گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
قطعات
شمارهٔ ۶۶ - بهار و تیمورتاش‌


صدر اعظم حضرت تیمورتاش

بشنود یک نکته از این مستمند

حق‌صحبت‌هست‌حقی‌معتبر

بود می‌باید بدین حق پای‌بند

بنده‌را با خواجه حق صحبت است

صحبتی دیرینه و بی‌زرق و فند

دوست در سختی بباید پایمرد

واندر این معنی روایاتی است چند

خود تو دانی بوده‌ام در این دو سال

پایکوب انزوا و حبس و بند

گه به چنگ شحنگانی دیوخوی

گه اسیر ناکسانی خودپسند

جاهلان خشنود و من مانده غمی

ناکسان برکار و من مانده نژند

ورنه بر هنجار بودم پیش از این

یافتم زین انزوا و بند پند

فکر من دعوی آزادی گذاشت

کلک‌ من شمشیر حریت فکند

مردی و آزادگی در طبع من

چون‌ زنان افکند بر رخ روی بند

مرگ و پیری همچو گرک گرسنه

می‌زند هر دم به رویم زهرخند

محنت و تیمار مشتی کودکان

بر دلم پیکان زهرآگین فکند

روزگارم دست استغنا ببست

آسمانم ریشهٔ مردی بکند

قصه کوته‌، بین چه گوید بنت کعب

قطعه‌ای چون همت صوفی بلند:

«‌عاشقی خواهی که تا پایان بری

بس که بپسندید باید ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند»