گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سوره البقرة [ 2]: آیات 55 تا 59



وَ إِذ قُلتُم یا مُوسی لَن نُؤمِنَ لَکَ حَ تّی نَرَي اللّهَ جَهرَةً فَأَخَ ذَتکُم الصّاعِقَۀُ وَ أَنتُم تَنظُرُونَ [ 55 ] ثُم بَعَثناکُم مِن بَعدِ مَوتِکُم لَعَلَّکُم
تَشکُرُونَ [ 56 ] وَ ظَلَّلنا عَلَیکُم الغَمامَ وَ أَنزَلنا عَلَیکُم المَن وَ السَّلوي کُلُوا مِن طَیِّبات ما رَزَقناکُم وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِن کانُوا أَنفُسَ هُم
یَظلِمُونَ [ 57 ] وَ إِذ قُلنَا ادخُلُوا هذِه القَریَۀَ فَکُلُوا مِنها حَیث شِئتُم رَغَداً وَ ادخُلُوا البابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّۀٌ نَغفِر لَکُم خَطایاکُم وَ سَنَزِیدُ
- المُحسِنِینَ [ 58 ] فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَولًا غَیرَ الَّذِي قِیلَ لَهُم فَأَنزَلنا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفسُقُونَ [ 59 ] -قرآن- 1
715 معنی لغات: رَغَداً- یعنی فراخ و بسیار. حِطَّۀٌ- مصدر است بمعنی فرود آمدن و انحطاط هم از اینکه مادّه است و مقصود از
53 [گناهان ما را فرود آر و بریز]. رجز- آزار. ترجمه: [اي یهود بیاد - 20 -قرآن- 46 - اینکه کلمه جمله ایست باین معنی: -قرآن- 13
آرید]: بموسی گفتید: ما بتو ایمان نمیآوریم مگر [ صفحه 89 ] که بآشکارا خدا را ببینیم. پس [بسزاي اینکه جسارت] شما را
صاعقه گرفت و بچشم خود آن را میدیدید. 56 و پس از آن که از شما زیاد مردند باز شما را برانگیختیم و زیاد کردیم که شاید
شکرگزار باشید 57 و در بیابان سایهي ابر را بر شما افکندیم و ترنجبین و مرغ و بهترین خوراك را مهیّا بشما فرو فرستادیم و گفتیم
از اینکه روزیهاي خوب ما برخوردار شوید، ولی [آنها ببدرفتاري خود] نه بر ما ستم کردند که بر خود ستم نمودند. 58 و بیاد آرید
آنگاه که گفتیم: باین آبادي [بیت المقدّس] درون شوید و از نعمتهاي آن بآسودگی و فراوانی هر چه خواهید بخورید و از در آن
خمیده و نگونوار درون شوید و بگوئید: گناهان ما فرو ریز. تا ما گناهانتان بیامرزیم و بر مزد نکوکاران بیفزائیم. 59 پس آنها که
ستم کردند سخن وظیفهي خود بغیر آن بدل کردند و ما بسزاي بدکاريشان بر آنان آزاري ز آسمان فرو فرستادیم. سخن مفسّرین:
حَتّی نَرَي اللّهَ جَهرَةً 55 - عبده: مسئلهي تقاضاي دیدن خدا در نزد بنی اسرائیل و کتابهاي آنها تا کنون باقی و مسلّم است که چند
نفر با یکدیگر زمزمه کردند که چرا موسی و هارون باید مکالمهي با خدا را بخود اختصاص دهند و ما را شریک نکنند. کم کم
44 اینکه شرافت بواسطهي ابراهیم است و باید همه از آن بهرهمند - بهمه رسید و بر حضرت موسی شوریدند و گفتند: -قرآن- 15
باشیم. حضرت موسی آنها را بچادري که چادر عهد مینامیدند برد، زمین شکافته شد و عدّهاي را فرو برد و آتشی از یک طرف
آمد و عدّهي دیگر را فراگرفت و بقیّه اینکه منظره را میدیدند پس از آن، بیماریها پیدا شد و عدهاي هم بآن بیماریها مردند و کم
449 فَأَخَذَتکُمُ - شدند و باز توالد و تناسل آنها را زیاد کرد که آیهي [ثُم بَعَثناکُم مِن بَعدِ مَوتِکُم] اشاره بآن است. -قرآن- 408
الصّاعِقَۀُ 55 - تفسیر القرآن میرسید احمد خان ترجمهي فخر داعی: در اینکه کوه سینا در حقیقت آتش فشان بوده است هنوز آثار و
26 [ صفحه 90 ] موجود میباشد. چنانکه یکی از علماي بزرگ موسوم به [کیتن استینلی] بمحل عبور موسی با - علائم آن -قرآن- 1
بنی اسرائیل مسافرت کرده مینویسد: ما از یک سنگستان نردبان مانند عبور کردیم. در آنجا کوهی بس غریب و عجیب بنظر آمد
صفحه 80 از 298
که از دیدن آن معلوم میشد که گوئی نهرهاي گرم و سوزان از موادّي سیاه و سرخ بر آن پاشیده شده است. در حقیقت مادّهي
آتشی وقتی که از زمین بهوا بلند و پهن شده بود روي آنها ریخته و اینطور انباشته شده است. در کتاب خروج باب نوزدهم [مقصود
تورات است] چنین مینویسد: بوقت طلوع صبح رعدها و برقها و غمامهي مظلمه بالاي کوه نمایان شد و آواز کرنا بحدّي شدید
شد که تمام مردمی که در اردو بودند لرزیدند و کوه را دود فراگرفت و مشعل دود تنور متصاعد بود. وقتی که بنی اسرائیل بموسی
گفتند: ما میخواهیم خدا را علانیه به بینیم او غیر از یک جلوهي عظیم الشأن قدرت کاملهي وي چیز دیگر نمیتوانست بآنها
بنمایاند، لذا آنها را بجانب آن کوه برد در آنجا از وحشت و هراس و صداي مهیب و بلند شدن احجار و امثال آن بیهوش شده یا
مانند مرده بر زمین افتادند. وَ أَنزَلنا عَلَیکُم المَن وَ السَّلوي 57 - تفسیر القرآن سید احمد ترجمهي فخر داعی: من.ّ همان است که روي
بوتههاي خار شتري تولید میشود و ترنجبین است. سلوي مرغ بلدرچین است که در آن بیابان زیاد بوده است. و [کینن استینلی] هم
نوشته است: اینکه بیابان از گیاه و هر علفی خالی است. و لیکن در یک وادي که بگمانم [ایلم] باشد درخت و بوتههاي زیادي است
و در همین جا درخت [تمرسک] هم موجود است و روي برگهاي آن چیزي پیدا میشود که اهل عرب آنرا من میگویند. -قرآن-
44-1 فَبَدَّلَ الَّذِینَ- الخ 59 کشف: یعنی بآنها دستور رسید بگوئید [حِطَّۀٌ] گناهان ما را بریز آنها بمسخره گفتند [حنطۀ] گندم. -
