گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سوره بقره]



اشاره
37- 154 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 90 -قرآن- 122 - -قرآن- 68
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 1 تا 5
37 الم [ 1] ذلِکَ الکِتاب لا رَیبَ فِیه هُديً لِلمُتَّقِینَ [ 2] الَّذِینَ - 154 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 90 -قرآن- 122 - -قرآن- 68
یُؤمِنُونَ بِالغَیب وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ [ 3] وَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَ بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُونَ
74 معنی لغات: رَیبَ- شک و تردید، - 278 أُولئِکَ عَلی هُديً مِن رَبِّهِم وَ أُولئِکَ هُم المُفلِحُ ونَ [ 5] -قرآن- 1 - 4] -قرآن- 1 ]
یُوقِنُونَ- از مصدر یقین بمعنی استوار داشتن، المُفلِحُونَ- از مصدر فلاح بمعنی رستگاري جهت نزول: مجمع: مجاهد گفته است.
چهار آیه از اوّل اینکه سوره براي توصیف مؤمنین نازل شده است و دو آیت بعد از آن براي کافرین است و از آن پس سیزده آیت
103 ترجمه: بنام خداي بخشندهي مهربان 1 [اي مردم خبردار باشید]: 2 - 48 -قرآن- 90 - 19 -قرآن- 37 - براي منافقین. -قرآن- 13
اینکه قرآن [که پیمبر براي شما میخواند] بیشک از سوي خدا است و راه هدایت براي آنها که پرهیزکارند 3 همان مردم که مؤمن
بعالم غیب هستند [و آنچه ز چشمشان پوشیده است بیاري اندیشه و خرد میپذیرند] نماز میخوانند و از آنچه نصیبشان کردیم
بدیگران بهره میرسانند 4 و بقرآن که بر تو نازل شد مؤمن هستند و بآنچه پیش از تو بر پیغمبران نازل شد و عالم آخرت و معاد را
درست میدانند. اینکه گونه مردم ز سوي پروردگارشان براه حق هستند و رستگارند. [ صفحه 8] سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره
بمدینه نازل شده است. فقط اینکه آیه [وَ اتَّقُوا یَوماً تُرجَعُونَ فِیه إِلَی اللّه]ِ در سفر حجّ ۀ الوداع بمنی نازل شد و آخر آیه است از
قرآن که بعد از آن آیتی نازل نشد و بدستور پیغمبر در آن فواصل آیات آخر اینکه سوره که اکنون مینویسند نوشته شده و
135 کشف - آیههاي اینکه سوره دویست و هشتاد و شش است و از علی علیه السّلام نیز اینکه عدد نقل شده است. -قرآن- 81
الاسرار: نقل کردهاند هر که در زمان پیغمبر سورهي بقره و آل عمران را میدانست حبرش مینامیدند یعنی بسیار عالم و مردم او را
محترم میشمردند. در یکی از جنگها پیغمبر یک جوان را فرمانده لشکر کرد مردم گفتند. اینکه جوانتر از نفرات لشکر است. فرمود
او از دیگران عالمتر است که سوره بقره یاد دارد. اقتباس از فی ظلال: چون نظم آیات هر سوره را بدستور خود پیغمبر میدانند.
اینکه سوره که آیات آن بمدینه پس از آیات مکّی و تا آخر عمر پیغمبر نازل شده است اینکه تنظیم آیات از آن رو است که پیغمبر
در اوّل ورود بمدینه با سه دستهي مؤمن و کافر و منافق رو برو شده است بآغاز سوره سخن از اینکه سه دسته بمیان آمده و از آن
پس بمناسبت برگذاري روزگار و حوادث، آیات تنظیم شده است، چون نقل روش یهود با پیغمبران پیشین و سرگذشت آدم و
شیطان و یا داستان جنک بدر و مانند اینها. الم 1 روح البیان: در تاویلات نجمیّه است: بقرآن براي قیام نماز گفته شده است: [قُومُوا
لِلّه]ِ و براي رکوع [وَ ارکَعُوا] و براي سجود [وَ اسجُدُوا] پس الف اشاره است بقیام در نماز و لام اشاره برکوع و میم اشاره بسجود
168 تفسیر منظوم صفی علیشان: از الف کرد ابتدا وز لام و میم || تا ز حادث - 140 -قرآن- 155 - 111 -قرآن- 127 - است. -قرآن- 94
راه یابی بر قدیم اینکه اشارت بر سه رتبه است از وجود || گر مراتب را شناسی با شهود [ صفحه 9] اوّل اللّه است و ثانی جبرئیل||
عقل فعّال او است از روي دلیل منتهی باشد محمّد در نمود || ز آن که دارد جامعیّت در وجود فیض هستی جبرئیل ذو العطا || ز
ابتدا گیرد دهد بر منتهی گفت جمع عالم اینکه است اي وجیه || یا عبادي فاعلموا لا ریب فیه الم ذلِکَ الکِتاب 2- فی ظلال: یعنی
صفحه 47 از 298
اینکه قرآن از همین حروف ا- ل- م درست شده است ولی بطوري که معجزه است و دیگري نمیتواند بمانندش بگوید چون کار
خداوند در همه چیز به اینکه گونه است چنانکه آدمی در خاك آنچه تصرف کند بصورت مجسّمه درمیآورد ولی خداوند از
خاك آدم میسازد بهمین گونه آنچه آدمی در حروف تصرّف کند بصورت شعر یا خطا به در میآورد ولی خداوند بصورت قرآن
میکند. پس فرق قرآن با سخن مردم همان فرق ایجاد انسان است با ساختن مجسمه و یا دیگر اشکال که انسان میسازد فِیه هُديً
597- 22 -قرآن- 569 - لِلمُتَّقِینَ- 2 مجمع: إبن کثیر خوانده است [فیهی هدي] که در تلفّظ بهاي ضمیر یاء افزوده است. -قرآن- 1
کشف الاسرار: عمر از کعب الاحبار پرسید حقیقت تقوي چیست! گفت: هرگز بزمین خاردار راه رفتهاي که دامن خود جمع کنی و
بآهستگی از میان خارها بیرون روي! اینکه است معنی تقوي. شعر: خل الذّنوب صغیرها || و کبیرها فهو التّقی و اصنع کماش فوق
ار || ض الشّوك یحذر ما رأي لا تحقرن صغیرة || انّ الجبال من الحصی یعنی: از گناه کوچک و بزرگ خودداري کن که تقوي
همین است و مانند کسی باش که بر زمین خارستان میرود و از هر چه میبیند پرهیز میکند گناه کوچک را سبک مشمار که بتدریج
بزرگ میشود همانطور که از سنگریزه کوه درست میشود. روح البیان: تقوي سه درجه دارد. 1- احتراز از گرفتاري همیشگی
بوسیلهي ایمان و اجتناب از کفر. 2- دوري از هر گناه اگرچه صغیره باشد که تقواي مشهور [ صفحه 10 ] همین است. 3- خود را
پاکیزه داشتن از آنچه منصرف از دوست و متوجّه باغیار کند و مراد از آن آیه که در اینکه جمله است [اتَّقُوا اللّهَ حَق تُقاتِه]ِ همین
است یعنی آنطور که شایسته است پرهیزگار باشید و حکایت کردهاند که با یزید بسطامی در بیابان جامهي خود میشست رفیقش
گفت جامه را بر دیوار آن باغ خشک کنیم با یزید گفت بدیوار باغ مردم میخ نباید کوبید گفت بر شاخ درختها میافکنیم گفت
ممکن است بشاخ آسیب رساند. گفت بر علفها بیندازیم گفت بخوراك حیوانات زیان میرسانی آنگاه لباس خود را بر پشت
183 تأویلات کاشانی: متّقین کسانی - انداخت و بآفتاب گرفت تا بخشکید و پس بدیگر روي گرداند تا آنهم بخشکید. -قرآن- 148
هستند که بموجب نهاد و استعداد فطري از شک و تردید درآمدند و صفاي دل و نور فطرت و هشیاري باطنی از نقض پیمان روز
- الست جلوگیرشان شد و همین تقوي مقدّمهي ایمان است که در آیت بعد گفته شده است [الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالغَیب]ِ. -قرآن- 256
291 تفسیر فی ظلال القرآن: تقوي ادراکی است در درون انسان و حالتی در وجدان او که از آن خاصیّتی در آدمی نمودار میشود
که شعور او در باطن و اعمال او در ظاهر یکی میشود و روح او چنان صاف و وابسته بحق میشود که پردهي میان او و عالم غیب
چنان رقیق شود که بتواند مجهولات خود را در وجدان خود دریابد و با معلومات بسنجد و مؤمن بغیب شود. یُؤمِنُونَ بِالغَیب-ِ 3
مجمع: ابو جعفر و عاصم [یؤمنون] با واو بدون همزه خواندهاند و از حضرت امام علی بن موسی [ع] روایت شده است که فرمود: -
22 ایمان بدل پذیرفتن است و همان را بزبان آوردن و مطابق دل و زبان عمل کردن و علما همگی متفقند که اگر کسی را - قرآن- 1
اعتقاد نبود ولی اقرار و عمل داشت منافق است و اگر اقرار هم نداشت کافر است و اگر فقط عمل نداشت فاسق است. فخر: ایمان
پذیرش در دل است و بس. [ صفحه 11 ] روح البیان: غیب یعنی آنچه دور از حس و عقل است و دو گونه است. اوّل آنکه تو از آن
غایبی و آن عالم غیب الغیوب خداوندي است که تو از آن دوري و آن بتو نزدیک که گفته است [نَحن أَقرَب إِلَیه مِن حَبل الوَرِیدِ]
180 دوست نزدیکتر از من بمن است || وین عجبتر - یعنی ما از رگ گردن مردم نزدیکتریم بآنها. سعدي گفته است: -قرآن- 132
که من از وي دورم چکنم با که توان گفت که او || در کنار من و من مهجورم دوّم آنکه او از تو غایب است و آن عالم ارواح و
حقایق ثابتهي عالم است که موجوداتی ثابت هستند از پیش از انسان تا همیشه و چون حواس ظاهري ما رساي بآنها نیست و
نمیتواند آنها را درك کند غایب و پنهان از ما نامیده میشوند. یُقِیمُونَ الصَّلاةَ 4- فخر: یک معنی اینکه جمله اینکه است که
21 کشف الاسرار نوشته است: کوش تا آن ساعت که بنماز - بدرستی مواظب نماز باشند و در آن سستی بخود راه ندهند. -قرآن- 1
