گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
فصل چهارم : پرورش


اشاره

وراثت و تربیت ، دو عنصر اساسی در شکل گیری شخصیت کودک اند. امام حسین علیه السلام از این دو عنصر ، در حدّ عالی برخوردار بود. در بُعد وراثت، وی فرزند امام علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و نوه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است که جز او و برادر و خواهرانش ، کسی از این ویژگی برخوردار نیست. در بُعد تربیت نیز، گزارش های اهتمام پیامبر صلی الله علیه و آله به پرورش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، علی رغم همه تلاش ها برای محو فضایل اهل بیت علیهم السلام ، در تاریخ ، ثبت است. این فصل ، گزارشی از این نمونه های ثبت شده در تاریخ است، مانند: غذا دادن پیامبر صلی الله علیه و آله به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ، بازی کردن پیامبر صلی الله علیه و آله با آنها ، بر دوش گرفتن آنها توسّط پیامبر صلی الله علیه و آله ، کُشتی گرفتن آنها در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و موارد دیگر. این همه ، به علاوه ابراز محبّت عمیق پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان ، حاوی درس های آموزنده اخلاقی و تربیتی است .






4 / 1لَمْ یَرْتَضِعْ مِنْ اُنثیالکافی عن محمّد بن عمرو الزیّات عن رجل من أصحابنا عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام :لَم یَرضَعِ الحُسَینُ علیه السلام مِن فاطِمَهَ علیهاالسلام ولا مِن اُنثی ، کانَ یُؤتی بِهِ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَیَضَعُ إبهامَهُ فی فیهِ ، فَیَمُصُّ مِنها ما یَکفیهِ (1) الیَومَینِ وَالثَّلاثَ ، فَنَبَتَ لَحمُ الحُسَینِ علیه السلام مِن لَحمِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ودَمِهِ . (2)

علل الشرائع عن عبد الرحمن بن کثیر الهاشمی عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَأتیهِ فی کُلِّ یَومٍ ، فَیَضَعُ لِسانَهُ فی فَمِ الحُسَینِ علیه السلام فَیَمُصُّهُ حَتّی یَروِیَ ، فَأَنبَتَ اللّهُ تَعالی لَحمَهُ مِن لَحمِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ولَم یَرضَع مِن فاطِمَهَ علیهاالسلام ، ولا مِن غَیرِها لَبَنا قَطُّ . (3)

الکافی :وفی رِوایَهٍ اُخری عَن أبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام : إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کانَ یُؤتی بِهِ الحُسَینُ علیه السلام (4) فَیُلقِمُهُ لِسانَهُ ، فَیَمُصُّهُ فَیَجتَزِئُ (5) بِهِ ، ولَم یَرتَضِع مِن اُنثی . (6)

تأویل الآیات الظاهره عن الحسین بن زید عن آبائه علیهم السلام :فَلَمّا وَضَعَتهُ (7) ، وَضَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِسانَهُ فی فیهِ فَمَصَّهُ ، ولَم یَرضَعِ الحُسَینُ علیه السلام مِن اُنثی ، حَتّی نَبَتَ لَحمُهُ ودَمُهُ مِن ریقِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (8)

المناقب لابن شهرآشوب عن برّه بنت اُمیّه الخزاعی :لَمّا حَمَلَت [ فاطِمَهُ علیهاالسلام ] بِالحُسَینِ علیه السلام ، قالَ لَها [ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ] : یا فاطِمَهُ ، إنَّکِ سَتَلِدینَ غُلاما قَد هَنَّأَنی بِهِ جَبرَئیلُ ، فَلا تُرضِعیهِ حَتّی أجیءَ إلَیکِ ، ولَو أقَمتِ شَهرا ، قالَت : أفعَلُ ذلِکَ . وخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی بَعضِ وُجوهِهِ ، فَوَلَدَت فاطِمَهُ علیهاالسلام الحُسَینَ علیه السلام ، فَما أرضَعَتهُ حَتّی جاءَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . فَقالَ لَها : ماذا صَنَعتِ؟ قالَت : ما أرضَعتُهُ ، فَأَخَذَهُ فَجَعَلَ لِسانَهُ فی فَمِهِ ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَمُصُّ ، حَتّی قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : إیها (9) حُسَینُ ، إیها حُسَینُ . ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله : أبَی اللّهُ إلّا ما یُریدُ ، هِیَ فیکَ وفی وُلدِکَ یَعنِی الإِمامَهَ . (10)



1- .فی المصدر : «یکفیها» ، والتصویب من بحار الأنوار .
2- .الکافی : ج 1 ص 465 ح 4 ، کامل الزیارات : ص 124 ح 137 ، تأویل الآیات الظاهره : ج 2 ص 580 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 198 ح 14 .
3- .علل الشرائع : ص 206 ح 3 ، الإمامه والتبصره : ص 182 ح 37 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 245 ح 20 .
4- .کذا فی المصدر ، والظاهر أنّ الصواب هو : «کان یؤتی بالحسین علیه السلام » .
5- .جَزَأَ بالشیء : قنع واکتفی به (لسان العرب : ج 1 ص 46 «جزأ») .
6- .الکافی : ج 1 ص 465 ذیل ح 4 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 198 ح 14 .
7- .أی : فلمّا وضَعَت فاطمهُ الحُسینَ علیهماالسلام ... .
8- .تأویل الآیات الظاهره : ج 2 ص 579 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 272 ح 23 .
9- .إیها : أی کفّ ، وقد تَرِد بمعنی التصدیق والرّضی بالشیء (النهایه : ج 1 ص 87 «إیه») .
10- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 50 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 254 ح 32 .



4 / 1از هیچ زنی شیر نخورد



الکافی به نقل از محمّد بن عمرو زیّات ، از یکی از راویان شیعه ، از امام صادق علیه السلام : حسین علیه السلام ، نه از فاطمه علیهاالسلام و نه از هیچ زن دیگری شیر نخورد ؛ بلکه او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می آوردند و ایشان انگشت شست خود را در دهان او می گذارد و حسین علیه السلام به اندازه ای می مکید که دو سه روزش را کفایت می کرد . از این رو ، گوشت حسین علیه السلام از گوشت و خون پیامبر صلی الله علیه و آله رویید .

علل الشرائع به نقل از عبد الرحمان بن کثیر هاشمی ، از امام صادق علیه السلام : پیامبر صلی الله علیه و آله هر روز نزد حسین علیه السلام می آمد و زبانش را در دهان او می نهاد و حسین علیه السلام آن را می مکید تا سیر می شد . خدای متعال ، گوشت حسین علیه السلام را از گوشت پیامبر صلی الله علیه و آله رویانْد و او هیچ گاه ، نه از فاطمه علیهاالسلام و نه از غیر او ، شیر نخورد .

الکافی :در نقل دیگری از امام رضا علیه السلام آمده است : «حسین علیه السلام را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می آوردند و ایشان ، زبانش را در دهان حسین علیه السلام می نهاد و او ، آن را می مکید و به همان ، اکتفا می کرد و از هیچ زنی شیر نخورد» .

تأویل الآیات الظاهره به نقل از حسین بن زید ، از پدرانش علیهم السلام : هنگامی که فاطمه علیهاالسلامحسین علیه السلام را به دنیا آورد ، پیامبر صلی الله علیه و آله زبانش را در دهانش نهاد و حسین علیه السلام آن را مکید و از زنی شیر ننوشید تا آن که گوشت و خونش ، از آب دهان پیامبر صلی الله علیه و آله رویید .

المناقب ، ابن شهرآشوب به نقل از بُرّه دختر اُمیّه خُزاعی : هنگامی که فاطمه علیهاالسلام به حسین علیه السلام باردار شد ، پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «ای فاطمه ! تو به زودی ، پسری به دنیا می آوری که جبرئیل علیه السلام ، مرا به او تهنیت داده است . او را شیر نده تا من نزد تو بیایم ، حتّی اگر یک ماه ، منتظر بمانی» . فاطمه علیهاالسلام گفت : همین کار را می کنم . و پیامبر صلی الله علیه و آله در پی برخی کارهایش رفت و فاطمه علیهاالسلام ، حسین علیه السلام را به دنیا آورد ؛ امّا به او شیر نداد تا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد . به او فرمود : «چه کردی؟» . فاطمه علیهاالسلام گفت : به او شیر ندادم . پیامبر صلی الله علیه و آله ، حسین علیه السلام را گرفت و زبانش را در دهانش گذاشت و حسین علیه السلام آن را مکید ، تا هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «بس است ، حسین ! بس است ، حسین!» . سپس فرمود : «هر چه خدا بخواهد ، همان می شود . امامت ، در تو و فرزندان توست» .

.




المناقب لابن شهرآشوب :اِعتَلَّت فاطِمَهُ علیهاالسلام لَمّا وَلَدَتِ الحُسَینَ علیه السلام وجَفَّ لَبَنُها ، فَطَلَبَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مُرضِعا فَلَم یَجِد ، فَکانَ یَأتیهِ فَیُلقِمُهُ (1) إبهامَهُ فَیَمُصُّها ، ویَجعَلُ اللّهُ لَهُ فی إبهامِ رَسولِ اللّهِ رِزقا یَغذوهُ . (2)

المناقب لابن شهرآشوب عن الربیع بن خیثم :عَطِشَ المُسلِمونَ عَطَشا شَدیدا ، فَجاءَت فاطِمَهُ بِالحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهم السلام إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقالَت : یا رَسولَ اللّهِ! إنَّهُما صَغیرانِ لا یَحتَمِلانِ العَطَشَ . فَدَعَا الحَسَنَ علیه السلام فَأَعطاهُ لِسانَهُ ، فَمَصَّهُ حَتَّی ارتَوی ، ثُمَّ دَعَا الحُسَینَ فَأَعطاهُ لِسانَهُ ، فَمَصَّهُ حَتَّی ارتَوی . (3)

.

1- .فی المصدر : «فیلقموه» ، والتصویب من بحار الأنوار .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 50 نقلاً عن غرر أبی الفضل بن خیرانه بإسناده ، بحار الأنوار : ج 43 ص 254 الرقم 31 .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 384 نقلاً عن تفسیر الثعلبی ، شرح الأخبار : ج 3 ص 529 الرقم 1010 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 283 الرقم 49 .



المناقب ، ابن شهرآشوب :فاطمه علیهاالسلام هنگامی که حسین علیه السلام را به دنیا آورد ، بیمار شد و شیرش خشک گردید . پیامبر صلی الله علیه و آله زن شیردهی را جستجو کرد ؛ امّا نیافت . پس خود نزد حسین علیه السلام می آمد و انگشت شَستش را در دهان او می نهاد و حسین علیه السلام آن را می مکید . خداوند ، روزی ای در انگشت شست پیامبر صلی الله علیه و آله نهاده بود که حسین علیه السلام را با آن ، تغذیه می کرد .

المناقب ، ابن شهرآشوب به نقل از ربیع بن خَیثَم : مسلمانان ، دچار بی آبی شدیدی شدند . فاطمه علیهاالسلام ، حسن و حسین علیهماالسلامرا نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و گفت : ای پیامبر خدا! این دو ، کوچک اند و تاب تشنگی ندارند . پیامبر صلی الله علیه و آله ، حسن علیه السلام را فرا خواند و زبانش را در اختیار او نهاد و حسن علیه السلام ، آن را مکید تا سیراب شد . سپس حسین علیه السلام را خواند و زبانش را در اختیار او نهاد و حسین علیه السلام ، آن را مکید تا سیراب شد .


توضیحی درباره تغذیه او در دوران شیرخوارگی

احادیث این باب ، به چهار دسته تقسیم می شوند : 1 . احادیثی که بر تغذیه امام حسین علیه السلام از انگشت ابهام پیامبر صلی الله علیه و آله دلالت دارند . 2 . احادیثی که دلالت دارند پیامبر صلی الله علیه و آله ، امام حسین علیه السلام را از زبان خود ، تغذیه کرده است . 3 . حدیثی که می گوید استفاده امام حسین علیه السلام از انگشت پیامبر صلی الله علیه و آله ، به دلیل خشک شدن شیر مادرش فاطمه علیهاالسلامبوده است . 4 . حدیثی که می گوید امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ، در شرایطی که مردم با کمبود آب مواجه بودند ، از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله سیراب شدند . با تأمّل در مضمون این احادیث، معلوم می شود که مدلول آنها ، قابل جمع است ، بدین سان که اقدام پیامبر صلی الله علیه و آله به دلیل خشک شدن شیر دخترش فاطمه علیهاالسلامبوده و ایشان ، گاه با انگشت ابهام خود و گاه با زبان مبارکش ، فرزند دلبند خود را تغذیه کرده است . همچنین جدا از این کار، در شرایطی که مسلمانان با مشکل کم آبی مواجه بوده اند ،




223ادگان خود را از زبان خویش ، سیراب نموده است و این گونه معجزات و کرامات ، از نظر ثبوتی ، از شخصی مانند خاتم انبیا صلی الله علیه و آله بعید نیست ، هر چند از نظر اثباتی ، به دلیلی قاطِع ، نیاز است . اگر گفته شود: « چرا چنین حادثه مهم و خارق العاده ای که طبعا برای نقل آن ، انگیزه فراوان است ، در منابع تاریخی و حدیثیِ غیر پیروان اهل بیت علیهم السلام نیامده؟»، خواهیم گفت : اوّلاً این ، موضوعی خصوصی در خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و تنها اهل بیتِ پیامبر صلی الله علیه و آله از آن ، خبر داشته اند . ثانیا بسیاری از حوادث صدر اسلام، تنها از طریق اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است و نقل نشدن ، دلیل عدم وقوع نیست .