[ 22 [ صفحه 91 - 79 رِجزاً مِنَ السَّماءِ 59 - حسنیی: یعنی طاعون یا آتش آسمانی. -قرآن- 1 - 21 -قرآن- 70 - قرآن- 1
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 60 تا 61
وَ إِذِ استَسقی مُوسی لِقَومِه فَقُلنَا اضرِب بِعَصاكَ الحَجَرَ فَانفَجَرَت مِنه اثنَتا عَشرَةَ عَیناً قَد عَلِمَ کُلُّ أُناس مَشرَبَهُم کُلُوا وَ اشرَبُوا مِن رِزقِ
اللّه وَ لا تَعثَوا فِی الَأرض مُفسِدِینَ [ 60 ] وَ إِذ قُلتُم یا مُوسی لَن نَصبِرَ عَلی طَعام واحِ دٍ فَادع لَنا رَبَّکَ یُخرِج لَنا مِمّا تُنبِت الَأرض مِن
بَقلِها وَ قِثّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَ َ ص لِها قالَ أَ تَستَبدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدنی بِالَّذِي هُوَ خَیرٌ اهبِطُوا مِصراً فَإِن لَکُم ما سَأَلتُم وَ ضُرِبَت عَلَیهِمُ
الذِّلَّۀُ وَ المَسکَنَۀُ وَ باؤُ بِغَضَب مِنَ اللّه ذلِکَ بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُونَ بِآیات اللّه وَ یَقتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیرِ الحَق ذلِکَ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُونَ
754 معنی لغات: لا تَعثَوا- از مصدر عثو بر وزن فعول بمعنی زیادروي در فساد و تباهی. بَقلِها- در لغت معنی - 61 ] -قرآن- 1 ]
کردهاند آنچه از دانه بروید و ریشهي آن بسال بعد بماند. عَدَسِها- همان است که در فارسی مرجو و مجی مینامند. باؤُ- از مصدر
بوأ بر وزن فعل بمعنی برگشتن، اقرار کردن بگناه یا حق کسی. یَعتَدُونَ- از مصدر اعتداء بمعنی تجاوز از حق و ستمگري. -قرآن-
350 [ صفحه 92 ] ترجمه: 60 باز بیاد دارید [آن روزگار - 253 -قرآن- 339 - 194 -قرآن- 249 - 100 -قرآن- 186 - -23-13 قرآن- 93
که] موسی براي گروه خودش آب خواست ما گفتیم عصاي خود را بر سنگ بزن [چون او زد] از سنگ دوازده چشمه نمایان شد
که هر یک از دوازده تیرهي آنها میدانست از کدام چشمه آب خورد [بآنها گفتیم] از روزي خدا داده بخورید و بنوشید و سرکشی
و تجاوز نکنید. 61 و باز متذکر باشید که بموسی گفتید: نمیتوانیم با یک غذا بسازیم و تو از خداوند بخواه که از زمین براي ما
تره، خیار، گندم، عدس، پیاز برویاند. موسی در جواب گفت شما چیز پست را بجاي چیز خوب میخواهید. پس بآبادي درون
بشوید که آنجا آنچه خواهید فراهم شود. و [عاقبت اینکه فکر و کار آن شد که] گرفتار خواري و بیچارگی شدند و خشم خداوند
آنها را فراگرفت چون [با آن همه رنج موسی باز] بنشانهها و گفتههاي خداوند کافر میشدند و پیغمبران را بیجهت میکشتند و
اینکه زشتی و کجی از آن بود که یهود مردمانی نافرمان بودند و ستمکار. سخن مفسّرین: اضرِب بِعَصاكَ الحَجَرَ 60 - تفسیر القرآن
ترجمهي- فخر داعی: [اضرِب بِعَصاكَ الحَجَرَ] بمعنی [ضرب فی الارض] است که حرکت و مسافرت باشد، پس یعنی بموسی امر
شد که با عصایت به اینکه کوه بالا برو موسی در آنجا دید که دوازده چشمه جاري است که اکنون چاههائی در حدود هفتاد چاه
است بنام عیون موسی [چشمههاي آب] مشهور است که بعدها بیادگار دوران موسی کندهاند و بنام عیون موسی مشهور شده است،.
111 و مسافرین آنها را دیدهاند. نیشابوري: اگر بخواهیم موجب بیرون آمدن آب را از سنگ بدانیم - 40 -قرآن- 84 - -قرآن- 15
صفحه 81 از 298
ممکن است بگوئیم: عناصر چهارگانه هیولائی مشترك دارند که ممکن است صورت بعضی بدیگري تبدیل شود پس شاید آبی در
سنگ بطور استعداد گذارده از هواي مجاور آن استمداد و استخراج شود. سخن ما: 1- بهانه جوئیهاي اینکه ملّت در کتب تفسیر
بیش از آن است که در [ صفحه 93 ] آیات یادآوري شده است: میگویند: چون دریا شکافته شد و دوازده راه نمایان شد. هر
دستهاي گفتند ما از دیگران خبر نداریم و شاید آنها غرق شدند، موسی از خدا خواست و دیوارههاي آب پنجره شد که هر دستهاي
که براهی میرفت دستهي دیگر را میدید و همین بهانهگیري در هر مورد بود براي عصاي موسی گفتند اگر گم شود ما از تشنگی
میمیریم. دستور رسید که موسی بسنگ فرمان دهد و عصا نزند، باز گفتند اگر در بیابان شنزار و بیسنگ باشیم تشنه خواهیم بود،
باز فرمان شد بموسی که سنگی همیشه با خود داشته باشد. و در هر مورد از اینکه بهانهها زیاد داشتهاند که در کتابها نوشتهاند. و
معلوم است که از اینکه چند آیه که پی در پی با یهود سخن میگوید و در اطراف آن حکایاتی نوشتهاند، مقصود معرّفی یهود و
بیوگرافی آن ملّت است براي پند دیگران و آرامش خاطر پیغمبر ص که بقول جامعه شناسان: یک ملّت در ادوار تطوّر خود شامل
مردمی میگردد درست نمونهي ادوار و تطوّراتی که ملت در مدّت زیادي طی کرده است و تا وقتی که حالت روحی هر کدام اینکه
مردم از حدود دورهي سابق تجاوز نکرده نمیتواند با دورهي بعد سازگار و منطبق شود، از اینکه جهت تمدّنها و تربیتها نمیتوانند با
همهي وسائل و کوشش خود آنها را بطور مساوي مبدل نمایند و براي همین حالت رکود روحی افراد است که بعوض پیشرفت
بسوي مساوات و همکاري اختلاف و دو دستگی و بهانهجوئی در آنها زیاد میشود، و در نتیجهي اختلاف نیروي پذیرش و ضعف
عقلی بجاي اینکه مطالب را از صورت احساس و حب و بغض و عقیدهي خرافی بصورت معقول و مستدل تبدیل کنند، پیوسته