درآیی اندیشه با نماز داري و دل با رازپردازي و با ادب باشی و دل از نعمت برگردانی و قدر را ز ولی نعمت بدانی که دون همّت
و مختصر کسی باشد که راز ولی نعمت یافت، و دل مشغول داشت. روح البیان: حکایت کردهاند که عاصم بن یوسف از حاتم زاهد
صفحه 48 از 298
پرسید نماز را چهطور میخوانی! گفت: نزدیک وقت، وضو تکمیل میکنم و در جاي نماز آرام میایستم که گویا تمام اعضاي من در
آرامش و سکون است و میبینم کعبه در برابر پیشانی و مقام ابراهیم برابر سینهي من است و خداوند در بالاي سر من که آنچه در
دلم میگذرد میداند و چنان است که پاهایم بر پل صراط است و بهشت در راست و دوزخ در چپ و مرگ در پشت سر من آماده
است و گمان ندارم که بعد از اینکه نماز زنده بمانم و باز نماز بخوانم. چون تکبیر میگویم و قرائت میخوانم با تفکّر است و [ صفحه
12 ] اندیشه و رکوع و سجود با تواضع و تضرع است و تشهدم با امیدواري انجام میشود و مطابق دستور پیغمبر با اخلاص سلام
میگویم ولی در رد و قبولش دو دل هستم، ترسان و امیدوار سی سال است که نماز من اینکه است. سعدي گوید: که داند چو در
بند حق نیستی || اگر بیوضو در نماز ایستی و مقاتل بن سلمان گفت: پیغمبر در مکّه فقطّ دو رکعت نماز، صبح و دو رکعت نماز
عشا میخواند و پس از معراج نماز پنجگانه معیّن شد. وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ 3- مجمع إبن عبّاس گفته است: یعنی زکات مال خود
32 إبن مسعود گفته است: مقصود مخارج خانواده است. محمّد بن مسلم از امام صادق نقل کرده است: یعنی از - میدهند. -قرآن- 1
آن علم که ما بآنها آموختهایم بدیگران میآموزند. روح البیان: زکات هر چیز مناسب با خود آن است و زکات منزل ساختن اطاقی
است در آن براي میهمان و نیز گفتهاند: زکات و انفاق اهل شریعت مال است و بخشش اهل حقیقت حال است. مثنوي: آن درم
دادن سخی را لایق است || جان سپردن خود سخاي عاشق است سرمایهداران باید مال ببخشند و از محتاجان دریغ نکنند و عابدان
نفس خود بدهند تا از وظایف خدمت کوتاهی نکنند و عارفان دل بسپارند تا از حقیقت مراقبت غافل نباشند و دوستان روح میدهند
و در سرنوشت حوادث مضطرب نمیشوند. وَ بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُونَ 4- روح البیان: کلمهي [هم] جلو تلفّظ شده است تا بفهماند: یقین
31 ابو اللّیث گفته است یقین یا - منحصر است بمسلمین و مانند یهود و مسیحی اختلاف در کیفیّت آخرت ندارند. -قرآن- 1
بوسیلهي نشانه محقّق میشود مثل یقین بآتش از دیدن دود یا بدیدن و مشاهدهي حضوري است و یا بخبر است و شنیدن و یقین
بآخرت بدو وسیله است 1- خبر مخبر صادق 2- بنشانه. و یقین را تقسیم کردهاند بر سه مرتبه: اوّل علم الیقین که براي سالک راه
حق از استدلال و یا کشف و شهود ادراك باطنی فراهم میشود و در دل [ صفحه 13 ] چیزي درمییابد که علم است و یقینی است.
دوّم- عین الیقین یعنی اگر آن مرتبهي اوّل و ادراك باطنی کامل شد و آن موجبات علم در جلو چشم مجسم شد و اخلاق شخص
مطابق با علم او شد و خالص شد اینگونه یقین عینی و ثابت خواهد بود بطوري که تردید و تشکیک دیگران در چنین یقین اثر
نمیکند. سوّم- حق الیقین است یعنی اگر مرتبهي دوّم یقین که عین الیقین است بآن اندازه رسید که خود مورد یقین در برابر حواسّ
شخص سالک مجسم شد و پرده ها از جلو چشمش برداشته شد بدرجهي حق الیقین میرسد که بآنچه یقین دارد آن را محقّق و
نمودار براي خود مییابد چنانکه آن جوان انصاري که پیغمبر حالش را پرسید عرض کرد شب را با یقین برگذار کردم آن حضرت
از علائم یقین او پرسید او گفت: مردم آن عالم را میدیدم که چگونه بعضی در خوشی و دستهاي گرفتارند پیغمبر فرمود: راست
گفتی اینکه است مرتبهي حق الیقین. و نیز گفتهاند: علم الیقین عمل باحکام دین است و اگر کاملتر شد و عمل با اخلاص بود عین
یقین است و اگر عمل کاملتر شد حق الیقین میشود که واقعیّات و نتایج احکام و وظایف انسان نمودار و مشهود میشود و همان
1255- است که در قرآن بپیغمبر خطاب شده است [فَکَشَ فنا عَنکَ غِطاءَكَ فَبَ َ ص رُكَ الیَومَ حَدِیدٌ]. مثنوي گفته است. -قرآن- 1198
اهل صیقل رستهاند از بو و رنگ || هر دمی بینند خوبی بیدرنگ نقش قشر علم را بگذاشتند || رایت علم الیقین افراشتند برترند
از عرش و کرسی و خلا || ساکنان مقعد صدق خدا علم کان نبود ز او بیواسطه || آن نپاید همچو رنگ ماشطه و نیز مردم متیقّن و
اهل یقین را توضیح کردهاند که مرد فکر و استدلال هستند و آنچه دور از حواس و درك آنها باشد با استدلال و فکر ثابت میکنند
و میپذیرند. أُولئِکَ عَلی هُديً مِن رَبِّهِم- 5 فخر: عون بن عبد اللّه گفته است: هدایت و راهنمائی از جانب خدا بسیار است ولی انکه
بتواند راه را بیابد و بر آن باشد کم است چنانکه ستارهي آسمان زیاد است ولی عدّهي معیّن از آن استفاده میکنند و کلمهي -
37 [ صفحه 14 ] [علی] در اینکه جمله اشاره است که مؤمنین بر آن راه راست که خدا بآنها نشان داده است مسلّط هستند و - قرآن- 1
صفحه 49 از 298
هرگز از آن جدا نمیشوند. هُم المُفلِحُونَ 5- روح البیان: فلاح و رستگاري باین سه حالت آدمی خلاصه میشود: 1- چیره شدن بر
قواي نفسانی که در نتیجه پی آن خواستهها نمیرود و بوسوسهي شیطان گرفتار نمیشود و از همنشین بد دوري میکند 2- نجات از
کفر یعنی بگمراهی و بدعت و غرور و ضعف ایمان گرفتار نمیشود 3- بقاء در سلطنت دائم که دیگر زوال و انتقال و اندوه و پیري
19 گر همیخواهی که بفروزي چو روز || هستی همچون شب خود را - و بیماري و حجاب نخواهد داشت و مثنوي گفته. -قرآن- 1
بسوز هستیت در هست آن هستی نواز || همچو مس در کیمیا اندر گداز تاویلات کاشانی: یعنی آنها که تقوي پیشه کردهاند و براه
راست میروند آماده هستند براي رستگاري آخرت و بمناسبت آیندهي ثابت و معیّن از هم اکنون رستگار هستند. سخن ما: آیت 6
جمله [هُديً مِن رَبِّهِم] شاید اشاره باشد به اینکه که ایمان و عمل بوظائف موجب ملکهي نفسانی حقپّرستی میشود که همیشه براه
249- 46 -قرآن- 217 - راست میروند چنانکه در آیت دیگر است [من جاهد فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا] -قرآن- 23
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 6 تا 7
154 إِن الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُونَ [ 6] خَتَمَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی - 90 -قرآن- 122 - -قرآن- 68
213 غشاوة مصدر است بمعنی با پرده چیزي را پوشاندن و با هر - سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم عَذاب عَظِیم [ 7] -قرآن- 1
سه حرکت غین بمعنی پرده و وسیلهي پوشاندن. ترجمه: اي محمّد آنها که کافر هستند [با تو سازگار نیستند] خواه [از آن خطر که
در پیش دارند] بترسانیشان یادم نزنی که مؤمن نمیشوند [چون براي دوري از حق]ّ خدا مهري بر دلشان نهاده است که گوش و
چشم آنها را در پرده کرده است [که نه آمادهي [ صفحه 15 ] پند شنیدن هستند و نه میتوانند ببینند دیگران چه میکنند و یاد بگیرند]
و براي آنها عذاب سخت آماده است. سخن مفسرین: إِن الَّذِینَ کَفَرُوا 6. روح البیان: بغوي گفته است. چهار جور کفر تشخیص
دادهاند: 1- کفر از نادانی که حق را نمیشناسد 2- کفر انکاري که بدل میداند و بزبان انکاري میکند میگویند: شیطان چنین کافري
است 3- کفر نفاقی که بزبان میپذیرد و در دل رد میکند مثل دینهاي مصلحتی 4- کفر عنادي. یعنی بمنظور سرکشی و مخالفت
تسلیم نمیشود که حق را بشنود و بپذیرد مثل آنها که با پیغمبر معارضه میکردند و با بلند کردن آواز و دستزدن دیگران را هم از
شنیدن قرآن باز میداشتند أَ أَنذَرتَهُم 6- مجمع: [انذرتهم] با یک همزه نیز قرائت شده است و هم با مد همزهي اوّل و لین همزهي
557 خَتَمَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ 6 مجمع: -قرآن- - 40 -قرآن- 542 - دوّم قرائت کردهاند. -قرآن- 14
82-1 کلمهي [غشاوه] چند جور قرائت شده است 1- با کسر غین و رفع تا و هم نصب تا 2- ضم غین که منقول از حسن بصري
است 3- فتح غین 4- غشوة بدون الف و معنی قلب همان است که [فؤاد] نیز مینامند و مقصود عقل و نیروي ادراك است روح
البیان: سیّد در کتاب تعریفات گفته است: قلب لطیفهاي است ربّانی که با اینکه عضلهي درونی وابستگی دارد و همان حقیقت آدمی
است که در آیهي دیگري آمده است [إِن فِی ذلِکَ لَذِکري لِمَن کانَ لَه قَلب]ٌ و معلوم است که مقصود همان نیروي عاقله است.
