گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
مقدمه


اشاره
72 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم بسا بود که براي فهم آیتی از قرآن - وَ هذا کِتاب أَنزَلناه مُبارَك مُصَدِّق الَّذِي بَینَ یَدَیه مقدّمه: -قرآن- 1
کریم تفسیري مطالعه میکردم و قانع نمیشدم روزي در مقدّمهي یکی از تفسیرهاي تازه خواندم [مدّتها صرف وقت کرده کتب
تفسیر را تا آنجا که مقدور بود بررسی کردم و حقیقت آن است که باستثناي مطالبی که مربوط بعلم ادب است چیزي در اینکه
کتب نیافتم مگر یک رشته روایات ضعیف و یا قصّههاي بیاساس که اغلب از سر چشمههاي یهود آب گرفتهاند]. دغدغهي فهم
قرآن و اینکه گفتار آن نویسنده وادارم کرد بمطالعه و نوشتن تفسیر. و براي اطّلاع از آنچه در معنی آیتی کسی چیزي گفته و یا
نوشته از قدیمترین کتب تفسیر که دسترس بآن داشتم [جامع البیان تفسیر محمّد بن جریر طبري متوفّی بسال سیصد و ده هجري
قمري] تا آنچه از مفسّرین معاصر بدست آوردم بعلاوهي کتب دیگر که مطالب آن نزدیک باین هدف بود [و نام هر یک در جاي
خود یاد شده است] چندین کتاب تفسیر و غیر تفسیر را مطالعه و تتبّع کردم و نتیجهي آن را در پنج قسمت مدوّن نمودم: 1- معنی
لغات دور از ذهن. 2- شأن نزول هر آیتی که در کتابهاي متقدّمین پیدا کردم. 3- ترجمهي آیات با رعایت دو نکته: اوّل- کوشش
در مطابقت با کلمات قرآن [ صفحه 3] بفارسی سادهي مستعمل روز تا آنجا که بنظم سخن فارسی رخنهاي نیفتد. دوّم- ربط جمله با
آیه و آیات بظاهر نامناسب با جلو بافزودن یک یا چند جملهي مناسب در درون قلّاب. 4- نشان دادن اختلاف مفسّرین در مقصود و
در قرائت آیات با ذکر هر نکتهي علمی و اخلاقی و عرفانی و ذوقی که در کتابهاشان دیده شده بعنوان سخن مفسّرین با رعایت
کمال امانت که اگر شعر مشهوري در کتابی نقل شده است از آن کتاب نقل کردم و براي زیبائی و آرایش، از نوشتههاي ذوقی و
لطیف تفسیر کشف الاسرار و ابو الفتوح و مواهب علیه آنچه مناسب بود مختصري عین عبارت آنها را نقل کردم. 5- از یک یا چند
نوشته شد. و اگر بعد از نوشتن آن معنی یا مطلب از دیگري دیده شد آن را بیکم و « سخن ما » آیه که مطلبی بخاطر رسید بعنوان
زیاد یادآوري کردم. و بقول نظامی: عاریت کس نپذیرفتهام || آنچه دلم گفت: بگو، گفتهام اینکه نیز ناگفته نماند که آغاز اینکه
کار در خرداد ماه سال هزار و سیصد و سی و پنج شمسی بود و انجام آن در خرداد هزار و سیصد و چهل و پنج شد. گر نمکش
هست بخور نوش باد || ورنه زیاد تو فراموش باد اکنون لازم است پیش از آغاز اصل مطلب براي مختصر اطّلاع از بدء پیدایش
صفحه 12 از 298
اینکه یگانه کتاب آسمانی و کوششهائی که براي ابقاء و توضیح آن بکار رفته است بقدر مقدور چند قسمت نوشته شود.
-1 قرآن چه وقت نازل شد و کدام قسمت آن بوده است
عموم مفسّرین و مورخین نزول قرآن را شب ماه رمضان نوشتهاند. چنانکه در قرآن گفته شده است. [شَ هرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنزِلَ فِیهِ
القُرآن]ُ ولی چون اختلاف است که بعثت و احراز مقام نبوّت در ماه رجب بوده است یا ماه رمضان و اوّلین وحی و الهام که نشانهي
159 [ صفحه 4] با اوّلین وحی موجب اشکال شده - پیغمبري است آیاتی از قرآن بوده است تطبیق اوّلین نزول قرآن -قرآن- 107
است و چون قرآن در مدّت بیست و سه سال بتدریج نازل شده است فهم معنی فهم آیت فوق الذکر دشوار است که تمام قرآن بماه
رمضان نازل شده باشد. عدّهاي از مفسّرین مثل فیض در صافی و نهاوندي در نفحۀ الرّحمن بسلیقهي قرآن را هم قرآن مینامند شاید
اوّل آیه بماه رمضان نازل شده است و باین مناسبت گفته شده است: قرآن بماه رمضان نازل شده است. آقاي شعرانی در پاورقی
تفسیر سورهي قدر مجمع البیان گفته است: و شاید اینکه گفتهاند: رسیدن بپیغمبري بماه رجب است اشتباه راوي است که نفهمیده
است و مقصود گویندهي اوّل که اینکه مطلب را نقل کرده است معراج بوده است نه اوّل نزول وحی و قرآن و رسیدن بمقام
پیغمبري و یا اینکه آغاز پیغمبري پیش از آمدن قرآن بخوابهاي خوشی بوده است که پیغمبر میدیده است و اوّلین بار که چنین
خواب و نوید باو رسید در ماه رجب بوده است چنانکه گفتهاند: ششماه در خواب باو الهام میشده است. و آیا کدام آیه یا سوره اوّل
و سورهي فاتحه و مدّثّر نیز » بر پیغمبر نازل شد! مختلف نقل شده است اکثر مورّخین و مفسّرین گفتهاند سورهي اقرأ بوده است
فهرست إبن ندیم: در فن سوّم از مقالهي اوّلی نقل کرده است از واقدي با چند واسطه از محمّد بن نعمان بن بشیر: اوّل « گفتهاند
425 تاریخ طبري از عایشه نقل است از - مرتبه که قرآن بر پیغمبر نازل شد سورهي اقرأ بود تا [عَلَّمَ الإِنسانَ ما لَم یَعلَم]. -قرآن- 388
بیشتر اوقات در غار حرّاء مشغول فکر بود و » فرمودهي خود پیغمبر: که مدّتی مایل شده است با خلوت و گوشه گیري برگذار کند
اندیشه در عوالم و رموز آفرینش و راه سعادت و پیدا کردن وسیلهي راهنمائی مردم بسوي تمدّن و نجات از قتل و غارت و مفاسد
او فشار » تا اینکه [ صفحه 5] موجود مهیبی در جلوش نمایان شد و گفت بخوان فرمود: خواندن نتوانم « اخلاقی شخصی و اجتماعی
در » و باز دوباره اینکه عمل را تکرار کرد و همان جواب را شنید » باز فرمود: خواندن نتوانم « داد و رهایش کرد و گفت بخوان
مرتبهي سوّم بشدّت آنحضرت را فشار داد و رها کرد و گفت: [اقرَأ بِاسم رَبِّکَ الَّذِي خَلَقَ]. و نوشتهاند که: از اینکه پیشآمد آن
حضرت را ترس و لرز گرفت. و بخانه رفت و بخدیجه فرمود: من را بچیزي بپوش و مدّتی در زیر جامهاي بود که اینکه خطاب بآن
-42- حضرت شد [یا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ قُم فَأَنذِر] یعنی ي خود بجامه پیچیده برخیز و مردم را بیم و نوید بده و خبردار کن. -قرآن- 1
277 روایت است که پیغمبر در هنگام تنهائی آوازي میشنید که او را تمجید میکرد و خبرهاي خوش باو میداد چون آن - قرآن- 237
حضرت براي خدیجه نقل کرد بردش نزد عموزادهي خود [ورقۀ بن نوفل] که پیري سالخورده از علماي مسیحی بود چون قضیه را
براي او نقل فرمود، گفت هر وقت چنین آوازي شنیدي من را خبر کن و خوب گوش کن که آنچه میشنوي ضبط کنی که براي من
نقل کنی پس از آن باز در خلوت بود که شنید آوازي بلند شد: اي محمّد بگو [بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم الحَمدُ لِلّه رَب العالَمِینَ] تا
آخر سورهي حمد و پس از آن گفت [لا اله الّا اللّه] چون آنحضرت براي ورقه نقل فرمود او گفت: تو همان پیغمبري هستی که
عیساي مسیح بشارت پیدایش او را داده است و الفتوح در توضیح نزول سورهي حمد در مکّه نظیر اینکه حادثه را با اندك اختلاف
89- نقل کرده است. -قرآن- 14
-2 دلبستگی پیغمبر و مسلمین در مواظبت از قرآن
مقدّمهي تفسیر ابو الفتوح: ابو عبد الرّحمان السلمی روایت کرده است از اصحاب پیغمبر که قاري قرآن بودند مثل عبد اللّه مسعود و
صفحه 13 از 298
ابی بن کعب و دیگران که پیغمبر ده آیه از قرآن کریم بما تعلیم میفرمود و ما آن را از همه جهت یاد میگرفتیم [ صفحه 6] پس از
آن قسمت دیگر تعلیم میفرمود و تا یک قسمت را بدرستی فرا نمیگرفتیم قسمت دیگر را بما نمیآموخت و چون قرآن را فرا گرفتیم
تمام علم قرآن را هم یادداشتیم. عبد اللّه عبّاس گفته است: هر که قرآن بخواند و تفسیر آن را نداند شخص بی سوادي است که
نمیفهمد چه میگوید. ابو سعید رملی گفته است در مکّه نزد فضیل بن عیاض رفتیم و باو گفتیم بما حدیثی تعلیم بنما گفت: کلام
خدا را ضایع گذاشتهاید آمدهاید حدیث فضیل بشنوید! گفتیم قرآن را آموختهایم گفت: یا سبحان اللّه در علم قرآن عمرهاي شما و
فرزندان شما و فرزندان فرزندان شما نمیتوانید بآخر برسید و اگر بآن مشغول شوید از کلام فضیل و غیر فضیل مستغنی شوید. طبري
در مقدّمهي تفسیر خود: از عوف شنیدم که او نقل کرد بچند واسطه از یزید فارسی از إبن عبّاس که گفت: از عثمان پرسیدم: چرا
میان سورهي انفال و برائۀ بسم اللّه ننوشتید! گفت: هر وقت آیۀ نازل میشد پیغمبر نویسندهها را احضار میفرمود و دستور میداد آن
را در فلان قسمت سورهاي که فلان مطلب یاد شده است بنویسد سورهي انفال در اوایل هجرت بمدینه نازل شد و سورهي برائت در
اواخر زندگی پیغمبر ص نازل شد و مطالب هر دو شبیه و مناسب با یکدیگر بود و پیغمبر جاي آنرا معیّن نفرموده بود من پنداشتم
اینکه سوره جزء آن است متّصل نوشتم بدون بسم اللّه. تفسیر القرآن ترجمهي فخر داعی: آنچه زید بن ثابت نوشته است بهمان حال
باقی مانده است و تغییري در آن راه نیافته است و عثمان همان رسم الخطّ را باقی گذاشت و تا اینکه حد در آن اصرار ورزیدند و
غلوّ نمودند که اختیار رسم الخطّ دیگري بر خلاف آن نافرمانی شرع و کفر و زندقه قلمداد نمودند چنانکه قاري مصطفی مؤلّف
تفسیر بحر العلوم مینویسد: مطابقت رسم خطّ مصحف عثمانی بر کاتب قرآن از واجبات دینی است که اجماع صحابه بر آن واقع
شده است و مخالفت اجماع حرام [ صفحه 7] باشد و در جاي دیگر نوشته است: از مالک پرسیدند: جایز است بروش نویسندگی که
امروز میان مردم رسم شده است قرآن را بنویسند! او جواب داد. جایز نیست بهیچ وجه مگر بهمان طریقهي اوّل که سابقین نوشتهاند.
و در اتقان العلوم چنین نوشته: [کان احمد یحرم مخالفۀ عثمان فی واو او یاء او الف او غیر ذلک] یعنی امام احمد حرام میدانست که
کسی از نوشتههاي عثمان در رسم الخط قرآن تجاوز کند اگرچه واو، و یا و الفی را تغییر دهد إبن مهران گفته: اگر کسی اعتقاد
کند که بر موافق امام [یعنی رسم الخطّ مصحف عثمانی] نباید نوشت نسبت خطا بر قلم اوّلین کرده است و در کتاب هجا ابی عبد
اللّه محمّد میفرماید [من خالف الامام صار فاسقا] هر کس از روش امام و پیشوا تخلّف کند و با او مخالفت کند فاسق و بدکار
است و در ایضاح مذکور است: [یکره قرائۀ القرآن من المصحف الّذي یخالف ما خطّه إبن ثابت] مکروه است قرائت از قرآنی که بر
خلاف رسم الخطّ اوّلی باشد که زید بن ثابت نوشته است. تاریخ القرآن زنجانی ترجمهي سحاب فصل پنجم: خارجۀ بن زید از
پدرش زید بن ثابت نقل کرده است که چون پیغمبر بمدینه وارد شد من هفده سورهي قرآن را خوانده بودم و در خدمت آن
حضرت خواندم او خوشحال شد و فرمود: خط یهود را بیاموز و من در مدّت پانزده روز آن را یاد گرفتم: و در فصل ششم نقل کرده
است إبن زید یکی از نویسندگان قرآن شد که گفتهاند در سالهاي آخر چهل و سه نفر بودند که کتّاب وحی نامیده شدهاند یعنی
نویسندگان قرآن که از اینکه عدّه علی بن ابی طالب و همین زید بن ثابت بیشتر از دیگران در حضور پیغمبر ص بوده و قرآن را
مینوشتند از روایات ظاهر می شود که پیغمبر کوشش در نوشتن و جمعآوري قرآن داشته است و از براء بن عازب نقل کردهاند که
چون اینکه آیه نازل شد [لا یَستَوِي القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُونَ فِی سَبِیل اللّه]ِ پیغمبر فرمود زید را با وسائل
] 901- نویسندگی حاضر کنید چون بحضور پیغمبر رسید فرمود بنویس و اینکه آیه را املاء فرمود و باز نقل کردهاند -قرآن- 790
صفحه 8] که بعمر قبل از اسلامش گفتند خواهرت از دین تو خارج شده عمر بخانهي خواهر رفت و باو سیلی سختی زد که
صورتش خراشیده شد و چون خشمش آرام شد چشمش در گوشهي خانه بنوشتهاي افتاد که اینکه آیه بود [بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
سَبَّحَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض تا إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ] و باز در گوشه دیگر خانه اینکه نوشته را دید [بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم طه ما
-314- أَنزَلنا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقی- تا- لَه الَأسماءُ الحُسنی و خواندن اینکه آیات دل او را نرم کرد و اسلام پذیرفت. -قرآن- 226
صفحه 14 از 298
516 اینکه مطالب بخوبی روشن میکند که پیغمبر از آن اول که قرآن باو الهام شد - 480 -قرآن- 492 - 345 -قرآن- 398 - قرآن- 320
کوشش در نوشتن و نگاهداري آن داشته است مسلم است قرآن در یک مجلّد نبوده است و بتدریج که آیهاي میرسیده است روي
وسائل آن روز نوشته میشده است که چوبههاي نخلهي خرما بوده و پاره سنگهاي سفید و حریر و پوست و استخوان شانهي شتر و
گوسفند چنان که در فصل هفتم تاریخ القرآن زنجانی است: از زید بن ثابت نقل شده که من قرآن را جستجو کرده از روي
چوبههاي نخل و تخته سنگها و سینههاي مردم جمعآوري نمودم و نیز از حضرت امیر نقل شده که فرمود پیغمبر بمن وصیّت کرد
که پس از دفن من قرآن را جمع کن و آن حضرت اینکه کار را انجام داد و نیز از حضرت صادق نقل شده است که پیغمبر
بحضرت امیر فرمود یا علی قرآن در پشت خوابگاه من در صحیفه و حریر و قرطاسها است آنرا جمع کنید و نگذارید که قرآن
ضایع شود چنانکه یهود تورات را ضایع نمودند و علی علیه السلام خود را باین کار مشغول داشته قرآن را در پارچهي زردي جمع
فرمود و سر آن را مهر نمود. از فهرست إبن ندیم و تاریخ القرآن زنجانی استفاده میشود که مورّخین اسلام اتّفاق دارند که قرآن در
زمان پیغمبر هم در سینههاي مردم محفوظ بوده و هم نوشتهي آن در نزد اشخاص بوده است إبن ندیم در کتاب فهرست نقل کرده
[ است که اینکه اشخاص در زمان حیات پیغمبر قرآن را جمع کردند [ 1] علی علیه السلام [ 2] سعد بن عبید بن نعمان [ 3] ابو درداء [ 4
معاذ بن جبل [ 5] ابو زید ثابت بن زید بن نعمان [ 6] ابی بن کعب [ 7] [ صفحه 9] زید بن ثابت. اگرچه بموجب نقل تاریخ القرآن
زنجانی مورّخین در اینکه عدّه اختلاف دارند ولی از مجموع گفتار آنها میتوان اطمینان کرد که ابی بن کعب و معاذ بن جبل و زید
بن ثابت تمام قرآن را داشتهاند و اما حضرت امیر علی علیه السلام بطوري که اشاره شد و تاریخ و حدیث حکم میکند بعد از وفات
پیغمبر اقدام بجمعآوري قرآن فرمود چنانکه در تاریخ القرآن زنجانی فصل هشتم پاورقی کتاب از کتاب القراآت ابو عبیده نقل
است که بعضی از اصحاب پیغمبر تمام قرآن را جمعآوري نموده و بعضی دیگر مقداري از آن را داشته و بعد از وفات آنحضرت
تکمیل نمودهاند. و آیا علی علیه السلام قرآن تمام داشته یا بعد از پیغمبر تکمیل فرمود! علی [ع] قرآن را حفظ داشته و ممکن است
که قرآن مدوّن نزد آنحضرت نبوده و اینکه مشهور یا مسلم است که بعد از پیغمبر وقت و همّت آنحضرت مصروف جمع قرآن شده
مقصود آن است که همان نوشتههاي روي وسائل متفرقه از قبیل سنگ و استخوان را جمعآوري نموده و بصورت قرآن مدوّن
درآورده است چنانکه در وصیّت پیغمبر بآن حضرت که نقل شد از حضرت صادق مفید همین احتمال است که دستور فرموده اینکه
در قرآن « ع» نوشتههاي متفرّق را تدوین نماید و در آخر فصل هشتم تاریخ- القرآن زنجانی از کتاب ارشاد مفید نقل شده که علی
خود آیات منسوخ را بر ناسخ مقدّم نوشت و تفسیر و مقصود و تأویل آیات را بطور تفصیل در آن نوشت و سیوطی هم در کتاب
اتقان اینکه مطلب را از ارشاد مفید نقل کرده است.
-3 آنهائی که قرآن را در زمان پیغمبر حفظ داشتهاند
فصل پنجم تاریخ القرآن: از براء نقل کردهاند اوّل کسی که از یاران پیغمبر وارد مدینه شد مصعب بن عمیر و إبن ام مکتوم بودند
که مشغول تعلیم قرآن شدند و بعد از آنها عمار و بلال مأمور اینکار شدند و در نتیجه عدهي زیادي قرآن را یاد گرفتند و حفاظ
قرآن شدند و هر کس از مکه هجرت بمدینه میکرد پیغمبر او را بیکی از حفاظ قرآن میسپرد که باو یاد بدهند و از اینکه جهت
حفاظ قرآن زیاد شدند بطوري که میگویند در جنگ بئر معونه هفتاد نفر از قارئین قرآن کشته شدند و نیز زنجانی دنبالهي مطلب
بالا [ صفحه 10 ] از کتاب [القراآت] ابو عبیده نقل کرده است که عدّهاي از اصحاب پیغمبر را حافظ قرآن معرّفی کرده: از مهاجرین
خلفاي اربعه و طلحه و سعد بن ابی وقاص و عبد اللّه بن مسعود و حذیفه و سالم مولاي حذیفه و ابو هریره و عبد اللّه عمر و عبد اللّه
عباس و عبد اللّه عمرو بن عاص که اینکه سه نفر را عبادله مینامیدند و عایشه و حفصه و ام سلمه و از انصار عبادة بن صامت- معاذ
بن جبل که ابو حلیمهاش میگفتند و مجمع بن جاریه و فضالۀ بن عبید و مسلمه بن مخلد و تصریح کرده که بعضی از اینکه عده
صفحه 15 از 298
حفظ قرآن را بعد از پیغمبر تکمیل کردهاند و نیز نقل کردهاند. تمیم الدارمی و عقبۀ بن عامر هم از حفّاظ قرآن بودهاند. و نیز
زنجانی از کتاب طبقات الصحابهي إبن سعد از زهري نقل کرده است که ام ورقه دختر عبد اللّه بن حارث قرآن را در زمان پیغمبر
جمع کرده بود و پیغمبر باو دستور داده بود که در خانهي خود متصدّي امامت جماعت اهل خانه باشد.
-4 قرآن بحضور پیغمبر خوانده میشد و او تصویب میفرمود
مقدمه تفسیر طبري: علقمهي نخعی گفت: آن روز که عبد اللّه مسعود از کوفه بیرون میرفت اصحابش دورش جمع شدند او بآنها
سفارش کرد در قرائت قرآن نزاع نکنید که بخاطر دارم. بحضور پیغمبر در آن نزاع کردیم فرمود قرائت همهي شما درست است و
اگر بدانم کسی از من بهتر میداند آن را که خدا به پیغمبرش فرو فرستاد او را میجستم تا بیابم و بر علم خود بیفزایم. من هفتاد
سورهي قرآن از زبان پیغمبر فرا گرفتم و همه ساله بماه رمضان قرآن بر حضرتش عرضه میشد تا سال آخر که دو نوبت عرضه شد و
چون حضرتش از استماع قرائت مردم فارغ میشد من بحضورش میخواندم میفرمود. تو خوب میخوانی. زنجانی در تاریخ القرآن از
کتاب افکار الابکار آمدي نقل کرده که قرآنهاي مشهور اصحاب پیغمبر بر آن حضرت عرض شده بود و قرآن عثمان آخرین قرآنی
است که بر پیغمبر عرض شد و همیشه نماز را بآن قرائت میخواند و از محمّد بن سیرین عالم نامی نقل کرده است. قرائتی که به
پیغمبر در سال وفات آن حضرت عرض شده همان قرائتی است که امروز قرآن را بآن میخوانند و از کتاب شرح السنهي بغوي نقل
کرده است زید بن ثابت در [ صفحه 11 ] عرضهي اخیري که آیات منسوخه بیان شد حاضر بود و براي پیغمبر نوشته و در حضورش
خواند و تا هنگام وفات مردم را بآن قرائت تعلیم میکرد. از اینکه جهت مورد اطمینان خلیفهي اوّل شد. اینکه منقولها دلیل است که
قرآن در حضور خود پیغمبر نوشته شده و خود بآن توجه فرموده و مطابق آنچه باو رسیده همگی بکتابت و ضبط آمده چنانکه در
تاریخ القرآن زنجانی از زید بن ثابت روایت شده گفت: ما خدمت پیغمبر بودیم و قرآن را از روي قطعات جمع و تألیف میکردیم و
اینکه تألیف عبارت بود از ترتیب آیات که بموجب دستور آن حضرت هر کدام بمورد خود انجام میگرفت و لیکن صفحاتی که
نوشته بودیم متفرّق بود. از اینکه جهت بعلی [ع] امر فرمود که آنها را جمع کند و از پراکندگی و فساد آنها آن حضرت را ترساند
که مثل تورات یهود نشود و نیز موجب شهوت قریب باتفاق مورّخین آخرین آیهاي که بر پیغمبر نازل شد اینکه آیه بود [وَ اتَّقُوا یَوماً
تُرجَعُونَ فِیه إِلَی اللّه]ِ از إبن عباس و دیگران نقل شده که پیغمبر دستور فرمود اینکه را در دویست و هشتادمین آیهي از سوره بقره
775 نیشابوري در آخر سورهي بقره از - قرار دهند و جبرئیل بآن حضرت گفته بود که اینکه آیه را در آنجا قرار بدهد. -قرآن- 721
تفسیر خود نوشته است: روایت شده از پیغمبر که فرمود: آن سورهاي که در آن نام بقره یاد شده است استوانه و پایهي قرآن است
آن را یاد بگیرید و در مقدّمهي تفسیر ابو الفتوح است که عبد اللّه مسعود و ابی بن کعب گفتند: پیغمبر ده آیه از قرآن بما
میآموخت و چون بخوبی یاد میگرفتیم ده آیت دیگر بما میآموخت. پس باین نتیجه میرسیم که اینکه قرآن با همین ترتیب آیات
تقسیم شده و سوره ها در زمان خود پیغمبر نوشته شده و مرتب شده است و فقط علی [ع] آن را بعد از پیغمبر بصورت کتاب
درآورده است که از تفرقه و پراکندگی جلوگیري فرموده و همینطور قرآنهاي دیگري که در همان وقت بوده مثل قرآن زید بن
ثابت یا ابی بن کعب مسلم [ صفحه 12 ] آنها هم بهتر از قرآنی که در خدمت پیغمبر ص بوده است منظّم و مرتّب نبوده زیرا وسائل
آنها بیش از اینکه مقتضی نبوده و بعلاوه در حیات پیغمبر هنوز قرآن تمام نبوده و بانتظار رسیدن آیات بودهاند پس مقتضی همین
است که در قطعات مختلف یاد داشت شود و بعد از آنکه تمام شد بصورت کتاب منظم درآید چنانکه شد بعلاوه که در قرآن
کلمهي سوره مکرر آمده است مثل [فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه-ِ] بقره] و [فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه مُفتَرَیات]ٍ- هود] که خود دلیل یقینی است
504 آلوسی در مقدّمهي تفسیر - 448 -قرآن- 458 - بر تعیین سورهها در دوران نزول و پیش از نازل شدن تمام قرآن. -قرآن- 412
خود بنام روح المعانی از سید مرتضی نقل کرده است که او در جواب [مسائل الطرابلسیات] نوشته است: قرآن در زمان پیغمبر نوشته
صفحه 16 از 298
بوده است زیرا قرآن را درس میدادند و حفظ میگردند و حضورش میخواندند تا باو عرضه شود و تصویب فرماید. و چند نفر از
اصحاب مثل ابی بن کعب و إبن مسعود و غیر آن در چند نوبت قرآن را تمام حضورش خواندند. و همانطور که کتاب سیبویه و
مزنی را اگر کسی تغییر میداد بواسطهي شهرت در نظر عموم مردم زود آن را تشخیص میدادند. قرآن بواسطهي شهرت و حفظ در
خاطرهها بالاتر از آن بود که کسی بتواند آن را تغییر دهد و اگر کسی ادعائی کرده است قابل توجه نیست.
-5 جمعآوري قرآن بعد از رحلت حضرت رسول [ص]
بعد از وفات پیغمبر که مسیلمهي کذّاب در یمامه مدّعی نبوّت شد و ابو بکر قشونی بدفع او فرستاد و او را کشتند عدّهي زیادي از
مسلمین و قاریان قرآن کشته شدند بطوري که در تاریخ القرآن زنجانی از کتاب اتقان إبن ابی داود نقل شده. عمر آیهاي از آیات
قرآن را پرسید گفتند با فلان کس بوده که در جنگ با مسیلمه کشته شده است او گفت: [إِنّا لِلّه]ِ و از آن روز باین فکر افتاد که
قرآن را جمع کند بابو بکر اصرار کرد ولی او انکار داشت که چون پیغمبر نکرده بر ما دشوار است اقدام بکاري که پیغمبر نکرده
409 [ صفحه 13 ] إبن ندیم، و هم در تاریخ القرآن زنجانی از زید بن ثابت نقل کرده است که اینکه اقدام بر ابو - است. -قرآن- 394
بکر دشوار بود تا عمر او را راضی کرد و او بمن تکلیف کرد و گفت تو جوان و عاقل هستی و کاتب وحی بودهاي و تو را متّهم
نمیدانیم باین کار اقدام بکن و بر من هم اینکه کار دشوار بود و گفتم چگونه کاري که پیغمبر نکرده من انجام بدهم او گفت کار
خیري است و پیوسته از من میخواست که اقدام کنم تا اینکه از روي شاخههاي نخلهي خرما و قطعات سنگ سفید و سینههاي مردان
جمعآوري نمودم و آیهي آخر سورهي برائه را [لَقَد جاءَکُم رَسُول مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیه تا آخر] فقط نزد ابی خزیمهي انصاري
649 و هم زنجانی از کتاب اتقان که از کتاب مغازي موسی بن عقبه از إبن شهاب نقل کرده - یافتم که دیگري نداشت. -قرآن- 591
است که بعد از جنگ یمامه چون عدّهي زیادي از قاریان قرآن کشته شده بودند ابو بکر ترسید که قرآن ناقص شود دستور داد
آنچه نزد مردم محفوظ یا نوشته بود آوردند و بعمر و زید بن ثابت دستور داد که در مسجد بنشینند و هر کس آیهاي از قرآن آورد
که دو نفر هم شهادت دادند بنویسند و عمر اعلان کرد در مدینه که هر کس چیزي از قرآن را از پیغمبر فراگرفته بیاورد و منظور از
شهادت دو نفر آن بوده است که شهادت بدهند اینکه آیه در سال وفات پیغمبر در عرضهي اخیر بر آن حضرت ص عرضه شده
است و در حضورش خوانده و نوشته شده است و از اینکه جهت زید بن ثابت گفته که آیهي آخر سورهي برائه را فقط نزد ابی
خزیمه یافتم نه دیگري و مقصود آن است که براي اینکه آیه دو شاهد پیدا نکردیم پس بموجب نقل مورّخین زید بن ثابت بامر ابو
بکر قرآن را بصورت کتاب درآورده و باو داده و او هم بعمر داده و بعد از فوت عمر نزد دخترش حفصه زوجه پیغمبر بوده است.
اینجا در سه مطلب مقتضی دقّت است اوّل: با وجود سفارش پیغمبر بجمعآوري قرآن چرا ابو بکر و زید بن ثابت احتراز داشته باشند
بمناسبت آنکه چون پیغمبر اقدام بآن نکرده است تا اینکه عمر آنها را تشجیع کند و باصرار او انجام شود! [ صفحه 14 ] دوّم: قرآن
در موقع فوت پیغمبر هم محفوظ بوده و هم مکتوب و با وجود قرآن نوشته که متعدّد بوده بطوري که پیشتر گفتیم چرا اعلان کردند
و در مسجد نشستند که از مردم بشنوند و آیهي آخر برائه فقط نزدیک نفر باشد! سوّم: مورد اتفاق مورّخین است که علی علیه
السلام نویسندهي قرآن و جامع قرآن بوده است و رابطهي آن حضرت با پیغمبر و با قرآن و آیات از زید بن ثابت کمتر نبوده است
پس در اینکه جمع قرآن چرا اسم علی علیه السّلام نیست و از آن حضرت استفاده نشده و از زید بن ثابت به مناسبت اینکه کاتب
وحی بوده اینکه اقدام را خواستهاند! آنچه ممکن است در اینکه مورد گفته شود: احتراز ابو بکر و زید بن ثابت از جمعآوري اگر
راست باشد شاید از اینکه جهت بوده است که مطمئن نبودهاند بتوانند تمام آیات را جمعآوري کنند ولی عمر آنها را تشجیع کرده
است و در قسمت دوّم که با نوشتهها و حفاظ قرآن باز مراجعهي بعموم کردهاند بواسطهي کمال دقّت بوده است که علاوه بر آنچه
زید بن ثابت داشته است جستجو کردهاند و از هر کس هر چه داشته گرفتهاند که کلمهاي از قرآن ساقط و مفقود نشود و بخصوص
صفحه 17 از 298
با شهادت دو نفر نوشتهاند که موجب کمال اطمینان باشد و اینکه عمل بسیار شایسته و خدمت بزرگی باساس اسلام بوده است: و
مطلب سوّم که در اینکه جمعآوري اسم حضرت امیر نیست میتوان گفت چون خود زید نوشته داشته و آنچه را هم نداشته است از
حفّاظ و قرّاء سؤال میکرده و چون از دیگران که گرفته شده بالخصوص نامی نیست ممکن است از آن حضرت هم استفاده شده
است ولی اسم نبردهاند.
-6 جمعآوري قرآن در نوبت سوّم بوسیلهي عثمان
از زمان پیغمبر قرآن را بالفاظی مختلف میخواندهاند که در معنی تفاوتی نداشته مثلا [اسمعوا یا انصتوا و هلم و یا تعال و اصوب یا
[ اقوم] که در معنی اختلافی ندارد مردم تلفّظ میکردند و گاهی اگر اختلافی تولید میشد به پیغمبر ص مراجعه میکردند [ صفحه 15
آن حضرت هر دو را تصویب میفرمود. براي نمونه و شاهد: زنجانی در تاریخ القرآن نقل میکند از بخاري که از عروة بن زبیر نقل
کرده که عمر بن خطاب خلیفهي دوّم گفت: من شنیدم در حیات پیغمبر که هشام بن حکیم سورهي فرقان را جوري میخواند که
پیغمبر آنرا بمن تعلیم نفرموده بود من متغیّر شدم و باو درآویختم که چرا چنین میخوانی! گفت از پیغمبر چنین شنیدم چون خدمت
آن حضرت رفتیم فرمود بخوان و او خواند همان طور که پیغمبر باو تعلیم کرده بود و بمن فرمود بخوان من هم آن طوري که بمن
تعلیم فرموده بود خواندم فرمود هر دو صحیح است. و نیز طبري در مقدّمهي تفسیر خود نوشته است ابی بن کعب گفت بمسجد
رفتم و در نماز سورهي نحل خواندم. دیگري آمد و آنرا بغیر قرائت من خواند باز شخصی ثالث آمد و آنرا بر خلاف ما دو نفر
قرائت کرد من دست آنها را گرفتم و حضور پیغمبر شرفیاب شدیم آن حضرت هر یک را وادار بقرائت فرمود آنها خواندند من هم
خواندم قرائت همه را تصویب فرمود. و ما تعجّب کردیم که چگونه قرائتهاي مختلف جایز است آن حضرت در جواب فرمود [إنّ
اللّه أمرنی أن أقرأ- القرآن علی سبعۀ احرف] بمن امر شده است. قرآن را بهفت لغت بخوانم. در تاریخ القرآن زنجانی از کتاب
فضائل ابو عبیده نقل کرده است که عمر إبن عامر انصاري گفت عمر بن خطاب اینکه آیه را چنین خواند [و السّابقون الأوّلون من
المهاجرین و الأنصار الّذین اتّبعوهم باحسان] که کلمهي [الّذین] را از کلمهي [انصار] قطع کرد و بدون [واو] تلفّظ کرد زید بن ثابت
گفت [وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم] با [واو] تلفّظ کرد عمر گفت ابی بن کعب را حاضر کنید چون حاضر شد عمر از او پرسید ابی خواند [وَ
الَّذِینَ] با [واو] یکی از حاضرین با سر انگشت ببینی خود اشاره کرد یعنی اختلال حواس دارد ابی گفت بخدا سوگند که پیغمبر
485 زنجانی در تاریخ القرآن از إبن عبد البرّ - 363 -قرآن- 470 - اینکه طور بمن یاد داد و آن وقت تو گندم میفروختی. -قرآن- 334
[ نقل کرده است که او از عبد اللّه بن وهب نقل کرده است که از امام مالک پرسیدند: اجازه میدهی اینکه آیهي [ صفحه 16
سورهي جمعه را [فَاسعَوا إِلی ذِکرِ اللّه]ِ اینکه طور بخوانیم [فامضوا الی ذکر اللّه] گفت جایز است و پیغمبر فرمود [انزل القرآن علی
سبعۀ احرف فاقرأوا ما تیسّر منه] یعنی قرآن بر هفت حرف نازل شده و بهر کدام که فراهم شود بخوانید. و مفاد حدیث را بعبارات
مختلف چنانکه در جلو هم نقل شد روایت کردهاند. اگرچه نقل اینکه گفتار از پیغمبر بوسیلهي محدّثین اهل سنّت است که مورد
قبول شیعه نیست ولی مفسّرین شیعه هم در اطراف اینکه مطلب بحث کردهاند و مقصود از حرف یعنی تلفّظ که بهر جور تلفّظی که
ممکن باشد جایز است در صورتی که بمعنی کلمه تغییري داده نشود. و زنجانی از اعمش نقل کرده است: انس مالک میخواند [انّ
ناشئۀ اللّیل هی اشدّ وطأ و اصوب قیلا] کسی باو گفت آیه [أَقوَم قِیلًا] است. انس جواب داد [اصوب اقوم اهدي] هر سه بیک معنی
است. در هر صورت روي همین منقولات از پیغمبر ص با اختلاف حافظه یا اعمال سلیقهي شخصی اختلاف قرائت زیاد شد و
کمکم زیادتر شد تا زمان عثمان که مسلمین در کشورهاي مختلف پراکنده شدند و قرآن را بملل مختلف آموختند اینکه اختلاف
زیادتر شد بطوري که جوانها و معلّمین قرآن با یکدیگر نزاع میکردند که هر یک ادّعا میکرد قرائت من صحیحتر است. -قرآن-
786 تاریخ القرآن از بخاري نقل کرده است و إبن ندیم از محمّد بن اسحاق: حذیفۀ بن الیمان که از اصحاب - -50-20 قرآن- 769
صفحه 18 از 298
بسیار محترم پیغمبر بوده در عراق یا آذربایجان در جبههي جنک بود متوجّه شد اینکه اختلاف در آنجا خیلی زیاد است بمدینه رفت
نزد عثمان و گفت اینکه امّت را دریاب و پیش از آنکه مانند یهود و نصاري اختلاف کنند بدادشان برس. عثمان زید بن ثابت و
عبد اللّه بن زبیر و سعید بن عاص و عبد الرّحمن بن حارث إبن هشام را مأمور کرد که قرآن بنویسند و نزد حفصه دختر عمر فرستاد
و قرآنی را که در زمان ابو بکر نوشته شده بود و بطوري که پیش از اینکه گفتیم نزد او بود آوردند و بآنها دستور داد که اگر میان
دو نفر آنها با زید بن ثابت در چیزي اختلاف شد مورد اختلاف را بزبان قریش بنویسند چون قرآن بزبان قریش نازل شده [ صفحه
17 ] است. تاریخ القرآن از بعضی مورخین نقل کرده است: انجمن کتابت قرآن از دوازده نفر تشکیل میشد که از قریش و انصار
بودند و از إبن سیرین نقل کرده است: که عثمان بآنها گفت چون در آیتی مردّد شدید صبر کنید و منظورش اینکه بوده است که
تأمّل کنند تا آن آیت مورد تردید مطابق بشود با آنچه در آخرین مرتبه حضور پیغمبر عرض شده است آنگاه آن را بنویسند. از إبن
حجر نقل کرده است که در موقع نوشتن قرآن اصحاب پیغمبر اتّفاق کردند و آنچه ثابت شد که در عرضهي اخیر بر پیغمبر ص
عرض شده ثبت کردند و ما بقی را ترك کردند. و نیز از گفتهي إبن حجر است از خارجۀ بن زید بن ثابت که پدرم زید بن ثابت
گفت در موقع نوشتن قرآن آیتی را از پیغمبر ص شنیده بودم چون جستجو کردیم نزد ابی خزیمۀ بن ثابت انصاري یافتیم و آیه
اینکه است [مِنَ المُؤمِنِینَ رِجال صَ دَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیه]ِ و آنرا در مصحف خود نوشتیم و از اینکه گفتار معلوم میشود که
جستجو براي اینکه بوده است که معلوم شود جزء عرضهي اخیر بر پیغمبر ص بوده است، و اگر اینکه منظور نبوده با اینکه خود زید
آیه را سراغ داشته و میدانسته که پیغمبر آن را خوانده است پس تفحّص و جستجو و پیدا کردن و بعد از آن نوشتن آیه بیمورد
734 [وهم تاریخ القرآن] از مقدّمهي تفسیر شهرستانی نقل کرده است که سوید بن علقمه گفت شنیدم علی [ع] - است. -قرآن- 667
میفرمود [ایّها النّاس اللّه اللّه ایّاکم و الغلوّ فی امر عثمان و قولکم احراق المصاحف فو اللّه ما احرقها الّا من ملاء من اصحاب رسول
اللّه] یعنی اي مردم از خدا بترسید و در حق عثمان غلوّ و زیادهروي نکنید که او قرآنها را سوخته، سوگند بخدا که اینکه کار را در
حضور عدّهاي از اصحاب پیغمبر انجام داد. و چون مردم اختلاف کردند و هر کسی میگفت قرائت من بهتر است عثمان گفت
اینکه کار مردم را بکفر میکشاند و من میخواهم مردم را بیک قرآن منحصر کنم که بعد از شما اینکه اختلاف زیادتر خواهد [
صفحه 18 ] شد ما رأي او را پسندیدیم. زنجانی از علی بن طاوس نقل کرده است که در جمعآوري قرآن ابی بن کعب و عبد اللّه
مسعود و سالم مولاي حذیفه مخالفت کردند و عثمان قرآن عبد اللّه مسعود و سالم مولاي حذیفه را گرفته و سوخت و یا بقولی
دیگر بآب شست و قرآن را برأي علی [ع] جمعآوري کرد. در نتیجه بموجب نقل إبن ندیم و زنجانی چه بوسیلهي انجمن چهار
نفري یا دوازده نفري یا برأي علی [ع] چهار قرآن یا شش نسخه قرآن بامر عثمان نوشته شد که رسم آنها با هم موافق بود و بقیّهي
