گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
فصل بیست و دوم
.VI – دورنمایی از اوضاع


چندانکه به خوشروزی هنر ونیز می نگریم و با احتیاط می کوشیم تا نقش آن را در میراث خود ارزیابی کنیم، ممکن است فی الحال بگوییم که فقط فلورانس و روم در اعتلا، شکوه، و وسعت با آن رقابت می کردند. درست است که نقاشان ونیزی، حتی تیسین، کمتر از نگارگران فلورانس در امیدها، احساسها، نومیدیها، و اندوههای درونی مردمی که غالباً خاطرخویش را چندان به جامه و جسم مشغول می داشتند که نمی توانستند به ژرفای روح برسند نفوذ می کردند. راسکین در این قول که پس از بلینی، و بجز لوتو، دین حقیقی از هنر ونیز زایل می گردد محق است. اگر شکست جنگهای صلیبی، پیروزی و گسترش اسلام، فساد دستگاه پاپ در آوینیون بر اثر شقاق، دنیاگرایی آن دستگاه در زمان سیکستوس چهارم و آلکساندر ششم، و بالاخره انتزاع آلمان و انگلستان از کلیسای رم ایمان را حتی در میان مؤمنان ضعیف کرده بود و برای

بسیاری از ارواح نیرومند فلسفه ای بهتر از خوردن و نوشیدن، وصلت کردن، و سپس ناپدید شدن باقی نگذاشته بود، ونیزیان قدرت جلوگیری از آن را نداشتند. اما هنر مسیحی و هنر مشرکانه هرگز در جای دیگر چنان همسازی رضامندانه ای نداشته اند. همان کلکی که تصویر مریم را رسم می کرد، در جنب آن ونوس را نیز مصور می ساخت و هیچ کس شکوة مؤثری نمی کرد. مع هذا آن هنر مبنی بر زندگی تجمل آمیز وتنپرورانه نبود؛ هنرمندان خود به حد توانفرسایی کار می کردند؛ و مردمی که تصویرشان به دست آنان رسم می شد غالباً مردانی بودند که در نبردها شرکت می جستند یا برکشورها حکم می راندند؛ یا زنانی بودند که بر چنین مردانی فرمانروایی داشتند.
نقاشان ونیزی چندان شیفتة رنگ بودند که نمی توانستند در طراحی به گرد استادان فلورانسی برسند. اما با این حال طراحان خوبی بودند. یک فرد فرانسوی وقتی چنین گفته است: «تابستان رنگامیز است و زمستان طراح»؛ درختان بیبرگ نمایشگر خط ساده هستند. اما این خطها در زیر سبزی بهار، قهوگی تابستان، و زردی خزان، باز هم موجودند. در زیر جلال رنگ، در پرده های جورجونه، تیسین، تینتورتو، و ورونزه، «خط» وجود دارد، اما در رنگ مستحیل شده است، همان گونه که شکل سازمانی یک سمفونی در زیر سیلان آهنگ پنهان است.
در همان زمان که اقتصاد ونیز در مدیترانه به انحطاط کشانده می شد- مدیترانه ای که یک سویش زیر سلطة ترکان بود و سوی دیگرش از اروپاییانی که در جستجوی طلا به امریکا می رفتند خالی می شد- هنر و ادبیات ونیزی آهنگ جلال ونیز را می سرود، و شاید حق با هنرمندان و شاعران بود. هیچ گونه واژگونی تجارت و جنگ نمی توانست خاطرة پر مباهات یک قرن شگفت انگیز را (1480-1580) خاموش کند- قرنی که طی آن موچنیگو، پریولی، و لوردانوها ونیز امپراطوری را ساخته و نجات داده بودند؛ لومباردی و لئوپاردی آن را با مجسمه ها آراسته، و سانسووینو و پالادیو آبهای آن را با تاجی از [انعکاس] کلیساها و کاخها پوشانده بودند؛ بلینی و جورجونه و تیسین و تینتورتو و ورونزه آن را به پیشوایی هنر ایتالیا رسانده بودند؛ بمبو اشعار بینقصی سروده بود؛ و مانوتیوس میراث یونان و روم را به دامن دلباختگان آن فرو ریخته بود؛ و آن «تازیانة شاهزادگان» اصلاح ناپذیر و بی بندوبار، در کنار کانال بزرگ، بر مسند رسواسازی و اخاذی خود تکیه زده بود.