4 / 2التَّغَذّی مِن یَدِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آلهکفایه الأثر عن سلمان الفارسی :دَخَلتُ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وعِندَهُ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلامیَتَغَدَّیانِ ، وَالنَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَضَعُ اللُّقمَهَ تارَهً فی فَمِ الحَسَنِ علیه السلام ، وتارَهً فی فَمِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَلَمّا فَرَغَ مِنَ الطَّعامِ أخَذَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الحَسَنَ علیه السلام عَلی عاتِقِهِ ، وَالحُسَینَ علیه السلام عَلی فَخِذِهِ . ثُمَّ قالَ : یا سَلمانُ ، أتُحِبُّهُم؟ قُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، کَیفَ لا اُحِبُّهُم ، ومَکانُهُم مِنکَ مَکانُهُم؟! قالَ : یا سَلمانُ ، مَن أحَبَّهُم فَقَد أحَبَّنی ، ومَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّهَ . ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلی کَتِفِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَقالَ : إنَّهُ الإِمامُ ابنُ الإِمامِ ، تِسعَهٌ مِن صُلبِهِ أئِمَّهٌ أبرارٌ ، اُمَناءُ مَعصومونَ ، وَالتّاسِعُ قائِمُهُم . (1)

4 / 3لَعِبُ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله مَعَهُتاریخ دمشق عن أبی هریره :سَمِعَت اُذُنایَ هاتانِ ، وأبصَرَت عَینایَ هاتانِ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وهُوَ آخِذٌ بِکَفَّیهِ جَمیعاً یَعنی حَسَنا أو حُسَینا وقَدَماهُ عَلی قَدَمِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وهُوَ یَقولُ : «حُزُقَّهٌ حُزُقَّهٌ ، تَرَقَّ عَینَ بَقَّهَ» (2) ، فَیَرقَی الغُلامُ حَتّی یَضَعَ قَدَمَیهِ عَلی صَدرِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . ثُمَّ قالَ لَهُ : اِفتَح فاک ، ثُمَّ قَبَّلَهُ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ أحِبَّهُ فَإِنّی اُحِبُّهُ . (3)



1- .کفایه الأثر : ص 45 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 304 ح 143 .
2- .الحُزُقّه : الضعیف المُتقارب الخطو من ضعفه . . . ، ذکرها علی سبیل المداعبه والتأنیس له . وتَرَقّ : بمعنی اصعد ، وعین بقّه : کنایه عن صغر العین (النهایه : ج 1 ص 378 «حزق») .
3- .تاریخ دمشق : ج 13 ص 194 ح 3160 ،الإصابه : ج 2 ص 62 ، المصنف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 514 ح 19 ، ذخائر العقبی : ص 213 کلاهما نحوه ، کنزالعمّال : ج 13 ص 649 ح 37643 وراجع : الصراط المستقیم : ج 2 ص 140 .



4 / 2غذا خوردن از دست پیامبر صلّی الله علیه و آله

کفایه الأثر به نقل از سلمان فارسی : بر پیامبر صلی الله علیه و آله در آمدم . حسن و حسین علیهماالسلامغذا می خوردند . پیامبر صلی الله علیه و آله یک بار در دهان حسن علیه السلام لقمه می نهاد و یک بار در دهان حسین علیه السلام . چون غذا خوردن تمام شد ، پیامبر صلی الله علیه و آله ، حسن علیه السلام را بر گردن و حسین علیه السلام را بر روی ران خود نهاد و سپس فرمود : «ای سلمان ! آیا اینان را دوست داری؟» . گفتم : ای پیامبر خدا ! چگونه آنها را دوست نداشته باشم ، در حالی که نزد تو چنین جایگاهی دارند؟! فرمود : «ای سلمان ! هر کس اینان را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست بدارد ، خدا را دوست داشته است» . سپس دستش را بر شانه حسین علیه السلام نهاد و فرمود : «او ، امام پسر امام است . نُه تن از نسل او ، امامانی نیک و امین ومعصوم اند و نهمینِ آنان ، قائمِ (قیام کننده) ایشان است» .

4 / 3بازی پیامبر صلّی الله علیه و آله با او

تاریخ دمشق به نقل از ابو هُرَیره : با این دو گوش خود شنیدم و با همین دو چشم خود دیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، حسن یا حسین علیهماالسلام را با دو دست خود گرفته بود و در حالی که پاهایش روی پای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود ، برایش می خواند : «کوچولو ، ای کوچولو ! بالا بیا ، چشم کوچولو!» و کودک بالا می آمد تا آن که پاهایش را روی سینه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می نهاد . سپس پیامبر صلی الله علیه و آله به او گفت : «دهانت را باز کن» و دهانِ او را بوسید و گفت : «خدایا! من ، او را دوست دارم . تو هم او را دوست بدار» .


معرفه علوم الحدیث عن أبی هریره :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَأخُذُ بِیَدِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام فَیَرفَعُهُ عَلی باطِنِ قَدَمَیهِ ، فَیَقولُ : «حُزُقَّهٌ حُزُقَّهٌ ، تَرَقَّ عَینَ بَقَّهَ» ، اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ ، وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُ . (1)

فضائل الصحابه لابن حنبل عن أبی هریره :رَأَیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وقَد أخَذَ بِیَدَیِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام ، وقَد وَضَعَ قَدَمَ الحُسَینِ علیه السلام عَلی ظَهرِ قَدَمَیهِ ، وهُوَ یَقولُ : «تَرَقَّ عَینَ بَقَّهَ ، تَرَقَّ عَینَ بَقَّهَ» . (2)

کفایه الأثر عن أبی هریره :کُنتُ عِندَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، وأبو بَکرٍ وعُمَرُ وَالفَضلُ بنُ العَبّاسِ وزَیدُ بنُ حارِثَهَ وعَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ ، إذ دَخَلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَأَخَذَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وقَبَّلَهُ ، ثُمَّ قالَ : «حِبِقَّهٌ حِبِقَّهٌ (3) ، تَرَقَّ عَینَ بَقَّهَ» (4) ، ووَضَعَ فَمَهُ عَلی فَمِهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ ، وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُ . (5)



1- .معرفه علوم الحدیث : ص 89 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 388 نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 286 .
2- .فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 787 ح 1405 ، الأدب المفرد : ص 90 ح 270 ، تاریخ دمشق : ج 13 ص 194 ح 3161 کلاهما نحوه .
3- .الحِبِقَّه بکسرتین مشدّده القاف : القصیر (القاموس المحیط : ج 3 ص 219 «الحبق») .
4- .فی ن ، م : «خبقه خبقه» بالخاء المعجمه . وبهامش ن : «عذقه عذقه» بالعین . وبهامش ط : «والأصحّ : حذقه حذقه» ، أقول : بل الأصحّ : «حُزقَّه حُزقَّه» ، بضمّ الحاء وفتحها ، وضمّ الزاء وتشدید القاف المفتوحه (هامش المصدر) .
5- .کفایه الأثر : ص 81 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 148 وفیه «قال صلی الله علیه و آله للحسین علیه السلام : حِبِقّه حِبِقّه ، ترقّ عین بقّه» فقط .

227

معرفه علوم الحدیث به نقل از ابو هُرَیره : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، دست حسین بن علی علیه السلام را می گرفت و او را با کف پاهایش بالا می آورد و می فرمود : «کوچولو ، ای کوچولو ! بالا بیا ، چشم کوچولو! خدایا! من ، او را دوست دارم . تو نیز او را دوست بدار و دوستدار کسی باش که او را دوست می دارد» .

فضائل الصحابه، ابن حنبل به نقل از ابو هُرَیره : پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که دستان حسین بن علی علیه السلام را گرفته و پای حسین علیه السلام را بر روی پاهای خود نهاده و می گوید : «بالا بیا ، چشم کوچولو ! بالا بیا ، چشم کوچولو!» .

کفایه الأثر به نقل از ابو هُرَیره : نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بودم و ابو بکر ، عمر ، فضل بن عبّاس ، زید بن حارثه و عبد اللّه بن مسعود نیز حضور داشتند که حسین بن علی علیه السلام وارد شد . پیامبر صلی الله علیه و آله او را گرفت و بوسید و سپس فرمود : «کوچولو ، ای کوچولو ! بالا بیا ، چشم کوچولو!» . سپس دهانش را بر دهان او نهاد و گفت : «خدایا! من ، او را دوست دارم . تو نیز او را دوست بدار و دوستدار کسی باش که او را دوست می دارد» .


صحیح ابن حبّان عن أبی هریره :کانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَدلَعُ (1) لِسانَهُ لِلحُسَینِ علیه السلام ، فَیَرَی الصَّبِیُّ حُمرَهَ لِسانِهِ ، فَیَهِشُّ (2) إلَیهِ . فَقالَ لَهُ عُیَینَهُ بنُ بَدرٍ : ألا أراهُ یَصنَعُ هذا بِهذا ، فَوَاللّهِ إنَّهُ لَیَکونُ لِیَ الوَلَدُ قَد خَرَجَ وَجهُهُ ، وما قَبَّلتُهُ قَطُّ . فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : مَن لا یَرحَم لا یُرحَم . (3)

المعجم الکبیر عن جابر :دَخَلتُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وهُوَ یَمشی عَلی أربَعَهٍ ، وعَلی ظَهرِهِ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام ، وهُوَ یَقولُ : نِعمَ الجَمَلُ جَمَلُکُما ، ونِعمَ العِدلانِ (4) أنتُما . 5

4 / 4نِعمَ الرّاکِبُسنن الترمذی عن ابن عبّاس :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حامِلَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام عَلی عاتِقِهِ ، فَقالَ رَجُلٌ : نِعمَ المَرکَبُ رَکِبتَ یا غُلامُ . فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : ونِعمَ الرّاکِبُ هُوَ (5) . (6)



1- .یَدْلَعُ لِسانَهُ : أی یُخرجه (النهایه : ج 2 ص 130 «دلع») .
2- .هَشَّ لهذا الأمر یَهِشُّ : إذا فرِحَ به واستبشرَ ، وارتاح له وخَفّ (النهایه : ج 5 ، ص 264 «هشش») .
3- .صحیح ابن حبّان : ج 15 ص 431 ح 6975 ، موارد الظمآن : ص 553 ح 2236 وفیه «للحسن» بدل «للحسین» ، ذخائر العقبی : ص 220؛ الأمالی للسیّد المرتضی : ج 2 ص 169 وفی صدره «روی ...» .
4- .. العِدْلُ : نِصف الحِمْل یکون علی أحد جنبی البعیر (تاج العروس : ج 15 ص 473 «عدل») .
5- .لا یُتوَهَّم أنّ مثل هذا التعبیر «المرکب» أو ما شاکله ممّا سیأتی فی أحادیث لاحقه ، أنّ فیه توهینا لساحه رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، بل انّ عرف ذلک الزمان کان لا یری فی مثل هذه التعبیرات مساسا بمن یوصفُ بها .
6- .سنن الترمذی : ج 5 ص 661 ح 3784 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 186 ح 4794 ، اُسد الغابه : ج 2 ص 16 ، تاریخ دمشق : ج 13 ص 217 ح 3216 وفیها «الحسن» بدل «الحسین» .



صحیح ابن حبّان به نقل از ابو هُرَیره : پیامبر صلی الله علیه و آله زبانش را برای حسین علیه السلام بیرون می آورد و او ، سرخیِ آن را می دید و از آن ، شاد می شد . [ روزی ] عُیَینه بن بدر به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : ببین که با این ، چه کار می کند ! به خدا سوگند ، من فرزند دارم و تا به هنگام در آمدن موی صورتش او را نبوسیده ام . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «آن که رحم نکند ، به او رحم نمی شود!» . (1)

المعجم الکبیر به نقل از جابر : بر پیامبر صلی الله علیه و آله در آمدم ، در حالی که چهار دست و پا می رفت و حسن و حسین علیهماالسلامرا بر پشت خود ، سوار کرده بود و می فرمود : «چه شتر خوبی دارید و چه بارهای خوبی هستید!» . 2

4 / 4بهترین سوار

سنن الترمذی به نقل از ابن عبّاس : پیامبر صلی الله علیه و آله ، حسین بن علی علیه السلام را روی گردنش نهاده بود . مردی گفت : چه مَرکب خوبی سوار شده ای ، ای پسر ! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «و چه سوار خوبی است او!» (2) . (3)



1- .در موارد الظمآن ، این ماجرا برای حسن علیه السلام ذکر شده است .
2- .گمان نرود که این گونه تعبیرها ، اهانت به حریم پیامبر صلی الله علیه و آله است ؛ زیرا عرف آن روزگار ، از این تعبیرها ، معنای مَجازی و مقصود کنایی آن را می فهمیده و آنها را توهین نمی دانسته است .
3- .در المستدرک علی الصحیحین و اُسد الغابه و تاریخ دمشق ، این ماجرا را برای امام حسن علیه السلام ذکر کرده اند .



المصنّف لابن أبی شیبه عن جابر عن أبی جعفر :مَرَّ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِالحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلام وهُوَ حامِلُهُما عَلی مَجلِسٍ مِن مَجالِسِ الأَنصارِ . فَقالوا : یا رَسولَ اللّهِ ، نِعمَتِ المَطِیَّهُ ، قالَ : ونِعمَ الرّاکِبانِ . (1)

تاریخ دمشق عن عمر :رَأَیتُ الحَسَنَ وَالحُسَینَ علیهماالسلام عَلی عاتِقَیِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقُلتُ : نِعمَ الفَرَسُ تَحتَکُما ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : ونِعمَ الفارِسانِ هُما . (2)

المعجم الکبیر عن سلمان :کُنّا حَولَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَجاءَت اُمُّ أیمَنَ ، فَقالَت : یا رَسولَ اللّهِ! لَقَد ضَلَّ الحَسَنُ وَالحُسَینُ ، قالَ : وذلِکَ رَأدُ (3) النَّهارِ یَقولُ : اِرتِفاعُ النَّهارِ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : قُوموا فَاطلُبُوا ابنَیَّ . قالَ : وأخَذَ کُلُّ رَجُلٍ تِجاهَ وَجهِهِ ، وأخَذتُ نَحوَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَلَم یَزَل حَتّی أتی سَفحَ جَبَلٍ ، وإذَا الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام مُلتَزِقٌ کُلُّ واحِدٍ مِنهُما صاحِبَهُ ، وإذا شُجاعٌ (4) قائِمٌ عَلی ذَنَبِهِ ، یَخرُجُ مِن فیهِ شِبهُ النّارِ ، فَأَسرَعَ إلَیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَالتَفَتَ مُخاطِبا لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ انسابَ فَدَخَلَ بَعضَ الأَحجِرَهِ ، ثُمَّ أتاهُما فَأَفرَقَ بَینَهُما ، ومَسَحَ وَجهَهُما . وقالَ : بِأَبی واُمّی أنتُما! ما أکرَمَکُما عَلَی اللّهِ! ثُمَّ حَمَلَ أحَدَهُما عَلی عاتِقِهِ (5) الأَیمَنِ ، وَالآخَرَ عَلی عاتِقِهِ الأَیسَرِ . فَقُلتُ : طوباکُما (6) ! نِعمَ المَطِیَّهُ مَطِیَّتُکُما! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ونِعمَ الرّاکِبانِ هُما ، وأبوهُما خَیرٌ مِنهُما . (7)

.

1- .المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 514 ح 21 ؛ شرح الأخبار : ج 3 ص 80 ح 1007 .
2- .تاریخ دمشق : ج 14 ص 162 ح 3492 ، المطالب العالیه : ج 4 ص 72 ح 3996 ، مسند البزّار : ج 1 ص 418 ح 293 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 658 ح 37670 نقلاً عن مسند أبی یعلی ؛ شرح الأخبار : ج 3 ص 107 ح 1043 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 387 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 285 .
3- .رَأدُ الضحی ؛ أی ارتفاعه حین یعلو النهار (لسان العرب : ج3 ص169 «رأد») .
4- .الشجاع کغراب وکتاب : الحیّه ، أو الذکر منها ، أو ضرب منها صغیر (القاموس المحیط : ج 3 ص 43 «شجع») .
5- .. العَاتِقُ : المَنکِبُ (القاموس المحیط : ج 3 ص 261 «العتق») .
6- .فی کنز العمّال : «طوبی لَکُما» وطُوبی : الخیر وأقصی الاُمنیّه ، وقیل : اسم الجنّه ، وقیل : شجره فی الجنّه (مجمع البحرین : ج 2 ص 1128 «طیب») .
7- .المعجم الکبیر : ج 3 ص 65 ح 2677 ، کنزالعمّال : ج 13 ص 662 ح 37685؛ الخرائج والجرائح : ج 1 ص 240 ح 5 نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 308 ح 72 .



المصنّف ، ابن ابی شَیبه به نقل از جابر ، از ابو جعفر : پیامبر صلی الله علیه و آله ، حسن و حسین علیهماالسلامرا در حالی که [ بر دوش ]خود حمل می کرد ، بر مجلسی از مجلس های انصار ، عبور داد . آنان گفتند : ای پیامبر خدا ! چه مَرکب خوبی ! فرمود : «و چه سواران نیکویی !» .

تاریخ دمشق به نقل از عمر : حسن و حسین علیهماالسلام را بر شانه های پیامبر صلی الله علیه و آله دیدم و گفتم : چه اسب خوبی زیر پای خود دارید ! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «و آن دو ، چه سواران نیکویی اند !» .

المعجم الکبیر به نقل از سلمان : ما گِرد پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم که اُمّ ایمن آمد و گفت : ای پیامبر خدا! حسن و حسین ، گم شده اند . هنگام بالا آمدن خورشید بود . پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «برخیزید و دو پسرم را بجویید» . هر کس از سویی روان شد و من با پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم و ایشان ، پیوسته می رفت تا به دامنه کوهی رسید که ناگهان ، حسن و حسین علیهماالسلام را دید که به همدیگر چسبیده بودند و نیز ماری را دید که بر روی دُمش ایستاده بود و از دهانش آتش می بارید . پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی مار دوید . مار ، رویش را به طرف پیامبر صلی الله علیه و آله کرد و سپس ، تند خزید و زیر سنگی رفت . پیامبر صلی الله علیه و آله ، نزد حسن و حسین علیهماالسلام آمد و آن دو را از هم جدا کرد و دستی به صورتشان کشید و فرمود : «پدر و مادرم فدایتان! شما چه قدر نزد خدا گرامی هستید!» . سپس یکی را بر دوش راست و دیگری را بر دوش چپ خود ، سوار کرد . گفتم : خوشا به حالتان! چه مَرکب خوبی است مَرکب شما ! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «و چه خوبْ سوارانی هستند این دو تا! و پدرشان ، از این دو هم بهتر است» .






الأمالی للصدوق عن ابن عبّاس :کُنّا قُعودا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، إذ جاءَت فاطِمَهُ علیهاالسلامتَبکی ، فَقالَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : ما یُبکیکِ یا فاطِمَهُ؟ قالَت : یا أبَه ! خَرَجَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ ، فَما أدری أینَ باتا؟ فَقالَ لَهَا النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : یا فاطِمَهُ ، لا تَبکی ، فَاللّهُ الَّذی خَلَقَهُما ، هُوَ ألطَفُ بِهِما مِنکِ . ورَفَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَدَهُ إلَی السَّماءِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ إن کانا أخَذا بَرّا أو بَحرا فَاحفَظهُما وسَلِّمهُما . فَنَزَلَ جَبرَئیلُ علیه السلام مِنَ السَّماءِ ، فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ یُقرِئُکَ السَّلامَ ، وهُوَ یَقولُ : لا تَحزَن ، ولا تَغتَمَّ لَهُما ؛ فَإِنَّهُما فاضِلانِ فِی الدُّنیا ، فاضِلانِ فِی الآخِرَهِ ، وأبوهُما أفضَلُ مِنهُما ، هُما نائِمانِ فی حَظیرَهِ (1) بَنِی النَّجّارِ ، وقَد وَکَّلَ اللّهُ بِهِما مَلَکا . قالَ : فَقامَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَرِحا ومَعَهُ أصحابُهُ ، حَتّی أتَوا حَظیرَهَ بَنِی النَّجّارِ ، فَإِذا هُم بِالحَسَنِ مُعانِقا لِلحُسَینِ علیهماالسلام ، وإذَا المَلَکُ المُوَکَّلُ بِهِما قَدِ افتَرَشَ أحَدَ جَناحَیهِ تَحتَهُما وغَطّاهُما بِالآخَرِ . قالَ : فَمَکَثَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یُقَبِّلُهُما حَتَّی انتَبَها ، فَلَمَّا استَیقَظا حَمَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الحَسَنَ علیه السلام ، وحَمَلَ جَبرَئیلُ علیه السلام الحُسَینَ علیه السلام ، فَخَرَجَ مِنَ الحَظیرَهِ وهُوَ یَقولُ : وَاللّهِ ، لَاُشَرِّفَنَّکُما کَما شَرَّفَکُمُ اللّهُ عز و جل . فَقالَ لَهُ أبو بَکرٍ : ناوِلنی أحَدَ الصَّبِیَّینِ اُخَفِّف عَنکَ . فَقالَ : یا أبا بَکرٍ ! نِعمَ الحامِلانِ ، ونِعمَ الرّاکِبانِ ، وأبوهُما أفضَلُ مِنهُما . (2)



1- .الحَظیرَهُ : الموضع الذی یُحاط علیه لتأوی إلیه الغنم والإبل یقیها البرد والریح (النهایه : ج 1 ص 404 «حظر») .
2- .الأمالی للصدوق : ص 522 ح 709 ، بشاره المصطفی : ص 172 ، روضه الواعظین : ص 136 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 26 ، المناقب للکوفی : ج 2 ص 591 ح 1100 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 37 ص 89 ح 55 ؛ المناقب للخوارزمی : ص 287 ، ذخائر العقبی : ص 226 کلاهما نحوه .



الأمالی ، صدوق به نقل از ابن عبّاس : ما نزد پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که فاطمه علیهاالسلام ، گریان آمد . پیامبر صلی الله علیه و آله به او گفت : «فاطمه ! چرا می گریی؟» . گفت : ای پدر ! حسن و حسین ، بیرون رفته اند و نمی دانم کجا خوابیده اند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه فرمود : «ای فاطمه ! گریه نکن ، که خدای آفریدگار آن دو ، از تو نسبت به آنها مهربان تر است» . پیامبر صلی الله علیه و آله دستش را به سوی آسمان بالا برد و گفت : «خدایا ! اگر به خشکی یا دریا رفته اند ، آن دو را حفظ کن و سالم بدار» . جبرئیل علیه السلام از آسمان فرود آمد و گفت : ای محمّد! خداوند ، به تو سلام می رساند و می فرماید : غم مخور و اندیشناکِ آنان مباش که آن دو ، در دنیا و آخرت ، فاضل اند و پدرشان از آن دو ، فاضل تر است . آن دو در پرچین بنی نجّار خوابیده اند و خداوند ، فرشته ای را به خدمت آنها گمارده است . پیامبر صلی الله علیه و آله شادمان برخاست و یارانش به پرچین بنی نجّار رفتند که حسن و حسین علیهماالسلام را دست در گردن هم خوابیده دیدند و فرشته گمارده برای آنها ، یکی از دو بال خود را زیر آنها گسترده بود و بال دیگرش را بر روی آنها کشیده بود . پیامبر صلی الله علیه و آله درنگ کرد و آن دو را بوسید تا بیدار شدند . هنگامی که بیدار شدند ، پیامبر صلی الله علیه و آله ، حسن علیه السلام را و جبرئیل علیه السلام ، حسین علیه السلام را [ بر دوش خود ] حمل کردند و از پرچین ، بیرون آمدند و پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود : «به خدا سوگند ، شما را گرامی می دارم ، همان گونه که خدای عز و جلشما را گرامی داشته است» . ابو بکر به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : یکی از این دو پسر را به من بده تا بارت سبُک شود . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «ای ابو بکر ! چه نیکو مَرکب هایی و چه خوب سوارانی! و پدرشان از این دو ، برتر است» .






سنن الترمذی عن بریده :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَخطُبُنا إذ جاءَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام ، عَلَیهِما قَمیصانِ أحمَرانِ ، یَمشِیانِ ویَعثِرانِ ، فَنَزَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ المِنبَرِ ، فَحَمَلَهُما ووَضَعَهُما بَینَ یَدَیهِ ، ثُمَّ قالَ : صَدَقَ اللّهُ «إِنَّمَآ أَمْوَ لُکُمْ وَ أَوْلَدُکُمْ فِتْنَهٌ» (1) فَنَظَرتُ إلی هذَینِ الصَّبِیَّینِ یَمشِیانِ ویَعثِرانِ ، فَلَم أصبِر حَتّی قَطَعتُ حَدیثی ورَفَعتُهُما . (2)

.

