فقرۀ ۱۵۲
دژآگه چهار است کز خوی بد
کند دشمنی با تن و جان خود
یکی «پادیاوند» مردم گزای
به هر کار و هر چیز زور آزمای
دگر نره دروبش با داروبرد
که با مهتر از خویش جوید نبرد
سه دیگر کهن سالهٔ ریژخوی
که هنگام ییری شود جفت جوی
کرا پیر سر هست جفت جوان
بود دشمن خویشتن بی گمان
چهارم جوانی که جوید زنی
شود جفت پیرهزن ربمنی
جوانی که خسبد بر پیرهزن
بود بی گمان دشمن خوبشتن