گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیست و دوم
.V- ورونزه: 1528-1588


حال بگذارید کمی هم از برخی ستارگان درجة دوم هنر یاد کنیم؛ اینان نیز بخشی از درخشندگی ونیز بودند. آندرئا ملدولا یک فرد سلاوونی بود و سکیاوونه لقب یافت. او نزد تیسین تحصیل می کرد، وگالاتیای زیبایی برجعبه ای در کاستلو میلان ساخت. در تابلویی به نام یوپیتر و آنتیوپه (لنینگراد) و در حضور مریم عذرا (ونیز) شکل بزرگتری را اختیار کرد و پرده هایی با رنگامیزی مشعشع ساخت. نقاشان اورا ستودند، حامیان هنر به او اعتنایی نکردند، و آندرئا ناچار شد اندام با وقار وریشدار خودرا با جامه ای مندرس بپوشاند. پاریس بوردونه پسر زین ساز و نوة کفشگری بود؛ اما در دموکراسی پسندیدة نبوغ- که در هر مقامی ظاهر می شود- راه خود را در ونیز پر از مردم با استعداد تقریباً تا اوج شهرت گشود. از ترویزو آمده بود تا نزد تیسین تحصیل کند؛ و چنان بسرعت در هنر خود رشد کرد که در سی وهشت سالگی از طرف فرانسوای اول به پاریس دعوت شد. به رسم چند تصویر مذهبی عالی دست زد، مانند غسل تعمید مسیح (واشینگتن) و خانوادة مقدس (میلان)؛ و در تصویر ماهیگیری که انگشتر مرقس حواری را به دوج تقدیم می کند (ونیز) به اوج هنر خود رسید؛ اما آن پرده ای که شهرت او را از اعصار گذراند و تا امروز حفظ کرد ونوس واروس اوست (اوفیتسی) –زنی تنومند و زرین موی که برای نمایاندن پستانهایش جامه ای ظریف به تن کرده است، درحالی که کوپیدو برای جلب توجه او غوغا می کند.1 یاکوپو دا پونته، که به مناسبت زادگاهش باسانو نامیده شد، وقتی که تیسین تابلو دخول حیوانات به کشتی نوح او را خرید، به شهرت و ثروت مختصری دست یافت؛ چند تصویر خوب نقاشی کرد- مثلا مرد ریشو (شیکاگو)- و توانست هشتادودوسال زیست کند بی آنکه تصویری از انسان باقی گذارد که از سر تا پا ملبس نباشد.
در حدود سال 1553 جوان بیست وپنج ساله ای از ورونا به ونیز آمد. این جوان نامش پائولوکالیاری بود و خویی داشت که بشدت باخوی تینتورتو مخالف بود: آرام، دوست منش، اجتماعی، و منتقد از خود بود و فقط گاه دستخوش احساسات می شد. مانند تینتورتو و تقریباً هر ایتالیایی تربیت شده ای، موسیقی را دوست می داشت و به آن می پرداخت. سخی و شریف بود، هرگز رقیبی را نمی رنجاند، و هیچ گاه حامی هنری خود را دلسرد نمی کرد. ونیزیان او را «ایل ورونزه» می نامیدند، و دنیا نیز او را به همین نام می شناسد، هرچند که او ونیز را همچون وطن خویش و میهن عشق خود انتخاب کرده بود. معلمان بسیار در ورونا داشت، از جمله عمویش آنتونیو بادیله، که بعداً دختر خویش را به ازدواج او درآورد؛ تحت تأثیر هنر جووانو کاروتو و بروزازورچی قرار گرفت، اما این عوامل، در تحول سبکش، بزودی در تابش

1. این یکی از تصاویر متعددی بود که توسط هرمان گورینگ در جنگ جهانی دوم از ایتالیا گرفته شد و پس از پیروزی متفقین به وسیلة آنها به ایتالیا مسترد گردید.

گرم هنر و زندگی ونیز مستحیل شدند. هرگز از ابراز شگفتی بر تغییرات آسمان، که با رنگهای متنوع خود برکانال بزرگ بازی می کرد، باز نایستاد؛ از زیبایی کاخها و لرزش سایة آنها در دریا متحیر می شد؛ و بردنیای اشرافی، که مشحون بود از درآمدهای مطمئن، دوستیهای هنری، آداب دلپسند، و جامه های حریر و مخملی که در برابر حس لامسه همان قدر هوس انگیز بودند که اندام نرم زنان در زیرشان رشک می برد. او می خواست جزو اشراف باشد؛ مثل یک فرد اشرافی جامة خودرا به تور وپوستهای قیمتی می آراست؛ و از آن قانون شرافتی تقلید می کرد که به طبقة علیای مردم ونیز نسبت می داد. به نقاشی مرد مستمند و صحنه های فقیرانه یا غم انگیز چندان دست نمی زد؛ هدفش ضبط جهان درخشان و سعادتمند ثروتمندان ونیز بر پردة جاودان صورتگری بود؛ و می خواست آن جهان را زیباتر و ظریفتر از آن تصویر کند که ثروت بدون هنر می تواند باشد. اعیان و بانوانشان، اسقفان و رؤسای صومعه ها، و دوجها و سناتوران به او دلبسته شدند و بزودی چندین مأموریت به او واگذار کردند.
در اوایل سال 1553، وقتی که هنوز بیست وپنج ساله بود، از او خواستند تا سقفی را برای شورای ده نفری در کاخ دوکی نقاشی کند. در آنجا، با تشبیه آن شورا به یوون، نگاره ای به نام یوپیتر فساد را بر می اندازد رسم کرد که اکنون در موزة لوور است. این تصویر موفقیت خاصی کسب نکرد؛ اشکال سنگین آن به طرزی متزلزل در هوا می رقصیدند؛ پائولو روح ونیز را کاملاً در نیافته بود. اما دوسال بعد خود را یافت ودر نقاشی پیروزی مردخای بر سقف سان سباستیانو به مرحلة استادی رسید؛ رخسار و پیکر آن شیر مرد یهود با نیرومندی رسم شده است و نقش کشیدن اسبان حالتی حقیقی دارد. خود تیسین ممکن بود با دیدن این تصویر تحت تأثیر قرار گیرد؛ امنای مالی سان مارکو تیسین را مأمور ساختند تا تزیین کتابخانة وکیا را بامدالیونهای مصور سازمان دهد؛ رسم سه تا از آنها را به ورونزه سپرد، مابقی را هریک به نقاش دیگر، و یکی را نیز خود عهده دار شد. امنای مالی برای بهترین مدالیون یک زنجیر طلا جایزه تعیین کردند؛ پائولو موسیقی را به شکل سه زن جوان-یکی از آن زنان عود می نواخت، دیگری می خواند، وسه دیگر ویولا دا گامبا می زد- ویک کوپیدو، که یک هارپسیکورد در دست داشت، و پان، که در نی خود می دمید، ارائه داد و جایزه را برد. دربرخی از تصویرهای بعدی، ورونزه تک چهرة خود را درحالی رسم کرده است که آن زنجیر را بر پیکر دارد.
پائولو چون برای نقاشی تزیینی شهرتی بسزا کسب کرده بود، حال یک مأموریت پرسود دریافت کرد. خانوادة ثروتمند و اعیان منش باربارو در سال 1560 ویلای مجللی در ماچر بنا کرد. ماچر نزدیک همان آزولویی است که کاترینا کورونارو به صورت ملکه ای در آن می زیست و بمبو با عشق افلاطونی خود سرگرم بود. خاندان باربارو برای این «زیباترین عشرتگاه دوران رنسانس» هیچ کس را بجز برترین هنرمندان بر نگزیدند؛ آندرئا پالادیو برای تهیة نقشة آن، آلساندرو ویتوریا برای تزیین آن با مجسمه هایی گچی، و ورونزه برای فرسکوسازی