قرآنها را عثمان از بین برد و قرآنی که از حفصه گرفته بود بخودش ردّ کرد و از آنهائی که نوشته شد یکی را براي خود نگهداشت
و سه قرآن ببصره و کوفه و شام فرستاد و بنابر گفتهي آنکه عدد قرآنها را شش نوشته یک قرآن را بمکّه فرستاد و یکی را هم براي
اهل مدینه نگاه داشت و زید بن ثابت را مأمور کرد که مردم مدینه را بهمان قرآن تعلیم دهد و عامر بن قیس را که ظاهرا همان ابو
برده عامر بن قیس اشعري برادر ابو موساي اشعري بوده با قرآن ببصره روانه کرد و عبد اللّه بن حبیب بن ربیعه مشهور بأبی عبد
الرّحمن سلمی که از قرّاء است با قرآن بکوفه فرستاد و مغیرة إبن شهاب را بشام فرستاد. یخ القرآن: إبن فضل اللّه عمري که از اولاد
عمر خلیفه است نقل کرد که در اواسط قرن هشتم هجري که در جانب دست چپ مسجد دمشق مصحف عثمانی بخطّ عثمان بوده و
و بنابر .«1» ظن قوي میرود که اینکه مصحف همان قرآن موجود در کتابخانهي لنینگراد بوده و اکنون در انگلستان محفوظ است
نقل زنجانی در تاریخ القرآن عثمان زید بن ثابت و سعید بن عاص را دستور داد که یکی املا کند و دیگري بنویسد و آن دو
مشغول شدند و بدون اختلاف انجام دادند مگر در یک حرف از سورهي بقره که و بنابر نقل زنجانی در تاریخ القرآن عثمان زید
بن ثابت و سعید بن عاص را دستور داد که یکی املا کند و دیگري بنویسد و آن دو مشغول شدند و بدون اختلاف انجام دادند
صفحه 19 از 298
309 [ صفحه 19 ] یکی گفت [التّابوه] و دیگري [التّابُوت]ُ خواند و چون زید - مگر در یک حرف از سورهي بقره که -پاورقی- 307
45 در نتیجه مسلم است که قرآن در زمان خود پیغمبر بر قطعات - بن ثابت کاتب وحی بود قرائت او را مقدّم شمردند. -قرآن- 32
مختلف از سنک سفید و شانهي گوسفند و چوب خرما و غیره بتدریج که نازل میشد نوشته شد و پس از رحلت آن حضرت ابو بکر
بوسیلهي اشخاص مطّلع از روي قطعات مختلف جمعآوري نمود و روي پوست دبّاغی شده بصورت کتاب درآورده و در زمان
عثمان بواسطهي اختلاف قرائتها آنچه قرآن نوشتهاي بود جمع کرد و همه را بوسیلهي اشخاص با خبر و مطمئن منحصر کرد بیک
قرائت که مورد قبول آنها بود و آن را در چند نسخه نوشته باطراف ممالک اسلامی فرستاد که تا امروز نتیجهي آن باقی است. کتاب
اعجاز القرآن مصطفی رافعی بترجمهي إبن الدّین: مورد اتّفاق است که چند نفر قرآن کامل نوشتند. علی بن ابی طالب، معاذ بن
جبل، ابی بن کعب، زید بن ثابت، عبد اللّه مسعود. که ایشان اساس کار بودند براي قرآنهاي مورد اطمینان بعدي که إبن مسعود و
ابی بن کعب و زید بن ثابت بنوبت مصحف خود را بر پیغمبر ص عرضه میداشتند. إبن مسعود در مکّه و ابی بن کعب پس از
هجرت در مدینه و زید بن ثابت پس از آن در سال وفات پیغمبر ص بر آن حضرت عرضه داشت و آن حضرت تا آخر عمر بقرائت
زید قرائت میفرمود و از اینکه جهت مسلمانان مصحف زید را براي خواندن انتخاب نمودند. زید گوید: هنگامی که از رونویسی
قرآن فارغ شدم آیت [مِنَ المُؤمِنِینَ رِجال صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیه فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَه وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلًا] را نیافتم
آنرا بر مهاجرین و انصار عرضه داشتم نزد هیچکدام نیافتم تا آنکه آنرا نزد خزیمۀ بن ثابت یافتم و پیوست سایر آیات نمودم، دوباره
آن را عرضه داشتم دو آیت [لَقَد جاءَکُم رَسُول-ٌ تا هُوَ رَبُّ العَرش العَظِیم]ِ نبود پس از سؤال از مهاجرین و انصار نزد خزیمه نام
[ 1119 [ صفحه 20 - 1078 -قرآن- 1087 - 868 -قرآن- 1054 - دیگري یافتم و اگر سه آیه بود آنرا سورهي مستقلّی -قرآن- 719
میساختم ولی چون کمتر بود بآخر سورهي برائت ملحق کردم، و در عرضهي سوّم تمام آیات موجود بود دوباره عثمان قرآن حفصه
را خواست و زید قرآن خود را با او برابر نمود هیچگونه اختلافی میان آن دو نبود. و در روایت دیگر از إبن عساکر است که روزي
عثمان خطبه خواند و گفت. هر که نزد او چیزي از کتاب خدا میباشد بیاورد. اصحاب اوراق و پوستها نزد او میآوردند همه را یکجا
جمع کرد و هر کدام را یک یک خواست و قسم داد که همهي اینها را تو شنیدهاي از پیغمبر و او خود اینها را بتو تعلیم نموده
است! او میگفت: آري پس از فراغت از اینکه کار پرسید. از همه بهتر که مینویسد! گفتند زید بن ثابت که منشی پیغمبر بوده است
آنگاه پرسید در اعراب و فصیح تلفّظ کردن که از همه بهتر است! گفتند: سعید بن عاص. گفت: سعید بن عاص بگوید و زید بن
ثابت بنویسد. إبن فارس از هانی نقل میکند که هنگامی نزد عثمان بودم و اصحاب قرآنها را بر او عرضه میداشتند از جمله شانههائی
بود از گوسفند که بر آن [لم یتسن]ّ و [فأمهل] و [لا تبدیل للخلق] نوشته بود، عثمان آنها را تصحیح کرد به [لَم یَتَسَ نَّه] [فَمَهِّل]ِ [لا
394- 362 -قرآن- 363 - 349 -قرآن- 350 - تَبدِیلَ لِخَلق اللّه]ِ و آنها را بوسیلهي من براي ابی بن کعب فرستاد. -قرآن- 331
-7 نظم آیهها و سورههاي قرآن
بطوري که پیش از اینکه گفتیم آیههاي قرآن در زمان خود پیغمبر منظّم شده و اصحابش در حضورش میخواندند و آن حضرت
تصویب میفرمود و نیز سورههاي قرآن هر یک جدا و معیّن بوده است. طبري در مقدّمهي تفسیر خود نوشته است: اسمهاي
سورههاي قرآن را پیغمبر معیّن فرموده است چون بروایتی چند، آن حضرت فرموده است. خداوند بجاي تورات بمن هفت سورهي
دراز [سبع الطّوال] قرآن را الهام فرمود و بجاي انجیل سورههاي صد آیتی [مئین] و بجاي زبور سورههاي سبع المثانی و دیگر سوره [
صفحه 21 ] ها علاوه است و تفضّل خداوند و عثمان گفته است: سورهها بر پیغمبر نازل میشد و چون آیتی نازل میشد یکی از آنها
که متصدّي کتابت بود احضار میفرمود و دستور میداد اینکه را در آن سوره بگذار که فلان آیه و فلان مطلب نوشته شده است و هم
ابو الفتوح در اوّل تفسیر بسم اللّه و استدلال بر اینکه بسم اللّه جزء سوره است از إبن عباس نقل کرده است که پیغمبر فرمود نشانهي
صفحه 20 از 298
تمام شدن سوره اینکه است که چون سورهي دیگر بر من نازل میشود با بسم اللّه آغاز میشود. إبن ندیم در فن سوّم کتاب فهرست
بابی بنام [باب نزول القرآن بمکّه و مدینه و ترتیب نزوله] نوشته است و از محمّد بن نعمان بن بشیر و مجاهد عدهاي سورهها و ترتیب
تقدّم و تأخّر نزول آنها را نقل کرده است و نیز آنچه از یک سورهي مکّی بمدینه نازل شده است نوشته است و اگر در محل نزول
اختلاف بوده است نوشته است. همهي اینکه مطالب نشانهي اینکه است که سورههاي قرآن بوسیلهي شخص پیغمبر معیّن شده است.
امّا اینکه نظم سورههاي قرآن البتّه از زمان عثمان است و در جمعآوري دوّم که بوسیلهي او انجام شد و تا کنون باقی است با نظر و
رأي نویسندگان آن روز باین ترتیب سورهها نوشته شد و آیا علّت آن چه بوده است که باین ترتیب نوشته شده معلوم نیست مگر
سلیقهي اشخاص چون قرآنهائی که در همان زمان نوشته بوده است مختلف بوده است و آنچه نقل شده است از نظم قرآنها که هر
یک غیر از دیگري بوده است اینکه قرآنها است: اوّل زنجانی در تاریخ القرآن از یعقوبی نقل کرده است که حضرت علی [ع] بعد
از وفات پیغمبر قرآن را جمع کرد و آنرا بهفت جزء تقسیم کرده بود که جزء اوّل از بقره و بعد یوسف و عنکبوت شروع شده است
و بسورهي سبّح اسم ربّک. و لم یکن ختم میشود و جزو آخر بأنفال آغاز شده و بمعوّذتین ختم میشود. در فهرست إبن ندیم تحت
عنوان [ترتیب سور القرآن فی مصحف امیر المؤمنین [ صفحه 22 ] علی کرّم اللّه وجهه] نوشته که من در زمان خودمان نزد ابی یعلی
حمزهي حسنی رحمه اللّه مصحفی دیدم که از آن اوراقی ریخته و بخطّ علی بن ابی طالب علیه السلام بود که آن را بنی حسن
بمرور زمان بمیراث برده بودند و اینکه ترتیب سور آن قرآن است. تا اینجا کلام إبن ندیم است و بعد از اینکه، ترتیب سور از اصل
نسخهي فهرست افتاده است و مطلب دیگر آغاز میشود. دوّم: از قرآنهائی که بر خلاف نظم قرآن بوده منسوب است بأبی بن کعب.
فهرست إبن ندیم در باب ترتیب قرآن در مصحف ابی بن کعب نوشته است: فضل بن شاذان گفت شخص مورد اطمینان من نقل
کرد: در دو فرسخی بصره قلعهاي بود بنام انصار که شخصی در آنجا بنام محمّد بن عبد الملک انصاري بود او در آنجا قرآنی نشان
داد و گفت اینکه مصحف ابی بن کعب است که ما از پدران خودمان اینکه را میدانیم. تا اینجا منقول از فهرست است. اینک نظم
چند سورهي از آنرا مینویسیم: بعد از بقره سورهي نساء است و مائده بعد از اعراف و قبل از انفال است و سورهي 29 طس است و
بعد یس سورهي شصت و یک عم بعد الانسان و لا اقسم و « ص» بعد سورهاي را بنام سلیمان نوشته بعد از آن صافّات بعد داود بعد
سورهي هفتادم اقرء است بعد حجرات بعد منافقون بعد جمعه بعد النهی بعد الفجر بعد الملک است. قرآن سوّم منسوب بابن مسعود
است که إبن ندیم از إبن- شاذان نقل کرده که او مصحف عبد اللّه مسعود را دیده است و ترتیبی که از آن قرآن نقل کرده است
نمونهاي نقل میکنیم: سورهي ششم مائده است و هفتم یونس بعد برائه، بعد نحل شانزدهم و الصافّات بعد احزاب بعد قصص بعد
نور بعد انفال سورهي هفتاد و سه: مطفّفین است بعد عبس بعد الدّهر بعد قیامۀ بعد عم است. [ صفحه 23 ] قرآن چهارم منسوب بعبد
اللّه عبّاس است که از کتاب اربعین محمّد بن عمر رازي نقل کرده همچنین از مقدمهي تفسیر شهرستانی نقل کرده است قسمتی از
بعد و الضّحی، مزّمّل، مدّثّر، فاتحه، تبّت، سورهي هشتاد و چهارم بقره است بعد انفال « ن» نظم آن را مینویسیم: سورهي اوّل اقرأ بعد
بعد آل عمران بعد حشر سورهي صد و هشت مائده بعد توبه بعد نصر و بعد واقعه است. پنجم قرآنی است که از مقدّمهي تفسیر
شهرستانی نقل کرده که نسبت داده است بحضرت امام جعفر صادق [ع] در نظم آن سورهي اعمی بعد قدر بعد و الشمس است و
بقره 68 و مائده آخر است. اینکه نمونهاي است که ما از قرآنهاي متعدّد که بر خلاف نظم قرآن است از تواریخ بدست آوردهایم و
علاوهي پس و پیش بودن سورهها از نظر عدد و نام سورهها هم اختلاف دارند مثلا قرآنی که یعقوبی در تاریخ خود بحضرت امیر ع
نسبت داده است که در هفت جزء بوده عدد سورههاي آن صد و سیزده است و سورهي نودم آن بنام شریعه نوشته شده است و قرآن
منسوب بابی بن کعب صد و پنج سوره است و نود و دوّم آن بنام اللّهم ایّاك نعبد است که آخر آن سوره را بالکفار و متّصل
بسورهي لمزه نوشته است که همان سورهي وَیل لِکُ ل هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ است و اسمی از اینکه سورهي وَیل لِکُ ل هُمَزَةٍ در فهرست نام
678 مصحف منسوب بعبد اللّه مسعود صد و هفت سوره است - 618 -قرآن- 654 - سورههاي اینکه قرآن دیده نمیشود. -قرآن- 585
صفحه 21 از 298
که سی و پنجم آن بنام [حوامیم مسبّحات] با سین و جیم نوشته است و سورهي پنجاه و پنجم بنام حواریون است و فاتحه و معوّذتین
در اینکه فهرست دیده نمیشود. و إبن ندیم در فهرست از إبن شاذان و او از إبن سیرین نقل کرده که عبد اللّه مسعود فاتحه و
معوّذتین را در قرآن خود نمینوشت و در دنبالهي اینکه مطلب از فضل بن شاذان از اعمش نقل کرده که او گفت در قرائت إبن
مسعود حمسق است یعنی بدون [ع] چون قرآن اینکه طور است [حم عسق] و پس از اینکه نوشته است: محمّد بن اسحق گفت که
571 [ صفحه 24 ] است که نویسندگان آن گفتهاند از مصحف إبن مسعود است ولی هیچیک از - چندین قرآن دیده -قرآن- 561
آنها با هم متّفق نبود تا اینجا سخن إبن ندیم بود. اکنون میگوئیم: قرآن منسوب بابن عباس صد و چهارده سوره است و سورهي
بیست و دوّم آن بنام اعمی نوشته شده است پس باین نتیجه میرسیم: فهرستهائی که باین پنج قرآن منسوب باین اشخاص نوشته
شده است نشان میدهد که اینکه نظم نوشتههاي قرآن بوسیلهي همان نویسندگان عثمان معیّن شده و نظمهاي دیگر منسوخ شده
است.
-8 نقطهگذاري و علامت ممیزه
تاریخ القرآن زنجانی: نقل کردهاند که قبل از اسلام نقطهگذاري مرسوم بوده است چون بکتابهاي قدیمی که دست یافتهاند آثار
نقطه روي حروف با و یا و نظائر آنها بوده است ولی بعد بتدریج آنرا ترك کردهاند تا اینکه در دورهي خلافت عبد الملک مروان
بآن اقدام شد اینک تفصیل آن: قرآنهائی که در زمان عثمان بفرمان او نوشتند نقطه نداشته ولی علامتهائی داشته براي تشخیص
لغات مختلفی که صحابه بآن قرائت میکردند و مردم در موقع خواندن قرآن باشتباه میافتادند که اینکه کلمه و همانند آن را [ننشزها]
با زا بخوانند یا با راء بی نقطه یا اینکه کلمه را [لِمَن خَلفَکَ] بفا بخوانند بمعنی از عقب تو یا با قاف بخوانند یعنی کسی که آفرید
تو را و از اینکه جهت مردم زیاد بخواندن غلط دچار شدند بخصوص در عراق که از مردمان مختلف آنجا جمع شده بودند
تصحیف و غلط در قرآن زیاد شد امیر عراق حجّاج بن یوسف خواست از اینکه اختلاف جلوگیري کند دستور داد بنویسندگان
خود که علامتهائی براي تمیز حروف متشابه وضع نمایند و آنها دو نفر شاگردهاي عبد اللّه مسعود بودند نصر بن عاصم لیثی و یحیی
بن یعمر عدوانی که اینکه دو نفر پس از اندیشه و جستجو که اینکه عمل مخالف با دین نمیباشد اقدام کردند باین طریق که امروز
[ 334 [ صفحه 25 - مرسوم است. -قرآن- 317
-9 وضع حرکات براي حروف قرآن
گفتیم قرآن هیچ علامت نداشت نه نقطه و نه زیر و زبر و فقطّ بهمان آشنائی بزبان صحیح میخواندند. در تاریخ القرآن زنجانی
است که نتیجه آمیزش ملل مختلف و بیگانگی اشخاص از زبان عرب موجب اختلاف در تلفّظ و غلط در قرائت شد بطوري که در
زمان زیاد بن ابیه والی عراق شنیدند که مردي در بصره اینکه آیه را [انّ اللّه بري من المشرکین و رسوله] با زیر لام میخواند که
معنی آن زبردار است که مقصود اینکه است: خداوند و پیغمبرش از مشرکین بیزار هستند اینکه جمله احساس شنونده را تحریک
کرده و بزیاد بن ابیه مطلب را در میان نهاد و نقل کرده اند که ابو اسود دئلی در کوچهاي میگذشت شنید که کسی آیه را اینکه
جور میخواند و بعضی نقل کردهاند. که زیاد بن ابیه مایل بود که از هرج و مرج تلفّظ جلوگیري کند و بأبی الاسود پیشنهاد کرد که
براي حرکات حروف علامت معیّن نماید او چون قرآن عثمان علامت نداشته و اصحاب پیغمبر در قرآن خود علامت نمیگذاشتند
اینکه عمل را خلاف سنّت شمرد و از قبول پیشنهاد زیاد خودداري کرد زیاد براي اقناع ابو الاسود امر کرد مردي در سر راه او نشسته
و خود را بخواندن قرآن مشغول کند که او هنگام عبور اینکه غلط بگوشش برسد در هر صورت میگویند چون ابو الاسود اینکه
غلط را شنید گفت: خداي گرامیتر استکه از پیغمبر خود بیزار باشد و بزیاد بن ابیه گفت: حاضرم که براي تلفّظ حروف قرآن
صفحه 22 از 298
علامت معیّن کنم. زیاد براي کومک باو سی نفر را معین کرد او از میان آنها یک نفر از عبد القیس را انتخاب نمود و دست اندر
کار شد و گفت: مصحف را بردار و هر وقت من لبهایم را در تلفّظ بازکردم یک نقطه روي حرف بگذار و چون لبها را دیدي که
فرود آوردم نقطهاي در زیر حرف بگذار و چون در تلفّظ حرف لبهایم بر هم چسبید یک نقطه در میان حرف بگذار و اگر تلفّظ از
بینی و حلقم بود اینکه را با دو نقطه [ صفحه 26 ] علامت بگذار: پس از اینکه دستور بآرامی قرآن را میخواند و آن مرد هم طبق
دستور نقطهگذاري مینمود و چون صفحهاي تمام میشد ابو الاسود در آن تجدید نظر میکرد تا یک قرآن تمام علامت گذاري و
داراي اعراب شد بشکل نقطه و بعد از آن مردم مدینه براي حروف مکرّر یعنی مشدّد بجاي تشدید علامتی سه دندانه بشکل کمان
اختراع کردند که دو گوشهي آن بطرف بالا بود. در اینکه موقع که علامت ممیّزهي حروف متشابه نقطه معیّن شد و نشانهي حرکات
هم نقطه معیّن شد، براي اینکه اینکه دو علامت از هم جدا باشد. نقطهاي که براي اعراب و حرکت حروف بود برنگ سرخ
مینوشتند و آنچه براي تمیز حروف متشابه بود برنگهاي مختلف غیر سرخ مینوشتند. و ابو عمرو گفته است نقطهگذاري قرآن برنگ
سیاه موجب تغییر رسم مصحف عثمان است و باید مانند قرآنهاي مردم مدینه همزهها را برنگ زرد بنویسند و مردم [دانیه] که از
شهرهاي اندلس است از چهار رنگ استفاده میکردند. سیاه براي حروف. سرخ براي حرکات بصورت نقطه، زرد براي همزه، سبز
براي الف وصل. اینکه بود خلاصهاي از فصل دهم تاریخ القرآن زنجانی.