507 نیست اینکه پیکر مخروطی دل || بلکه هست اینکه قفس - جامی در اینکه شعر دل را خوب توصیف کرده است. -قرآن- 452
طوطی دل گر تو طوطی ز قفس نشناسی || بخدا ناس نئی نشناسی علماي اخلاق گفتهاند: آنچه موجب مهر بر دل میشود و
پردهاي در جلو چشم و گوش، اصرار بر گناه و غفلت از خدا و محکم کردن سر کیسهي پول و مضایقه در احسان بفقرا است.
روایت است که پیغمبر فرمود: دل مانند آئینه زنک میزند آن را جلا دهید [ صفحه 16 ] و فرموده: ریشهي گناهان آز است و حسد و
گردن فرازي که از آن شش گناه میروید: سیري. خواب. تنبلی. دوستی سرمایه، جاهطلبی، میل بفرماند هی و شیخ نجم الدّین در
تأویلات گفته است: در مهر نهادن بر دل اشاره است بسرنوشت آدمی در سعادت و شقاوت طبق حکمت چنانکه گفته: [فمنهم شقیّ
و سعید] امّا دریچههاي دل بسوي عالم غیب باز است بواسطهي آن ذرات که در روز الست بآنها خطاب شده و اجابت کردهاند. پس
براي هر کس راه هست ولی بعضی خود را از آن محروم کردهاند. کشف الاسرار نوشته: حقیقت کفر پوشیدن است و بیگانه را بآن
صفحه 50 از 298
کافر گویند که نعمتهاي خداوند بر خود بپوشد. و نعمتهاي اللّه سه قسم است. یکی نعمت بیرونی چون جاه و مال و دیگر نعمت
بدنی چون صحّت و قوّت دیگر نعمت نفس چون عقل و فطنت. و نعمت نفس تمامتر و عظیمتر است و بر حسب اینکه تقسیم شکر
و کفر نهادند پس کفر عظیم آن است که مقابل نعمت نفس است و کافر مطلق بر وي افتد که نعمت نفس را کفران آرد که حاصل
وي بجحود وحدانیّت و نبوّت و شرائع باز میگردد. سخن ما: 1- آیت 6 نشان میدهد که نتیجهي فرار از گوش دادن بسخن حقّ
لیاقت راه راست پیدا کردن را از آدمی میگیرد. 2- آیت 7 کلمهي [ختم] کنایهایست که اینگونه مردم بآن جا میرسند که دل و
چشم و گوششان چو صندوق سر بمهري میشود و راهی براي دریافت حق ندارند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 8 تا 20
154 وَ مِنَ النّاس مَن یَقُول آمَنّا بِاللّه وَ بِالیَوم الآخِرِ وَ ما هُم بِمُؤمِنِینَ [ 8] یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما - 90 -قرآن- 122 - -قرآن- 68
یَخدَعُونَ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُونَ [ 9] فِی قُلُوبِهِم مَرَض فَزادَهُم اللّه مَرَضاً وَ لَهُم عَذاب أَلِیم بِما کانُوا یَکذِبُونَ [ 10 ] وَ إِذا قِیلَ لَهُم لا
461 وَ إِذا قِیلَ لَهُم آمِنُوا - تُفسِدُوا فِی الَأرض قالُوا إِنَّما نَحن مُصلِحُونَ [ 11 ] أَلا إِنَّهُم هُم المُفسِدُونَ وَ لکِن لا یَشعُرُونَ [ 12 ] -قرآن- 1
کَما آمَنَ النّاس قالُوا أَ نُؤمِن کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُم هُم السُّفَهاءُ وَ لکِن لا یَعلَمُونَ [ 13 ] وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا
إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم إِنَّما نَحن مُستَهزِؤُنَ [ 14 ] اللّه یَستَهزِئ بِهِم وَ یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ [ 15 ] أُولئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوُا
الضَّلالَۀَ بِالهُدي فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وَ ما کانُوا مُهتَدِینَ [ 16 ] مَثَلُهُم کَمَثَل الَّذِي استَوقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَت ما حَولَه ذَهَبَ اللّه بِنُورِهِم وَ
632 صُمٌّ بُکم عُمی فَهُم لا یَرجِعُونَ [ 18 ] أَو کَ َ ص یِّب مِنَ السَّماءِ فِیه ظُلُمات وَ رَعدٌ وَ - تَرَکَهُم فِی ظُلُمات لا یُبصِ رُونَ [ 17 ] -قرآن- 1
بَرق یَجعَلُونَ أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم مِنَ الصَّواعِق حَ ذَرَ المَوت وَ اللّه مُحِیطٌ بِالکافِرِینَ [ 19 ] یَکادُ البَرق یَخطَف أَبصارَهُم کُلَّما أَضاءَ لَهُم
440 [ صفحه - مَشَوا فِیه وَ إِذا أَظلَمَ عَلَیهِم قامُوا وَ لَو شاءَ اللّه لَذَهَبَ بِسَ معِهِم وَ أَبصارِهِم إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 20 ] -قرآن- 1
17 ] معنی لغات: یُخادِعُونَ- میپوشند، گول میزنند. أَنفُسَ هُم- خودشان را طغیان- گزاف و سرکشی: یَعمَهُونَ- از مصدر عمه با
دور و بر، اطراف، -« حول » . فتح عین و میم بمعنی تحیر و سرگردانی. استَوقَدَ- آتش افروخت. أَضاءَت- پرتو افکند و روشن کرد
- 118 -قرآن- 184 - 64 -قرآن- 107 - 25 -قرآن- 53 - چهار جانب. بمعنی سال و نیرو هم هست که اینجا بمعنی اوّل است -قرآن- 13
219 [ صفحه 18 ] صم-ّ کرها و آنها که نمیشنوند. بکم- گنگها و مفرد آن ابکم است. عمی- جمع اعمی یعنی - -193 قرآن- 211
کورها. صیّب- ابر باراندار و باران سخت و تند. یخطف- از مصدر خطف ربودن و خیره کردن چشم. مشوا- از مصدر مشی بمعنی
راه رفتن اصابع- جمع اصبع با کسر همزه و سکون صاد بمعنی انگشت. جهت نزول: مجمع البیان: اینکه آیات براي عدّهاي از
منافقین که بیشتر آنها یهودي بودند مثل عبد اللّه بن ابی سلول و معتّب بن قشیر و دیگران نازل شده است. ترجمه: پارهاي از مردم
گویند: ما مسلمانیم و بخدا و روز بازپسین مؤمن شدیم با اینکه آنها مؤمن نیستند [و بپندار خود] 9 خدا و مؤمنین را گول میزنند ولی
[نه چنین است که] خویشتن را گول میزنند و خود نمیفهمند 10 اینان بدل بیمارند [که پند پذیر نیستند] و خدا بیماريشان فزون
کند و آزاري دردناك دارند چون سخن حق دروغ پندارند. 11 و اگر بآنان گویند تباهکار نباشید [و گناه نکنید و جلوگیر دین
دیگران نشوید] گویند: ما جز درستکار نباشیم. 12 ولی بدانید که البتّه تباهکارند و خود نمیفهمند. 13 و چون بآنان گویند: بمانند
مردمان مؤمن شوید گویند: مگر شود که چون بیخردان ایمان پذیریم! لکن خود بیخردند و خبر ندارند. 14 چه چون با مسلمانان رو
برو شوند گویند: مسلمان شدیم و چون با همکیشان شیطانی خود بخلوت روند گویند: ما با شمائیم و اینان را بمسخره گیریم. 15
لکن خدا اینان را مسخره میکند که بطغیان و سرکشی ایشان کومک کند تا بکار خود سرگردان فرو بمانند. 16 اینکه منافقین
سوداگر زیان دیدهاند که گمراهی را بجاي راه راست پیش گرفتهاند و هرگز وسیلهي هدایت براي آنها نیست. 17 داستان اینکه
مردم داستان آن کسی است که در شب تار در بیابان آتشی بر افروزد و چون دور و بر خود روشن کند خدا روشنی آن ببرد و در
صفحه 51 از 298
تاریکی رهایش کند که هیچ نبیند. 18 اینکه کافران کر و کور و [ صفحه 19 ] گنگ هستند و راه برگشت ندارند. 19 باز کار ایشان
را قیاس کنید با آنکه شب تاریک دچار رگبار سخت بشود و برق چشمش را خیره کند و صداي رعد و تندر گوشش را فشار بدهد
که مرگ را جلو چشم خود بیند و از ترس انگشت بر گوش گذارد و راه بجائی نبرد و گاه بروشنی برق دو قدم جلو نهد و باز بجاي
خود خشک شود چون خدا چیرهي بر کافران است. 20 و شود که خدا اینکه چشم و گوش را هم ازو بگیرد و بیچارهاش کند. چون
53 کشف الاسرار: إبن سیرین گفته است: اینکه - خدا بر همه چیز توانا است. سخن مفسّرین: وَ مِنَ النّاس مَن یَقُول آمَنّا. -قرآن- 15
آیه ضربت سختی بر آن منافقین بود چون دروغ و نفاق آنها را آشکار کرده و آنها را رسوا نموده و از هیچ آیت قرآن باین اندازه
نترسیدهاند. وَ ما یَخدَعُونَ إِلّا أَنفُسَهُم 9- مجمع- إبن کثیر و ابو عمرو [ما یخادعون] خواندهاند و دیگران [یخدعون] قرائت کردهاند.
