گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
غزليات
غزل شمارهٔ ۳۱۲۱


هم ایثار کردی هم ایثار گفتی
که از جور دوری و با لطف جفتی
چراغ خدایی به جایی که آیی
حیات جهانی به هر جا که افتی
تو قانون شادی به عالم نهادی
چه‌ها بخش کردی چه درها که سفتی
ولیکن ز مستان به مکر و به دستان
شرابیست نادر که آن را نهفتی
به بازار راعی چه نادرمتاعی
به جان ار فروشی یکی عشوه مفتی
به زیر و به بالا تو بودی معلا
فلک را دریدی چمن را شکفتی
به صورت ز خاکی و زین خاک پاکی
چو پاکان گردون نخوردی نخفتی
تو کن شرح این را که در هر بیانی
چو با دل جنوبی غبارات رفتی