گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل سی ام
V – تامس گینزبره


رنلدز مرد دنیا بود، و حاضر بود احترام و اطاعتی را که لازمة مقبولیت اجتماعی بود به جا آورد؛ گینزبره شخصی فردگرا با احساسات تند بود، و وقتی از وی خواسته می شد که شخصیت و هنرش را به عنوان بهای موفقیت قربانی کند، سخت به خشم می آمد. والدینش از نظر مذهبی جزو ناسازگاران بودند. تامس استقلال فکری آنها را بدون تقدسشان به ارث برد. دربارة فرار کردن او از مدرسه در موطنش سادبری برای گردش در نقاط خارج شهر، کشیدن مناظر درختان و آ سمان و گلة احشامی که در مزارع می چریدند یا در کنار آبگیری آب می آشامیدند داستانهایی گفته می شود. وقتی که تا سن چهاردهسالگی همة درختانی را که در همسایگی خود داشت کشید، از پدرش اجازه گرفت به لندن برود تا به تحصیل هنر بپردازد. در آنجا، به طوری که از اندرز بعدی وی به یک بازیگر جوان برمی آمد، به مطالعة زنان شهر پرداخت. او گفت: «در خیابانهای لندن این سو و آن سوندو، به تصور اینکه مناظری از طبیعت را درمی یابی، و با این کار خود سلامت مزاجت را به خطر نیفکن. این در حکم نخستین آموزشگاه من بود، و من در مورد زنان مطالعات عمیقی دارم. بنابراین، شما می توانید به من اجازه دهید که شما را به احتیاط وادار کنم.»
ناگهان وی، که هنوز بیش از نوزده سال نداشت، با یک دختر شانزدهسالة اسکاتلندی به نام مارگارت بر ازدواج کرد. بیشتر توصیفها حاکی از آن بودند که مارگارت دختر نامشروع یک دوک بود، ولی درآمد سالانه ای به مبلغ 200 لیره داشت. در 1748 آنها در ایپسویچ مستقر شدند. تامس به یک باشگاه موسیقی پیوست، زیرا به موسیقی علاقه داشت و چندین ساز می نواخت. «من برای امرار معاش چهره می سازم، به خاطر علاقه ای که دارم منظره می کشم، و موسیقی می نوازم چون نمی توانم جلو خود را بگیرم.» او در آثار نقاشان هلندی که منظره می کشیدند عامل تقویت کننده ای برای علاقة خود نسبت به طبیعت یافت. فیلیپ ثیکنس، فرماندار دژ لندگارد که در آن نزدیکی بود، به او مأموریت داد که دژ، تپه های اطراف، و هریچ را نقاشی کند؛ سپس به او اندرز داد که درباث به دنبال مشتریان ثروتمندتر و بیشتری بگردد.
گینزبره در سال 1759 به باث وارد شد و به جای اینکه دنبال نقاشان بگردد، به جستجوی موسیقیدانان پرداخت، و طولی نکشید که یوهان کریستیان باخ در شمار دوستانش درآمد. او روحیه و حساسیت یک موسیقیدان را داشت و در نقاشیهای خود موسیقی را به گرمی رنگ و زیبایی خطوط تبدیل کرد. باث دارای مجموعه های هنری خوبی بود، و در این هنگام وی می توانست در مناظری که توسط کلود لورن و گاسپارپوسن، و صورتهایی که توسط ون دایک کشیده شده بودند به مطالعه پردازد. او وارث شیوة انگلیسی ون دایک شد، و صورتهایی می کشید که عالیترین ظرافت هنر را به برجستگی شخصیت و برازندگی البسه می افزود.



