گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سوره البقرة [ 2]: آیات 142 تا 143



سَیَقُول السُّفَهاءُ مِنَ النّاس ما وَلاّهُم عَن قِبلَتِهِم الَّتِی کانُوا عَلَیها قُل لِلّه المَشرِق وَ المَغرِب یَهدِي مَن یَشاءُ إِلی صِ راطٍ مُستَقِیم [ 142 ] وَ
کَ ذلِکَ جَعَلناکُم أُمَّۀً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس وَ یَکُونَ الرَّسُول عَلَیکُم شَ هِیداً وَ ما جَعَلنَا القِبلَۀَ الَّتِی کُنتَ عَلَیها إِلاّ لِنَعلَمَ مَن
یَتَّبِع الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِب عَلی عَقِبَیه وَ إِن کانَت لَکَبِیرَةً إِلاّ عَلَی الَّذِینَ هَدَي اللّه وَ ما کانَ اللّه لِیُضِ یعَ إِیمانَکُم إِن اللّهَ بِالنّاس لَرَؤُفٌ
از مصدر انقلاب بمعنی برگشتن و وارونه «ُ یَنقَلِب » . از مصدر مشیئۀ بمعنی خواستن -« یَشاءُ » : 591 معنی لغات - رَحِیم [ 143 ] -قرآن- 1
131 جهت نزول: مجمع: علی بن ابراهیم - 69 -قرآن- 119 - 21 -قرآن- 57 - مفرد آن عقب بمعنی پاشنهي پا. -قرآن- 13 «ِ عَقِبَیه » . شدن
از حضرت صادق ع روایت کرده است: در مکّه پیغمبر ص رو به بیت المقدس نماز میخواند و هفت ماه در مدینه بنماز رو به بیت
المقدس بود و و پس از آن قبله کعبه شد. یهود در اینکه موقع اعتراض کردند: چرا از قبلهي ما برگشتی! اگر دوباره بقبله ما نماز
بخوانی ما تو را به پیغمبري قبول میکنیم. و بعضی گفتهاند که مشرکین عرب به پیغمبر گفتند: تو از کعبه که ما رو بآن نماز
میخواندیم رو گرداندي و به بیت المقدس نماز خواندي و اکنون بقبلهي پدران خود برگشتی پس بزودي بدین ما هم برخواهی
گشت. اینکه آیه براي اطّلاع مسلمین و جواب اینکه گفتگوهاي مردم نازل شد. ترجمه: 142 بهمین زودي مردم بیخرد بگویند: چرا
مسلمانان از قبلهاي که بودند بگشتند! اي محمّد بگو: مشرق و مغرب ملک خدا است که هر کس را بسرنوشت کرده و بخواهد، براه
راست رهبري کند. [ صفحه 202 ] جهت نزول: ابو الفتوح: ربیع و مرحب و عدهي دیگر از یهود با معاذ بن جبل معارضه کردند که
دین و روش و کتاب و قبلهي ما باعتدال و میانهروي نزدیکتر است از دین و کتاب و قبلهي شما و محمّد اینکه را میداند حسد و جاه
326- براي ردّ اینکه گفتار نازل شد. -قرآن- 301 « وَ کَ ذلِکَ جَعَلناکُم » - طلبیش مانع از آن است که دین ما را بپذیرد آیت 43
ترجمه: 143 به اینگونه که شما را رهبري کردیم مردمی میانین نمودیم تا گواه بدو خوب دیگران باشید و پیغمبر گواه شما باشد. و
اي محمّد آن قبله که تو بر آن بودي ما از آن روي مقرّر کردیم تا نمودار باشد آنکه پیرو پیغمبر است و آنکه از راه خود برمیگردد
و البتّه گرداندن قبله دشوار است مگر بر آنان که خدا رهبرشان بوده است که او نخواهد ایمان شما نابود کند چه او است بخشنده و
مهربان بمردمان. سخن مفسّرین: سَیَقُول السُّفَهاءُ مِنَ النّاس-ِ 143 مجمع: دنبالهي بحثهاي مخالفین است. و با اینکه جمله قسمت دیگر
37 عبده: اینکه آیه - از اعتراضات آنها پیشگوئی میشود که اینکه مردم بیخرد بقبلهي شما هم خردهگیري خواهند کرد. -قرآن- 1
صفحه 123 از 298
یکی از اسرار دین و قواعد ایمان را براي مردم توضیح میدهد که سنگ بیت المقدس را فضیلتی نیست و با سنگهاي دیگر تفاوت
ندارد. و نیز کعبه و بیت الحرام را خصوصیّتی نیست و حجر الاسود سنگی است مانند دیگر سنگها و فقط قبلهي مردم قرار دادیم که
همگی در عبادت بیک سو رويآور شوند. أُمَّۀً وَسَطاً- 143 نیشابوري: یعنی مردم عادل چونکه عدالت حدّ متوسّط میانهي افراط و
15 [ صفحه 203 ] شده - تفریط است و همین معنی منظور بوده است چون اینکه جمله براي مدح و ستایش مسلمانان گفته -قرآن- 1
است که در حدّ متوسّط از اخلاق و عادل هستند. ابو الفتوح نوشته است: و گفتهاند وسط براي آن خواند اینان را که قول ایشان در
پیغمبران بحدّ غلوّ نیست چون قول ترسایان در مسیح. و بحدّ تقصیر نیست چون قول جهودان. و هم او نوشته است: کلبی گفت: امّۀ
بمعنی خوب و « وسط » : وسطا یعنی اهل دین وسط بین غلوّ و تقصیر براي آنکه هر دو مذموم است هم اسراف و هم تقصیر. عبده
براي آن است که بفهماند: مسلمین در حدّ متوسط از اخلاق هستند و اینکه « خیارا » مختار و برگزیده و انتخاب اینکه کلمه بعوض
یک کلمه بجاي اینکه چند جمله است: مسلمانان مردمی عادل و برگزیده هستند چون متوسّط در اخلاق هستند که نه در دین غلوّ و
زیاده روي دارند و نه معتقد میباشند که خدا از کارها بر کنار است و کار خود را تعطیل کرده است. لِتَکُونُوا شُهَداءَ الخ- 143
ما هستیم. پس پیغمبر شاهد بر کار ما است « شهید » مجمع: از سلیم بن قیس هلالی روایت شده است: علی فرمود: مقصود از کلمهي
20 عبده: یعنی شما گواهان بحق خواهید بود بر مردم افراطی و جاهل و گواهی - و ما شاهد بر کارهاي مردم هستیم. -قرآن- 1
میدهید که آنها از جادهي راست بیرون شدهاند و بر تن و جان خود جنایت کردهاند و از همه ملل جلو خواهید بود بواسطهي اینکه
متوسّط و میانه رو هستید در عقاید و اعمال خود و نیز پیغمبر هم شاهد شما است که بروش او بودهاید و از پیروي او بهرهمند شدهاید
و بر راه مستقیم و هدایت او رفتهاید. وَ ما جَعَلنَا القِبلَۀَ الَّتِی کُنتَ عَلَیها- 143 ابو الفتوح: از محمّد بن جریر طبري مفسّر نقل کرده
48 [ صفحه - در جمله معنی روشن میشود و اینجور معنی میدهد: ما قرار ندادیم تبدیل -قرآن- 1 « تحویل » است که بافزودن کلمهي
204 ] قبلهاي که تو رو بآن بودي مگر براي اینکه .. الخ کشف: اگر مقصود بیت المقدس باشد یعنی تو را از آن که بودي نگرداندیم
و اگر مقصود کعبه باشد یعنی روي تو بآن که هستی نگرداندیم مگر. إِلّا لِنَعلَمَ الخ- 143 خلاصهي گفتهي مفسّرین: چون پیغمبر
مدّتی در مدینه و بیت المقدس نماز میخواند یهود خوشوقت بودند که در قبله با ما شریک است چون قبله عوض شد دل و زبان
16 الَّذِینَ - آنها هم عوض شد، پس با اینکه دستور تغییر قبله اندازهي ایمان و درجه عقل و طرز فکر مردم معلوم میشود. -قرآن- 1
هَدَي اللّه-ُ 143 ابو الفتوح: نوشته است شعبی گوید: ما به بصره آمدیم به نزدیک حجّاج و جماعتی از قرّاء مدینه و از قرّاء شام و از
فرزندان مهاجر و انصار هر کس بمرتبهي خود بنشستند. حسن بصري درآمد. بفرمود حجّاج تا براي او کرسی بیاوردند و در پهلوي
او بنهادند و حسن را بر کرسی بنشاندند. آنگه روي باو کرد و او را اکرام تمام کرد آنگه در میانه حدیث امیر المؤمنین علیه السلام
درآمد. او سخریه کردن بگرفت و ما نیز از خوف او مساعدت و تصویب رأي او میکردیم مگر حسن بصري که خاموش گشت و
هیچ سخن نمیگفت حجّ اج روي باو کرد و گفت: یا ابا سعید در علی چه گوئی گفت چه خواهی تا گویم. گفت راي تو در او
علی از آن کسان است که «ُ إِلّا عَلَی الَّذِینَ هَدَي اللّه » تا « وَ ما جَعَلنَا القِبلَۀَ الَّتِی » 25- چیست! گفت: خداي تعالی میگوید: -قرآن- 1
خدا هدایت کرده است و از اهل ایمان است چون خداي تعالی امتحان کرد خلق را بتحویل قبله تا که بر جاي ماند و که از جاي
یعنی بآنها فهمانده « هدیهم اللّه » : 82 روح البیان - 36 -قرآن- 42 - بشود! او از آنان بود که بر هدایت و ایمان بود. تا آخر. -قرآن- 1
است که: دستورهاي خدا [ صفحه 205 ] مصلحتی دارد اگرچه نتوانند آن را تشخیص دهند و معتقد شدهاند که سعادت در اطاعت
است و شقاوت در معصیت. وَ ما کانَ اللّه لِیُضِیعَ إِیمانَکُم- 143 نفحۀ الرّحمان نهاوندي: حکایت شده است که عدّهاي قبل از تغییر
قبله مردند مثل ابو امامه و سعد بن زراره و برآء بن عازب و دیگران چون قبله عوض شد باز- ماندگان اینها ناراحت شدند که شاید
مردگان ما از نماز و قبله محروم باشند و نمازهاي بطرف بیت المقدس باطل باشد. از پیغمبر ص پرسیدند: حال اینها چگونه است!
اینکه آیه نازل شد که هر دو نماز تکلیفی است براي مصلحت در هنگام خود و هر کس بوظیفه و تکلیف خود رفتار کرد البتّه به
صفحه 124 از 298
42 إِن اللّهَ بِالنّاس لَرَؤُف رَحِیم-ٌ 143 استفاده از معنی رأفت و - نتیجهي آن میرسد که خدا مزد نکوکاران را نابود نمیکند. -قرآن- 1
رحمت که در مجمع البحرین نوشته است: رأفت و رحمت هر دو بمعنی مهربانی است ولی رحمت به مهربانی است بطور کلّی خواه
با استحقاق و خواه بیاستحقاق و براي مصلحت ولی رأفت فقط مهربانی بمستحق است از اینکه جهت اوّل اعلام رأفت شده است
گفته شده است تا بفهماند که در احسان بخلق مضایقه نیست و غیر مستحق هم از عنایت « رحیم » که خدا رءوف است بعد از آن
بدون اشباع و بعضی با اشباع بصورت واو بر وزن فعول « رءوف » 44 مجمع: بعضی قاریها - ازلی بهرهمند میشود. -قرآن- 1
خواندهاند. سخن ما: در معاملات و مبارزهها اصطلاح مشهوري است: دست حریف را خواند. اینکه مطلب یک اصل مهمّی است در
تنازع بقاء بشر که همیشه در نقشهي دفع خطر آینده است. در اوّل اینکه آیه مسلمین را باین مطلب راهنمائی کرده است: [ صفحه
206 ] هشدار باشید در آیندهي نزدیکی اینکه تغییر قبله زبانها را دراز خواهد کرد و شما خود خبردار باشید و مانند آنها معترض
نشوید و جواب آنها را هم بدانید تا شما را سرزنش و محکوم نکنند که قبله دل است بهر کجا رو کنید آن سوي خدا است و هر
یَهدِي » کس که نهادش هدایت و راست روي باشد بطرف سعادت میرود و اینکه تغییرات کوچک در فکر او اثر ندارد. و جملهي
شاید اشاره باین باشد که خدا شما مسلمانان را براه راست هدایت کرده است چون بفرمان پیغمبر هستید نه چون « مَن یَشاءُ الخ
2- در علم النّفس 14- فرمت- 12 - «55» 415 جهان مرآت - دیگران دل بستهي بمغرب و مشرق بقول جامی. شعر: -قرآن- 395
میگویند: یکی از خواص ثابت که موجب تأثّرات و جهشهاي انسان است منش و شخصیّت او است که با در نظر گرفتن چگونگی
ناپلئون در «56»: آن در ملّتها و افراد براي ایجاد روابط یا تغییر و تهییج و تحریک میتوانند استفادهي کامل از آن کنند. میگویند
حملهي بمصر چون اهرام را دید رو بقشون خود کرد و گفت اینکه اهرام سالیان دراز بانتظار شما بودند اینکه جمله که موجب
تحریک شخصیّت و غرور و شجاعت سربازان او بود وسیلهي مهم براي پیشرفتش شد. در تعلیم و تربیت یکی از وسائل کار تشویق
شخصیّت « عَلَیکُم شَ هِیداً » تا « کَذلِکَ جَعَلناکُم » 12- است قرآن که کتابی است براي تربیت بشر با سه جملهي ساده: -پاورقی- 10
مسلمین را تحریک کرده و با یک تشویق: که شما در حدّ فاصل از افراط و تفریط در فکر و اخلاق بشري هستید که موحّد کامل
-23- هستید و وظائفی دور از مشقّت دارید و اندیشهي سالم و آزاد. براي همیشه آنها را مواظب و منظم کرده است. -قرآن- 1
در دنبالهي اینکه گفتگو مسلمین را متوجّه میکند که تغییر قبله فقطّ حس اطاعت و « وَ ما جَعَلنَا القِبلَۀَ » 3- آیت 143 49- قرآن- 29
40 [ صفحه 207 ] حریک نمود و شما بدشمنان نشان دادید که دوستی - فرمانبري شما را از پیشواي خودتان آزمایش -قرآن- 14
«57» روش پدران از یک ملّت مترقّی شایسته نیست. اینکه مطالب از عمل آن روز مسلمین بخوبی واضح است چون هنگام تغییر قبله
در مسجدي عدّهاي دو رکعت از نماز عصر خوانده بودند که بآنها خبر رسید پیغمبر در نماز قبله را عوض کرد آنها هماندم قبلهي
شد و اینکه خود کمال فرمانبري و ایمان « دو قبلهاي » خود را عوض کردند و دو رکعت بطرف کعبه خواندند و آن مسجد مشهور به
یعنی روي پاشنهي دو پاي خود برمیگردد کنایه است از آن که راه رفتهي خود را رها «ِ یَنقَلِب عَلی عَقِبَیه » را میرساند. 4- جملهي
کرده و برمیگردد و مقصود آن مردم است که از تغییر قبله ناراضی شدند و اعتراض کردند و آیه از آن خبر داد.در مسجدي عدّهاي
دو رکعت از نماز عصر خوانده بودند که بآنها خبر رسید پیغمبر در نماز قبله را عوض کرد آنها هماندم قبلهي خود را عوض کردند
- شد و اینکه خود کمال فرمانبري و ایمان را میرساند. 4 « دو قبلهاي » و دو رکعت بطرف کعبه خواندند و آن مسجد مشهور به
یعنی روي پاشنهي دو پاي خود برمیگردد کنایه است از آن که راه رفتهي خود را رها کرده و برمیگردد «ِ یَنقَلِب عَلی عَقِبَیه » جملهي
- 192 -قرآن- 492 - و مقصود آن مردم است که از تغییر قبله ناراضی شدند و اعتراض کردند و آیه از آن خبر داد. -پاورقی- 190
521
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 144 تا 147
صفحه 125 از 298
قَد نَري تَقَلُّبَ وَجهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَۀً تَرضاها فَوَل وَجهَکَ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام وَ حَیث ما کُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهَکُم شَطرَه وَ إِنَّ
الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ لَیَعلَمُونَ أَنَّه الحَقُّ مِن رَبِّهِم وَ مَا اللّه بِغافِل عَمّا یَعمَلُونَ [ 144 ] وَ لَئِن أَتَیتَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ بِکُل آیَۀٍ ما تَبِعُوا
قِبلَتَکَ وَ ما أَنتَ بِتابِع قِبلَتَهُم وَ ما بَعضُ هُم بِتابِع قِبلَۀَ بَعض وَ لَئِن اتَّبَعتَ أَهواءَهُم مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلم إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظّالِمِینَ
145 ] الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ یَعرِفُونَه کَما یَعرِفُونَ أَبناءَهُم وَ إِن فَرِیقاً مِنهُم لَیَکتُمُونَ الحَق وَ هُم یَعلَمُونَ [ 146 ] الحَ قُّ مِن رَبِّکَ فَلا ]
برگرداندن. - « تَقَلُّبَ » . از مصدر رؤیت بمعنی دیدن « نَري » : 805 [ صفحه 208 ] معنی لغات - تَکُونَن مِنَ المُمتَرِینَ [ 147 ] -قرآن- 1
-8- از مصدر امتراء شک کردن و دو دل بودن. -قرآن- 1 « المُمتَرِینَ » . جزء و نصف و جانب « شَطرَ » 63- 20 -قرآن- 51 - قرآن- 13
44 جهت نزول: مجمع: إبن زید گفته است: آن وقت که پیغمبر ص در مدینه رو به بیت المقدس نماز میخواند عدّهاي - قرآن- 29
جهود گفتند: محمّد نمیدانست قبله چیست و نماز بکدام طرف باید بخواند از ما قبله را آموخت. مجاهد گفته است: جهودان
گفتند: اگر دین محمّد غیر از دین ما است چرا قبلهي او با ما یکی است و اگر دین ما بد است پس چرا محمّد در نماز رو بقبلهي ما
میکند! پیغمبر ص از اینکه گفتگوها رنج میبرد و بردباري میفرمود و پیوسته منتظر بود که چه وقت آن رابطهي مخصوص براي
کشف مشکلات برقرار شود و راه آسایش خاطر شریفش را باو بنمایانند. ابو الفتوح: شبی آن حضرت ناراحت بود و بآسمان
مینگریست و انتظار میکشید و روز تا ظهر در انتظار بود که اینکه آیه نازل شد. و بعد از خواندن دو رکعت [ صفحه 209 ] از نماز
ظهر روز دوشنبه پنجم یا نیمهي ماه رجب از بیت المقدس رو بجانب کعبه کرد. ترجمه: 144 ما تو را روي بآسمان و چشم براه
دیدیم پس قبلهي تو را بآن سو میکنیم که پسندت باشد. اکنون تو روي خود در نماز بسوي مسجد الحرام کن. و اي مسلمانان شما
هم در هر کجا باشید در نماز روي به مسجد الحرام کنید. جهت نزول بقیت آیت: ابو الفتوح: یهود اعتراض کردند: محمّد هر روزي
بطرفی نماز میخواند با آنکه خود میدانستند که او بمیل و خواهش نفسانی کار نمیکند اینکه جمله وَ إِن الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ
208 ترجمه: 144 یهود که کتاب آسمانی دارند میدانند دین اسلام حق است - لَیَعلَمُونَ الخ اشاره به جواب آنها است. -قرآن- 156
و درست از سوي پروردگارشان و خدا نیز غافل از کار شما نیست. سبب نزول: ابو الفتوح: نقل کردهاند: یهود گفتند اگر محمّد
تا آخر گفته شده « وَ لَئِن أَتَیتَ » مانند پیغمبران پیش معجزهاي داشته باشد سخن او را میپذیریم. در جواب اینکه مذاکرات آیت 145
145 اي محمّد هر چه آیت و معجزه براي یهود و مسیحی بیاوري آنها قبلهي تو را نمیپذیرند و تو 180- است ترجمه: -قرآن- 160
هم بقبلهي آنها نماز نخوانی و هیچیکشان تسلیم بقبلهي دیگري نیستند و اگر با اینکه علم و الهام که بتو میشود پیرو اینکه مردم
شوي البتّه از ستمکاران باشی. جهت نزول: ابو الفتوح: چون پیغمبر بمدینه هجرت فرمود حیی بن اخطب و ابو یاسر برادرش رفتند و
پیغمبر را دیدند و شناختند. ابو یاسر از برادرش پرسید: آیا همان است! گفت: سوگند بآنکه تورات را بموسی فرستاده است که
همان است. پرسید در دلت با او چطور هستی! گفت: دشمنی تا آنگاه که زندهام. و نیز ابو الفتوح [ صفحه 210 ] کرده است: بعبد
قِبلَۀً تَرضاها- 5844 مفسّرین مثل طبري و ابو الفتوح میگویند: «58» یَعرِفُونَه کَما یَعرِفُونَ أَبناءَهُم » اللّه بن سلام گفتند: در قرآن است
چون رضاي او مطابق مصلحت بود اینکه طور گفته شده است و دیگر آنکه چون عرب بکعبه علاقهي مخصوص دارد پیغمبر آن را
پسندید. چه مصلحت بود که قبله آنجا باشد تا بیشتر متمایل باسلام شوند.ِبلَۀً تَرضاها- 144 مفسّرین مثل طبري و ابو الفتوح میگویند:
چون رضاي او مطابق مصلحت بود اینکه طور گفته شده است و دیگر آنکه چون عرب بکعبه علاقهي مخصوص دارد پیغمبر آن را
127 وَ - 112 -قرآن- 113 - 109 -پاورقی- 110 - پسندید. چه مصلحت بود که قبله آنجا باشد تا بیشتر متمایل باسلام شوند. -قرآن- 66
حَیث ما کُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهَکُم شَطرَه-ُ 144 ابو الفتوح: نوشته است: البراء بن عازب گوید: چون آیت قبله آمد ما روي ببیت المقدس
داشتیم و در رکوع بودیم رسول علیه السّلام برگردید ما نیز برگردیدیم و روي بکعبه کردیم و راوي خبر گوید: ما در نماز بودیم
مردي در آمد و گفت بآواز بلند که روي بکعبه آرید که رسول علیه السلام فرمودند که روي از بیت المقدس برگردانید و روي
بکعبه کردیم و آن نماز را از سر گرفتیم و پس از آن منادي رسول علیه السلام در مدینه ندا کرد تا همهي اهل مدینه از مردان و
صفحه 126 از 298
زنان بشنیدند و روي با کعبه آوردند آنگه حق تعالی گفت اینکه حکم مقصور نیست بر مدینه هر کجا باشید روي بجانب مسجد
51 مجمع: قسمت اوّل براي پیغمبر و مردم مدینه است و قسمت دوّم تکلیف همهي [ صفحه 211 ] مین جهان - آرید. -قرآن- 1
پیغمبر است یعنی یهود میدانند که «ُ أَنَّه » . 22 لَیَعلَمُونَ أَنَّه الحَقُّ- 144 ابو الفتوح: بعضی گفتهاند: مقصود از - پاورقی- 20 - .«59» است
پیغمبر بر حق است و بعضی دیگر گفتهاند: مقصود تغییر قبله است که آنها میدانند اینکه تغییر حق است و خوانده بودند که اینکه
90 وَ ما أَنتَ بِتابِع قِبلَتَهُم- 145 مجمع: میگویند اینکه جمله مخالفین را - 31 -قرآن- 80 - پیغمبر قبلهاش عوض میشود. -قرآن- 1
34 وَ ما بَعضُ هُم بِتابِع قِبلَۀَ بَعض-ٍ 145 مجمع: - مأیوس کرد که پیغمبر در آینده قبله را عوض کند و با آنها موافق شود. -قرآن- 1
مقصود آن است که یهود بیت المقدس را رها نمیکنند و قبلهي نصاري را نمیپذیرند. و هم مسیحیها پیرو یهود نمیشوند. -قرآن-
اختراع کرد. او بعد از « بولس قسیس » 40-1 طنطاوي: قبلهي مسیحیها مشرق است و آنجا که خورشید نمودار میشود. اینکه قبله را
حضرت مسیح گفت آن حضرت را دیدم بمن گفت خورشید را دوست میدارم چونکه او هر روز سلام من را بمردم ابلاغ میکند
تو به پیروان من بگو: بنماز روي بآن کنند. اینکه بود که مسیحیها از او پیروي کردند. وَ لَئِن اتَّبَعتَ أَهواءَهُم- 145 ابو الفتوح: اینکه
آرزو در دل پیغمبر گذشت که دستوري رسد تا با جهودان موافقتی شود که ایشان طمعی در دین پیدا کنند و باسلام نزدیک شوند.
33 [ صفحه 212 ] فَلا - در جواب اینکه آرزوي پیغمبر گفته شد که دروغ میگویند و هرگز باسلام نزدیک نخواهند شد. -قرآن- 1
تَکُونَن مِنَ المُمتَرِینَ- 137 عبده: در اینکه جمله روي سخن با پیغمبر است امّا مقصود آن عده از مردم هستند که ایمانشان پا بر جا
و راسخ نشده است و امکان اینکه هست که بگفتار حیلهگران- یهود گول بخورند چنانکه در هر زمانی اینکه انحرافات در مردم
36 سخن ما: قبله و محل توجّه دل و بدن در هنگام عبادت یک میل خاص همگانی بوده است چنانکه از - دیده میشود. -قرآن- 1
نقل چند روایت گذشته بخوبی معلوم میشود تا چه اندازه در نهاد آن مردم اینکه میل جاي داشته است. میبینیم آنهائیکه کمال
ایمان به پیغمبر داشتهاند تا اعلامیه میرسد در حال نماز قبلهي خود را عوض میکنند. اینکه عمل کمال علاقهي بقبله و نیز کمال
فرمانبري آنها از پیغمبر را میرساند و نیز مبارزهي یهود براي قبله و تبدیل آن یا تسلیم مسیحیها بقبلهي مجعول بولس قسیس که
اینها همه نشانهي نهایت دلبستگی مردم است بقبله. اینکه آیات مردم را متوجّه میکند که قبله خود بطور کلّی خصوصیّتی ندارد
بلکه سعادت در متابعت پیغمبر است که آنچه فرمان میدهد عین مصلحت است و مخالفین شما مردمان ناقابل هستند که فهمیده و
دانسته منکر حق میشوند. شما پیروي آنها نکنید و از راه مستقیم خود منحرف نشوید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 148 تا 152
وَ لِکُلٍّ وِجهَۀٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاستَبِقُوا الخَیرات أَینَ ما تَکُونُوا یَأت بِکُم اللّه جَمِیعاً إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 148 ] وَ مِن حَیث خَرَجتَ
فَوَل وَجهَکَ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام وَ إِنَّه لَلحَقُّ مِن رَبِّکَ وَ مَا اللّه بِغافِل عَمّا تَعمَلُونَ [ 149 ] وَ مِن حَیث خَرَجتَ فَوَل وَجهَکَ شَطرَ
المَسجِدِ الحَرام وَ حَیث ما کُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهَکُم شَطرَه لِئَلّا یَکُونَ لِلنّاس عَلَیکُم حُجَّۀٌ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنهُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِی وَ
لِأُتِم نِعمَتِی عَلَیکُم وَ لَعَلَّکُم تَهتَدُونَ [ 150 ] کَما أَرسَلنا فِیکُم رَسُولًا مِنکُم یَتلُوا عَلَیکُم آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُم وَ یُعَلِّمُکُم الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ وَ
850 [ صفحه 213 ] معنی لغات: - یُعَلِّمُکُم ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُونَ [ 151 ] فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم وَ اشکُرُوا لِی وَ لا تَکفُرُون [ 152 ] -قرآن- 1
از مصدر تزکیه بمعنی نموّ دادن- زیاد کردن- « یزکی » . جانب- ناحیه- آنچه روي خود بآن میکنند و محل توجّه میباشد « وِجهَۀٌ »
22 ترجمه: 148 هر کسی دل بسوئی دارد که روي خود بآن سوي کند. پس شما بسوي کار - پاك و اصلاح کردن. -قرآن- 13
خوب ز یکدیگر جلو دوید که بهر کجا باشید خدا همگیتان بیکجاي فراهم کند چه او تواناي بر همه چیز است. 149 اي محمّد بهر
کجا که باشی در نماز روي خود بسوي مسجد الحرام کن که کاري است درست از پروردگار تو و او از آنچه کنند بیخبر نباشد.
[و از وطن خود] بهر کجا برون شدي نیز روي بمسجد الحرام کن. 150 و شما مسلمانان بهر کجا باشید روي خود در نماز بمسجد
صفحه 127 از 298
الحرام کنید تا زبان مردم بشما دراز نباشد و شما را محکوم نپندارند [ صفحه 214 ] [که بقبلهي یهود نماز میخوانید و قبلهي ابراهیم
رها کردید] مگر ستمکاران [که بد خویند و زبان دراز چو کافران قریش و یهود بیدین] پس ز مردم نترسید و ز من بترسید که البتّه
خوشی و نعمت خود بر شما تمام کنم و امیدوار باشید که براه راست روید. 151 چنانکه از خودتان پیغمبري برايتان فرستادیم که
آیات حق برايتان میخواند و شما را تربیت میکند و ز هر پلیدي پاك مینماید و کتاب و دانش بشما میآموزد و هم آنچه زین پیش
از آن بیخبر بودید. 152 پس بیاد من باشید تا بیاد شما باشم و پاس نعمت من بدارید و کفران نکنید و ناسپاس نباشید. سخن
با الف نقل شده است و « مولاها » با کسر لام خوانده است. و از امام باقر « مولّیها » مفسّرین: وِجهَۀٌ هُوَ مُوَلِّیها- 148 مجمع: إبن عامر
حسن بصري گفته است: یعنی براي هر مردمی دینی است که بآن دلبستهاند. قتاده گفته است: براي هر مردمی قبله ایست که بآن رو
و لکل قبلۀ هو مولّیها » . 23 ابو الفتوح: از مصحف عبد اللّه بن ابی نقل شده است: که آیه اینکه جور بوده است - میکنند. -قرآن- 1
کشف نوشته است: از روي .« و لکل جعلنا قبلۀ هو مولّیها » و از مصحف إبن مسعود نقل شده است که اینکه جور بوده است « وجهه
اشارت میگوید: هر قومی از ما روي برتافتند و بدون ما با غیري الف گرفتند و فرود از ما خود را دلارا میساختند و بدوستی
پسندیدند شما که جوانمردان طریقتید و دعوي دوستی ما کردهاید دیدهي خود فرو گیرید از هر چه دون ما است تا در متابعت سنت
و سیرت مصطفی راست باشید. شعر: مردي که براه عشق جان فرساید || آن به که بدون یار خود نگراید عاشق بره عشق چنان
میباید || کز دوزخ و از بهشت یادش ناید هر که در اینکه متابعت درست آید شمع دوستی حق در راه وي برافروزند تا هرگز از
جادهي دوستی نیفتد. [ صفحه 215 ] فَاستَبِقُوا الخَیرات-ِ 148 فخر: مقصود مبادرت باطاعت است در وقتش. و حدیثی از علی [ع]
است که پیغمبر ص فرمود اي علی سه چیز را نباید بتأخیر اندازي: اوّل نماز را از وقتش. دوّم جنازه و بدن مرده را از وقتش. سوّم
24 کشف نوشته است: میگوید: نه در لجاج قبله - دختر بسن ازدواج که برایش همسر مناسب یافت شود در ازدواجش. -قرآن- 1
کوشید که در نیکیها کوشید و بآن شتابید بشکر آنکه قبلهي حق بتوفیق و قضاء یافتید. روح البیان: عارفی گفته است: هر دستهاي
بچیزي غیر از ما دل بستند. اي گروه عارفین شما براي ما باشید که بازگشتتان بما خواهد بود. شعر: مثنوي. قبلهي عارف بود نور
وصال || قبلهي عقل مفلسف شد خیال قبلهي زاهد بود یزدان برّ || قبلهي طامع بود همیان زر قبلهي مردان حق اعمال نیک||
قبلهي نااهل جاهل مرده ریگ قبلهي معنی وران صبر و درنک || قبلهي صورت پرستان نقش سنگ قبلهي باطن نشینان ذو المنن||
قبلهي ظاهر پرستان نقش سنگ قبلهي فرعون دنیا سر بسر || قبلهي خر بنده چبود کون خر تفسیر حسینی نوشته است: صاحب
الحقایق فرمود که هر چیزي را از انسان قبلهاي است که روي توجّه بدان دارد: قبلهي بدن آنچه حواس خمس بدان لذّت یابند از
مأکولات و مشروبات و مسموعات و مبصرات و امثال آن و قبلهي نفس دنیاي غدّار است و زینت متاع ناپایدار. و قبلهي دل آخرت
است. و قبلهي روح قرب و شوق و ذوق محبّت و قبلهي سرّ توحید و معرفت ربّانی و کشف حقایق و اطّلاع بر معانی. أَینَ ما تَکُونُوا
42 [ صفحه 216 ] و - یَأت بِکُم اللّه الخ- 148 فخر: اینکه جملهها وعده است براي فرمانبران و تهدید است براي گناهکاران -قرآن- 1
در دنبالهي آن اینکه مطلب را یادآور شده است که خدا قادر است بر جمعآوري شما و رساندن پاداش هر کس را مطابق عملش. وَ
مِن حَیث خَرَجتَ فَوَل وَجهَکَ شَطرَ المَسجِدِ الحَرام-ِ 149 فخر: در سه جا بدو آیت 149 و 150 اینکه دستور مکرّر شده است براي
اینکه انسان یا در خود مسجد الحرام است و یا در خارج از آن و یا در سفر و دور از آنجا است و اینکه تکرار در سه مرتبه براي
تعمیم دستور است بهمه احوال که بهیچ وجه تغییر قبله جایز نیست و تفسیر نویسان دیگر هم نظیر همین گفتار امام را علّت تکرار
67 وَ إِنَّه لَلحَ قُّ مِن رَبِّکَ- 149 مجمع: شاید - اینکه مطلب نوشتهاند و از مفسّرین قدیمی نیز نظائر اینکه نقل را کردهاند. -قرآن- 1
منظور آن باشد که اینکه توجّه بمسجد الحرام و تعیین قبله حق است و ثابت و پایدار که دیگر منسوخ نخواهد شد تا مخالفین از
35 لِئَلّا یَکُونَ لِلنّاس عَلَیکُم حُجَّۀٌ- 150 ابو الفتوح: یعنی چون مشرکان - تغییر قبله و موافقت پیغمبر با آنها ناامید شوند. -قرآن- 1
عرب میگفتند پیغمبر از قبلهي پدرش ابراهیم برگشت و به بیت المقدس نماز خواند اکنون که قبله را تغییر دادیم براي اینکه دیگر
صفحه 128 از 298
از نظر طعن بآنها است که بنظر فاسد خود بر پیغمبر استدلال کردهاند ولی با تغییر « حجّت » اینکه حجّتها و گفتگوها نباشد. و کلمهي
44 إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا- 150 - قبله در آینده مجالی براي اینکه گفتارهاي بیهوده که بنظر آنها حجّت است باقی نخواهد ماند. -قرآن- 1
مجمع: مقصود اینکه است: کسی بر شما استدلال و احتجاج نخواهد کرد مگر آنهائی که ستمکار و لجوج باشند و با شما معارضه و
حرف عطف است بمعنی واو یعنی براي مردم و « الّا » 26 [ صفحه 217 ] است که - جنک میکنند. از ابو عبیده نقل شده -قرآن- 1
ستمکاران استدلالی باقی نخواهد ماند. فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِی- 150 مجمع: ممکن است منظور ترس از سرزنش مخالفین باشد که
28 وَ لِأُتِم نِعمَتِی - دیگر از اینکه گفتگوها و اعتراضها مترسید و از خدا بترسید و ترك قبله و نافرمانی پیغمبر نکنید. -قرآن- 1
عَلَیکُم- 150 مجمع از علی [ع] روایت شده است که تمامی نعمت بآن است که آدمی با دین اسلام زندگی را بپایان رساند. و باز
فرموده است: نعمت شش چیز است: 1- اسلام 2- آمدن پیغمبر 3- پوشیدگی معایب 4- عافیت و آسودگی از گرفتاریهاي مادّي و
شش معنی «ّ لعل » 33 وَ لَعَلَّکُم تَهتَدُونَ- 150 ابو الفتوح: براي - معنوي 5- قرآن 6- بینیازي از آنچه مردم در اختیار دارند. -قرآن- 1
در قرآن را باین معنی دانسته است «ّ لعل » بمعنی تا اینکه و بیشتر کلمات « کی » از لغت و شعر عرب استشهاد کرده است یکی مرادف
26 کَما أَرسَلنا - که مفاد آیه چنین میشود: ما قبله را گردانیدیم و بشما نعمت دادیم تا اینکه وسیلهي هدایت شما باشد. -قرآن- 1
38 فَاذکُرُونِی - فِیکُم رَسُولًا مِنکُم- 151 مجمع: اینکه آیه مربوط بآیات سابق است که نعمتها وسیلهي هدایت شما است. -قرآن- 1
أَذکُرکُم- 152 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی مرا بعبادت یاد کنید تا شما را بکومک یاد آور باشم. سعید بن جبیر گفته است:
24 [ صفحه 218 ] فضیل عیاض گفته است: بطاعت یاد کنید تا بثواب و پاداش - یعنی بطاعت یاد کنید تا بآمرزش یاد کنم -قرآن- 1
یاد کنم. ابو الفتوح: نوشته است: اصمعی گفت: اعرابیئی دیدم بعرفات ایستاده میگفت: بار خدایا آوازها بلند شد بتو، بزبانهاي
مختلف از تو حاجتها میخواهند و حاجت من آن است که چون مرا در آن منزل وحدت و وحشت فرود آرند و خلقان مرا فراموش
کنند تو مرا یاد آري. عبد اللّه مبارك گفت: سالی از سالها بحج خانهي خدا میشدم در راه مرا قطع افتاد و از قافله باز ماندم بر
توکّل شتر میراندم کودکی را دیدم مراهق از کنارهي بیابان برآمد تنها، جامهاي مختصر پوشیده نه زادي نه راحلهاي نه انیسی تا بمن
رسید گفتم: اي جوان از بادیه زینهار خواستهاي که چنین آمدهاي. و یا چون من منقطع شدهاي! گفت منقطع نشدهام خود آمدهام.
گفتم زاد و راحله و طعام و شرابت کجا است! اشارت بسوي آسمان کرد خواستم تا او را امتحان کنم گفتم: مرا باري تشنه است
شربتی آب سرد ده. من اینکه بگفتم او دست در هوا کرد قدحی آب بگرفت از هوا برف در او افکنده بجنبانید و پیش من داشت.
یحیی بن معاذ گفت: «1 «60»« اذکره فی الخلوات یذکرنی فی الفلوات » : من عجب بماندم گفتم: اینکه پایه از کجا یافتی! گفت
عارف را سه حالت بود حالت افتخار. حالت افتقار حالت اعتذار. چون خداي را یاد کند مفتخر بود و فخر آورد چون خود را یاد
باشد و چون گناه خود یاد کند عذر خواهنده بود. کعب الاحبار گفت: موسی علیه السلام گفت یا رب تو به بندگان «61» کند مفتقر
خود نزدیکی تا با تو سرّ گویند. یا دوري تا تو را بآواز بلند خوانند! حق تعالی گفت: یا موسی من همنشین آنم که ذکر من میکند.
موسی گفت بار خدایا من بر حالاتی باشم که نخواهم که در آن حال ذکر تو کنم یعنی حالت جنابت و حالت قضاء حاجت حق
1628 [ صفحه 219 ] کشف - 1170 -پاورقی- 1626 - 999 -پاورقی- 1168 - پاورقی- 997 - «3«62»«ّ اذکرنی علی کل » : تعالی گفت
نوشته است: اینکه نه آن یاد زبان است که تو دانی که آن در درون جان است. بو یزید روزگاري برآمد که ذکر زبان کمتر کردي.
چون او را از آن پرسیدند گفت: عجب دارم ازین یاد زبان. عجبتر ازین گر بیگانه است بیگانه چکند در میان که یاد اوست خود در
میان جان. در قصّهي عشق تو بسی مشکلها است || ما با تو بهم، میان ما منزلها است آن عزیز وقت خویش در مناجات گوید:
خداوندا یادت کنم که خود در یادي و! هی را از فراموشی فریادي. خداوندا هر که در تو رسید غمان وي برسید هر که تو را دید
جان وي بخندید بنازتر از ذاکران تو در دو گیتی کیست! و بنده را اولیتر از شادي تو چیست! معبود خودي و عابد خویشتنی||
زیرا که براي خود کنی هر چه کنی تو را باشد هم از من روشنائی || بسی کردي و پس هم با من آئی بعزّت عزیز که اگر یک قدم
صفحه 129 از 298
در راه او برداري هزار کرم ازو بتو رسد. فخر: یکی از انواع ذکر آن است که تفکر کنند در اسرار آفریدهها تا همهي آنها مانند آئینه
براي نمایش عالم قدس در جلو نظر قرار گیرند. تفسیر برهان: عیّاشی از جابر از امام باقر [ع] روایت کرده است: پیغمبر ص فرمود:
هر صبح و شام ملکی با دفتري فرود میآید که اعمال مردم را بنویسد. پس شما در اوّل روز یک کار نیک انجام دهید و یکی در
353 وَ - قرآن- 327 - .« فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم » آخر روز تا خداوند از غفلتهائی که در اینکه میان داشتهاید در گذرد زیرا خود فرمود
شکر است « شکرته » شکر باشد بر دیدار نعمت و بر اعتبار افعال و « شکرت له » : اشکُرُوا لِی وَ لا تَکفُرُون-ِ 152 کشف نوشته: گفتهاند
بر دیدار منعم و بر مشاهدهي ذات. اینکه شکر اهل نهایت است و آن شکر اصحاب هدایت. ربّ العالمین دانست که معظّم بندگان
34 [ صفحه - قرآن- 1 - « و اشکرونی » طاقت شکر اهل نهایت ندارند کار بر ایشان آسان کرد و شکر مهین از ایشان فرو نهاد. نگفت
220 ] یعنی که شکر نعمت من بجاي آرید و حق آن بشناسید و آنگه از شناخت حق من بر مشاهدهي ذات من نومید شوید که آن نه
کار آب و گل است و نه حدیث جان و دل است گل را خود چه خطر و دل را درین حدیث چه اثر! هر دو فرا آب ده و وصل
جانان بخود راه ده. تا کی از دون همّتی ما منزل اندر جان کنیم ||! رخت بر بندیم از جان قصد آن جانان کنیم بیان السّ عاده: شکر
17 یعنی: از - ملاحظهي انعام منعم است در نعمت و ملاحظهي حق منعم است در انعام. وَ لا تَکفُرُون-ِ 152 ابو الفتوح: -قرآن- 1
شکر نعمت و نمایاندن نعمت نسبت بخود غافل نباشید و از کتمان نعمت بپرهیزید و حدیث است آنکه بیاد نعمت بود شاکر است و
آنکه نعمت را بپوشانید کافر است. سخن ما: میگویند: در تعلیم و تربیت بایستی میلها و خواستها را در نظر گرفت و از انحراف و
زیاد روي آنها جلوگیري نمود و بطرف هدفهاي مفید و مؤثّر تقویت کرد. یکی از دلبستگیهاي مهم مردم در آن دوران تجسّم
معبود و پرستش محسوس بود مانند بت و حیوانات و موجودات آسمانی. شدّت علاقهي مردم باین مطلب که از اجداد خود و
نسلهاي بسیار قدیم بارث بردهاند در حکم غریزهاي بود براي آنها چنانکه در ضمن جهت نزول آیات نمونهاي از آن را دیدیم که با
چه بیان و تقاضا وجود مقدّس پیغمبر را براي قبله ناراحت کردند و بهترین نمونهي شدّت فشار مردم و کمال ناراحتی پیغمبر ص آیه
چون پیغمبر با کعبه و بیت المقدس و قبلهي پدرش ابراهیم سر و کاري ندارد با خدا و « قَد نَري تَقَلُّبَ وَجهِکَ فِی السَّماءِ » 144 است
آفرینش دلبستگی دارد بسیار ناپسند است اینکه مفسّرین نوشتهاند: آن حضرت دلبستهي بقبله پدرش ابراهیم بود و منتظر بود که
لِلّهِ » . 530 [ صفحه 221 ] که مطابق میلش باشد. زیرا قبل از آن حقیقت را باین آیه روشن فرمود - الهامی باو شود -قرآن- 484
پس نظر آن حضرت بآسمان نه از جهت اینکه است که آسمان خصوصیّتی دارد یا از .«ِ المَشرِق وَ المَغرِب فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَم وَجه اللّه
آنجا انتظاري دارد بلکه شدّت جهل و مطالبات نامربوط مردم آن حضرت را ناراحت کرده است و مرتّب بآسمان نگاه میکند که
لِکُلٍّ » : جواب اینکه متعصّبین را چه بگوید و منتظر الهام است و کشف مجهول خود پس براي اتّخاذ بهترین روش تربیتی اوّل فرمود
هر کس خواستهاي دارد و بطرفی متوجّه میشود ولی شما که مسلمان هستید همگی در همه جا بیک سو روي آورید و « وِجهَۀٌ
که ما با « وَ مِن حَیث خَرَجتَ- الخ » پیشدستی بکار خیر بنمائید که سر- انجامتان بسوي خدا است. و پس از آن یادآوريشان کرد
میل شما موافقت کردیم ولی شما هم از فرمودهي پیغمبر سرپیچی نکنید تا مخالفین زبان بسوي شما دراز نکنند. در آخر که گفته
نعمت وجود پیغمبر و روش تربیتی آن حضرت را تذکر میدهد که با فرمانبري از او شکر گذار من « کَما أَرسَلنا الخ » شده است
[ 979 [ صفحه 222 - 787 -قرآن- 965 - 542 -قرآن- 763 - 162 -قرآن- 524 - خواهید بود. -قرآن- 84
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 153 تا 157
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ إِن اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ [ 153 ] وَ لا تَقُولُوا لِمَن یُقتَل فِی سَبِیل اللّه أَموات بَل أَحیاءٌ وَ لکِن لا
تَشعُرُونَ [ 154 ] وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَ یءٍ مِنَ الخَ وف وَ الجُ وع وَ نَقص مِنَ الأَموال وَ الأَنفُس وَ الثَّمَرات وَ بَشِّرِ ال ّ ص ابِرِینَ [ 155 ] الَّذِینَ إِذا
أَصابَتهُم مُصِ یبَۀٌ قالُوا إِنّا لِلّه وَ إِنّا إِلَیه راجِعُونَ [ 156 ] أُولئِکَ عَلَیهِم صَ لَوات مِن رَبِّهِم وَ رَحمَۀٌ وَ أُولئِکَ هُم المُهتَدُونَ [ 157 ] -قرآن-
صفحه 130 از 298
جمع « صلوات » . جمع ثمره بمعنی میوه است « ثمرات » . از مصدر بلاء بمعنی آزمایش و گرفتاري است «ّ نبلون » : 546-1 معنی لغات
صلاة بمعنی ستایش از مردم و فرخندگی از سوي خداوند. جهت نزول: مجمع: إبن عبّاس گفت: در جنگ بدر چهارده نفر از
مسلمانان کشته شدند عبیدة بن حارث بن عبد المطلب پسر عموي پیغمبر با پنج نفر دیگر از مهاجرین و هشت نفر از انصار بودند.
که چون مردم نام آنها را میبردند میگفتند: فلان کس مرد. آیت 154 براي جلوگیري از اینجور سخن نازل شده است. ترجمه:
153 اي کسانی که بآئین محمّد گرویدهاید [چون بیاد ما بودید و پاس نعمت ما بداشتید] از نماز و شکیبائی یاري بخواهید که خدا
با مردم شکیبا بود 154 و آن کشتگان راه حق را مرده نگوئید که زندهاند و شما ندانید. 155 البتّه [در اینکه زندگی] شما را
میازمائیم باندکی از ترس [دشمن] و گرسنگی و مرگ و زیان کسب و سرمایه و میوهي درختان. اي محمّد تو نوید بده بآن مردم
شکیبا 156 که چون گرفتاري بآنها رو کند گویند: ما از آن خدائیم و بازگشتمان بسوي او بود [که دمی از توان او بدر نباشیم].
157 اینگونه مردم را فرخندگی و مهر پروردگارشان فراگیر شود و همان کسان بودند که براه راست رفتهاند. سخن مفسّرین: یا أَیُّهَا
الَّذِینَ آمَنُوا- 153 کشف نوشته است: هم ندا است و هم شهادت و هم تهنیت و هم مدحت: ندائی با کرامت. شهادتی با لطافت.
30 استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ الخ- 153 مجمع: براي استعانت دو معنی گفتهاند: 1- صبر و - تهنیتی پر دوام. مدحتی تمام. -قرآن- 1
35 [ صفحه 223 ] عبادات کنید 2- از اینکه دو کومک بگیرید براي پیشرفت در جهاد. - نماز را وسیلهي توفیق دیگر -قرآن- 1
کشف نوشته: است صبر سه قسم است: صبر بر بلا صبر از معصیت صبر بر اطاعت صبر بر بلا صبر محبان است صبر از معصیت صبر
خائفان است صبر بر طاعت صبر راجیان است محبّان صبر کنند بر بلا تا بنور فراست رسند. خائفان صبر کنند از معصیت تا بنور
وَ أَن » : عصمت رسند راجیان صبر کنند بر طاعت تا بانس خلوت رسند. علی الجمله بنده را بهمه حال صبر به که ربّ العزّه میگوید
تمام بودي که اینکه منزلت « إِن اللّهَ مَعَ ال ّ ص ابِرِینَ » و اگر صابران را از علو قدر و کمال شرف همین بودي که .« تَصبِرُوا خَیرٌ لَکُم
537 روح البیان: خصوصیّت صبر و نماز که نامبرده شده است براي - 435 -قرآن- 501 - مقرّبان است و رتبت صدیقان. -قرآن- 403
آن است که: صبر شدیدترین اعمال باطنی انسان است و نماز سختترین کارهاي ظاهري. و عصام الدّین گفته است: جلو داشتن صبر
بر نماز براي آن است که صبر امساك است و نماز عمل و در سیر و سلوك تخلیه و دور کردن رذائل و پلیدیها مقدّم است بر تخلیه
میگویند که شریک و « لا اله » و آرایش بزیبائیها و فضائل اخلاقی، چنانکه در کلمهي توحید نفی مقدّم است بر اثبات چون اوّل
میگویند تا معبود حقیقی را اثبات کنند. و نام نماز فقط برده شده است و از عبادات « الّا اللّه » معبود فرضی را نفی میکنند و بعد
دیگر نام نبرده است براي آنکه بعد از ایمان صبر و نماز بر همه لازم است ولی زکوة و حج و جهاد شرائط دارد و براي همه نیست و
روزه با صبر یکی است زیرا بعضی صبر را روزه معنی کردهاند و بعلاوه که روزه مشتمل بر صبر و خودداري از چندین چیزها است.
نیشابوري: صبر یعنی محدود کردن شخص خود را بر تحمّل سختیها و شکیبائی از ناسازگاریها در برابر ذات حق و تسلیم باو و نماز
اگر موجبات خشوع و تدبّر در آیات و توجّه بنوید و تهدید آنها باشد البتّه موجب میشود براي انجام دیگر عبادات و خودداري از
دو معنی شده است: 1- همره آنها است که « مع » 19 [ صفحه 224 ] مجمع: کلمهي - همهي معاصی. مَعَ الصّابِرِینَ- 152 : -قرآن- 1
کومک و یاري شان میکند چنانکه میگویند: شاه با فلان کس همراه است. 2- توفیق عبادت بآنها میدهد و از معصیت نگاهشان
یعنی خدا همراه است با اینکه مردم مانند یک نفر دوست ثابت و نتیجهي اینکه همراهی « إِن اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ » : میدارد. روح البیان
که بصابرین وصل شده است اشاره است به اینکه که صابرین جلو هستند و دنبال « مع » کومک و پذیرفتن دعاي آنها است و کلمهي
آنها همراهی و موافقت خداوند است زیرا آنها خود مباشر صبر هستند و آثار صبر که اجابت دعا و کومک خداوند است در
دنبالهي صبر است پس صابرین جلو هستند. و گفته شده است خدا با صابرین است زیرا صابرین از یاد خدا غافل و بیخود نمیشوند
پس همیشه با خدا هستند ولی غیر آنها از خدا بیخبر میشوند و دور از او پس آنکه همیشه از خود با خبر است بواسطهي
خودداري و صبر خدا هم با او است و اگر صبري که تحمّل سختی و مشقّت است با خودداري از اضطراب و بیقراري بود البتّه
صفحه 131 از 298
وسیلهایست براي هر خیر و فضیلت زیرا مرتبهي اوّل توبه صبر از معاصی است و اوّل پارسائی صبر از چیزهاي روا و مباح است و قدم
50 وَ لا تَقُولُوا لِمَن یُقتَل فِی سَبِیل اللّه أَموات-ٌ 154 روح - اوّل ارادت صبر است و خواهش ترك همه چیز غیر از خدا. -قرآن- 14
البیان: قشیري عارف مشهور گفته است: یعنی اگر شبح و دور نماي وجوديشان در راه خداوند نابود شده است لکن روحهاشان
62 جنید بغدادي گفته است: آنکه زندگیش بخودش وابسته است مرگش بواسطهي در - بوجود همیشگی باقی است. -قرآن- 1
آمدن جان او است و آنکه زندگیش بخداوند وابسته شده است او از اینکه زندگی طبیعی که مرگ تدریجی است منتقل میشود
بحیات اصلی که زندگی حقیقی است. مثنوي: میکند دندان بد را آن طبیب || تا رهد از درد بیماري حبیب پس زیادتها درون
نقصها است || مر شهیدان را حیات اندر فنا است کشف نوشته است: یعنی چه زیان است ایشان را که از ذلّ دنیا باز رستند چون [
صفحه 225 ] بفر وصال مولی رسیدند. گر من بمرم مرا مگوئید که مرد || کو مرده بد و زنده شد و دوست ببرد زنده اوست که
بدوست زنده است نه بجان هر که بدوست زنده شد او است زندهي جاودان. پیر طریقت گفت: هر که شغل وي توئی شغلش کی
بسر شود! هر که بتو زنده است هرگز کی بمیرد! جان در تن گر از تو محروم ماند چون مردهي زندانی است زنده اوست بحقیقت
کش با تو زندگانیست آفرین خداي بر آن کشتگان باد که ملک میگوید: [زندگان ایشانند]. وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَ یءٍ مِنَ الخَوف وَ
الجُوع-ِ الی آخر- 155 فخر: مقصود از خوف ترس مسلمین بوده است از هجوم اعراب بر مدینه و جوع سختی مسلمین در سالهاي
اوّل هجرت بوده است که ابو الهیثم نقل کرده است: روزي پیغمبر در گذرگاه خود با ابو بکر ملاقات کرد فرمود: براي چه از خانه
بیرون شدي! عرض کرد براي گرسنگی فرمود من را هم گرسنگی از خانه بیرون کرد. عارفی گفته است: مطالبات غیبی از انسان یا
مال است یا جان است یا خویشاوندان است یا دل و روح است. پس اگر کسی در برابر مطالبهي جان تسلیم شد از درجات عالیهي
آن عالم بهرهمند خواهد شد. و آنکه در برابر مطالبهي خویشاوندان و رفتن آنها صبر کند براي او بهتر از رفتگان پیدا خواهد شد و
آنکه دل و روح خود را تسلیم کرد از مقام وصول بهرهمند خواهد بود که پیوسته با قرب بحق است و از خویش غافل نیست و در
55 مجمع: براي گرفتاريهاي انسان که در آیه نام برده است دو مناسبت گفتهاند: - انجام وظائف خود کوتاهی نمیکند. -قرآن- 1
اوّل- آنهائیکه بعد از پیغمبر و یارانش بگرفتاریها دچار میشوند ناراحت نباشند چون گرفتاریهاي آنها موجب تسلاي دل دیگران
است. دوّم- چون مخالفین آنها را می بینند که با کمال سختی و ابتلا بردباري و شکیبائی دارند و نیروي مقاومتشان کم نمیشود
متوجّه میشوند که اینجور مقاومت مولود ایمان و انتظار چیزهاي بهتري است و اینکه موجب میشود که آنها مایل باسلام شوند و
همکاري با مسلمین. [ صفحه 226 ] کشف نوشته است: میگوید: بیازمائیم شما را گاه بترس و گاه بدرویشی و گاه بگرسنگی. گاه
مصیبت ظاهر و گاه باندوه باطن. آن بلاء ظاهر و آن معصیت آشکارا خود آسان کاري است که گاه بود و گاه نه. چنانکه بلاء
ابراهیم و بلاء ایّوب. بلاء تمام، اندوه باطن است که یک چشم زخم پاي از جاي برنگیرد و هر که او نزدیکتر و بدوستی سزاوارتر و
وصال را شایستهتر اندوه وي بیشتر چنانکه اندوه مصطفی که نه بر افق اعلی طاقت داشت و نه بر بسیط زمین قرار، چنانکه پروانه در
پیش چراغ نه طاقت آنکه با چراغ بماند و نه چارهي آنکه از چراغ دور ماند بزبان حال گوید: در هجر همی بسازم از شرم خیال||
در وصل همی بسوزم از بیم زوال پروانهي شمع را همین باشد حال || در هجر نسوزد و بسوزد بوصال. آري هر که وصل ما جوید
و قرب ما خواهد ناچار است او را بار محنت کشیدن و شربت اندوه چشیدن: هر جا که مراد دل برآمد || یک خار به از هزار خرما
است بشر حافی گفت: در بازار بغداد میگذشتم یکی را هزار تازیانه بزدند که آخ نکرد آنگه او را بحبس بردند از پس وي رفتم
پرسیدم اینکه زخم از بهر چه بود! گفت از آنکه شیفتهي عشقم: گفتم چرا زاري نکردي تا تخفیف کردندي! گفت: از آنکه
معشوقم بنظاره بود بمشاهدهي معشوق چنان مستغرق بودم که پرواي زاریدن نداشتم گفتم: و گر دیدارت بر دیدار دوست مهین
آمدي خود چون بودي! نعرهاي بزد و جان نثار اینکه سخن کرد آري چون عشق درست بود بلا برنگ نعمت شود. دولتی بزرگ
است اینکه، جمال معشوق تو را بخود راه دهد تا بمشاهدهي وي همه قهري بلطف برگیري. و لکن: زان مینرسد بنزد تو هیچ خسی
صفحه 132 از 298
||در خوردن غمهاي تو مردي باید. قالُوا إِنّا لِلّه وَ إِنّا إِلَیه راجِعُونَ 156 نیشابوري: جملهي اوّل اقرار ببندگی است و دوّم واگذاري
49 [ صفحه 227 ] بخداوند است. طبري: مفاد اینکه جمله آن است که اینگونه مردم میدانند: همهي - همه چیز خود -قرآن- 1
خوشیها از خدا است پس اقرار بتوحید دارند و عالم دیگر را باور دارند و بسر نوشت خداوندي تسلیم هستند. روح البیان: یعنی اگر
ماندیم روزي ما با اوست و اگر مردیم بازگشت و مزد ما نزد او است. سیّد بحرانی در تفسیر برهان از إبن شهر آشوب نقل کرده
پس از « إِنّا لِلّه وَ إِنّا إِلَیه راجِعُونَ » : است: چون پیغمبر [ص] خبر شهادت جعفر بن أبی طالب را بحضرت امیر ع داد آن حضرت گفت
204 چون عبد الرّحمن برادر اشعث بن قیس - آن اینکه آیه نازل شد. و هم از صالح بن ابی حمّاد روایت کرده است: -قرآن- 160
مرد پیغمبر [ص] براي سر سلامتی نزد اشعث رفت و باو فرمود: اگر بیتابی کنی بواسطهي رابطه برادري است و اگر صبر کنی
بواسطهي فرمان خداوندي است، و لیکن یک تفاوت است که با شکیبائی در برابر سرنوشت تو را تمجید میکنند و با بیتابی تو را
آن حضرت فرمود: میدانی نتیجه اینکه جمله چیست! « إِنّا لِلّه وَ إِنّا إِلَیه راجِعُونَ » : در پیشگاه خداوند سرزنش خواهند کرد. او گفت
عرض کرد همهي علوم نزد شما است. فرمود: جملهي اوّل اقرار بملک و سلطنت خداوندي است و جملهي دوّم اقرار بناچیزي
56 ابو الفتوح نوشته است: انس مالک گوید که رسول اللّه زنی را دید که بر کودکی میگریست او را - آفریدگان است. -قرآن- 12
گفت از خداي بترس و صبر کن. زن گفت: مصیبت من تو را درد نمیکند. رسول علیه السلام بگذشت. او را گفتند: اینکه را
نشناختی! گفت نه. گفتند: اینکه رسول خدا است. بر اثر او بدوید و تضرّع کرد و توبه کرد و گفت: یا رسول اللّه تو را نشناختم
اکنون فرمانبردارم صبر کنم و احتساب کنم. رسول علیه السلام گفت: صبر بنزدیک زخم اوّل باید کردن و بیان کرد که هر چه
مصیبت سختتر باشد صبر کردن بر او مزد بیشتر باشد. ذو النون مصري گوید: بگورستانی بگذشتم زنی را [ صفحه 228 ] دیدم با
جمال، گوري چند در پیش گرفته میگریست و اینکه بیتها میخواند: و کان الصّبر خیرا مغبّۀ || و هل جزع یجدي علی فاجزع الی
او را گفتم: چه مصیبتی تو را رسیده! گفت: عجبتر مصیبتی. دو پسرك داشتم که همهي سلوت دل من ایشان بودند. پدر «63» آخر
ایشان روزي گوسفندي بکشت و کارد آنجا رها کرد و او برفت و من مشغول کاري شدم پسر مهترین کهترین را گفت: بیا تا من تو
را بگویم که پدرم گوسفند را چگونه کشت! آنگه او را دست و پا ببست و بخوابانید و کارد بر گلوي او بمالید و او را بکشت.
چون من خبر یافتم بانگ برآوردم. بگریخت و بر کوه شد. پدر درآمد گفتم: چنین حالتی افتاد. پدر بطلب پسر رفت بسیار بگردید
آخر چون بازیافت او را شیري دریده بود. پدر ساعتی بر سر او بود. آنگه بگرفت او را بازآورد. تشنگی در او عظیم کار کرده بود.
ساعتی برآمد او نیز پیش خدا شد.او را گفتم: چه مصیبتی تو را رسیده! گفت: عجبتر مصیبتی. دو پسرك داشتم که همهي سلوت
دل من ایشان بودند. پدر ایشان روزي گوسفندي بکشت و کارد آنجا رها کرد و او برفت و من مشغول کاري شدم پسر مهترین
کهترین را گفت: بیا تا من تو را بگویم که پدرم گوسفند را چگونه کشت! آنگه او را دست و پا ببست و بخوابانید و کارد بر گلوي
او بمالید و او را بکشت. چون من خبر یافتم بانگ برآوردم. بگریخت و بر کوه شد. پدر درآمد گفتم: چنین حالتی افتاد. پدر بطلب
پسر رفت بسیار بگردید آخر چون بازیافت او را شیري دریده بود. پدر ساعتی بر سر او بود. آنگه بگرفت او را بازآورد. تشنگی در
14 همانروز پسرکی دیگر داشتم طفل و من دیگ میپختم - او عظیم کار کرده بود. ساعتی برآمد او نیز پیش خدا شد. -پاورقی- 12
تا مشغول شدم بکار اینان بنزدیک دیگ رفت دیگ بیفکند و بر او ریخت و او نیز سوخته شد. اکنون من نشستهام چنین که میبینی.
گفتم چگونه صبر میکنی بر اینکه مصیبتها و جزع نمیکنی! گفت: اندیشه کردهام که اگر صبر و جزع دو مرد بودندي که با
یکدیگر آویختندي صبر غالبتر بودي. هم انس روایت کرده: که در صحابهي رسول علیه السلام مردي بود کنیت او ابو طلحه و او
پسري داشت سخت نجیب و زنی داشت صالحه و عاقله نام او ام سلیم اینکه پسر بیمار بود و ضعیف شد. شبی از شبها ابو طلحه
بمسجد رفت بنماز پسر فرمان یافت مادر برخاست و کودك را در خانه برد و بنهاد و برخاست دیگ پخت و طعام راست کرد و مرد
درآمد گفت: بیمار چون است! گفت از امشب هیچ شب ساکتتر نبود. آنگه طعام پیش آورد تا نان بخوردند و جامهي خواب بیاورد
صفحه 133 از 298
بخفتند و مرد خلوت ساخت با زن، چون آخر شب بود مرد خواست تا بیرون شود زن گفت: یا ابا طلحه نه میبینی فلانان را عاریه [
صفحه 229 ] از کسی بستدهاند و مدّتی بداشته و بدو تمتّع کرده اکنون چون خداوندش باز میخواهد خشم میآید ایشان را و اظهار
کراهت و جزع میکنند! گفت: بیخرد مردمانند و بیانصاف. گفت: اکنون بدان که پسر تو عاریه بود خداي تعالی بما داد مدتی
«ِ إِنّا لِلّه وَ إِنّا إِلَیه راجِعُونَ و الحَمدُ لِلّه » اکنون باز ستده از حق ما آن است که رضا و تسلیم کار بندیم. مرد گفت: نیکو میگوئی
بامداد چون پیش رسول رفت او را گفت: خداي شب دوشین مبارك گرداند بر شما. خداي تعالی او را پسري دیگر بداد و عقبش
از او بماند. روز جنگ احد زنی میآمد سه کشته بر شتري بسته بر پیغمبر علیه السلام بگذشت رسول علیه السلام گفت او را که
اینان چه کسند! گفت برادرم و پسرم و شوهرم یا رسول اللّه اگر صبر کنم مرا چه باشد! گفت: اگر صبر کنی بهشت تو را باشد
414 لئِکَ عَلَیهِم صَ لَوات مِن رَبِّهِم- 6457 طبري: صلوات یعنی - 395 -قرآن- 398 - گفت: پس از اینکه باك ندارم. -قرآن- 352
- .«64»« اللّهم صل علی آل ابی اوفی » : آمرزش و صلوات خدا بر بنده آمرزش او است چنانکه روایت شده است از پیغمبر که فرمود
214 ابو الفتوح نوشته است: إبن کیسان گفت: صلوات اینجا ثناء است. دیگران گفتند: صلوات از خداي - 44 -پاورقی- 212 - قرآن- 1
رحمت است. سخن ما: 1- قرآن براي تربیت انسان او را بطبیعتش راهنمائی میکند تا بآنچه خداوند در آفرینش او باختیارش
گذاشته است متوجّه شود و در مرتبهي اوّل از آن استفاده کند تا بتواند در زندگی شخصی و اجتماعی جلو برود و خوشبخت شود.