سقفها و دیوارها و پشت بغلها و نورگیرها با مناظری از اساطیر مشرکانه و مسیحی. در طاق قوسی گنبد مرکزی اولمپ را نقاشی کرد- خدایانی را که تمام خوشیهای زندگی را می شناختند و هرگز پیر نمی شدند. درمیان منظره های اثیری، آن هنرمند شیطان صفت یک شکارگر، یک میمون، و یک سگ رسم کرد که از حیث شکل و چابکی و جنب وجوش حیاتی شایستة آن است که یک تازی آسمانی باشد. بر یک دیوار، نوکری از فاصله ای بر یک کلفت می نگرد، و این نیز بر آن؛ و در یک لحظة جاودان آن دو نیز از طعام خدایان تغذیه می کنند. آن عشرتگاه چنان بود که فقط ذوق لطیفتر به کار رفته در قصر قبلای قاآن در چین می توانست از آن فراتر رود.
در این مجمع الجزایر اروس، پائولو ناچار مأموریتهایی برای نقاشی برهنگان دریافت می کرد. پائولو در رسم این گونه تصاویر قوی نبود؛ او جامة فاخر و نرم را بر پیکرهای نیمه روبنسی که دارای رخسارهای برازنده اما بیحالت بودند و گیسوان زرین برجسته داشتند ترجیح می داد. تابلو مارس و ونوس او، که اینک در موزة هنری مترپلیتن قرار دارد، الاهة فربه و عاری از ظرافتی را باپای باد کرده نشان می دهد. اما آن الاهه در تابلو ونوس و آدونیس پرادو زیباست، و در جمال فقط تحت الشعاع سگی است که درپای او غنوده است؛ پائولو بدون سگ نمی توانست نقاشی کند. عالیترین تصویر افسانه ای پائولو هتک ناموس ائوروپه در کاخ دوجهاست: زمینه ای از درختان تیره رنگ، کودکان بالداری که حلقة گل فرو می اندازند، ائوروپه (شاهزاده خانم فنیقی) شادمانه بر گاو مهرورزی نشسته است که یکی از پاهای قشنگ او را می لیسد و معلوم می شود که گاو کسی جز یوپیتر، به هیئتی بدیع و ناشناس، نیست. این کازانووای خوشبخت آسمانها در اینجا ذوقی الاهی از خود نشان می دهد، زیرا ائوروپه، که نیمی از تن خود را مانند ملکه ای پوشانده است، موفقترین ترکیب کمال زنانه است و چندان می ارزد که سزاوار است انسان بهشت را به خاطر او از دست بدهد. زمینة دوردست تصویر، داستان را با نشان دادن گاو که ائوروپه را از روی دریا به کرت می برد ادامه می دهد؛ در آن جزیره بود که «ائوروپه» نام خود را به قاره ای (اروپا) داد.
پائولو پیش از آنکه به زن تسلیم شود، از وقت خویش بهره ای وافی برد. تا سی وهشت سالگی از هر چمنی گلی چید؛ آنگاه با النا بادیله ازدواج کرد. النا دوپسر برای او آورد – کارلو و گابریله. هردو را برای نقاشی تربیت کرد، و بیشتر از سرمهر تا از روی بصیرت. پیش بینی کرد که «کارلو کوچولو بر من پیشی خواهد گرفت.» مانند کوردجو مزرعه ای در سانت آنجلو دی ترویزو خرید، بیشتر سالهای زناشویی خود را در آنجا گذراند، امورمالی خود را با صرفه جویی اداره کرد، و کمتر از ونتو دور می شد. در چهلسالگی (1568) مطلوبترین نقاش در ایتالیا بود و حتی از کشورهای خارجی نیز برای او دعوتنامه هایی می رسید. وقتی که فیلیپ دوم از او خواست تا اسکوریال را تزیین کند، از ارجگزاری او تشکر کرد، ولی در برابر جاذبة آن دعوت پایداری به عمل آورد.
پائولو ورونزه: تک چهرة دانیله باربارو؛ کاخ پیتی، فلورانس