-10 هفت قاري مشهور بقراء سبعه
اشاره
با تلخیص و اختصار از تاریخ القرآن زنجانی و فهرست إبن ندیم. بواسطهي شدت اهتمام مسلمین بقرائت عموم مردم قاري قرآن
شمرده میشدند یعنی قرآن را میدانستند چه بواسطهي سواد خواندن و نوشتن یا فراگرفتن آیات از حفظ البتّه در نتیجهي اینکه اهتمام،
مردم، عالم بقرآن شدند و قرآنها و سایر علوم مربوط بقرآن بتدریج زیاد شد و لیکن هفت نفر در مدت متجاوز از صد سال که از
اواسط قرن اوّل تا اواخر قرن دوّم هجري است مشهور شدند بعنوان قاري قرآن و آنها را قراء سبعه مینامند. در علّت شهرت اینکه
هفت نفر باین عنوان دو جهت نقل کردهاند یکی اینکه با اطّلاع از سایر علوم دینی بر خلاف دیگران همانند خود که بحدیث یا فقه
یا لغت مشغول میشدند اینها خود را منحصر بقرائت [ صفحه 27 ] و تعلیم قرآن کردند جهت دیگر اینکه شدت اهتمام اینکه چند نفر
بفراگرفتن جوري بوده که روي هر یک کلمهي آن متوقف میشدند تا با دقّت تمام یاد میگرفتند بعد کلمهي دیگر را. ولی گمان
میرود اینکه شهرت چند موجب داشته است 1- خوشی صوت 2- اطلاع کامل بر اقسام قرائت و قواعد بترتیب 3- آهنگ خاص
جالب که موجب رجوع مردم بآنها بوده است براي قرائت 4- انحصار وقت و آمادگی براي مراجعت مردم در قرائت 5- شهرت
بدینداري و امانت و علم که موجب توجّه مردم بآنها شده و از مطالعهي تاریخ زندگیشان اینکه مطلب بخوبی آشکار میشود که در
مدّت قریب بصد و چهل الی پنجاه سال اول اینکه چند نفر بکار قرائت و تعلیم قرآن بجهات فوق مشهور شدند و اینکه لقب و
شهرت را بهمان جهت تاریخ براي آنها باقی گذاشت چنانکه امروز هم میبینیم با بودن علماي حدیث و تفسیر یک نفر بعنوان قاري
قرآن مشهور میشود بواسطهي انحصار کارش بتعلیم قرآن با اطلاع از اقسام قرائت و حسن صوت.
اینک اسامی و مختصري از تاریخ اینکه هفت نفر
-1 عبد الله بن عامر یحصبی مشهور بابن عامر که در سال بیست و یک هجري متولّد شده و در خلافت عمر بن عبد العزیز خلیفهي
مشهور اموي امام جماعت در مسجد جامع اموي بود و خلیفه باو اقتدا میکرده است او از تابعین است یعنی زمان پیغمبر را درك
صفحه 23 از 298
نکرده ولی از اصحاب با نعمان بن بشیر و واثله بن اسقع مصاحبه کرده است و گفته اند که او قرآن را از عثمان فراگرفته که او هم
از پیغمبر ص فراگرفته است 2- عبد الله بن کثیر که در سال چهل و پنج هجري متولّد شده و سال صد و بیست وفات کرده است و
قرآن را نزد عبد اللّه بن سایب مخزومی خوانده که عبد اللّه از ابی بن کعب و عمر بن خطاب فراگرفته و آن دو نفر هم از حضور
مقدّس پیغمبر ص استفاده کردهاند گویند عبد اللّه بن کثیر مردي موقّر با چشمانی شهلا و ریشی سفید و بلند بوده و بسیار تنومند و با
- وقار و فصیح و بلیغ بوده است او در مکّه پیشواي قرائت و استاد فن بوده که کسی را ادّعاي [ صفحه 28 ] برابري با او نبوده است. 3
ابو بکر عاصم بن ابی النّجود بن بهدله که در سال صد و بیست و هفت هجري وفات کرده است و او قرائت را از ابی عبد الرّحمن
عبد اللّه حبیب سلمی یاد گرفته که عبد اللّه نزد حضرت علی و عثمان و ابی بن کعب و عبد اللّه مسعود و زید بن ثابت قرآن را
قرائت نموده است گویند عاصم داراي آهنگی خوب بوده است در قرائت و هم فصاحت داشته و هم تجوید قرائت و خلیل بن احمد
نحوي مشهور در بارهي او گفته است مردي شایسته و صالح و ثقه بود گویند در حال احتضارش اینکه آیه را تکرار میکرد [ثُم رُدُّوا
4- زبّان بن علاء بن عمّار مشهور بابی عمرو بن علا که گفتهاند: در سال شصت و هشت 613- إِلَی اللّه مَولاهُم الحَق]ِّ. -قرآن- 562
هجري متولّد شده و در صد و پنجاه و چهار وفات کرده است او عالم مشهور در لغت و علوم عرب است و بامانت و دیانت و تقوي
مشهور بوده است و قرآن را نزد ابو جعفر زید بن قعقاع و حسن بصري و جماعتی دیگر خوانده که حسن از خطان و ابو العالیه یاد
گرفته و ابو العالیه شاگرد عمر و ابی بن کعب بوده است. از سفیان بن عیینه حکایت کرده اند که گفت پیغمبر را در خواب دیدم
عرض کردم: قرآن را بقرائتهاي مختلف میخوانند من بکدام قرائت بخوانم! فرمود بقرائت ابو عمر علاء. إبن خلّکان نوشته است.
صحیح آنست که. ابو عمرو نام او است و اشتباه کردهاند که نام او را زبّان و یا غیر آن گفتهاند. 5- نافع بن عبد الرحمن بن ابی نعیم
لیثی که در سال هفتاد هجري متولّد شده و در سال صد و شصت و نه وفات کرده است او اصفهانی بوده است و هفتاد نفر از تابعین
را ملاقات کرده است و از آنها قرآن را فراگرفته است مانند ابو جعفر عبد الرّحمن بن هرمز اعرج و مسلم بن جندب که اعرج شاگرد
عبد اللّه عباس و ابو هریره بوده و آنها نزد ابی بن کعب قرائت کردهاند. نوشتهاند که در مدینه او پیشواي قارئین قرآن بوده است و
بعد از تابعین در یادگرفتن قرآن مردم باو توجّه داشتهاند و بیش از هفتاد نفر قرآن را [ صفحه 29 ] از او یاد گرفتهاند. 6- حمزه
حبیب بن عمارهي زیات تیمی که در سال هشتاد هجري متولّد شده و در سال صد و پنجاه و شش وفات کرده است. او قرآن را نزد
سلیمان بن مهران اعمش خوانده که او نزد یحیی بن وثاب اسدي خوانده و او نزد علقمۀ بن قیس خوانده و او از عبد اللّه مسعود
فراگرفته که عبد اللّه هم در خدمت پیغمبر قرائت نموده است. گفتهاند: حمزه در کوفه بعد از عاصم و اعمش پیشواي مردم در
قرائت بوده است. او مردي ثقه و عارف بعربیت و علم تجوید بوده است. بقدري متواضع و زاهد بوده است که در زمان خودش
همانندي نداشته است حمزه پیلهور بوده از عراق روغن بحلوان میبرده و از آنجا پنیر و گردو بکوفه وارد میکرده است میگویند
چون شیخ او اعمش او را میدید میگفت اینکه حبر قرآن است یعنی دانشمند و عالم بآن است. نقل کردهاند حمزه میگفته است. من
حرفی از کتاب خدا نخواندم مگر با آثار و اخبار نبوي. 7- کسائی ابو الحسین علی بن حمزهي نحوي ایرانی که از اولاد ایرانی و از
اهل سواد عراق یعنی روستاي آنجا بوده است و قرآن را نزد حمزهي سابق الذّکر خوانده است و چهار مرتبه آن را نزد او دور کرده
است در سال صد و نوزده هجري متولّد شده و در صد و هشتاد و نه وفات کرده است. از ابو بکر بن انباري حکایت کردهاند:
کسائی داناترین مردم بوده بقرائت قرآن یعنی لغات مشکلهي آن و نحو و اقسام قرائت آن میدانسته است و مردم بقدري نزد او انبوه
میشدند که فراگرفتن از او ممکن نمیشد و او همه را نشانده و خود بر کرسی نشسته و مشغول بخواندن میشد و آنها ضبط نموده
بطوري که آغاز و انجام کلام را نگاهداري میکردند اگرچه در وسط آیه بود گفتهاند که در زمان خودش راستگوتر از او کسی
نبود. اینکه قرّاء شاگردانی هم داشتهاند که مشهور شدهاند بقاري قرآن و بعضی شاگرد با واسطه و راوي آنها بودهاند مانند حفص
قاري مشهور که در تفاسیر اسمش زیاد برده میشود او شاگرد عاصم است که نوشتهاند آیهها را پنج پنج از استاد خود فراگرفته است
صفحه 24 از 298
و اینکه قرائت ابو حفص از عاصم بوسیله ابو عبد الرحمن سلمی منتهی [ صفحه 30 ] میشود بحضرت امیر المؤمنین علی و مانند
خلاد که او بواسطه از حمزه فراگرفته و قاري مشهوري شده است و إبن ندیم در فهرست براي هر یک از قرّاء یک یا چند راوي و
شاگرد معرّفی کرده است.
-11 معنی انزل القرآن علی سبعۀ احرف
بطوریکه در چند صفحه پیش اشاره کردیم اینکه جمله از پیغمبر نقل شده است و در مقدّمهي تفسیر طبري است: مقصود از اینکه
جمله اختلاف لغت و تلاوت است چون بروایات ثابت شده است که عبد اللّه مسعود و ابی بن کعب و عمر در قرائتی اختلاف
کردند و پیغمبر قرائت هر سه نفر را تصویب کرد و فرمود: دستور دارم که قرآن را بهفت حرف بخوانم و معلوم است که اینکه
اختلاف و اجازه در اصل تلاوت بود است نه در قرائتی که موجب تغییر معنی باشد مصطفی رافع در کتاب اعجاز القرآن نوشته
است. مراد از [حرف] لغات مختلف عرب است و مقصود از اینکه جمله اینکه است که: هر یک از قبایل عرب میتوانند کلمات را
بلغت و لهجهي مخصوص خود تلفّظ کنند. بعضی از علما گفتهاند: من در وجوهی که موجب اختلاف لغتها و تلفّظهاي عرب میشود
دقیق شدهام آنها را هفت نوع یافتهام بدون کم و زیاد و قرآن بهمهي آن وجوه نازل و تلفّظ شده است. 1- تبدیل کلمه بکلمهي
دیگر مثل- حوت و سمک و عهن و صوف 2- تبدیل حرف بحرفی دیگر مثل- تابوت و تابوه 3- تقدیم و تاخیر در کلمه مثل سلب
زید ثوبه و سلب ثوب زید و یا تقدیم و تاخیر در حرف کلمه مثل- افلم ییأس و افلم یأیس بتقدیم همزه بر یا و تأخیر آن 4- زیاد
کم کردن حرف مثل- مالی و سلطانی، و مالیه و سلطانیه، با ثبوتهاي آخر کلمه و سقوط آن 5- اختلاف حرکات در اصل کلمه
مثل- لا تحسبن با فتح و کسر سین 6- اختلاف حرکت آخر کلمه [مثل- ما هذا بشر و بشرا با رفع و نصب 7- تفخیم و اماله که
اختلاف در لحن است نه در اصل لغت و تفخیم نزد فصحاي عرب بهتر و مشهورتر [ صفحه 31 ] است و ما نظیر اینکه مطلب در
بحث از جمع و تدوین قرآن هم نوشتهایم. آلوسی در مقدّمه تفسیر خود: بیست و یکنفر از اصحاب پیغمبر روایت کردهاند که آن
حضرت فرموده است: قرآن بر هفت حرف نازل شده است و عثمان بر منبر گفت براي خاطر خدا هر کس از پیغمبر اینکه جمله را
شنیده است [انّ القرآن انزل علی سبعۀ احرف کلّها شاف کاف] از جاي بلند شود و بقدري آن مردم که بلند شدند زیاد بودند که
نشد بشمارند عثمان گفت من هم شهادت میدهم که اینکه را پیغمبر فرمود. و براي اینکه جمله چند معنی گفتهاند: 1- کنایه است
که قرآن معانی زیاد دارد و همه قابل علم و فهم است 2- مقصود تعدّد قراءات است 3- مقصود الفاظ مختلف در یک معنی است
مثل هلّم تعال اقبل 4- طرز تلفّظ یک حرف است که مشدّد یا ادغام شود یا تخفیف شود و یا مقصور و یا ممدود باشد 5- مقصود
- تعدّد مطالب است مثل محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و خاص و عام و امر و نهی و اباحه و وعد وعید و ارشاد و پند و عبرت 6
مقصود بلغات مختلف هفتگانه است که اگرچه بلغت قریش نازل شده است ولی براي آسانی بقبائل دیگر عرب اجازه داده شده
است که بلهجهي خود تلفّظ کنند و بخوانند.
-12 فواتح سور یا حروف مقطّع اوائل سورهها
چند سورهي قرآن با حروف مقطّع شروع شده است که در فهم معنی و مقصود اقوال و عقاید مختلف نقل کردهاند اینک مختصري
از آن: تاریخ طبري از عکرمه: الم حم اشاره است بختم سورهي پیش و علامت است که سورهاي تازه شروع میشود. تاریخ القرآن
زنجانی نقل از کتاب تهذیب الاسماء و اللّغات محی الدّین بن شرف نووي متوفّی بسال 678 هجري قمري. إبن عبّاس گفته است.
نامهاي خدا است که بآن سوگند یاد کرده است. قتاده گفت: نامهاي قرآن است و نیز گفتهاند: نامهاي خدا است حضرت [ صفحه
32 ] صادق ع فرمود: نام محمّد است مجاهد گفته است: آغاز سورهها است. طنطاوي در اوّل تفسیر الجواهر خود شرحی در اینکه
صفحه 25 از 298
مطلب نوشته است: از قدیم رمز و اشاره جزء مقاصد عالیه بشر بوده است مثلا یهود حروف ابجد را کنایه از اعداد قرار دادهاند. الف
را یک و با را دو و همچنین تا آخر [چنانکه ما هم اینکه حساب را داریم و در کتابهاي قدیم زیاد بکار میبردند] و مسیحیهاي شام و
مصر و رم حروف یونانی را رموز دینی خود قرار دادهاند مثلا کلمهي [اکسیس] را رمز اینکه جمله قرار دادهاند. [یسوع المسیح إبن
اللّه المخلص]. چون کلمات [ایوس] بمعنی [یسوع] است و [کرستوس] بمعنی مسیح است و [ثیو] اللّه است و [ایوس] بمعنی إبن
است و [ثوتیر] بمعنی مخلص است پس همزهي اوّل کلمه [اکسیس] بجاي کلمهي [ایسسوس] است و کاف که حروف دوّم آنست
بجاي کلمهي [کریستوس] است و سین که حرف سوّم آنست بجاي کلمهي [ثیو] است که در تلفّظ ثا تبدیل بسین شده است یاء که
حرف چهارم است بجاي کلمهي [ایسوث] است و سین دوّم که آخر است بجاي کلمه [ایسوث] است که ثا در تلفّظ تبدیل بسین
شده است مثل اوّل پس کلمهي [اکسیس] رمز اختصاري اینکه جمله یونانی است [ایسوس کرستوس ثیوایوس ثوتیر] یا مختصر اینکه
جملهي عربی است [یسوع المسیح إبن اللّه المخلص] و چون اینکه کلمهي [اکسیس] که رمز اختصاري است در زبان یونانی بمعنی
ماهی است خود ماهی بمناسبت اینکه اسمش رمز اختصاري مقدّس است موجودي مقدّس شمرده شده است و رمزي دینی قرار داده
شده است پس در نتیجهي قرار دادن حروف را رمز براي یک جمله و باز قرار دادن حیوان را رمز براي آن جمله معلوم میشود که
تعبیرات رمزي در نظر آن مردم ارزش زیاد داشته است و دانشمند انگلیسی سموئیل مونیخ گفته است: در گورهاي قدیمی رم شکل
ماهی کوچک که از استخوان و چوب ساخته شده است زیاد دیده میشود. چون مسیحیها مرسوم داشتهاند که ماهی با خود داشته
باشند براي تبرّك و نشانهي باین رمز مبارك پس براي تناسب با افکار ملّتهاي مختلف که قرآن با آنها سر و کار دارد لازم است
بهمان روش که پسند آنها است و با آن مأنوس هستند و [ صفحه 33 ] محفوظ میشوند با آنها گفتگو و رفتار شود و چون یهودیها و
مسیحیها با رمز آشنا و علاقهمند بودند قرآن براي جلب نظر آنها یک عدّه از سورهها را با رمز شروع کرده است. و چقدر فاصله
است میان رموز قرآن با رموز یهود و نصاري و تناسب اینکه دو دسته مانند علم شخص عاقل است با بچه، یا دانشمندان با عوام
مردم. لطیفه: إبن عباس گفت: ابو یاسر بن اخطب به پیغمبر رسید و آن حضرت مشغول تلاوت اینکه آیه بود [الم ذلِکَ الکِتاب لا
رَیبَ فِیه]ِ پس از او برادرش حیی بن اخطب و کعب بن اشرف رسیدند و آن حضرت را سوگند دادند که آیا اینکه کلمات را از
ایمان میگوید! آن حضرت فرمود، بهمین گونه بمن نازل شده است حیی بن اخطب گفت: اگر راست بگوئی من مدّت بقاي دین
« الم » تو را میدانم و چگونه دینی را بپذیرم که خودش میگوید مدّت دوام آن هفتاد و یک سال است [چون با حساب حروف ابجد
هفتاد و یک میشود] آن حضرت خندید: او گفت: مگر غیر اینکه هم هست! فرمود. بلی [الر] گفت: اگر راست بگوئی مدّت
حکومت دین تو دویست و سی و یک سال است آیا دیگري هست! فرمود. [المر] سخن به اینکه جا که رسید حیی گفت ما اصلا
- 900 -قرآن- 992 - 500 -قرآن- 894 - ایمان نمیآوریم و نمیفهمیم کدام گفتهي تو را بپذیریم! برادرش ابو یاسر گفت: -قرآن- 460
1105 و لیکن من شاهدم که پیغمبران ما خبر دادهاند: اینکه دین در دنیا حکومت خواهد کرد و مدّت آن را - -997 قرآن- 1099
معیّن نکردهاند و اگر محمّد راست بگوید بعقیدهي من در همهي اینکه مدّتها دین او باقی خواهد بود و همگی بلند شدند و گفتند:
کارهاي تو موجب سرگردانی ما شده است و نمیدانیم کدام یک را بپذیریم! از اینکه گفتگو معلوم می شود حساب جمل در نظر
یهود آن روز بسیار معمول بوده است که از شنیدن حروف فورا عدد معیّن از آن میفهمیدند که اینها رمزي است بوسیلهي حروف
پس باین روش رمز براي آن روز لازم بوده است تا مردم باندازهي فهم خود آنرا بسنجند و از آن نتیجه بگیرند و اینکه حروف
رموزي است که در آفرینش نمونهي آن یافت میشود زیرا: چهارده حرف مقطع در بیست و نه سورهي قرآن آمده است و عدد
- چهارده در موجودات زیاد [ صفحه 34 ] دیده میشود: 1- منازل قمر چهارده در بروج جنوبی و چهارده در بروج شمالی است 2
استخوانهاي بدن عدّهي زیاد حیوانات در هر یک از پشت و کمر و دست و پا چهارده پارچه است 3- حیوانات دم بلند مهرههاي
دم آنها چهارده پارچه است. 4- در بال مرغها عدد پرهاي بزرگ وسیلهي پرش چهارده است پس اوائل سورهها رمزي است از عدد
صفحه 26 از 298
قسمتهاي عمدهي جاندارهاي بزرگ جثّه و تقسیمات فلکی. مجمع البیان و دیگران از تأویل القرآن ابو مسلم نقل کردهاند: مقصود
از اینکه حروف آن است که. اینکه حروف اصل کلمات عرب است و قرآن از اینکه حروف فراهم شده است پس اگر میتوانید
مانند آن از حروف و کلمات زبان خودتان بیاورید. طبري از قول عدّهاي نقل کرده است: مشرکین با یک دیگر قرار گذارده بودند
هرگاه پیغمبر مشغول قرائت قرآن بشود آواز بلند کنند و دست بزنند و سوت بکشند تا مردم آواز آن حضرت را نشنوند چنانکه
اینکه آیه حکایت از آن قرارداد میکند. [لا تَسمَعُوا لِهذَا القُرآن وَ الغَوا فِیه]ِ براي جلوگیري از اینکه عمل آنها پیغمبر با حروف
مقطّع سوره را آغاز میکرد تا بگوش آنها تازه باشد و بی اختیار ساکت شوند و بآن گوش بدهند و چون در اوّل مرتبه گوش دادند
زیبائی و جالب بودن کلام آنها را مجذوب کرده از قرارداد خود فراموش نموده و تا بآخر متوجّه بآن بودند و در دلها تأثیر میکرد.