35 روح البیان: اینکه مخادعه و تزویرشان میوهي نفاقی است که در دل دارند فِی قُلُوبِهِم مَرَض-ٌ 10 بیماري دل یا بواسطه - -قرآن- 1
دین است مثل کفر و انکار حقایق دین یا از نظر اخلاق اجتماعی است مثل کینه و حسد و کبر و ممکن است از جهت اخلاق
107 فَزادَهُم اللّه مَرَضاً 10 - مجمع: ابو مسلم گفته است: اینکه جمله نفرین - نفسانی باشد. مثل ترس و بخل و حرص. -قرآن- 83
است بمنظور راهنمائی مردم که براي اشخاص منحرف نفرین لازم است. ممکن است بگوئیم چون دلشان بیمار است خود موجب
افزایش مرض است مانند مزاج ضعیف که نیروي مقاومت مرض ندارد و بتدریج مزمن میشود و ما در ترجمه همینطور معنی
27 فخر: روایت شده است پیغمبر سوار بر الاغی بود در راه بعبد اللّه بن ابی سلول رسید او گفت: اي محمّد از راه - کردیم. -قرآن- 1
من دور شو که بوي خر تو من را آزار [ صفحه 20 ] میکند یکی از یاران آن حضرت عرض کرد: اینکه مرد را ببخش که انتظار
داشت رئیس اینکه شهر بشود آمدن شما به اینکه جا او را مأیوس کرد. از اینکه جهت بعضی گفتهاند مقصود از بیماري دل ناراحتی
و رنج ریاست و شخصیّت آنها است که هر چه اسلام قوي میشد بیماري آنها هم زیاد میشد. بِما کانُوا یَکذِبُونَ 10 - مجمع: قاریهاي
23 روح البیان: سه جور - کوفه با فتح یا و تخفیف ذال خواندهاند و دیگران [یکذّبون] با ضم یاء و تشدید ذال خواندهاند. -قرآن- 1
دروغ تصویب شده است اوّل- در جنگ که گفتهاند [الحرب خدعۀ] یعنی جنگ با فریب پیش میرود. دوّم- براي رفع کینهي میان
دو نفر. سوّم- در معاشرت مرد و زن براي بدست آوردن دل یکدیگر تا آنجا که موجب گولزدن نشود، و اینکه مثل: دروغ
مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز است. براي مصلحت دیگران درست است نه منفعت خود، و سعدي همین را گفته است. تا
نیک ندانی که سخن عین صواب است || باید که بگفتن دهن از هم نگشائی گر راست سخن گوئی و در بند بمانی || به ز آن که
دروغت دهد از بند رهائی مثنوي گفته است: صبح کاذب کاروانها را زده است || که ببوي روز بیرون آمده است صبح کاذب
خلق را رهبر مباد || کو دهد بس کاروانها را بباد مجمع: ابو مسلم اصفهانی گفته است: بقرائت [یکذّبون] با ضم یاء و تشدید ذال
ممکن است جمله را چنین معنی کنیم: زیادي عذاب و بیماري آنها بواسطهي تکذیب فرمودهي پیغمبر ص است و هم ممکن است
آن دروغ که بعذاب الیم مجازات میشود نفاق باشد و دروغ در اظهار اسلام. وَ إِذا قِیلَ لَهُم 11 - مجمع: کسائی [قیل] با ضم قاف و
21 [ صفحه 21 ] و - کسر یا خوانده است و از یعقوب نیز اینکه قرائت نقل شده است و کلمات دیگر همانند [شیئی و حیل -قرآن- 1
غیض و سیق و حیی] را نیز با ضم اوّل و کسر دوّم خوانده است. أَلا إِنَّهُم هُم المُفسِدُونَ وَ لکِن لا یَشعُرُونَ 12 - خلاصهي روح البیان
58 کسی را که پندار در سر بود || مپندار هرگز که حق بشنود ز علمش ملال آید از وعظ ننک|| - سعدي گفته است: -قرآن- 1
شقایق بباران نروید ز سنک مثنوي گفته است: اي که خود را شیر یزدان خواندهاي || سالها شد با سگی در ماندهاي چون کند
اینکه سک براي تو شکار ||! چون شکار سک شدستی آشکار هُم السُّفَهاءُ 13 - مجمع: براي آن سفیه هستند که مانند بیخردان
مال خود تلف میکنند و میپندارند از آن سود بردهاند اینکه منافقین بواسطهي گناه تکذیب، دین خود را نابود کردند و پنداشتند
18 إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا 6- روح البیان: عبد اللّه بن ابی روزي براهی میرفت با حضرت علی [ع] و ابو بکر - بصلاح میروند. -قرآن- 1
و عمر برخورد دست اینکه دو نفر را گرفت و اظهار دوستی و قدردانی از خدمات آنها باسلام کرد. سپس دست علی را گرفت و از
صفحه 52 از 298
خویشاوندي آن حضرت با پیغمبر و کوشش او در اسلام سخن گفت، آن حضرت خویشاوندي آن حضرت با پیغمبر و کوشش او
در اسلام سخن گفت، آن حضرت فرمود: اي عبد اللّه خدا را بنظر بیاور و از نفاق بپرهیز. او گفت: اي ابو الحسن چرا چنین
میگوئی سوگند بخدا ایمان و عقیدهي ما مثل شما است. چون از یکدیگر جدا شدند او با یاران خودش گفت هر وقت با اینها
مصادف میشوید اینکه جور مغرورشان کنید. و چون اصحاب پیغمبر گفتگوي خود را با عبد اللّه بعرض رساندند اینکه آیه نازل
30 وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم 4- مجمع: حجازیها واو [خلوا] را مجرور کردهاند و همزهي [الی] را ساقط کردهاند و - شد. -قرآن- 1
34 [ صفحه 22 ] روح البیان: معنی جمله اینکه است: چون میروند نزد یاران شیطان - باین صورت تلفّظ کردهاند [خلولی]. -قرآن- 1
صفت خود که از اسرار نهانی خبر میدادند و بیمارها را دارو میکردند. ضحاك گفته است: هر قبیلهاي غیبگوئی داشته است:
کعب بن اشرف در بنی قریظه بوده ابو برده در بنی اسلم بود عبد الدّار غیبگوي قبیلهي جهینه بود و عوف بن عامر براي بنی اسد
غیب گوئی میکرد و علّت اینکه غیبگوها بکلمهي شیاطین نامیده شدهاند اینکه است که اعراب میپنداشتند. غیبگوها هر کدام
شیطانی دارند که اسرار و راه معالجهي بیماري را یاد میدهند. اللّه یَستَهزِئ بِهِم 15 - مفسّرین اینکه جمله را چنین توضیح کردهاند:
26 چون منافقین بیاران خود میگفتند: ما اینها را استهزا میکنیم در برابر استهزاي آنها استهزاي خدا است یعنی که - -قرآن- 1
سزائی است از سوي حق براي مجازات آنها باین طور که اوّل مرتبه بواسطهي ورود پیغمبر از مقام و شخصیّت خود سقوط کردند
دیگر اینکه راز آنها را قرآن آشکار میکرد و رسوا و شرمنده میشدند. براي مرتبهي سوّم در عالم ابدي گرفتاري همیشگی است
که در منظرهي مسلمانان گرفتار هستند و از خوشی آنها در آزار. مجمع: ممکن است مقصور از استهزاء خدا اینکه باشد: آنها اظهار
اسلام میکردند مردم هم موظف بودند بظاهر با آنها مانند مسلمین رفتار کنند ولی از مزایاي معنوي اسلام محروم بودند. أُولئِکَ
الَّذِینَ اشتَرَوُا الضَّلالَۀَ 16 - مجمع: عموم قاریها با ضم واو خواندهاند مگر یحیی بن یعمر که [اشتروا ال ّ ض لالۀ] با کسر واو خوانده
26 هدایت دادند گمراهی - 42 فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم 16 - فخر: یعنی معاملهي آنها سود نکرد زیرا: -قرآن- 1 - است. -قرآن- 1
خریدند، اطاعت دادند، معصیت خریدند، همکاري دادند اختلاف و دو دستگی خریدند، آسایش دادند ترس و نگرانی خریدند،
سنّت و روش خوب داند، بدعت و آئین ناپسند خریدند. [ صفحه 23 ] استَوقَدَ ناراً 17 - مجمع: سعید بن جبیر گفته است: اینکه جمله
براي یهود نازل شد که انتظار داشتند پیغمبر بجنک برود و کشته شود چون آن حضرت روانه شد نهان خود را آشکار کردند و