روي اینکه اصل کلی اولین وسیلهي یاري و کومک در زندگی خاصیّت نهادي آدمی را یادآور شده است و گفته است: از شکیبائی
براي زندگی یاري بجوئید چون هر قدر نیروي خارجی در اختیار باشد تا از آنچه در نهاد انسانی است استفاده نشود بزودي وسائل
خارجی نابود میشود چنانکه [ صفحه 230 ] بزرگترین فرماندهان یا نیرومندان یا ثروتمندان اگر از خاصیّت نهادي و طبیعی خودشان
که صبر و بردباري است نتوانند کومک بخواهند و آن را بکار برند نه بآن درجه میرسند و نه میتوانند در آن بمانند. پس استعانت
- از صبر نتیجهي همان خاصیّتی است که در تعریف اشخاص گفته میشود: فلان کس با استقامت است سرسخت و مبارز است. 2
در نماز حد مشترك و خلاصهي تمام فضائل اخلاقی معین شده است پس بنمازي که در دین با شرایط مخصوص معیّن شده است
میتوان براي نظم در کار و رعایت وقت و حفظ حدود و پاس حقوق دیگران کومک گرفت. خلاصه آنکه انسان با توجّه بنماز
میتواند یکفرد متمدّن بمعنی حقیقی تربیت شود بعلاوه که آدمی نبایستی از آیندهي خود غافل باشد و بایستی اندیشهي عالم دیگر
کند. پس علاوه بر کومک خواستن از نماز براي تربیت در اینکه جهان لازم است که طبق گفتهي پیغمبران سعادت آیندهي خود را
بنماز فراهم کند تا فکرش از ناراحتی پس از مرگ آسوده باشد. 3- آنهائیکه در راه خدا کوشش میکنند یعنی در آنچه خدا
وسیلهي سعادت قرار داده است سعی و انجام وظیفه میکنند چه کشته بشوند و چه باجل طبیعی و پس از زندگی دراز بمیرند
زندهي جاوید هستند و و در آیه که نام کشتگان براه خدا برده شده است بمناسبت خصوصیّت موقع و گفتگوي مردم بوده است که
بآنها تذکر داده اینکه اشخاص مرده و معدوم نیستند. و اما معنی زندگی آنها مربوط بمسئلهي معاد و قیامت است که در جاي خود
راهنمائی است در سختیها که آدمی وابسته است بیک قدرتی بالاتر از « إِنّا لِلّه-ِ الخ » -4 گفتن جملهي «65» مفصّل گفته شده است
آنچه در اختیار داشته است و از او گرفتهاند و باز ممکن است همان قدرت خداوندي براي او جبران کند و یا در عالم دیگر بهتر و
« إِنّا لِلّه-ِ الخ » بیشتر باو بدهد. پس اینکه جمله هم دلداري انسان است و هم تقویت او براي مبارزهي در زندگی. 4- گفتن جملهي
راهنمائی است در سختیها که آدمی وابسته است بیک قدرتی بالاتر از آنچه در اختیار داشته است و از او گرفتهاند و باز ممکن است
همان قدرت خداوندي براي او جبران کند و یا در عالم دیگر بهتر و بیشتر باو بدهد. پس اینکه جمله هم دلداري انسان است و هم
[ 1161 [ صفحه 231 - 1127 -قرآن- 1147 - تقویت او براي مبارزهي در زندگی. -پاورقی- 1125
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 158 تا 162
صفحه 134 از 298
إِن الصَّفا وَ المَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه فَمَن حَج البَیتَ أَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیه أَن یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَن تَطَوَّعَ خَیراً فَإِن اللّهَ شاکِرٌ عَلِیم [ 158 ] إِنَّ
الَّذِینَ یَکتُمُونَ ما أَنزَلنا مِنَ البَیِّنات وَ الهُدي مِن بَعدِ ما بَیَّنّاه لِلنّاس فِی الکِتاب أُولئِکَ یَلعَنُهُم اللّه وَ یَلعَنُهُم اللّاعِنُونَ [ 159 ] إِلاَّ الَّذِینَ
تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوب عَلَیهِم وَ أَنَا التَّوّاب الرَّحِیم [ 160 ] إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ أُولئِکَ عَلَیهِم لَعنَۀُ اللّه وَ
الصَّفا وَ » : 722 معنی لغات - المَلائِکَ ۀِ وَ النّاس أَجمَعِینَ [ 161 ] خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّف عَنهُم العَذاب وَ لا هُم یُنظَرُونَ [ 162 ] -قرآن- 1
جمع شعیره بمعنی نشانه و علامت راه « شَعائِرِ » . دو کوه هستند در مکّه که هنگام حج تکالیفی نسبت بآنها بایستی انجام شود « المَروَةَ
از مصدر حج بمعنی رفت و آمد کردن و اینجا هم بمعنی رفتن بمسجد «َّ حَ ج » . و در آیه گفتهاند یعنی نشانه براي دعا و عبادت
بمعنی گناه و در اینکه آیه « جُناحَ » . یعنی زیارت کرد و بدیدار رفت « اعتَمَرَ » . الحرام و از آنجا بعرفات و باز برگشتن بمسجد الحرام
417 شما گمان میکنید گناه - 374 -قرآن- 408 - 235 -قرآن- 364 - 129 -قرآن- 227 - 35 -قرآن- 119 - معنی کردهاند: -قرآن- 13
بمعنی دور میزند و اطراف چیزي میگردد، و تشدید طاء بواسطهي تبدیل تاء تفعیل است بفاء الفعل « یَطَّوَّفَ » دارید نه گناه نیست
61 -قرآن- - از مصدر تطوّع بمعنی تبرّع و مجّ انی انجام دادن و بلاعوض بچیزي تن در دادن -قرآن- 48 « تَطَوَّعَ » مثل یذّکر و یطّوع
از مصدر تبیین بمعنی آشکار کردن. سبب نزول: طبري از شعبی و ابو الفتوح از إبن « بینا » ، 193-181 [ صفحه 232 ] و فرمانبردن
بر کوه مروه نهاده بودند و میگفتند: که اینکه « نائله » بر کوه صفا و دیگر بنام « اساف » عبّاس نقل کردهاند که عرب دو بت یکی بنام
دو مرد و زنی بودند که در کعبه بزه کردهاند و سنگ شدهاند و براي عبرت بر اینکه دو کوه نهاده بودند و پس از چندي سرگذشت
آنها از خاطرهها رفت و مردمان بعد آنها را بت و معبود میپنداشتند و در هنگام حج بدور آنها میگشتند و طواف میکردند. پس
از اسلام که بتها نابود شد مسلمانان سعی در صفا و مروه را از آداب بت پرستی تشخیص دادند و بد میدانستند که در آنجا عبادتی
بکنند اینکه آیه براي جلوگیري از اینکه عقیده نازل شد. و بعضی معتقد بودند که از آن کوه آواز جن شنیدهاند و جایگاه جنّیان
است پس در آنجا عبادت خدا شایسته نیست آیه براي جلوگیري از اینکه عقیده نازل شد. ترجمه: [دنبالهي آیات سابق که مسلمین
توصیف شدند بصبر و هدایت بآنها تذکر داده میشود که افکار گذشتهي خود را دور کنید و بر خلاف عقیده خود بدانید:] 158
که صفا و مروة از نشانههاي حق پرستی است پس آنکه حج و یا عمره کرد زیان نبرده که در آنها بگردد و هر کس فرمانبر بکار
خوب بود خداوند بداند و پاس آن بدارد. جهت نزول: مجمع مفسّرین روایت کردهاند که مردم از علماي یهود پرسیدند: وصف
پیغمبر را در تورات دیدهاید یا نه! آنها جواب دادند: ما چیزي ندیدهایم. بعضی گفتهاند: با عبد الله بن صوریا و کعب بن اشرف
اینکه گفتگو شده است و آیت 159 [إِن الَّذِینَ یَکتُمُونَ] در توبیخ اینجور جواب است و بعضی مفسّرین گفتهاند مقصود عموم
115 ترجمه: 159 کسانیکه روش هدایت و نشانههاي راهنمائی نهفته میدارند از پس آنکه در کتاب - اشخاص است. -قرآن- 84
آسمانی فرود آوردهایم و براي مردم روشن کردهایم نزد خداوند [ صفحه 233 ] و مخلوق ملعون و منفور هستند 160 مگر آنها که
توبه کردند و از حق کشی دست برداشتند و نکوکار شدند و حقایق را براي مردم روشن کردند خداوند توبهي آنها را قبول خواهد
کرد که عذرپذیر است و مهربان و البتّه 161 آنها که بر کفر و کتمان حق تا دم مرگ بماندند و مردند ملعون هستند بلعنت خدا و
ملائکه و همهي مردم 162 و هرگز از عذاب آزاد نخواهند شد و بارشان سبک نمیشود و مهلت یکدم آسایش ندارند. سخن
مفسّرین: فَلا جُناحَ عَلَیه-ِ 157 طبري: از اینکه جمله استفاده نمیشود که طواف بصفا و مروه ممنوع نیست و جایز است زیرا مسلم
21 ابو الفتوح: با اینکه جمله بآنهائیکه میگفتند - است که ممنوع نبوده است تا اینکه باین جمله اعلام رفع مانع بشود. -قرآن- 1
طواف صفا و مروه جایز نیست چون مانند عمل بت پرستان است فهمانده که شما اشتباه میکنید اینکار بد نیست. کشف نوشته
است: صفا اشارت است بصفوت دل دوستان در مقام معرفت و مروه اشارت است بمروّت عارفان در راه خدمت. میگوید: آن
صفوت و اینکه مروّت در نهاد بشریّت و بحر ظلمت از نشانهاي توانائی و دانائی و نیک خدائی اللّه است پس نه عجب اگر شیر
صافی از میان خون بیرون آورده عجب آن است که اینکه درّ یتیم در آن بحر ظلمت بدارد و جوهر معرفت در صدف انسانیّت نگه
صفحه 135 از 298
دارد و لکن میدان که نه در هر صدفی درّ و گوهر بود چنانکه نه در هر شاخی میوه و ثمر بود نه در هر چاهی یوسف دلبر بود نه در
با آیات سابقه آن است که تغییر « إِن الصَّفا وَ المَروَةَ » هر کوهی موسی انور بود نه در هر غاري احمد پیغامبر بود. فخر ارتباط آیت
قبله از بیت- المقدس بکعبه احسانی است بمردم بواسطهي تجدید آداب دین و شعائر ابراهیم چنانکه در همان آیات گفته شده است
که نعمت خود را بر شما تمام میکنم. و نیز سعی صفا و مروه از شعائر ابراهیم بوده است و هاجر ما در اسماعیل جدّ عرب مدّتی
45 [ صفحه 234 ] سرگردان بود پس اینکه حکم هم نعمتی است بر عرب که بیاد بود - میان صفا و مروه میگشت و -قرآن- 16
مادرشان هاجر و ابقاء آئین جدّشان ابراهیم معیّن شده است. ابو الفتوح: نوشته است: انس مالک گفت و عبد اللّه زبیر و عطا و
مجاهد که سعی از میان صفا و مروه سنّت است اگر کسی نکند هیچ بر او لازم نیاید و گفتند: در قرائت عبد اللّه عبّاس و شهر بن
مذهب شافعی و مالک و احمد و اسحق چنان است که سعی « فلا جناح علیه الا یطّوف بهما » : حوشب و عبد اللّه مسعود چنین است
از میان صفا و مروه از فرایض حج است و حج بیآن درست نباشد و مذهب اهل البیت چنان است که سعی میان صفا و مروه رکنی
از ارکان حج است هر که نکند حجّش درست نباشد و کیفیت آن است که هفت بار سعی کند از میان صفا و مروه ابتدا بصفا کند
با یا و تشدید طا « یطّوّع » و ختم بمروه و مذهب فقها هم چنین است. وَ مَن تَطَوَّعَ خَیراً فَإِن اللّهَ شاکِرٌ عَلِیم-ٌ 158 مجمع: قاریهاي کوفه
« خَیراً » با تا و تشدید واو خواندهاند که فعل ماضی باشد. حسن بصري گفته است: مقصود از « تَطَوَّعَ » و واو خواندهاند و دیگران
کلیّهي عبادات است از واجب و مستحب و نماز و روزه و دیگران گفتهاند: مقصود از خیرا طواف مستحب است و عمرهي مفردهي
261 الفتوح نوشته است: و گفتند معنی شاکر در خداي تعالی و عزّ و - 160 -قرآن- 253 - 58 -قرآن- 148 - مستحب است. -قرآن- 1
158 روح البیان: در اینکه جمله - پاورقی- 156 - .«66»« دابّۀ شکور » جل آن باشد که اندك بپذیرد و بسیار بدهد، از گفتار عرب است
وادار میکند بعبادت مستحبّی که اگر کسی عمل مستحب انجام داد خدا سپاسگزار و دانا است. إِن الَّذِینَ یَکتُمُونَ ما أَنزَلنا مِنَ
البَیِّنات تا آخر آیه- 159 فخر: از اینکه آیه استفاده میشود که آنچه مربوط بدین است و مورد احتیاج عموم از نظر دین حق ندارد
60 [ صفحه 235 ] آن هم در قرآن متعدّد است و پیغمبر ص - کسی آنها را پوشیده بدارد و براي مردم نگوید چنانکه نظائر -قرآن- 1
فرموده است: کسی که علمی دارد و از اظهار آن خودداري کند با لجام آتشین بمحشر خواهد آمد. و باین آیه استدلال کردهاند.
که روا نیست اجرت گرفتن بر تعلیم ابو الفتوح: نوشته است: عبد اللّه عبّاس روایت کرده. از رسول علیه السّلام که او گفت علماء
اینکه امّت دو مردند یکی آنکه خداي عزّ و جل او را علمی داده باشد او بر مردمان بذل کند و بخل نکند بآن و بر آن طمعی نستاند
و ببهاء اندك نفروشد او آن باشد که براي او ماهیان دریا و مرغان هوا و دواب زمین استغفار کنند و کرام الکاتبین همچنین و با
پیش خدا شود سیّد و شریف. و دیگر مردي باشد که خداي تعالی جل جلاله او را علمی دهد او بآن علم بخل کند بر بندگان
خداي تعالی و بر آن طمعی بستاند و آن ببهاء بفروشد فرداي قیامت او را بیارند لجامی از آتش بر سر او کرده بر مجمع قیامت و
فرشته بر او ندا میکند که اینکه فلان است پسر فلان خداي عزّ و جل او را علمی داد در دنیا او بر بندگان خداي بآن بخل کرد و بر
کلیّه آنچه بوسیله پیغمبران بمردم ابلاغ شده است از کتب آسمانی و دستورها و « بیّنات » : آن طمع گرفت و ببهاء بفروخت. فخر
کلیّهي ادلّهي عقلی و نقلی است. أُولئِکَ یَلعَنُهُم اللّه وَ یَلعَنُهُم اللّاعِنُونَ- 159 مجمع: لعن خدا « هدي » نصایح ایشان و مقصود از
آنهائی هستند که دستورها « لاعنون » : 60 فخر: ابو مسلم گفت - دوري از رحمت و ثواب است و گرفتاري و عذاب ناگزیر. -قرآن- 1
را پذیرفتهاند و لعن آنها یعنی دوري و خشم و مخالفتشان با آنها که کتمان حق میکنند. إِلَّا الَّذِینَ تابُوا تا آخر- 160 طبري: یعنی
با پشیمانی از گذشته و عزم ثابت بر خود داري از بدي و با اخلاص عمل که خود را مردم نیکوکار معرّفی کنند همانطور که خود را
52 [ صفحه 236 ] مجمع: - 24 إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ تا آخر آیه- 161 : -قرآن- 1 - بدکار معرّفی کرده بودند. -قرآن- 1
تکرار لعن براي اینکه است که در آیت پیش براي حال زندگی است که مردم زنده پیش از توبه ملعون هستند و در آیت بعد حال
آنهائی است که با کفر میمیرند و توبه نمیکنند. وَ لا هُم یُنظَرُونَ- 162 ابو الفتوح: اینکه جمله اشاره است که در آن عالم، توبه و
صفحه 136 از 298
تکلیف نیست چون مهلت و آسودگی نداشتن مستلزم آن است که راهی براي اصلاح خود بوسیلهي توبه یا عمل نیک ندارند. -
22 سخن ما: ممکن است اعتراض بشود کسی که دستور زندگی همهي جهان را براي همیشه معین میکند سزاوار نیست - قرآن- 1
بنامد البتّه از نظر سطحی و عادي شاید اینکه اعتراض صحیح باشد لکن پارهاي از دستورهاي « شعائر الله » حرکت فاصلهي دو کوه را
دین را نمیتوان با افکار و مناسبات زندگی مقایسه کرد بعلاوه که چون سوابق عقاید اعراب و موقعیّتی که آنجا در دلهاي مردم
بنامد با اینکه شهر مکّه هیچ گونه امتیازي از نظر « شعائر الله » داشت همان وظایف را الزام میکرد که پیغمبر آنها را تصویب کند و
موقعیّت جغرافیا نداشت مگر اینکه در راه تجارت میان شام و یمن واقع شده بود. و با صرف نظر از شرافتی که در قرآن نقل شده
است براي بناي کعبه بدست ابراهیم و دعاي آن حضرت، هیچ موجب ارزشی دیگر براي آنجا نمیتوان پیدا کرد و اینکه خود
مسئلهي قابل توجّه است که چنین سرزمین بیارزش چرا در نظر عرب اینکه قدر محترم بوده است! آیا همانچه در خاطر مردم از
حضرت ابراهیم و بناي کعبه باقی مانده است موجب اینکه علاقه و دلبستگی شده است و یا جهت خاصّ ی بوده است که براي ما
مجهول است! یا بقول شاعر: به مقبولی کسی را دسترس نیست || قبول خاطر اندر دست کس نیست و یا خاصیّت مرموزي عواطف
و احساسات، عربها را بطرف آنجا رهبري کرده و آن را چندان در چشم آنها بالا برده است که حرم و جایگاه آسایش کرده
بودند و هر کس بآن جا پناه میبرد بجان و مال آسوده بود. پس اگر از مسئلهي دین و وحی چشم بپوشیم [ صفحه 237 ] باز هم براي
رهبر و پیشواي یک ملّت که چنین موقعیّتی را میدید لازم بود. آن را تثبیت و تقویت کند. و البتّه مصلحت مرموزي که درك آن
یک مطلب بسیار مهمّ « إِن الَّذِینَ یَکتُمُونَ » براي ما ممکن نیست موجب بقاي اینکه حکم شده است براي همیشه. 2- بآیت 59
یادآوري شده است که: مجازات کتمان حق و حقیقت پوشی باشد و بزرگترین وظیفهي اجتماعی انسان یادآوري شده است که از
- ابراز حق خودداري نکنید چون پاداش کتمان حق لعنت و محرومیّت ابدي است و بالاتر از آن مجازاتی متصوّر نیست. -قرآن- 247
مسئلهي توبه را یاد میآورد که براي بازگشت از خطا همیشه راه باز است و باید انسان ناامید نباشد « إِلَّا الَّذِینَ تابُوا » -3 آیت 60 278
شدّت اهمیّت توبه یادآوري شده است که توبه بازگشت از « رحیم » و « توّاب » و پی توبه و چارهجوئی باشد و بخصوص با دو کلمهي
کجی است براستی و ارتباط شخص منحرف است باستقامت و راستی لا یزال که انسان را موجودي راست و راستگو و راست کردار
39 پس همهي آدمیان - آفریده است و چون آهنگ راستی کند باصل خود پیوسته خواهد شد که نهاد مستقیم او است. -قرآن- 13
میتوانند راستی را از آفرینندهي خود الهام گیرند با اینکه تفاوت که بعضی ازین نعمت امکان الهام استفاده میکنند و بعضی خود
[ را محروم دارند. [ صفحه 238
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 163 تا 164
وَ إِلهُکُم إِله واحِ دٌ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الرَّحمن الرَّحِیم [ 163 ] إِن فِی خَلق السَّماوات وَ الَأرض وَ اختِلاف اللَّیل وَ النَّهارِ وَ الفُلک الَّتِی تَجرِي
فِی البَحرِ بِما یَنفَع النّاسَ وَ ما أَنزَلَ اللّه مِنَ السَّماءِ مِن ماءٍ فَأَحیا بِه الأَرضَ بَعدَ مَوتِها وَ بَث فِیها مِن کُل دَابَّۀٍ وَ تَصرِیف الرِّیاح وَ
از مصدر « تَجرِي » . کشتی «ِ الفُلک » : 459 معنی لغات - السَّحاب المُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَ الأَرض لَآیات لِقَوم یَعقِلُونَ [ 164 ] -قرآن- 1
تغییر دادن و «ِ تَصرِیف » . از مصدر بث بفتح باو تشدید ثا بمعنی جدا کردن و پراکندن «َّ بَث» . جري بمعنی روان شدن و راه رفتن
-23- از مصدر تسخیر بمعنی خوار کردن و زیر فرمان آوردن و بیگار فرمودن. -قرآن- 13 « مسخر » ابر « سحاب » دگرگون کردن
171 جهت نزول: مجمع: از إبن عباس نقل است: اعراب به پیغمبر عرض کردند چگونگی - 96 -قرآن- 160 - 40 -قرآن- 88 - قرآن- 31
خدا و پدر و مادر او را براي ما روشن کن. آیت 163 بجواب آنها نازل شد. ترجمه: 163 خداي شما یگانهاي است بخشنده و
مهربان که جز او آفرینندهاي نباشد. جهت نزول: کشف: إبن عبّاس گفته است: چون کافران آیت پیش را شنیدند گفتند: عجب
است که یک خدا باشد پس نشانهاي باین گفته بیاور و نیز گفتهاند که یهود گفتند: بمانند پیغمبران گذشته معجزهاي بما بنما. آیت
صفحه 137 از 298
164 بجواب آنها نازل شد. ترجمه: 164 همانا در آفرینش آسمانها و زمین و دوگونگی شب و روز و ساختن کشتی که بسود مردم
روي دریا روان است و آبی که خدا از آسمان فرود آورد و موجودات بیجان زمینی را بدان زنده کند و ز هر جنبندهاي بر زمین
پراکنده نماید، و [ صفحه 239 ] دگرگون کردن بادها و ابرهاي سر بفرمان در میان زمین و آسمان هر یک نشانهاي است [بر
آفریدگار جهان] براي مردمی که با خرد هستند و میسنجند. سخن مفسّرین: إِلهُکُم إِله واحِدٌ- 163 ابو الفتوح: اله بمعنی مألوه است
یعنی معبود و پرستش شده. 1- خداي شما یکی است که مثل و همانند ندارد. 2- خداي شما که شایستهي پرستش و ستایش است
یک منحصر بفرد است که دیگري قابل پرستش نیست. 3- خداي شما مثل چیزهائی که دیدهاید و شنیدهاید نیست بلکه یکی است
که نه جزء و پاره در او تصوّر دارد و نه تجزیه و تقسیم او متصوّر است. 4- در صفات یکی است که آفریدن و قدرت داشتن و هر
23 لا إِلهَ إِلّا هُوَ- 163 فخر: در کلمهي هو بحث - آنچه صفات او را دانستهاند منحصر باوست که در دیگري نیست. -قرآن- 1
مفصلّی کرده است که اینک خلاصهي آن: اینکه کلمه از تمام الفاظی که نام و وصف خدا است بلیغتر است چون مفاد هر کلمهاي
مستلزم ترکیب است و با یگانگی خداوند مناسب نیست ولی مفاد لفظ هو بسیط است، و یک حقیقت بی جزء و قید را نشان میدهد
20 روح البیان: کلمهي هو در نظر اهل حقیقت فقط اسم است که معنی دیگر براي - پس مناسبترین اسمهاي خدا است. -قرآن- 1
براي نشان دادن عالم و تمام مخلوقات « الهویّۀ » یعنی الف و لام در کلمهي « عالم الهویۀ باللّام » آن نیست و از اینکه جهت گفتهاند
است و مقصود از اینکه کلمه آن است که کلمهي هو نام واجب الوجود است و موجودات داراي شخصیّت و هویّت محدود هستند
که شامل موجودات میشود بمناسبت الف و لام آن است که سایر موجودات را میفهماند چون کلمهي هو « الهویّۀ » پس کلمهي
مبدأ و واجب الوجود را میفهماند و الف و لام موجودات و ممکنات را پس عالم هویّت و موجودیّت بواسطهي الف و لام است که
پیوستهي به هو شده [ صفحه 240 ] است. مثنوي: از هواها کی رهی بیجام هو || اي ز هو قانع شده با نام هو هیچ نامی بیحقیقت
دیدهاي || یا ز گاف و لام گل گل چیدهاي! اسم خواندي رو مسمّی را بجو || نه ببالا دان نه اندر آب جو گر ز نام و حرف
خواهی بگذري || پاك کن خود را از خود هان یکسري همچو آهن زا همی بیرنگ شو || در ریاضت آینه بیزنگ شو خویش را
54- فرمت- 52 - «67» صافی کن از اوصاف خود || تا ببینی ذات پاك صاف خود بینی اندر دل علوم انبیاء || بی کتاب و بیمعید
علم کان نبود ز هو بیواسطه || آن نپاید همچو رنک ماشطه الرَّحمن الرَّحِیم-ُ 163 کشف نوشته است: رحمان است که چون از وي
خواهد بدهد رحیم است که چون نخواهد خشم گیرد. و در خبر است چون کسی از خدا چیزي نخواهد بر او خشم گیرد. رحمان
است که طاعت بنده قبول کند گرچه خرد بود. رحیم است که معاصی بیامرزد گرچه بزرگ بود. رحمان است که بیاراید و صورت
بنگارد. رحیم است که باطن آبادان دارد و دلها در قبضهي خویش نگاهدارد. رحمان است که لطایف انوار در روي تو پیدا کند
23 إِن فِی خَلق السَّماوات وَ الأَرض-ِ 164 کاشانی: آیت سابق در - رحیم است که ودائع اسرار در دل تو ودیعت نهد. -قرآن- 1
توحید ذات بود که در مرتبه و ارزش مقدّم است بر توحید افعال و باید جلوتر باشد. و چون فهم و تصدیق آن براي بشر مشگل است
[ 43 [ صفحه 241 - بوسیلهي اینکه آیه که توحید افعال را نشان میدهد، توحید ذات را بیان میکند یعنی از راه شناساندن -قرآن- 1
کارهاي خداوند و نمایش انواع آفریدهها میفهماند که آفرینندهي آنها واحد است و یک. و اینکه را توحید افعالی مینامند و اینکه
توحید افعالی که شناسائی حق تعالی است از طریق شناخت آفرینش و خلقت موجب و رهبر میشود بتوحید ذاتی که تصدیق کنیم
ذات آفریننده یکتا است و بیهمتا. فخر: چهارده دلیل بر اثبات توحید از طریق مطالعهي در خصوصیّات کرات و آسمانها نوشته
است: دلیل هفتمش اینکه است که هر یک ازین کرات و آسمانها که در بالاي سر خود میبینیم حرکات مختلف و متعدد دارند و یا
اینکه همهي اطراف نسبت باینها بیتفاوت است و جهات شش گانه نسبت باین اجسام خصوصیّت ندارد که بعضی بطرف بالا و
بعضی پائین و بعضی بطرف جنوب و بعضی بطرف شمال و بعضی از مشرق بمغرب و بعضی از مغرب بمشرق حرکت میکنند پس
اینکه تفاوتها مربوط بتدبّر و ارادهي خارج از آنهاست. نظیر همین استدلال را در خصوص زمین میآورد که تغییر و تبدیل اجزاي
صفحه 138 از 298
زمین دلیل است که ارادهاي خارج از آن اینکه تغییرات را ایجاد میکند. کشف نوشته است: خداوند عالم در اینکه آیت خلق را
بخود راه مینماید تا در عجایب ملکوت آسمان و زمین در صنایع برّ و بحر نگرند و صانع را بشناسند. نظر عوام بمصنوعات است
نظر خواص بصفات است نظر انبیاء و خاص الخاص بذات است. عامّهي مؤمنان بصانع نگرند از صنع بصانع رسند خواص مؤمنان
صفات بدانند از صفات بموصوف رسند و از اسم با مسمّی امّا پیغامبران و صدّیقان او را هم باو شناسند نه بغیر او. از وي بوي نگرند
نگفت بسایه نگر تا صنع ما بینی «َّ أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیفَ مَدَّ الظِّل » : نه از غیر وي باو. اشارت باین حالت آن است که اللّه گفت
در دنبالهاش نظام معیّن موجودات را « إِلهُکُم إِله واحِدٌ » : 145 طنطاوي: پس از آنکه گفت - گفت بما نگر تا صنع ما بینی. -قرآن- 93
که داراي یک مزاج و یک تربیت است بیان کرده است و گفته است: حقیقت توحید را نمیتوانید دریابید مگر آنکه با علوم سر و
کار پیدا کنید و بخوانید و تفکر کنید و اشکال منظم موجودات را درك کنید تا طرز ترکیب و جسم آنها را بشناسید و از معرفت -
57 [ صفحه 242 ] اینها آفرینندهي آن را بشناسید که تدبیر و نقشهي آن از یکی است و بس. عبده: موجودات آسمانی - قرآن- 32
دستههاي مختلفی هستند که هر کدام داراي نظم و روش مخصوص هستند که در آن نظم نقصی نیست و نظم هیچیک ناسازگار با
نظم دیگري نیست و هر یک پیوسته با روش مخصوص برگذار میکند و همگی داراي یک نظم کلّی عمومی هستند اینکه دلیل
است که همه از یک ارادهاي بیشریک آفریده شده است. وَ اختِلاف اللَّیل وَ النَّهارِ- 164 عبده: اینکه آیه بعد از آیت خلق آسمان
و زمین براي فهماندن اینکه است که اختلاف در نتیجهي برابري خورشید است با زمین و حرکت آن است در برابر زمین و اینکه
35 وَ الفُلک الَّتِی - اختلاف و منافع و استفادههاي بشر از آن، همگی نشانهاي است بر یک ایجاد کنندهي اینکه نظم معیّن. -قرآن- 1
تَجرِي فِی البَحرِ- 164 فخر: از راهنمائیهاي بر توحید، ساختمان کشتی است. و احتیاج عدّهاي از بشر بزندگانی و مسافرت با کشتی و
41 وَ ما أَنزَلَ اللّه تا آخر- 164 - اثر بادها که وسیلهي حرکت کشتی میشود و مجموعهي اینها مولود نظم و تدبیر است. -قرآن- 1