<230.jpg>
پائولو ورونزه: هتک ناموس ائوروپه؛ موزة هنری مترپلیتن، نیویورک،


<231.jpg>
پائولو ورونزه: مارس و ونوس؛ موزة هنری مترپلیتن، نیویورک،


مانند پیشینیان خود فراخوانده شد تا داستان مقدس را برای کلیساها و مؤمنان نقاشی کند.1 پس از هزار تصویر که از حضرت مریم رسم شده بود، ما در تابلو حضرت مریم خاندان کوتچینو (درسدن) همه چیز را تازه و جذاب می یابیم: پیشکشگران شکیل و سیه ریش، کودکانی که از فرط طبیعی بودن هیئتشان انسان را مشوش می سازند، و پیکر به شال سفید آراستة تقدیر-زنی با چنان زیبایی شاهوار که هنر ونیز هم بندرت می توانست با آن برابری کند. ازدواج در قانا (لوور) درست همان صحنه ای بود که ورونزه دوست داشت نقاشی کند. زمینه اش معماری رومی است، یک یا دو سگ در پیشزمینه اند، و صد کس با هیئت مختلف در آن نمایانند. تمام این کسان را طوری رسم کرد که گویی هریک از آنها باید تک چهره ای مهم باشد؛ و در میان آنها تیسین، تینتورتو، باسانو، و خودش را قرار داد، که هریک سازی زهی در دست دارند و می نوازند. پائولو، برخلاف تینتورتو، به واقعپردازی (رئالیسم) وقعی نمی گذاشت؛ به همین جهت، در این تصویر به جای آنکه شرکت کنندگان در آن ضیافت را به گونه ای رسم کند که مناسب با شهرکی از یهودا باشد، آنان را از میلیونرهای ونیزی برگزید؛ کاخی را مصور ساخت که شایستة «آوگوستوس» باشد، کسان و سگان اصیلی را نقاشی کرد، و میزها را با غذاهای لذیذ و شراب سحرآسا آراست. اگر از روی تصاویر ورونزه حکم کنیم، مسیح در میان آلام خود میهمانیهای مجلل داشت: در موزة لوور وی را می بینیم که در خانة شمعون فریسی به تناول مشغول است، درحالی که مریم مجدلیه پاهایش را می شوید و در میان ستونهای کورنتی زنان خوش پیکر درحرکتند؛ در تابلو دیگری که اکنون در تورینو است، در خانة شمعون مبروص به شام نشسته است؛ و در تابلو آکادمی ونیز، در خانة لاو شام می خورد. اما در میان تابلوهای دیگری از ورونزه، عیسی را می بینیم که در زیر بار صلیب ضعف کرده است (درسدن) و، در زیر یک آسمان عبوس، با منظره ای از برجهای اورشلیم که در مسافتی دور در زیر آن آسمان نمودارند، مصلوب شده است (لوور). پایان آن داستان غم انگیز به خضوع و ملایمت گراییده
پائولو ورونزه: خودنگاره؛ گالری اوفیتسی، فلورانس،

1. علاوه بر تصویرهایی که ذکر شده است، این تابلوها شایان توجه است:
1. از «عهد قدیم»: «خلقت حوا» (شیکاگو)؛ «موسی از آب نجات می یابد» (پرادو)؛ «سوختن سدوم» (لوور)؛ «ملکة سبا در محضر سلیمان» (تورینو)؛ «بتشبع» (الیون)؛ «یهودیت در برابر هولوفرنس» (تور)؛ و «شوشنا و بزرگان قوم» (لوور)؛ در این تصویر، به خاطر تنوع، بزرگان قوم جالبتر از شوشنا هستند.
2. از مریم عذرا: «عید بشارت» (ونیز)؛ «ستایش مجوسان» (وین، درسدن، و لندن)؛ ـ همة این تابلوها عالی هستند؛ «خانوادة مقدس» (پرینستن)؛ «خانوادة مقدس با قدیسه کاترین و یحیای تعمید دهنده» (اوفیتسی) ـ اثری عالی است؛ «مریم عذرا، کودک و قدیسان» (ونیز) ـ بسیار عالی است؛ «حضور حضرت مریم» (درسدن)؛ «صعود مریم عذرا» و «تاجگذاری مریم عذرا» (ونیز).
3. از یحیای تعمید دهنده: «موعظة یحیای تعمید دهنده» (بورگزه).
4. از مسیح: «غسل تعمید» (پیتی، بررا، واشینگتن)؛ «مسیح در حال مجادله در هیکل» (پرادو)؛ «عیسی و یوزباشی» (پرادو)؛ «مسیح دختر یابرس را دوباره زنده می کند» (وین)؛ «آخرین شام» (بررا)؛ «پایین آوردن مسیح از صلیب» (ورونا، لنینگراد)؛ «مریمها بر سر گور عیسی» (پیتی).