چون بیرون شدن پیغمبر از مدینه روزنهي امید و موجب روشنی در کار آنها بود با پایان جنک و شکست دشمن مسلمین اینکه
روزنه بسته شد و براي آنها ظلمات و تیرگی و آوازهي شکست دشمن و چیرگی مسلمانان تندرو صاعقهاي بود آسمانی که خوف
16 لا یُبصِ رُونَ 17 - چون حیوانات در تاریکی شب میتوانند به بینند اینکه جمله اشاره است که - مرگ براي آنها بود. -قرآن- 1
14 أَو کَ َ ص یِّب مِنَ السَّماءِ فِیهِ - منافقین از اینکه حیوانات بدتر هستند که چون در تاریکی نفاق گرفتار شدند نابینا هستند. -قرآن- 1
ظُلُمات 19 - مجمع: لام [ظلمات] با فتح و کسر نیز قرائت شده است و چنین تأویل شده. هدایت و احکام پیغمبر باران رحمت بود. و
براي آنها که تسلیم نبودند موجب آزار و ناراحتی بود. احکام پیغمبر برق و موجب روشنی بود امّا براي مردم نالایق شنیدن کلمات
بجاي صداي تندرو دیدن مسلمانان صاعقهي خیره کننده و برق سوزان بود. خودنمائی باسلام و آمیزش با مسلمانان آسایش چند
روزهاي بود که براي آنها برق و روشنی بود و دوامی نداشت و باز در تاریکی و ترس و بیگانگی و کنارهگیري از مردم سرگردان
47 عبد اللّه مسعود گفت: دو نفر منافق از مدینه فرار کردند و شب در بیابان گرفتار رعد و برق و باران شدند و - شدند. -قرآن- 1
آواز تندر آنها را آزار میکرد که گوش خود را از ترس با انگشت میگرفتند. و چون برق روشن میشد دو قدم میرفتند باز تاریکی
آنها را بیچاره میکرد در آن حال سختی با یکدیگر گفتند ایکاش شب زود بسر- آید و ما برویم و دست در دست پیغمبر نهیم و از
اینکه گرفتاري آسوده شویم. آنها برگشتند و مسلمان با ایمان شدند و در اینکه آیه منافقین تشبیه شدهاند بحال موقت آن دو نفر در
بیابان. [ صفحه 24 ] در تأویلات گفته است: اینکه آیه مردم را دو دسته کرده است: کافران که استعداد خود را از دست دادهاند و
صفحه 53 از 298
امید رستگاري براي آنها نیست دیگر منافقین هستند که براي آنها مختصر روشنی هست ولی خواستههاشان جلوگیر پیشرفت آنها
است. و در اینکه تقسیم بدو دسته اشاره است به اینکه که دستهي دوم ممکن است از همنشینی با مسلمانان راه خود بیابند و رستگار
شوند. باز کاشانی در تأویلات براي توصیف منافقین که ایمان ندارند و کافر هستند میگوید: بدان که کفر یعنی پردهاي در جلو دل
و اینکه پرده اگر جلو حق را گرفت موجب شرك خواهد شد و اگر مانع دین شد موجب محرومیّت از راه مستقیم میشود و دل
یهود و نصاري و همهي اهل کتاب باین پرده پوشیده شده است. دستهي اوّل که دلشان بپرده و حجاب از حق است از دین هم
محجوب و محروم هستند. و لیکن دستهي دوّم که از دین محروم هستند ممکن است از حق محروم نباشند چون وقتی که حجاب دل
را بردارند شاید که دین را بپذیرند و تا اینکه حجاب دین دل آنها را پوشانده است در ادعاء ایمان دروغ میگویند پس توصیف
آنها بکفر براي آن است که آنها ادعاء میکردند دل ما پوشیده نیست در صورتی که هنوز هر دو مانع را از جلو دل خود
36 برق آفل - برنداشتهاند. یَکادُ البَرق یَخطَف أَبصارَهُم 20 - مثنوي با اشاره چگونگی اینکه برق را چنین سروده است: -قرآن- 1
باشد و بس بیوفا || آفل از باقی نداند بیصفا برق خندد بر که میخندد بگو || بر کسی که دل نهد بر مهر او برق را خود یخطف
الأبصار دان || نور باقی را همه ابصار دان سخن ما: آیت ده [فَزادَهُم اللّه مَرَضاً] شاید اشاره باشد که چون بدل بیمارند و کج
49 [ صفحه 25 ] میشود بمانند آدم مریض که اگر - اندیش خواه و ناخواه بواسطهي پایداري بر آن بیماري دلشان افزون -قرآن- 20
جلوگیري بیماري خود نکند بنیه و مزاج او ضعیف میشود و بیماریش افزون میگردد، پس اینکه گونه مردم چون دل با حق ندارند
بیماري دلشان را خدا افزون میکند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 21 تا 25
154 یا أَیُّهَا النّاس اعبُدُوا رَبَّکُ م الَّذِي خَلَقَکُم وَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ [ 21 ] الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ - 90 -قرآن- 122 - -قرآن- 68
الَأرضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجَ بِه مِنَ الثَّمَرات رِزقاً لَکُم فَلا تَجعَلُوا لِلّه أَنداداً وَ أَنتُم تَعلَمُونَ [ 22 ] وَ إِن کُنتُم
فِی رَیب مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه وَ ادعُوا شُهَداءَکُم مِن دُونِ اللّه إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 23 ] فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا
فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِینَ [ 24 ] وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات أَن لَهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا
- [ الَأنهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنها مِن ثَمَرَةٍ رِزقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقنا مِن قَبل وَ أُتُوا بِه مُتَشابِهاً وَ لَهُم فِیها أَزواج مُطَهَّرَةٌ وَ هُم فِیها خالِدُونَ [ 25
جمع [ صفحه 26 ] ندّ بر وزن فعل بکسر فاء -« انداد » . دوشک و آنچه بگسترند و بر آن بخوابند « فراش » : 905 معنی لغات - قرآن- 1
فعل -« اوتوا » . آتشگیره و آنچه وسیلهي افروختن آتش است -« وقود » . گمان و شور دل -« ریب » .. بمعنی همانند و نظیر و همتا
مجهول از مصدر ایتاء بمعنی بخشیدن. ترجمه: 21 اي مردم پرستش کنید پروردگار خود را همان که آفریده است شما و مردم پیش
از شما را تا شاید پرهیزگار باشید. 22 همانکه زمین را براي شما جاي آسایش کرد و آسمان را چون ساختمانی نمود و از آن باران
فرود آورد که میوههاي روزي شما از آن بیرون آرد پس فهمیده و دانسته براي او همانند درست نکنید. 23 و اگر در آنچه ببندهي
خود فرو فرستادیم دو دل هستید [و قرآن را باور ندارید] پس یک سوره بمانند آن بیارید و گواهانی جز خدا براي خود بیابید اگر
در دعوي خود راستگو باشید! 24 و اگر نتوانستید بمانند اینکه بیاورید و هرگز نتوانید پس خود را از آتشی دور کنید که هیزم آن
آدم است و سنک، آماده شده براي کافران. 25 اي محمّد نوید بده بآنان که مؤمن شدند و کارهاي شایسته کردند برايشان بهشتی
باشد رودها از آن روان و هر آنچه از میوهي آن بخورند بگویند: اینها همان است که پیش از اینکه روزي ما بود و بسرنوشت ما
کرده بودند و همه چیز همانند بایشان دهند [که از هیچ روي میان آنها جدائی نباشد و نه خانه به از خوراك و نه پوشاك به از
خوابگاه همه چیز آنجا مناسب است و خوب که بد و ناپسند ندارد] و آنجا برايشان همسرانی پاك باشد و جاودان بآن بمانند.