1- .التغابن : 15 .
2- .سنن الترمذی : ج 5 ص 658 ح 3774 ، سنن النسائی : ج 3 ص 192 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 19 ح 23056 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 513 ح 15 وفیه «ثمّ أخذ فی خطبته» بدل «حتّی قطعت ...» ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 161 ح 3489؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 385 ولیس فیه ذیله من «فنظرت» ، بحار الأنوار : ج 43 ص 284 .



سنن الترمذی به نقل از بُرَیده : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برایمان خطبه می خواند که حسن و حسین علیهماالسلامبا پیراهن های سرخ رنگ آمدند و گاه در حال راه رفتن ، می افتادند . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از منبر فرود آمد و آن دو را با خود برد و پیش رویش گذاشت و سپس فرمود : «خداوند ، راست گفت که : «اموال شما و فرزندانتان ، تنها آزمایشی [ برای شما ]هستند» . من به این دو پسر بچّه نگریستم و چون دیدم به هنگام راه رفتن ، می افتند ، نتوانستم درنگ کنم و سخنم را قطع کردم و آن دو را بالا آوردم» . (1)



1- .در المصنّف ابن ابی شیبه ، پس از «نتوانستم درنگ کنم» ، آمده است : سپس سخن خویش را پی گرفت .



المناقب لابن شهرآشوب عن ابن مهاد (1) عن أبیه :إنَّ (2) النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بَرَکَ لِلحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلامفَحَمَلَهُما ، وخالَفَ بَینَ أیدیهِما وأرجُلِهِما ، وقالَ : نِعمَ الجَمَلُ جَمَلُکُما . (3)

المستدرک علی الصحیحین عن أبی هریره :رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهُوَ حامِلُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام ، وهُوَ یَقولُ : اللّهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ . (4)

المستدرک علی الصحیحین عن أبی هریره :خَرَجَ عَلَینا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ومَعَهُ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام ، هذا عَلی عاتِقِهِ ، وهذا عَلی عاتِقِهِ ، وهُوَ یَلثِمُ هذا مَرَّهً وهذا مَرَّهً ، حَتَّی انتَهی إلَینا ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنَّکَ تُحِبُّهُما؟ فَقالَ : نَعَم ، مَن أحَبَّهُما فَقَد أحَبَّنی ، ومَن أبغَضَهُما فَقَد أبغَضَنی . (5)

کنزالعمّال عن سعد بن مالک :دَخَلتُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلامیَلعَبانِ عَلی ظَهرِهِ ، فَقُلتُ : یا رَسولَ [اللّهِ] (6) ! أتُحِبُّهُما؟ قالَ : وما لی لا اُحِبُّهُما ، وإنَّهُما رَیحانَتی مِنَ الدُّنیا (7) ؟

شرح الأخبار عن جعفر بن فروی بإسناده :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کانَ جالِسا مَعَ أصحابِهِ ، إذ أقبَلَ إلَیهِ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام وهُما صَغیرانِ ، فَجَعَلا یَنزُوانِ (8) عَلَیهِ ، فَمَرَّهً یَضَعُ لَهُما رَأسَهُ ، ومَرَّهً یَأخُذُهُما إلَیهِ ، فَقَبَّلَهُما ، ورَجُلٌ مِن جُلَسائِهِ یَنظُرُ إلَیهِ کَالمُتَعَجِّبِ مِن ذلِکَ . ثُمَّ قالَ : یا رَسولَ اللّهِ ! ما أعلَمُ أنّی قَبَّلتُ وَلَدا إلَیَّ قَطُّ . فَغَضِبَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی التُمِعَ لَونُهُ . فَقالَ لِلرَّجُلِ : إن کانَ اللّهُ عز و جل قَد نَزَعَ الرَّحمَهَ مِن قَلبِکَ ، فَما أصنَعُ بِکَ؟ مَن لَم یَرحَم صَغیرَنا ، ویُعَزِّز کَبیرَنا ، فَلَیسَ مِنّا . (9)

.

1- .فی بعض النسخ : «ابن حماد» بدل «ابن مهاد» (هامش المصدر) .
2- .فی المصدر : «عن» ، والتصویب من بحار الأنوار .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 387 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 285 وفیه «ابن حماد» بدل«ابن مهاد».
4- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 195 ح 4821 ، تاریخ دمشق : ج 13 ص 187 ح 3144 ، صحیح ابن حبّان : ج 15 ص 416 ح 6962 ؛ الأمالی للطوسی : ص 249 ح 442 وفیهما «الحسن» بدل «الحسین» ، کشف الغمّه : ج 2 ص 272 کلّها عن البراء بن عازب ، بحار الأنوار : ج 43 ص 264 ح 16 .
5- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 182 ح 4777 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 441 ح 9679 ، الإصابه : ج 2 ص 62 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 382 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 281 .
6- .ما بین المعقوفین سقط من المصدر .
7- .کنزالعمّال : ج 13 ص 671 ح 37712 نقلاً عن أبی نعیم .
8- .نَزَا : وَثَبَ (القاموس المحیط : ج 4 ص 395 «نزا») .
9- .شرح الأخبار : ج 3 ص 115 ح 1060 .



المناقب ، ابن شهرآشوب به نقل از ابن مهاد ، از پدرش : پیامبر صلی الله علیه و آله برای حسن و حسین علیهماالسلامخم شد و آن دو را به صورتی که پشتشان به یکدیگر بود ، سوار کرد و فرمود : «چه شتر خوبی است شتر شما!» .

المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابو هُرَیره : پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که حسین بن علی علیه السلام را حمل می کرد و می فرمود : «خدایا! من ، او را دوست دارم . تو هم او را دوست بدار» . (1)

المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابو هُرَیره : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر ما در آمد و حسن و حسین علیهماالسلام با او بودند . یکی بر این دوش و آن یکی بر دوش دیگر ایشان بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله یک بار این را می بوسید و یک بار ، دیگری را ، تا آن که به ما رسید . مردی به ایشان گفت : ای پیامبر خدا ! این دو را دوست می داری؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «آری . هر کس این دو را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هر کس این دو را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است» .

کنز العمّال به نقل از سعد بن مالک : بر پیامبر صلی الله علیه و آله در آمدم و حسن و حسین علیهماالسلامسوار بر پشت ایشان ، بازی می کردند . گفتم : ای پیامبر خدا ! آیا این دو را دوست داری؟ فرمود : «چرا دوستشان نداشته باشم ، در حالی که دو دسته گل من از دنیایند؟!» .

شرح الاخبار به نقل از جعفر بن فروی ، به سندش : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با یارانش نشسته بود که حسن و حسین علیهماالسلام که دو کودک بودند به طرفش دویدند و بر روی او پریدند . پیامبر صلی الله علیه و آله هم گاه سرش را برایشان فرود می آورد و گاه هر دو را می گرفت و می بوسید . مردی از همنشینان ایشان ، شگفت زده می نگریست و سپس گفت : ای پیامبر خدا ! فکر نمی کنم تا کنون هیچ یک از فرزندانم را بوسیده باشم . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنان خشمناک شد که رنگش برگشت . پس به آن مرد فرمود : «اگر خدای عز و جل رحمت را از دل تو بر کَنْده ، من با تو چه کنم؟ هر کس بر کوچکمان رحم نکند و بزرگمان را احترام نکند ، از ما (مسلمانان) نیست» .



1- .در صحیح ابن حبّان و الأمالی طوسی ، این ماجرا برای حسن علیه السلام ذکر شده است ، نه حسین علیه السلام .



المناقب للکوفی عن حذیفه بن الیمان لِرَبیعَهِ السَّعدِیِّ : یا رَبیعَهُ ! اسمَع مِنّی وَاحفَظ وَاروِهِ ، وأبلِغِ النّاسَ عَنّی ، أنّی رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وسَمِعَتهُ اُذُنایَ ، وهُوَ آخِذُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام عَلی مَنکِبِهِ الأَیمَنِ ، وجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَغرِزُ (1) عَقِبَهُ فی سُرَّهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَرَأَیتُ کَفَّ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله المُبارَکَهَ الزَّکِیَّهَ ، قَد وَضَعَها عَلی ظَهرِ قَدَمِ الحُسَینِ علیه السلام ، یَغمِزُها (2) فی سُرَّهِ نَفسِهِ . (3)

روضه الواعظین :رُوِیَ أنَّ فاطِمَهَ علیهاالسلام لا زالَت بَعدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مُعَصَّبَهَ الرَّأسِ ، ناحِلَهَ الجِسمِ ، مُنهَدَّهَ الرُّکنِ مِنَ المُصیبَهِ بِمَوتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ... وتَنظُرُ مَرَّهً إلَی الحَسَنِ علیه السلام ومَرَّهً إلَی الحُسَینِ علیه السلام وهُما بَینَ یَدَیها علیهاالسلام فَتَقولُ : أینَ أبوکُمَا الَّذی کانَ یُکرِمُکُما ، ویَحمِلُکُما مَرَّهً بَعدَ مَرَّهٍ؟ أینَ أبوکُمَا الَّذی کانَ أشَدَّ النّاسِ شَفَقَهً عَلَیکُما ، فَلا یَدَعُکُما تَمشِیانِ عَلَی الأَرضِ؟ (4)



1- .غَرَزْتُ رجلی : إذا وضعتها (مجمع البحرین : ج 2 ص 1314 «غرز») .
2- .الغَمزُ : العَصْرُ بالید (لسان العرب : ج 5 ص 389 «غمز») .
3- .المناقب للکوفی : ج 2 ص 421 الرقم 904 ، الطرائف : ص 119 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 111 الرقم 19 .
4- .روضه الواعظین : ص 167 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 362 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 181 .



المناقب ، کوفی به نقل از حذیفه بن یمان ، خطاب به ربیعه سعدی : ای ربیعه ! از من بشنو و این را حفظ و روایت کن و از طرف من به مردم برسان . من خود دیدم و با گوش های خود شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، حسین بن علی علیه السلام را بر شانه راستش گرفته و حسین علیه السلام ، پشت پایش را روی ناف پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشته بود و دیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، کف دست مبارک و پاکیزه اش را بر روی پای حسین علیه السلام نهاده و آن را بر روی ناف خود می فشرد .

روضه الواعظین :روایت شده که فاطمه علیهاالسلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، از مصیبت وفات پیامبر صلی الله علیه و آله ، پیوسته سرش را [ از درد ]بسته بود و پیکرش لاغر شده و ستون بدنش از بین رفته بود . . . و گاه به حسن علیه السلام و گاه به حسین علیه السلام که پیش رویش بودند ، می نگریست و می فرمود: «کجاست پدرتان که شما را گرامی می داشت و بارها و بارها سوارتان می کرد؟ کجاست پدرتان که دلسوزترینِ مردم نسبت به شما بود و نمی گذاشت پیاده بر زمین راه بروید؟» .



4 / 5عَلی مَنکِبِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله فِی الصَّلاهِالمعجم الکبیر عن أبی سعید الخدری :جاءَ الحُسَینُ علیه السلام ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُصَلّی ، فَالتَزَمَ عُنُقَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَقامَ بِهِ وأخَذَ بِیَدِهِ ، فَلَم یَزَل مُمسِکَها حَتّی رَکَعَ . (1)

السنن الکبری عن زرّ بن حبیش :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ذاتَ یَومٍ یُصَلّی بِالنّاسِ ، فَأَقبَلَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلاموهُما غُلامانِ ، فَجَعَلا یَتَوَثَّبانِ عَلی ظَهرِهِ إذا سَجَدَ ، فَأَقبَلَ النّاسُ عَلَیهِما یُنَحّونَهُما (2) عَن ذلِکَ . قالَ : دَعوهُما بِأَبی واُمّی ، مَن أحَبَّنی فَلیُحِبَّ هذَینِ . (3)

البدایه والنهایه عن عبداللّه :کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُصَلّی ، فَجاءَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام ، فَجَعَلا یَتَوَثَّبانِ عَلی ظَهرِهِ إذا سَجَدَ ، فَأَرادَ النّاسُ زَجرَهُما . فَلَمّا سَلَّمَ قالَ صلی الله علیه و آله لِلنّاسِ : هذانِ ابنایَ ، مَن أحَبَّهُما فَقَد أحَبَّنی . (4)

کشف الغمّه عن أبی هریره :بِأَبی ، رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُصَلّی ، فَسَجَدَ فَجاءَ الحَسَنُ علیه السلام فَرَکِبَ ظَهرَهُ وهُوَ ساجِدٌ ، ثُمَّ جاءَ الحُسَینُ علیه السلام فَرَکِبَ ظَهرَهُ مَعَ أخیهِ وهُوَ ساجِدٌ ، فَثَقُلا عَلی ظَهرِهِ . فَجِئتُ فَأَخَذتُهُما عَن ظَهرِهِ وذَکَرَ کَلاما سَقَطَ عَلی أبی یَعلی ومَسَحَ عَلی رُؤوسِهِما ، وقالَ : مَن أحَبَّنی فَلیُحِبَّهُما ثَلاثا . (5)

.

1- .المعجم الکبیر : ج 3 ص 51 ح 2657 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 162 .
2- .فی المصدر : «ینحیانهما» ، والصواب ما أثبتناه کما فی المصنّف لابن أبی شیبه .
3- .السنن الکبری : ج 2 ص 373 ح 3424 ، تاریخ دمشق : ج 13 ص 202 ح 3177 ، السنن الکبری للنسائی : ج 5 ص 50 ح 8170 عن عبداللّه ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 511 ح 1 کلاهما نحوه .
4- .البدایه والنهایه : ج 8 ص 35 .
5- .کشف الغمّه : ج 2 ص 153 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 304 .



4 / 5بر دوش پیامبر صلّی الله علیه و آله در نماز

المعجم الکبیر به نقل از ابو سعید خُدری : حسین علیه السلام آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله نماز می خواند . پس به گردن پیامبر صلی الله علیه و آله چسبید و ایشان با همو بلند شد و او را با دستش گرفت و آن قدر نگاهش داشت تا به رکوع رفت .

السنن الکبری به نقل از زرّ بن حبیش : روزی پیامبر صلی الله علیه و آله با مردم نماز می خواند که حسن و حسین علیهماالسلام که دو پسر بچّه بودند به سویش آمدند و وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به سجده می رفت ، بر پشتش می پریدند . مردم به سوی آنها آمدند تا دورشان کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «رهایشان کنید . پدر و مادرم فدایشان ! هر کس مرا دوست دارد ، باید این دو را دوست داشته باشد» .

البدایه و النهایه به نقل از عبد اللّه : پیامبر صلی الله علیه و آله نماز می خواند که حسن و حسین علیهماالسلامآمدند و هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به سجده می رفت ، بر پشت او می پریدند و مردم خواستند که آن دو را برانند . پیامبر صلی الله علیه و آله سلام که داد ، به مردم فرمود : «این دو ، پسران من هستند . هر کس این دو را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است» .

کشف الغُمّه به نقل از ابو هریره : به پدرم سوگند ، دیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز می خواند . سجده کرد و حسن علیه السلام آمد و در همان حال سجده ، بر پشت ایشان سوار شد . سپس حسین علیه السلام آمد و در همان حال سجده ، در کنار برادر ، بر پشت پیامبر صلی الله علیه و آله سوار شد و پشت پیامبر صلی الله علیه و آله سنگین شد . من آمدم و آن دو را از پشت پیامبر صلی الله علیه و آله برداشتم و ابو هریره ، در این جا سخنی گفته که از یاد ابویعلی رفته است . پیامبر صلی الله علیه و آله دستی بر سرشان کشید و سه بار فرمود : «هر کس مرا دوست دارد ، باید این دو را دوست داشته باشد» .

.




مسند ابن حنبل عن أبی هریره :کُنّا نُصَلّی مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله العِشاءَ ؛ فَإِذا سَجَدَ وَثَبَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام عَلی ظَهرِهِ ، فَإِذا رَفَعَ رَأسَهُ أخَذَهُما بِیَدِهِ مِن خَلفِهِ أخذاً رَفیقاً ، ویَضَعُهُما عَلَی الأَرضِ ، فَإِذا عادَ عادا ، حَتّی قَضی صَلاتَهُ ، أقعَدَهُما عَلی فَخِذَیهِ . قالَ : فَقُمتُ إلَیهِ فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، أرُدُّهُما ؟ فَبَرَقَتْ بَرقَهٌ، فَقالَ لَهُما : اِلحَقا بِاُمِّکُما . قالَ: فَمَکَثَ ضَوؤُها حَتّی دَخَلا . (1)

شرح الأخبار عن موسی بن مطیر عن أبیه :کُنتُ جالِسا مَعَ أبی هُرَیرَهَ فی مَسجدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، إذ مَرَّ بِنَا الحُسَینُ علیه السلام ، فَقامَ إلَیهِ أبو هُرَیرَهَ فَسَلَّمَ عَلَیهِ ورَحَّبَ بِهِ ، وقالَ : بِأَبی أنت واُمّی یَابنَ رَسولِ اللّهِ! ثُمَّ عادَ إلَینا . فَقالَ : ألا اُحَدِّثُکُم عَن هذا وعَن أخیهِ؟ قُلنا : بَلی ، وذلِکَ مَسجِدُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَم یُغَیَّر . فَقالَ : إنّی جالِسٌ فی أصلِ هذَا العَمودِ أنتَظِرُ الصَّلاهَ ، إذ خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَوَقَفَ ، فَصَلّی رَکعَتَینِ ، وإنَّهُ لَفِی السَّجدَهِ الثّانِیَهِ إذ خَرَجَ أخو هذا یَعنِی الحَسَنَ علیه السلام وهُوَ غُلامٌ یَشتَدُّ نَحوَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، حَتَّی انتَهی إلَیهِ وهُوَ ساجِدٌ ، فَرَکِبَ عَلی ظَهرِهِ . ثُمَّ خَرَجَ هذا یَشتَدُّ خَلفَهُ حَتّی رَکِبَ خَلفَهُ . فَرَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُریدُ أن یَرفَعَ صُلبَهُ ، فَلَم یَمنَعهُ إلّا مَکانُهُما . فَقُمتُ وأخَذتُهُما أخذا رَفیقا عَن ظَهرِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ووَضَعتُهُما عَلَی الأَرضِ ، وجَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَتَعَلَّقا بِعُنُقِهِ . فَلَمَّا انصَرَفَ مِنَ الصَّلاهِ ، أخَذَهُما فَوَضَعَهُما فی حِجرِهِ ، وقَبَّلَ کُلَّ واحِدٍ مِنهُما . ثُمَّ قالَ لی : یا أبا هُرَیرَهَ! مَن أحَبَّنی فَلیُحِبَّهُما یَقولُها ثَلاثَ مَرّاتٍ . (2)

.

1- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 592 ح 10664 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 159 ح 3486 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 183 ح 4782 ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 52 ح 2659 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 256 ؛ شرح الأخبار : ج 3 ص 75 ح 996 ، الثاقب فی المناقب : ص 99 ح 91 ، المناقب للکوفی : ج 2 ص 277 ح 745 والستّه الأخیره نحوه .
2- .شرح الأخبار : ج 3 ص 102 ح 1034 .



مسند ابن حنبل به نقل از ابو هریره : ما نماز عشا را با پیامبر صلی الله علیه و آله می خواندیم و چون به سجده می رفت ، حسن و حسین علیهماالسلامبر پشتش می پریدند و چون پیامبر صلی الله علیه و آله سرش را بلند می کرد ، آنها را با دستش ، به نرمی از پشتش می گرفت و بر زمین می نهاد و چون دوباره به سجده می رفت ، این کارها تکرار می شد تا آن که نمازش را به پایان برد و آن دو را بر ران هایش نشاند . برخاستم و به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم و گفتم : ای پیامبر خدا! آنها را باز گردانم؟ آسمان ، برقی زد و پیامبر صلی الله علیه و آله به آن دو فرمود : «پیش مادرتان بروید» . نور آن برق ماند تا آن دو ، وارد [ خانه شان ] شدند .

شرح الأخبار به نقل از موسی بن مطیر ، از پدرش : با ابو هریره ، در مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودم که حسین علیه السلام از کنار ما گذشت . ابو هریره ، برخاست و به سویش رفت و به او سلام داد و خوشامد گفت و به او گفت : پدر و مادرم فدایت ، ای فرزند پیامبر خدا! و سپس به سوی ما باز گشت . ابو هریره گفت : آیا برایتان از این مرد و برادرش نگویم؟ گفتیم : چرا ، بگو ؛ و مسجد پیامبر خدا ، هنوز تغییری نکرده بود . ابو هریره گفت : من در بُن این ستون ، منتظر نماز بودم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیرون آمد و ایستاد و دو رکعت نماز خواند و در سجده دوم بود که برادر این مرد یعنی حسن علیه السلام که پسر بچّه ای بود ، به سوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دوید و وقتی به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید ، هنوز ایشان در سجده بود که بر پشت ایشان ، سوار شد . سپس این (حسین علیه السلام ) بیرون آمد و پشت سر حسن دوید و عقب حسن ، سوار شد و دیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می خواهد کمر خود را بلند کند ؛ امّا به خاطر موقعیت آنها بر نمی خیزد . من برخاستم و آن دو را به نرمی از پشت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برداشتم و بر زمین نهادم . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشست و آن دو به گردن او آویختند . هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله از نماز فارغ شد ، آن دو را گرفت و در دامنش نهاد و هر دو را بوسید و سپس به من فرمود : «ای ابو هریره! هر کس مرا دوست دارد ، باید این دو را دوست داشته باشد» . این جمله را سه بار فرمود .






سنن النسائی عن عبداللّه بن شدّاد عن أبیه :خَرَجَ عَلَینا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی إحدی صَلاتَیِ العِشاءِ ، وهُوَ حامِلٌ حَسَنا أو حُسَینا علیهماالسلام ، فَتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَوَضَعَهُ ، ثُمَّ کَبَّرَ لِلصَّلاهِ فَصَلّی ، فَسَجَدَ بَینَ ظَهرانَی صَلاتِهِ سَجدَهً أطالَها ، قالَ أبی : فَرَفَعتُ رَأسی وإذَا الصَّبِیُّ عَلی ظَهرِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهُوَ ساجِدٌ ، فَرَجَعتُ إلی سُجودی . فَلَمّا قَضی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الصَّلاهَ ، قالَ النّاسُ : یا رَسولَ اللّهِ ! إنَّکَ سَجَدتَ بَینَ ظَهرانَی صَلاتِکَ سَجدَهً أطَلتَها ، حَتّی ظَنَنّا أنَّهُ قَد حَدَثَ أمرٌ ، أو أنَّهُ یوُحی إلَیکَ . قالَ : کُلُّ ذلِکَ لَم یَکُن ، ولکِنَّ ابنِی ارتَحَلَنی (1) ، فَکَرِهتُ أن اُعجِلَهُ حَتّی یَقضِیَ حاجَتَهُ . (2)

شرح الأخبار عن عبداللّه بن شدّاد بن الهاد بإسناده :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کانَ یُصَلّی بِالنّاسِ ، فَأَتَی الحُسَینُ علیه السلام وهُوَ صَغیرٌ ، فَرَکِبَ عَلی ظَهرِهِ وهُوَ ساجِدٌ ، فَأَطالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله السُّجودَ حَتّی نَزَلَ ، فَرَفَعَ [ رَأسَهُ ] (3) وأتَمَّ الصَّلاهَ ، وَانصَرَفَ ، ولَم یَکُن عَلِمَ النّاسُ أمرَ الحُسَینِ علیه السلام . فَقالوا : یا رَسولَ اللّهِ ! لَقَد أطَلتَ السُّجودَ حَتّی ظَنَنّا أنَّهُ حَدَثَ أمرٌ ! فَقالَ : إنَّ ابنی هذَا ارتَحَلَنی ، فَکَرِهتُ أن اُعجِلَهُ حَتّی یَقضِیَ حاجَتَهُ . (4)

.

1- .ارتحل فلانٌ فلانا إذا علا ظهره ورکبه (لسان العرب : ج 11 ص 276 «رحل») .
2- .سنن النسائی : ج 2 ص 229 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 453 ح 27718 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 726 ح 6631 ، السنن الکبری : ج 2 ص 372 ح 3423 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 514 ح 17 ، المعجم الکبیر : ج 7 ص 270 ح 7107 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 160 ح 3488 والخمسه الأخیره نحوه .
3- .ما بین المعقوفین زیاده منّا یقتضیها السیاق .
4- .شرح الأخبار : ج 3 ص 117 ح 1062 .



سنن النسائی به نقل از عبد اللّه بن شدّاد ، از پدرش : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای نماز مغرب یا عشا بر ما وارد شد و حسن علیه السلام یا حسین علیه السلام را با خود آورده بود . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جلو آمد و او را بر زمین گذاشت و سپس برای نماز ، تکبیر گفت و نماز خواند و یکی از سجده های میان نمازش طول کشید . من سرم را بلند کردم که دیدم پسر بچه بر پشت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در همان حال سجده ، نشسته است . من به سجده ام باز گشتم و چون پیامبر صلی الله علیه و آله نماز را به پایان برد ، مردم گفتند : ای پیامبر خدا ! میان نمازت ، سجده ای طولانی کردی ، تا آن جا که گمان بردیم حادثه ای اتّفاق افتاده ، یا به تو وحی می شود . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «هیچ یک از اینها نبود ؛ بلکه پسرم بر پشتم سوار شده بود و خوش نداشتم که او را وا دارم تا بازی اش را به شتاب ، به پایان بَرَد» .