<567.jpg>
تامس گینز بره: گری بارفروشی


در باث پاره ای از بهترین آثار خود را به وجود آورد. خانوادة شریدن در آنجا زندگی می کرد. گینزبره تصویر همسر جوان و زیبای ریچارد را کشید. او همة هنرمندی در حال بلوغ خود را برتصویری به نام خان گراهام محترم نثار کرد. لباس سرخ رنگ خانم گراهام با چینها و تاهای خود به او امکان می داد که ظریفترین درجات رنگ و سایه را به کار برد. وقتی که این تصویر در آکادمی شاهی لندن به معرض نمایش گذارده شد (1777)، به نظر بسیاری از ناظران چنین می آمد که درخشش آن از آنچه که تا آن وقت رنلدز کشیده بود بیشتر می نماید. در حدود سال 1770 گینزیره جانثن باتل، پسر یک آهنکار، را در قالب پسرک آبی در آورد که گالری هنری هانتینگن برای آن 500,000 دلار پرداخت. رنلدز با اطمینان اظهار داشته بود که با رنگ آبی هیچ تصویر قابل قبولی نمی توان کشید. رقیب وی، که در حال روآمدن بود، پیروزمندانه به استقبال این مبارزه رفت، و از آن پس رنگ آبی رنگ مطبوعی در نقاشی انگلیسی شد.
در این هنگام همة افراد سرشناس در باث مایل بودند برای کشیدن تصویرشان در برابر گینزبره بنشینند. ولی او به یکی از دوستانش گفت: «من از کشیدن صورت به جان آمده ام و خیلی مایلم «ویلن بزرگ» خود را بردارم و به دهکده های دلپذیر بروم تا در آنجا بتوانم منظره بکشم و بقیة عمر را در آرامش و راحتی به سر برم.» ولی او در عوض به لندن نقل مکان کرد (1774) و در شومبرگ هاوس، در خیابان پل مل، اطاقهای با شکوهی به مبلغ سالی 300 لیره اجاره کرد. او نمی خواست از لحاظ جنبه های ظاهری از رنلدز عقب باشد. وی بر سر نمایش نقاشیهایش با آکادمی نزاع و مدت چهار سال (1773-1777) از نمایش دادن آثار خود در آنجا امتناع ورزید؛ و پس از 1783، آثار تازة وی را تنها می شد در مراسم گشایش سالانة کارگاهش دید. منتقدان هنری نبرد عاری از لطفی را در زمینة مقایسة آثار رنلدز و گینزبره آغاز کردند. به طور کلی آثار رنلدز برتر دانسته می شدند، ولی خاندان سلطنتی طرفدار گینزبره بود، و او تصویر همة آنها را کشید. طولی نکشید که نیمی از اشراف به شومبرگ هاوس هجوم آوردند و خواستار فناناپذیری خود از طریق رنگها شدند. در این هنگام گینزبره تصویر شریدن، برک، جانسن، فرانکلین، بلکستون، پیت دوم، کلایو، و دیگران را کشید. او برای پا برجا کردن وضع خود و پرداختن اجاره خانه ناچار بود خود را تسلیم تک چهره نگاری کند.
کسانی که برای کشیدن تصویرشان در برابرش می نشستند او را سختگیر می یافتند. یکی از اعیان وقتی برای کشیدن تصویرش در برابر او نشست، هرچه توانست قیافه گرفت. گینزبره بدون اینکه تصویرش را بکشد، او را روانة منزلش کرد. خطوط چهرة گریک چنان در حرکت و متغیر بودند (چون این خاصیت نیمی از راز برتری وی به عنوان یک بازیگر بود) که نقاش نتوانست برای مدتی طولانی به قدر کافی وی را با قیافه ای ببیند که بتواند تصویر آن را بکشد.