35 آنچه بقرآن [یا أَیُّهَا النّاس]ُ گفته شده - سخن مفسّرین: یا أَیُّهَا النّاس 21 - مجمع: إبن عباس و حسن بصري گفتهاند: -قرآن- 15
صفحه 54 از 298
35 اعبُدُوا رَبَّکُم 21 - کشف الاسرار. آن شب که در عقبه [تپهاي است براه مکّه بمدینه] - است بمکه نازل شده است. -قرآن- 13
19 اسعد بن زراره بپا خواست و گفت. اي پیغمبر براي خدا و - عدهاي با پیغمبر بیعت کردند و مشهور بلیله العقبه شد. -قرآن- 1
خودت و یارانت پیمانی با ما برقرار کن فرمود: با شما قرار میگذارم که خدا را بپرستید و شریک در [ صفحه 27 ] آفرینش فرض
نکنید و من را مثل خود و فرزندانتان نگاهداري کنید و براي یارانم از شما پیمان میگیرم که آنچه در اختیار دارید با آنها مساوات
کنید آن مردم گفتند: براي ما که طرف اینکه پیمان هستیم چه خواهد بود! پیغمبر ص فرمود: بهشت، عرض کردند دست خود را
دراز کن تا با تو بیعت کنیم. و در کشف نوشته: خواجهي انصاري گفته است: الهی گرزارم در تو زاریدن خوش است ور نازم بتو
نازیدن خوش است، الهی شاد بدانم که بدرگاه تو میزارم بر امید آنکه روزي در میدان فضل بتو نازم. تو فامن پذیري و من فاتو
پردازم، یک نظر در من نگري و دو گیتی بآب اندازم. فخر: در آیه که گفته شده است: آن را بپرستید که شما را آفریده است و
زمین و آسمان را گسترده و افراشته است براي نشاندادن راه توحید است بمطالعهي در خود و دیگر آفریدهها: 1- مطالعهي در خود
بوسیلهي فکر در موجب پیدایش انسان که اینکه علم و قدرت و ارادهي او و فرماندهی بر موجودات از کجا است و که باو داده
است! 2- مطالعهي در جهان توجّه است بپیدایش زمین و آسمان برف و باران و دیگر وسائل حیاتی آدمی که اگر شما مردم دقیق
شوید میتوانید خدا را بشناسید و از شرك بپرهیزید. روح البیان: [یا أَیُّهَا النّاس]ُ یعنی اي همدم و مونس من فراموش مکن آن روز
را که با من انس داشتی و در حضور بودي و جملهي [اعبدوا] یعنی اي کافران خداپرست شوید، اي گناهکاران فرمانبر باشید، اي
منافقین اخلاص پیشه کنید اي فرمانبران در طاعت و عبادت پایدار بمانید. و معنی عبادت بکار بردن توانائی است در فرمانبردن و
36 طنطاوي: علوم طبیعی راهنماي بتوحید است [هربرت اسپنر] انگلیسی متوفاي سال 1903 میلادي - دوري از معصیت. -قرآن- 14
گفته است. علوم طبیعی مخالف با دین نیست بلکه اعراض از آن مخالفت با دین است. و از استاد [هکسلی] نقل کرده است. علوم
طبیعی با دین [ صفحه 28 ] همزاد هستند که اگر یکی از دیگري جدا شد هر دو نابود شوند. لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ: روح البیان: اینکه جمله را
که بعد از امر بعبادت آورده شده است اشاره دانستهاند باین که آخر درجهي کمال سالک تقوي است یعنی دوري از هر چیز غیر از
خدا و کلمهي [لعل]ّ اشاره است که عابد نباید مغرور بعبادت خود شود بلکه باید همیشه با ترس و امید باشد سعدي گفته است: -
23 اگر مردي از مردي خود مگوي || نه هر شهسواري بدر برد گوي فَلا تَجعَلُوا لِلّه أَنداداً- 22 روح البیان: مفاد اینکه - قرآن- 1
32 اگر عزّ و جاه است اگر ذلّ و قید || من از حق شناسم نه از عمر و زید کشف - جمله را سعدي چنین گفته است: -قرآن- 1
الاسرار: شبلی بغدادي بر منبر مردم را وعظ میکرد و از قیامت میگفت و میگریستند ابو الحسن نوري بر آنجا گذر کرد و گفت:
اینقدر مردم را میازار که آن روز چندان دراز نیست با دو کلمه برگذار میشود و بس. من تو را بودم. تو که را بودي! فَأتُوا بِسُورَةٍ
مِن مِثلِه 23 - فخر: اینکه جملهها معجزهي مهم پیغمبر و موجب بیچارگی مخالفین بود چون با عداوت شدید عرب و اتّخاذ وسائل
متنوّع و دادن جان و مال براي نابودي آن حضرت در اینکه موقع که او بمعارضه دعوتشان میکند و آنها ساکت مینشینند و دم
نمیزنند بزرگتر دلیل بر عجز آنها است و نیز با آنکه پیغمبر در عقل و حلم و حزم و مواظبت از کوچکترین گفتار و کردار خود نظیر
و منکر نداشت اینکه ادعا خود کاشف از کمال اطمینان آن حضرت بود بر ناتوانی کافران و عجزشان از گفتن سخنی مانند قرآن و
همین اقدام و معارضه معجزهي دیگر بود که موجب عظمت بیشتر در نظر مخالفین شد و باز اظهار آن حضرت در دنبالهي اینکه
سخنها که عاجز هستید و نمیتوانید همانند قرآن بیاورید تفوّق دیگري بود از آن حضرت بر آنها و بیچارگی بیشتر آن مردم که
اطمینان پیغمبر و عجز آنها را نمودار کرد و همانطور که در زمان خودش با اینکه مطالبه مخالفین را عاجز کرد در دورههاي بعد هم
31 [ صفحه 29 ] و مدّعیان نبوّت آمدند و رفتند و دم نزدند. وَ ادعُوا شُهَداءَکُم مِن دُونِ اللّه 23 - مجمع: 1- إبن - مخالفین -قرآن- 1
عباس گفت: یعنی بخوانید یاران غیر خداوند خود را بر دروغ پنداشتن قرآن 2- فرّاء گفته است: خدایان و بتهاي خود را دعوت
42 عبده: اینکه جمله میفهماند: خدا براي - کنید 3- مجاهد گفته است: گواهانی براي خود بخواهید که غیر خدا باشد. -قرآن- 1
صفحه 55 از 298
پیغمبر قرآن را شاهد فرستاد. شما اگر راست میگوئید شاهد دیگري براي خود بیاورید. وَقُودُهَا النّاس وَ الحِجارَةُ- فخر: اینکه جمله
33 تأویلات - اشاره است به اینکه که سنگهاي معبود و بت شما آتشگیرهي خود شما خواهد شد و با یکدیگر میسوزید. -قرآن- 1
کاشانی- پس از تلخیص: مقصود از حجاره موجودات پست و فانی است مثل جاه و مال که شرارهاي از آتش حقیقی و قهر
خداوندي است و در انسان بصورت غضب نمودار شده است و موجب دشمنی افراد است با یکدگر و چون دلبستگی بآنها روان
آدمی را طوري بصورت خود تبدیل میکند که دل بشکل آنها نمودار میشود پس همین علاقه و دلبستگی مفرط آتشی است سرشته
با روان آدمی که بواسطه دون همّتی و نظر بجاه و مال بمنزلهي سنگ آتش زنه است و خاصیّت تولید آتش که وسیلهي سوختن
خواهد بود چنانکه روایت است از پیغمبر. آدمی محشور و همدم میشود با آنچه دلبستهي آن است اگرچه پارهي سنگی باشد. وَ بَشِّرِ
الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات-ِ ابو الفتوح: از علی [ع] روایت شده است. عمل صالح نماز شبانه روزي است. عبد اللّه عبّاس گفته
54 روح البیان: معاذ بن جبل گفت: عمل صالح آن است که با علم و صبر و - است: آن عمل که با ریا و خودنمائی نباشد. -قرآن- 1
اخلاص انجام شود دیگري گفته است: عمل صالح یعنی ردّ امانت. سهل گفته است اگر عمل مطابق با سنّت پیغمبر بود صالح است
و اگر از طریق بدعت بود صالح نیست. مثنوي [ صفحه 30 ] گفته است: آب صبرت جوي آب خلد شد || جوي بشر خلد مهر تو
است و ودّ ذوق طاعت گشت جوي انگبین || مستی و شوق تو جوي خمر بین اینکه سببها چون بفرمان تو بود || چارجو هم مر تو
را فرمان نمود تفسیر صافی: روایت است که اینکه آیه در شأن حمزه و حارثه پسران عبد المطّلب و علی و جعفر پسران ابو طالب
عمو و عموزادههاي پیغمبر نازل شده است: صفی علیشاه: اینکه نشانه بهر آن باشد که بود || سخت مألوف و مناسب با وجود
روضههاشان شد مقامات قلوب || چون توکّل یا دگر اخلاق خوب منتفع ز آن تشنه کامان لقا || جمله مشتاقان دیدار خدا و آن
ثمرها حکمت است و معرفت || که بود مألوف با جان چون صفت ز آن بگوئید اینکه ز پیشاندر نمود || رزق ما میبود از ربّ
ودود آن شئون نفس محمود الجمال || هست از واج مطهّر بیسئوال سخن ما: همان ترجمه و گفتار دیگران است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 26
154 إِن اللّهَ لا یَستَحیِی أَن یَضرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَۀً فَما فَوقَها فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعلَمُونَ أَنَّه الحَقُّ مِن رَبِّهِم وَ - 90 -قرآن- 122 - -قرآن- 68
326 معنی - أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللّه بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِه کَثِیراً وَ یَهدِي بِه کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِه إِلاَّ الفاسِقِینَ [ 26 ] -قرآن- 1