گرفتار نوسان افکار و اختلاف آراء و تضادّ عقاید هستند. بهترین نمونهي اینکه مسئله پیشرفتهاي ملّت خود ما میباشد در تمدّن و
فکر و عقیده در اینکه مدّت پنجاه سال دورهي مشروطه که با همه وسائل جور بجور که براي هر قسمت آماده شده است اختلاف
افکار و تفاوت آمادگی مردم براي تشخیص مصالح زیادتر شده است که اگر بخواهیم با سوابق تاریخ و استعداد اصلی قدیمی و
طول مدّت و تحوّل سایر ملل جهان در اینکه عصر بسنجیم میتوان گفت در تمام اینکه مدّت راکد [ صفحه 94 ] بودهایم. و اگر
پیشرفتهائی بچشم میآید در نتیجهي اقدام دیگران بوده است که براي منفعت خود ما را بطور جبر دو قدم جلو بردهاند. اینکه قرآن
است: که ملّت قدیمی کم استعداد با آن سوابق را که بقول آلبرماله: یهود در دنیا کاري نکرده و بمناسبت مذهبی که آورده است
در تاریخ موقع مهمّی احراز نموده است معرّفی میکند براي نسل خودشان که بخود بیائید و از جهل پدران خود عبرت بگیرید. و
براي پیغمبر که آن حضرت دلگیر از آزار مردم نباشد. و براي دیگران تا امروز که جامعهها را بشناسند و از عمل مردم خوب و بد
عبرت بگیرند و راه زندگی گذشتهشان را با آنها بسنجند و براي آینده گرد جمود و رکود نگردند. 2- آیت [ضُ رِبَت عَلَیهِم الخ]
میتوان گفت اشاره است باسارت یهود در بابل و گرفتاري چندین سالهي آنها که پیشتر اشاره کردیم، و پیغمبر بیک مسئلهي
- تاریخی که شاید بیشتر مردم آن روز از آن اطّلاع نداشتند خبر میدهد و عدوان و ستم کاریهاي آن ملل را یادآوري مینماید. 3
آخر آیت 61 [ذلِکَ بِما الخ] شاید اشاره باشد بیک مسئلهي نفسانی که امیال و احساسات و عواطف در نتیجهي عمل و کار عوض
میشود. در مرتبهي اوّل نافرمان و خودسر بودند بعد ستمکار و متجاوز شدند و بعد اقدام بکشتن کردند و بیگناهان و پیغمبران را
آزار کردند، بعد نیروهاي مقاومت را از دست داده باسارت و خواري تن در دادند. از حضرت صادق ع روایت شده که خود یهود
اقدام بکشتن پیغمبران نمیکردند و گفتار آنها را بدیگران میبردند و آنها پیغمبر ها را میکشتند بنابراین یهود عدوان و معصیتشان
بواسطهي سخنچینی بوده است یا جهل و نادانی که نفهمیده چیزي میگفتهاند که نتیجهي آن کشتن پیغمبرها بوده است. -قرآن-
1025 خلاصه سخن میبدي در کشف الاسرار: عصاي موسی اشاره است به تنبیه و سیاست و سنگ اشاره - -721-701 قرآن- 1013
24 هر گنه زنگی است بر مرآت دل || دل شود زین - -61 حسینی نوشته: مثنوي: -قرآن- 1 « وَ کانُوا یَعتَدُونَ » . بدل سخت یهود است
[ زنگها خوار و خجل چون زیادت گشت دل را تیرگی || نفس دون را بیش گردد خیرگی [ صفحه 95
صفحه 82 از 298
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 62 تا 66
إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاري وَ ال ّ ص ابِئِینَ مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوفٌ
عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ [ 62 ] وَ إِذ أَخَ ذنا مِیثاقَکُم وَ رَفَعنا فَوقَکُم الطُّورَ خُ ذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ [ 63 ] ثُمَّ
تَوَلَّیتُم مِن بَعدِ ذلِکَ فَلَو لا فَضل اللّه عَلَیکُم وَ رَحمَتُه لَکُنتُم مِنَ الخاسِرِینَ [ 64 ] وَ لَقَد عَلِمتُم الَّذِینَ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبت فَقُلنا لَهُم
جدا -« سبت » : 682 معنی لغات - کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ [ 65 ] فَجَعَلناها نَکالًا لِما بَینَ یَدَیها وَ ما خَلفَها وَ مَوعِظَ ۀً لِلمُتَّقِینَ [ 66 ] -قرآن- 1
کردن و متحیّر ماندن و روز شنبه که تعطیل یهودیها است. خاسِئِینَ- از مصدر خسأ بمعنی از جلو راندن و دور کردن. نَکالَ-
ستاره پرستان یا خارج از دین یا متمایل بدین دیگر غیر از دین پدر و -« صابئین » . ترسانیدن و وسیلهي ترس دیگران قرار دادن
98 -قرآن- - بمناسبت قلعهي ناصره که مسیح در آنجا متولّد شده است پیروان او را نصاري نامیدهاند. -قرآن- 88 -« نصاري » . مادري
159-152 ترجمه: 62 همانا کسانی که مؤمن شدند و هم آنها که دین یهود پذیرفتند و [ صفحه 96 ] هم مسیحیان و صابئین آنان
هستند که بخدا و روز پاداش مؤمن شدند و نکوکاري کردند البتّه مزد اینان به پیشگاه خدایشان باشد و ترس و اندوه ندارند! 63 اي
یهودیان بخاطر آرید روزگاري کوه طور را بالاي سر پدرانتان بالا بردیم و پیمان گرفتیم که تورات را استوار بگیرید و آنچه در آن
است بیاد آورید [و بکار بندید] تا شاید پرهیزگار باشید 64 از آن پس شما پشت بحق کردید که اگر مهر خدا نبود و بخشش او،
بشمار زیانکاران بودید. 65 و البتّه خود میدانید کسانی بودند که بروز شنبه خودسري و ستم کردند ما بایشان گفتیم بوزینگان
باشید دور و رانده ز مردم. 66 و اینکه از آن کردیم که آزاري باشد براي آنها که در جلو چشمشان بود و براي آنها که پشت سر
گذارده بودند و پندي باشد براي پرهیزگاران. سخن مفسّرین: إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا- تا آخر آیه 62 مجمع: در مقصود از
جملهي [الَّذِینَ آمَنُوا] اختلاف است: بعضی گفتهاند: مقصود آنها هستند که فقط بحضرت عیسی مؤمن شدند و دست برنداشتند از
