گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیس و یکم
.II- امپراطوری


سویس تنها رسما قسمتی از امپراطوری بود. پیروزیهایی سرمست کننده علیه امپراطوران و مهیندوکها به کانتونها فرصت داده بود که با یکدیگر به مبارزه بپردازند. ساووا و اسپانیا تحت رهبری ایالت لوسرن به کانتونهای کاتولیک پیوستند تا با مساعی دیپلماتیک و نظامی خود کانتونهای پروتستان را تحت تسلط کلیسای رم درآورند.
یسوعیان از مدرسه خود در لوسرن مبارزه شدیدی را از راه تعلیم و تربیت، موعظه، و دسیسه آغاز نهادند (1577).
نمایندگان پاپ در سویس تندرویهای روحانیان کاتولیک را تعدیل کردند; کشیشان کاتولیک را از معاشرت با زنان باز داشتند; و از نفوذ پروتستانها، که از زوریخ، ژنو، و برن اشاعه

مییافت جلوگیری کردند.
ژنو بتدریج از تحت تاثیرات کالون رهایی مییافت. تئودور دوبز در سال 1564 به عنوان رئیس شرکت محترم (کشیشان و اشخاص غیرروحانی) به جانشینی کالون برگزیده شده بود و با کمک آنها امور کلیسای اصلاح شده را تا آنجا که مخالف با اصول الهیات نبود، با کاردانی و ادب اداره میکرد، وی جهت شرکت در شوراهای کالونی به فرانسه رفت و، چنانکه دیدیم، در مجلس پواسی از آیین پروتستان به دفاع پرداخت. در ژنو کوشید که اصول اخلاقی سختی را که کالون بر مردم تحمیل کرده بود نگاه دارد، اما در این راه زیاد توفیق نیافت. به همان نسبت که بازرگانان عمده بتدریج از آن اصول منحرف میشدند، بز کشیشان را بر آن میداشت که از رباخواری، انحصار، و سودجویی انتقاد کنند.
هنگامی که شوراهای شهر ژنو پیشنهاد کردند که کشیشان مساعی خود را صرف امور مذهبی کنند، بز اظهار داشت که هیچ امر انسانی نیست که بدون نظارت مذهب انجام پذیرد. از میان رهبران بزرگ اصلاح دینی، او تنها کسی بود که تا قرن هفدهم زنده ماند، و در سال 1608، در سن هشتاد و نه سالگی درگذشت.
در این امپراطوری اهمیت اتریش بیش از سایر کشورها بود. اتریش معمولا اقامتگاه امپراطوران بود، به منزله قلعه تمدن غرب علیه ترکان جاه طلب به شمار میآمد، و حصار اصلاحات کاتولیکی و مرکز قدرت کاتولیک در جنگهای سی ساله محسوب میشد. معالوصف، این کشور تا مدتی در انتخاب بین آیین کاتولیک و پروتستان، حتی مسیحیت و بیایمانی، مردد بود. طی سلطنت فردیناند اول کاتشیسم لوتری در بیشتر نواحی اتریش تعلیم داده میشد. آیین لوتری در دانشگاه وین تفوق داشت. دیت اتریش اجرای مراسم تناول عشای ربانی را با شراب و نان، و همچنین ازدواج کشیشان را مجاز میدانست. “علامت روشنفکری این بود که از تدفین مردگان بر طبق اصول مسیحیت انتقاد کنند، و بخواهند که بدون حضور کشیش و بدون صلیب به خاک سپرده شوند.” در سال 1567 کشیشی گفت که “هزاران و ده ها هزار نفر از اهالی شهرها، حتی دهکده ها، دیگر به خداوند ایمان ندارند.” امپراطور فردیناند، که بیم داشت کمک مذهب به دولت اتریش قطع شود، پتر کانیسیوس و سایر یسوعیان را به دانشگاه وین فراخواند. آیین کاتولیک تحت رهبری آنان مقام سابق خود را بتدریج بازیافت، زیرا این مردان کارآزموده زیرکی و ظرافت را با سادگی موثری در زندگی درآمیخته بودند. در حدود سال 1598 کلیسای رم دوباره در امپراطوری حائز اهمیت شد.
در مجارستان مسیحی نیز چنین تغییری به وقوع پیوست، دو سوم این کشور از سال 1526 به بعد تحت تسلط ترکان عثمانی باقی مانده بود. مرز ترکیه کمتر از صد و شصت کیلومتر

با وین فاصله داشت، و صلح با ترکیه تنها در نتیجه خراج سالانهای که تا 1606 توسط امپراطوران به سلاطین پرداخت میشد پابرجا ماند. ترانسیلوانی، که در شمال باختری متصرفات ترکیه در مجارستان قرار داشت، خراج مشابهی میپرداخت، اما در سال 1606 امیر آن به نام ایشتوان یوچکای که فرزندی نداشت وصیت کرد که آن ایالت به خانواده هاپسبورگ سپرده شود.
دیت مجارستان که به اتریش تعلق داشت و تحت نفوذ اعیانی بود که میخواستند اموال کلیسای کاتولیک را به تصرف درآورند، از سال 1526 به بعد با نهضت اصلاح دینی موافق شده بود. بر اثر آزادی مذهبی که به وسیله اعیان مذکور به وجود آمده بود، آیین پروتستان در میان طبقات باسواد شیوع یافت. پروتستانها پس از چندی به فرقه های موحدان لوتری و کالونی تقسیم شدند، و پیروان اونیتاریانیسم نیز بر سر این موضوع که آیا میتوان از مسیح با دعا تقاضا کرد با یکدیگر اختلاف پیدا کردند. اعیان، که مطمئن بودند متصرفات خود را نگاه خواهند داشت، در این هنگام دلیلی برای وجود آیین پروتستان نمیدیدند. از این رو، پتر پازمانی و سایر یسوعیان را نزد خود پذیرفتند و قبول کردند که با تغییر دین خود نمونهای به دست دهند. کشیشان پروتستان را از شهرها بیرون راندند و به جای آنان کشیشان کاتولیک را گماشتند. در سال 1618 فردیناند، اسقف اعظم ستیریا، که به پادشاهی مجارستان برداشته شد، در راه پیشرفت اصلاحات کاتولیکی کوشید. در دیت سال 1625 کاتولیکها اکثریت را به دست آوردند. پازمانی، که فرزند مردی کالونی بود، به مقام کاردینالی رسید و یکی از نویسندگان برجسته عصر شد.
قسمت اعظم بوهم و توابع آن، یعنی موراوی، سیلزی، و لوزاس، در سال 1560 پیرو آیین پروتستان بودند. این چهار قسمت همگی فرمانروای بوهم را پادشاه خود میدانستند، اما هر یک از آنها مجلس ملی، قوانین و پایتخت جداگانهای به نامهای پراگ، برنو (برون)، برسلاو، و باوتسن داشتند. پراگ در آن موقع به صورت یکی از مترقیترین و زیباترین شهرهای اروپا درآمده بود. در دیت بوهم تنها 1400 تن از مالکان اراضی میتوانستند رای بدهند. اما نمایندگان شهرنشینان و کشاورزان نیز در آن عضویت داشتند و، به سبب تسلط در امور اقتصادی، دارای نفوذ بسیاری بودند. بسیاری از شهرنشینان پیرو لوتر یا کالون بودند، و بسیاری از کشاورزان از آیین کاتولیک پیروی میکردند; اما گروهی از آنان اوتراکیان در سال 1587 از اطاعت قوانین یانهوس چشم پوشیدند و اصرار ورزیدند که مراسم آیینهای مقدس با شراب و نان انجام گیرد، و سرانجام با کلیسای کاتولیک صلح کردند (1593).
صادقانهترین فرقه ها برادران بوهمی (یا موراوی) بودند که به موعظه عیسی در روی کوه اهمیت بسیار میدادند، از هر گونه کوششی جز کشاورزی اجتناب میکردند، و مانند تولستوی در سادگی