306 امام فخر رازي در کتاب تفسیر خود بنام مفاتیح الغیب مشهور به تفسیر کبیر بیست و یک معنی براي اینکه - -قرآن- 258
حروف نقل کرده است 1- سعید بن جبیر گفته است: حروف الر، حم، ن مجموع حروف الرّحمان است که ما مطّلع نیستیم چطور
ترکیب میشود و چه معنی میدهد و همچنین در بقیّه 2- قفّال گفته است. [ صفحه 35 ] اسم سورهها است چون عرب رسم داشته
است حروف را اسم شخص قرار دهد مثل لام که نام مردي از بنی طی بوده است و پسرش مشهور بوده بحارثه بن لام طائی و نیز
پول نقد را [عین] مینامند و ابر را [غین] مینامند و ماهی را [نون] نامیده اند و کوه را قاف گفتهاند. 3- نام خدا است و روایت شده
است که میشنیدند علی [ع] میگفت: یا [حم عسق] و یا [کهیعص] 4- ضحاك گفته است. بعضی از آنها رمز نام خدا است و
بعضی رمز از چند نام است مثل [الم] که الف کنایه از اللّه و لام کنایه از جبرئیل است و میم کنایه از محمّد است و مقصود آنست
که خدا بوسیلهي جبرئیل قرآن را به محمّد فرستاد و بقیهي معانی که امام نوشته است و هم دیگر مفسّرین از همین دسته مطالب
515 مستشرقین اروپا که با قرآن سر و کار پیدا کردهاند بفکر فهم معنی - 408 -قرآن- 509 - 390 -قرآن- 400 - است. -قرآن- 380
اینکه حروف بودهاند چنان که در نشریهي تیر ماه 1331 از مجلّهي مهر آقاي علی اصغر حکمت پنج وجه از آن را نقل کرده است.
-1 تولد که مستشرق مشهور آلمانی گفته: اینکه حروف معنی خاص ندارد و فقطّ پیغمبر میخواسته کلماتی از امّ الکتاب که در
لوح محفوظ ثبت شده است بخاطر بیاورد 2- بوئر گفته: اینکه حروف از بعضی اسامی که در همان سورههاست استخراج شده
است. مثل ق از القلم و طسم از طور سینا و موسی 3- عدهاي گفتهاند: نام اختصاري صاحبان قرآنهاي اوّلیه بوده که در اوّل یا آخر
سورهها ثبت بوده است پس از آن که آن نسخهها را بولایات برده و از آن استنساخ کردهاند آنها را جزء قرآن پنداشته و ثبت
کردهاند مثلا طه در قرآن طلحه بوده و میم سوره متعلّق بمغیره و ها سورهي متعلّق بابو هریره و س نسخه سعد وع در نسخهي عثمان
بوده است 4- بلاشهي فرانسوي گفت: بتقلید از اخبار و علماي یهود که از حروف مقطع اسامی و معانی خاصّ ی استخراج میکردند
و در قرآن آورده شده است. اینکه تعبیر شباهت دارد بآنچه ما از إبن عبّاس نقل کردیم در محاورهي حیی بن اخطب و ابو یاسر با
پیغمبر که مفسّرین نوشتهاند و شاید از تفاسیري که [ صفحه 36 ] اینکه را نوشتهاند اقتباس شده است 5- اسپرنگر اطریشی از اینکه
حروف استخراج یک جملهاي کرده است و گفته: طسم اشاره است باین جمله [لا یَمَسُّه إِلَّا المُطَهَّرُونَ] و نظایر اینکه جملهها. آنچه
بنظر خودم رسید: گاهی براي نمایش کمال قدرت و اعجاز. سخنگو با حروفی مقطّع بدون معنی خاص آغاز سخن شده است با
اینکه اگر بانسجام و سلامت کلام نیفزوده نقصی نرسانده است و اینکه خود اعجاز خاصّ ی است در بلاغت که بوسیلهي آغاز
195- بحروف بدون معنی سخنی با کمال شیوائی بگوش مردم برسد که دیگران از مانند آن بمانند. -قرآن- 157
-13 تفسیر گویان و تفسیر نویسان
اشاره
صفحه 27 از 298
فهرست إبن ندیم مقالهي اوّلی ص 5 نام کتابهائی که در تفسیر قرآن نوشته شده است: 1- کتاب الباقر محمّد بن علی بن الحسین
[ع] که ابو الجارود زیاد بن منذر رئیس جارودیّهي زیدیّه از آن حضرت روایت کرده است و در مقالهي پنجم ص 203 فهرست
نوشته است حضرت امام باقر [ع] فرمود. خدا لعنت کند ابو الجارود را که کور دل و کور چشم است و محمّد بن سنان گفته است.
ابو الجارود تا پیش از مرگش شراب میخورد و با مردم کافر و بیدین دوست بود 2- کتاب تفسیر إبن عبّاس که حمید إبن قیس از
ابی نجیح او از مجاهد و او از إبن عبّاس روایت کردهاند 3- تفسیر ابو حمزهي ثمالی است که از اصحاب سجّاد [ع] بوده است و از
مردان نجیب و قابل اعتماد و حضور حضرت باقر ع را هم درك کرده است 4- تفسیر عکرمه است که از إبن عبّاس روایت کرده
است. إبن ندیم در حدود چهل و پنج کتاب از اشخاص نام میبرد که یکی هم تفسیر طبري است و دیگري تفسیر آیاتی که در
بارهي اشخاص معیّن نازل شده است تألیف هشام کلبی پس از آن در حدود بیست موضوع مختلف عنوان میکند که در هر یک از [
صفحه 37 ] آنها چند کتاب از اشخاص اسم میبرد مثل معانی قرآن مشکلات قرآن لغات قرآن اجزاء قرآن حروف وقف و ابتداء
ناسخ و منسوخ، نزول احکام و مطالب متفرّق دیگر قرآن که در حدود دویست و ده کتاب است در آخر آن نوشته است: تا اینکه
تاریخ که شنبه اوّل شعبان سیصد و هفتاد و هفت است اینکه مقاله را تمام کردم. آداب اللّغۀ جرجی زیدان: مشهور است که اوّل
نویسندهي تفسیر مجاهد متوفّاي بسال یک صد و چهار بود ما چند نسخه در کتابخانهي مصر دیدیم از تفسیر منسوب بابن عباس و
گمان نداریم تفسیر مدوّن از إبن عبّاس باشد آنچه از مقدّمهي اینکه تفسیر بدست میآید آنستکه اینکه کتاب روایت منقول از او
است نه آنکه در زمان خودش تدوین شده است و امّا تفسیر مجاهد در دست نیست و شاید همان تفسیر إبن عبّاس باشد که مجاهد
روایت کرده است. و اینکه تفسیر اینکه طور آغاز میشود، [اخبرنا عبد اللّه الثّقۀ بن المأمون الهروي قال اخبرنا عماد الدّین عبد المجید
الهروي قال اخبرنا علی بن اسحاق السّمرقندي عن محمّد بن مروان عن الکلبی عن ابی صالح عن إبن عبّاس قال] خودم در مدینه
کتابی خریدم بنام [تنویر المقباس من تفسیر إبن عباس] که آنرا نسبت میدهد بابی طاهر محمّد بن یعقوب فیروز آبادي صاحب
قاموس متوفّاي سنهي 817 هجري و اوّل آن چنین است: تفسیر إبن عبّاس بسم اللّه الرحمن الرحیم و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و
آله اجمعین اخبرنا عبد اللّه الثّقه إبن المأمون الهروي قال اخبرنا ابی قال: اخبرنا ابو عبد اللّه قال: اخبرنا ابو عبد اللّه محمود بن محمّد
الرازي قال: أخبرنا عماد بن عبد المجید الهروي قال: اخبرنا علی بن اسحاق السّمرقندي عن محمّد بن مروان عن الکلبی عن ابی
صالح عن إبن عبّاس قال- و شاید اینکه همان تفسیري باشد که جرجی زیدان در کتابخانهي مصر دیده و در آداب اللّغه نوشته است
چون سلسلهي روات آن مختلف نیست و فقط چند نفر را! نقل نکرده است که در اینکه کتاب نقل شده است و در آغاز سورهي
بقره نوشته است. [و باسناده عن عبد اللّه [ صفحه 38 ] إبن المبارك قال: حدّثنا علی بن اسحاق السّمرقندي] و بقیّهي روات همانهائی
هستند که در اوّل نوشته است و در آغاز هر سوره بجاي نام سوره باین عبارت سوره را معرّفی میکند سورهاي که در آن آل عمران
گفته شده است سورهاي که بقره در آن یاد شده است سورهاي که زنان در آن یاد میشود و باز از سورهي مائده ببعد نوشته است. و
از سورهاي که مائده در آن یاد میشود و همچنین در بقیّه باین عبارت نوشته است. [و من السّورة الّتی یذکر فیها] و در همهي
سورهها پس از بسم اللّه نوشته است [و باسناده عن إبن عبّاس] در تاریخ چاپ اینکه کتاب نوشته است [الطبعۀ الثانیۀ 1370 هجري و
1901 میلادي] و چون تاریخ چاپ اینکه کتاب قریب چهل سال پس از فوت جرجی زیدان است باحتمال قوي همان باشد که او
نوشته است. الظنون باب التاء ص 298 . ملا کاتب چلپی مشهور بحاج خلیفه در کتاب کشف الظّنون مفسّرین را چند طبقه کرده
است: طبقهي اوّل دو دسته هستند دستهي اول اصحاب پیغمبر که تفسیر گفتهاند و نقل کردهاند ولی ننوشتهاند اول اینکه طبقه خلفا
هستند که از اوّل و دوّم و سوّم بسیار کم نقل شده است و از چهارم که علی [ع] بوده است زیاد نقل شده است إبن مسعود گفته
دوّم از اینکه طبقه «2» است. قرآن بر هفت حرف نازل شده که براي هر حرفی ظاهري است و باطنی و علی ع تمام آنها را میدانست
عبد اللّه بن مسعود است که سال 32 در مدینه وفات کرد و آنچه از او نقل شده است بیشتر است از آنچه از علی [ع] نقل شده.دوّم
صفحه 28 از 298
از اینکه طبقه عبد اللّه بن مسعود است که سال 32 در مدینه وفات کرد و آنچه از او نقل شده است بیشتر است از آنچه از علی [ع]
534 سوّم از اصحاب پیغمبر که مفسّر بودهاند عبد اللّه بن عبّاس است او در طائف بسال شصت و هشت - نقل شده. -پاورقی- 532
وفات کرد ترجمان قرآن و رئیس مفسّرین است آنچه از او نقل کردهاند همهي آنها معتبر و مورد اطمینان نیست از همهي آنها معتبر
و صحیحتر رشته و سلسلهي ناقلین علی بن ابی طلحهي هاشمی است که در سال یک صد و چهل و سه [ صفحه 39 ] وفات نموده
است و بخاري در کتاب صحیح خود او را معتبر دانسته و باو اعتماد کرده است و سلسلهي معتبر دیگر که از إبن عباس نقل تفسیر
کردهاند سلسلهي قیس بن مسلم کوفی است که در سال صد و بیست وفات نموده است و او از عطاء بن السائب نقل تفسیر کرده
است و هم سلسلهي معتبري که از إبن عباس روایت کردهاند طریقهي إبن اسحاق صاحب سیره است [یعنی نویسندهي کتاب سیره و
رشتهي دیگر که از إبن عباس نقل تفسیر کردهاند سلسلهي روایت کلبی است از ابی صالح که موهون است و [«3» روشهاي پیغمبر
غیر معتبر و اینکه کلبی بنام محمّد و کنیت ابو نصر مشهور بوده پسر سائب است و بسال یکصد و چهل و شش در کوفه وفات کرده
است و در بعضی از سلسلههاي روایت کلبی محمّد بن مروان سدي کوچک است که در سال یکصد و هشتاد و شش وفات نموده
و باز از رشتههائی که نقل تفسیر از إبن عباس کردهاند رشتهي «4» است و آنچه حدیث باین وسیله نقل شده است دروغ است و بس
مقاتل بن سلیمان بن بشر ازدي است که در سال یکصد و پنجاه مرده است او هم نامعتبر است و بواسطهي عقاید و افکار پلیدش از
سلسلهي کلبی نامعتبرتر است و بیارزشتر و نیز از سلسلههاي نقل از إبن عباس رشتهي ضحاك بن مزاحم کوفی است که در سال
یکصد و دو وفات کرده است ولی او نه خودش إبن عباس را ملاقات کرده است و نه در آنچهو باز از رشتههائی که نقل تفسیر از
إبن عباس کردهاند رشتهي مقاتل بن سلیمان بن بشر ازدي است که در سال یکصد و پنجاه مرده است او هم نامعتبر است و
بواسطهي عقاید و افکار پلیدش از سلسلهي کلبی نامعتبرتر است و بیارزشتر و نیز از سلسلههاي نقل از إبن عباس رشتهي ضحاك
بن مزاحم کوفی است که در سال یکصد و دو وفات کرده است ولی او نه خودش إبن عباس را ملاقات کرده است و نه در آنچه -
908 [ صفحه 40 ] نقل کرده است سند معرّفی نموده که از چه کسی شنیده است و اگر در - 452 -پاورقی- 906 - پاورقی- 450
رشتههاي نقل شده از ضحّاك بشر بن عماره باشد آن حدیث ضعیف و بیاعتبار است و همچنین اگر در سلسلهي منقول از او جریر
باشد باز آن حدیث ضعیف و نامعتبر است چون جریر شخصی بوده است که بگفتههایش اعتماد نبوده و حدیث او را قبول
نمیکردهاند. چهارم- از اصحاب پیغمبر ص که نقل تفسیر از آنها شده است ابی بن کعب است که در سال بیستم و یا غیر آن سال
وفات نموده است و نسخهاي بزرگ از او باقی مانده بوده است که آنرا ابو جعفر رازي روایت کرده بوده است از ربیع بن انس از ابو
العالیه که او از خود ابی بن کعب نقل کرده است و تمام اینکه اشخاص معتبر هستند و احادیثی که بوسیلهي اینکه سلسله از ابی نقل
شده است صحیح و راست است اینکه ابی إبن کعب یکی از چهار نفري است که در زمان پیغمبر قرآن را جمع کردند او از همهي
اصحاب بهتر قرائت قرآن میکرد و او را بزرگ و آقاي قارئین قرآن میدانستند. م- عدّهي دیگر از اصحاب پیغمبر بودهاند که از آنها
هم تفسیر نقل شده است ولی کم: 5- انس بن مالک که سال نود و یک در بصره مرده است 2- ابو هریره عبد الرّحمن بن صخر که
در مدینه سال پنجاه و هفت مرده است 3- عبد اللّه بن عمر إبن الخطاب که سال هفتاد و سه در مکّه مرده است 4- جابر بن عبد اللّه
انصاري که سال هفتاد و چهار در مدینه وفات کرده است 5- ابو موسی عبد الرّحمان بن قیس اشعري که بسال چهل و چهار مرده
است 6- عبد اللّه بن عمرو بن عاص سهمی که سال شصت و سه مرده است او یکی از چند نفر عبد اللّه نام است که چون دوران
[ 754 [ صفحه 41 - پاورقی- 752 - «1«5» اصحاب پیغمبر بآخر رسیده بود و بیشتر آنها مرده بودند اینکه عده مرکز علم و دانش بودند
-7 زید بن ثابت انصاري که نویسندهي پیغمبر ص بوده است و در سال چهل و پنج وفات کرده است. دستهي دوّم از اینکه طبقه
تابعین هستند که خود حضور پیغمبر نرسیدهاند لیکن از اصحاب پیغمبر استفاده و نقل کردهاند آنها هم بچند رشته تقسیم میشوند: ه
وفات کرده است او گفته است: «6» اوّل: اصحاب إبن عبّاس که علماي مکّه بودهاند: 6- مجاهدین جبیر مکّی که در سال صد و سه
صفحه 29 از 298
سی نوبت قرآن را بر إبن عباس عرضه کردم، شافعی و بخاري او را معتبر دانسته و آنچه نقل کرده است صحیح شمردهاند 2- سعید
بن جبیر که در سال نود و چهار مرده است 3- عکرمه مولاي إبن عباس متوفّاي سال صد و پنج 4- طاوس بن کیسان یمانی که بسال
صد و شش در مکّه وفات کرده است 5- عطاء بن ابی رباح مکّی که در سال صد و چهارده مرده است.وفات کرده است او گفته
- است: سی نوبت قرآن را بر إبن عباس عرضه کردم، شافعی و بخاري او را معتبر دانسته و آنچه نقل کرده است صحیح شمردهاند 2
سعید بن جبیر که در سال نود و چهار مرده است 3- عکرمه مولاي إبن عباس متوفّاي سال صد و پنج 4- طاوس بن کیسان یمانی که
112- بسال صد و شش در مکّه وفات کرده است 5- عطاء بن ابی رباح مکّی که در سال صد و چهارده مرده است. -پاورقی- 110
رشته دوّم- اصحاب إبن مسعود که از او استفاده و نقل تفسیر کردهاند و آنها علماي کوفه بودهاند: 1- علقمۀ بن قیس متوفّاي سال
صد و دو 2- اسود بن یزید که بسال هفتاد و پنج مرده است 3- ابراهیم نخعی که در سال نود و پنج وفات کرده است 4- شعبی
متوفّاي صد و پنج. رشتهي سوّم- اصحاب و شاگردهاي زید بن اسلم هستند. 1- عبد الرحمان إبن زید 2- مالک بن انس. رشتهي
چهارم- عدّهي دیگري هم از تابعین هستند که تفسیر میگفتهاند و از آنها نقل شده است. 1- حسن بصري متوفّاي سال صد و بیست
و یک 2- عطاء إبن سلمه میسرهي خراسانی 3- محمّد بن کعب قرظی متوفّاي سال صد و هفده 4- ابو العالیه رفیع بن مهران ریاحی
که بسال نود هجري مرده است 5- ضحّاك بن [ صفحه 42 ] مزاحم 6- عطیّۀ بن سعید عوفی متوفّی سال صد و یازده 7- ربیع بن
انس 8- سدّي 9- قتاده بن دعامهي سدوسی متوفّاي سال صد و هفده. طبقهي دوّم- از مفسرین کسانی هستند که کتاب در تفسیر
نوشته و گفتار اصحاب و تابعین را در کتاب خود نقل کردهاند مانند سفیان بن عیینه، وکیع بن جرّاح، شعبۀ بن حجّاج، زید بن
هارون، عبد الرّزاق علی بن ابی طلحه، إبن جریر، إبن ابی حاتم، إبن ماجه، حاکم، إبن مردویه، ابو الشّیخ بن حبّان، إبن منذر. طبقهي
سوّم- کسانی که در کتاب تفسیر خود مطالب متنوّع نوشتهاند و آنچه نقل کردهاند بدون سند نوشته و نام گویندگان اصلی را ذکر
نکردهاند مثل ابو اسحاق زجّ اج، ابو علی فارسی،ّ و مکّی بن ابی طالب و ابو العبّاس مهدوي. طبقهي چهارم- آنهائی که پس از
طبقهي سوّم بکتابهاي خود اقوال متعدّد نقل کردهاند و از آنجا آمیزش صحیح بنا صحیح آغاز شد و هر کس آنچه بنظرش پسند
آمد نوشت بدون توجّه بصحّت و فساد آن مطلب بواسطهي اعتماد بگفتار گذشتگان چنانکه سیوطی گفته است: در تفسیر اینکه
جمله [غَیرِ المَغضُوب عَلَیهِم وَ لَا ال ّ ض الِّینَ] ده قول دیدهام در صورتی که منقول از پیغمبر و اصحاب و تابعین فقط یک معنی است
354 طبقه پنجم- عدّهاي در نوشتن تفسیر بقسمتهاي مختلف علوم توجّه کردند و هر - باین جور: نه یهود و نصاري. -قرآن- 305
کس از هر فنی که مطّلع بود آنرا مهم دانست و پنداشت قرآن براي فن و رشتهي تخ ّ صص او نازل شده است مثلا زجّاج و واحدي
همّت خود را بکار بردهاند براي نقل اقوال نحویها و نوشتن قواعد نحو، ثعلبی نقل اخبار و قصّهي گذشتگان را عمدهي کار خود در
نوشتن تفسیر قرار داده بدون توجّه بدرستی و نادرستی آنها. و قرطبی فقطّ بنقل احکام فقه و استدلالهاي فقها پرداخته است بدون
ارتباط بآیه. و بخصوص امام فخر رازي کتاب تفسیر خود را پر کرده است از گفتار و ردّ و اشکال حکما و متکلّمین که مربوط
بتفسیر نیست و همه چیز در کتاب او هست. و بلقینی گفته است: امبرها بکار بردم تا عقاید معتزله [ صفحه 43 ] را از تفسیر کشّاف
زمخشري بیرون کشیدم مثلا در اینکه آیه [فَمَن زُحزِحَ عَن النّارِ وَ أُدخِلَ الجَنَّۀَ فَقَد فازَ] گفته است فوز یعنی بهرهاي بالاتر از بهشت و
مقصودش از [بهرهي بالاتر از بهشت] دیدار خدا است که آنها معتقدند خدا در عالم دیگر دیده میشود. و از مطالب نامربوط تفسیر
نویسان گفتار منسوب بابو طالب مکّی است در کتاب قوت القلوب تفسیر اینکه آیه [إِن هِیَ إِلّا فِتنَتُکَ] یعنی اینکه گرفتاري از
جانب تو است و در دنبالهي آن گفته است زیان خدا بمردم بیش از همه چیز است و هم نظرهائی که در قرآن شده است بدون
مجوّز و دلالت نقلی و یا دلالت لفظی از خود قرآن مثل تفسیر محمود بن حمزهي کرمانی در دو جلد بنام عجایب و غرایب که
حقیقتا عجایب و غرایب است مثلا در اینکه آیه [رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَۀَ لَنا بِه]ِ یعنی خدایا فوق طاقت بر ما بار منه، گفته است
مقصود از فوق طاقت عشق است. و دیگري از تفسیر نویسان گفته است مقصود از [مِن شَرِّ غاسِق إِذا وَقَبَ] آلت شرم و مردي است.