134 مقصود آنهائی است که در پی دین حق بودند مثل ورقۀ - 61 -قرآن- 114 - آن بانتظار ظهور محمّد، بعضی گفتهاند: -قرآن- 15
بن نوفل و قس بن ساعده و أبو ذر و سلمان و بحیراي راهب، و بعضی گفتهاند: مقصود امّتهاي گذشته و مؤمنین از آن ملّتها است. و
بعضی گفتهاند: مقصود مؤمنین همین ملّت ما هستند. سدّي گفته است: مقصود سلمان و مسیحیهاي هم کیش او هستند که پیش از
ظهور اسلام مؤمن بدین خود بودند و معتقد به اینکه که اگر محمّد ظاهر شد مسلمان شوند. و در جملهي [مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَومِ
الآخِرِ] اختلاف است: بعضی گفتهاند یعنی آن یهود و نصاري و صابئین که مؤمن شدهاند و بعضی گفتهاند: یعنی آنها که مؤمن
بودند و ثابت بر ایمان خود و یهود و نصاري و صابئین که بدین اسلام مؤمن شدند، و نیز گفتهاند یعنی آنهائی که پس از ایمان
بکتابهاي گذشته مؤمن بمحمّد شدند نظیر اینکه آیه [الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ] إبن عباس گفته
و اینکه ثابت نیست که نسخ در احکام است «ُ وَ مَن یَبتَغ غَیرَ الإِسلام دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنه » است: اینکه آیه منسوخ است باین آیه من به
1036 [ صفحه 97 ] نگفته است و اینکه - 898 -قرآن- 963 - 489 -قرآن- 812 - نه در عقاید پس إبن عباس چنین چیزي -قرآن- 446
اسناد باو دروغ است، و بعضی گفتهاند یعنی آن یهود و مسیحی و و صابئی که بزبان ایمان آورد، اگر بدل هم مؤمن شد و نیکوکار
آمرزیده خواهد بود. وَ الصّابِئِینَ 62 -: مجمع: صابین بدون همزه قرائت نافع است. ملل و نحل شهرستانی: صابئین مردمی بودند که
براي رسیدن بفیض معنوي و حقیقت واسطهاي از مقدّمات میان خود و خدا لازم میدانستند از اینروي هفت ستاره سیّاره را واسطه
میان خود و خدا قرار میدادند و جاي آنها در حرّان از شهرهاي بین النّهرین بوده است و در هند مردمی هستند که ستارههاي ثوابت
16 حسینی: یعنی آنها که از هر دینی آنچه میپسندیدند میگرفتند و از دینی بدین دیگر میگرائیدند و - را واسطه میدانند. -قرآن- 1
ملائکه میپرستیدند و زبور میخواندند و رو بکعبه نماز میخواندند. و گفتهاند: مقصود از صابئین زنادقه هستند. وَ رَفَعنا فَوقَکُمُ
الطُّورَ- مجمع: إبن زید گفته است: چون موسی الواح را آورد بنی اسرائیل نپذیرفتند جبرئیل کوه طور را بالاي سر آنها گرفت که
صفحه 83 از 298
یک فرسخ مساحت فضاي آن بود آنها بسجده افتادند و از ترس صورت بزمین نهادند که به بینند کوه بر ایشان نیفتد و از آن روز
30 خُ ذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ - سجدهي یهود با یک طرف صورت رسم شد، و پیمان بستند که احکام الواح را بپذیرند. -قرآن- 1
52 روح - اذکُرُوا ما فِیه:ِ 63 مجمع از حضرت امام صادق [ع] روایت شده که مقصود از قوّت نیروي بدنی و فکري است. -قرآن- 1
البیان: از کلمهي اذکروا منظور خواندن و بخاطر داشتن و عمل کردن بدستورهاي خدائی است نسبت به یهود عمل بتورات و براي
مسلمانان عمل بقرآن است. مثنوي: هست قرآن حالهاي انبیا || ماهیان بحر پاك کبریا ور بخوانی ورنهاي قرآنپذیر || انبیا و اولیا
را دیده گیر [ صفحه 98 ] ور پذیرائی، چو برخوانی قصص || مرغ جانت تنگ آید در قفس عبده: ممکن است تولید زلزله در کوه
107 فَقُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً - شده چنانکه در سورهي اعراف است [إِذ نَتَقنَا الجَبَلَ] یعنی: کوه را شکافتیم و متزلزل کردیم. -قرآن- 83
خاسِئِینَ 65 مجمع: مجاهد گفته است: بصورت بوزینه تبدیل نشدند و فقطّ براي مثل گفته شده است، مانند [کَمَثَل الحِمارِ یَحمِلُ
أَسفاراً] و معنی اینکه است: دل آنها مانند بوزینه شد که پند نمیپذیرفت و ذلیل و خوار شدند، و اینکه سخن خلاف ظاهر آیه
182 فخر داعی: چون نافرمانی کردند و در روز شنبه ماهی گرفتند از میان مؤمنین و قومیّت و - 42 -قرآن- 144 - است. -قرآن- 1
برادري اخراج شدند، پس مقصود اینکه است مثل بوزینه خوار و مطرود و بیقید و لا ابالی باشید تا دیگران عبرت بگیرند و اینکه
نافرمانی تکرار نشود. سخن ما: 1- آیت اوّل [إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا تا آخر] چنین میفهماند که غیر مسلمان اگر در دین
خود براه راست بود آمرزیده خواهد شد ولی مفسّرین تعبیراتی کردهاند و نتیجه گرفتهاند که مقصود مسلمانان هستند. ما میگوئیم
ظاهر آیه بر خلاف گفتهي مفسّرین است و در کتاب عقل و جهل شرح اصول کافی آخوند ملّا صدري از امام باقر ع نقل کرده
73 [انّما یداق اللّه العباد فی الحساب یوم القیامۀ علی قدر ما آتیهم من العقول فی الدّنیا] یعنی: خداوند روز قیامت - است: -قرآن- 26
بآن اندازه در حساب مردم سختگیري میکند که بآنها عقل داده است. در شرح اینکه حدیث آخوند نوشته است. رفتار با مردم
زیرك و توانا در قیامت غیر از رفتار با مردم کند فهم و ضعیف است. نتیجهي اینکه حدیث همان مفاد ظاهر آیه است که اگر کسی
بعقل خود دینی تشخیص داد و معتقد بمعاد و عالم دیگر شد و بوظایف خود مطابق دینش رفتار کرد او بخشیده و آمرزیده است
اگرچه بحقیقت نرسیده باشد چون جاهلی است قاصر یعنی نادانی است که در نادانی تقصیر نکرده است. در مجمع و تفسیر فخر
