گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
مثنويات
شمارهٔ ۸۳ - شکایت از مردم زمانه


زمانه به قصد دلم بی‌درنگ

گشاید ز غم تیرهای خدنگ

نشان ساخته زآن دل خون‌فشان

زند تیرها راست بر یک نشان

نشاند سر اندر بن یکدگر

کز آن تیرها نیزه سازد مگر

ز بیداد مردم بنالم به زار

بگریم به مانند ابر بهار

گرم خون ز مژگان ببارد رواست

کزین مردمانم به دل زخم‌هاست

ز مژگان گرم اشگ تا دامن است

مپندار کان اشک چشم من است

بود جان شیرین من بی‌گمان

چکان از سر پنجهٔ مردمان