<568.jpg>
تامس گینزبره: خانم گراهام محترم. گالری ملی اسکاتلند


او با رقیب گریک به نام سمیوئل فوت نیز همین مشکل را داشت. گینزبره فریاد برآورد: «آنها را به عنوان یک جفت حقه باز به جهنم بفرستید. آنها قیافة همه کس را دارند جز قیافة خودشان را.» در مورد خانم سیدنز اشکالی از نوع دیگر داشت و گفت: «خانم، لعنت بر این بینی شما، چون انتهایی ندارد.» وقتی با زنان سروکار داشت، بیش از هر موقع سرحال بود. او جذبة جنسی آنها را شدیداً احساس می کرد، ولی این جذبه را به ترکیب شاعرانه ای از رنگهای ملایم و چشمان خمار مبدل می ساخت.
وقتی دم و دستگاه پرهزینه اش به وی اجازه می داد، منظره می کشید، که برای آن خواستاران کمی وجود داشت. او اغلب کسانی را که برای کشیدن تصویر نزدش می آمدند در برابر یک صحنة روستایی قرار می داد، مانند رابرت اندروز همسرش (که در 1960 در یک حراج به مبلغ 364,000 دلار به فروش رفت). از آنجا که آنقدر پرمشغله بود که نمی توانست مستیقماً به سراغ طبیعت زنده برود، کنده های درخت، علفهای هرزه، شاخه های درختان، و انواع گلها و حیوانات را به کارگاه خود می آورد و آنها را با عروسکهای لباس پوشیده به عنون اشخاص به صورت یک منظره ترتیب می داد؛ از روی این اشیا، با حافظه و نیروی تخیل خود منظره می کشید. در این منظره ها یک کیفیت تصنعی وجود داشت، و آن عبارت بود از فورمالیسم و نظمی که بندرت در طبیعت یافت می شد. ولی با این وجود، نتیجة کارهایش حاکی از کیفیت رایحة مطبوع و آرامش روستایی بود. در سالهای بعدی عمر خود، تعدادی تصاویر خیالی کشید که در آنها تظاهری به انطباق با واقعیت نمی کرد، بلکه عنان خیالپردازی خود را آزاد می گذارد. یکی از اینها به نام دختر کلبه با سگ و سبو حاوی کلیة عواطف سبوی شکسته اثر گروز بود. هر دو اینها در سال 1785 نقاشی شدند.
تنها یک نقاش می تواند ارزش گینزبره را تعیین کند. پایه و مقام او در زمان خودش پایینتر از رنلدز دانسته شد. طراحی او به عنوان اینکه عاری از دقت است، ترکیب بندیش به عنوان اینکه فاقد به هم پیوستگی است، و افرادی که نقاشی می کرد به عنوان اینکه خوب به خود حالت نگرفته اند مورد انتقاد قرار می گرفتند؛ ولی خود رنلدز درخشش خیره کنندة رنگامیزی رقیب خود را می ستود. در آثار گینزبره کیفیتی شاعرانه و موسیقیایی وجود داشت که تک چهره نگار بزرگ (رنلدز) نمی توانست آن را بخوبی درک کند. رنلدز نحوة تفکری مردانه تر داشت و در تجسم قیافة مردان توفیق بهتری یافت. روحیة گینزبره بیشتر جنبة رمانتیک داشت و ترجیح می داد زنان و پسر بچه ها را نقاشی کند. او فاقد آن آموزش در زمینة سبکهای کلاسیک بود که رنلدز در ایتالیا به دست آورده بود؛ و از آن معاشرت و حشرونشر تحرک آوری که فکر و هنر رنلدز را غنی می ساخت بیبهره بود. گینزبره کمتر مطالعه می کرد، علایق فکری اندکی داشت، و از محفل لطیف طبعان که در اطراف جانسن گرد می آمدند روی می گرداند. او دست و دل باز بود، ولی زود تحت تأثیر احساسات قرار می گرفت؛ دیدی انتقادی داشت. هرگز نمی توانست