آرامبخشی به سر میبردند. در سال 1555 فردیناند اول یسوعیان را به بوهم آورد. این فرقه مدرسهای در پراگ بنیان نهاد. جمعی از کاتولیکهای متعصب را به آنجا دعوت کرد، و بسیاری از اشراف را که دارای زنان کاتولیک بودند طرفدار خود ساخت. رودولف دوم فرمانهایی صادر کرد و نخست برادران بوهمی و سپس کالونیها را بیرون راند، اما وسایل اجرای این فرمانها را در اختیار نداشت. در سال 1609 پروتستانها او را بر آن داشتند که فرمانی امضا کند و به موجب آن آزادی مذهبی را به پروتستانهای بوهم ارزانی دارد. دو سال بعد، رودولف تخت و تاج را به ماتیاس واگذاشت، و او وین را پایتخت امپراطوری قرار داد و موجب رنجش و شورش اهالی پراگ را فراهم آورد. در 1617، دیت بوهم، که کاتولیکها بتدریج در آن راه مییافتند، با آنکه اکثریت مردم تابع آیین پروتستان بودند، فردیناند مهیندوک ستیریا را به پادشاهی برداشت. این شخص، که توسط یسوعیان تربیت شده بود، تصمیم گرفته بود که هرجا فرمانروایی کند، آیین پروتستان را از میان بردارد. از اینرو پروتستانهای بوهم خود را آماده نبرد کردند. آلمان از ترکیب چند ایالت تشکیل یافته بود: از ملیت جز نامی نداشت، و عبارت از تعدادی امیر نشین بود که از حیث زبان و اقتصاد به یکدیگر شباهت داشتند، ولی در امور گمرکی، دولتی، مذهبی، و پولی با هم رقابت میورزیدند.1 هر کدام از این واحدها از کسی جز امپراطور اطاعت نمیکرد، ولی طی قسمت اعظم سال او را نادیده میگرفت . بعضی از خارجیان از این عدم وحدت آلمان خشنود بودند. سر تامس اووربری در سال 1609 چنین نگاشت: “اگر آلمان کاملا مطیع یک پادشاه میبود، باعث وحشت همه اروپا میشد” حتی در بسیاری از موارد این وضع به سود آلمان بود.
درست است که این وضع آلمان را از لحاظ سیاسی و نظامی در برابر کشورهای متحد ضعیف میکرد، اما به آن کشور یک آزادی محلی و یک تنوع مذهبی و فرهنگی ارزانی میداشت که خود آلمانها آن را به حکومتهای متمرکز و مستبدی مانند حکومت فیلیپ دوم در اسپانیا و لویی چهاردهم در فرانسه ترجیح میدادند. در آلمان شهر بیرحم و پرهمهمهای مانند پاریس وجود نداشت که خون کشوری را بمکد، بلکه

1. در قرن شانزدهم آلمان به 7 منطقه اداری تقسیم شده بود:
1 فرانکونیا، مشتمل بر وورتسبورگ، بامبرگ، وبایرویت.
2 باواریا، مشتمل بر مونیخ، رگنسبورگ (راتیسبون) و سالزبورگ.
3 سوابیا، مشتمل بر بادن، اشتوتگارت، آوگسبورگ، و دوکنشین و ورتمبرگ.
4 راین علیا، مشتمل بر فرانکفورت آم ماین، کاسل، دارمشتات، ویسبادن، کنت نشین ناسو، لاندگراف نشین هسن، دوکنشین لورن، و قسمتی از آلزاس.
5 راین سفلا، مشتمل بر وستفالی، یولیش و کلیوز، پالاتینا، و اسقف اعظم نشینهای کولونی، تریر، و ماینتس.
6 ساکس سفلا، مشتمل بر مکلنبورگ، برمن، ماگدبورگ، و دوکنشینهای برونسویک لونبورگ و هولشتاین.
7 ساکس علیا، مشتمل برلایپزیگ، برلین، و دوکنشین پومرانی باختری و برگزیننده نشینهای ساکس و براندنبورگ.

