، چند کاغذ دید که از

لای یک میز بیرون زده است؛ و چون دید که برخی اشکال روی آنها رسم شده، پرسید چه کسی آن را کشیده است. یاکوپو خجولانه گفت که دست او در رسم آن به کار رفته است. آنگاه تیسین، که از آن آغاز پیش بینی می کرد آن پسر مرد بس قابلی خواهد شد و موجب زحمت او را در هنر فراهم خواهد کرد، به محض آنکه از پله ها بالا رفت و ردای خود را درآورد، بیتابانه به جیرولامو دانته شاگرد ارشد خود دستور داد که یاکوپو را از آن خانه بیرون کند. از این رو می بینیم که کمی حسد در دل انسان کار می کند.
ما مایلیم که این داستان را نپذیریم، اما آرتینو، دوست صمیم تیسین، در نامه ای در سال 1549 به آن اشاره می کند. اخراج تینتورتو حقیقت دارد، اما تفسیری که دربارة آن شده است مشکوک به نظر می رسد. مشکل بتوان باور کرد که تیسین، که به هنگام دوازدهسالگی آن پسر نقاش شاهان بود، بریک رقیب فرضی حسد ورزد یا آتیة درخشان شاگردی را که تازه به مکتب او وارد شده بود پیش بینی کند. محتملاً بیدقتی در رسم آن تصاویر بود، نه خوبی آنها، که تیسین را ناراحت ساخت؛ این بیدقتی سالیان دراز نقیصه ای در نقاشی تینتورتو بود. یاکوپو در سراسر زندگی خویش تیسین را بس می ستود؛ تصویری را که تیسین به او داده بود چون گنجی حفظ کرده بود؛ و به دیوار کارگاه هنریش یک یادآور دایمی از آنچه هدفش را در نقاشی تشکیل می داد آویخته بود: «طراحی میکلانژ و رنگامیزی تیسین.»
به گفتة ریدولفی و بنا به روایت، یاکوپو پس از ترک تیسین تعلیماتی نگرفت، اما با نسخه برداری و تجربة جدی و ممتد خود را آزموده ساخت. برای آموختن کالبدشناسی انسان بدنهای بسیار را تشریح کرد. در مشاهدات روزانة خود هر شیئی را با اشتیاق فراوان ملاحظه می کرد تاتمام جزئیات آن را در تابلوهایش به کار برد. مدلهایی از موم، چوب، یا مقوا می ساخت، به آنها لباس می پوشاند، و آنها را از هر زاویه ای رسم می کرد تا راهی برای ترسیم سه بعد در دو بعد پیداکند. دستور می داد برایش قالبهایی از مجسمه های مرمرین فلورانس و رم، و نیز از مجسمه های کار میکلانژ، بسازند و بفرستند؛ این قالبها را در کارگاه هنریش قرار می داد و شبیه هایی از آنها در سایه روشنهای مختلف می ساخت. از اختلافاتی که در نتیجة تغییر مقدار و کیفیت و تابش نور در ظاهر اشیا حاصل می آمد مسحور می شد و دهها تصویر در پرتو چراغ یا شمع ساخت. به زمینه های تیره و سایه های سنگین بس دلبسته شد؛ در تصویر بازی سایه روشن بردست و صورت و آویختنیها و عمارات و دورنماها و ابرها متخصص شد. در نیل به تعالی از هیچ کوششی باز نایستاد.
مع هذا، شتابی فراوان و فقدان پرداختگری فاحشی در کارهایش وجود داشت که شاید جریمة خودآموزی او بود. تا چندین سال پس از رسیدن به سن بلوغ مجبور بود به دنبال فرصت بگردد. اثاث خانه را رنگامیزی می کرد، در نمای خانه ها فرسکو می ساخت، از بنایان می خواست تا برای او کارهای تزیینی با دستمزد نازل تهیه کنند، و کوشید تا تصویرهای خود

را با نمایش آنها درمیدان سان مارکو بفروشد. هرکس طالب تصویرهای تیسین بود؛ وتیسین وآرتینو مواظب بودند هیچ شخص ثروتمندی به کسی جز تیسین، یا در صورت غیبت او به بونیفاتسیو ورونزه، کار رجوع نکند. یاکوپو گویا از دلالی بیشرمانة آرتینو برای نقاشان محبوب خود متنفر بود، اما بعداً وقتی که آن «تازیانة بزرگ» برای رسم تصویر خود نزد او رفت، آن هنرمند طپانچه ای از جیب خود درآورد و چنین وانمود کرد که ابعاد بدن او را با آن اندازه می گیرد. آن کلاش مهیب از طپانچه ترسید و ترس او مورد استفادة یاکوپو واقع شد؛ از آن پس قلم پیترو روش مؤدبانه ای دربارة تینتورتو پیش گرفت. وقتی که یاکوپو دیوارهای وسیع جایگاه همسرایان کلیسای مادونا دل اورتو را ساده یافت (ارتفاع این دیوارها 15 متر بود)، پیشنهاد کرد که برهنگی آنها را در ازای 100 دوکاتو (1250 دلار؟) بپوشاند. نقاشان ونیز شکوه کردند که او با ارزان فروختن هنر موجب «خراب کردن حرفة» آنان شده است. اما تینتورتو مصمم بود که نقاشی کند.
پیش از آنکه به نخستین پیروزی خود نایل آید، سی ساله شده بود. سکوئولا دی سان مارکو رسم تابلویی از قدیس مرقس را درحال آزاد ساختن غلامی به مسابقه گذاشت. داستان این تصویر در کتاب افسانة زرین تألیف یاکوپو و راجینه مسطور بود: یک غلام پرووانسی نذرکرد که به زیارت قبر قدیس مرقس به اسکندریه برود؛ خدایگانش به وی اجازة رفتن نداد، اما او رفت؛ وقتی که بازگشت، مولایش فرمان داد تا چشمان او را در آورند، ولی سیخ آهنین به چشمان او فرو نرفت. آنگاه فرمان داد که دست و پای او را بشکنند، اما میله های آهنین هیچ اثری بر روی آنها نگذاشتند؛ مولا چون تشخیص داد که دخالت قدیس مرقس تنبیه او را بی اثر کرده است، آن برده را بخشود. تصویر کار تینتورتو آن داستان را با رنگامیزی عالی، رئالیسم مقنع، و شدت تمثیلی وصف کرد: آن مبشر، درحالی که به انجیل خود آویخته است، از آسمان فرود می آید تا مرید خود را، که سرش نزدیک است به دست آن مغربی بریده شود، نجات دهد، در حالی که بیست تن از اشخاص مختلف به نظاره مشغولند. یاکوپو از هر فرصتی که آن داستان به او می داد استفاده کرد تا پیکرهای نیرومند مردانه و زنانه رسم کند؛ عمل نور را بر مخملها، حریرها، و عمامه های شرقی بررسی نماید؛ و آن منظره را از رنگهایی که به کاربردنشان را از جورجونه و تیسین آموخته بود اشباع کند. مدیران انجمن از آن رئالیسم تازه نقاشی کمی ترسیدند و، برسر اینکه آیا باید آن را بر دیوار بگذارند یا نه، به مناقشه پرداختند؛ تینتورتو متهور مغرورانه آن را از دست ایشان قاپید و به خانه برد، آنان نزد او رفتند و استدعا کردند که آن را برگرداند، او مدتی برای تأدیب آنان را منتظر گذاشت و بعد تصویر را به ایشان داد. آرتینو پیام تحسین آمیزی برای او فرستاد؛ و حال دیگر راه برای رشد استعداد او باز بود.
بزودی مأموریتهای بسیار به او محول شد. چندین کلیسا و چند تن از اعیان و امیران خواستار هنر او شدند. او برای این خواستاران حماسة نیرومند کیهانشناخت، الاهیات، و



<229.jpg>
تینتورتو: معجزة قدیس مرقس حواری؛ آکادمی ونیز،


آخرتشناسی مسیحیت را، از بدو خلقت تا واپسین داوری، در صد تابلو نقاشی بیان کرد. او مردی مؤمن به دین نبود- در قرن شانزدهم عدة کمی از نقاشان چنین بودند؛ هنر مذهب او بود و او شب و روز خود را در راه آن فداکرده بود. اما یک نقاش چه موضوعات بهتری از داستانهای آدم و حوا، مریم و کودکش، قصة غم انگیز انسان-خدای مصلوب شده، آلام و کرامات قدیسان، و اوج موحش تاریخ در احضار زنده و مرده به جایگاه داوری عیسی می توانست بیندیشد؟1 بهترین تابلو این سلسلة طولانی حضور حضرت مریم است (حد 1556) که تینتورتو برای کلیسای مادونا دل اورتو نقاشی کرد: هیکل اورشلیم با شکوه کلاسیک نقاشی شده است؛ یک «مریم» کوچک محجوب که از طرف کاهن بزرگ با آغوش باز و ریش دراز استقبال می شود؛ یک زن که به سبک مجلل فیدیاس رسم شده است و مریم را به دختر خویش نشان می دهد؛ زنان دیگر و کودکانشان، که به طرز جاندار نمایانده شده اند؛ پیمبری که پیشگوییهای معماآمیزی می کند؛
تینتورتو: حضور حضرت مریم؛ سانتاماریا دل اورتو، ونیز،
---
1. قسمتی از نقاشیهای مذهبی تینتورتو، بجز آنهایی که در سکوئولا دی سان روکو هستند (کلیساهای نامبردة زیر همه در ونیز واقعند):
2. صحنه های «عهد قدیم»: «خلقت حیوانات» (ونیز)؛ «آدم و حوا» (ونیز) ـ دارای منظره ای است که به طرزی بی نظیر مذهب شده است؛ «قابیل و هابیل» (ونیز)؛ «قربانی ابراهیم» (اوفیتسی)؛ «یوسف و زن فوطیفار» (پرادو)؛ «یافتن موسی» (اسکوریال)؛
«گوسالة طلایی» (مادونا دل اورتو)؛ «جمع آوری من» (سان جورجو مادجوره) ـ این تابلو اختلاط جالبی است از طبیعت مردان، زنان، و حیوانات.