رازي نقل شده است که إبن عباس گفته است: اینکه آیه نسخ شده است باین آیه من به [وَ مَن یَبتَغ غَیرَ الإِسلام دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنه وَ
773 [ صفحه 99 ] پی دینی غیر از اسلام برود در عالم دیگر زیاندیده است. - هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِینَ] یعنی آنکه -قرآن- 658
جواب اینکه مطلب علاوه بر اینکه نسخ در عقاید غلط است اینکه است که آیه ظاهر در رفتار جاهل مقصّر است که دانسته و فهمیده
از اسلام رو گردانده و پی دین دیگر رفته است. 2- در آیت دوّم جملههاي [أَخَذنا مِیثاقَکُم وَ رَفَعنا فَوقَکُم الطُّورَ] ممکن است اینکه
طور معنی شود: اینکه کوه طور را بنظر بیاورید که بالاي سر شما است و مرتفع است و سرمایه پیشرفت و موجب افتخار شما است
که موسی از آنجا احکام و دستورهاي زندگی براي شما میآورد. با کمال قوّت دل پیمان استوار کنید و تردید نکنید تورات را
بگیرید و بمفاد آن عمل کنید و اینکه افتخار خود را فراموش نکنید و همان پیمان را استوار بدارید. 3- جملهي [کُونُوا قِرَدَةً تا آخر]
و دیگر مطالب که براي یهود گفته شده است مورد اعتراض و تکذیب آنها نشده است و گر نه مانند موارد دیگر در قرآن با جوابش
نقل میشد. پس مردم از اینکه جملهها، آن روز حقایقی میفهمیدند که نمیتوانستند اعتراض کنند و معلوم است که ملّت عرب بت
پرست جاهل را با اینکه سخنان طرف قرار نداده و باین سوابق آبروي آنها را نبرده، بلکه یک ملّت که شاید در آن روز سه هزار
سال سابقهي تاریخی داشته، و اهل علم و کتاب بوده است با چنین آیاتی برابر قرار داده که هم اندوه و هم رسوائی داشته است. یک
شخص درس نخوانده که از علوم آنها بیخبر است آن افتخارها و دعاوي را با چند جمله بر باد داده است نه شاعر است که هجو
بگوید، نه خطیب و سخنران است که دشنام بدهد فقطّ یکایک گذشتهي آنها را در جلو چشمشان مجسم میکند و میگوید:
بشنوید و بخاطر بیاورید و پند بگیرید و دیگر شما بوزینه نباشید و آدم بشوید تا دیگر مردم هم از شما پیروي کنند که شما اهل
صفحه 84 از 298
کتاب و تاریخ و دین هستید و مردم شما را آدم حساب میکنند، بدانید که یک وقتی آدم بودید لیکن بوزینه شدید و حالا دوباره
[ 779 [ صفحه 100 - 350 -قرآن- 762 - آدم شوید که کار گذشتگان شما براي شما آزار و ننگ بزرگی است. -قرآن- 298
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 67 تا 71
وَ إِذ قالَ مُوسی لِقَومِه إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تَذبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللّه أَن أَکُونَ مِنَ الجاهِلِینَ [ 67 ] قالُوا ادعُ لَنا رَبَّکَ
یُبَیِّن لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّه یَقُول إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِض وَ لا بِکرٌ عَوان بَینَ ذلِکَ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُونَ [ 68 ] قالُوا ادعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّن لَنا ما لَونُها قالَ
إِنَّه یَقُول إِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِع لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِینَ [ 69 ] قالُوا ادعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّن لَنا ما هِیَ إِن البَقَرَ تَشابَهَ عَلَینا وَ إِنّا إِن شاءَ اللّه لَمُهتَدُونَ
70 ] قالَ إِنَّه یَقُول إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُول تُثِیرُ الأَرضَ وَ لا تَسقِی الحَرثَ مُسَلَّمَۀٌ لا شِیَۀَ فِیها قالُوا الآنَ جِئتَ بِالحَق فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا ]
مشتق از فروض بمعنی گاو «ٌ فارِض » تلفّظی است در هزاء بمعنی مسخره و بازیچه -« هُزُواً » : 812 معنی لغات - یَفعَلُونَ [ 71 ] -قرآن- 1
گاو متوسّط دو بار زائیده. -«ٌ عَوان » گاو مادهي جوان که نر باو نرسیده و آبستن نشده است -« بِکرٌ » سالخورده و زیاد بچه آورده
چگونگی رنگ زرد که شدّت زردي و پر رنگی رنگ زرد باشد، و مثل کلمهي حالک که چگونگی سیاه است، و -«ٌ فاقِع »
-220- 148 -قرآن- 211 - 83 -قرآن- 141 - 22 -قرآن- 74 - از کار -قرآن- 13 -«ٌ ذَلُول » میگویند اسود حالک یعنی سیاهی شدید
از مصدر اثارّه بمعنی خاك را بلند کردن و زیر و رو کردن. -« تُثِیرُ » 424 [ صفحه 101 ] کوفته - 260 -قرآن- 414 - قرآن- 251
- با کسر شین از وشی بمعنی رنگ مخالف با رنگ اصلی مانند نقش و خال. -قرآن- 8 -« شِیَۀَ » از سلامتی بمعنی تندرست -« مُسَلَّمَۀٌ »
138 ترجمه: اي یهود بیاد آرید آن هنگام که موسی بمردم خود گفت که خدا بشما فرمان میکند - 98 -قرآن- 130 - -17 قرآن- 85
گاو بکشید آنها گفتند چرا ما را مسخره میکنی! او فرمود پناه بر خدا که من نادان و بیادب باشم. 68 آنها گفتند: از خدا بخواه
براي ما روشن کند چگونه گاوي باید کشته شود! فرمود: خدا میگوید: گاوي که نه از کار افتاده باشد و نه بسیار کوچک و ناتوان
بلکه گاوي میانین باشد و بدستور رفتار کنید و [کنجکاوي نکنید]. 69 گفتند: از خدا بخواه رنگ گاو را براي ما روشن کند فرمود:
گاو باید برنگ زرد روشن فرحآور باشد. 70 آنها گفتند: چگونگی اینکه گاو بر ما پوشیده است انتظار داریم، که براه راست باشیم
[از خدا بخواه که براي ما مطلب را روشن کند]. 71 موسی فرمود: خدا میفرماید: گاوي که بآب کشیدن و شیار کردن نبردهاند و
بیعیب باشد و هیچ لکی در رنگ آن نباشد آنها گفتند اکنون مطلب روشن شد و گاو را کشتند ولی نزدیک بود که نتوانند و
-67 تفسیر سیّد احمد هندي بترجمهي فخر داعی: منظور کشتن « أَن تَذبَحُوا بَقَرَةً » : نکنند [براي کنجکاوي بیجهت]. سخن مفسّرین
گاوهائی بوده که بتپرستان آنها را محترم شمرده و کار نفرموده در چراگاهها آزاد بودند اینکه دستور بمنظور محو بت پرستی
-« هز » با ضم زاي بدون همزه -« هز » با همزه و سکون زاي و -« هزا » -« هُزُواً » 40 أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً: 76 مجمع: کلمهي - است. -قرآن- 15
22 -قرآن- - با همزه و تشدید زاي خواندهاند تفسیر صافی: از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده: که اگر بنی اسرائیل -قرآن- 1
51-42 [ صفحه 102 ] سختی نمیکردند و دنبالهي دستور را نمیگرفتند و گاوي میکشتند کافی بود و باین زحمت دچار
نمیشدند. مجمع: از حضرت رضا [ع] نقل است: مردي از بنی اسرائیل یکی از خویشاوندان خود را کشت و بر سر راه یکی از
اسباط و تیرههاي محترم بنی اسرائیل گذارد و رفت خدمت موسی بداد خواست که اینکه خویشاوند من در فلان تیره کشته شده
قاتل را پیدا کنید. حضرت موسی فرمود گاوي بیاورید، آنها گفتند: تو ما را مسخره میکنی. تا اینکه گاو معین شد و جوانی از بنی
اسرائیل چنین گاوي داشت و حاضر نشد که آن را بفروشد مگر که پوستش را از طلا پر کنند. إبن عباس گفته است چون گاو را
کشتند موسی فرمود: دم یا پا یا قسمتی از بدن حیوان را بآن کشته بزنند تا زنده شود و کشندهي خود را معرّفی کند. طنطاوي: اینکه
قضیّه یک مسئلهي احضار ارواحی است که در آن عصر قرآن مردم را باین علم راهنمائی کرده و آنها نتوانستهاند از آن استفاده
کنند تا اینکه در قرن نوزدهم آمریکا و اروپا آن را علمی مدون نمودند و متخصّصین در آن پیدا شدند. سخن ما: 1- مثل آیات
صفحه 85 از 298
گذشته باز یهود را یادآور میشود و دیگران را پند میدهد که براي شما در تورات دستوري معیّن بود و طبق آن دستور از شما
عملی خواستند. هیچ فکر میکنید که انسان عاقل بیجهت کار سهل و ساده را چندان بر خود مشکل بگیرد که سالیان دراز ضرب
همه » : المثل شود! شما که یهود هستید از کار پدران خود و دیگر مردم پند بگیرید و در زندگی سختگیر مباشید. که بقول شاعر
و خوب بیندیشید که در یک وظیفهي دینی و دستور پیغمبر ص که انسان اظهار عجز کند و بر خود فهم « سختگیري بود سختمیر
کار را دشوار کند اینکه اندازه بزحمت دچار میشود پس [ صفحه 103 ] براي کارهاي سادهي روزانهي زندگی تصدیق کنید که
سختی و پافشاري در تشخیص و انجام آن موجب دنبالهدار شدن کار است و تلف عمر و بآخر هم بمقصود نخواهد رسید. در
تورات سفر تثنیه باب بیست و یکم دستوري است: اگر کشتهاي در صحرا باشد و قاتل معلوم نباشد مشایخ شهري که نزدیک
بجایگاه مقتول است گوسالهاي از رمه بگیرند که بآن خیش نه بسته و شخم نزده باشند و در زمینی که شخم شده و تخم نکشتهاند
گردن آن گوساله را در آن زمین بشکنند تا آخر.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 72 تا 74
وَ إِذ قَتَلتُم نَفساً فَادّارَأتُم فِیها وَ اللّه مُخرِج ما کُنتُم تَکتُمُونَ [ 72 ] فَقُلنا اضرِبُوه بِبَعضِها کَذلِکَ یُحی اللّه المَوتی وَ یُرِیکُم آیاتِه لَعَلَّکُم
تَعقِلُونَ [ 73 ] ثُم قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالحِجارَةِ أَو أَشَ دُّ قَسوَةً وَ إِن مِنَ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنه الَأنهارُ وَ إِن مِنها لَما یَشَّقَّقُ
از مصدر « فَادّارَأتُم » : 506 معنی لغات - فَیَخرُج مِنه الماءُ وَ إِن مِنها لَما یَهبِطُ مِن خَشیَۀِ اللّه وَ مَا اللّه بِغافِل عَمّا تَعمَلُونَ [ 74 ] -قرآن- 1
- از مصدر تفجّر بمعنی آب در آمدن -قرآن- 13 « یَتَفَجَّرُ » . مرادف اموات جمع میّت بمعنی مردهها « المَوتی » . درأ بمعنی دفع کردن
127 [ صفحه 104 ] و نمودار شدن صبح. ترجمه: 72 اي بنی اسرائیل [باز هم با شما سخن میگوئیم] - 72 -قرآن- 114 - -28 قرآن- 62
بیاد آورید که یکنفر را کشتید و همه از خود دفاع و انکار کردید و دیگران را گناهکار شمردید ولی خدا آنچه را شما میپوشید
بیرون میآورد و مینمایاند. 73 پس گفتیم: از آن گاو ببدن مرده زنید تا که [حق نمودار شود] و بدانید که خدا باین گونه مرده را
زنده میکند و نشانه و علامت قدرت خود را بشما نشان میدهد تا آزموده و خردمند شوید. 74 ولی پس از اینکه نمایشها و
راهنمائیها باز هم دلهاي شما چو سنگ است و از سنگ سختتر. البتّه که از سنگ رودخانهها میجوشد و هم سنگ میشکافد و آب
از آن بیرون میشود و البتّه از حوادث و ترس حق سنگها از کوه در هم میریزند و نرم میشوند. [ولی در شما سخن اثر نکرد و
اضرِبُوه بِبَعضِها » روح البیان: در اینکه جملههاي «7 « اضرِبُوه بِبَعضِها » : دلها نرم نشد و بدانید]: خدا بیخبر از کار شما نیست. مفسّرین
اهل معرفت گفتهاند: اشاره است باین که دلهاي مرده را با کشتن نفس امّاره زنده کنید که اگر نفس را با « کَذلِکَ یُحی اللّه المَوتی
کوشش و مجاهدت خوار کردید و کشتید دلهاي شما زنده میشود و بنور مشاهدهي حق روشن خواهد شد و همین است معنی
یعنی با اراده و میل خود نفس خود را بکش و خود را بمیران تا زندهي جاوید باشی « مت بالارادة تحی بالطّبیعۀ » اینکه جملهي عرفا
اضرِبُوه بِبَعضِها کَذلِکَ یُحی اللّهُ » و طبیعت زندگان بیابی و سعدي در غلبهي نفس بر عقل گفته است:وح البیان: در اینکه جملههاي
اهل معرفت گفتهاند: اشاره است باین که دلهاي مرده را با کشتن نفس امّاره زنده کنید که اگر نفس را با کوشش و « المَوتی
مجاهدت خوار کردید و کشتید دلهاي شما زنده میشود و بنور مشاهدهي حق روشن خواهد شد و همین است معنی اینکه جملهي
یعنی با اراده و میل خود نفس خود را بکش و خود را بمیران تا زندهي جاوید باشی و طبیعت « مت بالارادة تحی بالطّبیعۀ » عرفا
134 نمیتازد اینکه نفس سرکش چنان || که - 37 -قرآن- 79 - زندگان بیابی و سعدي در غلبهي نفس بر عقل گفته است: -قرآن- 15
عقلش تواند گرفتن عنان تو بر کرّهي توسنی بر کمر || نگر تا نه پیچد ز حکم تو سر اگر پالهنگ از کفت در گسیخت || تن
خویشتن خست و خون تو ریخت مریدي از شیخ خود پرسید: اسلام چیست! گفت: کشتن نفس با شمشیر مخالفت، و مخالفت با
نفس جلوگیري از خواستههاي او است. [ صفحه 105 ] سري سقطی عارف مشهور گفت: سی یا چهل سال است که نفسم گردو با
صفحه 86 از 298
شیره خواسته است و هنوز فرمانش نبردهام. کسی بعارفی گفت: میخواهم تنها و بیرفیق بحج بروم او گفت: دلت را از سهو و
« آیه و برهان » نفست را از لهو و زبانت را از لغو نگهدار آنگاه بهر صورت که خواهی برو. وَ یُرِیکُم آیاتِه:ِ 73 روح البیان: دو کلمه
در قرآن مکرّر آورده شده است اهل تصوّف گفتهاند: مقصود از آیه آن است که وسیلهي تنبّه و بخود آمدن باشد براي هر کسی
یعنی وسیلهي تنبه را که در اطراف جهان هست و در نفوس « سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق وَ فِی أَنفُسِهِم » چون در قرآن گفته شده است
هَمَّ » مردم یافت میشود بآنها نمایش میدهیم، و برهان وسیلهي مخصوص تنبه مردم لایق است، چون براي یوسف گفته شده است
- یعنی اگر برهان و وسیلهي تنبه و راهنمایی از خداوند بیوسف نمیرسید البتّه تبهکار میشد. -قرآن- 1 «ِ بِها لَو لا أَن رَأي بُرهانَ رَبِّه
واردات ترد علی القلوب فتعجز النّفوس عن » : 545 از منصور حلّاج پرسیدند برهان چیست! گفت - 299 -قرآن- 496 - -21 قرآن- 244
یعنی چیزهائی بخاطر انسان میرسد که موجب تقویت فکر و اراده میشود و امیال نفسانی هم در برابر آن عاجز است و « تکذیبها
نمیتواند آن گونه احساسات را تکذیب کند و با آن مخالفت نماید. صفیعلی شاه در اینکه آیه گفته است: دمّ گاو آمد اشارت
بیسخن || بر اماتهي نفس پر آشوب و فن دم ز اعضاي وي آخر و اضعف است || ز اینکه سپس باقی حیات اشرف است چون که
آخر شد حیات نفس خوار || زنده شد دل، اوّل عشق است و کار اینکه چنین حق زنده سازد مرده را || تا کند چون، عاشق دلبرده
را تا کنید اندیشه در آیات او || پی برید از وصف او بر ذات او [ صفحه 106 ] هیچ دیدي در خزان کز بادها || چون بمیرند اینکه
درختان جابجا! چون وزد باز آن نسیم فرودین || مردگان سرها برآرند از زمین هر زمانی بر تو فصلی دیگر است || مانده فرعی،
50 روح البیان: شیخ هدائی اسکداري گفته است: در حالت - رو باصلی دیگر است وَ إِن مِنها لَما یَهبِطُ مِن خَشیَۀِ اللّه 74 : -قرآن- 1
جذبه از آب روان اینکه صدا میشنیدم: یا دائم، یا دائم. مثنوي: مجلّد اوّل داستان مرتدّ شدن کاتب وحی: نطق آب و نطق خاك و
نطق گل || هست محسوس حواس اهل دل فلسفی کو منکر حنّانه است || از حواس اولیا بیگانه است هر که را در دل شک و
پیچانی است || در جهان او فلسفی پنهانی است تأویلات: بواسطهي پیروي از هواي نفس دل بعضی مردم مثل سنگ میشود که
هیچ نقش علم و تربیت در آن اثر ندارد. امّا دل دستهي دیگر از پرتو خداوند روشن است و بدریاي علم فرو رفته است و از آن
جویهاي دانش سرازیر میشود که هر که از آن بنوشد زندهي جاویدان است مثل دلهاي پیغمبران که بندگان خاص خدا هستند و
و یک دسته از دلها شاداب از علم و دانش است که دیگران از آن « وَ إِن مِنَ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنه الَأنهارُ » همان است که فرموده
و عدهي دیگر از دلها نرم « وَ إِن مِنها لَما یَشَّقَّق فَیَخرُج مِنه الماءُ » بهره میبرند مانند دل دانشمندان ثابت قدم که بآنها اشاره شد در
-444- قرآن- 382 - .«ِ وَ إِن مِنها لَما یَهبِطُ مِن خَشیَۀِ اللّه » است و فرمانبردار مانند دل بندگان مسلمان پارسا و همان است که فرموده
811 مثنوي میگوید: ز انبیا ناصحتر و خوشلهجهتر || کی بود که کوفت دمشان در حجر! [ صفحه - 652 -قرآن- 760 - قرآن- 593
« تَعمَلُونَ » 107 ] ز انکه سنگ و کوه در کار آمدند || مینشد بدبخت را بگشاده بند وَ مَا اللّه بِغافِل عَمّا تَعمَلُونَ [ 74 ] مجمع: جملهي
77 روح البیان: اینکه جمله تهدیدي است براي مردم سنگدل که هر چه - 43 -قرآن- 64 - با تاء و یا هر دو قرائت شده است. -قرآن- 1