شرح الأخبار به نقل از عبد اللّه بن شدّاد بن هاد ، به سندش : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با مردم ، نماز می خواند که حسین علیه السلام که کودکی بود آمد و در همان حال سجده ، بر پشت پیامبر صلی الله علیه و آله سوار شد . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سجده را طول داد تا حسین علیه السلام فرود آمد و آن گاه ، پیامبر صلی الله علیه و آله سرش را بلند و نماز را تمام کرد و [ به سوی مردم ] چرخید . مردم از ماجرای حسین علیه السلام آگاه نشده بودند و پرسیدند : ای پیامبر خدا ! چندان سجده را طول دادی که گمان بردیم حادثه ای اتّفاق افتاده است ! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «این پسرم بر پشت من سوار شد و خوش نداشتم که او را وا دارم ، تا به شتاب ، بازی اش را به پایان بَرَد» .

.




المناقب لابن شهرآشوب عن اللّیث بن سعد :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کانَ یُصَلّی یَوما فی فِئَهٍ وَالحُسَینُ علیه السلام صَغیرٌ بِالقُربِ مِنهُ ، وکانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إذا سَجَدَ جاءَ الحُسَینُ علیه السلام فَرَکِبَ ظَهرَهُ ، ثُمَّ حَرَّکَ رِجلَیهِ ، وقالَ : «حَل حَل» . (1) وإذا أرادَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن یَرفَعَ رَأسَهُ ، أخَذَهُ فَوَضَعَهُ إلی جانِبِهِ ، فَإِذا سَجَدَ عادَ عَلی ظَهرِهِ ، وقالَ : «حَل حَل» ، فَلَم یَزَل یَفعَلُ ذلِکَ حَتّی فَرَغَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مِن صَلاتِهِ . فَقالَ یَهودِیٌّ : یا مُحَمَّدُ ! إنَّکُم لَتَفعَلونَ بِالصِّبیانِ شَیئا ما نَفعَلُهُ نَحنُ ! فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : أما لَو کُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ لَرَحِمتُمُ الصِّبیانَ . قالَ : فَإِنّی اُؤمِنُ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ ، فَأَسلَمَ لَمّا رَأی کَرَمَهُ مَعَ (2) عِظَمِ قَدرِهِ . (3)

4 / 6الصَّلاهُ مَعَ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آلهتهذیب الأحکام عن عیسی بن عبد اللّه عن أبیه عن جدّه عن علیّ علیه السلام :ما کانَ یُکَبِّرُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی العیدَینِ إلّا تَکبیرَهً واحِدَهً ، حَتّی أبطَأَ عَلَیهِ لِسانُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَلَمّا کانَ ذاتُ یَومِ عیدٍ ، ألبَسَتهُ اُمُّهُ علیهاالسلاموأرسَلَتهُ مَعَ جَدِّهِ صلی الله علیه و آله ، فَکَبَّرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَکَبَّرَ الحُسَینُ علیه السلام حینَ کَبَّرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله سَبعا ، ثُمَّ قامَ فِی الثّانِیَهِ فَکَبَّرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وکَبَّرَ الحُسَینُ علیه السلام حینَ کَبَّرَ خَمسا ، فَجَعَلَها رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله سُنَّهً ، وثَبَتَتِ السُّنَّهُ إلَی الیَومِ . (4)

.

1- .حَلْ : زجر للناقه إذا حثثتها علی السیر (لسان العرب : ج 11 ص 174 «حلل») .
2- .فی المصدر : «من عظم قدره» ، والتصویب من بحار الأنوار .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 71 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 86 ح 1013 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 296 ح 57 .
4- .تهذیب الأحکام : ج 3 ص 286 ح 855 .



المناقب ، ابن شهرآشوب به نقل از لیث بن سعد : پیامبر صلی الله علیه و آله روزی با گروهی نماز می خواند . حسین علیه السلام ، کودک و نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله بود . چون پیامبر صلی الله علیه و آله به سجده می رفت ، حسین علیه السلام می آمد و بر پشتش سوار می شد و سپس پاهایش را حرکت می داد و می گفت : «هی ، هی!» . هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله می خواست سرش را بلند کند ، او را بر می گرفت و کنار خود می نهاد و چون به سجده می رفت ، حسین علیه السلام دوباره سوار می شد و می گفت : «هی ، هی»! و این کار را تکرار می کرد تا آن که پیامبر صلی الله علیه و آله از نمازش فارغ شد . فردی یهودی گفت : ای محمّد ! شما رفتاری با کودکان می کنید که ما نمی کنیم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «هان که اگر شما هم به خدا و پیامبرش ایمان داشتید ، بر کودکان ، رحم می کردید» . یهودی گفت : من به خدا و پیامبرش ایمان می آورم . بدین سان ، یهودی از دیدن خوی کریمانه پیامبر صلی الله علیه و آله با آن همه بزرگی منزلتش ، مسلمان شد .

4 / 6نماز گزاردن با پیامبر صلّی الله علیه و آله

تهذیب الأحکام به نقل از عیسی بن عبد اللّه ، از پدرش ، از جدّش ، از امام علی علیه السلام : پیامبر صلی الله علیه و آله در عید فطر و قربان ، تنها یک تکبیر می گفت ، تا آن که آن بر زبان حسین علیه السلام ، سنگین آمد . روز عیدی ، مادر حسین علیه السلام به او لباس پوشانْد و با جدّش صلی الله علیه و آله روانه اش کرد . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هفت بار «تکبیر» گفت تا حسین توانست تکبیر بگوید . سپس برای رکعت دوم برخاست و پنج تکبیر گفت تا حسین علیه السلام توانست تکبیر بگوید . از این رو ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آن را سنّت قرار داد و همان سنّت ، تا کنون برقرار است .


کتاب من لا یحضره الفقیه عن أبی جعفر [الباقر] علیه السلام :خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلَی الصَّلاهِ وقَد کانَ الحُسَینُ علیه السلام أبطَأَ عَنِ الکَلامِ ، حَتّی تَخَوَّفوا أنَّهُ لا یَتَکَلَّمُ ، وأن یَکونَ بِهِ خَرَسٌ ، فَخَرَجَ صلی الله علیه و آله بِهِ حامِلاً عَلی عاتِقِهِ ، وصَفَّ النّاسُ خَلفَهُ ، فَأَقامَهُ عَلی یَمینِهِ . فَافتَتَحَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله الصَّلاهَ فَکَبَّرَ الحُسَینُ علیه السلام ، فَلَمّا سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله تَکبیرَهُ عادَ فَکَبَّرَ ، وکَبَّرَ الحُسَینُ علیه السلام ، حَتّی کَبَّرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله سَبعَ تَکبیراتٍ وکَبَّرَ الحُسَینُ علیه السلام ، فَجَرَتِ السُّنَّهُ بِذلِکَ . (1)

تهذیب الأحکام عن حفص عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله کانَ فِی الصَّلاهِ وإلی جانِبِهِ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَکَبَّرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَلَم یُحِرِ الحُسَینُ علیه السلام بِالتَّکبیرِ ، ثُمَّ کَبَّرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَلَم یُحِرِ الحُسَینُ علیه السلام التَّکبیرَ ، ولَم یَزَل رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُکَبِّرُ ، ویُعالِجُ الحُسَینُ علیه السلام التَّکبیرَ . فَلَم یُحِر حَتّی أکمَلَ سَبعَ تَکبیراتٍ ، فَأَحارَ الحُسَینُ علیه السلام التَّکبیرَ فِی السّابِعَهِ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : فَصارَت سُنَّهً . (2)

.

1- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 1 ص 305 ح 917 ، علل الشرائع : ص 332 ح 2 ، فلاح السائل : ص 242 ح 143 وفیه «الحسن» بدل «الحسین» وکلاهما عن زراره ، بحار الأنوار : ج 84 ص 356 ح 5 .
2- .تهذیب الأحکام : ج 2 ص 67 ح 243 ، علل الشرائع : ص 331 عن عبداللّه بن سنان ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 73 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 194 ح 7 .


کتاب من لا یحضره الفقیه از امام باقر علیه السلام : پیامبر صلی الله علیه و آله برای نماز ، بیرون آمد ، در حالی که حسین علیه السلام را بر گردن خود ، سوار کرده بود و حسین علیه السلام هنوز زبان نگشوده بود ، به طوری که می ترسیدند که گُنگ باشد و نتواند سخن بگوید . مردم ، پشت سرِ پیامبر صلی الله علیه و آله صف های نماز جماعت را درست کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله حسین علیه السلام را بر جانب راستش ایستاند . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، نماز را با تکبیر ، آغاز کرد و حسین علیه السلام هم تکبیر گفت . چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تکبیر او را شنید ، دوباره تکبیر گفت و حسین علیه السلام هم تکبیر گفت ، تا آن که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، هفت تکبیر گفت و حسین علیه السلام هم هفت تکبیر گفت و سنّت [ هفت بار تکبیر گفتن در آغاز نماز ] ، بر این اساس ، جاری شد . (1)

تهذیب الأحکام به نقل از حفص ، از امام صادق علیه السلام : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در نماز و حسین بن علی علیه السلام در کنارش بود . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تکبیر گفت ؛ امّا حسین علیه السلام نتوانست تکبیر بگوید . سپس [دوباره] پیامبر صلی الله علیه و آله تکبیر گفت ؛ امّا حسین علیه السلام نتوانست تکبیر بگوید . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، پیوسته تکبیر می گفت و حسین علیه السلام تلاش می کرد ؛ ولی از عهده بر نمی آمد و نتوانست تا آن که پیامبر صلی الله علیه و آله هفت تکبیر گفت و حسین علیه السلام توانست در هفتمین تکبیر پیامبر صلی الله علیه و آله ، از عهده تکبیر گفتن بر آید ؛ و این ، سنّت شد .


1- .در فلاح السائل ، به جای «حسین علیه السلام » ، «حسن علیه السلام » آمده است .



4 / 7لَعِبُهُ مَعَ الصِّبیانَربیع الأبرار عن أبی رافع مولی رسول اللّه صلی الله علیه و آله :کُنتُ اُلاعِبُ الحُسَینَ علیه السلام وهُوَ صَبِیٌّ بِالمَداحی (1) ، فَإِذا أصابَت مِدحاتی مِدحاتَهُ ، قُلتُ : اِحمِلنی . فَیَقولُ : وَیحَکَ ، أتَرکَبُ ظَهرا حَمَلَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ فَأَترُکُهُ . وإذا أصابَت مِدحاتُهُ مِدحاتی ، قُلتُ : لا أحمِلُکَ کَما لا تَحمِلُنی . فَیَقولُ : أما تَرضی أن تَحمِلَ بَدَنا حَمَلَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ فَأَحمِلُهُ . (2)

المعجم الکبیر عن أبی شدّاد :کُنتُ اُلاعِبُ الحَسَنَ وَالحُسَینَ علیهماالسلام بِالمَداحی ، فَإِذا ما دَحانی رَکِبانی ، وإذا ما دُحتُهُما قالا : تَرکَبُ بَضعَهً مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟! (3)

تاریخ دمشق عن سلمان بن شدّاد :کُنتُ اُلاعِبُ الحَسَنَ وَالحُسَینَ علیهماالسلامبِالمَداحی ، فَکُنتُ إذا أصَبتُ مِدحاتَهُ ، یَقولُ لی : یَحِلُّ لَکَ أن تَرکَبَ بَضعَهً مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ واذا أصابَ مِدحاتی ، قالَ لی : أما تَحمَدُ اللّهَ عز و جلأن تَرکَبَکَ بَضعَهٌ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (4)

المستدرک علی الصحیحین عن یعلی العامری :أنَّهُ خَرَجَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی طَعامٍ دُعوا لَهُ ، قالَ : فَاستَقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أمامَ القَومِ وحُسَینٌ علیه السلام مَعَ الغِلمانِ یَلعَبُ ، فَأَرادَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن یَأخُذَهُ ، فَطَفِقَ (5) الصَّبِیُّ یَفِرُّ هاهُنا مَرَّهً وهاهُنا مَرَّهً ، فَجَعَلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُضاحِکُهُ حَتّی أخَذَهُ . قالَ : فَوَضَعَ إحدی یَدَیهِ تَحتَ قَفاهُ ، وَالاُخری تَحتَ ذَقَنِهِ ، فَوَضَعَ فاهُ عَلی فیهِ یُقَبِّلُهُ . فَقالَ : حُسَینٌ مِنّی وأنَا مِن حُسَینٍ ، أحَبَّ اللّهُ مَن أحَبَّ حُسَینا ، حُسَینٌ سِبطٌ مِنَ الأَسباطِ . (6)

.