2- تصاویر حضرت مریم: «تولد مریم عذرا» (مانتوا) ـ تقریباً همان قدر زیباست که تابلو کار کوردجو؛ «عید بشارت» (برلین)؛ «عید دیدار» (بولونیا)؛ «حضرت مریم و کودک» (کلیولند)؛ «حضرت مریم و قدیسان» (فرارا) ـ عالی است، اما قدیسان آن، به سبک میکلانژ، گلادیاتورهایی هشتاد ساله هستند؛ «صعود مریم عذرا» (ای جزوئیتی) ـ در قیاس با شاهکار تیسین در فراری ضعیف و رنگ باخته است. 3- از زندگی مسیح: «ختنه» (سانتا ماریا دل کارمینه)؛ «غسل تعمید» (سان سیلوسترو، تصویری نظیر آن در پرادو)؛ «عیسی در خانة مرتاه» (مونیخ) ـ دارای زیبایی بی نظیر؛ «ازدواج در قانا» (مادونا دلا سالوته)؛ «مسیح در دریای جلیل» (واشینگتن) ـ تقریباً دارای کیفیت امپرسیونیستی با رنگ آبی و سبز؛ «زن دستگیر شده در حین زنا» (رم، تالار ملی) ـ گناهکاری زیبا در تصویری که زیاده از حد نمایشی است؛ «مسیح در حال شستن پای حواریون» (اسکوریال)؛ «رستاخیز الیعاذر» (لایپزیگ)؛ «معجزة نان و ماهی» (نیویورک)؛ «مسیح و زن سامری» (اوفیتسی)؛ «آخرین شام» (سان ترووازو؛ نسخ دیگری در سان ستفانو و سان جورجو مادجوره، و تابلو مجلل دیگری در اوفیتسی)؛ «مصلوب کردن عیسی» (سان کاسیانو)؛ «پایین آوردن مسیح از صلیب» (ونیز، پارما، میلان، گالری پیتی)؛ «تدفین مسیح» (سان جورجو مادجوره)؛ «نزول به مرز دوزخ» (سان کاسیانو)؛ «رستاخیز» (مجموعة فرر)؛ «واپسین داوری» (مادونا دل اورتو) ـ کوشش بیهوده ای برای فرار وی از اختلال و سخافتهای فرسکو میکلانژ در نمازخانة سیستین. 4- قدیسان: «قدیس آوگوستینوس در حال شفا دادن طاعون زدگان» (نیویورک)؛ «معجزة قدیسه آگنس» (مادونا دل اورتو)؛ «قدیس جورج و اژدها» (لندن) ـ کیفیتی از سایه روشن، چنان که گویی این درگیری در شب رخ داده است؛ «عروس قدیسه کاترین» (کاخ دوکی)؛ «شهادت قدیسه کاترین» (ونیز) ـ در هر دو حال بانویی زیبا که فقط دیوانه ای ممکن است قصد کشتن او را بکند؛ «حمل جنازة مرقس حواری» (ونیز)؛ و «یافتن جنازة مرقس حواری» (میلان) ـ منظره نمایی استادانه از یک مقصورة تاریک، یک فرد اشرافی که در حال وحشت زاهدانه زانو زده است، پسری دلربا که زانوهایش را جوانی که وانمود می کند می ترسد بغل گرفته است، و یک مرقس حواری شکوهمند که راست بر جنازة خود ایستاده است.

وگدایان و چلاقان نیم برهنه که روی پله های معبد کوژ کرده اند؛ این تصویری است که با بهترین آثار تیسین رقابت می کند و یکی از نقاشیهای بزرگ رنسانس است.
کامیابی تینتورتو وقتی تأیید شد که سکوئولا دی سان روکو او را برای تزیین اطاقهای انجمن دعوت کرد (1564). جهت انتخاب صورتگری برای نقاشی سطوح وسیع دیوارها، مدیران فرقه از هنرمندان دعوت کردند تا طرحهایی برای تصویری تسلیم کنند که در قسمت بیضی شکل یک سقف جاگیرد و قدیس روک را با جلال نشان دهد. درحالی که پائولو ورونزه، آندرئا سکیاوونه، و سایر نقاشان پیشطرحهایی برای این کار تهیه کردند، تینتورتو یک تصویر کامل عیار رسم کرد که رنگامیزی مشعشعی داشت و عمل را به طرزی «زنده» نشان می داد؛ این بوم را مخفیانه داد در جای مخصوص آن چسباندند و رویش را پوشاندند؛ روزی که سایرین طرحهای خود را عرضه داشتند، او داد پوشش پرده را برداشتند؛ چون داوران و مسابقه دهندگان برآن نگریستند، مبهوت شدند. عذری که تینتورتو برای این حیلة ناروا آورد این بود که به این طریق انگیزنده بهتر می تواند کار کند تا نقاشی از روی زیر طرح. نقاشان دیگر بانگ زدند که او نیرنگ زده است؛ تینتورتو از مسابقه خارج شد، اما آن پرده را به انجمن هدیه کرد. انجمن آن پرده را پذیرفت، تینتورتو را به عضویت خویش درآورد، ماهانه ای به میزان 100 دوکاتو برای تمام عمر در حق او مقرر داشت، و از او خواست که در عوض سه تصویر در هر سال برای انجمن بسازد.