22 [ صفحه 31 ] جهت - لغات: بَعُوضَ ۀً- با فتح باء یک فرد از جنس بعوض بمعنی پشه که حشرهي موذي معروف است. -قرآن- 13
نزول: عبد اللّه عباس و عبد اللّه مسعود گفتهاند: چون آیت [مَثَلُهُم کَمَثَل الَّذِي استَوقَدَ ناراً] بگوش منافقین رسید گفتند: خدا بزرگ
120 ترجمه: 26 خدا شرم ندارد که مثل بیاورد براي مردم - است که چنین مثلها بیاورد در جواب شان اینکه آیه نازل شد. -قرآن- 73
از موجودات کوچک و بزرگ چون پشه و بالاتر از آن. پس آنها که مؤمن شدند دانند که آن درست است و از سوي
پروردگارشان باشد و آنها که کافر شدند گویند: خدا از اینکه مثل چه خواهد! [آنان بدانند] باین مثل گروهی فراوان گمراه کند و
هم بسیاري ز مردم را رهبري نماید و البتّه بدان گمراه نکند مگر بدکاران را. سخن مفسّرین: إِن اللّهَ لا یَستَحیِی- 26 مجمع: علی بن
کثیر [یستحی] با یک [ یا ] خوانده است. از امام صادق ع روایت شده است: در آیه یاد از پشه شده است تا مردم متوجّه شوند
43 فخر: - بکمال قدرت خداوندي که در چنین حجم کوچک حیوانی مانند فیل ساخته شده است با زیادي دو بال. -قرآن- 15
جملهي [لا یستحیی] در برابر سخن مخالفین است که گفتند: اینکه مثلها شرمآور است. گفته شده است خدا را شرم نیست و در
بسیاري موارد بوسیلهي مثل مقصود بانسان فهمانده شده است چنانکه حضرت مسیح در انجیل هم با مثل مردم را راهنمائی کرده
است پس از اینکه جملهها امام فخر چند مثل از انجیل نقل میکند 1- مردي گندمی کاشت دشمنی داشت که براي فاسد کردن
زراعت او تخمی ناجور در آن ریخت و چون گندم سبز شد دهقانها گیاه ناجنس در آن دیدند خواستند بکنند آن مرد گفت ممکن
صفحه 56 از 298
است در کندن اینها گندم هم کنده شود بگذارید در موقع درو آنها را جدا خواهیم کرد، چون هنگام درو رسید دستور داد
دروگرها خوشههاي ناجنس را جدا کردند و سوختند و گندم را در انبار ذخیره کردند. اینکه داستان آدم است که زراعت میکند و
مزرعهي او عالم حیات بشري است و گندم مردم ملکوتی صالح هستند و دشمن که تخم بد کاشت شیطان است و آن دانهي ناجور
معصیتها است که شیطان در دلها میکارد و دروگرها ملائکه هستند [ صفحه 32 ] که منتظرند و هنگام مرگ مردمان خوب را
بملکوت میبرند و اشرار را در جهنّم میسوزانند. و باز در انجیل میگوید: 2- مثل غربال نباشید که آرد نرم خوب را بیرون میریزد و
درشت و نامرغوب را نگاه میدارد شما هم حکمت و پند را از دهان بیرون میکنید و کینه ها را در دل نگاه میدارید. 3- زنبور را در
سوراخ برمینگیزید که شما را میگزد و با مردم نادان گفتگو نکنید که شما را دشنام میدهند. علی اصغر حکمت وزیر اسبق فرهنگ.
در کتاب خود بنام [امثال قرآن] نقل کرده است که [ریچارد بل] انگلیسی استاد معاصر لغت عرب کتابی در أمثال قرآن نوشته است
و از خود تعصّبی نشان داده است که امثال قرآن از انجیل گرفته شده است. یُضِلُّ بِه کَثِیراً وَ یَهدِي بِه کَثِیراً 26 مجمع: در اینکه دو
49 دنبالهي سخن کافران است و معنی چنین است: چه منظوري است از اینکه - جمله دو احتمال است 1- فرّاء گفته است: -قرآن- 1
مثل که عدّهاي را هدایت میکند و عدّهاي را گمراه! و بجملهي بعد [ما یُضِلُّ بِه إِلَّا الفاسِقِینَ] جواب آنها داده شده است که اینکه
مثلها فقط موجب گمراهی فاسقین است. 2- اینکه جملهها جواب کافران است و معنی چنین است: آنها میگویند خداوند از اینکه
198 خود بدانند که چون کافرند و منکر مثل میشوند گمراه میشوند و چون مؤمنین آنرا میپذیرند - مثلها چه میخواهد! -قرآن- 159
160 خداوند بسزاي کارشان آزادشان - باین وسیله هدایت میشوند و در معنی [یُضِ لُّ بِه کَثِیراً] چند احتمال است: -قرآن- 135
میگذارد تا خود بگمراهی میروند. 2- خداوند عدّهي زیادي که منکر حق هستند محکوم بگمراهی میکند. 3- خدا آنها را از
ثواب محروم میکند و هلاك میکند. وَ ما یُضِلُّ بِه إِلَّا الفاسِقِینَ 26 - روح البیان: فسق سه درجه دارد. 1- با اینکه آدمی مطّلع بر
زشتی عمل است گاهی مرتکب آن میشود. 2- بیاکی در اقدام بکارهاي ناشایست. 3- اصرار و مداومت بر کار بد با انکار زشتی
40 تاویلات کاشانی. مردم فاسق که در آیه توصیف شدهاند بگمراهی از مثلهاي [ - آن و اینجور فاسق را کافر مینامند. -قرآن- 1
صفحه 33 ] قرآن کسانی هستند که از مقام قلب تنزل بمقام نفس کردهاند یعنی دل خود را بجاي سپردن بعمل و فکر تسلیم هوي و
هوس کردهاند و از فرمان خدا سرپیچیدهاند و دل بفرمان اهریمن دادهاند اینکه دلباختگی و تنزل درجه موجب گمراهی آنها میشود
چون در آیه گفته شده اشخاص فاسق گمراه میشوند پس فسق و بدکاري کینه و عداوت را زیاد میکند و هر چه آیات را بیشتر
میشنوند آزرده خاطر میشوند و بر کینه میافزایند و انکار و تاریکی فهم آیات و گمراهیشان افزوده میشود. سخن ما: همانطور
که از امام فخر نقل کردیم: در انجیل هم مثل قرآن بوسیلهي مثل مردم رهبري شدهاند پس میگوئیم انجیل و قرآن در یک مکتب
ساخته شدهاند و از آن مکتب الهام میگیرند که در قرآن مکرّر تصریح شده است. آنچه محمّد میگوید دنبالهي آن است که نوح
و ابراهیم و موسی و عیسی گفتهاند. پس اگر منظور استاد انگلیسی آن بوده است که امثال قرآن در نتیجهي خواندن انجیل و یا
بشنیدن از کشیشان و متخ ّ صص آن درست شده است اینکه فرضی است که راه عمل آن متصوّر نیست. زیرا نه خود آن حضرت
توانائی خواندن انجیل داشته است و نه کسی داشته است که براي او بخواند و هیچ مورّخ و محدّث از موافق چنین چیزي نقل نکرده
است. بلکه نهی از خواندن تورات نقل شده است فقطّ آنچه براي اطّلاع آن حضرت از انجیل قابل فرض است مسافرتهاي شام است
که در سفر اوّل عمر آن حضرت مقتضی فهم اینگونه مطالب نبوده است و در سفر بعد مگرچه مدّت بوده است و چه مجالی داشته
است که بتواند آن را یاد بگیرد و بتمام اینکه رموز دقیق شود و مو شکافی کند و پس از چندین سال با هزاران امتیاز که دیگران را
از همانند آن عاجز کرد بتدریج آنرا بمردم نمودار کند البتّه یادداشت هم از گفتههاي کشیشها و دیرنشینان نداشته است تا بتدریج از
آن استفاده کند فقط باید قبول کرد که سر چشمهي قرآن و انجیل یکی است و آن که به مسیح انجیل آموخت به محمّد ص قرآن
فرو فرستاده بعلاوه ممکن بود در همان زمان مردم مطّلع از انجیل که در کمین اعتراض و خردهگیري بودند اگر چنین اقتباس و
صفحه 57 از 298
استفاده میفهمیدند اعتراض میکردند [ صفحه 34 ] ولی آنها فهمیدند که از انجیل نیست و اگر چنین تهمتی اظهار کنند بوسیلهي
قرآن جواب داده خواهد شد و موجب تثبیت بیشتر آن و رسوائی بیشتر خودشان خواهد شد از اینکه جهت مصلحت در سکوت
دانستند و آنها که سبکسر و بیهودهگو بودند اعتراض کردند خدا از اینکه مثلها چه میخواهد! جواب خود را هم شنیدند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 27 تا 29
154 الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللّه مِن بَعدِ مِیثاقِه وَ یَقطَعُونَ ما أَمَرَ اللّه بِه أَن یُوصَ لَ وَ یُفسِدُونَ فِی الَأرضِ - 90 -قرآن- 122 - -قرآن- 68
أُولئِکَ هُم الخاسِرُونَ [ 27 ] کَیفَ تَکفُرُونَ بِاللّه وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم ثُم یُمِیتُکُم ثُم یُحیِیکُم ثُم إِلَیه تُرجَعُونَ [ 28 ] هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکُم
461 معنی لغات. یَنقُضُونَ- از - ما فِی الَأرض جَمِیعاً ثُم استَوي إِلَی السَّماءِ فَسَوّاهُن سَبعَ سَماوات وَ هُوَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 29 ] -قرآن- 1
مصدر نقض بمعنی درهم شکستن. یُوصَلَ- از مصدر ایصال بمعنی پیوستن و مربوط کردن. الخاسِرُونَ- جمع خاسر بمعنی زیاندیده.
