گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
قصايد
شمارهٔ ۲۷۵ - به مناسبت پیوند مصر و ایران


ای لطف خوشت صیقل آئینهٔ شاهی

روشن دل تو آینهٔ لطف الهی

عالم متغیر، صفتت نامتغیر

دنیا متناهی‌، هنرت نامتناهی

پروردهٔ آن گوهر پاکی که ز اضداد

بر پایهٔ جاهش نرسد دست تباهی

بر روی مه و مهر کلف‌هاست ولی نیست

بر صفحهٔ ادراک تو یک نقطه سیاهی

شمشیر کجت واسطهٔ راست شعاری

اخلاق خوشت قاعدهٔ ملک پناهی

ای خسرو شیرین که بود پاک و منزه

لوح دلت از نقش ملاذی و مناهی

زبن وصلت فرخنده که فرمود شهنشاه

شد هلهله و غلغله تا ماه ز ماهی

شد یوسف ما را ملک مصر خریدار

نک بانوی مصر است بر این گفته گواهی

نقد دل ابناء وطن خواستهٔ تست

بردار ازین خواسته هر قدر که خواهی

خواندم خط بخت از رخت آن ‌روز که بودی

چون غنچهٔ نوخاسته بر گلبن شاهی

فالی زدم آن روز به دیدار تو و امروز

هستم به عیان گشتن آن فال مباهی

هرچندکه از خدمت درگاه تو دورم

هستم ز دل و جان به ره عشق تو راهی

بگشا به تفقد در معمورهٔ دل‌ها

کاین ملک نگیرند به نیروی سپاهی

شو خواستهٔ خلق و دل از خواسته بردار

خواهنده فزاید چو تو از خواسته کاهی

چون خاطرت آئینهٔ غیبی است یقینست

ز احوال (‌بهار) آگهی ای شاه کماهی

هرکس به ‌ازل قسمت خود دید و پذیرفت

گل افسر یاقوتی و ما چهرهٔ کاهی