در هجده سال بعد (1564-1581) پنجاه و شش تابلو در دیوارهای اطاقهای انجمن قرار داد. آن اطاقها کم نور بودند وتینتورتو ناگزیر بود که در نیمه تاریکی کارکند؛ تندکار می کرد و رنگامیزیش نامشخص بود، چنانکه گویی بیننده 7 متر در پایین تابلو ایستاده و برآن می نگرد. این نقاشیها مشهورترین نمایشگاه آثار یک فرد واحد را در تاریخ ونیز تشکیل می دادند؛ و بعداً، همان گونه که هنرآموزان برای بررسی کارهای مازاتچو در فلورانس می رفتند، هنرمندان نیز برای مطالعة این آثار به اطاقهای انجمن در ونیز می آمدند. باران و رطوبت سالها این تصاویر را دستخوش فرسایش قراردادند، اما هنوز ازحیث وسعت و قدرت هنری بسیار جالبند. راسکین صد سال قبل چنین نوشت: «بیست یا سی سال پیش این تابلوها را پایین آوردند تا مرمت کنند، اما از قضا مردی که این کار به او سپرده شده بود مرد و فقط یکی از آن تابلوها خراب شد.»
تینتورتو در این موزة شگفت انگیز یک بار دیگر داستان مسیحیت را گفت، اما بدان گونه که هرگز پیش از آن نقاشی نشده بود؛ یعنی برخلاف نقاشیهای پیشین حاوی رئالیسم جسورانه ای بود که مراحل داستان را از جهان احساس آرمانی بیرون کشیده و آنها را در چنان محیط طبیعی قرار داده بود که افسانه ظاهراً تبدیل به تاریخی بدون شک و تردید شده بود. قدرت مشاهده و تشخیص جزییات صحنه، احساس حیات در آن جزئیات، و منتقل ساختن آنها به دیوار با یک یا

دوحرکت قلم مو- مانند آبی که ازمیان ریشه های گیاه غار در تصویر مریم مجدلیه دیده می شدبارقه ای بودند از آتش تینتورتو. او طبقة پایین اطاقها را به مریم تخصیص داد: شگفتی خاضعانة مریم در عید بشارت، ملاحت شرمگینانه اش در عید دیدار، حیرت سادة او از هدیه های گرانبها در ستایش [مجوسان]، و حرکت آهستة او بر پشت الاغ در یک سرزمین آرام در تابلو فرار به مصر، یعنی به کشوری که از آن صحنة «قتل عام معصومان» (که نیرومندترین بخش این گروه تصویری را تشکیل می دهد) دور واز این رو امن است. بر دیوارهای اطاق فوقانی تینتورتو وقایع زندگی عیسی را مصورساخت؛ غسل تعمید یوحنا، تجربه کردن شیطان عیسی را، معجزات، و آخرین شام؛ واقعیت این تصویر اخیر چندان غیرعادی بود که راسکین آن را چنین توصیف کرد: «بدترین تصویری که من از تینتورتو می شناسم.» عیسی در انتهای دور دست تصویر است، حواریون مستغرق در خوردن یا سخن گفتن هستند، مستخدمان با در دست داشتن خوراکی در جنب و جوشند، و یک سگ نیز منتظر است تا به او هم چیزی برسد. در یک اطاق داخلی در طبقة فوقانی تینتورتو دو تا از بزرگترین آثار خود را نقاشی کرد. مسیح در برابر پیلاطس که دستهای خود را از گناه تسلیم عیسی به آن جماعت خون آشام می شوید: عیسی در این تصویر، با جامة سفیدی که گویی کفن است، پیکری فراموش ناشدنی دارد؛ آرام در حال آزردگی و خستگی، و در عین حال با وقار درجلو پیلاطس ایستاده است. و آخر از همه – که تینتورتو آن را بهترین کار خود می داند- مصلوب کردن عیسی است که با واپسین داوری میکلانژ رقابت می کند و از حیث قدرت و وسعت ترکیب درمهارت اجرا از آن برتر است: در مساحت سیزده متر از دیوار هشتاد شکل با اسبها، کوهها، برجها، و درختها، همه با حفظ جزئیات، رسم شده است: مسیح با رنج جسمی و روحی آشکار؛ یک دزد که او را بزور بر صلیب فرو افتاده ای مصلوب می کنند و او تا آخرین لحظه مقاومت می کند؛ دزدی دیگر، که هیولایی است از قدرت و نیروی حاصل از یأس، که به وسیلة سربازان خشن به سوی مرگ بالا کشیده می شود- این سربازان چنان از سنگینی او خشمگینند که هیچ بر او شفقت نمی آورند؛ زنانی که به شکل یک گروه وحشتزده به یکدیگر چسبیده اند؛ تماشاگرانی که مشتاق دیدن رنج و مرگ کسان هستند؛ و، در فاصله ای دور، آسمان عبوسی که به صحنة غم انگیز زندگی بشری هیچ چیز جز رعدوبرق و باران عرضه نمی دارد. تینتورتو در اینجا به اوج اعتلای خود رسید و با بهترین نقاشان برابری کرد.
تینتورتو به تمام این شاهکارهای اطاقهای انجمن هشت تصویر برای کلیسای همان انجمن افزود؛ این تصاویر بیشتر مربوط به خود قدیس روک بودند. یکی از این تابلوها، حوض بیت حسدا، اگر به خاطر وحشتزایی آن هم باشد، اثر برجسته ای است. نقاش موضوع خود را از پاپ پنجم انجیل یوحنا گرفته است: «در آنجا جمعی کثیر از مریضان و کوران و لنگان وشلان خوابیده»، منتظر استحمام در آن حوض شفابخش می باشند. تینتورتو شفای شلان را نمی بیند،

بلکه آن جماعت بیماران یا افکنده تنان را می بیند و آنها را همان گونه که مشاهده می کند، بدون کوچکترین تغییر، رسم می نماید: با اندامهای بدشکلشان، لباسهای پاره و کثیفشان، و امید و یأسشان. گویی این صحنه را از دوزخ دانته یا رمان لورد1 زولابرداشته است.
همان مردی که می توانست با هنرش برناشایستگیهایی که میراث جسم انسانی است خشم گیرد، مشتاقانه به شکوه بدنی که در عین زیبایی و سلامت است پاسخ می گوید و در تصویر برهنگان تقریباً با تیسین و کوردجو رقابت می کند. گرچه ما ممکن بود انتظار داشته باشیم که روح پرآشوب و کلک سریع او در انتقال حس باستانی زیبایی در حال آرامش قصور ورزد، در سراسر اروپا تصویرهای دلپذیری از دانائه (موزة لیون) می بینیم که لباسی گوهرنشان دارد، لدا و قو(اوفیتسی)، ونوس و هفایستوس (مونیخ پیناکوتک)، نجات آرسینوئه (درسدن)، مرکوریوس والاهگان رحمت و باکوس و آریادنه (کاخ دوجها). ... سایمندز گمان می کرد که این تصویر اخیر «اگر از بزرگترین تصاویر رنگ روغنی موجود نباشد، به هر حال زیباترین آنهاست.» مع هذا کاملتر از این تابلو، مبدأ کهکشان در گالری لندن است. در این تابلو، کهکشان از فشار کوپیدو بر پستانهای ژونون پدید آمده است- تجسم موضوع مانند سایر تصاویر آن نقاش خوب است. موزه های لوور، پرادو، و وین، و تالار واشینگتن شوشنا و بزرگان قوم را در چهار تابلو مختلف کار تینتورتو به بینندگان عرضه می دارند. پرادو اطاقی پر از تصاویر شهوانی کار تینتورتو دارد: یک زن جوان ونیزی که جامة خود را برای نمایاندن سینه اش پس می کشد؛ حتی در نبرد ترکان و مسیحیان دو پستان هوشربا در میان دوبازوی سیمین نمایان است. در موزة ورونا تابلویی به نام کنسرت از چند زن نوازنده وجود دارد که سه تن از آنان تاکمر برهنه اند. وقتی که چشم به قدر کافی از دیدن زیبارویان این تصویر محظوظ شد، آن وقت گوش گویی نوای موسیقی آنان را می شنود. این تصویرها بهترین کار تینتورتو نیستند؛ نیرومندی او در نمایش زندگی مردانه و مرگ قهرمانانه است؛ اما، با این حال، تصویرهای مورد بحث نشان می دهند که او نیز، مانند جورجونه و تیسین، می توانست با دستی قوی به ترسیم جنبه های دیگر حیات نیز بپردازد. و در تمام این «برهنه پردازی»ها هیچ گونه نفی عفتی دیده نمی شود؛ یک نوع شهوانیت سالم در آنها وجود دارد؛ این خدایان والاهه ها برهنگی را امری طبیعی می دانند و خود متوجه آن نیستند؛ برای آنها یک جنبة الوهیت در این است که خورشید را با تمام رخسار و بدن خود تهنیت گویند و خود را با تکمه ها و توریها و بندها آزرده و زندانی نسازند.
پس از اجتناب از ازدواج به مدت تقریباً چهل سال، تینتورتو فاوستینا د وسکووی را به

1. شهری در دامنه کوههای پیرنه. نزدیک آن غاری است که چشمه های شفابخشش مشهور است. گویند در آنجا مریم بر قدیسه برنادت ظاهر شد. همه ساله تا حدود یک میلیون نفر برای طلب شفا به زیارت آن می شتابند. ـ م.