از مصدر تسویه بمعنی برابر و هموار قرار دادن. - -« سوي » ، استَوي- از مصدر استواء بمعنی راست بال و مستقیم و مسلّط بودن
174 ترجمه: کسانی که پیمان خدا را از پس استواري میشکنند و - 135 -قرآن- 167 - 72 -قرآن- 123 - 24 -قرآن- 64 - قرآن- 13
میبرند آن را که فرموده پیوسته بدارند و بسرزمینها تباهکاري و فساد میکنند اینکه گونه مردم زیانکار بوند. 28 چگونه خدا را باور
ندارید! با اینکه چو مردگان بودید [در پشت پدران و بینام و نشان] و او زندهتان کرد و سپس مرگتان را میرساند و دوباره زنده
میکند شما را و از آن پس بسوي او بازتان گردانند. 29 اوست که هر آنچه در زمین است بسود شما آفرید از پس آنکه بر آسمان
چیره بود و آن را [ صفحه 35 ] هفت آسمان بهمواري کرد [که در آن کجی و رخنهاي نباشد] چه او داناي بهر چیز بود. سخن
مفسّرین: عَهدَ اللّه-ِ 27 روح البیان: پیمان خدا با سه دسته است: 1- با پیغمبران که باین جمله [أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا] پیمان بست.
یعنی همه بسوي یک هدف معیّن پیش بروید و دین را استوار بدارید و بشر را تربیت کنید و از اختلاف و تفرقه احتراز کنید. -
2- با دانشمندان به اینکه که حق را آشکار نمایند و کتمان حق نکنند. 3- با بقیّهي مردم باقرار و 162- 28 -قرآن- 121 - قرآن- 15
تصدیق به یگانگی خداوند. مثنوي نتیجهي پیمانشکنی با خدا را اینجور گفته است: نقض میثاق و شکست توبهها || موجب لعنت
شود در انتها ثُم استَوي إِلَی السَّماءِ 29 کشف خلیل بن احمد با یکی از دوستانش رفت نزد ابو ربیعهي کلابی که لغت عرب را
بکلمات او استدلال میکردند و میخواست از سخن او معنی کلمهي [استَوي إِلَی] را بفهمد چون بنزدیک او رسیدند دیدند بر بام
خانه ایستاده است و آنها را که دید گفت [استویا الی] یعنی بطرف بالا نزد من خود را استوار کنید. چون خلیل اینکه جمله را شنید
گفت: براي همین آمدیم و برگشت و در تفسیر خود اینکه معنی را نوشت مجمع: یکی از معانی اینکه جمله چنین است. با کمال
قدرت مسلّط بر آسمان شد ما أَمَرَ اللّه بِه أَن یُوصَلَ- 27 اقتباس از کشف الاسرار: گفتهاند: سه چیز است که خدا فرموده پیوند کنند
و ثابت بدارند: 1- ارتباط قول با عمل است که آنچه را انسان گفت بایستی بگفتهي خود عمل نماید 2- صلهي رحم است که با
خویشاوندان دوستی کنند 3- گفتار پیغمبران را بهم پیوند کنند و هیچکدام را از دیگري جدا ننمایند و بهمه ایمان داشته باشند.
روایت است که پیغمبر ص فرمود: کسانی که ادّعاي علم میکنند و بآن عمل نمیکنند و آنهائی که با زبان ادّعاي دوستی میکند و
627 [ صفحه 36 ] مردمی که قطع رحم میکنند و رعایت - 217 -قرآن- 590 - 32 -قرآن- 201 - در دل دشمن میباشند و -قرآن- 1
خویشاوندان را نمیکنند هر سه دسته دور از رحمت خدا و ملعون هستند و کر و کور هستند. وَ یُفسِدُونَ فِی الَأرض 27 - کشف
الاسرار: مفسدین و آشوبگرها اینکه سه دسته بودهاند: 1- آنانکه مردم را از پذیرش اسلام جلوگیر میشدند 2- مردم را وادار بر
3- راهزنی میکردند و 28- مخالفت میکردند و بعضی مردم ضعیف را میترساندند و میان مسلمین نمّامی میکردند. -قرآن- 1
مردم را مسخره میکردند و دین اسلام را بزشتی معرّفی میکردند. هُم الخاسِرُونَ 27 - روح البیان: در تأویلات نجمیّه گفته است:
مردمی که بنور ایمان روشن هستند میتوانند حقایق را در مثالها و داستانهائی که از طرف خدا براي آنها آورده میشود به بینند و
صفحه 58 از 298
بفهمند ولی کسانیکه از اینکه نور بیبهره هستند و تاریکی کفر چشمشان را پوشانده است نمیتوانند حقایق را در ملافهي مثال و
داستان بفهمند و مانند شخص بیگانهي از زبان است که نمیتواند معانی لغات آن زبان را تشخیص دهد و اینکه نافهمی موجب
18 إِلَیهِ - میشود که آن حقایق را انکار کند و خود انکار و نادانی موجب گمراهی و زیان بیشتر براي آنها میشود. -قرآن- 1
20 سخن ما: آیت اوّل یادآوري میکند - تُرجَعُونَ- 28 مجمع: یعقوب [ترجعون] با فتح تا و کسر جیم قرائت کرده است. -قرآن- 1
که از پیمان شکنی و قطع روابط زیانهائی متوجّه افراد و ملّتها شده است. گرفتاري مردم در محاکم و دستگاههاي دولتی مولود
پیمانشکنی و تخلّف از قول و قرار آنها است. زیان اینکه خوي انسان همه روزه در هر محفل و انجمنی دیده و شنیده میشود.
رکود سرمایهها توقّف جریان امور زندگی تسلّط اجنبی همه دنباله همین سوء رفتار و بدقولی و نقض عهد مردم است 2- آیت دوم
راهنمائی بتوحید از نظر مطالعهي در آفرینش انسان است که چه بوده است و از کجا آمده است و بکجا میرود و بخصوص جملهي
598 [ صفحه 37 ] باز میگردید که آنجا زمان و مکان تصوّر - [إِلَیه تُرجَعُونَ] یعنی پس از مرگ دوباره بسوي خداوند -قرآن- 576
ندارد پس انسان هم با یک عالم بیآغاز و انجام یعنی با عالم ابدیّت سر و کار خواهد داشت. 3- آیت سوّم توجّه میدهد باین اصل
حیات که زمین و تمامی آنچه در او است براي استفادهي انسان آفریده شده است. مینویسند: نکه حق مالکیّت را منکر بودهاند از
اینکه جملهي [خَلَقَ لَکُم ما فِی الَأرض جَمِیعاً] سوء استفاده کردهاند و گفتهاند: بتصریح اینکه آیه اختصاص خواستهها و سرمایهها
باشخاص درست نیست و لکن باید فهمید که اینکه جمله دستور است براي انسان که از زمین پهناور و تمام محتویاتش استفاده کند
و استعمار و احتکار نکند و با تنبلی و ضعف خود را از اینکه نعمت و بهرههاي زندگی محروم نکند و همه با یکدگر از آن استفاده
تا کنون در نظر فلاسفهي اروپا بمظاهر مختلف نمودار شده «1» کنند و میتوان گفت: همان فکر رواقیّون که از سه قرن قبل از میلاد
بمردم فهمانده شده است.تا کنون در نظر فلاسفهي « لکم و جمیعا » است و بنام فلسفهي [انترناسیونال] مینامند در اینکه دو کلمهي
بمردم فهمانده شده « لکم و جمیعا » اروپا بمظاهر مختلف نمودار شده است و بنام فلسفهي [انترناسیونال] مینامند در اینکه دو کلمهي
551- 104 -پاورقی- 549 - است. -قرآن- 62
[