<569.jpg>
تامس گینزبره: سرا سیدنز. گالری ملی، لندن


با شکیبایی به بحثهای رنلدز یا قضاوتهای جانسن گوش دهد. با این وصف، او دستی شریدن را تا پایان حفظ کرد.
بتدریج که بر سنش افزوده شد، کیفیت مالیخولیایی به خود گرفت، زیرا روحیة رمانتیک چنانچه جنبة مذهبی به خود نگیرد، در برابر مرگ عاجز خواهد ماند. در بسیاری از منظره های گینزبره، در میان گیاهان انبوه و چمنزار سرسبز، یک درخت خشک به عنȘǙƠ«نشانة مرگ» خودنمایی می کند. شاید او حدس می زد که سرطان مشغول از بین بردن وی است، و از فکر اینکه دردی چنان طولانی در انتظارش می باشد به طور روزافزون احساس تلΙطǙřʠمی کرد. چند روز پیش از مرگ نامه ای آشتی جویانه به رنلدز نوشت و از او خواست که از وی دیدن کند. رنلدز به دیدنش رفت، و این دو نفر که خودشان بیش از آنکه با یکدیگر نزاع کرده باشند موضوع بحث وجدل افراد کم اهمیت تر قرار گرفته بودند، به صحبت دوستانه ای پرداختند. وقتی که اʙƘǙƠاز یکدیگر جدا شدند، گینزبره گفت: «خداحافظ، تا اینکه در دنیای دیگر یکدیگر را ببینیم و ون دایک هم در جمع ما باشد.» در دوم اوت 1788 در سن شصت ویک سالگی درگذشت.
رنلدز در حمل جسد او به محوطة کلیسای کیو به شریدن پیوست. چهار ماه بعد رنلدز در چهاردهمین سخنرانی خود از وی تجلیل شایسته ای به عمل آورد. او با صراحت معایب و جنبه های عالی کار گینزبره را متذکر شد، وی افزود: «اگر این ملت در هر صورت نبوغ کافی برای آن بپرورد که برای ما امتیاز پرافتخار ایجاد یک مکتب انگلیسی را تحصیل کند، نام گینزبره در تاریخ هنر در میان نخستین بانیان آن مکتب رو به گسترش به نسلهای آینده منتقل خواهد شد.»
جورج رامنی برای رسیدن به شهرت رنلدز و گینزبره تلاش کرد، ولی نقص تحصیلات، سلامت، و اخلاقش وی را در نقشی پایینتر نگاه می داشت. او که پس از دوازدهسالگی از تحصیلات بهره ای نگرفته بود، در دکان نجاری پدرش در لنکشر تا سن نوزدهسالگی کار کرد. طراحیهای وی باعث شدند یکی ǘҠاهالی محل، که آدم بیعاری بود، او را تحت تعلیم قرار دهد. در سن بیست و دوسالگی شدیداً بیمار شد و پس از بهبود با پرستار خود ازدواج کرد. کمی بعد بیقرار شد، همسرش را ترک گفت، و در جستجوی بخت خود روان شد. در مدت سی و هفت سال، تنها دوبار با همسر خود ملاقات کرد، ولی قسمتی از درآمد خود را برای او می فرستاد. در آمدش برای اینکه از پاریس و رم دیدن کند کافی بود، و در این شهرها تحت تأثیر گرایش نئوکلاسیک قرار گرفت؛ پس از بازگشت به لندن، براثر توانایی خود به بخشیدن وقار و برازندگی به کسانی که تصویرشان را می کشید، مشتریانی جلب کرد. یکی از اینها اما لاین بود که بعدها لیدب همیلتن شد. رامنی چنان اسیر زیبایی او شد که وی را به صورت الاهه، کاساندرا، کیرکه، مریم مجدلیه، ژاندارک، وقدیس مجسم کرد. در 1782 وی تک چهره ای از لیدی



<570.jpg>
هنری ریبرن: لرد نیوتن. گالری ملی اسکاتلند

ساذرلند نقاشی کرد که برای آن 18 لیره دریافت داشت. این تصویر اخیراً به مبلغ 000’250 دلار به فروش رفت. در 1799 او که از لحاظ جسمی و روحی از پای افتاده بود، نزد همسرش بازگشت، همسرش بار دیگر، همانطور که چهل و چهار سال پیش از آن کرده بود، پرستاری او را عهده دار شد. رامنی سه سال با حالت فلج به زندگی ادامه داد و در 1802 درگذشت.
براثر کارهای جرج رامنی، رنلدز، و گینزبره، انگلستان در نیمة دوم قرن هجدهم، چه در زمینة نقاشی و چه در زمینة سیاسی و ادبی، به جریان کامل تمدن اروپا پیوست.