صفحه 30 از 298
1034 اینجا از طبقهبندي کشف الظّنون نقل کردم پس از اینکه - 859 -قرآن- 1001 - 446 -قرآن- 809 - 134 -قرآن- 417 - -قرآن- 70
طبقات تفسیر نویسها نام عدّهاي از کتابهاي تفسیر اشخاص را نوشته است از مفسّرین اوّل مثل عکرمه و مجاهد و ضحاك تا قرن
یازدهم هجري در حدود سیصد و پنجاه کتاب نام میبرد که معرّفی بعضی از آنها مناسب با هدف ما میباشد. اینک عدّهاي از آنها را
بطوري که او نوشته است نقل میکنیم: 7- تفسیر إبن جریح با جیم اوّل و آخر بنام عبد الملک فرزند عبد العزیز اموي مکّی متوفّاي
-4 تفسیر «7» سال صد و پنجاه 2- تفسیر إبن عباس که مختصر است و ممزوج 3- تفسیر سفیان بن عیینه که ثعلبی نقل کرده است
مقاتل بن سلیمان بن بشر ازدي که بسال صد و پنجاه وفات کرده است 5- تفسیر ادفوي محمّد بن علی بن احمد مقري نحوي که
بسال سیصد و هشتاد و هشت مرده است و کتابی بنام الاستغناء فی علم القرآن در مدّت دوازده سال در یکصد و بیست مجلّد نوشته
است 4- تفسیر مقاتل بن سلیمان بن بشر ازدي که بسال صد و پنجاه وفات کرده است 5- تفسیر ادفوي محمّد بن علی بن احمد
مقري نحوي که بسال سیصد و هشتاد و هشت مرده است و کتابی بنام الاستغناء فی علم القرآن در مدّت دوازده سال در یکصد و
6- تفسیر زید بن اسلم عدوي مدنی متوفّاي سال سی و شش 7- تفسیر [ 629 [ صفحه 44 - بیست مجلّد نوشته است -پاورقی- 627
مواهب علیه تألیف حسین بن علی کاشفی واعظی که حدود نهصد هجري وفات کرده است و بطوریکه فرزندش در بعضی کتابهاي
خود نوشته است. فارسی در یک جلد و در دست رس مردم است و ابو الفضل محمّد بن ادریسی بدلیسی آنرا بترکی ترجمه کرده
-8 تفسیر خلف بن احمد فرمانرواي سیستان که بسال سیصد و نود و نه وفات کرده است و از بزرگترین کتابهاي تفسیر «8» است
-10 اسباب النزول «9» است 9- تفسیر ابی بکر عتیق بن محمّد هروي که فارسی است و در زمان الب ارسلان سلجوقی نوشته است
که اوّل کتابی است در سبب نزول آیات نوشته شده است تألیف علی بن مدینی متوفّاي سال دویست و سی و چهار 11 - تفسیر
خواجه محمّد پارسا محمّد بن محمود حافظی بخاري متوفّاي سال هشتصد و سی و دو که فارسی است از جزو بیست و نهم و سیام
چند سوره تفسیر شده است 19 - عبد اللّه بن ابی جعفر رازي بنام ضیاء القلوب نوشته است و بقول ثعلبی در کتاب الکشف و البیان
از مفسّرین قدیم است 13 - تفسیر شعبۀ بن حجّاج بصري متوفّاي سال صد و شصت 14 - تفسیر کلبی محمّد بن سائب مشهور بکلبی
که بابن عبّاس منتهی میشود 15 - تفسیر ابو الحجّاج مجاهد بن جبیر مکّی متوفّاي سال صد و چهار که از او بچند طریق نقل شده
است. 1- إبن جریج 9- إبن ابی نجیح 3- لیث. 16 - تفسیر امام علی بن ابی طلحه والبی که از إبن عبّاس نقل کرده است. 10 - اسباب
- النزول که اوّل کتابی است در سبب نزول آیات نوشته شده است تألیف علی بن مدینی متوفّاي سال دویست و سی و چهار 11
تفسیر خواجه محمّد پارسا محمّد بن محمود حافظی بخاري متوفّاي سال هشتصد و سی و دو که فارسی است از جزو بیست و نهم و
سیام چند سوره تفسیر شده است 12 - عبد اللّه بن ابی جعفر رازي بنام ضیاء القلوب نوشته است و بقول ثعلبی در کتاب الکشف و
البیان از مفسّرین قدیم است 13 - تفسیر شعبۀ بن حجّاج بصري متوفّاي سال صد و شصت 14 - تفسیر کلبی محمّد بن سائب مشهور
بکلبی که بابن عبّاس منتهی میشود 15 - تفسیر ابو الحجّاج مجاهد بن جبیر مکّی متوفّاي سال صد و چهار که از او بچند طریق نقل
شده است. 1- إبن جریج 2- إبن ابی نجیح 3- لیث. 16 - تفسیر امام علی بن ابی طلحه والبی که از إبن عبّاس نقل کرده است. -
586 و در حرف تاء ص 343 نوشته شده است: تنویر المقباس فی تفسیر إبن عبّاس در [ صفحه - 346 -پاورقی- 584 - پاورقی- 344
دائرة المعارف فرید وجدي حرف فاء «10» 45 ] ر جلد تألیف ابی طاهر محمّد بن یعقوب فیروز آبادي متوفّاي سال هشتصد و هفده
ص 286 اوّل تفسیري که در دسترس مردم قرار گرفت کتاب منسوب بابن عبّاس متوفّاي سال شصت و هشت هجري است که در
مصر سال هزار و دویست نود چاپ شده است و بعد از آن تفسیر طبري متوفّاي سال سیصد و ده بعد از آن تفسیر غریب القرآن ابی
بکر محمّد بجستانی است که در سال سیصد و سی وفات کرده است بعد از آن تفسیر امام حافظ ابو اللّیث نصر محمّد سمرقندي
است متوفّاي سال سیصد و هفتاد و پنج.دائرة المعارف فرید وجدي حرف فاء ص 286 اوّل تفسیري که در دسترس مردم قرار گرفت
کتاب منسوب بابن عبّاس متوفّاي سال شصت و هشت هجري است که در مصر سال هزار و دویست نود چاپ شده است و بعد از
صفحه 31 از 298
آن تفسیر طبري متوفّاي سال سیصد و ده بعد از آن تفسیر غریب القرآن ابی بکر محمّد بجستانی است که در سال سیصد و سی
- وفات کرده است بعد از آن تفسیر امام حافظ ابو اللّیث نصر محمّد سمرقندي است متوفّاي سال سیصد و هفتاد و پنج. -پاورقی- 87
89 ترجمهي اعجاز القرآن- مصطفی رافعی بقلم عبد الحسین إبن الدّین: ابو علی اسواري که داستان سرائی بلیغ بود سورهي بقره را
تا سی و شش سال تفسیر کرد و هنوز تمام نشده بود که از دنیا رفت و پارهاي اوقات یک آیه را چند هفته تفسیر میکرد و هیچ
سستی در او راه نمییافت و [ارنست رنان] گفته است: در یکی از کتابخانههاي اندلس که سوخته است تفسیري در سیصد جلد
وجود داشته است غیر از رسالههائی که در حل بعضی مشکلات قرآن و در اطراف برخی از موضوعات آن تألیف گشته که از حد و
حصر بیرون است و جز خداوند کسی بدو آگهی ندارد و آنچه در قسمتهاي مختلف قرآن نوشته شده است عدد آنرا خدا داند.
الشیعه و فنون الاسلام ص 11 اوّل کسیکه تفسیر نوشت سعید بن جبیر تابعی بود چنانکه سیوطی در اتقان از قتاده نقل کرده است و
إبن ندیم در فهرست نام او را برده است و قبل از او دیگري را نام نبرده است که تفسیر نوشته باشد و شهادت او در سال شصت و
چهار بوده است و دیگر از تفاسیر که شیعه نوشتهاند کتاب جابر بن یزید جعفی است که امام در فن تفسیر بوده است و مطالب خود
را از امام باقر ع گرفته است [ صفحه 46 ] و اینکه تفسیر غیر از تفسیر امام باقر است که إبن ندیم از آن حضرت نقل کرده است و
گفته است آن را ابو الجارود زیاد بن منذر از آن حضرت نقل و تدوین کرده است. دائرة المعارف بستانی حرف تا ص 170 . براي
- تفسیر شش تعریف کرده است اینک دو تعریف آن 1- علم بمطالبی که موجب شود شناسائی بکلام اللّه از امر و نهی و غیر آن 2
ابو الخیر گفته است علمی است که بحث میشود در آن از نظم قرآن باندازهي طاقت بشري با مطابقهي با قواعد عربی و نیز او نوشته
است: مقدّمات آن علوم عربی است و اصول کلام و اصول فقه و جدل و غیر ذلک و اختلاف است که آیا جایز است بحث و
کنجکاوي در تفسیر قرآن یا نه! بعضی گفتهاند جایز نیست اگرچه شخصی بتمام علم مربوط بقرآن مطّلع باشد مگر اینکه نتیجهي
بحث منتهی شود بگفتار و حدیث پیغمبر [ص] دیگري گفته است جایز است براي کسیکه عالم باشد بعلومی که مفسّر محتاج است
و آن پانزده علم است. و سیوطی از ابو بکر واسطی نقل کرده است: قرآن به پنجاه لغت از لغتها و زبانهاي قبایل مختلف عرب نازل
شده است و از همهي اینکه لغات در قرآن موجود است مثل احقاف- بلغت ثعلب- بمعنی رمال [قَوماً بُوراً] بلغت عمان بمعنی
238 ه بلغت - هلاك شده. مسطورا. بلغت حمیر بمعنی مکتوب سفها بلغت کنانه بمعنی جهال. اینک نمونهاي از آن: -قرآن- 223
بمعنی کلمه بلغت بمعنی رفث مذحج عمل جنسی باءوا جرهم مستوجب شدند املاق لخم گرسنگی نحله قیس غیلان فریضه کلّ
بن انس بود که «11» سعد العشیره عیال و غیر اینکه لغات که بسیار در قرآن آمده است و آنکه علم تفسیر را مقرّر کرد مالک
بطریقهي نقل سند و مدرك معیّن کرده است و نوشتن و دانستن اینکه بن انس بود که بطریقهي نقل سند و مدرك معیّن کرده است
و اینکه مشهور است: قرآن بلغت قریش نازل «12» 252 [ صفحه 47 ] واجب کفائی است - و نوشتن و دانستن اینکه -پاورقی- 250
شده است مقصود اکثر لغات آن است نه تمام قرآن و صد و بیست کلمه معرّب در قرآن است که عرب از زبانهاي غیر عربی گرفته
و مناسب با زبان خود متحوّل کرده است. دنبالهي مطلب بستانی:و اینکه مشهور است: قرآن بلغت قریش نازل شده است مقصود
اکثر لغات آن است نه تمام قرآن و صد و بیست کلمه معرّب در قرآن است که عرب از زبانهاي غیر عربی گرفته و مناسب با زبان
26 تفسیر در نظر مسیحیها آن است که معانی کتابهاي آسمانی و - خود متحوّل کرده است. دنبالهي مطلب بستانی: -پاورقی- 24
الفاظ و عبارات و احتمالات و رموز و غیر آن آشکار شود و در نظر آنها بهترین و عالیترین فنون، تفسیر کتب مقدّس است و از
قدیم همّت داشتهاند بر تکمیل و درستی تفسیر کتب آسمانی که بلغتهاي مختلف بوده است و اختلاف مفسّرین آنها زیاد است و
کسی منکر نیست که فرق مختلف آن کتابها را تفسیرهاي مختلف کردهاند متقدّمین آنها کوشش میکرده اند براي تفسیر قوانین و
قواعدي مقرّر و مراعات شود ولی از آن نتیجه نگرفتهاند مثلا در قرن دوّم میلاد اکلیمنضس اسکندري قانونی وضع کرد: مفسّر باید
اوّلا معانی مجازي کتاب مورد تفسیر را بداند. ثانیا شریعتهاي منسوب بموسی چهار معنی دارد ثالثا- هر شریعتی از شرایع موسی
صفحه 32 از 298
متضمّن معنی نبوّت آینده است رابعا- لازم است براي هر کتاب مقدّس و آسمانی یک معنی در نظر بگیریم که از فکر ما دور است
تا اینکه بیشتر در آنها مطالعه و دقّت کنیم. خامسا معنی حقیقی کتاب آسمانی فقطّ ما را بایمان ساده رهبري میکند و امّا معنی
مجازي ممکن است تا بالاترین درجهي حکمت فکر و ایمان ما را بالا ببرد در مرتبهي ششم تقلید نوري است که در تفسیر معنی
کتب آسمانی لازم است از آن بهرهمند شویم. مقدّمه تفسیر طبري: عجب دارم از کسی که بیاطّلاع از تفسیر و تأویل قرآن
میخواند چگونه از آن محظوظ میشود!
معرّفی مختصر از عدّهاي
که نام آنها را بعنوان نقل تفسیر در اصل کتاب یاد کردهایم نقل از فهرست إبن ندیم و تاریخ إبن خلکان و رجال و غیره: [ صفحه
48 ] اوّل- اعمش ابو محمّد سلیمان بن مهران کوفی، مشهور باعمش، پدرش از مردم دماوند بوده است و او در شکم مادر بود که
بکوفه مهاجرت کردند آنجا متولّد شد. سمعانی در کتاب انساب خود گفته است. او را در کوفه نظیر زهري در حجاز میدانستند از
اصحاب پیغمبر ص عبد اللّه بن ابی اوفی را ملاقات کرده و از او یک حدیث نقل کرده است. ولی بزرگان تابعین را دیده و از آنها
استفاده کرده است. عدّهي زیادي از علما شاگرد او بودهاند مثل سفیان ثوري، حفص بن غیاث و دیگران. او بظرافت و خوشطبعی
مشهور است. إبن خلّکان ج 1 ص 301 : هشام بن عبد الملک خلیفهي اموي نزد او فرستاد که چیزي در معایب علی و فضائل عثمان
بنویس او خودداري کرد و مردم اصرار کردند عاقبت نوشت: اگر تمام معایب مردم روي زمین را در علی جمع باشد بتو ضرري
ندارد و اگر تمام خوبیها و مزایاي اخلاقی مردم جهان را عثمان میداشت براي تو سودي نداشت مواظب خود باش که از حدود
وظیفهات تجاوز نکنی. تولّد او را در سال شصت و یک مرگش را در سالهاي صد و چهل و هفت نوشتهاند. دوّم ابو مسلم محمّد بن
بحر الاصفهانی-ّ فهرست إبن ندیم ص 196 . مردي سخندان و نویسنده و عالم بعلم کلام بود در بحث و جدل توانا، کتاب جامع
التأویل لمحکم التّنزیل بمذهب معتزله در تفسیر قرآن نوشته که مفصّل است و بزرگ و دیگر مجموعهي رسالههاي او است از کتاب
تفسیرش امام فخر زیاد نقل کرده است و ما هم هر جا مقتضی بوده است نقل کردهایم. معلوم میشود مردي روشن و باریک بین و
خوش فکر بوده است اینکه عبارت فهرست [و کان علی بن عیسی یصفه و یشتاقه] استفاده میشود که معاصر و یا مقارن زمان او بوده
است یعنی از دویست و نود و هفت تا سیصد و هشتاد و پنج هجري قمري که مدّت زندگی إبن ندیم است. سوّم- ابی بن کعب-
رجال میرزا محمّد استرابادي: او از هفتاد نفري بود که در عقبه [تپهاي سر راه مکّه بمدینه] با پیغمبر بیعت کردند و نویسندهي وحی
بود و در زمان عمر وفات کرد او گفت: امروز آقا و بزرگ مسلمین از دنیا رفت. [ صفحه 49 ] اسد الغابه: واقدي گفته است: پس از
هجرت اوّل نویسندهي پیغمبر ص ابی بوده است و اگر او نبود زید بن ثابت مینوشت و پیغمبر فرمود: ابی از همهي شما بهتر قرآن
میخواند و در وفات او اختلاف است از سال 19 هجري تا 20 و 22 و 32 نوشتهاند چون گفتهاند: در خلافت عثمان او را دیدهاند.
24- ابو خالد عبد الملک بن عبد العزیز بن جریج:ابو خالد عبد الملک بن عبد العزیز بن جریج: -پاورقی- 22 «13» رم- إبن جریج
لغتنامهي دهخدا حرف همزه ص 289 : او متولّد سال هشتاد و در سالهاي صد و چهل و نه تا پنجاه و یک وفات کرده است از علماي
مشهور صدر اوّل است و از غیر عرب و از موالی بنی امیّه است مولد او مکّهي مکرّمه و همانجا پرورش یافته و سفري بعراق کرده و
بخدمت منصور خلیفه رسیده است گویند: او اوّل کسی است از مسلمانان که تصنیف کتاب کرد و سپس دیگران بدو اقتدا کردند و
بقول دیگر اوّل مصنّف اسلام ابو رافع هرمز کاتب امیر المؤمنین علی علیه السّلام است. لیکن إبن ندیم در مقالهي ششم کتاب
فهرست ص 307 نوشته است: سلیم بن قیس هلالی از اصحاب امیر المؤمنین علی بود. حجّاج بن یوسف او را تعقیب کرد که بکشد
او فرار کرد و بابان بن ابی عیّاش پناهنده شد در دم مرگ بأبان گفت: اي برادرزاده [تعبیر اعراب است در موقع اظهار کمال
مهربانی] بواسطهي اینکه مدّت پذیرائی بر من حق داري. پس از آن شرحی از کارهاي پیغمبر و آن دوران گذشته نقل کرد و کتابی
صفحه 33 از 298
باو داد که همان کتاب سلیم بن قیس هلالی مشهور است و فقطّ ابان بن ابی عیّاش آنرا نقل کرده و دیگري از او غیر از ابان نقل
نکرده است و اوّل کتابی که از شیعه نمودار شد اینکه کتاب بود. پنجم- براء بن عازب- از مردم مدینه و اصحاب پیغمبر است و
چون پس از وفات پیغمبر در [سقیفهي بنی ساعده] که بازاري بوده است مرکز تجمّع، خلیفه معیّن کردند عدّهاي بر اینکه عمل
اعتراض کردند و از تسلیم بحکومت ابی بکر خودداري کردند یکی از آنها همین براء بن عازب است و تا دوران خلافت حضرت
علی علیه السلام و یا بعد از آنهم زنده بوده است و در اواخر خلافت عمر نابینا شده است. [ صفحه 50 ] ششم- حسن بصري- او را
از بزرگان تابعین شمردهاند که در علم و زهد و فصاحه یگانهي زمان خود بوده است إبن خلکان در جلد اوّل ص 180 نوشته است:
در سال یک صد و سه هجري عمرو بن هبیرهي فزاري در خلافت یزید بن عبد الملک مروان حاکم عراق و خراسان شد شعبی و
محمّد بن سیرین و حسن بصري را احضار کرد و گفت: خداوند یزید بن عبد الملک را خلیفه خود قرار داد و از مردم پیمان گرفته
است از او اطاعت کنند و من هم مسئول پیمان هستم و با اینکه قدرت که میبینید مأمورم کرده است باجراي امر خدا که خود
عهدهدار آن هست شما را در اینکه کار چه نظر است! إبن سیرین و شعبی جواب با ترس و تظاهر دادند. از او پرسید تو چه میگوئی!
گفت: اي پسر هبیره بترس از خدا که اطاعت یزید میکنی و نباید از یزید بترسی براي اطاعت از خدا که خدا شرّ یزید را از تو
بگرداند و یزید نتواند از عذاب خدا آسوده خاطرت کند بزودي از اینکه فراخناي قصر بتنگناي قبر سرازیر خواهی شد آنجا عمل
نیک تو وسیلهي نجات تو خواهد بود و بس، بدان که نمیتوان نافرمانی خدا کرد براي فرمان یک فرد مخلوق، عمرو بن هبیره بهر
سهي آنها احسان کرد و بهرهي حسن از دو نفر دیگر بیشتر بود در آخر خلافت عمر متولّد شد و در اوّل سال یک صد و ده از دنیا
رفت در روز مرگش براي مشایعت جنازه نماز جماعت مسجد جامع بصره تعطیل شد که مردم مشغول بودند و کسی در مسجد نبود
و تا آن تاریخ نماز جماعت جامع بصره تعطیل نشده بود. م- زهري- محمّد بن مسلم بن عبد اللّه از قبیلهي بنی زهره بن کلاب و از
اهل مدینه است او از تابعین است که ده نفر از اصحاب پیغمبر را دیده و از آنها استفاده نموده است و نزد علماي حدیث گفتارش
معتبر است و مشهور. عدّهي زیاد از پیشوایان اینکه فن از او نقل حدیث کردهاند و او از حضرت زین العابدین حدیث نقل کرده
پاورقی- - .«14» است در کتابهاي رجال و هدیۀ الاحباب مرحوم قمّی وفات او را در سال یک صد و بیست و چهار هجري نوشتهاند
508-506 [ صفحه 51 ] هشتم- زید بن ثابت- بطوري که در جمع و تدوین قرآن نوشتیم او را نویسندهي قرآن در زمان پیغمبر
دانستهاند که از همه بیشتر در حضور پیغمبر بوده و قرآن را بامر آن حضرت نوشته است و ابو بکر او را وادار بجمع قرآن کرد.
طبقات إبن سعد ج 2 ص 115 : اسماعیل بن ابان وراق نقل کرد که زید بن ثابت گفت وارد بر پیغمبر شدم براي نوشتن چیزي که
دستور فرمایند فرمود: قلم را در پشت گوشت بگذار که زود تر مطلب را بخاطرت آورد و از تنبلی در کار ما نعت میشود. عمر زید
بن ثابت را در مسافرتها کفیل و جانشین خود میکرد و میگفت: بواسطهي حدیثهائی که در نزد او یافت میشود و دیگران اطلاع
ندارند احتیاج مردم باو زیاد است قبیصۀ بن ذویب گفت: زید بن ثابت بمدینه اوّل شخص بود در قضاوت و فتوي و فرائض و قرائت
در تمام مدّت خلفا و پنج سال پس از وفات علی علیه السّلام تا سال چهل و پنج که از دنیا رفت چون او را دفن کردند إبن عباس
اشاره بقبر کرد و گفت: اینگونه علم نابود میشود که کسی چیزهائی میداند و دیگران نمیدانند و با خود بگور میبرد. ابو هریره در
مرگ او گفت: عالم اینکه امّت مرد و شاید إبن عبّاس جانشین او بشود. نهم- سدّي- ابو محمّد اسماعیل بن عبد الرّحمان کوفی از
مفسّرین معروف قدیم است مرحوم قمّی در هدیۀ الاحباب نوشته است: از إبن حجر نقل شده است که او را متّهم بانتساب و تمایل
بشیعه کرده بودند و مشهور براستگوئی و درستی در گفتار بوده است و سدّي با صداي جلو سین و تشدید دال [هر دو بینقطه]
منسوب بسده است بمعنی سکّو بمناسبت اینکه روي سکوي در مسجد کوفه روسري زنان میفروخته است باین نام مشهور شده است
و در حدود یک صد و بیست و هشت هجري وفات کرده است و اینکه غیر از سدّي نامعتبر است که تقریبا پنجاه سال بعد از اینکه
تاریخ وفات کرده و در ضمن نام تفسیر نویسان یاد شده است. دهم- سعید بن مسیّب- إبن خلّکان ج 1 ص 291 : او را بزرگ تابعین
صفحه 34 از 298
میگفتند که از طبقهي اوّل بوده است و عالم بفقه و حدیث باورع و تقوي و عدّهاي از اصحاب پیغمبر [ صفحه 52 ] و زوجات آن
حضرت را ملاقات نموده و اخذ حدیث از آنها کرده است. گفتهاند: مدّت پنجاه سال با وضوي عشا فریضهي صبح انجام میداد او
خود گفته است: چهل نوبت بحج رفتم و چون بولایت عهد ولید و سلیمان پسرهاي عبد الملک مروان خلیفهي اموي تسلیم نشد
حاکم مدینه او را پنجاه تازیانه زد و در بازار مدینه بگرداند. مرگ او را از سال نود و یک تا صد و پنج هجري باختلاف نوشتهاند.
یازدهم- ضحّاك بن مخلّد- دائرة المعارف بستانی ج 2 ص 208 . ابو عاصم- النبیل ضحّاك بن مخلّد شیبانی بصري از تابعین بوده
است و کسانی را ملاقات کرده است که آنها اصحاب پیغمبر را دیده و از آنها استفاده کردهاند او از عدّهي زیادي استفاده و استماع
حدیث کرده است و هم عدّه زیادي از او و همگی متّفق بر جلالت و حفظ و اعتماد بر او بودهاند، بقدري متدیّن بوده است که خود
گفته است: از روزي که دانستم غیبت حرام است تا کنون غیبت کس نکردم گفتهاند. روزي در حوزهي درس إبن جریج بود فیلی
مهیب آوردند که همه براي تماشاي او رفتند او مجلس درس را ترك نکرد استادش پرسید تو چرا نرفتی! گفت آن را عوض است و
اینکه را نه، إبن جریج گفت. [انت- النبیل] یعنی تو مردي نجیب و با فضیلت هستی از آن بعد هر وقت براي درس حاضر میشد إبن
جریج میگفت. [جاء النبیل] و مشهور شد بابو عاصم النبیل. لغتنامهي دهخدا حرف ض ص 18 - وي بمکّه متولّد شد سال صد و
بیست و دو هجري و سپس ببصره رفت و در آنجا سکونت گزید تا سال دویست و دوازده درگذشت او شیخ حفّاظ حدیث بعصر
خویش بود. از حضرت جعفر صادق ع و إبن جریج و اوزاعی و إبن ابی عروبه استماع حدیث کرده است. در کتاب مناقب احمد بن
حنبل از عبد اللّه بن احمد نقل شده است. دستهاي از علماي حدیث بمجلس درس ضحّاك رفتند او گفت: شما علم ندارید و در
میان شما آدم فهمیده دیده نمیشود و آنها را مذمّت میکرد آنها گفتند میان ما هم مرد عالم یافت میشود گفت: کی! گفتند الساعه
میآید، چون پدرم آمد گفتند: اینکه است چون او را دید گفت جلو بیا احمد گفت زشت است از روي دوش مردم ردّ شدن
ضحّاك گفت [هذا من فقهه] یعنی [ صفحه 53 ] اینکه از عقل و فهم او است راه بدهید تا بیاید، راه دادند آمد و در جلو خودش
نشاند و چندین مطلب از او پرسید و جواب شنید آنگاه ابو عاصم ضحّاك گفت. اینکه از دواب روي زمین نیست از دابّههاي دریا
است باو گفتند: یحیی بن سعید در بارهي تو حرف میزند و بد میگوید گفت اگر مردم از من یاد نکنند نه از دستهي زندهها هستم و
نه مردهها. دوازدهم- عبد الله مسعود- لغتنامهي دهخدا حرف همزه 348 . بروایت ابو نعیم اصفهانی او ششمین کس است که اسلام
آورد شبان عقبۀ بن ابی معیط بود گویند روزي پیغمبر با ابو بکر بر او گذشت و شیر طلبید او بمقتضاي امانت خودداري کرد پیغمبر
میشی که تا آنگاه نزائیده بود گرفت و دست بر پستانش کشید آن حیوان شیر داد إبن مسعود بر اثر اینکه معجزه مسلمان شد و
پیوسته ملازم پیغمبر بود کفشهاي آن حضرت را برمیداشت و از اینکه جهت او را صاحب و ساده و سواك و نعلین میگفتند. او اوّل
کسی است که در مکّه قرآن را آشکارا براي مردم میخواند، و ذو الهجرتین است یعنی هجرت بحبشه و بمدینه در جنگهاي پیغمبر
ص حاضر بود و ابو جهل را بدست خود کشت و عمر او را بحکومت کوفه فرستاد و تا خلافت عثمان در کوفه ماند چون عثمان
مردم را وادار کرد که جز قرآن زید بن ثابت دیگر قرآنها را ترك کنند عبد اللّه فرمان او را نپذیرفت و گفت: قرآن و قرائت من
بهتر است از قرائت و قرآن زید و آنگاه که او در مکّه با کودکان مشغول بازي بود من هفتاد سورهي قرآن از زبان پیغمبر فراگرفته و
حفظ داشتم چون عثمان احضارش کرد و مردم جمع و مانع شدند از حرکت او بطرف مدینه إبن مسعود گفت: اطاعت او بر من
لازم است و دوست ندارم فتنههائی که پیش خواهد آمد آغازش را من سبب شوم و در سال سی دو که در مدینه وفات کرد بیش از
شصت سال از عمر او گذشته بود. سیزدهم- عبد اللّه بن عباس- پسر عبّاس عموي پیغمبر است و در شعب ابی طالب متولّد شد سه
سال قبل از هجرت. [شعب ابی طالب مکانی بوده است در کوههاي مکّه که مخالفین پیغمبر آن حضرت و خویشاوندان او و
مسلمانانرا در آنجا حبس کرده و با آنها [ صفحه 54 ] قطع رابطه کرده بودند]. میگویند براي وضو یا غسل پیغمبر آب آورد آن
حضرت فرمود: [اللّهم فقهه فی الدّین] یعنی خدایا علم و معرفت نصیبش کن در دین و خداشناسی. در سال بیست و هفت هجري با
صفحه 35 از 298
عبد اللّه بن ابی سرح براي جنگ بافریقا رفت. در خلافت علی علیه السلام در جنگهاي آن حضرت حاضر بود و از طرف آن
حضرت حاکم بصره شد. میگویند مبلغی از اموال بیت المال را تصرّف کرد و بطایف فرار نمود و نامههائی از حضرت علی علیه
السلام در توبیخ اینکه عملش صادر شده است او تا هنگام مرگش که سال شصت و هشت است در طائف بود و در آخر عمر نابینا
شده بود میگویند بواسطهي اینکه گریهي زیاد کرده بود بر وفات حضرت امیر المؤمنین و حضرت حسن مجتبی ع و حضرت سید
الشهداء ع چشمانش کور شده بود. چهاردهم- عطاء بن ابی رباح- إبن خلّکان ج 1 ص 452 . عطاء فرزند اسلم یا سلّم مشهور بابی
رباح فرزند صفوان از بزرگان فقها و تابعین و زهّاد ساکن مکّه بوده است با عبد اللّه بن عباس و عبد اللّه بن زبیر و جابر بن عبد اللّه
انصاري و عدّهي زیادي از اصحاب پیغمبر ملاقات کرده و از آنها استفاده کرده است عمرو بن دینار و زهري و قتاده و مالک بن
دینار و اعمش و اوزاعی و عدّه زیادي علما از او استفاده و نقل حدیث کردهاند. در مکّه مقام فتوي منحصر باو بود و مجاهد و در
زمان خودشان کسی با آن دو برابر نبود. در هنگام حج از طرف دولت بنی امیّه اعلان میشد: کسی نباید اعمال حج انجام دهد مگر
برأي و فتواي عطاء و شاعري در زمان او گفته است. سل المفتی المکّی هل فی تزاور || و ضمّۀ مشتاق الفؤاد جناح فقال: معاذ اللّه
ان یذهب التّقی || تلاصق اکباد بهن جراح یعنی از مفتی مکّه بپرس، چه گناه است دلدادگان را که بدیدار هم برسند و یکدیگر را
در بغل بگیرند! چون از او پرسیدند جواب داد: پناه بخدا از حکم ناحق که بگویم اگر جگرهاي سوخته بیکدگر بچسبند آسیبی
بتقوي میرسد. مقصود شاعر از مفتی مکّه عطا بوده است و چون در مدّت احرام کلیهي روابط جنسی حرام است و ممنوع اینکه [
صفحه 55 ] سؤال را کرده است. عطاء که اینکه شعر را شنید گفت سوگند بخدا که من چنین سخنی نگفتهام. ابو الفتوح عجلی در
کتاب شرح مشکلات نوشته: نقل کردهاند او کنیزهاي خود را میفرستاد پهلوي میهمانانش لیکن بر فرض از نظر حکم شرع اینکه
عمل را جایز میدانسته است از مروّت و غیرت دور است که مثل او شخصی چنین کاري بکند. او سیاه رنگ یک چشم، پخش بینی،
پیچیده مو، لنگ و چلاغ بوده است و در آخر عمر کور شد. سلیمان بن رافع گفت. وارد مسجد الحرام شدم مردم را دور کسی
حلقه دیدم نزدیک رفتم عطاء در میان آنها نشستهگوئی کلاغی بود سیاه. در سال یک صد و چهارده یا پانزده هجري مرده است
عمر او را هشتاد و هشت و صد گفتهاند پانزدهم- عکرمه- إبن خلّکان 1 ص 454 : ابو عبد اللّه عکرمه بن عبد اللّه از اهل بربر و
مغرب زمین بوده است باسارت و غلامی بتصرّف حصین بن خیر عنبري آمد موقعی که عبد اللّه بن عباس عموزادهي پیغمبر از طرف
حضرت علی علیه السلام حاکم بصره بود آقاي عکرمه او را بعبد اللّه بخشید او کوشش در تعلیم و تربیتش کرد تا قرآن و حدیث
آموخت. با عدّهي زیادي از اصحاب پیغمبر ملاقات کرده است و از آنها نقل حدیث کرده است مثل عبد اللّه عباس و عبد اللّه بن
عمر و عمرو بن عاص و ابو هریره و ابو سعید خدري و حسن بن علی علیه السلام و عایشه. او را از تابعین و علماي ساکن مکّه
شمردهاند. عبد اللّه عبّاس باو میگفته است: برو بشهرها و بمردم وظائفشان را بیاموز از سعید بن جبیر پرسیدهاند: از خود عالمتر
عکرمه، عدّهاي علماي حدیث از او روایت کردهاند مثل: زهري، عمرو بن دینار، ثعبی، ابو اسحاق « بلی » سراغ داري! گفته است
سبیعی و دیگران عبد اللّه عباس او را آزاد نکرد تا بارث بفرزندش علی بن عبد اللّه عباس رسید و او بخالد بن یزید بن معاویه بچهار
هزار دینار فروخت چون عکرمه خبردار شد نزد علی رفت و گفت خود را محروم کردي که علم پدر را باین مبلغ فروختی او از
خالد تقاضاي ردّ معامله کرد و غلام را پس گرفت و آزاد کرد مرگ او را از سال یکصد و پنج تا پانزده هجري نوشتهاند و تلفّظ
اینکه کلمه را با کسر عین و سکون کاف و کسر را و فتح میم ضبط کردهاند بمعنی [ صفحه 56 ] کبوتر ماده است که نام انسان قرار
دادهاند. شانزدهم- قتادة بن دعامۀ- از مردم بصره و از علماي مهم تابعین است [آنهائی که خود، پیغمبر ص را ندیده ولی اصحاب
پیغمبر را دیده و از آنها استفاده کردهاند]. تاریخ إبن خلّکان ج 1 ص 609 : عمرو بن عبید و عدّهاي دیگر از شاگردان حسن بصري
با استاد خود اختلاف عقیده داشتند و از حوزه درس او کنارهگیري کردند و در گوشهي دیگر مسجد بصره دور هم جمع شدند و
آغاز بحث کردند و صداشان بلند بود که قتاده وارد شد و بگمان اینکه حوزهي درس حسن است نزدیک رفت چون آنها را
صفحه 36 از 298
شناخت بر کنار رفت و گفت. [انّما هؤلاء المعتزلۀ] یعنی اینها معتزله و کنارهگیرها هستند که از استاد خود کناره کردهاند از آن روز
نام پیروان اینکه دسته را معتزله نامیدند و نام مذهب معتزله از آنجا پیدا شد. ابو عبیده عالم مشهور بلغت و ادب عرب گفته است:
روزي نبود که مأمور از طرف بنی امیّه در منزل قتاده حاضر نباشد براي سؤال از تاریخ و انساب و اشعار عرب. بسال شصت هجري
متولد شد و در یک صد و هفده یا هیجده در شهر واسط از دنیا رفت. در خاطر ندارم کجا خواندم حضرت صادق ع باو فرمود:
شنیدهام قرآن تفسیر میکنی اگر برأي خودت باشد هلاك شدهاي و هم دیگران را هلاك کردهاي. روزي در منبر گفت: از هر چه
میخواهید بپرسید که من میدانم آنگاه بغلام خود گفت: کفشهاي من را بیاور او گفت: کفش بپاي داري قتاده گفت: اینکه براي
غرورم بود و خدا تنبیهم کرد. هفدهم- کلبی- ابو نصر محمّد بن سائب کلبی از مردم کوفه است که امام در علم انساب و تفسیر
معرّفی شده است إبن خلّکان ج 1 ص 704 چاپ مصر: کلبی از رفقا و هم مسلکان عبد اللّه بن سبا بوده است که میگفتند: علیّ
علیه السلام زنده است و در آینده بر زمین خواهد آمد. جدّ و پدر و عموهایش در جنگهاي بصره و صفین در قشون حضرت علی
[ع] بودند. سفیان ثوري و محمّد بن اسحاق از او حدیث فراگرفتهاند وفاتش در سال یک صد و [ صفحه 57 ] چهل و شش در کوفه
بوده است. هیجدهم- مجاهد- در معجم الادبا نوشته است: ابو الحجّاج مجاهد بن جبر یا جبیر مولاي عبد اللّه بن سائب یا قیس بن
سائب مخزومی از بزرگان تابعین است او هشتاد و سه سال عمر کرد و در سال صد و سه یا چهار وفات نمود. از إبن عبّاس و إبن
عمر و جابر و ابو- هریره و ابو سعید خدري و ابو ریحانه و دیگران استماع حدیث کرده است. قرائت را از إبن عبّاس و عبد اللّه بن
ابی لیلی فراگرفته است و قرآن را حضور علی علیه السلام و ابی بن کعب خوانده است و اینکه عدّه از او حدیث فراگرفتهاند: اعمش
و لیث بن ابی سلیم و حکم و منصور بن نجیح. او گفت سی نوبت قرآن را بر إبن عبّاس عرضه کردم و در سفر با عبد اللّه عمر بودم
که وقت سواري، او رکاب من را میگرفت و چون سوار میشدم لباسهایم را صاف میکرد و هم او نقل کرده است: بچهاي یهودي
دامی در جائی کناره از جاده نهاد و دانهاي در آن بریخت گنجشکی بآن نزدیکی فرود آمد از آن دام پرسید: چرا از راه کناره
کردي! گفت براي دوري از شرّ مردم پرسید: چرا ضعیف شدهاي! گفت: عبادت لاغرم کرد. پرسید اینکه دانهها چی است که در
دهان داري! جواب داد براي فقیري یا رهگذري گفت: من رهگذرم و فقیر گفت بگیر چون جهید که دانه بگیرد دام در گردنش
افتاد او جیر جیر کرد و گفت: بخدا که دگر بار گول ریاکاران نخواهم خورد و اینکه مثل قرآنخوانهاي ریاکار است که در آخر
الزّمان زیاد هستند [معجم الادباء] ج 17 . نوشته است. اینکه مطالب را از کتاب امالی محمّد بن منور سمعانی نقل کردم. إبن سعد در
مجلّد پنجم طبقات نوشته است. گفتهاند: مجاهد تفسیر خود را از جابر نقل کرده است و او را مردي عالم و مورد اعتماد میدانستند.