در آنجا مجموعهای از شهرهای مشهور دیده میشدند که هر یک خصوصیت و فعالیت خود را حفظ کرده بودند.
با وجود منظره جالبی که از شهرهای بزرگ و دربارهای کوچک آلمان در دست داریم، آلمان از آن تفوق اقتصادی که پیش از لوتر داشت دیگر بهرهمند نبود. کشف یک راه تمام آبی از اروپای باختری تا هند، و باز شدن اقیانوس اطلس به روی تجارت نخست به سود پرتغال و اسپانیا، و سپس به نفع انگلستان و هلند تمام شده بود. این وضع به ایتالیا، که سابقا تجارت با شرق را در دست داشت، زیان رسانده بود; و رودخانه ها و شهرهای آلمان که کالاها را از ایتالیا به شمال میرساندند از انحطاطی که دامنگیر ایتالیا شد بینصیب نماندند. در دریای شمال، بندرهای هلند، و در دریای بالتیک بندرهای دانمارک و لهستان قسمت اعظم کالاها را در دست داشتند و بیش از همه سود میبردند. اتحادیه ها نسایی پس از این واقعه مدتها تفوق خود را از دست داد. لوبک بر اثر جنگ متمادی با سوئد (1563-1570) خراب شد. تنها فرانکفورت ام ماین همچنان پیش رفت. نمایشگاه سالانه آن بیش از سایر نمایشگاه های اروپا توجه مردم را به خود جلب میکرد، و باعث میشد که آن شهر به صورت مرکز تجارت داخلی آلمان و امور مالی بین الملل در آید.
پول مثل همیشه مطلوب بود. فرمانهایی که نرخ مرابحه بیش از پنج درصد را ممنوع میکردند همه جا نادیده گرفته میشدند. کشیشی در سال 1585 میگفت:”مسیحیان بیش از یهودیان سابق و با شدت بیشتری مرتکب این گناه شریرانه میشوند.” کشیش دیگری در سال 1581 شکایت کنان میگفت:”علاقهای مخالف اصول مسیحیت در هر فرد و طبقهای جهت اکتساب ثروت به وجود آمده است. هر کس که میخواهد پولی به جریان بیندازد، به جای آنکه شرافتمندانه و ساعیانه کاری در پیش بگیرد، به این فکر میافتد که با هر گونه سفته بازی، صرافی، و قراردادهای رباخوارانه ممکن ثروتمند شود.” صدها نفر از کارگران پس انداز خود را به خاندانهای فوگر، ولسر، هوخشتتر سپردند، و در ورشکستگیهای مکرر از میان رفتند. در سال 1572، بانک برادران لویتس پس از آنکه مبالغ گزافی از سرمایه گذاران سادهلوح گرفت، ورشکست شد، و آنان بعد از این واقعه نه تنها پس انداز بلکه خانه خود را نیز از دست دادند. امور خانواده فوگر بر اثر ورشکستگیهای فیلیپ دوم و آلوا، که از آنان پول قرض کرده بودند، مختل شد. خانواده ولسر در سال 1614 با 566,000 گولدن بدهی ورشکست شد. شاید مردم بر اثر بیم از تورم پول به آن نوع سرمایه گذاری پرداخته بودند، زیرا تقریبا هر امیر آلمانی، با تقلیل ارزش پول، از دارایی مردم دزدیده بود، و جاعلان پول به وفور یافت میشدند. در سال 1600 وضع پول آلمان به صورت شرم آوری در آمده بود.
ضمن آنکه محصول کمتری به دست میآمد، جمعیت افزایش مییافت و فقر و فاقه به انقلاب نزدیک میشد.
در همه ایالات، به استثنای ساکس و باویر، کشاورزان به صورت سرف

در آمدند. در پومرانی، براندنبورگ، شلسویگ، هولشتاین، و مکلنبورگ رسم سرفداری در سال 1616 یا چندی پس از آن، به وسیله قانون برقرار شد. در سال 1598 نویسندهای پرسید: “در چه قسمت از سرزمین آلمان کشاورز هنوز از حقوق دیرین خود بهرهمند است، در کجا میتواند از دشتها، چمنزارها، و جنگلهای عمومی استفاده کند در کجا حدی برای خدمات یا عوارض قرون وسطایی وجود دارد در کجا کشاورز دادگاهی مخصوص دارد خدا به حالش رحم کند!” بسیاری از کشاورزان در اعماق زمین مشغول به کار شدند، اما منافع و دستمزدهای حقیقی استخراج معدن رو به تنزل نهاد، زیرا نقره امریکایی وارد آلمان شد و ارزش این فلز را، که بزحمت از رگه های معادن فرسوده به دست میآمد، پایین آورد. در شهرها، رفاقت صنفی دیرین جای خود را به استثمار کارگران روز مزد توسط استادان داد. در بعضی از صنایع، اوقات کار از ساعت چهار بامداد آغاز میشد و تا هفت بعد از ظهر ادامه مییافت، و کارگران تنها لحظاتی چند برای نوشیدن آبجو آزاد بودند.
صنفی که ابزارهای برنجین میساخت کارگران را مجبور میکرد که نود و دو ساعت در هفته کار کنند (1573). حتی شنیده شده است که در سال 1579 اعتصاباتی علیه ماشینی شدن صنعت بافندگی به وقوع پیوست. تنها جنگ لازم بود که این فقر و فاقه را به صورت بینظیری در آورد.