1- .المَداحی : هی أحجار أمثال القِرصَه ، کانوا یحفرون حفره ویَدحون فیها بتلک الأحجار ، فإن وقع الحجر فیها غَلَبَ صاحبها ، وإن لم یقع الحجر فیها غُلِبَ صاحبها (لسان العرب : ج 14 ص 252 «دحا») .
2- .ربیع الأبرار : ج 4 ص 73 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 154؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 72 ، بشاره المصطفی : ص 140 وفیه «الحسن» بدل «الحسین» ، بحار الأنوار : ج 43 ص 297 ح 58 .
3- .المعجم الکبیر : ج 3 ص 28 ح 2565 .
4- .تاریخ دمشق : ج 13 ص 239 .
5- .طَفِقَ یفعل کذا : جَعل یفعل وأخذ (لسان العرب : ج 10 ص 225 «طفق») .
6- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 194 ح 4820 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 177 ح 17572 ، الأدب المفرد : ص 116 ح 364 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 515 ح 22 ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 33 ح 2589 ، تهذیب الکمال : ج 6 ص 401؛ کامل الزیارات : ص 116 ح 127 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 273 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 271 ح 36 .



4 / 7بازی کردنش با کودکان

ربیع الأبرار به نقل از ابو رافع ، بنده آزاد شده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : هنگامی که حسین علیه السلام کودک بود ، با او سنگ بازی می کردم و چون سنگ های من به سنگ های او می خورد ، [ مطابق قاعده بازی ] می گفتم : باید به من سواری بدهی . او می گفت : «وای بر تو ! آیا بر پشت کسی سوار می شوی که پیامبر خدا ، او را بر دوش کشیده است؟» . پس رهایش می کردم . و چون سنگ های او به سنگ های من می خورد ، می گفتم : من هم به تو سواری نمی دهم ، همان گونه که تو به من سواری ندادی . او می گفت : «آیا خشنود نمی شوی به پیکری سواری دهی که پیامبر خدا به آن سواری داده است؟» . پس من به او سواری می دادم . (1)

المعجم الکبیر به نقل از ابو شدّاد : من با حسن و حسین علیهماالسلام سنگ بازی می کردم . هنگامی که سنگ هایشان به سنگ های من می خورد ، بر من سوار می شدند و هنگامی که سنگ های من به سنگ هایشان می خورد ، می گفتند : «آیا بر جگرگوشه پیامبر خدا ، سوار می شوی؟» .

تاریخ دمشق به نقل از سلمان بن شدّاد : با حسن و حسین علیهماالسلام سنگ بازی می کردم و هنگامی که سنگ هایم به سنگ هایشان می خورد ، به من می گفتند : «برای تو رواست که بر جگرگوشه پیامبر خدا ، سوار شوی؟» . و هنگامی که سنگ های آنان به سنگ های من می خورد ، به من می گفتند : «آیا خدای عز و جل را شکر نمی کنی که جگرگوشه پیامبر خدا بر تو سوار شود؟» .

المستدرک علی الصحیحین به نقل از یَعلی عامری که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در پی دعوتی ، به میهمانی رفتند : پیامبر صلی الله علیه و آله پیشاپیش میهمانان می رفت و حسین علیه السلام با پسر بچّگان ، بازی می کرد . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواست تا او را بگیرد ؛ امّا حسین علیه السلام به این سو و آن سو می گریخت . پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هم او را می خنداند تا آن که او را گرفت . پیامبر صلی الله علیه و آله یک دستش را پشت سر حسین علیه السلام و دست دیگرش را زیر چانه او گذاشت و دهانش را بر دهان او نهاد و وی را بوسید و فرمود : «حسین ، از من است و من ، از حسینم . خدا دوست بدارد هر کس را که دوستدار حسین است! حسین ، سِبطی از اسباط (نَواده ای از نوادگان) (2) است» .



1- .در بشاره المصطفی ، به جای «حسین علیه السلام » ، «حسن علیه السلام » آمده است .
2- .ر . ک : ص 474 (پژوهشی در معنای واژه «سبط») .



سنن ابن ماجه عن سعید بن أبی راشد :إنَّ یَعلَی بنَ مُرَّهَ حَدَّثَهُم : أنَّهُم خَرَجوا مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إلی طَعامٍ دُعوا لَهُ ، فَإِذا حُسَینٌ علیه السلام یَلعَبُ فِی السِّکَّهِ . (1) قالَ : فَتَقَدَّمَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أمامَ القَومِ وبَسَطَ یَدَیهِ ، فَجَعَلَ الغُلامُ یَفِرُّ هاهُنا وهاهُنا ، ویُضاحِکُهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله حَتّی أخَذَهُ ، فَجَعَلَ إحدی یَدَیهِ تَحتَ ذَقَنِهِ ، وَالاُخری فی فَأسِ (2) رَأسِهِ فَقَبَّلَهُ ، وقالَ : حُسَینٌ مِنّی وأنَا مِن حُسَینٍ ، أحَبَّ اللّهُ مَن أحَبَّ حُسَینا ، حُسَینٌ سِبطٌ مِنَ الأَسباطِ . (3)



1- .السِّکَّه : الطریقه المصطفّه من النخل . ومنها قیل للأزقّه : سِکَک؛ لاصطفاف الدور فیها (النهایه : ج 2 ص 384 «سکک») .
2- .فأْسُ رأسه : هی طرف مؤخِّره المُشرف علی القَفا (النهایه : ج 3 ص 405 «فأس») .
3- .سنن ابن ماجه : ج 1 ص 51 ح 144 ، المعجم الکبیر : ج 22 ص 274 ح 702 ، تهذیب الکمال : ج 10 ص 426 ح 2267 وراجع : اُسد الغابه : ج 5 ص 488 وتاریخ دمشق : ج 14 ص 148 ح 3461 .



سنن ابن ماجه به نقل از سعید بن ابی راشد : یعلی بن مُرّه می گوید : با پیامبر صلی الله علیه و آله در پی یک دعوت ، به میهمانی می رفتیم که دیدیم حسین علیه السلام در کوچه ، بازی می کند . پیامبر صلی الله علیه و آله پیش تر از میهمانان رفت و دستانش را باز کرد و حسین علیه السلام ، این سو و آن سو می گریخت و پیامبر صلی الله علیه و آله او را می خنداند تا وی را گرفت و یک دستش را زیر چانه او و دست دیگرش را پشت سر او گذاشت و او را بوسید و فرمود : «حسین ، از من است و من از حسینم . خدا ، دوستدار حسین را دوست بدارد ! حسین ، سِبطی از اَسباط است» .

.




4 / 8مُصارَعَتُهُ أخاهُالأمالی للصدوق عن زید الشحّام عن أبی عبد اللّه الصادق جعفر بن محمّد عن أبیه محمّد بن علیّ الباقر عن أبیه [زین العابدین] علیهم السلام :قالَ لَهما [ أی لِلحَسَنَینِ علیهماالسلام ]النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : قُومَا الآنَ فَاصطَرِعا ، فَقاما لِیَصطَرِعا ، وقَد خَرَجَت فاطِمَهُ علیهاالسلامفی بَعضِ حاجَتِها ، فَدَخَلَت فَسَمِعَتِ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وهُوَ یَقولُ : إیهِ (1) یا حَسَنُ! شُدَّ عَلَی الحُسَینِ فَاصرَعهُ . فَقالَت لَهُ : یا أبَه ، واعَجَباه! أتُشَجِّعُ هذا عَلی هذا ، أتُشَجِّعُ الکَبیرَ عَلَی الصَّغیرِ؟! فَقالَ لَها : یا بُنَیَّهُ ، أما تَرضَینَ أن أقولَ أنَا : یا حَسَنُ ، شُدَّ عَلَی الحُسَینِ فَاصرَعهُ ، وهذا حَبیبی جَبرَئیلُ یَقولُ : یا حُسَینُ ، شُدَّ عَلَی الحَسَنِ فَاصرَعهُ؟ (2)

سیر أعلام النبلاء عن علیّ بن أبی علیّ اللهبیّ عن جعفر بن محمّد عن أبیه [الباقر] علیهماالسلام :قَعَدَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَوضِعَ الجَنائِزِ ، فَطَلَعَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلامفَاعتَرَکا ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : إیهاً حَسَنُ! فَقالَ عَلِیٌّ : یا رَسولَ اللّهِ! أعَلی حُسَینٍ تُوالیهِ؟! فَقالَ : هذا جِبریلُ یَقولُ : إیها حُسَینُ . (3)

الإرشاد عن عبد اللّه بن میمون القدّاح عن جعفر بن محمّد الصادق علیه السلام :اِصطَرَعَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام بَینَ یَدَی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . فَقالَ رَسولُ اللّهِ : إیها حَسَنُ! خُذ حُسَینا . فَقالَت فاطِمَهُ علیهاالسلام : یا رَسولَ اللّهِ ! أتَستَنهِضُ الکَبیرَ عَلَی الصَّغیرِ؟! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : هذا جَبرَئیلُ علیه السلام یَقولُ لِلحُسَینِ : إیها یا حُسَینُ (4) ! خُذِ الحَسَنَ . (5)

.

1- .إیهِ : کلمه یراد بها الاستزاده (النهایه : ج 1 ص 87 «إیه») .
2- .الأمالی للصدوق : ص 530 ح 717 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 268 ح 25 .
3- .سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 284 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 165 ح 3498 عن علیّ بن أبی علیّ اللّهبی عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه عن الإمام علیّ علیهم السلام ، کنزالعمّال : ج 13 ص 661 ح 37679 نقلاً عن ابن شاهین عن الإمام علیّ علیه السلام نحوه .
4- .فی المصدر: «یا حسینا» ، وما أثبتناه هو الصحیح کما فی بعض النسخ .
5- .الإرشاد : ج 2 ص 128 ، إعلام الوری : ج 1 ص 425 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 393 عن أبی هریره وابن عبّاس والحارث الهمدانی وأبی ذرّ والإمام الصادق علیه السلام ، کشف الغمّه : ج 2 ص 219 ، المناقب للکوفی : ج 2 ص 231 ح 696 عن غیاث بن إبراهیم عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 276 ح 45 .



4 / 8کُشتی گرفتنش با برادر

الأمالی ، صدوق به نقل از زید شحّام ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از پدرش امام زین العابدین علیهم السلام : پیامبر صلی الله علیه و آله به حسن و حسین علیهماالسلامفرمود : «برخیزید و کُشتی بگیرید» . برخاستند و کُشتی گرفتند . فاطمه علیهاالسلام برای برخی نیازهایش بیرون رفته بود و چون وارد شد ، شنید که پیامبر صلی الله علیه و آله ، حسن علیه السلام را تشویق می کند و می فرماید : «هی ، حسن! بر حسین ، زور بیار و زمینش بزن» . فاطمه علیهاالسلام به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : ای پدر ، شگفتا! آیا حسن را در برابر حسین ، بر می انگیزی؟ آیا بزرگ را در برابر کوچک ، بر می انگیزی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام فرمود : «دختر عزیزم ! آیا خشنود نیستی که من بگویم : ای حسن ! بر حسین ، زور بیار و زمینش بزن و این دوستم جبرئیل علیه السلام بگوید : ای حسین ! بر حسن ، زور بیار و زمینش بزن ؟» .

سیر أعلام النبلاء به نقل از علی بن ابی علی لهبی ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر علیهماالسلام: پیامبر صلی الله علیه و آله در جایگاه جنازه ها نشسته بود که حسن و حسین علیهماالسلام پدیدار شدند و با هم گلاویز شدند . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «هی ، حسن!» . علی علیه السلام گفت : ای پیامبر خدا! آیا از پشت حسن و مقابل حسین ، در می آیی؟! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «این جبرئیل ، می گوید : هی ، حسین!» .

الإرشاد به نقل از عبد اللّه بن میمون قدّاح ، از امام صادق علیه السلام : حسن و حسین علیهماالسلامپیش روی پیامبر صلی الله علیه و آله کُشتی گرفتند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «هی حسن! حسین را بگیر» . فاطمه علیهاالسلام گفت : ای پیامبر خدا ! آیا بزرگ را بر کوچک می شورانی؟! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «این جبرئیل [هم ]به حسین می گوید : هی ، ای حسین! حسن را بگیر » .



تاریخ دمشق عن ابن عبّاس :اِتَّخَذَ (1) الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام عِندَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَجَعَلَ یَقولُ : هَیِّ یا حَسَنُ! خُذ یا حَسَنُ . فَقالَت عائِشَهُ : تُعینُ الکَبیرَ عَلَی الصَّغیرِ؟! فَقالَ صلی الله علیه و آله : إنَّ جِبریلَ یَقولُ : خُذ یا حُسَینُ . (2)

راجع : ج 2 ص 56 (القسم الثانی / الفصل الثانی / معالم شدّه حبّ النّبی صلی الله علیه و آله لهما) .

.

1- .اتّخذَ ، وأصله ائتخذ؛ یقال : ائتخذ القوم : إذا تصارعوا (لسان العرب : ج 3 ص 475 «أخذ») .
2- .تاریخ دمشق : ج 13 ص 223 ح 3226 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 266 وفیه «اتّحد» بدل «اتّخذ» ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 104 وفیه «انتجد» بدل «اتّخذ» .



تاریخ دمشق به نقل از ابن عبّاس : حسن و حسین علیهماالسلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله به کشتی گرفتن پرداختند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمود : «هی ، ای حسن! بگیر ، ای حسن !» . عایشه گفت : بزرگ را در برابر کوچک ، یاری می دهی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «جبرئیل می گوید : ای حسین ! بگیر » .

ر . ک : ج 2 ص57 (بخش دوم / فصل دوم / نشانه های محبّت شدید پیامبر صلی الله علیه و آله به آن دو).






الفصل الخامس : الأزواجتفید المصادر التاریخیّه أنّ الإمام الحسین علیه السلام تزوّج خلال حیاته بخمس نساء ، ونورد هنا تراجم مختصره لکل منهنّ.

5 / 1شَهرَبانوالمشهور أنّ شهربانو (1) ابنه یزدجرد، آخر الملوک الإیرانیّین (2) هی زوجه الإمام الحسین علیه السلام ، واُمّ الإمام السجّاد علیه السلام (3) ، وذکر ابن شهر آشوب أنّها اُمّ علی الأصغر أیضا . (4) وقیل أیضا : إنّها اُمٌّ لزینب واُمِّ کلثوم اللّتین ماتتا صغیرتین . (5) وقد اُدرجت فی المصادر أسماء اُخری غیر شهربانو من قبیل: شهربانوا (6) ، شهربان (7) ، شهربانویه (8) ، شاه زنان (9) ، شه زنان (10) ، غزاله (11) ، سلامه (12) ، سلافه (13) ، جهان بانویه (14) ، جهان شاه (15) ، جیهان شاه (16) ، حلوه (17) ، خوله (18) ، برّه (19) ، حرار (20) ، سندیه (21) ، جیده (22) ، جیداء (23) ، ساره (24) ، فاطمه (25) ، مریم (26) ، سیده النساء (27) . (28) ویمکن ذکر وجوه عدّه فی تبریر کثره هذه الأسماء وتبیینها: 1. إنّ بعض هذه الأسماء یرجع إلی اسم واحد، لکنّه یُلفظ بلهجات مختلفه. 2. إنّ بعضها قد جری علیه التصحیف او التخفیف ، مثل: شاه زنان وشه زنان، جهان شاه وجیهان شاه، شهربان وشهربانو ، شهربانوا وشهربانویه، سلافه وسلامه، خلوه وخوله وحلوه. 3. إنّ بعض هذه الأسماء سمّاها بها الإمام علیّ علیه السلام ، أو الإمام الحسین علیه السلام بعد أسرها، وهو ما أشارت إلیه بعض المصادر ، (29) ویمکن أیضا أن یَکون بعضها ألقابا . أمّا فیما یتعلّق بکیفیّه زواجها من الإمام الحسین علیه السلام ، فقد تحدّثوا عن أسرها بید المسلمین بعد هزیمه الجیوش الإیرانیّه ، وأنّ الحسین علیه السلام قد تزوّجها بعد ذلک. وتضیف بعض المصادر کما سیأتی أنّ تاریخ أسرها وزواج الإمام الحسین علیه السلام بها کانا فی خلافه عمر، فیما تذکر مصادر اُخری أنّهما حدثا فی عهد عثمان، وتعتبر طائفه ثالثه من المصادر أنّهما کانا فی عهد ولایه الإمام علیّ علیه السلام . ولا تتوفّر لدینا معطیات عن تاریخ ولادتها، لکنّ بعض النقول تفید أنّ وفاتها کانت فی زمان ولاده الإمام السجاد علیه السلام (30) . وفی بعض النقول: خلف علیها بعد الحسین علیه السلام زبید مولی الحسین علیه السلام ، فولدت له عبداللّه بن زبید 31 . وبناءً علی ما ذکرنا ؛ فلا تتوفّر لدینا أیّ معلومات عن مقدار عمرها. وفی مقابل الرأی المشهور، تذهب بعض المصادر إلی أنّ اُمّ الإمام السجّاد هی : شاه زنان بنت شیرویه بن کسری أبرویز 32 ، وبعضها اعتبر أنّها برّه بنت النوشجان 33 ، فیما ذکر فریق آخر أنّها ابنه سبحان، أو صنجان، ابن أخ ماهویه مرزبان مرو 34 . إلّا أنّ بعض المحقّقین یشکّکون بشدّه فی الرأی القائل بأنّ اُمّ الإمام السجّاد علیه السلام هی شهربانو بنت یزدجرد، نظرا لما فی المصادر من اختلاف شدید وفقدان الانسجام الداخلی فیها، رغم أنّ هذا الفریق لم یبد أیّ رأی آخر فی مقابل تشکیکه هذا 35 .

.

1- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 41 الرقم 1 ، مجموعه نفیسه : ص 112 (تاج الموالید) و ص 179 (تاریخ موالید الأئمه ووفیاتهم) وفیهما «ویقال » ، عمده الطالب : ص 192 وفیه « وقیل » .
2- .الکافی: ج 1 ص 446 ، الإرشاد: ج 2 ص 137 ، إثبات الوصیه : ص 181 ؛ الکامل للمبرّد: ج 2 ص 645 ، ربیع الأبرار: ج 1 ص 402 ، سیر أعلام النبلاء : ج 4 ص 386 .
3- .اعتبرت اُمّ الإمام السجّاد علیه السلام فی بعض النقول اُمّ ولد، دون أن یشار إلی آبائها وأجدادها، بل اُکتفی بالإشاره إلی اسمها . (راجع : تاریخ الطبری : ج 11 (المنتخب من ذیل المذیّل) ص 520 ، الطبقات الکبری: ج 5 ص 211 ، صفه الصفوه: ج 2 ص 54 ، تذکره الخواص : ص 324، نسب قریش : ص 58) . وأشارت بعض النقول إلی آبائها وأجدادها (راجع : التذکره فی الأنساب المطهره : ص 266 ، الأصیلیّ : ص 143 ؛ سیر أعلام النبلاء: ج 4 ص 386). واکتفت نقول اُخری بالقول: إنّها اُمّ ولد، دون إشاره إلی اسمها ولا إلی أسماء آبائها وأجدادها (راجع : نسب قریش: ص 58 ، الثقات لابن حبّان: ج 5 ص 160 ، کتاب المعقّبین: ص 79 ، تاریخ دمشق: ج 41 ص 362 عن الزبیر ) .
4- .راجع : ص 310 ح 185 .
5- .راجع: ص 278 ح 167.
6- .الإرشاد: ج 2 ص137 وفیه «یقال» .
7- .مجموعه نفیسه : ص 112 (تاج الموالید) .
8- .کمال الدین: ص 307 ، الاحتجاج: ج 2 ص 297 ، دلائل الإمامه: ص 195 ، رجال ابن داوود: ص 202 ، مجموعه نفیسه : ص 24 ( تاریخ الأئمه ) ، إعلام الوری : ج 1 ص 480 ، تاریخ قم : ص 496 ، الشجره المبارکه : ص 73 ، الفخریّ : ص 232 ، لباب الأنساب : ج 1 ص 347 وفی الثلاثه الأخیره « قیل » وراجع: هذه الموسوعه ص 268 ح 157 و ص 276 ح 165.
9- .تهذیب الأحکام: ج 6 ص 77 ، الإرشاد: ج 2 ص 137 ، إعلام الوری : ج 1 ص 480 ، عمده الطالب: ص 192 وفیه «فالمشهور» ، کشف الغمّه: ج 2 ص 286 ؛ تذکره الخواصّ : ص 324 وفیهما «قیل» وراجع: هذه الموسوعه ص 272 ح 158 و ص 276 ح 164.
10- .مجموعه نفیسه : ص 24 ( تاریخ الأئمه ) عن الفریابی ، و ص 179 ( تاریخ موالید الأئمّه ووفیاتهم ) وفیه «وسمّاها علیّ علیه السلام شه زنان» ؛ مطالب السؤول : ص 77 وفیه «قیل» .
11- .الطبقات الکبری: ج 5 ص 211 ، صفه الصفوه: ج 2 ص 54 ، تذکره الخواصّ: ص 324 ، مطالب السؤول: ص 77 وفیها «اُمّ ولد، واسمها غزاله» ، المعارف لابن قتیبه: ص 214 ، سیر أعلام النبلاء: ج 4 ص 386 وفیهما «قیل» ، سرّ السلسله العلویّه: ص 31 ؛ لباب الأنساب: ج 1 ص 347 ، تاریخ الیعقوبی: ج 2 ص 247 وص 303 وفیهما «وکان الحسین سمّاها غزاله» ، کشف الغمّه: ج 2 ص 286 وفیه «اُمّ ولد واسمها غزاله» .
12- .الکافی : ج 1 ص 466 ، لباب الأنساب : ج 1 ص 348 عن إبراهیم الجندی ، شرح الأخبار : ج 3 ص 266 ؛ سیر أعلام النبلاء : ج 4 ص 386 وفیه «اُمّ ولد ، اسمها سلامه ، بنت ملک الفرس یزدجرد » ، حیاه الحیوان : ج 1 ص 127 نقلاً عن ابن خلّکان ، الطبقات لخلیفه بن خیّاط : ص417 وفیه «فتاه یقال لها سلامه» ، الأئمه الاثنا عشر لابن طولون : ص 75 وفیه «سلمه » ویحتمل إنّها نفس سلامه وکذلک فی البدایه والنهایه : ج 9 ص 104 نقلاً عن ابن خلّکان وتذکره الخواصّ : ص 324 وقیل : «اُمّ سلمه» .
13- .تاریخ الطبری : ج 11 (المنتخب من ذیل المذیّل) ص 520 وفیه «اُمّ ولد، قال علیّ بن محمّد : کانت تدعی سلافه» ، وفیات الأعیان: ج 3 ص 267 ، ربیع الأبرار: ج 1 ص 402 ، الکامل للمبرّد: ج 2 ص 645 وفیهما «من ولد یزدجرد» ، المعارف لابن قتیبه: ص 214 ، تذکره الخواص 324 وفیه «قیل» ؛ لباب الأنساب: ج 1 ص 347 عن العینی، وص 348 عن أبی عبید .
14- .راجع: ص 276 ح 165.
15- .الکافی: ج 1 ص 467 ، إثبات الوصیه: ص 181 ، بصائر الدرجات: ص 335 .
16- .راجع: ص 276 ح 163.
17- .لباب الأنساب: ج 1 ص 348 عن عبداللّه بن مصعب بن الزبیر ، مجموعه نفیسه : ص 24 (تاریخ الأئمّه) وفیه «خلوه، وکان یقال... ابنه النوشجان» .
18- .مجموعه نفیسه : ص 179 (تاریخ موالید الأئمه ووفیاتهم) وراجع: ص 276 ح 165.
19- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 247 وص 303.
20- .المعارف لابن قتیبه : ص 214 ؛ شرح الأخبار : ج 3 ص 266 .
21- .شرح الأخبار : ج 3 ص 266.
22- .تاریخ الطبری : ج 11 (المنتخب من ذیل المذیّل) وفیه «یقال» ص 520 .
23- .الإتحاف بحبّ الأشراف: ص 135.
24- .وهناک أسماء اُخری ذکرتها بعض المصادر، مثل: شاه آفرید، کیهان بانویه ( راجع : لباب الأنساب : ج 1 ص 347 ) .
25- .راجع : ص 272 ح 158 .
26- .مجموعه نفیسه: ص 24 (تاریخ الأئمه)، إثبات الوصیّه: ص 181 ، لباب الأنساب: ج 1 ص 351.
27- .الطبقات الکبری: ج 5 ص 211 ، المعارف لابن قتیبه: ص 214 ، تاریخ الطبری : ج 11 (المنتخب من ذیل المذیّل) ص 629 ، تذکره الخواص : ص 324 ، الجوهره: ص 50 ، البدایه والنهایه : ج 9 ص 104 .
28- .تهذیب الأحکام: ج 6 ص 77 ، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 176.
29- .مجموعه نفیسه : ص 179 (تاریخ موالید الأئمه ووفیاتهم) ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 176 وفیهما «ویقال کان اسمها برّه بنت النوشجان» ، مجموعه نفیسه : ص 24 (تاریخ الأئمّه) وفیه «خلوه... یقال ابنه النوشحان» .
30- .راجع: چراغ روشن در دنیای تاریک یا زندگانی امام سجاد علیه السلام (حیاه الإمام السجّاد علیه السلام ) للسیّد جعفر الشهیدی: ص 14.