زنی گرفت. فاوستینا او را چندان بینظم و بیچاره یافت که سرور خود را در پرستاری مادرانه از او جست. برای شوهر خود هشت کودک آورد که سه تن از آنها نقاشان کم مهارتی شدند. آنها در خانة محقری می زیستند که ازکلیسای مادونا دل اورتر چندان دور نبود؛ و آن هنرمند کمتر از منزل دور می شد، مگر برای نقاشی دریک کلیسا، کاخ، یا مرکز اخوت مذهبی در ونیز؛ در نتیجه می توان او را از حیث تنوع و قدرت کارش فقط در زادگاه او ستود. دوک مانتوا مسکنی در قصر خود به او پیشنهاد کرد، اما او نپذیرفت. فقط در هنرگاه خود، که تقریباً تمام شب و روز در آن کار می کرد، خوشحال بود. شوهر و پدر خوبی بود، اما توجهی به لذات اجتماعی نمی کرد. او تقریباً همان قدر گوشه گیر، مستقل، مهموم، مالیخولیایی، عصبی، پرحرارت، و مغرور بود که میکلانژ- که تینتورتو او را می ستود و همواره می کوشید تا بر او فایق آید. در روح یا آثار او آرامش وجود نداشت. مانند میکلانژ، نیروی بدن و فکر و روح را بیش از زیبایی ظاهری ارج می نهاد؛ تصویرهای او از مریم عذرا همان قدر عاری از تصنع هستند که آن تک چهرة حضرت مریم دونی. او تصویری از خود نیز برای ما به جا گذاشته است که اکنون در موزة لوور است. این تصویر را در هفتادودوسالگی خود رسم کرد؛ سر و صورت او طوری است که می توانست متعلق به خود میکلانژ باشد- رخسار نیرومند و غم انگیزی است، عمیق و حیرت آساست، و از صد ناگواری و شدت نشان دارد.
تصویر او به قلم خودش بهترین اثر او بود، اما تک چهره های دیگری نیز رسم کرد که مبین ژرفبینی او و تمامیت هنرش است. واقع پردازی او در چهره نگاری نیز مؤثر بود؛ و هرکس که برای تصویر در برابر وی قرار می گرفت، نمی توانست به فریب دادن نسلهای آینده امیدوار باشد. بسیاری از متشخصان ونیز از طریق تابلوهای تینتورتو به ما شناسانده شده اند: دوجها، سناتورها، امنای مالی، سه تن امین ضرب، و شش خزانه دار؛ دراین رشته از تصویرها، بالاتر از همه تک چهرة یاکوپو سورانتسو بود که از بزرگترین تک چهره نگاریهای هنر ونیز است. جزو این رشته چهره ای هم از سانسووینو معمار و کورنارو صدساله است.
در مجموعة تک چهره های کار تینتورتو، تصاویری که اکنون نام می بریم کم ارزشتر از تصویر سورانتسو هستند. این تصویرها، که به اشخاص گمنام متعلقند، عبارتند از: مرد زرهپوش (پرادو)؛ تک چهرة یک پیرمرد (برشا)؛ تک چهرة یک مرد (ارمیتاژ، لنینگراد)؛ و یک مور (کتابخانة مورگن در نیویورک). در سال 1574 تینتورتو خود را به هیئت پیشخدمت دوج آلویزه موچنیگو درآورد، وارد ناو فرماندهی بوچنتائور شد، و مخفیانه یک پیشطرح مدادی از هانری سوم پادشاه فرانسه رسم کرد؛ بعداً، در گوشه ای از اطاقی که هانری سرشناسان را در آن بار داده بود، تینتورتو آن تصویر را کامل کرد. هانری چندان از آن خشنود شد که عنوان شهسواری را به آن نقاش پیشنهاد کرد، اما او استدعا کرد که از پذیرفتن آن معذور شود.
آشناییش با اشراف ونیز در حدود سال 1556، یعنی وقتی که با ورونزه مأموریت یافت

که پرده هایی در کاخ امارت نقاشی کند، آغاز شده بود. در تالار شورای کبیر تاجگذاری فردریک بارباروسا و تکفیر بارباروسا توسط آلکساندر سوم را رسم کرد؛ در تالار تفتیش، سراسر یک دیوار را با واپسین داوری پوشاند. این تصویرها مجلس سنا را چنان خرسند ساختند که در سال 1572 او را برای جاودان ساختن خاطرة فتح لپانتو برگزید. تمام این چهار تصویر در حریق سال 1577 نابود شدند. در 1574 سنا تینتورتو را به تزیین آنتی کولجو گماشت؛ در اینجا آن نقاش با رسم تصاویر مرکوریوس و الاهگان رحمت، آریادنه و باکوس، کارگاه هفایستوس، و تعقیب مارس به وسیلة مینروا آن بزرگان قوم را تحت تأثیر قرار داد. در تالار سنا، تینتورتو یک رشته از تابلوهای بزرگ نقاشی کرد (1574-1585) که دوجهای زمان او را نشان می دهند. این تابلوها بر روی زمینه ای از دورنمای آن میدان شاهوار رسم شده اند: کلیسای سان مارکو و قبه های درخشانش، یا برج ساعت، یا برج ناقوس، یا نمای مجلل کتابخانة وکیا، یا طاقگان مشعشع کاخ دوجها، یا مناظر مهی یا آفتابی کانال بزرگ. آنگاه، برای اعتلا جستن به حد دلخواه آن حکومت مغرور، تصویر پیروزمندانه ای از ونیز، ملکة دریاها بر سقف رسم کرد که به شکل زنی مجسم شده است که جامة باشکوه زن دوج را در بردارد، با گروههایی از ارباب انواع ستایشگر احاطه شده است، و از تریتونها و نرئیدها هدایای آب- یعنی مرجانها، صدفها، و مرواریدها- را دریافت می کند.
پس از وقوع حریق بزرگ، سنای نومیدی ناپذیر ونیز تینتورتو را فراخواند تا دیوارهای ویران شده را با تصویرهایی بیاراید که خاطرة ویرانی را بکلی از یاد ببرد. در تالار تفتیش، صحنه ای از نبردی باشکوه را، تسخیر تسارا، رسم کرد. بر دیوار اطاق شورای کبیر این صحنه را رسم کرد: امپراطور فردریک بارباروسا در حال پذیرفتن فرستادگان پاپ و دوج، و بر سقف این شاهکار را: عرض پیمان بندگی و عهد وفاداری از طرف شهرهای تسخیر شده به نیکولو دا پونته، دوج ونیز.
وقتی که سنا تصمیم گرفت (1586) که فرسکو کهنة گوارینتو را بر دیوار شرقی اطاق شورا بپوشاند، تینتورتو را، که در آن هنگام شصت وهشت سال داشت، برای آن کار بسیار مسن یافت. این مأموریت و قطعات دیوار را میان پائولو ورونزه، که در آن زمان پنجاه وهشت ساله بود، و فرانچسکو باسانو سی وهفت ساله تقسیم کردند. اما ورونزه پیش از آغاز کار درگذشت (1588). تینتورتو پیشنهاد کرد که جای او را بگیرد و تمام دیوار را با یک تصویر شکوه بهشت بپوشاند. سنا موافقت کرد، و آن پیرمرد، با یاری دومنیکو پسر و ماریتا دختر خود، در سکوئولا دلامیزریکوردیا، که در آن نزدیکی واقع شده بود، قسمتهای پرده خود را که می بایست تمام تصویر را تشکیل دهند گسترد. چند طرح ابتدایی ساخت؛ یکی از آنها، که خود شاهکاری است، در موزة لوور قرار دارد. وقتی که تمام این قسمتها در جای خود قرار گرفتند (1590) و دومنیکو درزها را با رنگامیزی مخفی ساخت، آن تصویر بزرگترین پردة نقاشی

شد که تا آن زمان دیده شده بود- بیست ودومتر طول و هفت متر ارتفاع داشت. جماعاتی که برای دیدن آن پرده آمده بودند با راسکین همرأی شدند که آن اوج کامیابی نقاشی ونیز بود- «شگفت انگیزترین نقاشی رنگ روغنی بیغش، مردآسا، و استادانه در جهان.» سنا به تینتورتو اجرتی چنان گزاف داد که او قسمتی از آن را برگرداند، و این بار نیز مورد ملامت شدید همگنان خود قرار گرفت.
زمان دست تطاول براین پرده گشوده است؛ امروز وقتی که شخص وارد تالار شورای کبیر می شود و به دیوار پشت دیهیم دوجها روی می گرداند، آن تصویری را که تینتورتو بر آن نصب کرده بود نمی بیند، بل پرده ای را می بیند که قرنها چنان دودخورده و نم کشیده است که از پانصد شکلی که آن را پرکرده بودند فقط عدة کمی را می توان بزحمت با چشم تشخیص داد. آن اشکال چونان دایره هایی در میان دایره ها می لرزند –متبرک شدگان ساده، باکره ها، ایمان پذیرندگان، شهیدان، انجیلیان، حواریون، فرشتگان، و ملائک مقرب-همه برگرد مریم و پسرش اجتماع کرده اند. گویی این دو، هر چند تا حد مناسبی زن و مرد می نمایند، به خدایان حقیقی مسیحیت لاتین تبدیل شده بودند. و در ورای صد شکل که می تواند دیده شود، تینتورتو ما را وامی دارد که صدها شکل بیشمار دیگر از اشخاص را احساس کنیم. گذشته از هر چیز، حتی اگر چند تنی از آنان که به بهشت خوانده شده اند برگزیده شوند، در آن شانزده قرنی که از بدو مسیحیت گذشته بود، می بایست گروه کثیری از مؤمنان شادمان به بهشت وارد شده باشند؛ وتینتورتو همت به آن گماشته بود که شمارة نسبتاً زیاد آنان و رستگاریشان را نشان دهد. او آسمان را با وقار دانته ای بیجان نساخته بود، بلکه همچون جایگاه عشرت تصورش کرده بود؛ و فقط آنان که آثار بشاشت از سیمایشان آشکار بود اذن ورود به آن را می یافتند. این نشانه ای بود ازاینکه هنرمند خوی ضد بشری خود را طرد کرده است.
او حق داشت غمگین باشد، زیرا، در همان سال پرده برداری از آن اثر بزرگ، ماریتا دختر بزرگش مرده بود. مهارت آن دختر در نقاشی و موسیقی جزو خوشیهای بزرگ دوران پیری پدرش بود، و حال که او از این جهان رفته بود، پدرش ظاهراً فکر دیگری نداشت جزاینکه او را در آن جهان ببیند. بیش از سابق به کلیسای مادونا دل اورتو می رفت و در آنجا ساعات متوالی به اندیشه و دعا می نشست؛ سرانجام مردی خاضع شده بود. هنوز نقاشی می کرد، و در این سالهای آخر مجموعه ای از تصویرهای قدیسه کاترین برای کلیسایی به همان نام رسم کرد. اما در هفتادوهفت سالگی به بیماری معده مبتلا شد و چنان درد می کشید که دیگر نمی توانست بخوابد. وصیت خود را کرد، زن و فرزندان و دوستان خود را بدرود گفت، و در 31 مه 1594 از جهان رفت. در کلیسای مادونا دل اورتو به خاک سپرده شد.
اگر، پس از قایقرانی از میان ونیز، در هر گوشة شهر روبه روی این میکلانژ دریاچه ها بایستیم و بکوشیم تا تصور ذهنی خود را از هنر او عاری سازیم، نخستین اثری که بر ذهن ما

وارد می شود عظمت و جمعیت آن است، دیوارهای حجیم پوشیده از اشکال انسانی و حیوانی آن است، با هزار نوع زیبایی و زشتی، در اختلاطی از ابدان که فقط این عذر را دارد: «این زندگی است.» این مرد، که از جماعات دوری می جست و بر آنها نفرت می ورزید، آنها را همه جا می دید و با واقعیتی بیرحمانه تصویر می کرد. ظاهراً چندان علاقه ای به اشخاص نداشت؛ اگر تک چهره رسم می کرد، برای آن بود که مزدی به دست آرد. او بشریت را یکپارچه درمی یافت؛ زندگی و تاریخ را در توده هایی از موجودات انسانی می دید که رقابت می کنند، دوست می دارند، لذت می برند، و رنج می کشند؛ چه نیرومند و برازنده اندام باشند، چه بیمار و علیل، و چه رستگار و چه ملعون. پرده هایی از پهنه های مهابت خیز رسم کرد، زیرا فقط چنین پهنه هایی بودند که به او میدان می دادند تا هرچه می دید مصور سازد. درحالی که برخلاف تیسین هرگز بر رموز فنی هنر چهره نگاری مسلط نشد، برای خود روش تصویرهای غول آسا را برآورد؛ عظمت اطاقهای کاخ دوج بیش از هرچیز مرهون اوست. بنابراین، ما نباید از او هیچ گونه ظرافت پرداختکاری را متوقع باشیم. کار او خام، خشن، و معجل است، و گاه با یک حرکت تند قلم مو صحنه ای به وجود می آورد. نقص او این خشونت سطح کار نیست- زیرا حتی یک سطح خشن ممکن است فحوای تصویر را روشن سازد- بلکه خشونت نمایشی مرحله ای است که انتخاب می کند، آشفتگی ناسالم خیم و خوی او است، غمی است که او زندگی را در آن غرق می کند، و تکرار خسته کنندة جمعیتهای اوست؛ او شیفتة عدد بود، همان گونه که میکلانژ مفتون هیئت جسم، و روبنس عاشق گوشت و پوست بود. مع هذا، در این جماعات چه ثروتی از جزئیات پرمعنی، چه دقت و نفوذ مشاهده ای، چه فردگرایی پایان ناپذیری از اجزا، و چه رئالیسم جسورانه ای در جایی که پیش از آن فقط تصور و احساس بود نهفته است!
آخرین احساس ما در برابر این تصویرها پاسخی است مثبت: این هنری است با یک شیوة بزرگ. هنرمندان دیگر زیبایی را مانند رافائل، یا قدرت را همچون میکلانجلو، یا اعماق روح را چونان رامبران نقاشی کرده اند؛ اما اینجا، در این پرده های جهانی- در آنچه غوغای شهر را می نمایاند، جماعات ساکت را در حین دعا نشان می دهد، یا مؤانست مغشوش یا الفت آمیز هزار خانه را مجسم می سازد- کیفیتی بشری نهفته است. هیچ هنرمند دیگری هرگز آن را چنین بزرگ ندیده یا بدین گونه کامل رسم نکرده است. زمانیکه در جلو آن تصویرهای رنگ و رورفتة کاخ دوجها یا کلیسای سکوئولا دی سان روکو ایستاده ایم، پرده های نقاشان بهتر از نظرما می افتند؛ و ما احساس می کنیم که اگر آن هنرمند رنگرز با به کار انداختن نیروی غول آسای خود مانند یک گوهرساز پرداختکاری می کرد، از همة آن نقاشان نقاشتر می بود.