نافرمان باشید از قدرت خدا بیرون نیستید چون او از کار شما غافل نیست. سخن ما: 1- ملامت و هدایت یهود با یک قضیّهي
تاریخی ملّی که بمناسبت اجراي یکی از قوانین مذهبی آن را فراموش نخواهند کرد چنانکه در صفحات پیش از سفر تثنیهي تورات
نقل کردیم. 2- براي دیگران اطّلاع از یک سرگذشت مهم ملّی است که در آن داوري، کشف جنایت، نمایاندن قدرت و
بزرگواري حضرت موسی گفته شده است و از مثل پیغمبر ص که سواد نداشته و آمیزش او با غیر عرب مکّه بسیار محدود و ناچیز
بوده است وسیلهي مهمی است براي تحریک توجّه افکار عموم آن مردم بسوي آن حضرت. 3- تربیت عموم مردم از طریق
مطالعهي احوال گذشتگان که پس از برگذار کردن چندین گرفتاري از فشار مصري و فرار و شکافتن دریا و نجات و در بیابان
بیچاره شدن و تشنگی و آب درآمدن از سنک باز آدم میکشند، تهمت میزنند نه شرم دارند و نه ترس از رسوائی نه ترس از عالم
دیگر چه قدر شایان توجّه است اینکه تشبیه دل بسنک با نقل سوابق آنها که: اي شنوندگان و خوانندگان قرآن خوب باریک بین
صفحه 87 از 298
شوید: آدمی که مثل موسی مربّی و معلّم داشته باشد و آن سختیها را به بیند و رهبرش نجاتش بدهد و باز هم بخود نیاید و همان
کجرفتاري و بداندیشی خود را دنبال کند آیا در سینه اینجور آدم دل است یا سنگ! خود شما تصدیق میکنید که از سنک سختتر
است زیرا در سنک تابش آفتاب زلزله و اهرم و قلم حجار تأثیر میکند که از آن رودخانه [ صفحه 108 ] و چشمه روان میشود و یا
تراشیده و زیبا میشود ولی در اینکه چند گرم عضلهي بنام دل اینکه همه وسائل مختلف تربیت کوچکترین اثر نگذاشته است اینجا
است که خبردار میکند: وقتی که کار به اینکه جا رسید بدانید که خدا از کار شما غفلت ندارد و حساب کارهاي شما بزودي
تصفیه میشود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 75 تا 77
أَ فَتَطمَعُونَ أَن یُؤمِنُوا لَکُم وَ قَد کانَ فَرِیق مِنهُم یَسمَعُونَ کَلامَ اللّه ثُم یُحَرِّفُونَه مِن بَعدِ ما عَقَلُوه وَ هُم یَعلَمُونَ [ 75 ] وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ
آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلا بَعضُ هُم إِلی بَعض قالُوا أَ تُحَ دِّثُونَهُم بِما فَتَحَ اللّه عَلَیکُم لِیُحَاجُّوکُم بِه عِندَ رَبِّکُم أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 76 ] أَ وَ لا
از مصدر تحریف بمعنی از جاي خود -«ُ یُحَرِّفُونَه » : 457 معنی لغات - یَعلَمُونَ أَن اللّهَ یَعلَم ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعلِنُونَ [ 77 ] -قرآن- 1
از مصدر محاجّه بمعنی دشمنی کردن -« لِیُحَاجُّوکُم » از مصدر خلو با ضم خا و لام بمعنی تهی بودن و تنها بودن -« خَلا » گرداندن
- 175 -قرآن- 239 - 89 -قرآن- 158 - 30 -قرآن- 83 - از مصدر اسرار بمعنی پنهان کردن. -قرآن- 13 -« یُسِرُّونَ » . حجّت و دلیل آوردن
252 ترجمه: 75 آیا شما مسلمانان انتظار دارید یهود بشما بگروند و مسلمان شوند با اینکه دستهاي از آنها گفتار خدا را در تورات
میشنیدند و پس از آنکه آن را میسنجیدند [چون بمیل خود نمیدیدند] دانسته و فهمید تغییرش میدادند و بمیل خود معنی [
صفحه 109 ] میکردند. جهت نزول: مجمع: روایت است از حضرت باقر ع که چند تن از یهود با مسلمین سخن میگفتند از اوصاف
پیغمبر که در تورات خوانده بودند و چون رؤسا و منافقین یهود که خود را مسلمان معرّفی میکردند از اینکه گفتگو خبردار
میشدند آنها را در خلوت سرزنش میکردند که چرا از آنچه خدا براي شما کشف کرده و مطّلع شدهاید بمسلمانان میگوئید که
شما را محکوم کنند آیات 76 و 77 در اینکه گفتگوي یهود نازل شد. ترجمه: 76 چون با مسلمانان رو برو میشوند میگویند: ما
مسلمانیم و چون بخلوت میروند یکدگر را بر سخن گفتن با مسلمانان سرزنش میکنند: که چرا آنچه خدا براي شما روشن و
نمودار کرده است با آنها میگوئید تا با احکام و دستورهاي خداوند که خود بآن اعتراض کردهاید در پیشگاه پروردگارتان بر شما
حجّت بیاورند [و محکوم شوید] مگر شما خرد ندارید! [که دشمن را از اسرار خود خبردار میکنید]. 77 آیا اینکه منافقین [که با
مسلمانان طوري و با همکیشان خود جوري دیگر سخن میگویند] نمیدانند که خدا میداند آشکارا و نهان آنها را! سخن مفسّرین:
75 فخر: مقصود از استدلال نزد خداي شما آن است که در حکم و کتاب آسمانی و دستور خدا بر شما « لِیُحَاجُّوکُم بِه عِندَ رَبِّکُم »
54 سخن ما: 1- بآیت اوّل نژاد حاضر را معرّفی میکند که از همان مردم هستند و جاي - استدلال و احتجاج میکنند. -قرآن- 15
انتظار رستگاري براي آنها نیست 2- علماي جامعهشناسی میگویند بسیار مشکل است بوسیلهي عقل احساسی در ملّتی تولید کرد
مخالف با احساسی که دوران و طبیعت در روح آن ملّت پا بر جا کرده است. در آیت دوّم اینکه خوي آدمی را بمردم گوشزد
مینماید و یهود را معرّفی میکند که کجی فکر و سرسختی و مبارزهي با تربیت در نهاد آن ملت جایگزین شده است. و با نیروي
عقلی و تبلیغی پیغمبر عوض نمیشود. 2- مقام پیغمبر را نشان میدهد که با چنین بیان رسا و جاذب دیگران را از راز آنها [ صفحه
110 ] خبردار نموده است.