22 کشف - فخر: اینکه جملهها فصیحترین کلامی است که با اختصار، معانی متعدّد حیات نباتات را یادآوري میکند. -قرآن- 1
الاسرار نوشته است: چون باران بزمین رسد و آن زمین مرده زنده شود بجنبد و شکافته گردد و از آن انواع نبات و اصناف درختان
برآید. بار لختی حلوا بار لختی روغن بار لختی دارو و لختی ترش. بار لختی شیرین لختی خوردن را و لختی پیرایه را و لختی هم
میوه و هم روغن. لختی غذاء آدمیان لختی غذاي ستوران لختی غذاي مرغان. عاقل چون در نگرد داند که اینکه ساخته را سازندهاي
است و آراسته را آرایندهاي و رسته را رویاننده [ صفحه 243 ] اي، هر یکی بر هستی اللّه گواه و او را یگانگی وي نشان: در صنع اله
بیعدد برهان است || در برگ گلی هزار گون دستانست. طنطاوي: خداوند از مخلوط شدن آب با مواد اولیّه و عناصر موجود در
زمین انواع گیاه مختلف را ایجاد کرده است و عجب است که از اتّحاد آن و زمین و حرارت اینکه تنوع پدید میاید که پایان آن
معلوم نیست. چنانکه درخت نارگل یا جوز هندي بشکل درخت خرما است و ارتفاع آن به نود قدم میرسد و در سرزمینهاي گرمسیر
هندوستان بخصوص در نواحی ساحلی آنجا زیاد است. و اینکه از عجیبترین گیاهی است که خدا آفریده است زیرا براي اهل آن
سرزمین هم غذا است و هم پوشاك و دوا و شیر و شراب و قند و روغن چراغ و ظرف خانه و فرش و دشک و ریسمان و اسباب و
اسلحه. و هم در آن تفسیر است: مردي فهمیده و راستگو نقل کرده است که شخصی مسافر در آن نواحی گرم هندوستان گردش
میکرد زیر آفتاب سوزان که هیچ سایه و پناهگاهی نبود بناگهان چشمش بخانهاي افتاد که میان درختان بارور و زیبا ساخته شده
است. چون نزدیک آنجا رفت مردي هندي باو خوش آمد گفت و شربتی براي او آورد بسیار خوش طعم و ترش مزه که از رنج
گرما و خستگی آسودهاش کرده پس از آن. غذا حاضر کرد در چند بشقاب و یک کاسهي سیاه بسیار صاف و درخشان و شرابی
آورد بسیار گوارا که تا آن روز چنین شرابی ننوشیده بود و حلواي بسیار زیبا و مطبوع آورد و انواع غذاها. شخص مسافر با کمال
حیرت پرسید در اینکه بیابان اینکه وسائل و خوراکها از کجاست! صاحب خانه گفت همهي اینها از نارگل است: آن شربت که اوّل
خوردي از جوز نارس نارگل است و غذاهاي مطبوع از برگ است و شراب از آب گل نارگل است و قند و شیرینی از انواع
صفحه 139 از 298
عصارههاي آب گل نارگل است و تمام ظرفها و کاسه که در سفره است از پوست جوز آن است اینکه خانه که مسکن ما است
دیوارش از چوب و سقف آن از بوریاي برگ نارگل است و لباس تن من از رشتههاي الیاف آن است و کلیهي فرش و اثاثیهي
رشتنی و بافتنی ما از الیاف نارگل است و روغن چراغ ما از مغز میوهي آن است. شخص مسافر میگوید: بسیار متعجّب و مدهوش
شدم از اینکه زندگی [ صفحه 244 ] ستفادهها. و چون خواستم خداحافظی کنم صاحب خانه خواهش کرد نامهاي بدوستی که در
مقصد من داشت برسانم. پرسیدم وسائل نویسندگی از کجا است! گفت مرکب از نرمهي چوب نارگل و کاغذ من از برگ آن
بقدري بزرگ «68»« عندم » است. و در یکی از جزایر اقیانوس کبیر که چهار صد و هشتاد و دو سال قبل کشف شده است درخت
میشود که ساق آن را ده نفر در بغل میگیرند سر انگشتشان بیکدیگر میرسد باز هم بدرستی دور آن را نمیتوانند فرا بگیرند و
از آنگاه که اینکه جزیره کشف شده است تا کنون اینکه درخت بهمین صورت باقی است و علماي متخ ّ صص گیاه شناسی از روي
نمونهي آن عمرش را حساب کرده اند باین نتیجه رسیدهاند که اینکه درخت قبل از آفرینش بشر سبز شده است. طنطاوي پس از
آنکه ده لطیفه از عجایب حیوان و گیاه را یاد کرده است که ما دو نمونهي آن را نوشتیم میگوید: یکی از علماي هلند گفته است:
عدّهاي از مردم صدر اسلام بعلوم اسلام آشنا بودند و بوسیله آن مدارج ترقّی را طی کردند و چون مردمی جاهل و کج فهم داخل
اینکه دین شدند آن مطالب را با سلیقهي نارسا و کج خود سنجیدند. در نتیجه به قدري تنزل کردند که باسفل السافلین
رسیدند.بقدري بزرگ میشود که ساق آن را ده نفر در بغل میگیرند سر انگشتشان بیکدیگر میرسد باز هم بدرستی دور آن را
نمیتوانند فرا بگیرند و از آنگاه که اینکه جزیره کشف شده است تا کنون اینکه درخت بهمین صورت باقی است و علماي
متخصّص گیاه شناسی از روي نمونهي آن عمرش را حساب کرده اند باین نتیجه رسیدهاند که اینکه درخت قبل از آفرینش بشر سبز
شده است. طنطاوي پس از آنکه ده لطیفه از عجایب حیوان و گیاه را یاد کرده است که ما دو نمونهي آن را نوشتیم میگوید: یکی
از علماي هلند گفته است: عدّهاي از مردم صدر اسلام بعلوم اسلام آشنا بودند و بوسیله آن مدارج ترقّی را طی کردند و چون
مردمی جاهل و کج فهم داخل اینکه دین شدند آن مطالب را با سلیقهي نارسا و کج خود سنجیدند. در نتیجه به قدري تنزل کردند
338 فخر: مردي در حضور عمر گفت عجب است که صفحهي شطرنج با اینکه مساحتی - که باسفل السافلین رسیدند. -پاورقی- 336
کم دارد اگر کسی یک ملیون نوبت بازي آن را تکرار کند ممکن نیست دو بار یک جور بازي آن تکرار شود. عمر گفت عجیبتر
از اینکه، اینکه است که مساحت صورت آدمی یک وجب در یک وجب بیشتر نیست و جاي قسمتهاي مختلف آن از بینی و ابرو و
چشم و دهان تغییر نمیکند و نسبت فواصل آنها محفوظ است و با وجود اینکه در مشرق و مغرب عالم اگر بگردي دو نفر همانند
در صورت نخواهی یافت فَأَحیا بِه الَأرضَ- 164 عبده: اینکه جمله را بر فرضیّهي لاپلاس تطبیق میکند و از آیات دیگر استدلال -
526 [ صفحه 245 ] میکند که زندگی اوّل زمین بجدا کردن از خورشید است و تحوّلات پی در پی زمین هر کدام یک - قرآن- 504
بصورت مفرد خواندهاند و دیگران « الرّیح » زندگی و یک جور آفرینش است وَ تَصرِیف الرِّیاح-ِ 6964 مجمع: حمزه و کسائی
بصورت جمع لَآیات لِقَوم یَعقِلُونَ- 6964 کشف نوشته است: عقل عقال دل است یعنی که دل را از غیر محبوب در بند آرد «ِ الرِّیاح »
است. و فایدهي «1 «69» و از هواهاي ناسزا بازدارد. و عقل بمذهب اهل سنّت نور است و جاي وي دل است نه دماغ و شرط خطاب
عقل آن است که دل بوي زنده گردد. پس هر که را عقل نیست در شمار زندگان نیست و نه بینی که با دیوانه خطاب نیست
قاف ««2««70» عرف الحق-ّ من الباطل » چنانکه با مرده نیست از آن است که وي را عقل نیست. عقل سه حرف است: عین است یعنی
« ربّ العزّة » اینکه عقل بنده موهبت الهی است و عطاء ربّانی. در خبر است که .««72» لزم الخیر » لام است یعنی ««71»ّ قبل الحق » یعنی
عقل را بیافرید گفت او را که عقل بازنگر تا چه بینی بازنگریست صورتی را دید از خود نیکوتر و بجمالتر گفت تو کیستی! گفت
« ربّ العزّة » من آنم که تو بیمن بکار نیائی، من توفیقم. شعر:. اینکه عقل بنده موهبت الهی است و عطاء ربّانی. در خبر است که
عقل را بیافرید گفت او را که عقل بازنگر تا چه بینی بازنگریست صورتی را دید از خود نیکوتر و بجمالتر گفت تو کیستی! گفت
صفحه 140 از 298
-496- 286 -پاورقی- 494 - 244 -قرآن- 257 - 159 -قرآن- 232 - من آنم که تو بیمن بکار نیائی، من توفیقم. شعر: -قرآن- 136
854 اي عقل اگر چند شریفی دون شو || وي دل ز دلی بگرد و خون شو در - 820 -پاورقی- 852 - 791 -پاورقی- 818 - پاورقی- 789
پردهي آن نگار روز افزون شو || بی چشم در آو و بیزبان بیرون شو فخر از قاضی عبد الجبّار نقل کرده است: مطالب حق و اصول
[ دین را نمیتوان به تقلید و پیروي پدر و مادر قبول کرد بدلیل اینکه آیات که میگوید: سرمایهي شخص عاقل [ صفحه 246
مطالعهي در اینکه موجودات عمده و اصلی است و اگرچه در همهي موجودات نشانهي آفریننده مشاهده میشود لیکن اینکه چند
موضوع بواسطهي عمومیّتی که دارد فراگیر تمام آفریدهها است. حسینی نوشته است شعر: همه نقش اینکه گنبد پر نگار || گواهند
بر صنع آن کردگار و گر گوهر آید و گرچه خسی است || برون و درونش حکایت بسی است. سخن ما: 1- آیت اوّل را میتوان
چنین معنی کرد: آنکه همهي شما سرگردان جستجوي آنید و پناهگاه خود میدانید یگانه و یکتائی است که بهیچ روي شماره و
240- گویا سعدي از آن چنین الهام گرفته که گفته است: -قرآن- 221 « إِن فِی خَلق-ِ الخ » چگو- نگی در او راه ندارد. 2- آیت دوّم
همی گسترانید فرش تراب || چو سجّادهي نیکمردان بر آب ز مشرق بمغرب مه و آفتاب || روان کرد و بنهاد کشتی بر آب ز ابر
افکند قطرهاي سوي یم || ز صلب آورد نطفهاي در شکم بامرش وجود از عدم نقش بست || که داند جز او کردن از نیست هست
-3 در منطق اصطلاحی دارند برهان لم یعنی استدلال از آثار و علائم و نشانههاي یک موجود بر خود آن موجود. در
آزمایشگاههاي امروز بوسیلهي شناختن خاصیّت اجسام و قابلیّت تجزیه میتوانند خود جسم و مواد ترکیبی و اصل آن را دریابند. در
اینکه آیات براي خداشناسی باین اصل راهنمائی شده است که بشر را بمطالعهي در آثار آفریننده و باصول آفریدهها متوجّه میکند
تا دریابند که روابط موجودات با یکدیگر باین نظم و روش معیّن مولود حقیقت فراگیري است برتر از همهي آفریدگان. و در قرآن
باین قسمت توجّه بیشتري شده است و مکرر باین روش استدلال شده است. و بهترین راه پی بردن باین حقایق دانستن علوم طبیعی
[ است و باریک بینی در آنها. [ صفحه 247
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 165 تا 167
وَ مِنَ النّاس مَن یَتَّخِ ذُ مِن دُونِ اللّه أَنداداً یُحِبُّونَهُم کَحُب اللّه وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَ دُّ حُبا لِلّه وَ لَو یَرَي الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذ یَرَونَ العَذابَ أَنَّ
القُوَّةَ لِلّه جَمِیعاً وَ أَن اللّهَ شَدِیدُ العَذاب [ 165 ] إِذ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا العَذابَ وَ تَقَطَّعَت بِهِم الَأسباب [ 166 ] وَ قالَ
- [ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَو أَن لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهُم کَما تَبَرَّؤُا مِنّا کَ ذلِکَ یُرِیهِم اللّه أَعمالَهُم حَسَرات عَلَیهِم وَ ما هُم بِخارِجِینَ مِنَ النّارِ [ 167
از مصدر برائۀ « تَبَرَّأَ » . جمع ند بمعنی همانند « أنداد » . از مصدر اتّخاذ بمعنی گرفتن و پسندیدن « یَتَّخِ ذُ » : 599 معنی لغات - قرآن- 1
از مصدر «ُ یُرِیهِم » بازگشت و دوباره رو بچیزي آوردن و بمعنی نوبت « کَرَّةً » . از مصدر تقطع بمعنی جدائی « تَقَطَّعَت » . بمعنی بیزاري
-156- 110 -قرآن- 143 - 24 -قرآن- 99 - جمع حسرة پشیمانی و افسوس. -قرآن- 13 «ٍ حَسَرات » . ارائۀ بمعنی نمایش و نشان دادن
317 ترجمه: [با اینکه نمودار شد که باید خدا را دوست بدارند] 165 پارهاي از - 260 -قرآن- 306 - 197 -قرآن- 248 - قرآن- 188
مردم جز خدا را همانند او پندارند و بمانند او آنان را دوست میدارند ولی آنها که مؤمن شدند دوستدار سخت خدا باشند. و اگر
آن مشرکین که بخود ستم کردهاند، بهنگام برابري با عذاب توانند دریابند خواهند دید که همهي توانائی ویژهي خداوند است و
آزار او سخت بود 166 و بآن روز پیشوایان از پیروان خود دوري کنند و آزار بجلو چشم دارند [ صفحه 248 ] و ز هر دستاویزي جدا
ماندهاند 167 و آن پیروان گویند: اي کاش نوبت ما شود تا چنانکه اینکه پیشوایان ز ما دوري میکنند ما ز ایشان دوري کنیم. به
اینکه گونه کارهاي آنها را خداوند افسوس و پشیمانی برايشان کند و هرگز رهائی ز آتش ندارند. سخن مفسّرین: مِن دُونِ اللّهِ
أَنداداً- 165 طبري: از قتاده و مجاهد و بیشتر مفسّرین نقل است: مقصود از اندادا بتهاي آنهاست در مجمع البیان از سدّي نقل کرده
است که مقصود رؤساء و پیشوایان است که فرمانبر آنها بودهاند و روایتی از امام باقر ع نقل کرده است که فرموده مقصود پیشوایان
صفحه 141 از 298
28 الَّذِینَ آمَنُوا أَشَ دُّ حُبا- 7335 کشف نوشته است: خواجهي انصاري گفته است: اگر - ستمکار است و پیروان آنها. -قرآن- 1
مؤمنان و دوستان خداي را در همهي قرآن همین آیت بودي ایشان را شرف و کرامت تمام بودي که ربّ العالمین میگوید: ایشان
مرا دوست دارند. گویند که مردي بزنی عارفه رسید و جمال آن زن در دل آن مرد اثر کرد گفت اي زن، من خویشتن را از دست
بدادم در هواي تو. زن گفت چرا نه در خواهرم نگري که از من با جمالتر است و نیکوتر! گفت کجا است آن خواهر تو تا به بینم!
که عاشقی نه کار تو است اگر دعوي دوستی مات درست بودي تو را پرواي دیگري نبودي. شبلی «73» زن گفت: برو اي بطّ ال
گفت: تصوّف از سگی آموختم که وقتی بر در سرائی خفته بود خداوند سراي بیرون آمد و آن سگ را میراند و سگ دیگر باره باز
میآمد. گفتم چه خسیس باشد اینکه سگ وي را میرانند و همچنان باز میآید. ربّ العزة آن سگ را بآواز آورد تا گفت: اي شیخ
کجا روم که خداوندم اوست.که عاشقی نه کار تو است اگر دعوي دوستی مات درست بودي تو را پرواي دیگري نبودي. شبلی
گفت: تصوّف از سگی آموختم که وقتی بر در سرائی خفته بود خداوند سراي بیرون آمد و آن سگ را میراند و سگ دیگر باره باز
میآمد. گفتم چه خسیس باشد اینکه سگ وي را میرانند و همچنان باز میآید. ربّ العزة آن سگ را بآواز آورد تا گفت: اي شیخ
554 [ صفحه 249 ] از دوست بصد جور و جفا دور نباشم || ور نیز - 36 -پاورقی- 552 - کجا روم که خداوندم اوست. -قرآن- 1
بیفزاید رنجور نباشم زیرا که من او را ز همه کس بگزیدم || ور زو بکسی نالم معذور نباشم. وَ لَو یَرَي الَّذِینَ ظَلَمُوا- 165 طبري:
با تا بصیغه مخاطب قرائت کردهاند و خطاب به پیغمبر میشود یعنی اگر تو اي پیغمبر به بینی آنهائی « تري الّذین » اهل مدینه و شام
33 یُرِیهِم اللّه أَعمالَهُم حَسَرات عَلَیهِم- 167 مجمع - که ستم کردند و در هنگامی که عذاب را میبینند و گرفتار میشوند. -قرآن- 1
در مقصود از اینکه آیه حدیث امام صادق ع است: اعمالی که موجب حسرت است در نتیجهي جمع مال است و خودداري از خرج
کردن آن براه شایسته که بعد از مرگ اینجور مردم اگر وارث براه خیر خرج کرد چون او در عالم دیگر میبیند که دیگري از مال و
زحمت او استفاده میکند افسوسش میخورد و اگر وارث براه بد خرج کرد باز هم براي صاحب مال موجب اندوه و حسرت است
50 سخن ما: - که وسیلهي کومک ببدي شده است چه او مال جمع کرده است و دیگري آن را ببدکاري خرج کرده است. -قرآن- 1
-1 آیت 165 اوّل براي مردم آن روز است که طرف سخن بودند و توجّه باین مطلب است که ارادت ببتها یا رؤساء قبایل و یا
پیشوایان روحانی یهود و مسیحی موجب محرومیّت و بازماندن از کار و زندگی است و دم مرگ که اینکه وسایل از انسان گرفته
شد آن گمان باطل که اینها وسیلهي نجات خواهند بود عوض میشود و تبدیل بافسوس از تلف عمر میشود و آرزو میکند که
بتواند از اینکه دوستانی که براي او زیان و خسارت ایجاب کردهاند انتقام بکشد و پس از آن روزگار، براي دیگران است که در
اینکه آیه دقّت بکنند بیک واقعیتی که از آن غافل هستند متوجّه شوند که انسان باید پایگاه دوستی و دلبستگی خود را بر چیزي
استوار کند که بتواند همیشه از آن بهرهمند شود و گر نه هر وقت که باشد نتیجهي بد آن را خواهد دید و چون آدمی بخواستهها و
موجبات دوستی و دلبستگی مردم [ صفحه 250 ] باریک بین میشود میفهمد بیشتر آنها مشمول اینکه آیات هستند. آن دوستی که
با دستورهاي دین و مصلحت زندگی مطابق نباشد و فقط از نظر هواپرستی و جهل پیدا میشود خواه دوستی با شخص باشد
بواسطهي ریاستی که دارد یا سرمایه یا بواسطهي همکاري در غیر مصلحت مانند رفیق در احتکار و یا حیله و تزویر در کار مردم و
کلاهبرداري و یا بواسطهي جمال و مقتضیات جنسی و مانند اینها و خواه دوستی نسبت بجاه و مقام و اموال و خواستها باشد که از
غیر مشروع تحصیل میشود همهي اینها همان است که در آیات توصیف شده است بدوستی غیر خدا و در عالم دیگر تمام
کوششهائی که در راه اینگونه دوستیها و خواستهها بکار رفته است بصورت افسوس و پشیمانی در نظر مجسم میشود. زیاد
دیدهایم که در همین زندگانی چند روزه آثار اینجور دوستیهاي بر خلاف مصلحت بصورت افسوس و حسرت مجسّم شده است
که با فلان شخص بواسطهي مقامی که داشته است دوستی کردهاند و خدمتگزار بودهاند و چون او از مقام خود سقوط کرده است
مسئولیّتها و اعمال ناشایست او پاپیچ اینان شده است و مردم آزاریها و بدکاریهائی که در راه خدمت دوست صاحب مقام خود
صفحه 142 از 298
کردهاند همگی براي آنها محرومیّت شده است و مفاد اینکه آیه هستند که کارهايشان را بصورت افسوس و بیچارگی بجلو
[ چشمشان نمایش میدهیم و از آتش گرفتاري در اینکه جهان و بدبختی در جهان دیگر آسوده نیستند. [ صفحه 251
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 168 تا 170
یا أَیُّهَا النّاس کُلُوا مِمّا فِی الَأرض حَلالًا طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات الشَّیطان إِنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبِین [ 168 ] إِنَّما یَأمُرُکُم بِالسُّوءِ وَ الفَحشاءِ وَ أَن
تَقُولُوا عَلَی اللّه ما لا تَعلَمُونَ [ 169 ] وَ إِذا قِیلَ لَهُم اتَّبِعُوا ما أَنزَلَ اللّه قالُوا بَل نَتَّبِع ما أَلفَینا عَلَیه آباءَنا أَ وَ لَو کانَ آباؤُهُم لا یَعقِلُونَ شَیئاً
از مصدر « أَلفَینا » . جمع خطوة با ضم طا بمعنی گام و فاصلهي میانهي دو پا «ِ خُطُوات » : 422 معنی لغات - وَ لا یَهتَدُونَ [ 170 ] -قرآن- 1
140 شأن نزول: ع از إبن عبّاس - 97 -قرآن- 129 - 24 -قرآن- 87 - سه کلمه بمعنی: آیا، اگرچه!. -قرآن- 13 « أَ وَ لَو » . الفاء بمعنی یافتن
حکایت شده است که آیه 7468 براي قبیلهي ثقیف و عامر و صعصعه و بنی مدلج نازل شد که گوشت شترهاي مخصوصی را بر
مینامیدند. مینامیدند. - ««74» بحیره و سائبۀ و وصیلۀ و حام » خود حرام کرده بودند و از خوردن آن احتراز داشتند و آنها را
259 ترجمه: 168 اي مردم بخورید از آنچه در زمین است از راه حلال و پاکیزه [نه ناروا و پلید] و پیرو شیطان نباشید - پاورقی- 257
که او دشمن آشکار شما است. 169 شیطان است که شما را وادار ببدي و بدکاري میکند و هم بخدا دروغ بستن و ندانسته نسبتی
دادن. شأن نزول: مجمع: إبن عبّاس گفته است: پیغمبر به یهود فرمود: مسلمان شوید. گفتند: پدران ما ز ما عالمتر و فهمیدهتر بودند
و ما بروش آنها هستیم. آیت 169 براي اینکه گفتگو نازل شد. ضحّاك گفته است: اعرابی بودهاند که پیروي پدران خود
اینکه آیه سرزنش آنها است. ترجمه: 170 اگر باین کافران [پیرو « حام، وصیله، و سائبه » میخواستهاند در خوردن شتران نذر بتها بنام
شیطان] گویند: بدنبال فرستادهي خدا [ صفحه 252 ] و قرآن بروید. گویند: بدنبال آن میرویم که ز پدران خود دیدیم. آیا هر چند
پدرانشان خرد نداشتند و راهی نیافتند [باید از آنان پیروي کنند]! سخن مفسّرین: کُلُوا مِمّا فِی الَأرض-ِ 168 کشف: نقل است:
مردي نزد شریح قاضی بشهادت رفت شریح شهادت او نپذیرفت که روزي دیده بود او خاك میخورد و خوردن خاك حرام است
یعنی بخورید از آنچه در زمین است و نگفته است از همهي آنچه در زمین است و خاك «ِ کُلُوا مِمّا فِی الَأرض » چون در قرآن است
را حلال نکرده است و آنکه کار حرام کند فاسق است و لایق گواه شدن نباشد. و نیز در کشف الاسرار نوشته است: اگر کسی
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبات ما » از روي ظاهر اینکه خطاب همان فائده را دارد که «ِ یا أَیُّهَا النّاس کُلُوا مِمّا فِی الَأرض » گوید
نداي عام است و بر قدر روش عامّه «ُ یا أَیُّهَا النّاس » : پس فائدهي اعادت چی است! جواب آنست که اهل تحقیق گفتند « رَزَقناکُم
اینکه خطاب با ایشان رفت. نه بینی که جملهي مباحات فرا پیش ایشان نهاد و جز از حرام محض ایشان را باز نزد! و اینکه منزلت
عوام است کی از حرام بحلال گریزند و از محظورات با مباحات گردند. آنگه بر عقب آن از اتباع شیطان نهی کرد تا که ایشان بر
خطاب اهل خصوص است. ایشان را فرمود: تا در تناول مباحات و « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا » شرف فرمانبرداري شیطانند و باز آیت دیگر
بکار داشت محلّلات توسّع نه کنند. بلکه از مباحات حلال محض گزینند. و از حلال محض طیّبات رزق گزینند اینکه همان است
که روایت کنند از بعضی صحابه که گفت: ما از ده باب حلال نه باب بگذاشتیم و یکی بر کار گرفتیم از بیم بهشت. آنگه بجاي
آنکه عوام را از اتباع شیطان احتراز فرمود اینجا بشکر خداي فرمود. آنکس که خداوند ذوق است داند که میان اینکه دو خطاب چه
إِن اللّهَ یَأمُرُ » فرق است. آن ابتداء روش مسلمانان است و اینکه غایت کشش عارفان اینکه همان عدل و احسان است که گفت
- 518 -قرآن- 576 - 231 -قرآن- 469 - 26 -قرآن- 203 - هر کس از حرام محض پرهیزد وي را عادل -قرآن- 1 «ِ بِالعَدل وَ الإِحسان
1802 [ صفحه 253 ] ند و هر که از عین حلال پرهیزد او را محسن گویند. - 1147 -قرآن- 1753 - 737 -قرآن- 1115 - -646 قرآن- 715
عن مکاشفۀ » و هو عبارة « الاحسان ان تعبد اللّه کأنّک تراه » : عدالت ظاهر مسلمانی است و احسان آن است که مصطفی گفت
237 حَلالًا طَیِّباً- 168 مجمع: کلمهي طیّب تأکید است. بعضی گفتهاند: - پاورقی- 235 - «1«75».« العارفین و نهایۀ رتبۀ الصّدّیقین
صفحه 143 از 298
16 وَ لا - مقصود از حلال مباح و غیر حرام است و مقصود از طیب پاکیزه است و آنچه براي شخص پسند و مطبوع باشد. -قرآن- 1
- چهار قرائت است: 1- بضم خاء و طاء 76 - بضم خاء و سکون طا 3 «ِ خُطُوات » تَتَّبِعُوا خُطُوات الشَّیطان-ِ 168 مجمع: در کلمهي
بفتح هر دو 4- خطؤات بضم هر دو با همزه. و مفسّرین خطوات و گامهاي شیطان را معصیت معنی کردهاند و هم نذر بر معصیت و
فخر: اینکه جمله بعد از «76» تعهّد نافرمانی. و از إبن عباس نقل شده است که نذر و سوگند در حال غضب از خطوات شیطان است
-78- 39 -قرآن- 67 - امر بخوردن حلال بمنزلهي نهی از چیزهاي مشتبه است که شیطان براي انسان آنها را آرایش میدهد. -قرآن- 1
401 کشف نوشته است: معنی آن است که بر پی شیطان مروید که شیطان شما را بوسوسه از حلال بازدارد و بحیله در - پاورقی- 399
] 32- حرام او کند. إِنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبِین-ٌ 168 فخر: اینکه جمله نشان میدهد جهت جلوگیري از پیروي شیطان در جملهي -قرآن- 1
صفحه 254 ] ق و گفته است: او متظاهر در دشمنی است چون تعهّد کرده است با ده وسیله دشمنی خود را با انسان انجام دهد در
کشف: دشمنی شیطان با انسان خودداري او از سجده براي پدرشان آدم بوده است و وسیلهي « الخ «77» وَ لَأُضِ لَّنَّهُم » اینکه آیات
کشف: دشمنی شیطان با انسان خودداري او از سجده « بیرون کردن او از بهشت شده است پس اینکه دشمنی هرگز آخر ندارد.الخ
-170- براي پدرشان آدم بوده است و وسیلهي بیرون کردن او از بهشت شده است پس اینکه دشمنی هرگز آخر ندارد. -قرآن- 150
تشبیه است وسوسهي شیطان بفرمان تخلّف « یأمر » 173 إِنَّما یَأمُرُکُم بِالسُّوءِ وَ الفَحشاءِ- 169 روح البیان: در جملهي - پاورقی- 171
یعنی آنچه در آخر کار براي آدمی اندوه آور باشد « سوء » ناپذیر و پیروانش بشخص بیخرد که نفهمیده بفرمان او هستند و کلمهي
43 کشف نوشته است: هر معصیتی که شریعت در آن حدّي واجب - چه کار بوسیلهي پارههاي تن باشد یا بوسیلهي دل. -قرآن- 1
نکند آن را سوء گویند و هر چه حدّي شرعی واجب شود چون زنا و سرقت و مانند آن را فحشاء گویند. وَ أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه ما لا
تَعلَمُونَ- 169 کشف الاسرار: کلیّهي مذاهب باطل مصداق اینکه جمله شمرده شده است چونکه هر نسبتی بخدا بدهند حکمی یا
50 شخصی که علم ندارد و بتقلید از دیگران کاري میکند. اگر مطلبی - عقیدهاي است بر خلاف علم و بعضی گفتهاند: -قرآن- 1
مربوط بعمل تقلیدي خود اظهار کند مشمول اینکه آیه و مورد جلوگیري است از اینکه جور سخن که دستور شیطان است زیرا که
علم ندارد و با نداشتن علم چیزي گفته است که نمیداند. تفسیر صافی: از امام صادق [ع] روایت شده است: از دو خصلت بپرهیز
که هلاك آدمی در آن است: یکی حکم و فتواي برأي و عقیدهي خود و دیگري عقیدهي بر خلاف علم. و روایت شده است که از
امام باقر [ع] پرسیدند چه حقّی است از خدا نسبت [ صفحه 255 ] ببندگان! فرمود: آنچه میدانند بگویند و آنچه ندانند نگویند.
یلات: در عداوت شیطان گفتاري دارد که ما مطلب او را با اینکه بیان روشن میکنیم صوفیها میگویند: همانطور که سایهي هر چیز
نمود و نماي اوست موجودات عالم سایه و نمودهاي خدا هستند و هر یک از موجودات مادّي و معنوي را سایهي یکی از صفات و
حقایق خداوند میدانند. روي اینکه عقیده میگویند: چون محبّت و دوستی از خواص روحی و وسیلهي یگانگی انسان است پس
محبّت سایهي وحدت خدا است و اینکه سایه چون بر دل میافتد بصورت الفت و مؤانست نمودار میشود و پس از آنکه اینکه سایه
بر باقی پارههاي بدن پراکنده شد بصورت رفتار و کردار نیک با مردم نمایان میشود که آن را اعتدال اخلاقی مینامند. پس اعتدال
و خوش رفتاري با مردم با چند واسطه سایهي وحدت خدا است. و اگر سایهي وحدت بر نفس بیفتد آن را دشمنی و عداوت
مینامند که چون در دیگر پارههاي بدن پراکنده شود بصورت بد رفتاري و سوء خلق نمایان میشود و از آنجائیکه شیطان در
سایهي خدا جاي ندارد همیشه در میان اینکه سایهها در حرکت و ناراحتی و بیقراري است و ناچار موذي و دشمن است و
بواسطهي اینکه ناراحتی و گردش میان اینکه سایهها همیشه آدمی را وسوسه و تحریک میکند بسوي افراط و زیادروي در کار
خود و اگر از اینکه وسوسه عاجز شد بسایهي دیگر که میرسد آدمی را وادار میکند بتفریط و بیکار گذاردن نیرو و توانائی خود از
1462 وَ إِذا قِیلَ - پاورقی- 1460 - ..««78» لا تري الجاهل الّا مفرطا او مفرّطا فان الجاهل سخرة الشّیطان » : اینکه جهت علی [ع] فرمود
لَهُم اتَّبِعُوا ما أَنزَلَ اللّه قالُوا بَل نَتَّبِع الخ- 170 فخر: در اینکه آیه خدا مردم را وادار میکند که آنچه را واضح بچشم میبینند و ارزش
صفحه 144 از 298
و درستی آن برايشان روشن است پیروي کنند آنها بر خلاف دلیلهاي آشکار پی تقلید گذشتگان خود میروند از اینکه جهت آنها
« لا یَعقِلُونَ » 76 [ صفحه 256 ] تقلید و رها کردن فکر و دلیل. : در آخر آیه که دو جملهي - را توبیخ میکند بر دنبالگیري -قرآن- 1
متّصل بهم آمده است میگویند براي آن است که بجملهي اوّل بیخردي آنها را نشان داده است و در دوّم فهمانده « لا یَهتَدُونَ » و
است که با بیخردي براه راست نبودهاند. و نیز در کشف الاسرار بحث مفصلّی در تقلید مینویسد که قسمتی از آن نقل میشود:
آنچه تقلید در آن بهیچ حال روا نیست اصول توحید است و اثبات رسالت و نبوّت و احکام غیبی چون بعث و نشور و حساب و
بهشت و دوزخ و امثال آن. هر چه از اینکه باباند واجب است بر هر مسلمانی که بداند و بشناسد و بآن ایمان دهد و تقلید در آن
امّا آنچه نقل کردهاند از ائمّهي «79»« إِنّا وَجَ دنا آباءَنا عَلی أُمَّۀٍ » : روا ندارد که اللّه تعالی قومی را در اینکه تقلید عیب کرد گفت
سلف چون احمد و اوزاعی و جماعتی که ایشان تقلید در دین روا میداشتهاند آن نه محض تقلید است که آن فرمودن اتباع سلف
است در آنچه نقل کردهاند از کتاب و سنت و حذر نمودن از استبداد و بدعت و کسی که اتباع سلف کند بپذیرفتن کتاب و سنّت
از ایشان آن را تقلید نگویند که تقلید پذیرفتن قول است بیدلیل و اینکه خود پذیرفتن عین دلیل است بلی بوسیلت اتّباع سلف اتّباع
دلیل میکند. صحابه دیدند و پذیرفتند و پس روان قرنا فقرنا شنیدند و پذیرفتند پس معلوم شد که آن همین اتّباع است و پذیرفتن
دلیل نه محض تقلید. و شافعی از اینجا گفت: تقلید من نکنید و اگر چیزي گفتم با دلیل و پذیرفتید شما گفتار مرا نپذیرفتهاید و
تقلید نکردهاید بلکه دلیل را گرفتهاید و بآن عمل نمودهاید.امّا آنچه نقل کردهاند از ائمّهي سلف چون احمد و اوزاعی و جماعتی
که ایشان تقلید در دین روا میداشتهاند آن نه محض تقلید است که آن فرمودن اتباع سلف است در آنچه نقل کردهاند از کتاب و
سنت و حذر نمودن از استبداد و بدعت و کسی که اتباع سلف کند بپذیرفتن کتاب و سنّت از ایشان آن را تقلید نگویند که تقلید
پذیرفتن قول است بیدلیل و اینکه خود پذیرفتن عین دلیل است بلی بوسیلت اتّباع سلف اتّباع دلیل میکند. صحابه دیدند و پذیرفتند
و پس روان قرنا فقرنا شنیدند و پذیرفتند پس معلوم شد که آن همین اتّباع است و پذیرفتن دلیل نه محض تقلید. و شافعی از اینجا
گفت: تقلید من نکنید و اگر چیزي گفتم با دلیل و پذیرفتید شما گفتار مرا نپذیرفتهاید و تقلید نکردهاید بلکه دلیل را گرفتهاید و
733 و آنچه که تقلید در آن مختلف فیه است: - 730 -پاورقی- 731 - 72 -قرآن- 693 - 53 -قرآن- 56 - بآن عمل نمودهاید. -قرآن- 37
احکام شرایع دین است چون نماز و روزه و حج و زکات که باخبار متواتر ثابت شده قومی تقلید در آن روا دارند و قومی نه، و
درست آن است که تقلید در آن روا نیست که هر کس را علم ضروري بآن حاصل میشود. و نیز اینکه شرایع عین ایمان است و
ایمان بآن همچون ایمان بخدا و رسول است و احکام غیبی و تقلید در آن هیچ روا نیست. اما آنچه تقلید در او روا است: آن
و امثال آن تمامی را جایز « خلع و حدود و بیوع » احکامی است [ صفحه 257 ] که باخبار آحاد ثابت گشت از ابواب نکاح و طلاق و
و بحکم آنکه «1 «80»« فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُونَ » : است که تقلید عالم کنند در اینکه ابواب بدلیل اینکه آیت که گفت
طلب علم فرض کفایت است و همچنین عالم اگر آلت اجتهاد دارد و در طلب حجّت و دلیل توانا بود وي را تقلید دیگري روا نیست
مَا اختَلَفتُم فِیه مِن » و «3 «82»« لَعَلِمَه الَّذِینَ یَستَنبِطُونَه مِنهُم » و «2 «81»« فَاعتَبِرُوا یا أُولِی الَأبصارِ » : و اینکه را خدا در قرآن گفته است
وجه دلیل آن است که وي را در وقت اختلاف و «84»«ِ فَإِن تَنازَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوه إِلَی اللّه وَ الرَّسُول » و «83»«ِ شَیءٍ فَحُکمُه إِلَی اللّه
تنازع، با کتاب و سنّت خواندند نه با کسی دیگر که تقلید وي کند.وجه دلیل آن است که وي را در وقت اختلاف و تنازع، با کتاب
-482- 479 -پاورقی- 480 - 247 -قرآن- 444 - 244 -پاورقی- 245 - و سنّت خواندند نه با کسی دیگر که تقلید وي کند. -قرآن- 189
685 سخن ما: آیت اوّل - 682 -پاورقی- 683 - 605 -قرآن- 608 - 602 -پاورقی- 603 - 537 -قرآن- 540 - 534 -پاورقی- 535 - قرآن- 485
اعلامی است بهمهي آدمیان که آنچه در روي زمین حلال و شایستهي خوردن است استفاده کنید که بگفته سعدي: « کُلُوا مِمّا- الخ »
34 ادیم زمین سفرهي عام او است || در اینکه خوان یغما چه دشمن چه دوست همه کس از همه چیز جهان که مناسب - -قرآن- 21
ساختمان بدن انسانی است و شایستهي استفادهي او است حق بهرهبرداري و تصرّف آن را دارد و در آفرینش خداوند اینکه کرهي
صفحه 145 از 298
زمین و موجودات آن محکوم انسان است که داراي توانائی و فکر و تصرّف در آن است و فقط باید از گامهاي شیطان دوري کند
اشاره باین باشد که حق بهرهبرداري تا آنجا است که تجاوز بحق غیر « حلال، طیّب » که انحراف است و بدکاري و شاید دو کلمهي
و حرام نباشد و نیز طیّب باشد که از اندازه تجاوز نباشد و موجب زیان بدنی و یا اقتصادي نباشد. 2- آیت 169 براي معرّفی
اندیشههاي باطل و کارهاي زشت است که اینها نتیجهي متابعت شیطان است و بایستی انسان در فکر و گفتار و کردارش مواظب
باشد که [ صفحه 258 ] زیر فرمان شیطان نرود. حدیثی از پیغمبر ص نقل شده است که فرمود: آدمی دو مونس و همدم درونی دارد
یکی ملک است و یکی شیطان اوّلی او را باندیشههاي خوب و تصدیق حق وادار میکند و دوّمی بافکار بد و تکذیب حقایق راهنما
میشود و نام اینکه دو: الهام است براي آغاز فکر بخیرات و چیزهاي شایسته وسوسه است براي مبادي افکار پلید و زشت. و آیا
انسان میتواند میان وسوسه و الهام تمیز بدهد و بداند که کدام کار مولود وسوسه و کدام مولود الهام است! علماي اخلاق گفتهاند:
چهار موجب است براي اشتباه اینکه دو: اوّل ضعف یقین که انسان در تشخیص وظایف خود استوار نباشد و پیوسته از موجبات
خارجی متأثر میشود و هر دمی چیزي را بجوري تعبیر میکند و بوسوسههاي شیطان گرفتار است. دوّم: از صفات نفس و اخلاق
خوي سرکش خود بیخبر بودن و غفلت از ناتوانی خود در برابر خواستهها که همیشه در موقع وسوسه و تحریک شیطان است و
خود بیخبر است و نمیفهمد. م: دنبال خواستههاي نفسانی و مشتهیات رفتن با غرور و اعتماد بکمال تقوي و عفت خود. چهارم:
پس وسیلهي تمیز میان وسوسهي شیطان و الهام احتراز از اینکه .««85» حب الشّیء یعمی و یصم » : دوستی جاه و مال که گفتهاند
حالات است و اهل نظر متّفق هستند:. پس وسیلهي تمیز میان وسوسهي شیطان و الهام احتراز از اینکه حالات است و اهل نظر متّفق
168 مهمترین چیز که انسان را غافل و مغرور میکند و تمیز وسوسه با الهام نمیگذارد خوردن حرام است و - هستند: -پاورقی- 166
بهترین وسیلهي تمیز میان آن دو خودداري از حرام است و ممکن است امتیاز الهام را از وسوسه باین بدانیم که در آنچه نفع عموم
ملحوظ شود الهام است و آنچه سود شخصی باشد وسوسه است. ارباب معرفت گفتهاند: خوردن حلال و پاکیزه که مشتبه بحقوق
مردم و اسراف و هواپرستی نباشد موجب میشود که آدمی در فرمانبرداري از خداوند و دوري از پیروي شیطان موفق شود چون
555 [ صفحه 259 ] رابطهي میان فضائل اخلاقی و غذاي حلال را - مثنوي -پاورقی- 553 «86» عمل صالح نتیجهي لقمهي حلال است
اینجور توضیح میدهد: علم و حکمت زاید از لقمهي حلال || عشق و رقّت زاید از لقمهي حلال چون ز لقمه تو حسد بینی و دام||
جهل و غفلت زاید، آن را دان حرام هیچ گندم کاري و جو، بردهد! دیدهاي اسبی که کرهي خر دهد! لقمه تخم است و برش
اندیشهها || لقمه بحر و گوهرش اندیشهها زاید از لقمهي حلال اي مه، حضور || در دل پاك تو و در دیده نور 3- در آخر آیه
یادآوري شده است که بزرگتر فرمان شیطان بمدّعیان علم است. بخدا و دین چیزي نسبت میدهند « أَن تَقُولُوا عَلَی اللّه-ِ الخ » جملهي
و خود نه میدانند و نه، میفهمند، اگر اینکه آیه آن روز براي اعرابی بوده است که بنام وظیفهي دین از خوردن گوشت شترهاي
خود احتراز داشتند امروز روي سخن بآنهائی است که خود را عالم میشمارند و هر باطل و خرافهاي را که از نسلهاي قدیم و محیط
زندگانی و مقتضیات مالی و اقتصادي بارث بردهاند بنام علم و دین جزء مقدّسات شمرده و بر مردم سادهي زود- باور تحمیل
میکنند تا جاي فکر و استدلال براي کسی باقی نماند. بصریح آیه اینها مأمورین شیطان هستند که بخدا نسبت میدهند آنچه را نه
59 در علم النفس کلیّهي جنبش و اعمال و کارهاي حیاتی انسان بسه - خود فهمیدهاند و نه قابل فهم خردمندان است. -قرآن- 29
اوّل کارهاي حیاتی غیر ارادي مانند تنفّس و تغذیه و امثال آن. دوّم: اوّل کارهاي حیاتی غیر ارادي :«87» طبقه تقسیم شده است
102 اعمال عاطفی مانند احساسات و خواستهها و انزجارها و آزردگیها که - مانند تنفّس و تغذیه و امثال آن. دوّم: -پاورقی- 100
مجموعهي آنرا حیات عاطفی و منطق عاطفی مینامند. سوّم: اعمال و جنبشهاي عقلی مانند فکر و اختراع و صنعت که آنها حیات
عقلی و منطق عقلی هم مینامند. علماي علم الاجتماع میگویند: جنبشهاي عقلی بتازگی در تاریخ عالم ظهور کرده است در
صورتی که اعمال عاطفی و استدلالهاي مولود از آن از ادوار [ صفحه 260 ] ما قبل تاریخ و معرفت الارض راهنماي موجودات
صفحه 146 از 298
روشن میشود که اینکه مردم جاهل را معرّفی میکند که قضاوت و « إِذا قِیلَ لَهُم الخ » زنده بوده است. با تأمّل در آیت 170
استدلال آنها شبیه بانسان ما قبل تاریخ است زیرا بجاي بکار بردن منطق عقلی و فکر و استدلال و دقّت در شخصیّت پیغمبر و قرآن
گفتار و کردار پدر و مادر خود را مقیاس کار خود قرار داده و میگویند: چون آنها چنین کار میکردند ما پیرو آنها هستیم خیلی
شبیه است عقیده آن مردم باین حکایت که مردي را برسم قدیم در خزانهي حمّام دیدند که میگفت: غسل حیض میکنم واجب
قربۀ الی اللّه و زیر آب میرفت. از او پرسیدند اینکه چه کاري است و براي چه! گفت: تا بچه بودم با مادرم که بحمّام میآمدم او
115- چنین میکرد و از آن روزگار تا کنون بحمّام میآیم اینکه وظیفه را انجام میدهم. -قرآن- 95
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 171
147 معنی لغات: - وَ مَثَل الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَل الَّذِي یَنعِق بِما لا یَسمَع إِلاّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکم عُمی فَهُم لا یَعقِلُونَ [ 171 ] -قرآن- 1
از مصدر نعق بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی فریاد زدن بر گوسفند مثل هخ هخ و کس کس و فریاد کردن کلاغ و آواز «ُ یَنعِق »
-23- جمع اعمی بمعنی کور. -قرآن- 13 «ٌ عُمی » . جمع ابکم بمعنی گنگ و لال «ٌ بُکم » . جمع اصم بمعنی کر « صُمٌّ » . کردن مؤذّن
238 شأن نزول: فخر: چون در آیات سابق گفتگوي با کافران نقل شده است که - 198 -قرآن- 230 - 167 -قرآن- 190 - قرآن- 159
آنها از قبول اسلام خودداري میکردند ببهانهي پیروي از روش پدران خود اینکه آیه براي توصیف آنجور مردم است. [ صفحه
261 ] ترجمه: 171 داستان پیغمبر و کافران داستان شبان است و آهنگ او که گوسفندانش جز که در پی او میروند چیزي نمیشنوند
[در نتیجه اینکه حیوان صفتان] کر هستند [چون حرف بگوششان نمیرود] و گنگ هستند [چون گفتار حق را تنها بزبان میآورند و
نمیپذیرند] و کور هستند [که راه راست و راهنمائی پیغمبر را نمیبینند]: پس ایشان مردمی بیخرد هستند. سخن مفسّرین: کشف
نوشته: صفت آن کسی که کافر را پند دهد و بر دین حق خواند همچون صفت آن شبان است که بانگ بر گوسفند میزند گوسفند
از آن بانگ شبان چه فهم کند و چه منفعت گیرد! وجهی دیگر گفتهاند در معنی آیت: مثل کافران که بت را میخوانند و آن را
میپرستند همچون شبان است که گوسپند را میخواند، گوسپند چه داند و چه در یابد که شبان چه میگوید و از آن خواندن با
شبان چیست جز رنجی و عنائی! همین است مثل کافر که بت را میخواند چون بت نشنود و در نیابد، در دست وي جز عنائی و
بلائی چیست!. فخر: یکی از معانی آیه اینکه است: داستان کسانی که بواسطهي تقلید پدر و و مادر کافر شدهاند داستان شبانیست
« لا یَعقِلُونَ » که با گوسفندان سخن میگوید همانطور که کلام با حیوان بیفائده است تقلید اینها از پیشینیان بینتیجه است و جملهي
271 چه در نهاد آنها عقل - در دنبالهي توصیف بکر و کور و گنگ براي نتیجهي اینگونه احوال و اوصاف است چون: -قرآن- 255
هست ولی از استفاده بعقل خود عاجز هستند. زیرا وسیلهي بکار بردن عقل احساسات ظاهري است که فاقد آن هستند و گفتهاند:
همینگونه مثل در انجیل متی باب سیزدهم جملهي سیزدهم مینویسد: از اینجهت با اینها بمثل سخن «88»« من فقد حسّا فقد علما »
که نگرانند و نمیبینند و شنوا هستند و نمیشنوند و نمیفهمندهمینگونه مثل در انجیل متی باب سیزدهم جملهي » میگوئیم
که نگرانند و نمیبینند و شنوا هستند و نمیشنوند و نمیفهمند - » سیزدهم مینویسد: از اینجهت با اینها بمثل سخن میگوئیم
189 [ صفحه 262 ] و در حق ایشان نبوّت اشعیا تمام میشود که میگوید: بسمع خواهید شنید و نخواهید فهمید و نظر - پاورقی- 187
« الست » کرده خواهید نگریست و نخواهید دید زیرا قلب اینکه قوم سنگین شده است تا آخر. روح البیان: نقل از تأویلات نجمیّه روز
که خداوند از بنی آدم پیمان بر خداوندي خود میگرفت روح مردم را بر چهار صف قرار داد در صف اوّل روح پیغمبرها بود که
بآنها مستقیم وحی میشد: صف دوّم روح اولیا و دوستان خدا بود که از پشت پردهي روح انبیا بآنها خطاب میشد و دستهي سوّم:
روح مؤمنین بود که از پس پردهي صفهاي انبیاء و اولیاء با آنها سخن گفته شد و همین است که آنها ایمان بغیب دارند. صف
یَنعِقُ » چهارم: کفّار بودند که از پس سه پرده و سه صف جز آواز صداي گفتگو چیزي نمیشنیدند مشمول اینکه توصیف شدند که
صفحه 147 از 298
625 سخن ما: شگفت داستانی است و سخت سرزنشی. مردمی که آیات قرآن را میشنوند و تأثیر - قرآن- 598 - .«ُ بِما لا یَسمَع
عجیب آن را در دلها میبینند و دلباختگی مردم به پیغمبر در جلو چشمشان نمودار است و تحوّلی که در فکر و گفتار و کردار
دیگران پیدا شده است همیشه برايشان نمایان است باز میگویند: ما پیرو پیشینیان خود هستیم و با تو سر و کار نداریم: اینجا است
کوري باطن را «90» هس هخ، چیز دیگر از سخن آدمی نمییابند. مثنوي «89» که باید چنین مردمی را معرّفی کرد بحیوان که جز
484 کور را پرهیز نبود از قذر - 429 -پاورقی- 482 - بپلیدي تشبیه کرده است:کوري باطن را بپلیدي تشبیه کرده است: -پاورقی- 427
||چشم باشد اصل پرهیز و حذر کور ظاهر در نجاست ظاهر است || کور باطن در نجاسات سرّ است اینکه نجاست ظاهر از آبی
[ رود || وان نجاست باطن، افزون میشود. [ صفحه 263
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 172 تا 173
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبات ما رَزَقناکُم وَ اشکُرُوا لِلّه إِن کُنتُم إِیّاه تَعبُدُونَ [ 172 ] إِنَّما حَرَّمَ عَلَیکُم المَیتَۀَ وَ الدَّمَ وَ لَحمَ الخِنزِیرِ
مردار. « المَیتَۀَ » : 334 معنی لغات - وَ ما أُهِل بِه لِغَیرِ اللّه فَمَن اضطُرَّ غَیرَ باغ وَ لا عادٍ فَلا إِثمَ عَلَیه إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 173 ] -قرآن- 1
از مصدر اهلال بمعنی آواز بلند کردن نوزاد بهنگام ولادت و مردم چون ماه را بینند و شخص هنگام کشتن حیوان. -قرآن- «َّ أُهِل »
42 ترجمه: 172 اي کسانی که مؤمن شدید اگر خدا پرستید از آن خوردنیهاي پاکیزه که روزي شما کردهایم - -24-13 قرآن- 32
بخورید و شکر خدا کنید 173 و البتّه او بر شما حرام کرده است مردار و خون و گوشت خوك و آن حیوان که بجز با نام خدا
سرش بریدهاند پس اگر کسی ناچار شد و نافرمان و ستمگر نبود گناهی نکرده است [که باینها جلو گرسنگی بگیرد] چه همانا
خداوند آمرزنده است و مهربان. سخن مفسّرین: کُلُوا مِن طَیِّبات-ِ 172 طبري: چون اعراب معتقد بودند که خوردن بعضی چیزها
: 22 وَ اشکُرُوا لِلّه-ِ 172 - حرام است در اینکه آیه نهی از آن اعتقاد میکند و در آیات بعد چیزهاي حرام را معیّن میکند. -قرآن- 1
19 [ صفحه 264 ] فخر: شکر کنید یعنی معتقد باشید که خداوند سزاوار تعظیم است و اینکه عقیده را بر زبان و یا بدیگر - -قرآن- 1
اعضاي بدن اظهار کنید. کشف الاسرار نوشته است: میگوید بیدار باشید اي مردمان، چیزیکه خورید حلال خورید و پاك و گرد
خیانت و محرمات مگردید تا از وساوس شیطان و هواجس نفس برهید و گفت و کرد شما پاك شود و دل روشن. مصطفی گفت:
هر آفت کی در راه دین است و هر فتنه که خاست از دوستی دنیا خاست. و اینکه دوستی دنیا از حرام خوردن پدید آید پس هر
کس پرهیزگار شود و در محرّمات بر خود ببندد اینکه دوستی دنیا از دل وي بکاهد و گفتار و کردار وي پاك شود. إِنَّما حَرَّمَ
37 ما أُهِل بِه لِغَیرِ اللّه-ِ 9173 طبري: اعراب - با تشدید یا نیز خوانده شده است. -قرآن- 1 « میتۀ » عَلَیکُم المَیتَۀَ- 173 مجمع: کلمهي
مینامیدند و بتدریج « اهلال » و اینکه را « باسم اللّات و العزّي » : براي کشتن حیوان آواز بنام خدایان خود بلند میکردند و میگفتند
مینامیدند. از اینکه جهت میگویند: اینکه آیه «91»« مهل » هر کس حیوانی میکشت اگر نامی هم بر زبان نمیآورد باز هم او را
براي تعیین حرمت گوشت حیوانی است که نام خدا برده نشود اگرچه در هنگام سر بریدن هیچ نامی نبرند.مینامیدند. از اینکه جهت
میگویند: اینکه آیه براي تعیین حرمت گوشت حیوانی است که نام خدا برده نشود اگرچه در هنگام سر بریدن هیچ نامی نبرند. -
290 تفسیر سیّد احمد خان هندي: مشرکین عرب مثل هندوهاي امروز رسم شان بود که گلوي حیوان را - 36 -پاورقی- 288 - قرآن- 1
که خدا و ربّ النوع آنها است سر « دیبی » با نام بتها و خدایان خود میبریدند و اکنون در هندوستان هندوها گوسفند را بدون یاد نام
کشته شود حرام و نجس میدانند. طنطاوي: از علی [ع] نقل است که فرمود: اگر شنیدید « دیبی » نمیبرند و اگر حیوانی بدون نامبردن
یهودي یا مسیحی اسم [ صفحه 265 ] غیر خدا بزبان آورد و حیوانی را کشت از آن گوشت نخورید و اگر از آنها چیزي نشنیدید
بخورید. فَمَن اضطُرَّ غَیرَ باغ وَ لا عادٍ- 173 طبري: از مفسّرین اوّل نقل است مقصود از دو کلمهي باغ و عاد شخص یاغی و سرکش
نسبت بامام و پیشوا است و هم آنکه راهزن است که اینطور شخص اگر گرسنه شد مردار بر او حرام است و همچنین در تشنگی
صفحه 148 از 298
بعضی قاریها نون را مضموم تلفّظ کردهاند و ابو جعفر طاء را « فَمَن اضطُرَّ » 38 مجمع: در جملهي - شراب بر او حرام است. -قرآن- 1
قرائت کرده است و از اینکه آیه استفاده میشود که هیچگونه تصرّفی در میته و مردار جایز « و من اضطرّ » هم مکسور خوانده است
37 إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم-ٌ 173 روح البیان: غفور و غفّار کسی است که نیکو را بنمایاند و زشت را - نیست مگر در ناچاري. -قرآن- 20
بپوشاند و بهرهي انسان از اینکه صفت خداوند آن است که آنچه از کار خودش میخواهد پوشیده بماند او هم کار دیگران را
31 کشف نوشته: - بپوشاند و پیغمبر ص فرمود: آنکه زشتی مؤمنی را بپوشاند خدا در قیامت زشتی او را خواهد پوشاند. -قرآن- 1
قومی گفتند: اینکه آیت دلیل است که بعضی محرّمات چون خمر و مانند آن اگر بر سبیل مداوات در حال ضرورت که هیچ چیز
بجاي آن نایستد و بیم فوت روح باشد اگر در آن حال بحکم اطباء بجاي دارو استعمال کنند روا باشد. طبري: مقصود از غفور
رحیم آن است که اگر پس از اسلام از محرّمات دینی خودداري کردید و فرمان بردید آنچه قبل از اسلام تقصیري کردهاید و پیرو
شیطان بودهاید خدا میآمرزد. تفسیر صافی: از امام صادق [ع] نقل است: اگر کسی در بیچارگی محتاج شد که از اینکه چیزهاي
حرام شده بخورد و خودداري کرد و نخورد و مرد او کافر است. [ صفحه 266 ] محمّد عبده: مردم وقتی میتوانند در اینکه آیه
درست قضاوت کنند که بتاریخ ملل زمان ظهور اسلام آشنا باشند. چون عدّهاي از اعراب چیزهائی را بر خود حرام کرده بودند و در
مذهب مجعول مسیحیهاي آن روز خودداري از بهرههاي زندگی وسیلهي نجات معرّفی شده بود که خداوند وقتی از انسان راضی
است و روحش تقویت میشود که بدن را آزار دهد و از تمام بهرهها خود را محروم کند و اینکه احکام نسبت بمردم مختلف بود:
قسمتی مخصوص روحانیین بود مانند بعضی روزههاي مفصّل و دشوار و بر بعضی گوشت و چربی حرام بود و ماهی حلال بود و باز
بعضی از خوردن ماهی و شیر و تخم مرغ محروم بودند. تمام اینکه احکام بوسیلهي پیشوایان جاهل پیدا شده بود که در تورات و
انجیل نشانهاي از آن نبوده است و اینکه دستورها را از بتپرستهاي قدیم بارث برده بودند که آنها معتقد بودند آسایش روح در
آزار بدن و محرومیّت از زندگی است و چون حضرت مسیح و پیروانش مردم را از هواپرستی جلوگیر بودند و بپارسائی وادار
میکردند بتدریج آن حقایق بصورت اینکه خرافات نمودار شد. اینکه است که دین اسلام از آن سختگیریها جلوگیري کرد و حدود
در آخر آیه بکمال بلاغت است چون میفهماند: اگر کسی « غفور و رحیم » خوردن و آشامیدن انسان را معیّن کرد. و دو کلمهي
ناچار شد و باین حرام شدهها دست برد ولی از اندازهي رخصت بیشتر شد چون نتوانست آن را تشخیص دهد، چنین کس را خدا
میآمرزد. سخن ما: ممکن است از نظر زندگی امروز گفته شود: در اینکه دو آیه مطلب مفیدي نیست جز حرام کردن گوشت خوك
که بر خلاف میل و عمل ملل متمدّن جهان است. جواب اینکه است: چنانکه از تفسیر عبده نقل کردیم قرآن از نظر تربیت عموم
بایستی مردم آن روز را متوجه میکرد که اینکه عقیده و رسم پیشوایان مسیحی غلط است و باید آدمی از چیزهاي خوب زندگی
استفاده کند و همان دستور قرآن براي مسیحیها راهنما شد که خود را از قید اسارت سخت کلیسیاهاي کاتولیک رها کردند و آن
فشارها و احکام خرافی کشیشها را از دوش مردم برداشتند پس آیه 172 براي افراد متفکّر که علاقه بدین [ صفحه 267 ] و
دستورهاي پیغمبران داشتند وسیلهي دقّت و فکر در دستورهاي دینی بود که آنچه علماي آن روز مسیحیّت میگفتند قابل قبول است
یا نه! 2- براي جلوگیري از خوردن خون و مردار دستور سخت لازم بود چون بایستی دید در چه موقعی اینکه حکم صادر شده
است! آن روز را نمیتوان با اینکه دوره سنجید چه بآن دوران طبایع مردم از اینجور چیزها منزجر نبود عربی که پشم شتر را در خون
فرو میبرد و خشک میکرد و غذاي خود مینمود باید باو بگویند: فکر خود را بکار ببر و از آنچه در اینکه زمین آفریده شده و لذیذ
است بهره بردار و بجاي خوردن خون و مردار با قدري کار و کوشش از چیزهاي پاکیزه و پسند، خوراك خود را تهیه کن. و
حرمت گوشت خوك ممکن است از نظر تولید میکروب در معده باشد که جلوگیري از خوردن آن لازم بود و با صرف نظر از
اینکه احتمالها میگوئیم: لهي وحی و پیغمبر غیر از مطالب مادّي و زندگی روزانهاي است که بشر با فکر خود معیّن میکند و ما
نمیتوانیم تمام آن مطالب را با فکر و عمل خود بسنجیم. البتّه پیغمبر براي راهنمائی انسان است بکمالات مادي و معنوي و عالم
صفحه 149 از 298
دیگر. پس آنچه مربوط بقسمت اوّل است ما میتوانیم در اطرافش چیزي بیندیشیم ولی نسبت ببقیّه همان وظیفهي مخصوص باو است
جلوگیري شده است از خوردن آنچه نام خدا در هنگام کشتن بزبان نیاید، البته در برابر عربی «ِ ما أُهِل بِه لِغَیرِ اللّه » و بس. 3- جملهي
که چون حیوان را میکشت با شوق تمام آواز بنام بتها بلند میکرد و باندازهاي اینکه رسم همگانی بود که هر کس حیوانی
مینامیدند اگرچه چیزي نمیگفت پس در اینکه صورت لازم بود که از اینکه عمل زشت جلوگیري شود «92»« مهل » میکشت او را
بعلاوه یاد خدا و نام او بردن در هنگام کار، خود نشانهي دلبستگی بآفریدگار یکتا است و توجّه آدمی باو در همه احوال.مینامیدند
اگرچه چیزي نمیگفت پس در اینکه صورت لازم بود که از اینکه عمل زشت جلوگیري شود بعلاوه یاد خدا و نام او بردن در
] 722- 452 -پاورقی- 720 - هنگام کار، خود نشانهي دلبستگی بآفریدگار یکتا است و توجّه آدمی باو در همه احوال. -قرآن- 417
[ صفحه 268
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 174 تا 176
إِن الَّذِینَ یَکتُمُونَ ما أَنزَلَ اللّه مِنَ الکِتاب وَ یَشتَرُونَ بِه ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ ما یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم إِلاَّ النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُم اللّه یَومَ القِیامَۀِ وَ
لا یُزَکِّیهِم وَ لَهُم عَذاب أَلِیم [ 174 ] أُولئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالهُدي وَ العَذابَ بِالمَغفِرَةِ فَما أَصبَرَهُم عَلَی النّارِ [ 175 ] ذلِکَ بِأَنَّ
دشمنی و دو -«ٍ شِقاق » : 507 معنی لغات - اللّهَ نَزَّلَ الکِتابَ بِالحَق وَ إِن الَّذِینَ اختَلَفُوا فِی الکِتاب لَفِی شِقاق بَعِیدٍ [ 176 ] -قرآن- 1
22 شأن نزول: مفسّرین نوشتهاند: یهود مثل کعب بن اشرف و مالک بن ضیف و حیی بن - دستگی بر خلاف یکدیگر. -قرآن- 13
اخطب و یاسر برادر او براي اینکه از جاه و مقام خود محروم نشوند صفات پیغمبر را که در تورات دیده بودند انکار کردند اینکه
آیات براي نشان دادن فکر و عمل و عاقبت آنها نازل شد. ترجمه: 174 کسانی که میپوشند آن را که خدا بکتاب خود فرستاده است
و آن حقایق را ببهاي اندك میفروشند جز آتشی از آن بشکم نمیکنند و برستاخیز رحمت حق نیابند و خدا از پلیدي پاكشان
نکند و آزاري دردناك دارند. 175 اینگونه مردمند که هدایت را بگمراهی فروختهاند و آمرزش را بآزار. پس چگونه شکیباي
ماندن بآتش باشند با اینکه خداوند کتاب آسمانی استوار و بحق فرستاد! پس البتّه آنها [ صفحه 269 ] که در اینکه نامهي خداوندي
ناسازگار شدند در ستیزهاي بوند که بسی دور ز حق باشد. سخن مفسّرین: ما یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم إِلَّا النّارَ- 174 طبري: یعنی آنچه از
46- اینکه راه بدست میآورند درون شکمشان نمیشود مگر که آنها را بآتش برد و بهرهشان از آن سرمایه، دوزخ باشد. -قرآن- 1
نیشابوري: یعنی بجهان دیگر خوراكشان آتش است که سزاي کارهاي اینکه روزگار آنها است وَ لا یُکَلِّمُهُم اللّه-ُ 174 طبري:
یعنی سخنی که بدرد آنها بخورد نمیشنوند چنانکه در آیت دیگر سخن گفتن در آن عالم با اینکه مردم را باین جور گفته است:
127 وَ لا یُزَکِّیهِم- 174 مجمع: 1- یعنی پلیدي کارشان هرگز پاك نمیشود 2- تمجید و - سگ شوید و سخن نگوئید. -قرآن- 99
18 وَ لَهُم عَذاب أَلِیم-ٌ 174 فخر: در جمله اوّل - تحسینشان نمیکنند. 3- کارهاشان بمانند کار پاکان پذیرفته نمیشود. -قرآن- 1
اهانت است و جملهي سوّم آزار و چون اهانت دشوارتر است جلوتر ذکر شده است، و آیه دلیل است بر حرمت کتمان و پوشیدن
26 أُولئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالهُدي- 175 فخر: چون خود میدانستند که گفتار پیغمبر حق است و - مطالب علمی. -قرآن- 1
اقرار بحق و اظهار حق بالاترین کارهاي نیک است و پوشاندن حق و خودداري از راستی و اغفال مردم بزر- گترین گناهان است
52 [ صفحه 270 ] و دادهاند راه راست و آمرزش و - پس خود اقدام بمعاملهاي کردهاند که خریدهاند گمراهی و آزار را -قرآن- 1
پاداش آخرت را. فَما أَصبَرَهُم عَلَی النّارِ- 175 سیّد بحرانی در تفسیر برهان از عبد اللّه بن مسکان از حضرت صادق ع: نقل است که
31 الفتوح نوشته است: بعضی - فرمود: یعنی اینکه یهودیها چه قدر اصرار دارند بر کاري که میدانند نتیجهاش آتش است. -قرآن- 1
فرّاء گفت: اینکه طرز سخن بروش سخن گفتن اهل یمن است. « ما اجرئهم علی عمل اهل النّار » از مفسّران گفتند: معنی آن است که
ما اجرأك » : آنگه گفت از [کسائی] شنیدم که گفت: نزد قاضی یمن بودم و او یکی را سوگند عرضه میکرد و خصم او میگفت
صفحه 150 از 298
آن است که ما استفهام است یعنی چیست که ایشان را چنین صابر « ما » و نیز ابو الفتوح نوشته است: قولی دیگر در «93»« علی اللّه
آن « ما » بکرده است بر آتش دوزخ! و معنی همان باشد که ایشان دل بر اینکه نهادهاند.و نیز ابو الفتوح نوشته است: قولی دیگر در
است که ما استفهام است یعنی چیست که ایشان را چنین صابر بکرده است بر آتش دوزخ! و معنی همان باشد که ایشان دل بر اینکه
327 ذلِکَ بِأَن اللّهَ نَزَّلَ الکِتابَ بِالحَق-ِّ 175 طبري: یعنی معاملهي علماي یهود که ببهاي کم حکم خدا را - نهادهاند. -پاورقی- 325
فروختند و در آخرت بعذاب دردناك گرفتار هستند و آمرزش را بآتش جهنّم فروختهاند و مورد تکلم و تطهیر از جانب خدا
نخواهند بود همهي اینکه بدبختیها بواسطهي آن است که کتاب خداوند بحق و راستی نازل شده است ولی آنها مخالف شدند و
53 وَ إِن الَّذِینَ اختَلَفُوا فِی الکِتاب-ِ 175 فخر: شاید که اختلاف آنها در کتاب آسمانی یکی آن بوده است که در - کافر. -قرآن- 1
تورات با یکدیگر اختلاف داشتهاند که مسیحیها میگفتهاند در تورات مسیح توصیف شده است و خبر پیغمبري او هست. یهود
46 [ صفحه 271 ] دیگر آنکه آنها در آنچه نشانهي پیغمبري - میگفتند در تورات از مسیح بدگوئی شده است. احتمال -قرآن- 1
حضرت رسول بود اختلاف کردند. و احتمال دیگر آنکه اختلاف کردند در قبول کتابهاي آسمانی: عدّهاي تورات را قبول کردند و
انجیل را منکر شدند. و عدّهاي انجیل را قبول کردند و قرآن را منکر شدند. لَفِی شِقاق بَعِیدٍ- 175 فخر: یعنی اینکه یهود و نصاري
که در معانی تورات و انجیل با یکدیگر اختلاف دارند براي دشمنی با تو اي پیغمبر میان خودشان نیز اختلاف و دشمنی است. پس
22 سخن ما: 1- امروزه تربیت را چنین تعریف - باتّحاد آنها بر دشمنی با تو اعتنا مکن که هرگز نمیتوانند متّفق شوند. -قرآن- 1
میکنند: شخص عالم و متخ ّ صص، نسل جوان و نارس را جوري تربیت کند که آماده شود براي زندگی مناسب با احتیاجات در
محیط شخصی و در اجتماع از جهت مادّي و معنوي. با اینکه تعریف اگر عدّهاي پیشوا و رهبر که در دوران یک تحوّل فکري و
اخلاقی و اجتماعی مانع میشوند از شرکت مردم در اینکه پیشرفت که دیگران از جان و دل آن را میپذیرند و جامعهي آن روز از
دور و نزدیک بآن مینگرد و بجاي اینکه پیروان خود را راهنمائی کنند و حقایق را براي آنها روشن کنند، با دروغ و تزویر آنها را
از ترقّی و تکامل و همقدمی با دیگران باز میدارند و از ترس محرومیّت از سود ناچیز پا بر روي وجدان و وظیفهي خود میگذارند
بدیهی است که در باطن اینها آتشی است از جهل و حرص و حسد که خود در آن میسوزند و دیگران را میسوزانند. پس آتش
میخورند و براي همیشه خود را آماده سوختن کردهاند. هرگز رحمت و طهارت براي آنها نخواهد بود که هم فهمیده و دانسته
بگمراهی مانده اند و هم موجب گمراهی و جلوگیري از تربیت و تکامل دیگران شدهاند. بگفتهي نظامی: از آن افسانههاي خام
لَفِی شِقاقٍ » [ گفتن || سخن چون مرغ بیهنگام گفتن از آن شوخی و نادانی نمودن || خجل گشتن پشیمانی نمودن [ صفحه 272
62 جان حیوانی - 21 -پاورقی- 60 - چنین نشان داده است:چنین نشان داده است: -قرآن- 6 «94» ناسازگاري منافقین را مثنوي « الخ
ندارد اتّحاد || تو مجو اینکه اتحاد از جان باد گر خورد اینکه، نان نگردد سیر آن || ور کشد بار اینکه نگردد آن گران جان
گرگان و سگان از هم جداست || متّحد جانهاي شیران خدا است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 177
لَیسَ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَلَ المَشرِق وَ المَغرِب وَ لکِن البِرَّ مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ المَلائِکَۀِ وَ الکِتاب وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی المالَ
عَلی حُبِّه ذَوِي القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِینَ وَ ابنَ السَّبِیل وَ السّائِلِینَ وَ فِی الرِّقاب وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ المُوفُونَ بِعَهدِهِم إِذا
531 معنی لغات: - عاهَدُوا وَ الصّابِرِینَ فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِینَ البَأس أُولئِکَ الَّذِینَ صَ دَقُوا وَ أُولئِکَ هُم المُتَّقُونَ [ 177 ] -قرآن- 1
از « المُوفُونَ » . جمع رقبه کردن و غلام زر خرید «ِ الرِّقاب » . در راه مانده «ِ ابنَ السَّبِیل » . خویشان « ذَوِي القُربی » سو، جانب طرف « قِبَلَ »
- 22 -قرآن- 38 - سختی و ناداري -قرآن- 13 « الضَّرّاءِ » . بدحالی و گرفتاري « البَأساءِ » مصدر ایفاء بر وزن افعال بمعنی وفا کنندگان
121 [ صفحه - 53 -قرآن- 98 - 261 -قرآن- 21 - 228 -قرآن- 249 - 163 -قرآن- 217 - 115 -قرآن- 150 - 84 -قرآن- 103 - -55 قرآن- 65
صفحه 151 از 298
و همزهي « لا » بمعنی هست الف « ایس » بمعنی نه و « لا » بمعنی انکار است و مرکّب است از کلمهي « لیس » 274 ] م فخر: کلمهي
ائتنی به من حیث ایس » : ساقط شده است و باین صورت در آمده است. از خلیل بن احمد نقل کرده است که عرب میگوید « أیس »
قال «96»» مهربانی است و نیکوکاري و راستی و خوشخوئی « بر » 285 کشف الاسرار نوشته است: معنی - پاورقی- 283 - .«95»« و لیس
اینجا ایمان و تقوي است و اینکه آیه خود عین « برّ » و گفتهاند که « النّبی صلّی اللّه علیه و آله البرّ شیء هیّن: وجه طلق و کلام لیّن
دلیل است که همه اشارت است بایمان و تقوي، و نیز در آن نوشته است: آشنائی صفت مزد و راست و دوست داري صفت عارف:
که در آیه برشمردیم بیاورد: آنگه گوید: آه اگر باد بر آن جهد یا از آن چیزي بکاهد که آنگه از مزد « برّ » مزدور همه ابواب
بازمانم. و عارف آن همه بشرط خویش بتمامی بگذارد آنگه گوید: آه اگر از آن ذرّهاي بماند که آنگه از منزلت باز مانم. -
91 بهر چه از راه باز افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان || بهر چه از دوست و امانی چه زشت آن نقش و چه زیبا - پاورقی- 89
مزدور گوید: نماز من، روزهي من، زکات من، و صبر من در بلاها، و وفاء من در عهدها. و عارف گوید بزبان تذلّل: من که باشم
که بتن رخت وفاي تو کشم || دیده حمال کنم بار جفاي تو کشم! بوي جان آیدم از لب که حدیث تو کنم || شاخ عزّ رویدم از
دل که بلاء تو کشم وَ آتَی المالَ عَلی حُبِّه-ِ 176 طبري: از إبن مسعود و دیگران نقل است مقصود از علی حبّه اینکه است که آدمی
با علاقه بمال و کمال بخل و آرزوي زندگی و ترس فقر از سرمایهي خود ببخشد، و حدیث است که فاطمه دختر قیس به پیغمبر
32 [ صفحه 275 ] آن را میان خویشانت بخش کن. ابو الفتوح: از - عرض کرد: هفتاد مثقال طلا دارم، آن حضرت فرمود -قرآن- 1
ابو درداء روایت است: پیغمبر ص فرمود: داستان آنکه هنگام مرگ احسان و بخشش میکند و دل از مال خود برمیدارد داستان آن
کسی است که پس از سیر شدن بازماندهي خود را به بخشد. ذَوِي القُربی- 167 کشف: پیغمبر ص فرموده است: صدقه و احسان
15 وَ الیَتامی- 176 امام فخر: بعضی گفتهاند: مقصود از کلمهي - بخویشاوندان موجب دو نیکی است صلهي رحم و صدقه. -قرآن- 1
یتامی بچههاي صغیر نابالغ پدر مرده هستند که آنچه بخواهند بآنها دهند باید بسرپرستشان بدهند که براي آنها خرج کنند. و اگر
12 المَساکِینَ- 176 ابو - یتیم ممیز باشد که منافع خود را تشخیص بدهد خوردنی و پوشیدنی را میتوان بخودش داد. -قرآن- 1
الفتوح: از پیغمبر روایت کردهاند که فرمود: درویشهاي دورهگرد و آنهائی که یک لقمه و دو لقمه از مردم میگیرند مسکین
- نیستند. مسکین آنهائی هستند که از مردم چیزي مطالبه نمیکنند و آنچه دارند باندازهي کافی براي مخارجشان نیست. -قرآن- 1
12 وَ ابنَ السَّبِیل-ِ 176 مجمع: از امام باقر [ع] نقل شده است یعنی: در راه ماندهاي که دسترس باموال خود ندارد. مجاهد گفته
16- 20 وَ السّائِلِینَ- 167 -قرآن- 1 - است: مقصود مسافر است. قتاده گفته است: إبن السبیل مهمانی است که از راه میرسد. -قرآن- 1
مطالبه میکند. روایت شده است که پیغمبر ص فرمود: گدا «97» [ صفحه 276 ] ابو الفتوح: مقصود درویشی است که از مردم چیزي
را حقّی است اگرچه سوار اسب باشد. و نیز فرموده است: اگر گداها دروغ نمیگفتند هر کس آنها را محروم کند خودش محروم و
بیتوفیق میشود. عربی بحضور علی [ع] آمد تا از آن حضرت چیزي بخواهد فرمود خط مینویسی! عرض کرد: بلی فرمود حاجت
خود را بر زمین بنویس تا خواري خواهش را در روي تو نه بینم.مطالبه میکند. روایت شده است که پیغمبر ص فرمود: گدا را حقّی
است اگرچه سوار اسب باشد. و نیز فرموده است: اگر گداها دروغ نمیگفتند هر کس آنها را محروم کند خودش محروم و بیتوفیق
میشود. عربی بحضور علی [ع] آمد تا از آن حضرت چیزي بخواهد فرمود خط مینویسی! عرض کرد: بلی فرمود حاجت خود را بر
61 وَ فِی الرِّقاب-ِ 176 ابو الفتوح: از سعید بن جبیر و قتاده نقل - زمین بنویس تا خواري خواهش را در روي تو نه بینم. -پاورقی- 59
کردهاند منظور از اینکه کلمه خریدن و آزاد کردن غلامهائی است که در فشار و آزار باشند. و اینکه چند مصرف مالی که گفته
شده است باتّفاق فقها و مفسرین مقصود صدقهي مستحبّه است و اینها غیر از زکات واجب است. و حدیثی از پیغمبر است که فرمود:
آنهائیکه شتر دارند علاوه بر زکات واجب وظائفی اخلاقی بعهدهي آنها است چون آن وظائف را پرسیدند فرمود: اگر کسی براي
آبستن کردن شترش محتاج بود شتر نر خود را در اختیار او بگذارید و بعاریت براي سواري بدهید و از شیر شتران بفقرا بهرهاي
صفحه 152 از 298
18 وَ المُوفُونَ بِعَهدِهِم- 176 مجمع: مقصود از عهد کلیّهي پیمانها و قراردادهاي مردم است با خدا و پیغمبر در - برسانید. -قرآن- 1
26 بیان السعاده: در جملههاي پیش بصورت - انجام وظائف دین و نیز کلیّهي پیمانها و قراردادهاي مردم با یکدیگر است. -قرآن- 1
« المُوفُونَ بِعَهدِهِم » و در اینکه جمله بصورت جملهي اسمیّه گفته شده است « اقام » « آتی » « آمن » جملهي فعلیّه گفته شده است مثل
191 [ صفحه 277 ] است که بموقع مقتضی - براي آنکه: ایمان و نماز و دادن مال بایستی تکرار شود، پس آنها کارهائی -قرآن- 166
تجدید و حادث میشود ولی وفاي به پیمان یک حالت دائمی است که باید انسان همیشه بر عهد و پیمان خود ثابت قدم باشد. وَ
منصوب « الصّابِرِینَ » الصّابِرِینَ- 176 مجمع: ارتباط اینکه کلمه را با سابق که موجب تلفّظ با نصب شده است چنین گفتهاند که
که در اوّل آیه است و جمله اینطور معنی « مَن » بمدح است و عامل نصب آن فعل مقدّر است و جمله صفت است براي کلمهي
و اقصد بما قلت و ما وصفت الصّابرین فی » الی آخر «ِ لکِن البِرَّ مَن آمَنَ بِاللّه ... وَ بِالیَوم الآخِرِ ... وَ آتَی المالَ عَلی حُبِّه » : میشود
و اینکه جور جملهي منصوب بمدح و نیز منصوب بذم در زبان عرب زیاد استعمال میشود و در قرآن هم نظیر دارد مثل « البأساء
منصوب بذم است براي کافران در جملهي پیش. و متخصّصین علم بلاغت گفتهاند: اگر « مَلعُونِینَ » که کلمهي « مَلعُونِینَ أَینَما ثُقِفُوا »
چند کلمه پی در پی صفت براي کلمهاي آورده شود اعراب یکی از آن صفتها را عوض میکنند از اینکه جهت صابرین منصوب
618 -قرآن- - 396 -قرآن- 587 - 333 -قرآن- 364 - 237 -قرآن- 295 - 142 -قرآن- 231 - 16 -قرآن- 127 - تلفّظ شده است. -قرآن- 1
جنگ است و « بأس » بیماري و درد است و « ضراء » ناداري است و « بأساء » : 646-632 فِی البَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِینَ البَأس-ِ 176 مجمع
آن کسان هستند که خود را در پناه تقوي از عذاب « متقون » 47 أُولئِکَ هُم المُتَّقُونَ- 176 ابو الفتوح: مقصود از - کشتار. -قرآن- 1
29 سخن ما: براي جلوگیري از عقاید خرافی - آخرت بواسطهي اینکه کارهاي خوب که توضیح دادیم نگاه میدارند. -قرآن- 1
آنهائی که تمام امتیازات و خوشبختیهاي خود را در خم و راست شدن و سجّاده گستردن و رو بقبله کردن میدانند از اول آیت
بکلمه نفی آغاز کرده است که بطور کلّی اینکه جور چیزها خوب شمرده نمیشود بلکه نیکوئی و نیکوکاري چیز « لَیسَ البِرَّ » 176
201 [ صفحه 278 ] دقّت کنیم میبینیم که اساس و عمدهي نظریّهي تربیتی اسلام - دیگري است چون در جملههاي آن -قرآن- 185
در اینکه آیه گفته شده است. اوّل مسئلهي ایمان است و دلبستگی و کمال علاقه بمقدّسات و بمبادي تکامل بشري که ایمان بخدا
و پیغمبر باشد و بعد عقیده و یقین بروز پاداش که نتیجهي کوششهاي دورهي زندگی است و موجب پیدایش پیغمبرها است و ایمان
بملک که واسطهي میان خدا و پیغمبر است و همان نیرو و معنویت پیغمبر و موجب الهام و وحی است و کتاب آسمانی که واسطهي
میان پیغمبر و مردم است و نشانه و دلیل شخصیّت و اثر باقی او و وسیلهي هدایت مردم است براي همیشه و پس از یادآوري اساس و
پایههاي دین متوجّه کرده است مردم را که کار نیک خوبیهاي اجتماعی است و آنچه مربوط بکارهاي نفسانی است فقط از نماز
نامبرده شده است پس در نتیجه براي راهنمائی مردم کار نیک را بعد از ایمان منحصر کرده است باحسان و گذشت از مال و
مشهور است که بطول رکوع و سجود مردم مغرور نشوید و به «98»[ شکیبائی و وفاي بعهد و پیمان داري. و حدیثی از امام صادق [ع
بقاء اجتماع و کمال نفسانی انسان را «99» بینید در نقل مطالب چه اندازه دقیق و راستگو هستند و امانتشان تا کجا است! مثنوي
بشاخهي درخت و پیمان و عهد آدمی را بتنهي آن تشبیه کرده است:بقاء اجتماع و کمال نفسانی انسان را بشاخهي درخت و پیمان و
1018 چون درخت است آدمی و بیخ عهد || بیخ را - 862 -پاورقی- 1016 - عهد آدمی را بتنهي آن تشبیه کرده است: -پاورقی- 860
تیمار میباید بجهد عهد فاسد، بیخ پوسیده بود || وز ثمار لطف ببریده بود شاخ و برك نخل گرچه سبز بود || چون تبه شد بیخ
سبزي نیست بود ور ندارد برك سبز و بیخ هست || عاقبت بیرون کند صد برك و بست اینکه شعر صائب نیز مناسب است: تیره
[ روزان جهان را بچراغی دریاب || تا پس از مرگ تو را شمع و چراغی باشد [ صفحه 279
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 178 تا 179
صفحه 153 از 298
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُم القِصاص فِی القَتلی الحُرُّ بِالحُرِّ وَ العَبدُ بِالعَبدِ وَ الأُنثی بِالأُنثی فَمَن عُفِیَ لَه مِن أَخِیه شَیءٌ فَاتِّباعٌ
بِالمَعرُوف وَ أَداءٌ إِلَیه بِإِحسان ذلِکَ تَخفِیف مِن رَبِّکُم وَ رَحمَۀٌ فَمَن اعتَدي بَعدَ ذلِکَ فَلَه عَذاب أَلِیم [ 178 ] وَ لَکُم فِی القِصاص حَیاةٌ
«ُ القِصاص » . یعنی بر شما لازم است و موظّف هستید «ُ کُتِبَ عَلَیکُم » : 420 معنی لغات - یا أُولِی الَألباب لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ [ 179 ] -قرآن- 1
پیروي و دنبالگیري « اتباع » 91- 33 -قرآن- 80 - ماده. -قرآن- 13 « انثی » . شخص آزاد « حر » . سزاي جنایت مطابق آنچه جنایت شده
جمع لب بمعنی عقل و « الالباب » . دارندگان و صاحبان « اولی » . پرداختن، انجام دادن بآخر رساندن « اداء » . کار نیک « معروف » . کردن
خرد. شأن نزول: طبري گفتهاند: دو دسته با یکدیگر جنگ کردند و از طرفین عدّهاي زیاد زن و مرد کشته شد و پیغمبر مطابق اینکه
آیه میان آنها اصلاح فرمود. و هم او نقل کرده است که بعضی قبیلههاي مقتدر و پر جمعیت اگر کشتاري میدادند بواسطهي غروري
که داشتند میگفتند در برابر غلامی که از ما کشته شده است از اشراف آنها میکشیم اینکه آیه براي [ صفحه 280 ] تعیین تکلیف و
جلوگیري ازین فکر و عقیده نازل شد. و گفتهاند: دو قبیلهي انصار از یکدیگر کشتاري کرده بودند و چون یکی تواناتر بود
میخواست زیادهروي کند و عدّهاي بیشتر و اشخاص مهمتر قبیلهي طرف را بکشد چون پیغمبر براي اصلاح آنها تشریف برد اینکه
آیه نازل شد و تکلیف آنها و روش اصلاحی را معیّن کرد. ترجمه: 177 اي کسانی که بخدا و پیغمبر گرویدهاید براي کشتگان
قصاص کنید که آزاد را بسزاي آزادي که کشته است بکشید و غلام را بمجازات کشتهي غلام و زن را برابر زنی که کشته است.
پس کسی که از سوي [بازماندگان مقتول که] برادر [دینی] او [هستند] براي او گذشتی شد باید او پی رفتار مردم پسند باشد و
پرداخت دیت بنیکوکاري. اینکه حکم، سبکباري و مهربانی از پروردگار شما است و اگر ازین پس کسی ستم، پیشه کرد آزاري
دردناك براي او است. 178 اي خردمندان در سزاي جنایت کاران زندگیتان بپاي باشد و امید است که پرهیزگار باشید. سخن
مفسّرین: کُتِبَ عَلَیکُم القِصاص-ُ 177 طبري: مقصود از اینکه آیه اینکه است: اگر کسی دیگري را کشت همان قاتل را بکشید و
یعنی در صورتی که بخواهید قصاص بکنید لازم است بر شما قاتل را در برابر قاتل «ُ کُتِبَ عَلَیکُم » بجاي قاتل دیگري را نکشید و
الزام بر قصاص نیست بلکه در صورت اقدام بقصاص لازم است از اینکه حدود معیّن تجاوز « کُتِبَ » بکشید و منظور از کلمهي
320 فخر: عربی یکی از فرزندان اشراف را کشت خویشاوندان قاتل نزد پدر - 188 -قرآن- 311 - 28 -قرآن- 168 - نکنید. -قرآن- 1
مقتول رفتند و گفتند چه میخواهی! گفت: یکی از سه کار را بکنید: یا بچهام را زنده بکنید یا چندان ستاره از آسمان بخانهي من
بریزید که از ستاره پر شود یا همهي قبیله تسلیم شوید که من بکشم باز نمیدانم که تلافی خون پسر من شده است یا نه. و مقصود
از اینکه آیه جلوگیري از اینکه افکار است و الزام بتساوي در قصاص که اگر بخواهید قصاص کنید [ صفحه 281 ] رعایت عدالت و
نداء جان میگوید اي « ها » نداي دل و « ايّ» نداي کالبد است و « یاء » : مساوات لازم است. کشف نوشته: خواجهي انصاري گفته است
همگی بنده اگر طمع داري قدم در کوي دوستی نهی نخست دل از جان بردار و معلومی که داري و از احوال و اعمال، همه در باز
که در شرع دوستی جان بقصاص از تو بستانند و هنوز چیزي درباید. اینکه است شریعت دوستی اگر مرد کاري درآي و اگر نه از
خویشتن دوستی و تر دامنی کاري نرود. از پی مردانگی پاینده ذات آمد چنار || وز پی تر دامنی اندك حیات آمد سمن جان فشان
97 آري عجب کاریست کار دوستی و - فرمت- 95 -» و راه کوب و راد زي و مرد باش || تا شوي باقی چو دامن بر فشانی زین دمن
یا عجب شرعی است شرع دوستی هر کشتهاي را در عالم قصاص است یا دیت بر قاتل واجب و در شرع دوستی هم قصاص است و
هم دیت و هر دو بر مقتول واجب. پیر طریقت گفت: من چه دانستم که بر کشتهي دوستی قصاص است چون بنگریستم اینکه معامله
تو را با خاص است. من چه دانستم که دوستی قیامت محض است و از کشتهي دوستی دیت خواستن فرض، سبحان اللّه اینکه چه
کار است اینکه چه کار! قومی را بسوخت قومی را بکشت نه یک سوخته پشیمان شد و نه یک کشته برگشت. نور چشمم خاك
قدمهاي تو باد || آرام دلم ز زلف خمهاي تو باد در عشق تو داد من ستمهاي تو باد || جانی دارم فداي غمهاي تو باد یکی سوخته
و در بیقراري بمانده یکی کشته و در میدان انفراد برگشته یکی بچنبر آویخته یکی در عیان آمیخته آن تخم که ریخته! اینکه شور
صفحه 154 از 298
] 20- که برانگیخته! یکی در غرقاب یکی در آرزوي آب نه غرقهي آب سیر آب نه تشنه را خواب. فَمَن عُفِیَ لَه-ُ 177 -قرآن- 1
در اوّل آیه « کُتِبَ » صفحه 282 ] مجمع: اینکه جمله مورد استفادهي فقهاء است که مجازات لازم و قطعی نیست و مقصود از کلمهي
براي بیان لزوم برابري و تساوي در مجازات است که از حدّ و اندازهاي معیّن تجاوز نکنند و اگر مجازات لازم بود عفو و گذشت
معنی ندارد پس مخیّر هستند در مجازات و گذشت. و معلوم است که اینکه دستور در آنجا است که فهمیده و دانسته کسی را
112 مِن أَخِیه-ِ 177 مجمع: کلمهي اخیه مقصود برادر دینی قاتل است که خود - بکشد و باصطلاح قتل عمد باشد. -قرآن- 103
مقتول باشد یا بازماندگان او که طرف با قاتل هستند و او را به بخشند و در اینکه کلمه اشاره لطیفی است که بازماندگان مقتول با
قاتل برادر دینی و هم مسلک و داراي یک مذهب هستند و روابط معنوي بواسطهي اینکه پیشآمد ناگهانی بریده نشده است و
13 فَاتِّباع بِالمَعرُوف-ِ 177 مجمع: 1- یعنی پس از اینکه خویشاوندان مقتول از قصاص و کشتن - دوستیشان برقرار است. -قرآن- 1
گذشتند بایستی از روش متعارف و مرسوم مردم تجاوز و زیاده طلبی نه کنند و دیت بیشتر نخواهند و اینکه معنی از إبن عباس است
و دیگران و هم از امام صادق ع نقل شده است 2- یعنی پس از آنکه خویشاوندان مقتول بخشیدند باید قاتل خوشرفتاري کند و
25 وَ أَداءٌ إِلَیه بِإِحسان-ٍ 177 ابو الفتوح نوشته است: و دهنده را فرمود: که او نیز باحسان - کوشش در پرداخت دیت کند. -قرآن- 1
29 ذلِکَ تَخفِیف مِن رَبِّکُم- 177 فخر: حکم بقصاص و دیه تخفیف و - دهد تعلّل نکند و دعوي اعسار و عدم نکند. -قرآن- 1
31 [ صفحه 283 ] بقصاص بودند و مسیحیها موظف بگذشت و قصاص یا - تسهیلی است از طرف خدا چون یهود موظّف -قرآن- 1
دیه گرفتن بر آنها جایز نبود و دین اسلام مخیّر کرد میان دیه و قصاص و گذشت و اینکه دستور نسبت باحکام تورات و انجیل
تخفیف و تسهیل است از جانب خداوند. فَمَن اعتَدي بَعدَ ذلِکَ فَلَه عَذاب أَلِیم-ٌ 177 ابو الفتوح: حسن بصري گفته است: اعراب
پس از آنکه از قاتل دیه میگرفتند اگر مسلّط میشدند او را میکشتند در اینکه آیه گفته شده است اینکه جور عمل عدوان است و
آن است که غیر قاتل یا عدد بیشتر از قاتل را بکشند یا پس از تعیین دیه « اعتَدي » موجب عذاب، امام نقل کرده است که مقصود از
را از صادق علیه السلام پرسیدند در جواب « فَمَن اعتَدي » 316 برهان: معنی جملهي - 53 -قرآن- 307 - بیشتر مطالبه کنند. -قرآن- 1
فرمود شخصی که دیه قبول کرد یا بخشید و یا سازش کرد و قراري معین کرد و بعد قاتل را کشت یا مجروح کرد عذاب خواهد
39 ابو الفتوح: سعید بن جبیر گفته است: عذاب الیم یعنی اگر بعد از عفو و قبول دیه قاتل را بکشند براي قاتل دوّم - شد. -قرآن- 22
عفو جایز نیست و عذاب او کشتن است در دنیا و گرفتاري دائمی آخرت. پیغمبر فرمود آنکه پس از دیه گرفتن قاتل را بکشد قابل
عفو نیست. وَ لَکُم فِی القِصاص حَیاةٌ یا أُولِی الَألباب-ِ 178 ابو الفتوح نوشته است: معنی آن است که من قصاص نمودم در شرع تا
زاجر و مانع باشد آنکسی که خواهد که کسی را بناحق بکشد چون از قصاص اندیشه کند بترسد و منزجر شود و اینکه قول عامهي
مفسّران است و سدي گفت مراد آن است که در قصاص حیات است یعنی پیش از اسلام بیک مرد، ده مرد را بکشتندي بگزاف
گفت: من قصاص نهادم بالسّویه تا بنفس بیش از نفس نکشند پس اینکه قضیّه موجب اینکه بود که در قصاص حیات باشد. -
53 فخر: کلمهي قصاص منحصر بکشتن نیست و مجازات در برابر هر جور جنایت و جراحت لازم است و مانع میشود از - قرآن- 1
اقدام دیگري باین کار علماي ادب و تفسیر گفته [ صفحه 284 ] اند: اینکه آیه از اختصار و فهماندن مقصود در بالاترین درجهي
اکثروا- القتل لیقلّ » بلاغت است چون اعراب چندین جمله در اینکه موضوع گفتهاند و هیچ کدام باین بلاغت و رسائی نیست مثل
ما: 101 - صوفیها در اینکه آیه اشارهاي دارند که در قصاص و مجازات نفس .« القتل انفی للقتل » « قتل البعض احیاء للجمیع » « القتل
وسیلهي حیات ابدي و زندگی جاودانی است که اگر نفس را در برابر سرکشی و طمع مجازات کردید و از خواهشهاي او
باین «101» جلوگیري نمودید سعادتمند و رستگار هستید و بحیات ابد خواهید رسید. توضیح اینکه اشارهي صوفیان را مثنوي
329 اقتلونی یا ثقاتی لائما || انّ فی قتلی حیاتی دائما انّ فی - صورت در آورده است:باین صورت در آورده است: -پاورقی- 327
موتی حیاتی یا فتی || کم افارق موطنی حتّی متی آزمودم مرگ من در زندگی است || چون، رهم زین زندگی پایندگیست شیر
صفحه 155 از 298
دنیا جوید او آشکار و برگ || شیر مولی جوید آزادي و مرگ چونکه اندر مرگ بیند صد وجود || همچو پروانه بسوزاند وجود
-2 اصل جلوگیري از تجاوز مطلبی است که در گیاه و حیوان دیده میشود درختی که شاخههاي آن روي درختهاي جوان تازه را
میگیرد یا اصل درخت یا شاخهاي آن را میبرند مبارزهي با حشرات و حیوانات موزي و دواهاي ضدّ آنها براي جلوگیري از تجاوز
است معالجهي امراض و عمل آپاندیس و انواع آن هم یک جور مجازات و جلوگیري از تجاوز است. پلیس بین المللی و شوراي
امنیّت براي مجازات متجاوزین و ممانعت آنهاست. سیده نفیسه سعید، خانم فرهنگی و نویسندهي معاصر مصري در مجلّهي الهلال
مورّخ دسامبر 1955 ضمن مقالهاي بعنوان [بکشید که براي اجتماع خطرناك هستند] نوشته است: مدّتی است گفتگوي نویسندگان
و اهل نظر در اطراف مجازات بوسیلهي اعدام یا حبس ابد زیاد تبادل میشود و بیشتر خوانندگان و صاحب نظران در اینکه موضوع
نتوانستند نظریّهاي قطعی براي خود اتّخاذ کنند. منکرین اعدام متوجّه هستند بمبادي انسانیّت [ صفحه 285 ] و عواطف و میگویند
حق حیات گرامیتر از آن است که در اختیار دولت و مجري قانون گذارده شود و اینکه عمل جز حس انتقام و تسکین خشم
نتیجهي دیگر ندارد. موافقین اعدام میگویند چون یک نفر بحقوق دیگران تجاوز کرد براي او حق باقی نمیماند. بعقیدهي من
قوانین مانند لباس است که باید متناسب با اندام کسی باشد که میخواهد بپوشد و تقلید از آن موجب تضییع مقصود از قانون و از
دست دادن هدف و نتیجهي آن است و بهتر اینکه است که قضیه را از نظر اجتماع رسیدگی کنیم. میگویند: جرم مولود عدم نظم
اجتماع است و بیشتر اشخاص جانی قربانی وضع اجتماع خود میشوند. اینکه عقیده را نمیتوان بطور کلّی تصدیق کرد زیرا در
جامعههاي عقبمانده مانند مصر و عراق و هند و ایران جرمهائی واقع میشود که از نظر وسایل و طرز عمل سبکتر و سادهتر است
از همان جرائم که در امریکا و انگلستان و آلمان و فرانسه اتفاق میافتد با اینکه آنها در فقر و بیچارگی و جهل بیشتر گرفتار هستند.
جنایات آنها با کارد و چاقو و انواع زهرها انجام میشود در صورتی که غربیهاي تربیت شده که وسایل زندگی و آسایش دارند با
وسایل مهمتر مثل اسلحههاي آتشی و نارنجک آدم میکشند. پس جرم مربوط بوضع اجتماع نیست اینکه است که در حقیقت
همانطوري که علماء اجتماع گفتهاند قتل و جنایت یک انحراف فطري است که عدّهاي از مردم بآن گرفتار هستند و موجب خطر
جانی و حقوقی و آزادي دیگران میشوند و براي جلوگیري ازین خطر اعدام معیّن شده است و در بعضی ممالک حبس ابد را
عوض اعدام قرار دادهاند و میگویند: حبس براي مجرم رنج بیشتري از اعدام دارد ما کار نداریم که رنج حبس ابد بیش از کشتن
هست یا نیست! نظر در اینکه است که آنچه موجب جلوگیري از شرارت اینکه جور افراد خطرناك است بایستی طوري انجام شود
که به نتیجه برسد و همانطور که شاخهي فاسد را باید فورا بزنند که بقیّه را نابود نکند اینکه عضو خطرناك جامعه را باید بزودي از
میان بردارند که آسیبش بدیگران نرسد بنظر من زندان براي محکومین بحبس ابد مانند مهمانخانهاي است که بهتر از خانههاي خود
و راحتتر هستند و هر چه بیشتر در اینکه موضوع فکر میکنیم معتقد میشویم که در [ صفحه 286 ] استحقاق مجازات فرق نیست
میان مرد مجرم و زن زیرا زن مجرم که از عاطفهي احساسات آدمی دور شده است و خطر خود را بر اجتماع تحمیل کرده است
بهمان طور باید از عطوفت و مهربانی اجتماع محروم شود و مکافات عمل خود را به بیند. و باز بجرم کشتن تنها نمیگوئیم اعدام
کنند بلکه مجرمین دیگري هم هستند که مستحق کشتن هستند و آنها فروشندگان اجناس مخدّره و برده فروشان هستند که جان و
مال و فکر مردم را نابود میکنند. عبده: عدّهاي مردم بخصوص متخصّصین حقوقی اعدام قاتل را زشت و مولود قساوت میدانند
میگویند: بجاي کشتن مردم آنها را تربیت کنید که بدانند کشتن بد است. بعضی از منتسبین باسلام مغرور باین نظریه شده و
میگویند: حکم کشتن قاتل از خطاهاي دین اسلام است و لکن دقت در مسئله ما را روشن میکند که قصاص اساس عدالت و
جلوگیر از شرارت است و حبس همیشگی و اعمال شاقه مانع از اقدام بجنایت نیست چون زندان براي اینجور مردم بجاي مهمانخانه
و آسایشگاه است. منظور از نقل گفتار خانم مصري و شیخ عبده اشاره باین نظریهي امروز دنیاي متمدّن است که میگویند عواطف
و احساسات انسانیّت اجازه نمیدهد که انسانی را نابود کنیم چون یکی کشته شده است. زیرا اینکه عمل نه آن کشته را زنده
صفحه 156 از 298
میکند که براي مقتول فایده داشته باشد و نه سودي بحال خویشاوندان مقتول دارد و نه اجتماع ازین عمل استفاده میکند. ما
میگوئیم: تفصیل احکام قصاص و مجازات مجرم در کتابهاي فقه نوشته شده است و نقل آنها اینجا مناسب نیست فقط با توجه بمفاد
آیه خوب روشن میشود که در قانون اسلام مجازات در مرتبهي اول وظیفهي حاکم نیست و باصطلاح فقها قصاص حق است براي
اولیاي مقتول نه حکم و وظیفهي دولت و اولیاي امور اجتماع زیرا ببازماندگان مقتول حق داده شده است که با نظر برادري و دوستی
از قاتل بگذرند و یا بجریمهاي مالی و دیه او را مجازات کنند و یا از حاکم تقاضاي اعدام بکنند و عاطفهاي که طرفداران تخفیف
[ 1555 [ صفحه 287 - بخوبی -قرآن- 1545 «ِ أَخِیه » مجازات گمان میکنند مولود تمدّن جدید است در آیه بواسطهي کلمهي
تحریک و مراعات شده است. پس خلاصهي آنچه از اینکه آیه میفهمیم اینکه است که با توجه بشأن نزول آیه و مقتضیات آن روز
کاملا رعایت حقوق طرفین و جلوگیري از تجاوز شده است با توجّه بمبادي انسانیّت. و از نظر افکار و عقاید امروز با تحریک
احساس بشریّت و اشعار به اینکه که افراد انسان با یکدیگر برادر هستند حکم شده است بقصاص عادلانه و جلوگیري از تجاوز و
حس انتقام و عمل وحشیانه. و از نظر اصلاح اجتماع نسبت بانسانی که با قصد کشتن و آهنگ نابود کردن شخصی همانند خود
چنین عملی میکند جز کشتن رفتاري دیگر که متناسب با فطرت او و جلوگیري از تکرار آن باشد متصوّر نیست زیرا مسلم است که
زندان وسیلهي جلوگیري دیگران از چنین عملی نیست. و براي شخص قاتل اگر در شکنجه و اعمال شاقّه باشد خود عملی است
مستلزم مرگ تدریجی براي او و اگر با آسایش و آزادي در محیط زندان باشد قدردانی و احسان باو است در برابر جنایتش. سعدي
براي جلوگیري از تجاوز جرم چنین گفته است: حکمت: سه چیز بی سه چیز پایدار نماند: مال بیتجارت. علم بیبحث و ملک
بیسیاست، شعر: وقتی بلطف گوي و مدارا و مردمی || باشد که در کمند قبولآوري دلی وقتی بقهر گوي که صد کوزهي نبات
||گهگه چنان بکار نیاید که حنظلی پند: رحم کردن بر بدان ستم است بر نیکان و عفو کردن ظالمان جور است بر مظلومان. در
قانون مجازات نوشته است: بسال هزار و ششصد و ده میلادي قانونی در فرانسه تصویب شد بنام قانون جزاي 1810 که علاوه بر
[ کشتن قاتل کسی که سکهي قلب میزد یا ایجاد حریق میکرد مجازاتش کشتن بود. [ صفحه 288
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 179 تا 182
وَ لَکُم فِی القِصاص حَیاةٌ یا أُولِی الَألباب لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ [ 179 ] کُتِبَ عَلَیکُم إِذا حَضَرَ أَحَدَکُم المَوت إِن تَرَكَ خَیراً الوَصِیَّۀُ لِلوالِدَین وَ
الَأقرَبِینَ بِالمَعرُوف حَ  قا عَلَی المُتَّقِینَ [ 180 ] فَمَن بَدَّلَه بَعدَ ما سَمِعَه فَإِنَّما إِثمُه عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَه إِن اللّهَ سَمِیع عَلِیم [ 181 ] فَمَن خافَ
« الوَصِیَّۀُ » . مال، خواسته « خیر » : 498 معنی لغات - مِن مُوص جَنَفاً أَو إِثماً فَأَصلَحَ بَینَهُم فَلا إِثمَ عَلَیه إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 182 ] -قرآن- 1
مشتق از وصیّت یعنی شخص وصیّت کننده. «ٍ مُوص » . گناه و تقصیر « اثم » . جمع اقرب خویشاوندان نزدیک « اقربین » . سفارش و فرمان
136 شأن نزول: - 47 -قرآن- 128 - انحراف از راه مستقیم و بر خلاف رفتار کردن و در وصیّت ستم پیشه کردن. -قرآن- 34 « جنف »
ابو الفتوح: بعضی مفسّرین گفتهاند: چون عربها خویشاوندان را از اموال خود محروم میکردند و براي کسب شهرت ببیگانگان
میدادند اینکه آیه نازل شد. ترجمه: [اي مسلمانان 179 ] اگر کسی از شما را مرك فرا رسید و سرمایهاي داشت براي پدر و مادر و
خویشان خود وصیّت کند بآنگونه که رسم و آئین مردمی و لازم است [و اندازهي انصاف.] و سزاوار است و حق است بر آنها که
پرهیزگارند [باین حکم رفتار کنند] 180 و اگر کسی پس از شنیدن وصیّت آن را دگرگون کرد گناه اینکه کار بر آن کسان بود که
دست اندر کار وصیّت شدهاند و بآن رفتار نکردهاند [و آنکه وصیّت کرده است گناه نکرده است] و البته خداوند شنوا و دانا است
[بدرست و نادرست کار و گفتار [ صفحه 289 ] شما] 181 و اگر کسی بترسد که در وصیّت ستمی و گناهی بشود [و آن را
دگرگون کنند] و میان آنها که برايشان وصیت شده سازش دهد گناهکار نباشد که همانا خداوند غفور است و رحیم. سخن
از اینطور جمله معنی « اي فرض علیکم الخ » مفسّرین: کُتِبَ عَلَیکُم-ُ 179 عموم مفسّرین و متخصّصین فن مثل مجمع که نوشته است
صفحه 157 از 298
وجوب و الزام فهمیدهاند چون معنی آن چنین است: نوشته شده است بر شما و اینکه جمله حکم و لزوم انجام عمل را میفهماند. و
لیکن علماي شیعه و اکثر علماي سنّت وصیّت را مستحب و نیکو میدانند نه واجب امّا اگر شخص مقروض باشد چه به مردم و یا
بواسطهي وظائف دینی مکلّف بپرداخت مال بوده است مانند خمس و زکات و مخارج حج و غیره وصیّت بپرداخت آن را واجب
18 إِن تَرَكَ خَیراً الوَصِ یَّۀُ- 179 مجمع البیان از عروة بن زبیر روایت شده است: علی [ع] به بیمار پرسی رفت - دانستهاند. -قرآن- 1
و تو مال زیاد « إِن تَرَكَ خَیراً الوَصِ یَّۀُ » بیمار عرض کرد: میخواهم وصیّت بکنم. آن حضرت فرمود: خدا در قرآن فرموده است
248 الاسرار: عروة بن ثابت بخواجه ربیع - 31 -قرآن- 215 - نداري اینکه مختصر را براي خانواده خود بگذار که بهتر است. -قرآن- 1
.«102»«ِ وَ أُولُوا الَأرحام بَعضُهُم أَولی بِبَعض فِی کِتاب اللّه » : گفت: وصیّت کن قرآن تو را بمن بدهند. او بپسر خود نگاه کرد و گفت
196 [ صفحه 290 ] ابو الفتوح نوشته است: و خبر رسول علیه السلام با سعد که در بالین او شد و او - 193 -پاورقی- 194 - -قرآن- 123
بیمار بود گفت یا رسول اللّه من مال بسیار دارم و وارث دختري دارم جمله مال وصیّت کنم! فرمود نه، گفت: دو بهري! گفت: نه،
گفت: نیمه! گفت: نه، گفت: سه یک! گفت: بلی، ثلث هم بسیار باشد. آنگه گفت: هنوز که فرزندان خود را بچیز رها کنی به از
آن باشد که ایشان را رها کنی درویش تا کفاف خود را از مردمان خواهند. براي اینکه، وصیّت بر ثلث قرار گرفت. و هم ابو الفتوح
نقل کرده است: إبن عباس گفته است: اگر از هشتصد دینار کمتر سرمایهي شخص باشد وصیّت نباید بکند. بحضرت امیر عرض
« من ترك خیرا » کردند: فلان شخص قرشی سیصد چهار صد دینار مال داشت و آنچه باو گفتند وصیّت نکرد. فرمود: مشمول
نیست. مجمع حدیثی نقل است: کسی که وصیّت مناسب با زندگی و سرمایهي خود نکند، عقل و مروّت او ناقص است. کشف
نوشته است: وصیّت خداوند مال دیگر است و وصیّت خداوند حال دیگر وصیّت توانگران از مال دنیا رود و وصیّت درویشان از
حال. توانگران بآخر عمر از ثلث مال بیرون آیند و درویشان از صفاء احوال و صدق اعمال بیرون آیند، چندانک عاصی از کرد بد
خویش بر خود بترسد ده چندان عارف با صدق اعمال و صفاء احوال بر خود ترسد اما فرق است میان اینکه و آن: که عاصی را
ترس عاقبت است و هم عقوبت و عارف را ترس اجلال و اطّلاع حق است، اینکه ترس عارف را هیبت گویند و و آن ترس عاصی
خوف است، آن خوف از خبر افتد و اینکه هیبت از عیان زاید، هیبت ترسی است که نه پیش دعا حجاب گذارد نه پیش قرابت بند،
نشنود نیارامد. خداوند اینکه ترس را کرامت « أَلّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا » نه پیش امید دیوار، ترسی است گدازنده و کشنده تا نداء
مینمایند و به بیم زوال آن وي را میسوزانند و نور میافزایند. بو سعید بو الخیر را قدّس سرّه اینکه حال بود بوقت نزاع چون سر عزیز
773 [ صفحه - بر بالین مرگ نهاد گفتندش: اي شیخ قبلهي سوختگان بودي مقتداي مشتاقان و آفتاب جهان. اکنون -قرآن- 741
291 ] که روي بحضرت عزت نهادي اینکه سوختگان را وصیّتی کن و کلمهاي گوي تا یادگاري باشد. شیخ گفت: بر آب دو دیده
و در آتش جگرم || پر باد دو دستم و پر از خاك سرم بشر حافی را همین حال بود. بوقت رفتن گریستن و زاري گرفت. گفتند: یا
ابا نصر مگر زندگی دوست میداري! و مرگ را کراهیت! گفت: نه و لیکن بر خداي رسیدن کاري بزرگ است و سهمگین. باز
قومی دیگرند که بوقت رفتن ایشان را تجلّی جمال و لطف حق استقبال کند و برق انس تابد و آتش شوق زبانه زند. مکحول شامی
مردي مردانه بود و در عصر خویش یگانه درد و اندوه اینکه حدیث او را گرفته هرگز نه خندید و در بیماري مرگ جماعتی پیش
وي در شدند و میخندید. گفتند: اي شیخ تو همواره اندوهگین بودي اینکه ساعت اندوه بتو لایقتر چرا میخندي! گفت: چرا نخندم!
و آفتاب جدائی بر سر دیوار رسید و روز انتظار برسید. اینک درهاي آسمان گشاده و فرشتگان بردابرد میزنند که مکحول بحضرت
میآید. وصل آمد و از بیم جدائی رستیم || با دلبر خود بکام بنشستیم فَمَن بَدَّلَه بَعدَ ما سَمِعَه-ُ 180 مجمع: یعنی اگر هر کدام از
وصی یا وارث یا شاهد پس از شنیدن و عالم شدن بوصیّت آن را عوض کند گناه دامنگیر او میشود و آنکه وصیّت کرده است
24- 37 فَمَن خافَ مِن مُوص-ٍ 181 مجمع: عدّهاي از قاریها [موص]ّ با تشدید صاد خواندهاند. -قرآن- 1 - مسئول نیست. -قرآن- 1
سخن ما: 1- فقها در اینکه آیه اختلاف کردهاند، بعضی گفتهاند: اینکه آیه پیش از آیت حکم ارث نازل شده است براي حکم
صفحه 158 از 298
بلزوم وصیّت و بعد منسوخ شده است: بعضی هم گفتهاند: از اوّل حکم الزامی نبوده است و دستوري بوده است مستحب مگر در
صورت قرض چنانکه در پیش گفتیم 2- آیت 180 [فَمَن بَدَّلَه-ُ الخ] شاید مقصود آن کس باشد که وصیّت را عوض کند خواه
349 [ صفحه - آنکه وصیّت میکند بر خلاف شرع وصیّتی کند یا آنکه وصی شده بر خلاف وصیّت مشروع رفتار کند. -قرآن- 331
292 ] اینکه شعر صائب را هم روح البیان نقل کرده است: در سر اینکه غافلان طول امل دانی که چی است || آشیان کرده است
ماري در کبوتر خانهاي
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 183 تا 185
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُم الصِّیام کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ [ 183 ] أَیّاماً مَعدُودات فَمَن کانَ مِنکُم مَرِیضاً أَو
عَلی سَ فَرٍ فَعِدَّةٌ مِن أَیّام أُخَرَ وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَه فِدیَۀٌ طَعام مِسکِین فَمَن تَطَ وَّعَ خَیراً فَهُوَ خَیرٌ لَه وَ أَن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم
تَعلَمُونَ [ 184 ] شَ هرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنزِلَ فِیه القُرآن هُديً لِلنّاس وَ بَیِّنات مِنَ الهُدي وَ الفُرقان فَمَن شَ هِدَ مِنکُم الشَّهرَ فَلیَصُمه وَ مَن کانَ
مَرِیضاً أَو عَلی سَ فَرٍ فَعِدَّةٌ مِن أَیّام أُخَرَ یُرِیدُ اللّه بِکُم الیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُم العُسرَ وَ لِتُکمِلُوا العِدَّةَ وَ لِتُکَبِّرُوا اللّهَ عَلی ما هَداکُم وَ لَعَلَّکُم
جان خرید و بهاي چیزهاي « فِدیَۀٌ » . جمع آخر بمعنی دیگر « أُخَرَ » . روزه داشتن « صیام » : 790 معنی لغات - تَشکُرُونَ [ 185 ] -قرآن- 1
75 [ صفحه 293 ] مثل پرداخت در برابر - 43 -قرآن- 66 - معنوي مثل آنچه زن براي طلاق خود بشوهرش میدهد و -قرآن- 35
از مصدر تطوّع بمعنی با میل و رغبت کاري انجام « تَطَوَّعَ » . از مادّه طاقت بمعنی توان انجام کار «ُ یُطِیقُونَه » . وظیفهي دینی و مانند آن
124 ترجمه: 182 اي مؤمنین بر شما روزه واجب شد چنان که بر مردم پیش از شما واجب بود و - 69 -قرآن- 112 - دادن. -قرآن- 54
امیدوار باشید که پرهیزگار خواهید بود. 183 و آن بروزهاي معیّن است ولی اگر کسی از شما بیمار یا در سفر بود بروزهاي دیگر
روزه بدارد و بر آنان که توان روزه دارند عوض آن روا است که غذاي بینوائی باشد و اگر کسی بیش از یک خوراك ببخشد براي
خود نکوکار شده است ولی اگر بدانید، بروزه داشتن سود بیشتر دارید 184 [روزهاي روزهي واجب] بماه رمضان است که قرآن
بآن نازل شده است براي راهنمائی مردم و دلیلهاي نمودار راه حق و جدائی درست از نادرست پس آنکه بآن ماه بمیهن و جایگاه
خود بود باید روزه بدارد و آنکه بیمار بود یا بسفر همانچه را نگرفته بروزهاي دیگر بدارد که خدا آسانی کار شما خواهد نه
دشواري آن و البتّه اینکه شمارهي یکماهه را پر کنید و کامل و خدا را بپاس اینکه رهبري، بزرگ شمارید و امیدوار باشید که قدر
نعمت بشناسید سخن مفسّرین: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُم الصِّیام-ُ 182 مجمع از حضرت صادق [ع] روایت است: لذّت اینکه
60 ابو الفتوح نوشته است: اگر آقائی - آواز کردن و مخاطبه از جانب حق رنج و خستگی عبادت را از انسان دور میکند. -قرآن- 1
غلام خود را بنام شخصی آزاد آواز دهد در مذهب فقهاء آن غلام آزاد است حق تعالی تو را بنام خود برخواند امید است که
علامت آزادیت باشد از آتش دوزخ. کشف الاسرار نوشته است: روزهي جوانمردان طریقت بزبان اهل حقیقت بشنو و ثمره و سر
انجام آن بدان: چنانک تو تن را بروزه داري و از طعام و شراب بازداري ایشان دل را بروزه درآرند و از جمله مخلوقات بازدارند تو
از بامداد تا شبانگاه روزه [ صفحه 294 ] داري ایشان از اول عمر تا آخر عمر روزه دارند. میدان روزهي تو یک روز است میدان
روزهي ایشان یک عمر. یکی پیش شبلی درآمد شبلی او را گفت: تو توانی که روزهي ابد داري! ت اینکه چون باشد! شبلی گفت:
همه عمر خویش یکروز سازي و بروزه باشی و پس بدیدار خداي بگشائی. بسا فرقا که میان روزه داران بود: فردا آنکس که بنفس
روزه داشت شراب سلسبیل و زنجبیل بیند از دست فرشتگان و ولدان و آنکس که بدل روزه داشت شراب طهور گیرد در کاس
- .« سَ قاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً » چنانکه گفت .« سَ قاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً » چنانکه گفت «103» محبّت بر بساط قربت از ید صفت
388 کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبلِکُم- 182 فخر: یهود و نصاري روزهي روز رمضان را عوض - 336 -قرآن- 351 - پاورقی- 334
کردند: دستهي اوّل بعنوان تبرّك روزي را که فرعون غرق شده روزه میگرفتند. دستهي دوّم چون ماه رمضان با تابستان تصادف
صفحه 159 از 298
45 عبده: یهودیهاي امروز بیاد بود - شد روزه را بماههاي شمسی قرار دادند تا تغییر نکند و بر آن افزودند تا پنجاه روز. -قرآن- 1
خرابی اورشلیم یک هفته روزه میگیرند و میگویند: در تورات روز دهم ماه هفتم سال روزه واجب شده است و در تورات کنونی
روزهي واجب معیّن نشده است و فقطّ تشویق بروزه شده است و در انجیل مسیحیها روزهي واجب نیست ولی نام روزه و تشویق از
آن هست: و مشهورترین روزهي آنها که از قدیم انجام میدادهاند قبل از عید مسیح است که میگویند موسی آن روز را روزه
میداشته است و مسیح و حواریّون نیز آن روز را روزه داشتهاند بعد از آن رؤساي کلیساها روزههاي دیگر معیّن کردهاند و میان خود
آنها اختلاف است: بعضی روزه را خودداري از گوشت میدانند بعضی از ماهی و دیگري از تخم مرغ و پیشینیان مسیحی مثل یهود
145 [ صفحه - در موقع روزه فقط شبانه روزي یک بار غذا میخوردند بعد تغییر داده از نصف شب تا نصف شب روزه -قرآن- 136
295 ] میداشتند. لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ- 182 مجمع: روزه موجب تقوي است چون شهوات و خواستهاي انسان در آن حالت محدود است و
ممنوع و نیز با خودداري از منافیات روزه انسان ورزیده میشود بر خود داري از چیزهاي سادهتر و پرهیزگار خواهد شد و بعلاوه
23 أَیّاماً مَعدُودات-ٍ 183 طبري: عبد - روزه شعار پرهیزگاران است پس باین وسیله شما داخل آن دسته خواهید شد. -قرآن- 1
الرّحمن بن ابی لیلی از معاذ بن جبل روایت کرده است چون پیغمبر بمدینه وارد شد روز عاشورا و سه روز از هر ماه روزه میداشت
پس از آن اینکه آیه نازل شد عدهاي از مفسّرین اوّل مثل إبن عباس و عطا گفتهاند: مقصود از ایّام معدودات آن است که در هر
20 مجمع: ممکن است بمعنی - ماهی سه روز روزه بدارند پس از آن اینکه حکم برداشته شد و ماه رمضان معیّن شد. -قرآن- 1
روزهاي معیّن باشد و ممکن است بمعنی روزهاي کم و اندك باشد و بیشتر مفسّرین گفتهاند: ایّام معدودات مقصود همان ماه
رمضان است که اوّل در اینکه آیه مجمل گفته شده است و در آیت بعد توضیح داده شده است. فَمَن کانَ مِنکُم مَرِیضاً أَو عَلی
سَفَرٍ- 183 ابو الفتوح: حدّ بیماري که نباید با آن حال روزه بدارند آن است که نتوانند روزه بدارند و اگر با رنج روزه گرفتند
46 ابو الفتوح نوشته است: حدّ آن سفر که بآن افطار باید کردن هشت فرسنگ است و آن برید بود و - بیماري زیاد شود. -قرآن- 1
بیست و چهار میل بود و اینکه را مرحله خوانند و مذهب اوزاعی هم اینست و شافعی گفته: دو مرحله باید شانزده فرسنگ چهل و
هشت میل و اینکه مذهب مالک است و لیث و احمد و اسحق و ابو حنیفه و اصحابش و ثوري گفتند: سه مرحله باید بیست و چهار [
27 سیّد بحرانی در تفسیر برهان: محمّد بن مسلم از حضرت صادق ع - پاورقی- 25 - «1«104». صفحه 296 ] نگ هفتاد و دو میل
مینامند و صد و هفتاد میل از مدینه و سی میل از مکّه فاصله « کراع الغمیم » روایت کرده است پیغمبر در سفر بود و در منزلی که
دارد هنگام نماز صبح اینکه آیه نازل شد و پیغمبر ظرف آب خواست و نوشید و بمردم فرمود بنوشید و روزهي خود را باز کنید
نامید و تا پیغمبر ««105» عصاة » چند نفري از اصحاب گفتند اکنون روز است و بهتر آن است که روزه را بآخر برسانیم. پیغمبر آنها را
464 وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَه فِدیَۀٌ- 183 مجمع: یعنی و بر آنهائی که - ص زنده بود اینکه عدّه را باین اسم مینامیدند. -پاورقی- 462
با واو مشدّد یعنی « و علی الّذین یطوقونه » : توانائی دارند فدیۀ دادن است روایت کردهاند که إبن عباس و مجاهد و عطا میخواندهاند
آنانکه با تکلّف و زحمت روزه انجام میدهند موظّف هستند که بجاي روزه فدیه بدهند ولی عموم مفسرین اینکه قرائت را نادر و
غیر مقبول شمردهاند. و نسبت بقرائت مشهور بعضی گفتهاند: در اوّل که روزه واجب شد مردم مخیّر بودند که روزه بدارند یا فدیه
عدّهاي دیگر گفتهاند معنی اینکه «ُ فَمَن شَ هِدَ مِنکُم الشَّهرَ فَلیَصُمه » بدهند تا آنکه حکم تبدیل شد بوسیلهي اینکه جمله در آیت بعد
یعنی: آن کسان که در پیش طاقت روزه داشتهاند، فدیه بدهند و باین معنی مقصود آن « الّذین کانوا یطیقونه » جمله چنین است
اشخاص است که پیشتر میتوانستهاند روزه بدارند و اکنون نمیتوانند، باید فدیه بدهند. و از امام باقر [ع] و صادق [ع] چندین
622 [ صفحه 297 ] اشخاصی که - 42 -قرآن- 577 - روایت نقل شده است که معنی دوم را میفهماند و گفتهاند: یعنی -قرآن- 1
اکنون عاجز هستند از روزه مانند پیرمرد و پیرزن و مبتلی بمرض تشنگی و زن بچهدار که بواسطهي شیر دادن بچه از روزه عاجز
است فدیه بدهند. وَ أَن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُونَ- 183 روح البیان: روایت کردهاند: در سال پانزدهم از مبعث پیغمبر روزه
صفحه 160 از 298
معیّن شد و پیغمبر هشت سال روزه گرفت پنج سال ماه رمضان بیست و نه روز بود و سه سال دیگر رمضان سی روزه بوده است و
هم در روح البیان است: همانطور که آخر روزهي بدن هنگام شب است آخر روزهي دل و خودداري از غیر حق هنگام دیدار
55- خداوند است و همانطور که در روزه از خوردن و آشامیدن بایستی خودداري کنند براي هر عضوي روزهاي است: -قرآن- 1
براي زبان حفظ از فحش و غیبت و دروغ و براي چشم از بد دلی و غفلت و براي گوش از شنیدن ناشایست و چیزهاي بیهوده و
براي نفس خودداري است از حرص و آز و شهوت و براي دل خودداري از توجّه بدنیا و مظاهر فریبندهي آن. سعدي گفته: ندارند
تن پروران آگهی || که پر معده باشد ز حکمت تهی مثنوي: هر که را دارد هوسها جان پاك || زود بیند حضرت و ایوان پاك
شَهرُ رَمَضانَ- 184 ابو الفتوح: حسن بصري و مجاهد کلمهي شهر را با نصب قرائت کردهاند و مشهور با رفع است مقصود آن است
16 کشف نوشته است: فریضه است که ماه رمضان طلب کنند تا بدانند - که ایّام معیّن براي وجوب روزه ماه رمضان است. -قرآن- 1
که بر بیست و نه روز است یا بر سی روز و اگر بشهري دیگر ماه نو دیده باشند که بشانزده فرسنگ دور تر باشد روزه برین قوم
واجب نیاید. و در آثار بیارند که: کریب مولاي إبن عبّاس گفت که امّ الفضل بنت الحارث مرا بشغلی بشام فرستاد پیش معاویه،
گفتا: دیشب آدینه ماه نو رمضان دیدند إبن عبّاس از من پرسید که ماه نو کی دیدي! گفتم: معاویه و اهل شام که [ صفحه 298 ] نو
دیدند شما را کفایت نباشد! و بدان کار نخواهید کرد! گفت نه که مصطفی ما را چنین فرموده است. اینکه یک وجه است از
253- پاورقی- 251 - .«106» اصحاب شافعی و وجه دیگر آن است که چون بیک بقعه ماه نو دیدند حکم آن بهمه عالم روان است
کشف نوشته است: اینک ماه رمضان اقبال کرد بر دوستان. ماهی که هم بشوید هم بسوزد: بشوید بآب توبه دلهاي مجرمان، بسوزد
بآتش گرسنگی تنهاي بندگان. خداوندان معرفت را اینجا رمزي است دیگر، گفتند: رمضان از آن گفتند که ربّ العزّه در اینکه ماه
دلهاي عارفان از غیر بشوید، پس بمهر خود بسوزد، گه در آتش دارد گه در آب گه تشنه و گه غرقاب نه غرقه سیر آب و نه تشنه
را خواب و زبان حال ایشان میگوید: گر بسوزد گو بسوز و ور نوازد گو نواز || عاشق آن به کومیان آب و آتش در بود تا بدان
اوّل بسوزد پس بدین غرقه شود || چون ز خود بیخود شود معشوقش اندر بر بود اینکه است که پیر طریقت گفت- حین سئل عن
161 در عشق تو - پاورقی- 159 - .«107» الجمعیّۀ- فقال: ان یقع فی قبضۀ الحق و من وقع فی قبضۀ الحق احترق فیه و الحق خلفه
بیسریم سرگشته شده || و ز دست امید ما سر رشته شده مانند یکی شمع بهنگام صبوح || بگداخته و سوخته و کشته شده حسینی
نوشته: مثنوي: مرد عارف چو یافت لذّت قرب || نه به اکلش کشش بود نه بشرب [ صفحه 299 ] اکل و شربش چو باشد انس بحق
||دائم او در حق است مستغرق فَمَن شَ هِدَ مِنکُم الشَّهرَ فَلیَصُ مه-ُ 184 عبده: اینکه حکم بصورت غایب و سوّم شخص گفته شده
است براي اینکه مردم نواحی قطبی ماه سی روزي ندارند و تقریبا هر روزي معادل ششماه نقاط معتدله است پس با اینطور جمله
فهمانده است که هر کس مریض و مسافر نباشد باندازهي یک ماه روزه بدارد، و اگر میگفت شما روزه بدارید اینکه حکم شامل
« لِتُکمِلُوا » 43 وَ لِتُکمِلُوا العِدَّةَ- 184 مجمع: عاصم - آنها نمیشد که شبانه روز بیست و چهار ساعتی و ماه سی روز ندارند. -قرآن- 1
-24- را با تشدید سین نیز قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « عسر و یسر » با تشدید میم خوانده است و دیگران با تخفیف و دو کلمهي
58 سخن ما: 1- مقرّر کردن یک حکم و دستوري که از دیر زمان بشر آن را براي خود لازم دانسته است و افکار دینی او - قرآن- 45
بهر صورت که درآمده است اینکه عمل را هم با خود داشته است دلیل است بر اینکه انسان در سازمان بدنی یا روحی خود احساس
میکرده است احتیاج بروزه و امساك، با اینکه تفاوت که آنچه مناسب و در حقیقت مفید براي او بوده است بوسیلهي وحی و
پیغمبر تثبیت شد و آنچه خرافی و نامناسب بود اسقاط شد. 2- روزه مخالف زیاد دارد و میگویند هیچ فلسفهاي در آن نیست ولی
بطوري که مکرر نوشتهایم: گفتار پیغمبران و دستورهاي دین مطلبی است جداگانه که با افکار دیگر مردم نباید سنجید بخصوص
آنچه عبادت است و باید با قصد قربت انجام شود. با اینکه متخصّصین میگویند: پارهاي از انحرافهاي معده را بهترین علاج امساك
و خودداري از خوردن است، صاحب نظران میگویند: هیچ عبادتی باندازهي روزه باخلاص نزدیک نیست چون عملی است منفی
صفحه 161 از 298
ال ّ ص وم لی و انا » که کسی جز خود شخص بر آن مطلع [ صفحه 300 ] نیست از اینکه جهت میگویند: در الهامات پیغمبران است
یعنی روزه براي من است و پاداش آن من هستم و چون بهترین نتایج اعمال نزدیکی بحق است، براي فهماندن اینکه پاداش « جزائه
گفته شده است یعنی ثواب اینکه عبادت خود من هستم و روزهدار من را مییابد « انا جزائه » روزه نزدیکی و قرب بحق است بجملهي
ظاهر معنی آیه اینکه است: روزهي واجب شده در ماه «ُ الَّذِي أُنزِلَ فِیه القُرآن » و بمن واصل میشود. 3- در آیت 184 جملهي
رمضان است که قرآن در آن نازل شده است ولی معلوم است که قرآن بتدریج در مدّت بیست و سه سال نازل شده است. و
مفسّرین در معنی اینکه جمله منقولاتی از پیشینیان دارند مثل إبن عباس و دیگران ولی آنچه بنظر میرسد میان ظاهر آیه با اینکه قرآن
بتدریج نازل شده است مخالف نیست زیرا از کلمهي القرآن مقصود همهي آن نیست چون مسلّم است که موقع نزول اینکه آیه
همهي قرآن نازل نشده بود. پس ممکن است معنی چنین باشد ایّام روزهي واجب شده بر شما ماه رمضان است که اینکه حکم در
قرآن نازل شده است و پیغمبر از پیش خود بر شما تکلیفی معیّن نمیکند لیکن بهتر اینکه است که معنی چنین باشد: ایّام روزهي
457 امام فخر از محمّد بن اسحاق و - واجب شده بر شما ماه رمضان است که آغاز نزول قرآن در آن ماه بوده است. -قرآن- 421
إبن انباري نقل کرده است که آنها هم اینکه معنی را گفتهاند فقطّ یک اشکال در معنی دوّم است که علماي شیعه معتقدند: بعثت
پیغمبر در بیست و هفتم رجب بوده است و مشهور است که بعثت بوسیله نزول سورهي اقرء آغاز شده است پس بایستی نزول قرآن
[ در بیست و هفتم رجب باشد نه در ماه رمضان ولی علماي غیر شیعه میگویند: نزول قرآن در ماه رمضان بوده است. [ صفحه 301
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 186 تا 187
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِي عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب أُجِیب دَعوَةَ الدّاع إِذا دَعان فَلیَستَجِیبُوا لِی وَ لیُؤمِنُوا بِی لَعَلَّهُم یَرشُدُونَ [ 186 ] أُحِل لَکُم لَیلَۀَ
الصِّیام الرَّفَث إِلی نِسائِکُم هُن لِباس لَکُم وَ أَنتُم لِباس لَهُن عَلِمَ اللّه أَنَّکُم کُنتُم تَختانُونَ أَنفُسَ کُم فَتابَ عَلَیکُم وَ عَفا عَنکُم فَالآنَ
بَاشِرُوهُن وَ ابتَغُوا ما کَتَبَ اللّه لَکُم وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُم الخَیطُ الأَبیَض مِنَ الخَیطِ الَأسوَدِ مِنَ الفَجرِ ثُم أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی
- [ اللَّیل وَ لا تُبَاشِرُوهُن وَ أَنتُم عاکِفُونَ فِی المَساجِ دِ تِلکَ حُ دُودُ اللّه فَلا تَقرَبُوها کَ ذلِکَ یُبَیِّن اللّه آیاتِه لِلنّاس لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ [ 187
گفتار «ُ الرَّفَث » . خواند مرا و از من مسئلت کرد «ِ دَعان » . از مصدر دعوة بمعنی دعا کردن و خواندن «ِ الدّاع » : 758 معنی لغات - قرآن- 1
- رشته و نخ. -قرآن- 13 « خیط » . از مصدر مباشرت بمعنی عمل جنسی انجام دادن و آمیزش کردن «َّ تُبَاشِرُوهُن » . زشت و عمل جنسی
از مصدر عکف یعنی ملازم بودن و مدّتی در جائی ماندن. - « عاکِفُونَ » 167- 123 -قرآن- 149 - 76 -قرآن- 111 - -23 قرآن- 67
13 جهت نزول: مجمع: عربی حضور پیغمبر مشرّف شد عرض کرد خداي تو نزدیک است که [ صفحه 302 ] آهسته - قرآن- 1
185 در جواب او نازل شد. قتاده گفت. عدّهاي حضور پیغمبر « إِذا سَأَلَکَ » بخوانمش یا دور است که بآواز بلند او را آواز کنم! آیت
ادعُونِی » 92 اینکه آیه در جواب آنها نازل شد، عطا گفته است: چون آیت - آمدند و پرسیدند: چه طور دعا کنیم! -قرآن- 76
97 ترجمه: 185 اي - نازل شد مردم گفتند در چه ساعتی دعا کنیم! اینکه آیه در جواب آنها نازل شد. -قرآن- 69 « أَستَجِب لَکُم
پیغمبر چون بندگان میخواهند نشانی از من بیابند و ز تو میپرسند در جواب آنها بگو: من نزدیکم و هر که از من مسئلتی بکند
اجابتش میکنم و البتّه آنها هم باید مؤمن باشند و فرمانبر که دستورهاي زندگی خود را بخوبی انجام دهند و امیدوار باشند که براه
راست خواهند بود. جهت نزول: تفسیر برهان: از ابو بصیر روایت شده است: امام باقر- یا صادق علیهما السّلام فرمود، و نیز دیگر
مفسّرین بطرق دیگر نقل کردهاند که خوّات بن جبیر انصاري در جنگ خندق حضور پیغمبر مشغول کار بود و روزه داشت شب که
بخانه رفت پرسید غذا چه دارید گفتند: بخواب مرو تا غذا تهیّه کنیم. او تکیه داد و خوابش برد چون اگر کسی در شب روزه
میخوابید بایستی تا شب دیگر با روزه باشد او روز دیگر با غذاي شب پیش روزه داشت و بکار خندق مشغول شد و در مدّت کار
براي « أُحِل لَکُم » ضعف میکرد چون پیغمبر او را با اینکه حال مشاهده فرمود جهت پرسید سرگذشت خود را عرض کرد آیت 176
صفحه 162 از 298
639 طبري: مردي از انصار در نخلستان خود کار میکرد شب خسته و کوفته بخانه رفت و - رفع اینکه حکم نازل شد. -قرآن- 622
پیش از افطار خوابش برد. روز بعد آثار ضعف در او نمایان شد. و عمر تا پاسی از شب نزد پیغمبر بود بخانه رفت و خواست با
همسر خود بیامیزد او گفت من را خواب ربوده است گوش نکرد و با او درآمیخت. و هم چنین کعب بن مالک از همسر خود
نپذیرفت که گفت من را خواب ربوده است و با او درآمیخت. و نیز عدّهاي از جوانان شبهاي روزه از آمیزش با زن خودداري
نمیکردند و مردم از اینکه گرفتاري خارج از اختیار بپیغمبر شکایت [ صفحه 303 ] کردند آیه براي رفع اینکه حکم نازل شد و
116 ترجمه: 186 در شب روزه آمیزش با - اشاره بعمل جنسی آنها است. -قرآن- 57 « عَلِمَ اللّه أَنَّکُم کُنتُم تَختانُونَ أَنفُسَ کُم » جملهي
زن براي شما روا است چون زن و شوهر وابسته بیکدگرند و خدا میدانست که خودداري نمیکنید شما را بخشید اکنون آزاد هستید
در عمل زناشوئی و پی آن کار بروید که خدا بر شما معیّن کرده است و تمام شب در خوردن و آشامیدن باختیار خود هستید تا
هنگامی که از روشنی صبح و تاریکی شب در کنار افق دو خط سیاه و سفید نمودار شود از آنگاه با روزه باشید تا شب و اگر در
مسجد معتکف شدید از پسودن و عمل جنسی با زنان خودداري کنید، اینکه است حدود و احکام خداوند که تجاوز از آن روا
نباشد. با اینکه دستورها خدا نشانههاي خود براي مردم روشن کند تا بپرهیزکاري خود امیدوار باشند. سخن مفسّرین: وَ إِذا سَأَلَکَ
26 سؤال هر روندهاي دلیل - عِبادِي- 185 کشف نوشته است: پیر طریقت گفت: بشنو لطیفهاي نیکو درین آیت، گفتند: -قرآن- 1
حال او باشد. قومی را همه اندیشهي مخلوقات و محدثات گرفته بود و ز همّت دون چندان در مصنوعات آویختند که خود پرواي
صانع نداشتند و با حقیقت معرفت او نپرداختند تا یکی از روح پرسید، یکی از کوه، یکی از مال غنیمت، یکی از حال یتیمان، یکی
همه را تو اي محمّد « یَسئَلُونَکَ عَن الجِبال فَقُل » از خمر و قمار، یکی از عذر زنان. لا جرم جواب همگنان بواسطه داد چنانکه گفت
جواب ده و مقصودشان در کنار نه. باز قومی که از ما پرسند و از دوستی ما با دیگري نپردازند، تخصیص و تشریف جواب ایشان را
آنگه در تشریف بیفزود گفت « قل انّی قریب » نگفت «ٌ فَإِنِّی قَرِیب » بجواب، واسطه از میان بردارم بخودي خودشان جواب دهم
چندان شرف یافت که « طَهِّر بَیتِیَ » اضافت ایشان با خود کرد. اگر کعبهي سنگین را بآنچه رقم اضافت بر وي کشید و گفت « عِبادِي »
866 [ صفحه 304 ] گشت پس - 750 -قرآن- 849 - 684 -قرآن- 740 - 436 -قرآن- 664 - مطاف جهانیان و قبلهي عالمیان -قرآن- 398
بندهي مؤمن با معرفت و توحید چون اینکه رقم تخصیص و اضافت بر وي کشید اولیتر که بکرامتها و رتبتها برسد. فَإِنِّی قَرِیب-ٌ 185
روح البیان از ابو موساي اشعري روایت است: آنگاه که پیغمبر ص بطرف خیبر روانه بود مردم از درهاي بالا رفتند و صدا بلند کردند
پیغمبر فرمود صدا بلند نکنید و خودداري کنید که طرف سخن شما نه کر است و نه غایب او نزدیک است « لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر »
18 کشف الاسرار: از اینجاست که ربّ العالمین زکریّا را بدعاي با آواز نرم بستود - و شنوا هر کجا باشید با شما است. -قرآن- 1
130 یار نزدیکتر از من بمن است || وین - سعدي اینطور اینکه مطلب را بیان کرده است: -قرآن- 94 « إِذ نادي رَبَّه نِداءً خَفِیا » گفت
عجبتر که من از وي دورم أُجِیب دَعوَةَ الدّاع-ِ 185 کشف نوشته است: اجابت دعا وابستهي بدعا شده است نه باخلاص تا اگر
مفلسی باشد یا عاصیئی که از سر ندامت و شکستگی، بیبضاعت طاعت او را خواند نومید نباشد. و هم در کشف الاسرار است: از
- 26 دعاي چهار دسته پذیرفته میشود: 1- امام و پیشواي عادل. 2 - واثلۀ بن اسقع روایت شده است: پیغمبر ص فرمود: -قرآن- 1
شخص بیمار. 3- مسلمانی که براي برادر دینی خود دعا کند. 4- پدري که براي فرزندش دعا کند. کشف نوشته است: بندهي من
در انابت برگشاي تا در بشارت « ادعُونِی أَستَجِب لَکُم » . دري برگشاي تا دري برگشایم، در دعا برگشا تا در اجابت برگشایم
در مجاهدت «ُ وَ ما أَنفَقتُم مِن شَیءٍ فَهُوَ یُخلِفُه » در هزینه برگشاي تا در خلف برگشایم « وَ أَنابُوا إِلَی اللّه لَهُم البُشري » برگشایم
وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّهِ » در توکّل برگشاي تا در کفایت برگشایم « وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا » برگشاي تا در هدایت برگشایم
-227- 135 -قرآن- 182 - قرآن- 107 - « ثُم یَستَغفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُوراً رَحِیماً » در استغفار برگشاي تا در مغفرت برگشایم «ُ فَهُوَ حَسبُه
631 [ صفحه 305 ] فخر: شخصی که دعا میکند بایستی عارف - 523 -قرآن- 571 - 424 -قرآن- 471 - 320 -قرآن- 368 - قرآن- 272
صفحه 163 از 298
باشد نسبت بآنکه از او میخواهد و گر نه دعا و خواهش بمعنی حقیقی نیست و چون در هنگام دعا با معرفت بود میداند که در عالم
آفرینش هیچ حادث و پدیدهاي بر خلاف مصلحت نیست و هیچ پیشآمد و تغییري مشاهده نمیشود مگر براي خیر و خوبی و
شایستگی و چون کسی با اینکه معرفت دعا کند مفاد دعاي او اینکه خواهد بود: خدایا اگر در دعاي من مصلحت است اجابت کن.
و نیز امام فخر: دعا یعنی ستایش و اجابت یعنی پذیرش اینکه ستایش. إبن انباري گفته است: اجیب بمعنی اسمع میباشد و چون میان
سماع و اجابت رابطه و تناسبی هست پس معنی چنین است: اگر کسی مرا بخواند من باو نزدیکم و دعاي او را میشنوم. فَلیَستَجِیبُوا
لِی وَ لیُؤمِنُوا بِی- 185 ابو الفتوح: مبرّد عالم مشهور ادب گفته است: استجابت بمعنی گردن نهادن است و اجابت اینکه معنی را
استَجِیبُوا لِلّه وَ » : نمیفهماند از اینکه جهت امر کرده است مردم فرمان خدا را استجابت کنند همانطور که در آیت دیگر گفته است
320 فخر: استجابت انسان نسبت بحق تعالی - 39 -قرآن- 283 - ولی از طرف خدا فقطّ اجابت است بمعنی پذیرفتن. -قرآن- 1 «ِ لِلرَّسُول
تسلیم باوامر او است از اینکه جهت امر بایمان بعد از آن شده است که از تسلیم و عمل بفرمان، ایمان که حالت قلبی است بایستی
در جملهي بعد بمعنی تا اینکه میباشد و معنی جمله چنین است: شما تسلیم باشید و با ایمان، تا «ّ لعل » : پیدا شود. ابو الفتوح رازي
اشاره است به اینکه که فقط ایمان، موجب رشد و پیشرفت میشود و گر نه عبادت « لَعَلَّهُم یَرشُدُونَ » راشد شوید. عبده: جملهي
40 فی ضلال: اینکه آیه بدل مؤمن - بیایمان ممکن است نتیجهي معکوس داشته موجب خود پرستی و گمراهی بشود. -قرآن- 15
تازگی و آسودگی و ایمان با شیرینی میدهد و باستجابت میکشاند و نوید اجابت دعا میدهد و اگر شتاب در آن نباشد البتّه با
استجابت [ صفحه 306 ] و رشاد مؤمن بموجب تقدیر، در وقت خود انجام خواهد شد. ابو داود و ترمذي و إبن ماجه نقل کردهاند:
سلمان فارسی گفت: پیغمبر ص فرمود: اگر بندهاي دست بدعا بردارد خدا ناامید برنمیگرداند و عبادة بن صامت گفت: پیغمبر ص
فرمود: هر مسلمانی که دعائی بکند، یا خواستهاش را خدا میدهد یا بدي از او دور میکند و فرموده است: دعا پذیرفته میشود اگر
شتاب در آن نشود. أُحِل لَکُم- 186 کشف الاسرار: تناسب فاصله شدن آیت قبل میان اینکه آیه و آیات سابق که همه براي دستور
روزه است ممکن است اینکه باشد که چون اعلام شد که روزه و یاد خدا لازم است یادآوري کرد که خدا اینکه گفتهها را میشنود
15 کشف نوشته است: در روزه چون شب درآمد و نیّت در دل آمد - و میپذیرد و بعد از آن بقیّهي احکام روزه بیان شد. -قرآن- 1
عقد روزه بسته شد هر چند که تا وقت بام طعام و شراب خورد و عشرت کند او را از جملهي روزهداران شمرند و ثواب وي هیچ
چیز بنکاهد. آري مقصود نه نان خوردن است مقصود آن است تا بنده در کمند دوستی افتد. پس طعام خوردن بهانه است و سحور
آتش نمودند آتش بهانه بود و کمند لطف در میان آن تعبیه « لیلۀ النّار » دام دوستی را دانه است. اینکه همچنان است که: موسی را
بود. ابر سیاه برآمد و شب تاریک درآمد و با دعا صف در جستن آمد. بانگ گرگ برخاست و گله در رفتن آمد و اهل موسی در
نالیدن آمد جهان همه تاریک شد و ظلمت فرو گرفته موسی بیطاقت شده و ز جان خویش بفریاد آمده که: وقت است کنون اگر
بخواهی بخشود || چون کشته شوم دریغ کی دارد سود موسی آتشزنه برداشت سنگ زد بر آن و آتش ندید آنگه از دور آتشی
گفته شده « الرّفث » بدید و آن همه آشوب بهانه بود و مقصود در میان آن تعبیه بود. [ صفحه 307 ] امام فخر: عمل جنسی بکلمهي
است در صورتی که اینکه کلمه بمعنی زشتی و دشنام است براي اشاره به اینکه که: چون شما خودداري از آن نکردید با اینکه
ممنوع بودید پس اینکه زشت اکنون براي شما مجاز است. وَ ابتَغُوا ما کَتَبَ- 186 مجمع: اینکه جمله را مفسّرین دو معنی کردهاند:
-1 آن را بخواهید که خدا بر شما نوشته و حکم کرده است. یعنی منظورتان از عمل جنسی فرزند صالح باشد 2- از آن بخواهید که
خوانده است « و اتّبعوا » 22 کشف الاسرار: حسن بصري - خدا بر شما از دستورها و احکام حلال و حرام معیّن کرده است. -قرآن- 1
از مصدر اتّباع بمعنی پیروي. الخَیطُ الَأبیَض-ُ 186 مجمع: عدي بن حاتم دو رشتهي سیاه و سفید برداشته که بمفاد آیه صبح را
تشخیص دهد چیزي دستگیرش نشد حضور پیغمبر عرض کرد آن حضرت خندید و فرمود: مقصود خط سفیدي صبح است در برابر
18 ثُم أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیل-ِ 10886 ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه بن ابی اوفی گفت: با رسول اللّه علیه - سیاهی شب. -قرآن- 1
صفحه 164 از 298
براي من پستتر کن، من « اجدح لی » : السّلام بودم در بعضی سفرها و رسول علیه السلام روزه داشت چون آفتاب فرو شد مرا گفت
یا رسول اللّه انّ علینا » : من گفتم «109»« اجدح لی » : رسول علیه السلام دگر باره گفت «1 «108»« لو امسیت » گفتم یا رسول اللّه
رسول علیه السلام سیّم بار گفت، من آنچه بفرمود بکردم مرا گفت: چون شب از اینکه جانب درآید و روز از آن «110»« نهارا
جانب شود و آفتاب فرو شود وقت روزه گشادن باشد.رسول علیه السلام سیّم بار گفت، من آنچه بفرمود بکردم مرا گفت: چون
-323- 44 -پاورقی- 321 - شب از اینکه جانب درآید و روز از آن جانب شود و آفتاب فرو شود وقت روزه گشادن باشد. -قرآن- 1
433 [ صفحه 308 ] امام فخر: مردم در معنی شب اختلاف کردهاند: بعضی مقایسه کردهاند آخر - 378 -پاورقی- 431 - پاورقی- 376
روز را با اوّل آن و گفتهاند همان طور که اول روز بنمایان شدن علامت و روشنی خورشید است اوّل شب هم برفتن نشانه و روشنی
خورشید است و باز اختلاف کردهاند: بعضی گفتهاند نابودي قرمزي از طرف مشرق نشانهي غروب خورشید و شب است عدّهاي
گفته اند: تا بخوبی تاریک نشود و ستاره نمایان نشود هنوز روز است. مجمع: شب غروب خورشید است و نشانهي آن براي اینکه
بخوبی آشکار شود و تردید باقی نماند آن است که قرمزي که طرف مشرق نمودار میشود تمام شود و سیاهی از همان طرف
وي در ماه رمضان فائت شد و «111» نمودار شود. أَنتُم عاکِفُونَ- 11186 کشف الأسرار نوشته: و یک سال چنان افتاد که اعتکاف
در شوال معتکف نشست و سبب آن بود که بمسجد آمد و خیمه زد اعتکاف را، زنی از زنان وي دستوري خواست باعتکاف او را
دستوري داد پس دیگر زنان آمدند و بمسجد خیمه زدند عایشه و حفصه و دیگران مصطفی نگاه کرد و خیمهها دید زده خشم
گرفت گفت: باین می پارسائی خواهید! من امسال معتکف نمینشینم و بیرون آمد از اعتکاف خویش پس در ماه شوال آن ده روز
قضا کرد.وي در ماه رمضان فائت شد و در شوال معتکف نشست و سبب آن بود که بمسجد آمد و خیمه زد اعتکاف را، زنی از
زنان وي دستوري خواست باعتکاف او را دستوري داد پس دیگر زنان آمدند و بمسجد خیمه زدند عایشه و حفصه و دیگران
مصطفی نگاه کرد و خیمهها دید زده خشم گرفت گفت: باین می پارسائی خواهید! من امسال معتکف نمینشینم و بیرون آمد از
88 روح البیان: تصوّف یعنی دوري از هر چیز - 21 -پاورقی- 86 - اعتکاف خویش پس در ماه شوال آن ده روز قضا کرد. -قرآن- 1
که اندك گمان بحرمتش باشد و نگاهداري زبان از سخن بیهوده: و خلوت و اربعین و در چله نشستن که از آداب صوفیان است
نیست جز همین. و روش ما روش پیغمبر و یاران او است. آن حضرت اربعین و چله معیّن نفرمود و فقط اعتکاف کرد در ده روز
آخر رمضان. بلی موسی علیه السلام چنین کاري کرد زیرا در قرآن است: [ صفحه 309 ] واعَدنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَۀً وَ أَتمَمناها
تِلکَ حُدُودُ اللّه فَلا تَقرَبُوها- 11286 فخر: چون بیشتر احکام اینکه آیه راجع بمحرّمات است، آنها حد نامیده شده است «112» بِعَشرٍ
و ممانعت از نزدیکی بآنها شده است.تِلکَ حُ دُودُ اللّه فَلا تَقرَبُوها- 186 فخر: چون بیشتر احکام اینکه آیه راجع بمحرّمات است،
102 عبده: اینکه جمله - 63 -قرآن- 64 - 60 -پاورقی- 61 - آنها حد نامیده شده است و ممانعت از نزدیکی بآنها شده است. -قرآن- 1
ارشاد باحتیاط در انجام وظیفه است از اینکه جهت بحدود چیزهاي ممنوع نباید نزدیک شد که خطر اتّفاق حرام در آن هست مانند
تفریح با زنان در حال روزه که ممکن است موجب تحریک بر نامشروع شود. لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ- 186 عبده: یعنی با اینکه جملهها که
23 روح البیان: در حدیث است که آدمی - براي آنها گفتیم آماده میشوند براي پرهیزکاري و دوري از هوي پرستی. -قرآن- 1
داراي مقام تقوا نمیشود مگر از نامشروع خودداري کند سعدي گفته است: تو را آنکه چشم و دهان داد و گوش || اگر عاقلی بر
خلافش مکوش چو پاك آفریدت بهش باش و پاك || که ننگ است ناپاك رفتن بخاك مرو، زیر بار گنه اي پسر || که حمّال،
[ 75 [ صفحه 310 - فرمت- 73 -»« و الوقت سیف » عاجز بود در سفر مکن عمر، ضایع بافسوس و حیف || که فرصت عزیز است
تأویلات: روزه یعنی خودداري از گفتار و کردار نادرست. مریض یعنی گرفتار بامراض قلبی که پردهها و موانع نفسانی هستند از
یعنی « لِتُکمِلُوا العِدَّةَ » مشاهدهي حق و ادراك حقایق. سفر یعنی دوري از ادراك و مشاهدهي حقایق الهی تا موقعی که بآنها برسد
یعنی غفلت و بی خبري که بر شخص سالک مسلط «ِ لَیلَۀَ الصِّیام » بر- گذار کردن مراتب و مقامات تا برسد بدرجهي تکامل و شهود
صفحه 165 از 298
« یَتَبَیَّنَ لَکُم الخَیطُ الَأبیَض مِنَ الخَیطِ الَأسوَدِ » میشود و باز بخود آمده ذات محبوب را مشاهده و حاضر مییابد و باز غافل میشود
وَ أَنتُم عاکِفُونَ فِی » یعنی نموداري روشنی حضور و مشاهدهي محبوب پس از سیاهی و تاریکی غفلت و بیخبري از دوست
- 369 -قرآن- 504 - 272 -قرآن- 349 - یعنی آنگاه که در مسجد دل هستید بعبادت و توجّه بمحبوب خود. -قرآن- 249 « المَساجِ دِ
نزدیکی خدا بانسان قدرت و علم است که باو عنایت کرده است زیرا در «ٌ فَإِنِّی قَرِیب » 711 سخن ما: 1- آیت اوّل - -569 قرآن- 672
اللّه وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا » یعنی خدا روشنی زمین و آسمان است و در آیت دیگر است «ِ اللّه نُورُ السَّماوات وَ الأَرض » قرآن است
العلم » یعنی خدا مؤمنین را دوست دارد و از تاریکی بطرف روشنی رهبري میکند و مشهور است « یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمات إِلَی النُّورِ
یعنی دانش روشنائی است که خدا در دلها میافکند پس نزدیکی خدا علم و قدرت او است که « نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء
پرتوي از آن انسان را فراگرفته است و رابطهي با خدا بهمین وسیلهي علم و قدرت او است که موجب زیادي رابطهي انسان است با
آفرینندهي خود، و دعا که خواهش انسان است از آفریننده در نتیجهي تحریک درونی و اراده است که چون اراده شدید شد بزبان
بصورت دعا درمیآید و چون از اینکه درجه تحریک بیشتر شد بمرتبهي شوق میرسد که عضلات هم بحرکت میآید و پی
خواستهي خود میرود پس حقیقت دعا وقتی است که خواستهي انسان بقدري شدید شود که بمرتبهي شوق برسد و با عمل نه بزبان
اقدام بمورد خواهش خود بکند و از نیرو و علم که خدا بانسان داده است استفاده کند و اجابت خدا همان فرمانبري قوا و وسائلی
است که خدا باختیار انسان گذارده است تا طبق خواستهي او بکار بیفتد و آدمی در نتیجهي کار مفید مطابق آنچه باو اجازه داده
327 [ صفحه 311 ] برسد و اگر موجبات خارجی - 178 -قرآن- 243 - 46 -قرآن- 138 - شده است عمل نماید تا به نتیجه -قرآن- 26
مانع پیشرفت میشود براي آن است که انسان اطّلاع از تمام لوازم کار نداشته و مقتضیات و موانع را در کار خود پیشبینی نکرده
است و در آیه که گفته شده است اجابت میکنم بطور مجمل است نه بطور عموم که در هر وقت و هر شرائط که باشد. حقیقت دعا
و زاري را در دفتر پنجم قضیهي دستور میکائیل ببرداشتن خاك براي ساختن آدم مثنوي چنین گفته است: آه و زاري پیش تو بس
قرب داشت || من نتانستم حقوق آن گذاشت پیش تو بس قدر دارد چشم تر || من چگونه گشتمی استیزور دعوت زاري است
روزي پنج بار || بنده را که در نماز آ، و بزار آنکه خواهی کز غمش خسته کنی || راه زاري بر دلش بسته کنی تا فرود آید بلائی
دافعی || چون نباشد از تضرّع شافعی و آنکه خواهی از بلایش و اخري || جان او را در تضرّعآوري تا نداند خویش را مجرم عنید
||آب از چشمش کجا داند دوید! 2- در آخر آیه که نوید رشد و پیشرفت داده است نشانه است که نتیجهي دعا همان معنویّت
است که ارتباط انسان باشد با اراده و میل خود باصل آفرینش که کمال آدمی است و رشد او وقتی است که علاوه بر ارتباط طبیعی
با خدا مثل سایر موجودات او، با اراده و میل و نیز خود را مربوط بآفریننده بدارد و از نعمتها و وسائل که باو داده علاوه بر استفادهي
مادّي براي سعادت و آیندهي خود نیز استفاده کند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 188
] 167- وَ لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل وَ تُدلُوا بِها إِلَی الحُکّام لِتَأکُلُوا فَرِیقاً مِن أَموال النّاس بِالإِثم وَ أَنتُم تَعلَمُونَ [ 188 ] -قرآن- 1
22- گناه. -قرآن- 13 « اثم » . دسته و گروه « فریق » . از مصدر ادلاء بمعنی تسلیم نمودن و پرداختن « تُدلُوا » : صفحه 312 ] معنی لغات
شأن نزول: مجمع: از حضرت صادق [ع] نقل شده است: عرب گاهی اموال و خانوادهي خود را بقمار وامیگذاشت، اینکه آیه براي
جلوگیري از آن بوده است. از مقاتل روایت شده: ؤ القیس بن عابس و عبد اللّه بن اشوع بدادخواهی حضور پیغمبر رفتند براي یک
إِن الَّذِینَ یَشتَرُونَ بِعَهدِ » قطعه زمین چون موقع سوگند شد امرؤ القیس خواست با سوگند حق خود را ثابت کند اینکه آیه نازل شد
لا تَأکُلُوا أَموالَکُم- 11487 مجمع: اینکه جمله را دو معنی کردهاند: 114 - مال یکدگر را بیهوده و «114» اللّه وَ أَیمانِهِم ثَمَناً قَلِیلًا
ناشایست مخورید مانند دزدي و خیانت و ظلم 2- مال خود را بیهوده و اسراف خرج نکنید مانند قمار و دیگر اعمال ناشایسته. و
صفحه 166 از 298
مقصود از اکل خوردن تنها نیست بلکه کلیّهي تصرّفات است. از امام باقر [ع] نقل شده است مقصود از باطل سوگند دروغ است.ا
تَأکُلُوا أَموالَکُم- 187 مجمع: اینکه جمله را دو معنی کردهاند: 1- مال یکدگر را بیهوده و ناشایست مخورید مانند دزدي و خیانت و
ظلم 2- مال خود را بیهوده و اسراف خرج نکنید مانند قمار و دیگر اعمال ناشایسته. و مقصود از اکل خوردن تنها نیست بلکه کلیّهي
281 -قرآن- - 278 -پاورقی- 279 - تصرّفات است. از امام باقر [ع] نقل شده است مقصود از باطل سوگند دروغ است. -قرآن- 200
] 15- 305-282 وَ تُدلُوا بِها- 187 برهان از امام جواد [ع] نقل شده است: یعنی کسی که بداند حق ندارد و بوسیلهي -قرآن- 1
صفحه 313 ] قاضی در دعواي خود حاکم شود اینکه شخص ظالم است و معذور نیست. ابو الفتوح: إبن عبّاس گفته است: مقصود
آنکس است که میداند مدیون است و معذور نیست و طلبکار شاهد ندارد نزد قاضی میرود و او را محکوم میکند. سخن ما: از
دو معنی میتوان فهمید اوّل معنی مقابله و برابري، یعنی در برابر باطل و بیهوده مال یکدگر را نخورید، دوّم معنی: ب « با » کلمهي
که فقطّ معنی ربطی است یعنی براه باطل و بیهوده مال خود را خرج نکنید. اینکه است که میتوانیم کلمهي باطل را توسعه بدهیم
بگرفتن و دادن مالی که بیهوده باشد و با شرائط زندگی که دین معیّن کرده است مطابق نباشد مثل پول قمار و مزد شرارت و آزار
مردم و بهاي شراب که اینها از موارد مسلم است و همه کس آن را تشخیص میدهد و البتّه بعضی موارد هست که مردم نمیتوانند
تشخیص بدهند مثل پارهاي بازیچههاي گران قیمت که از نظر ارزش باطل است و بیهوده اگرچه از نظر نتیجه موجب تفریح بچه
است و مفید ولی بایستی ارزش آنرا با بهاي آن متناسب کنند تا بیهوده شمرده نشود مثل پارهاي مخارج تفریحی که زیادروي و
باطل است خواه از جهت مقدار مصرف کردن و هزینهي آن یا از نظر توانائی و بنیهي مالی خرج کننده اگر اسراف شمرده شد باطل
است و بیهوده و هم آنهائی که بجاي نتیجهي مفید آثار زشت دارد مثل هزینهي بیشتر فیلمهاي سینما که بعلاوهي نداشتن هدف
اصلی و نتیجهي مفید موجب تحریک بر سوء اخلاق و مفاسد نفسانی و اجتماعی است. و هم چنین مزد در برابر وظیفه مثل پول
گرفتن براي انجام نماز و روزهي خود و یا انعام یک نفر مستخدم و مأمور براي انجام کارهائی که موظّف بآن است و یا رشوه
گرفتن قاضی و مانند اینها همگی در مفهوم خوردن مال بیهوده است اگرچه بعضی افراد آن واضح و بعضی دورتر از تصدیق عموم
مردم است و فقهاء هم باین آیه استدلال کردهاند در حکم بحرمت و بطلان بسیاري از معاملات که مشمول خوردن مال است از راه
بیهوده و باطل. جملهي دوّم: براي نشاندادن فرد واضح آن است که بزور حکومتهاي ظالم مال مردم را میگیرند و اینهم موارد زیاد
دارد مانند بعضی جاسوسیها و بازرسیها و سخنچینیها که موجب تلف مال و آبروي [ صفحه 314 ] مردم میشود و در برابر انعام
و مزد دارد البتّه اینکه مال هم از قبیل خوردن مال بیهوده و باطل است.
[