است: زایران ساده، که درعمواس با مسیح شام می خورند، با کودکان دلپذیری که سگ اجتناب ناپذیر [در تابلو ورونزه] را نوازش می کنند.
مهمتر از این تصویرهای مربوط به عهد جدید، نقاشیهای ورونزه از زندگی و افسانه های قدیسان است. قدیسه هلنا، که جامه ای زیبا برتن دارد، به گمان خود فرشتگانی را می بیند که در حال حمل صلیب می باشند (لندن)؛ قدیس آنتونیوس در حال شکنجه به دست یک جوان عضلانی و یک حوری (کان)؛ قدیس هیرونوموس در بیابان، که از کتابهای خود تسلی می یابد (شیکاگو)؛ قدیس جورج، که با شور و شعف خاصی شهادت را استقبال می کند (سان جورجو، ونیز)؛ قدیس آنتونیوس در پادوا، در حال وعظ برای ماهیان (بورگزه) – حاوی منظره ای دلپذیر از دریا و آسمان؛ قدیس فرانسیس که داغهای مقدس را دریافت می کند (ونیز)؛ قدیس مناس، که زرهی درخشان در بردارد (مودنا)، و هموکه به شهادت می رسد (پرادو)؛ قدیسه کاترین اسکندرانی، و ازدواج روحانی او با عیسای کودک (سانتا کاترینا، ونیز)؛ قدیس سباستیانوس، درحال حمل پرچم ایمان و امید، هنگامی که او را به شهادتگاه می برند (سان سباستیانو، ونیز)؛ قدیس یوستینا که با خطری دوگانه با شهادت روبه رو می شود- در اوفیتسی، و نیز در کلیسای قدیس یوستینا در پادوا: تمام این تابلوها را نمی توان با آن تیسین یا تینتورتو مقایسه کرد، اما با این حال شایستة نام «شاهکار» هستند. شاید عالیتر از همة اینها خانوادة داریوش در برابر اسکندر است (لندن)، با ملکه ای غمگین و شهزاده خانم زیبایی که در پای آن فاتح خوش پیکر و با گذشت زانو زده اند.
همان طور که پائولو حرفة خود را با نقاشی در کاخ دوکی آغاز کرد، همان گونه نیز آن را با رسم نقاشیهای دیواری بزرگ در آن کاخ به پایان رساند. این نقاشیها شایستة آنند که روح هر ونیزی میهن پرستی را شاد سازند. پس از آتش سوزیهای 1574 و 1577، تزیین قسمتهای نوساختة درون کاخ عمدتاً به تینتورتو و ورونزه واگذار شد؛ و بنا بود موضوع نقاشی خود ونیز باشد، که نه از حریق می هراسد، نه از جنگ، نه از ترکان و نه از پرتغالیان. در سالا دل کولجو، پائولو و دستیارانش برسقف حکاکی شده و مذهب تالار ملاقاتهای رسمی یازده تصویر تمثیلی رسم کردند که بس زیبایند- «خضوع» با بره اش ... جدلها، که از میان شبکه ای که خود ساخته است برون می نگرد ... و ونیز، به صورت ملکه ای که جامه ای از پوست قاقم در بردارد و شیر قدیس مرقس آرام در پیش پایش غنوده است و از «عدالت» و «صلح» افتخار می یابد. در فضایی بیضوی در سقف، پیروزی ونیز را نقاشی کرد؛ آن شهر بیمثال را همچون الاهه ای رسم کرد که در میان خدایان شرک نشسته است و تاج جلال را از آسمان دریافت می کند؛ در پیش پای او اعیان و بانوان اشرافی شهر و برخی از مورها قرار دارند؛ در پایین آنان جنگجویان مغرور و بیتاب برای دفاع آن آماده اند و غلامبچگان زنجیر سگهای شکاری را در دست دارند. این تصویر نمایندة اوج هنر ورونزه بود.

در سال 1586 برای رسم نگاره ای به جای فرسکو رنگباختة گوارینتو- تاجگذاری مریم عذرا- در همان تالار شورای کبیر، وی را برگزیدند. طرح او ساخته و پذیرفته شد، و او آمادة ترسیم خود پرده شد که ناگهان به تب مبتلا گشت. در آوریل 1588، ونیزیان از شنیدن خبر مرگ آن نقاش، که هنوز جوان بود، متأثر شدند. آبای کلیسای سان سباستیانو تقاضای دفن او را در آن کلیسا کردند و جسدش را در زیر تصویرهایی که خود او رسم کرده و بدان وسیله آن کلیسا را خانة هنر مذهبی خود ساخته بود به خاک سپردند.
زمان قضاوت معاصرانش را معکوس ساخته و اورا زیر دست معاصر نیرومندش [تینتورتو] قرار داده است. از لحاظ فنی او از تینتورتو فرادست تر بود؛ از جهت رسامی، ترکیب، و رنگامیزی در اوج نقاشی ونیز قرار داشت. تصویرهای گروهی او مغشوش نیستند؛ صحنه ها و مراحل داستانی او واضح و زمینه هایش روشن است؛ در جنب این «پرستندة روشنایی»، تینتورتو «امیر تاریکی» به نظر می رسد. ورونزه همچنین بزرگترین نقاش تزیینی ایتالیای رنسانس بود؛ همواره آماده بود تا به تغییرات یا تازگیهایی در زمینة رنگ یا شکل بیندیشد؛ مانند مردی که ناگهان از پشت پرده ای گام پیش می گذارد که نیمی از آن بر روی دروازه ای کشیده شده است؛ این تصویر در فرسکویی در ویلاماچر موجود است. اما او آن قدر در خوشنمایی سطحی مستغرق بود که آهنگ مرموز فراهنگی، ناهماهنگیهای غم انگیز، و هماهنگی ژرفتری که بزرگترین نقاشها را بزرگ می سازد به گوشش نمی رسید. چشمش بس تیز بود؛ هنرش بسیار شیفتة آن بود که آنچه را می دید، و بیش از آنچه فقط به حیطة تخیل می آورد، را نقاشی کند- ترکان در غسل تعمید مسیح، توتونها در خانة لاوی، ونیزیان در عمواس، و سگها درهرجا. او می بایست بس دوستدار سگ بوده باشد، زیرا تصویرهای بسیاری از آنها رسم می کرد. می خواست روشنترین جنبه های جهان را مصور سازد، و با روشن پردازی بینظیری نیز چنین کرد؛ «ونیز» را در درخشش نیمرنگ غروب شادی زندگی تصویر کرد. درجهان او فقط اصلمندان خوش پیکر، بانوان شکوهمند، شاهزاده خانمهای سحار، و دلبران زرین موی وجود دارند؛ هر نگارة درجه دوم او تابلویی است از مجالس ضیافت.
تمامی جهان هنر این داستان را خوب می داند که چگونه مأموران تفتیش افکار، به موجب فرمانی از شورای ترانت- که مقرر می داشت در عالم هنر از تعلیمات ضاله باید اجتناب شود- ورونزه را نزد خود احضار کردند (1573) و از او پرسیدند که چرا آنهمه اشکال نامحترم و نامربوط را در تابلو ضیافت در خانة لاوی (ونیز) جای داده است – یعنی طوطیها، کوتوله ها، ژرمنها، دلقکها، و تبرزین داران را. ... پائولو دلیرانه چنین پاسخ گفت: «مأموریت من این بود که تصویر را آنچنانکه به نظر خودم خوب می رسد تهیه کنم. آن تابلو بزرگ بود و برای اشکال مختلف بسیار جا داشت. ... هرگاه فضایی خالی در تصویر محتاج به پرکردن باشد، من شکلهایی در آن می گذارم که مرا خوش آید»- تا حدی برای موازنة ترکیب، و بدون شک تا

اندازه ای نیز برای نشاط بخشیدن به چشم تماشاگر. محکمة تفتیش به او امر کرد که آن پرده را به خرج خود اصلاح کند، و او چنان کرد. آن بازجویی، در هنر ونیز، مشخص مرور از دوران رنسانس به دورة اصلاحات کاتولیکی بود.
ورونزه شاگردان برجسته ای نداشت، اما نفوذش از فراز نسلهای آتیه پیشی جست تا در به قالب ریختن هنر ایتالیا، فلاندر، و فرانسه سهیم شود. تیپولو ذوق تزیینی او را پس از فاصله ای طولانی (از رها کردن آن) بازیافت؛ روبنس هنر پائولو را بدقت بررسی کرد، رموز رنگامیزی او را آموخت، و زنان فربه تابلو ورونزه را قدری فربه تر ساخت تا با هیکل فلاندری موافق آیند؛ نیکولاپوسن و کلود لورن برای استعمال زینت معماری در زمینه های خود از او سرمشق گرفتند؛ و شارل لوبرن در طراحی نقاشیهای دیواری وسیع از سبک او پیروی کرد. نقاشان قرن هجدهم فرانسه در مناظر «بزم روستایی» و عاشقان اشرافی بازی کننده در آرکادیا از ورونزه و کوردجو الهام جستند؛ اینجا هنر کسانی چون واتو و فراگونار بنیان گرفت؛ و همینجا بود که برهنگان گلبدن بوشه و کودکان و زنان دلربایی که از ذهن گروز تراوش کردند به جهان هنر برخاستند. باز شاید در همینجا بود که ترنر چیزی از نور آفتاب یافت که با آن لندن را روشن ساخت.
بدین گونه، با فروزش رنگامیزی ورونزه، عصر زرین «ملکة آدریاتیک» به پایان رسید. هنر، در راهی که از جورجونه تا ورونزه پیموده بود، به اشکال می توانست گامی فراتر نهد. کمال فنی به ثمر رسیده و کوه هنر تا ستیغش پیموده شده بود؛ حال گاه آهسته فرود آمدن بود؛ تا آن زمان که در قرن هجدهم تیپولو به نقاشی تزیینی پردازد و گولدونی، در آخرین جهش شکوه و جلال پیش از مرگ آن جمهوری، آریستوفان ونیز شود.