15 معنی سبع المثانی و سبع طوال
طبري در مقدّمهي جلد اوّل: سورههاي بقره، آل عمران، نساء، مائده انعام، اعراف، یونس را سبع طوال با ضم طاء نامیدهاند چون
مطوّل و دراز است و [ صفحه 58 ] عدهاي را مئون نامیدهاند چون صد یا کم و بیش آیه دارد عدّهاي را مثانی نامیده اند چون مثنا و
دستهي دوّم سورهها هستند بعد از سورههاي مئون. إبن عباس گفته است: چون امثال و عبر و خبر در آنها دو بار گفته شده است
آنها را مثانی نامیدهاند. سعید بن جبیر گفته است چون حدود و فرائض در آنها دو بار مکرّر شده است عدّهاي گفتهاند مثانی
سورهي حمد است چون آیات آن هفت است و در هر نماز دو بار خوانده میشود آنرا سبع المثانی نامیدهاند. و عدّهاي را مف ّ ص ل
نامیدهاند بمناسبت فاصلهي بسم اللّه در میان آنها.
16 قرآن و دیگران
اشاره
صفحه 37 از 298
نقل از تاریخ القرآن زنجانی و کتاب فهرست خاور شناسان 1- ولز نویسنده و عالم مشهور انگلیسی میگوید در جواب سؤال از
کتب مهمی که از بدء تاریخ بشر نوشته شده گوید چهارمین کتاب، قرآن است که بهترین راهنماي توحید و اخلاق فاضله است و
بزرگترین دشمن بتپرستی و نظام تثلیث کشیشان است 2- توماس کارلیل استاد زبان عربی در دانشگاه کمبریج میگوید: قرآن را
هر کس با تأمّل بخواند میفهمد که پیوسته است بمبدئی عالی و مقدّس، و تمام کتب در برابر قرآن حقیر و ناچیزند. 3- تولستو
دانشمند مشهور روسی و رمان نویس قرن نوزدهم مینویسد: در قرآن آیاتی است که نشانهي مقام عالی دین اسلام و پاکی روح
مقدّس آورندهي اینکه کتاب است. 4- گوستاولبن استاد مشهور و عالم اجتماعی فرانسوي که در 1841 متولّد شده و 1931 وفات
کرده پس از شرح مفصلّی که نسبت بتوصیف قرآن نوشته میگوید. آداب و ترتیب قرآن بمراتب بالاتر از انجیل و آداب آن است
-5 ژل لابوم فرانسوي خاور شناس معاصر و مطّلع بر علوم اسلامی میگوید: مسلمانان علوم و دانش را از قرآنی فراگرفتهاند که مانند
دریاي دانش است و از آن نهرها جدا نمودند اینکه قرآن براي همیشه باقی و در هر دوره مردم باندازهي [ صفحه 59 ] فهم و شعور
خود از آن استفاده خواهند نمود 6- گوته شاعر مشهور آلمانی که در سال 1832 وفات کرده میگوید: ما از قرآن رو گردان بودیم
ولی طولی نکشید که ما را بحیرت آورد و مجبور شدیم قواعد آنرا تعظیم نموده و بزرگ بشماریم میگوید اینکه کتاب بزودي
بزرگترین تأثیر را در تمام گیتی نموده و نتیجهي مهمّی خواهد داد 7- نولدکه خاور شناس بزرگ و دانشمند معروف آلمانی که
کتاب تاریخ قرآن نوشته و مؤلفاتی چند دارد و در 1931 وفات کرده است میگوید: قرآن ملتی متمدّن از قبائل وحشی و بیتربیت
ایجاد کرده که آنها هم بدنیا تعلیم و تربیت آموختند. 8- لومانس امیرکائی میگوید: اوّلین شرارهاي که نور آن از قرآن کریم تابش
نمود [بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم]ِ است که میگوید خداي یگانه نعمتهاي خود را در دنیا و آخرت بر بندگان ارزانی داشته است، از
اینجا باین حقیقت پی میبریم که ناگزیر قرآن بزرگترین نوري است که جز شفقت و رحمت نخواهد بود 9- مارکس انگلیسی دکتر
در فلسفه میگوید: قرآن شامل تمام پیامهائی است خدائی که در تمام کتب مقدّسه براي ملل جهان آمده است و اندیشهي
خداشناسی و یگانهپرستی را جوري تأیید نموده که راهنمایان و معلّمین بشر تعلیمات خود را از آن فراگرفتهاند. 10 - پرلامنس
کشیش مسیحی گفته: قرآن نه تنها عرب را مسلمان کرد بلکه در حدود سیصد گونه ملل مختلف را در آن داخل کرده است و
سایهي قرآن روز بروز بهتر شده بر آسیا و آفریقا گسترده میشود در صورتی که مبشّرین مسیحی نگاه میکنند و کاري از دستشان
نمیآید. اینکه نمونهي مختصري است از چندین نفر نویسندگان و متتبّعین که در پیرامون قرآن بحث و تحقیق و تألیف کردهاند. -
740- قرآن- 701
ترجمههاي قرآن بنقل از تاریخ القرآن زنجانی
-1 روبرت کنت در سال هزار و یک صد و چهل و سه میلادي بلاتینی ترجمه [ صفحه 60 ] کرد. 2- در سال هزار و پانصد و نه
میلادي باز بلاتینی ترجمه شده است که مشتمل بر دو اعتراض بوده است. 3- در سال 1594 هنکلمان ترجمه کرده است. اریانیوس
در سال 156153 ترجمه کرده است. تاریخ قرآن تألیف سیّد محمّد علی تقوي مدیر روزنامهي دنیاي اسلام: مهمترین چیزي که در
تاریخ قرآن بزبان خارجه نوشته شده است کتابی است که استاد دانشمند نولد که مستشرق معروف آلمانی بآن زبان نوشته است و
بیشتر از کتب عربی و بالاخص از کتاب [ابو القاسم عمر بن محمّد بن عبد الکافی] که از دانشمندان دینی قرن پنجم هجري است
استفاده کرده است. نکتهاي که نولد که در اینکه کتاب متذکّر شده است اینکه است که جنگهاي پیغمبر در صدر اسلام مانند
غزوات بدر و احد و خندق و امثال آن و همچنین اختلاف و لهجههاي قرآن مجید و اسلوبهاي خطابی مختلف آنرا براي فهم تاریخ
بلفظ [یا أَیُّهَا النّاس]ُ و با «15» نزول آیات و سور قرآنی از مدارك و دلائل مهم شمرده است و میگوید خطابهائی که در قرآن
شدّت ذکر شده است در اوّل نبوّت پیغمبر ص نازل شده است که عدد مسلمانان در آنوقت کم بود و خطابهائی که بلفظ [یا أَیُّهَا
صفحه 38 از 298
الَّذِینَ آمَنُوا] و بخصوص توأم با آیات رحمت ذکر شده است بعد از زیادتی عدد مسلمانان نازل شده است و در تنظیم سور قرآنی و
تقسیم آنها بمکّی و مدنی ترتیب جدیدي را اتّخاذ نموده است باین نمونه:بلفظ [یا أَیُّهَا النّاس]ُ و با شدّت ذکر شده است در اوّل
نبوّت پیغمبر ص نازل شده است که عدد مسلمانان در آنوقت کم بود و خطابهائی که بلفظ [یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا] و بخصوص توأم با
آیات رحمت ذکر شده است بعد از زیادتی عدد مسلمانان نازل شده است و در تنظیم سور قرآنی و تقسیم آنها بمکّی و مدنی
- 1- سورهي علق 2- اقرأ 3 999- 828 -قرآن- 967 - 800 -قرآن- 806 - ترتیب جدیدي را اتّخاذ نموده است باین نمونه: -پاورقی- 798
مزّمّل 4- انشقاق 5- ابی لهب 6- تکویر 7- اعلی 8- و اللّیل- تا آخر. فهرست خاورشناسان: خاور شناس معاصر ژول لابوم فهرستی
مفید براي قرآن ترتیب داده است و آیات را بر حسب موضوعات تقسیم کرده و هر چه در یک موضوع نازل شده بفصلی جداگانه
جمع کرده آنچه تاریخ است، و آنچه مربوط به پیغمبر یا تورات و یا ماوراء طبیعت هر کدام را در فصلی مخصوص بخود نوشته
154 [ صفحه 62 ] شمارهي صفحات مدارك مقدمه که در متن آورده نشده است. صفحه سطر - 90 -قرآن- 122 - است -قرآن- 68
20 تاریخ 32 شب هفدهم رمضان 4 - 20 عموم مفسّرین و مورخین تاریخ القرآن زنجانی ص 31 مطلب منقول صفحهي مدرك 2
5 نوشتهاند که تاریخ القرآن زنجانی ص 33 پس رسول خدا در حالتی 5 طبري از عایشه تاریخ طبري بنام الامم و الملوك ص 205
21 تفسیر ابو الفتوح جلد اول ص 5 18 ابو الفتوح در جلد اول ص 14 چاپ قمشهاي 1320 که بدن او میلرزید نزد خدیجه رفت 5
10 طبري در مقدمه جلد اول ص 33 5 ابو سعید رملی گفته مقدمهي تفسیر ابو الفتوح ص 14 قمشهاي 6 6 21 چاپ قمشهاي 1320
21 کتاب 8 53 - 11 فصل هفتم ص 54 8 16 فصل ششم ص 51 7 46 - 13 فصل پنجم ص 47 چاپ مصر وقفی آستان قدس 7
18 فصل 9 13 فصل هشتم تاریخ ص 59 9 5 فصل هشتم پاورقی ص 55 9 فهرست فصل الجماع للقرآن علی عهد النبی ص 41
5 تاریخ القرآن ص 75 از 11 19 تاریخ القرآن ص 57 12 مقدمه تفسیر ص 10 چاپ مصر وقفی آستان قدس 10 10 پنجم ص 49
17 تفسیر ابو الفتوح 10 باتفاق مفسرین و تفسیر ابو الفتوح جلد دوم صفحه 239 تفسیر همین آیت [وَ اتَّقُوا یَوماً] 11 مسند حاکم 11
1 إبن ندیم و هم 13 19 تاریخ القرآن فصل اول باب دوم صفحه 76 12 8 آلوسی در جلد اول صفحه 21 صفحه 14 چاپ قمشه 12
7 مقدمهي تفسیر جلد اول 15 9 و هم زنجانی ترجمهي تاریخ القرآن صفحه 79 13 در تاریخ فن سوّم از مقولهي اولی صفحه 26
41 صفحه سطر مطلب منقول صفحهي [ 993 [ صفحه 64 - 14 تاریخ القرآن ترجمه فصل پنجم صفحه 41 -قرآن- 973 15 صفحه 13
8 ترجمهي اعجاز القرآن چاپ سال 1320 45 5 آداب اللغه ص 221 20 امام فخر جلد اول ص 230 چاپ استانبول 37 مدرك 34
1 اسد الغابه ج اول ص 48 1 اعمش إبن خلکان ج 1 ص 301 207 چاپ مصر 48 - 19 مقدمهي تفسیر طبري ص 292 47 ص 77
22 طبري جلد اول چاپ مصر ص 33 57 77 - 2 مجاهد معجم الادبا حرف میم ص 79 57 14 نهم سدي هدیۀ الاحباب 148 51 50
22 تاریخ القرآن از ص 122 ببعد ترجمه و 151 ضمیمهي کتاب بقلم سحاب 59 - 9 تاریخ القرآن مقدمهي کتاب ص 16 تا 162 58
ضمیمهي اصل کتاب
پاورقی
1] نویسنده دلیل بر تطبیق آن قرآن با اینکه قرآن یاد نکرده است. [ 2] [مشهور است که إبن عباس پیشواي مفسرین علوم خود را از ]
آن حضرت فراگرفته است] [ 3] ولی إبن ندیم در کتاب فهرست محمّد بن اسحاق بن یسار را که در سال صد و پنجاه مرده است
مطعون و دروغگو دانسته است شاید منظور حاج خلیفه همان شخص است چون صاحب سیره فقط همان است و دو نفر بنام إبن
اسحاق و صاحب سیره سراغ نداریم و عجب که در سلسلهي ناقلین تفسیر از إبن عباس مجاهد را نام نبرده است در صورتی که
مجاهد از شاگردهاي مشهور و معتبر او است [ 4] اینکه سدي غیر از ابو محمّد اسماعیل بن عبد الرحمان کوفی متوفاي حدود یک
صد و بیست و هشت هجري است که ما در معرفی رجال تفسیر از او نام بردهایم. [ 5] و همین عبد اللّه پسر عمر و عاص مشهور است
صفحه 39 از 298
که از پیشقدمهاي در نوشتن کتاب است و از او کتابی در تاریخ یا حدیث نقل کردهاند و تا آن وقت مسلمین بفکر نوشتن مطالب
نبودند و بقرآن و حدیث اکتفا میکردند. [ 6] ظاهرا صد و چهار باشد و عدد سه غلط کتاب است [ 7] فهرست إبن ندیم مرگ او را
در سال صد و نود و هشت نوشته است [ 8] اینکه تفسیر در سه جلد است که خود آنرا دارم و در اینکه کتاب از آن نقل کردهام. بنام
تفسیر حسینی. [ 9] تفسیر دیگري بنام سورابادي یاد میکند باین عنوان الشیخ الامام الزاهد ابی بکر عتیق بن محمّد و هو فارسی اوله:
الحمد للّه الذي باسمه تصحیح الامور الخ [یک سال قبل وزارت فرهنگ تفسیري از مقبره شیخ جامی در تربت جام در نزدیکی حد
خراسان و افغانستان بنام تفسیر سورابادي بدست آورده و اقدام بطبع و نشر آن کرده است]. [ 10 ] لیکن جلد چاپی موجود که پیشتر
نوشتهایم بنام تنویر المقباس من تفسیر إبن عباس فقط در یک جلد با سیصد و نود و هشت صفحهي وزیري است شاید کلمهي
مقیاس با یا بمعنی اندازه و [فی] بجاي [من] غلط کتاب باشد چون جلد چاپی موجود [مقباس] بباي یک نقطه است از قبس بمعنی
روشنی. [ 11 ] آنچه تفحص شد تفسیري بنام مالک بن انس از کسی نقل نشده است جز در رجال میرزا محمّد که نوشته است: او
کتابی داشته است ولی معلوم نیست در حدیث یا فقه یا چیز دیگر بوده است. [ 12 ] یعنی اگر کسی مطلع بآن بود بر دیگران دانستنش
لازم نیست. [ 13 ] إبن خلکان ج 1 ص 405 چاپ مصر قدیم: جریج بضم جیم و فتح را و سکون- الباء المثناة من تحتها و بعدها جیم
یا » در مکّه نازل شده است و «ُ یا أَیُّهَا النّاس » 15 ] ما در چند جا از إبن عبّاس نقل کردهایم که خطابهاي ] ثانیه. [ 14 ] حرف زا ص 147
بمدینه نازل شده است. « أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا