گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سوره البقرة [ 2]: آیه 189




یَسئَلُونَکَ عَن الأَهِلَّۀِ قُل هِیَ مَواقِیت لِلنّاس وَ الحَ ج وَ لَیسَ البِرُّ بِأَن تَأتُوا البُیُوتَ مِن ظُهُورِها وَ لکِن البِرَّ مَن اتَّقی وَ أتُوا البُیُوتَ مِن
جمع میقات بمعنی هنگام «ُ مَواقِیت » . جمع هلال بمعنی ماه « اهلۀ » : 252 معنی لغات - أَبوابِها وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 189 ] -قرآن- 1
56 جهت نزول: مجمع: از معاذ بن جبل روایت است که به پیغمبر عرض کرد: یهودیها مکرّر از - و موقع معیّن براي کار. -قرآن- 44
من میپرسند که اینکه ماهها چی است! اینکه آیه در جواب او نازل شد. و از امام باقر ع روایت شده است: دستهاي از عربها رسم
داشتند هنگام اعمال حج از در خانههاشان وارد نمی شدند نقبی در پشت خانه میکندند و از آنجا وارد میشدند. قسمت آخر آیه
براي جلو گیري از اینکه کار نازل شد. محمّد بن جریر طبري همین جهت را با مختصر اختلاف نوشته است و نیز او نوشته است با
نردبان یا از دیوار خانه بالا میرفتند و داخل منزل خود میشدند. ترجمه: 189 اي محمّد ز تو از [دگرگونی و کم و فزون شدن]
ماهها میپرسند تو بگو: اینکه نو و کهنگی ماه راه شناخت هنگام کارهاي مردم است و گاه انجام حج. و [ صفحه 315 ] نه نیکو
است [بآن هنگام] از پشت خانهها درون شوید بلکه نکوکار آن کس است که پرهیزگار باشد و شما از در خانهها درون شوید و از
صفحه 167 از 298
نافرمانی خدا پرهیز کنید تا امید رستگاري شما باشد. سخن مفسّرین: هِیَ مَواقِیت-ُ 188 مجمع: اینکه آیه روشنتر دلیل است که موقع
روزه بشمارهي روزها ثابت نمیشود بلکه مقیاس اثبات آن نمایان شدن ماه است زیرا تصریح شده است که ماهها مورد اعتبار و
یعنی چه! فرمود: هنگام کار در ماهها «ِ مَواقِیت لِلنّاس » : 16 طبري: از علی [ع] پرسیدند - مقیاس است براي وقت عبادت. -قرآن- 1
اینکه است، پس انگشت ابهام و چهارم را بکف دست خم کرد و فرمود: چون ماه را دیدید روزه بدارید و باز چون دیدید از روزه
54 نیشابوري: جهت اینکه اسم حج در جواب - خودداري کنید و اگر ابر شما را فراگرفته بود سی روز را بآخر برسانید. -قرآن- 32
گفته شده است و نام عبادات دیگر برده نشده است اینکه است که روزه را بماه رمضان معیّن کرده است و نماز را در همه روز معیّن
کرده است و زکات بسال شمسی مقرّر شده است که پیدایش غلّه باشد و جهاد وقت معیّن ندارد پس آنچه باید معیّن شود حجّ
43 فخر: عرب - با کسر باء خواندهاند و دیگران با ضم.ّ -قرآن- 1 « بیوت » است. وَ لَیسَ البِرُّ بِأَن تَأتُوا البُیُوتَ- 188 ابو الفتوح: عدّهاي
رسم داشت که اگر بمقصودش نمیرسید تا مدّت یک سال از در خانه وارد نمیشد و از پشت بام یا جاي دیگر داخل میشد و اینکه
عمل براي تطیر و فال بد بود اینکه جمله براي جلوگیري از اینکه جور فکر نازل شده است که فال بدکار خوب نیست و باید تقوي
پیشه کرد تا رستگاري پیدا شود. و باز فخر گفته است: جهت ارتباط دو قسمت [ صفحه 316 ] آیه آن است که: آنها از تغییرات ماه
پرسیدند در جواب بآنها گفته شد: اینکه مهم نیست و فقط مقیاس اوقات کار است، ولی مطلب مهم آن است که اینکه عمل را
ترك کنید و از در خانه وارد شوید. مجمع: کار خوب آن نیست که عملی را از غیر جهت و جانب نامناسب انجام دهید بلکه عمل
شایسته آن است که هر کار را از راه خودش انجام دهید. سخن ما: 1- براي تعیین مواقع عبادات است که هر وقت هلال نمودار شد
اوّل ماه و هنگام انجام وظیفهي دینی است، و تشخیص آن بسیار آسان است و نیاز بقواعد و علوم هیئت نیست. 2- جواب متضمّن
مطلب باندازهي فهم آنها است. آنها از تغییرات شکل ماه میپرسند جواب از قابلیّت استفاده و نتیجهاش داده میشود و شاید منظور
اینکه باشد که شما فهم بیش از اینکه ندارید که بدانید، یک مقیاسی است براي زمان و وقت کار و بهتر آن است که آداب جاهلیّت
را از خود دور کنید و از پشت بام وارد نشوید و فال بد نزنید و پیغمبر براي اینکه نیست که علّت تغییر ماه و قواعد علم هیئت براي
شما بگوید بلکه براي تربیت شما آمده که از رسوم زشت جاهلیّت آزادتان کند. 3- هر کاري را از مجاري طبیعی بآنگونه که خدا
معیّن کرده است باید انجام داد و از در خودش وارد شد، اغفال مردم و توسّل بوسائل غیر عادي براي انجام مقصود بیراهه است خواه
در افکار و عقاید یا معاشرت و معاملهي با یکدیگر باشد و یا اعمال و عقاید دینی پس در تمام شئون زندگی بایستی از بیراهه نروید
[ و براهی بروید که شایسته است تا رستگار شوید. [ صفحه 317
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 190 تا 195
وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل اللّه الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدِینَ [ 190 ] وَ اقتُلُوهُم حَیث ثَقِفتُمُوهُم وَ أَخرِجُوهُم مِن حَیثُ
أَخرَجُوکُم وَ الفِتنَۀُ أَشَ دُّ مِنَ القَتل وَ لا تُقاتِلُوهُم عِندَ المَسجِدِ الحَرام حَتّی یُقاتِلُوکُم فِیه فَإِن قاتَلُوکُم فَاقتُلُوهُم کَذلِکَ جَزاءُ الکافِرِینَ
191 ] فَإِن انتَهَوا فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 192 ] وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّین لِلّه فَإِن انتَهَوا فَلا عُدوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمِینَ ]
193 ] الشَّهرُ الحَرام بِالشَّهرِ الحَرام وَ الحُرُمات قِصاص فَمَن اعتَدي عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیه بِمِثل مَا اعتَدي عَلَیکُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَنَّ ]
- [ 785 وَ أَنفِقُوا فِی سَبِیل اللّه وَ لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم إِلَی التَّهلُکَۀِ وَ أَحسِنُوا إِن اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنِینَ [ 195 - اللّهَ مَعَ المُتَّقِینَ [ 194 ] -قرآن- 1
از مصدر ثقافۀ بمعنی پیدا کردن و ماهر بودن. « ثقفتموا » . از مصدر اعتداء بمعنی تجاوز و ستم « تَعتَدُوا » : 138 معنی لغات - قرآن- 1
ماهی که دست بشمشیر بردن و جنگ «ُ الشَّهرُ الحَرام » . از مصدر انتها بمعنی ممانعت پذیرفتن و قبول کردن فرمان بخودداري « انتَهَوا »
جمع حرمۀ حدودي که لازم است رعایت آن و تجاوز از آن جایز نیست از قبیل حقوق دینی و « حرمات » . کردن در آن حرام است
224 جهت نزول: [ صفحه 318 ] مجمع: از إبن عباس روایت شده است: در - 131 -قرآن- 204 - 24 -قرآن- 121 - مردمی. -قرآن- 13
صفحه 168 از 298
سال ششم هجري پیغمبر با هزار و چهار صد نفر از یارانش براي انجام مراسم دینی بمکّه روانه شد چون بحدیبیه رسید که در
فاصلهي یک منزل از مکّه در راه جدّه است و آب و درخت زیاد دارد اعراب جلوگیر او شدند و مدّت یک ماه پیغمبر را نگاه
داشتند تا پیمان برقرار کرد که برگردد و سال بعد موقع عمره بیاید و مردم مکّه سه روز آنجا را خالی کنند و در اختیار مسلمانان
بگذارند که مراسم دینی خود را در اینکه مدّت انجام دهند، سال بعد که پیغمبر آهنگ مکّه کرد دو دل بود که با اعراب چه رفتار
بفرماید زیرا که جنگ در ماه حرام ناگوارش بود در اینکه حال بود که اینکه آیه نازل شد و تکلیف آن حضرت را معیّن کرد.
ترجمه: 190 در راه خدا و پیشرفت دین بجنگید با آنهائی که با شما میجنگند و زیادهروي نکنید که خدا چنین مردم را دوست
ندارد. 191 و هر کجا کافران را بیابید بکشید و همانطور که شما را از مکّه اخراج کردند [و پیغمبر فرار کرد] شما هم آنها را از
منزلشان بیرون کنید که آشوب و آزار سختتر و بدتر است از آدمکشی و تا با شما بمسجد الحرام نجنگند شما با آنها نجنگید و
اگر با شما جنگیدند آنها را بکشید که چنین است سزاي کافران. 192 و اگر از کار خود باز ایستادند البتّه خدا آمرزنده است و
مهربان. 193 با آنان بجنگید تا آشوب و آزاري نماند و همه مردم خداپرست شوند و چون از آشوب دست بدارند پس [بخودشان
گذارید که] جز بر ستمکاران آزار روا نباشد. 194 آنچه آنان بماه حرام کنند شما با آنان چنان کنید و بیحرمتی خانهي خدا را سزا
دهید و آنکه بشما تجاوز کرد بهمان گونه که بشما ستم کرده با او رفتار کنید و از نافرمانی خدا پرهیز کنید و بدانید که خدا با
پرهیزگاران است. 195 در راه خدا ببخشید و خود را بدست خود بنابودي نیفکنید و نکوئی کنید که خدا دوست دار نکوکاران
است. سخن مفسّرین: قاتِلُوا فِی سَبِیل اللّه-ِ 189 مجمع: مفسّرین قدیم گفتهاند: اوّل آیه که امر بجهاد کرد اینکه آیه بود و پیغمبر ص
از .« وَ قاتِلُوا المُشرِکِینَ کَافَّۀً » : 30 [ صفحه 319 ] با آنهائی، جنگ میکرد که با او جنگ میکردند تا اینکه آیه نازل شد - -قرآن- 1
- پیغمبر روایت شده است که فرمود: جنگ در راه خدا آن است که بمنظور نشر حق باشد نه بقصد خودنمائی و شهرت. -قرآن- 85
121 وَ لا تَعتَدُوا- 189 ابو الفتوح: گفتهاند: مقصود آن است که در اقدام بجنگ با کافران خودداري نکنید. یحیی بن عامر غسّانی
15 معنی اینکه آیه چیست! او در جواب نوشت: مقصود جلوگیري از کشتن - گفت: بعمر عبد العزیز خلیفهي اموي نوشتم: -قرآن- 1
زن و بچه است و آنهائی که بجنگ با مسلمین حاضر نمیشوند. مجمع: یعنی با دگر کسان که دستور جنگ با آنها ندارید نجنگید،
و گفتهاند: یعنی با آنها که بجنگ شما نیامدهاند جنگ نکنید. کشف نوشته: چون زینهار خواهند زینهار دهید و زینهار نشکنید و از
عهد باز پس نیائید و چون گزیت پذیرند گزیت از ایشان بپذیرید و اینکه گزیت پذیرفتن خاصّه اهل کتاب را است بنص قرآن
سنّوا » : مجوس را همین حکم است که مصطفی علیه السلام گفت « قاتِلُوا الَّذِینَ تا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حَتّی یُعطُوا الجِزیَۀَ عَن یَدٍ »
و علی بن ابی طالب را پرسیدند که جزیه از مجوس پذیریم! گفت: آري که ایشان را کتابی بود و برداشتند و « بهم سنّۀ اهل الکتاب
296 وَ أَخرِجُوهُم- 190 فخر: همان طور که شما را از مکّه بیرون کردند شما - 220 -قرآن- 226 - ببردند از میان ایشان. -قرآن- 200
نیز هر گاه که قدرت داشتید اگر که آنها بر کفر خود ثابت باشند از مکّه بیرونشان کنید و اینکه جمله اشاره است که در آینده شما
15 [ صفحه 320 ] مکّه بیرون کرد و بعد از آن از مدینه، - قدرت خواهید داشت. و براي همین بود که پیغمبر مشرکین را از -قرآن- 1
و فرمود نباید در جزیرة العرب دو دین باشد. وَ الفِتنَۀُ أَشَ دُّ- 190 فخر: فتنه یعنی گرفتاري بعذاب دائمی در عالم دیگر براي آنها
سختتر است از کشتن که اکنون بر دست شما انجام میشود و بیشتر مفسّرین فتنه را شرك و کفر معنی کردهاند پس معنی چنین
میشود: رواج کفر بدتر است از کشتن چند نفر ابو الفتوح نوشته: از کسائی روایت است: فتنه اینجا عذاب است و ایشان را بودي که
20 و لا - چون مسلمانی را بگرفتندي عذاب کردندي او را خداي تعالی گفت: آنچه ایشان میکنند بدتر است و سختتر. -قرآن- 1
در هر سه کلمه بدون الف بر وزن « و لا تقتلوهم حتّی یقتلوکم. فان قتلوکم » : تقتلوهم- 190 مجمع: حمزه و کسائی قرائت کردهاند
یفعلو ثلاثی مجرّد، اعمش بحمزه گفت: اینکه جور که تو قرائت میکنی پس از آنکه آنها را کشتند چگونه میتوانند قاتلین خود را
بکشند! حمزه گفت: عرب اگر یک نفر از او را بکشند میگوید: ما را کشتند و اگر یک نفرشان را مضروب شود میگویند ما را
صفحه 169 از 298
زدند مقصودش اینکه است که معنی جمله اینکه است: اگر عدّهاي از شما را کشتند. مجمع: گفتهاند اینکه آیه نسخ شده است باین
و عدّهاي دیگر گفتهاند اینکه حکم منسوخ نیست و رعایت آن لازم است و فقطّ در موقع « وَ قاتِلُوهُم حَ تّی لا تَکُ ونَ فِتنَۀٌ » : آیه
ضرورت که از طرف کافرها اقدام بجنگ بشود در مسجد الحرام براي مسلمانها جایز است که با آنها جنگ کنند و در آنجا آنها را
103 وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ- 192 فخر: فتنۀ یعنی آزار و گرفتاري و چون اعراب مسلمانان را اذیّت کردند - بکشند. -قرآن- 60
41 [ صفحه 321 ] پیوسته - تا آنها ناچار شده بحبشه مهاجرت کردند و باز آزارشان کردند تا بمدینه هجرت کردند و -قرآن- 1
موذي آنها بودند در اینکه جمله دستور داده شده است که جنگ کنید تا بر آنها چیره شوید و از شرشان آسوده شوید و آشوب و
ناراحتی نباشد. طبري از مفسّرین قدیم نقل کرده است: مقصود از فتنه شرك است و کفر و دستور جنگ براي آن است که شرك و
کفر نابود شود. وَ یَکُونَ الدِّین لِلّه-ِ 192 طبري از قتاده و دیگران نقل است: مقصود از دین عبادت است و جنگ با کفّار براي آن
29 فَلا عُدوانَ- 192 طبري: در اینکه جمله عدوان بمعنی - بوده است که خداپرست شوند و نماز بخوانند و زکات بدهند. -قرآن- 1
تجاوز و ستم نیست مقصود مجازات و سزاي عمل ظالم است. و اینکه جمله مانند آن است که بگوئی: اگر بمن ستم کنی همان را
289 فخر: عدوان یعنی کشتن - 13 -قرآن- 266 - قرآن- 1 - .« یسخرون من اللّه سَخِرَ اللّه مِنهُم » : از من خواهی دید نظیر اینکه آیه است
130 الشَّهرُ الحَرام بِالشَّهرِ - قرآن- 94 - .« جَزاءُ سَیِّئَۀٍ سَیِّئَۀٌ مِثلُها » : و اینجور کشتن ستم نیست بلکه سزاي ستم است مثل اینکه آیه
الحَرام-ِ 192 فخر: چون اقدام بجنگ و اسلحه برداشتن در ماههاي حرام براي مردم ناگوار بود اینکه آیه براي آرامش خاطر آنها
است که چون اعراب در ماه حرام با اسلحه مانع پیغمبر شدند از ورود بمکّه و انجام عمره در ذو القعدهي سال گذشته امسال که شما
با اسلحه وارد حرم شدید در برابر عمل سال گذشتهي آنها است و اگر اینکه کار شما بنظرتان دشوار است ناراحت نباشید که
39 وَ الحُرُمات قِصاص-ٌ 193 مجمع: مجاهد گفته است: چون اعراب پیغمبر را از - کافران پیشدستی بچنین کار کردهاند. -قرآن- 1
22 [ صفحه 322 ] صلح حدیبیه تنظیم شد آن حضرت مراجعت فرمود، آنها مفاخرت کردند که - ورود بمکّه مانع شدند و -قرآن- 1
او را با حال احرام از ورود بمکه مانع شدیم. سال بعد که آن حضرت وارد مکّه شد اینکه آیه نازل شد که خداوند تلافی کرد و در
برابر ممانعت سال پیش امسال آسوده وارد مکّه شدید و ناراحتی پیغمبر و مسلمین و مفاخرت اعراب باین وسیله جبران شد. و از امام
باقر [ع] نیز همین معنی نقل شده است. مجمع: مشرکین به پیغمبر عرض کردند تو مأمور هستی که در ماه حرام از جنگ خودداري
کنی! آن حضرت فرمود: آري آنها از اینکه جواب سوء استفاده کرده در دل گرفتند که پیغمبر و مسلمین را بکشند اینکه آیه نازل
شد که اگر آنها اینکه حدود و حرمات خدائی را حلال شمردند و رعایت نکردند شما هم قصاص کنید و تلافی حق خود را بنمائید
400 وَ - فَمَن اعتَدي عَلَیکُم- 193 طبري: یعنی کسیکه بسوي شما جستن کرد و دوید شما هم با او همان عمل را بکنید. -قرآن- 375
لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم إِلَی التَّهلُکَۀِ- 194 طبري: 1- تهلکۀ یعنی خودداري از بخشش و انفاق در راه خدا 2- از إبن عباس روایت است:
3- انصار از ما حضر خود به نادارها میدادند چون 46- یعنی اگر هیچ نداشتی جز تیري یا پیکان تیري آن را انفاق کنی. -قرآن- 1
درآمد آنها کم شد نگران شدند و خودداري از بخشش کردند اینکه خطاب با آنها است و مقصود از تهلکه امساك و سوء ظنّ
است که شاید در آینده بسختی دچار شوند. 4- در سفر، داراها بنادارها میدادند بقدري که براي خودشان نمیماند و اندوهناك
میشدند اینکه آیه خطاب بآنها است. فخر: یک معنی جمله اینکه است که اگر در ماه حرام با شما جنگ کردند شما هم جنگ
کنید و احترام ماه حرام موجب نشود که شما خود را بهلاکت بیندازید و صبر کنید که آنها اقدام بجنگ کنند و شما را بکشند. [
صفحه 323 ] ابو الفتوح نوشته است: ایشان امساك کردندي و سفرهاي خطرناك کردندي براي جمع مال، حق تعالی از هر دو نهی
کرد باین آیه. حبیب بن الحارث نزدیک رسول آمد گفت: من مرديام که تعرّض گناه بسیار کنم مرا تدبیر چی است! گفت: توبه
کن گفت: توبه میکنم باز بر گناه میشوم گفت: پس از آن با سر توبه شو گفت: یا رسول اللّه پس گناه من بسیار شود گفت اي
حبیب عفو خداي از گناه تو بیشتر است. فضیل بن عیاض گفت معنی آیه آن است که خود را در هلاك میفکن بگمان بد که،
صفحه 170 از 298
مراد آنکه: بخداي گمان نیک ببرید که خداي دوست دارد آنانکه باو « وَ أَحسِنُوا » : بخداي بري، نه بینی که در عقب اینکه گفت
50 بخل و - 346 وَ أَحسِنُوا إِن اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنِینَ- 194 حسینی نوشته است: مثنوي -قرآن- 1 - خوش گمان باشند. -قرآن- 332
خسّت مرد را رسوا کند || بلکه در چاه هلاکش افکند روي جنّت را کجا بیند بخیل ||! بسته به، افتاده اندر پاي پیل اسخیا را با
جهنم کار نیست || جاي ممسک جز میان نار نیست عکرمه گفته است: یعنی گمان نیک داشته باشید که آنچه میدهید خدا عوض
میدهد. کشف نوشته: مصطفی گفت احسان آن است که خداي را در بیداري و هشیاري پرستی چنانک گوئی در وي مینگري و
یُحِبُّ » : خدمت که کنی چنان کنی که ویرا میبینی اینکه حدیث اشاره است بملاقات دل با حق و معارضهي سر با غیب. روح البیان
38 کرم کن که فردا که دیوان نهند|| - یعنی خدا براي نیکوکاران خیر و سعادت میخواهد و سعدي گفته: -قرآن- 14 « المُحسِنِینَ
منازل بمقدار احسان نهند چی است احسان از خودیّت رستگی || بر حق از راه فنا پیوستگی گر دلی از سرّ احسان واقف است||
هم موحّد بر خدا هم عارف است گر جوي در راه دین داري تنیز || نیست احسان غیر عرفان اي عزیز [ صفحه 324 ] آنکه خود حق
بود و حق را میشناخت || خفت جاي احمد و جان فدیه ساخت آنکه جان اینسان دهد کی در غم است || کاین خلافت شیئی اندر
عالم است تا پس از پیغمبر از اینکه رهگذر || کینه گیرد با ابو بکر و عمر سخن ما: 1- در مراجعت از حدیبیه مردم ناراحت بودند
که تحت فشار اعراب قرار گرفتند. سال بعد که طبق قرارداد با اسلحه وارد مکّه شدند باز بواسطهي تکرار گذشته و رو برو شدن با
مشرکین و جنگ در ماه حرام اندیشناك شدند. با اینکه آیات آسودهشان کرد که رعایت آئین و حکم تا آنگاه لازم است که
الخ در هر «ُ الشَّهرُ الحَرام » اضطرار نباشد ولی در موقع اضطرار حدود و احترامات ساقط است و باید بدکار را سزا داد. 2- آیت 193
جامعهاي هر چند وحشی باشد افرادي در آن یافت میشوند که بتوانند آنها را رهبري کنند و از نابوديشان جلوگیري نمایند. بسیار
میشود که عواطف انسان بر احساس و میل او غالب میشود براي مثال شخص بخیل ممکن است از عاطفهي نوع دوستی یا دینی
خود متأثّر شده بخشش بر خلاف انتظار بکند و یا شخص بدخو و خشن بموجب محرّك عاطفی از قبیل: زن- اولاد- دوستان-
مبادي دینی بکلّی عوض شده با کمال مهربانی و ملایمت رفتار کند. براي عرب خشن وحشی، سه ماه پی در پی ماه حرام معیّن شده
است: ذو القعده- ذو الحجّه- محرّم و یک ماه با فاصلهي از اینکه سه ماه بنام رجب. البتّه آنهائی که اینکه آئین ماههاي حرام را
معیّن کردهاند مردمی دقیق و باریک بین بودهاند که بواسطهي ایجاد عاطفهي دینی یا ملّی قوهي غضبی و میل آدمکشی عرب را تا
اندازهاي محدود کردهاند و اینکه عاطفه بآن اندازه در آنها مؤثّر بود که اگر کسی قاتل برادر یا پدر خود را در اینکه ماهها پیدا
میکرد متعرّض او نمیشد. معلوم است که اسلام دورهي سال را ماه محرّم قرار داده و اجازه نداده است که مردم بجان هم بیفتند و
460 پس تصویب اینکه آئین قدیمی و احترام ماههاي حرام از وظائف پیغمبر بود که وسیلهي - یکدیگر را بکشند. -قرآن- 440
جلوگیري از قتل و غارت آنها بشود لکن احساسات و عواطف اگرچه مولود مبادي شریف باشد در برابر منطق صحیح و عقل ارزش
ندارد. پس آئین ملی و احترام ماه حرام تا [ صفحه 325 ] وقتی محترم است که زیان بسیار بزرگ نداشته باشد لکن چون موجب
- نابودي مسلمین و محو اسلام باشد کوچکترین ارزشی ندارد و مردم موظّف هستند متجاوز و ستمکار را بجاي خودش بنشانند. 3
در دنبالهي مطالب گذشته یک اصل لازم الرّعایت حیاتی را یادآوري میکند که از اقدام بنابودي خود « لا تُلقُوا الخ » آیت 195
احتراز کنید چه بوسیلهي کار سودمند یا بخودداري از کار زیانآور. پس براي رعایت ماه حرام خود را بهلاکت و گرفتاري بدست
کافران دچار نه کنید. چون دقیق شویم اینکه دستور براي همیشه و همه وقت باید رعایت شود. چنانکه هر کارگري که دیر بسر کار
میرود و کار پیدا نمیکند و گرسنه میماند اقدام بنابودي خود کرده است آن راننده که بواسطهي سرعت در حرکت آسیب میرساند
و آسیب میبیند بواسطه بیباکی اقدام بتهلکه کرده است آن قانونگذار که بواسطهي بیباکی و نافهمی رعایت مقتضیات محل و حال
مردم را نکرده و قانون تحمیلی بر مردم تصویب کرده است اقدام بتهلکهي خود نموده است. و همچنین هر کس در هر کار که
25 [ صفحه - مصلحت را منظور نکند و بیباك در عمل خود باشد و یا نسنجیده کاري کند اقدام بتهلکه نموده است. -قرآن- 14
صفحه 171 از 298
[326
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 196 تا 197
وَ أَتِمُّوا الحَج وَ العُمرَةَ لِلّه فَإِن أُحصِ رتُم فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدي وَ لا تَحلِقُوا رُؤُسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدي مَحِلَّه فَمَن کانَ مِنکُم مَرِیضاً أَو بِهِ
أَذيً مِن رَأسِه فَفِدیَۀٌ مِن صِ یام أَو صَدَقَۀٍ أَو نُسُک فَإِذا أَمِنتُم فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ إِلَی الحَج فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدي فَمَن لَم یَجِد فَصِ یامُ
ثَلاثَۀِ أَیّام فِی الحَج وَ سَبعَۀٍ إِذا رَجَعتُم تِلکَ عَشَرَةٌ کامِلَۀٌ ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن أَهلُه حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ
شَدِیدُ العِقاب [ 196 ] الحَ جُّ أَشهُرٌ مَعلُومات فَمَن فَرَضَ فِیهِن الحَ ج فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الحَج وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ یَعلَمهُ
از مصدر احصار بمعنی منع « أُحصِرتُم » : 857 معنی لغات - اللّه وَ تَزَوَّدُوا فَإِن خَیرَ الزّادِ التَّقوي وَ اتَّقُون یا أُولِی الَألباب [ 197 ] -قرآن- 1
گاو یا شتر یا گوسفند که بآداب و نشانهي مخصوص «ِ الهَدي » . از مصدر استیسار بمعنی آسانی و فراهم شدن « استَیسَرَ » . و جلوگیري
آنچه قربۀ الی اللّه و بواسطهي عقیدهي دینی «ٍ نُسُک » از مصدر حلق بمعنی سر تراشیدن « تَحلِقُوا » . براي قربانی بطرف مکّه میبرند
- 241 -قرآن- 276 - 135 -قرآن- 230 - 77 -قرآن- 125 - 25 -قرآن- 66 - انجام میشود و بمعنی بهرهبردن و استفاده کردن. -قرآن- 13
285 پیش از ترجمه براي اطّلاع از منظور اینکه آیات احکام حج را همانطور که رسم مفسّرین است مینویسم: حج در اسلام سه جور
معیّن شده است 1- حج تمتّع 2- حج افراد 3- حج قران. اوّل حج تمتّع وظیفهي آنهایی است که خارج از حدود مکّه بفاصله چهل و
هشت میل باشند باید از میقات که محلهاي معیّنی است محرم شوند و [ صفحه 327 ] بارچههاي ندوخته را لباس قرار دهند و ذکر
مخصوص که معیّن شده است بگویند تا وارد مکّه شوند و هفت نوبت دور خانهي کعبه طواف کنند و دو رکعت نماز در مقام
ابراهیم بخوانند و میانهي صفا و مروه هفت مرتبه حرکت کنند بنام سعی صفا و مروه بعد بمذهب شیعه باید دوباره طواف کنند بنام
طواف نساء با دو رکعت نماز آن ولی دیگر مسلمین اینکه نماز و طواف را ندارند. بعد از آن باید تقصیر کنند یعنی موي یا ناخن
بگیرند که از احرام اول خارج شوند و اینکه اعمال را عمرهي تمتّع گویند. پس از آن باید دوباره قصد احرام کنند براي حج و روانه
شوند بطرف عرفات که سرزمینی است در حدود چهار فرسخی مکّه و روز نهم ذیحجه بنام روز عرفه از ظهر تا غروب در آنجا
بمانند و بعد از غروب، از عرفات بروند بمشعر الحرام و از طلوع صبح تا طلوع آفتاب در آنجا توقّف کنند و از آنجا بمنی بروند و در
ریگ بزنند بعد قربانی کنند و بعد تقصیر کنند یعنی کاري از منافیات احرام را انجام بدهند. پس از آن « بجمرة العقبۀ » محل مشهور
مختار هستند که بروند بمکّه و طواف کنند و نماز طواف بخوانند و برگردند بمنی و شبهاي یازدهم و دوازدهم و سیزدهم آنجا
توقّف کنند و روزها رمی جمره کنند یعنی ریگ بمحلهاي مخصوص بزنند و میتواند که از منی روز دوّم بمکّه نیایند و تا روز
سیزدهم آنجا بمانند و رمی جمره را تمام کنند و بعد بیایند بمکّه و طواف و نماز و سعی صفا و مروه که در عمره گفتیم انجام دهند.
اینکه است تمامی اعمال حج تمتّع. دوّم حج افراد که در اعمال مثل حج تمتّع است فقطّ اوّل اعمال حج باید انجام شود یعنی در نیّت
قصد حج بکنند و بروند بعرفات و بعد بمنی و بعد بروند بمکّه و همان اعمال گذشته را انجام دهند. سوّم حج قران است که از اوّل
قربانی با خود میبرند و مثل حج افراد اوّل اعمال حج انجام میشود بعد عمل عمره. ترجمه: 196 حج و عمره را براي خدا انجام دهید
[نه براي خودنمائی و تعصّب عربی] پس اگر جلوگیر از انجام حج شدید [که دشمن یا بیماري شما را نگذاشت آن را بپایان رسانید]
پس هر قربانی که بتوانید [بقربانگاه فرستید] و سر نتراشید تا قربانی [ صفحه 328 ] بقربانگاه برسد. و اگر کسی بیمار بود یا در سر
خود آزاري داشت [میتواند سر بتراشد] و در عوض روزه بدارد یا مالی ببخشد یا قربانی کند و چون آسوده شدید [که جلوگیر از
انجام حج نداشتید] پس آنکه بخواهد از عمره و حج بهرهمند شود [و حج تمتّع بجاي آرد] آنچه براي او فراهم است قربانی کند
[گاو یا شتر یا گوسفند] و اگر نداشت سه روز در همان روزهاي حج روزه بدارد و هفت روز پس از برگشت از حج که ده روز
تمام باشد و البتّه اینگونه حج [که آن را حج تمتع گویند] وظیفهي کسی است که خانواده و زندگی او در سرزمین مسجد الحرام
صفحه 172 از 298
نباشد [و دور از مکّه زندگی کند] و از خدا بپرهیزید [که نافرمانی اینکه احکام کنید] و بدانید که خداوند سخت آزار بود. 197 و
اینکه دستورهاي حج باید در ماههاي معیّن انجام شود [که شوّال و ذیقعده و ذیحج باشد] پس کیسکه در اینکه ماه فریضهیی انجام
میدهد نباید آمیزش با زنان کند و نه زشتی کند و نه جنگ و جدال. و آنچه کار نیک کنید البتّه خدا آن را بداند. پس اي
خردمندان [براي آن سراي] توشه بردارید و البتّه بهترین توشه پرهیزگاري است و از نافرمانی من پرهیز کنید. سخن مفسّرین: أَتِمُّوا
الحَج-َّ الخ- 195 مجمع: از علی و زین العابدین علیهما السلام نقل است: یعنی آن را بپا دارید و انجام دهید و بآخر رسانید دیگران
18 ابو الفتوح: کلمهي حج با کسر حاء هم قرائت شده است و خلافی - گفتهاند: یعنی با آداب و شرایط آن را بجاي آرند. -قرآن- 1
نیست در وجوب حج امّا در وجوب عمره خلاف کردهاند مذهب ما شیعه و مذهب شافعی آن را واجب میدانند. کشف نوشته است:
حج عوام دیگر است و حج خواص دیگر حج عوام قصد کوي دوست است و حج خواص قصد روي دوست آن رفتن به سراي
دوست و اینکه رفتن براي دوست. [ صفحه 329 ] دردم نه ز کعبه بود کز روي تو بود || مستی نه ز باده بود کز بوي تو بود عوام
بنفس رفتند در و دیوار دیدند. خواص بجان رفتند گفتار و دیدار یافتند. روش خاصگیان درین راه چنان است که آن جوانمرد
گفته: خون صدّیقان بیالودند و زان ره ساختند || جز بجان رفتن درین ره یک قدم را بار نیست او که بنفس رود رنج یابد و بار
کشد تا گرد کعبه برآید، و اینکه که بجان رود بیارامد و بیاساید و کعبه خود گرد سرایش برآید. اندرین معنی حکایت ابراهیم
خوّاص است قدّس اللّه روحه گفتا: وقتی از سر محرومی بروم افتادم گردان گردان چنانک افتادهاند بهر جاي مردان. متحیّر و
سرگشته بیچارهوار، گم کرده سر رشته: مردان جهان شدند سرگشتهي تو || میباز نیابند سر رشتهي تو خبر در روم افتاد که ملک
روم را دختري دیوانه گشته و پدر مر آن دختر را ببند دیوانگان بسته و اطباء بجملگی از علاج آن بیمار درمانده زمان تا زمان نفس
سرد میآرد و اشگ گرم میبارد گهی گرید و گهی خندد بجاي آوردم که آنجا تعبیهاي است رفتم بدر سراي ملک و گفتم: بعلاج
بیمار آمدم. چون دیدهي ملک بر من افتاد گفت: بعلاج دخترم آمدهاي! و گمان برم که طبیبی! گفتم آري خداوندي دارم طبیب،
من آمدهام تا دخترت را علاج کنم. خانهاي باشارت بمن نمود و دختر در آن خانه بود گفتا: در رفتم هنوز قدم در خانه ننهاده که
فَإِن أُحصِرتُم- 11595 مجمع: یعنی اگر ممنوع شدید مفسّرین قدیم در «115» قُل لِلمُؤمِنِینَ یَغُضُّوا مِن أَبصارِهِم » : اینکه آواز شنیدم
معنی اینکه جمله اختلاف کردهاند إبن عباس و مجاهد گفتهاند یعنی هر مانعی چه داخلی مانند بیماري یا نداشتن وسیله و مانند آن
یا خارجی مثل دشمن، نظر علماي شیعه و روایت از امام نیز همین معنی است. دستهاي دیگر گفتهاند مقصود مانع خارجی است که
دشمن باشد فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدي-ِ 11595 مجمع: از علی [ع] و إبن عباس و مجاهد روایت شده است که مقصود از هدي گوسفند
است و بنابراین معنی جمله چنین است [هر گوسفندي که فراهم شود] و از عایشه و عبد اللّه عمر روایت شده است که مقصود شتر و
گاو است.َإِن أُحصِرتُم- 195 مجمع: یعنی اگر ممنوع شدید مفسّرین قدیم در معنی اینکه جمله اختلاف کردهاند إبن عباس و مجاهد
گفتهاند یعنی هر مانعی چه داخلی مانند بیماري یا نداشتن وسیله و مانند آن یا خارجی مثل دشمن، نظر علماي شیعه و روایت از امام
نیز همین معنی است. دستهاي دیگر گفتهاند مقصود مانع خارجی است که دشمن باشد فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدي-ِ 195 مجمع: از علیّ
[ع] و إبن عباس و مجاهد روایت شده است که مقصود از هدي گوسفند است و بنابراین معنی جمله چنین است [هر گوسفندي که
309 -قرآن- - 306 -پاورقی- 307 - فراهم شود] و از عایشه و عبد اللّه عمر روایت شده است که مقصود شتر و گاو است. -قرآن- 259
713 طبري: ابو عمر بن علا عالم و قاري مشهور گفت سراغ ندارم در کلام عرب کلمهاي مانند جدّي که - -326-310 قرآن- 683
با کسر «ّ هدي » را که مفرد آن هدیه است و از اعرج قاري روایت شده است که اینکه کلمه را « هدي » است مگر « جدیه » مفرد آن
نامیدهاند که « هدي » دال و تشدید یاء خوانده است و از عاصم نیز موافقت با او نقل شده است و اینکه حیوانات را از آن روي
همانند هدیهي انسان است و براي تقرب بخدا میبرند. حَ تّی یَبلُغَ الهَدي مَحِلَّه-ُ 195 فخر یعنی حیوان قربانی برسد بجایگاه سر
بریدنش و سرش بریده شود و در مقصود از محل سر بریدن اختلاف است: شافعی گفته است هر جا آدمی ممنوع از رفتن بحج شد
صفحه 173 از 298
35 باید بحرم فرستاده شود و در - باید هدي خود را بکشد چون پیغمبر در صلح حدیبیه چنین کرد. ابو حنیفه گفته است: -قرآن- 1
آنجا کشته شود چون پیغمبر در حدیبیه ممنوع شد و آنجا نه میل فاصلهي از مکّه است و جزء حرم. مجمع: در مذهب ما اگر
شخصی بواسطهي مرض ممنوع شد و آهنگ عمره داشت [ صفحه 332 ] باید هدي خود را بفرستد که در شهر مکّه بکشند و اگر
بقصد حج بوده است آن را در منی سر ببرند. طبري: عبد الرّحمن بن یزید گفت: سالی آهنگ عمره کردیم اسود بن یزید هم سفر
ما بود چون بذات الشقوق منزل کردیم او را مار گزید و بیچاره شد ما در کار او متحیّر ماندیم که چکنیم چند نفر از ما رفتیم دیدیم
قافلهاي در گذر است و عبد اللّه بن مسعود در میان آن قافله است سرگذشت خود را باو گفتیم. جواب داد: بایستی که با شما بهاي
هدي بفرستد و روزي را با او میعاد و نشانه بگذارید که چون در آن روز آن قربانی را کشتید او از احرام خود محل شود. ابو الفتوح
نوشته است: رسول علیه السّلام با مشرکان قریش صلحی کرد بحسب مصلحت و صلحنامه بنوشتند. رسول علیه السّلام اصحاب را
گفت: برخیزید و چیزي که دارید از هدي بکشید و سر بتراشید. و گفت: و اللّه که هیچکس بر نخواست تا رسول اللّه علیه السلام
سه بار باز گفت و هم کسی فرمان نبرد. رسول [ع] دلتنگ شد برخاست و در خیمهي ام سلمه شده و گفت یا ام سلمه دیدي که
اینان چه کردند! سه بار فرمودم که هدي بکشید و سر بتراشید فرمان نبردند ام سلمه گفت: یا رسول اللّه تو بیرون رو و هدي خود
بکش و حلاق خود بخوان تا سرت را بتراشد و بایشان هیچ مگو. رسول علیه السلام از خیمه بدر آمد و با کس سخن نگفت تا هدي
خود بکشت و حلّاق را بخواند و سر بتراشید و تقصیر کرد. اصحاب که آن دیدند در افتادند و هر کسی هدي خود بکشت و بعضی
سر بعضی تراشیدند و دلتنگ و غمناكتر بودند از آنکه در فرمان رسول علیه السلام توقّف کرده بودند. کشف الاسرار: کلمهي
ممکن است اسم زمان باشد بمعنی هنگام حلال شدن و آن وقتی است که حیوان کشته و آماده براي خوردن است چون « محلّه »
روزي گوشتی ببریده صدقه دادند او آن را بحضور پیغمبر برد آن حضرت نخورد بریده عرض کرد: نه اینکه [ صفحه 333 ] مال من
پس در آیه هم مقصود آن است که سر نتراشید و ««116» قرّبوه فقد بلغ محلّه » : است! فرمود: بلی عرض کرد بشما هدیّه کردم فرمود
محل نشوید تا هدي کشته شود و هنگام خوردن گوشتش برسد آنگاه سر بتراشید. پس باید در همانجائی که شخص محرم
91 أَو بِه أَذيً - نمیتواند جلو برود هدي خود را بکشد و چون گوشتش آماده براي خوردن شد سر تراشد و محل شود. -پاورقی- 89
مِن رَأسِه فَفِدیَۀٌ- 195 مفسّرین گفتهاند: یعنی شخص معذور نباید از احرام خود دست بردارد مگر آنگاه که قربانیش انجام شود ولی
اگر کسی مریض بود یا در سر آسیبی داشت که موجب عذر شد مجاز است قبل از قربانی سر بتراشد. و پس از آن فدیه بدهد و
40 ابو الفتوح نوشته است: کعب بن عجرهي انصاري گفت: آیه در حق من آمد که رسول علیه السلام بر من - تلافی کند. -قرآن- 1
گذشت و مرا موي بسیار بر سر بوده و جنبنده در او افتاده بود و برویم فرو میآمد و من از آن رنجور بودم و من دیک میپختم
رسول مرا گفت همانا رنجوري از اینکه جنبنده! گفتم بغایت یا رسول اللّه آیه فرود آمد رسول علیه السلام گفت: سر بتراش که
خداي تعالی دستوري بداد و فدا کن بروزه. مِن صِیام أَو صَدَقَۀٍ أَو نُسُک-ٍ 195 ابو الفتوح نوشته است: بنزدیک ما روزهي فداي حلق
اطعام شش درویش راست و بروایتی ده درویش را و نسک گوسفندي است. و بنزدیک شافعی هم چنین « صدقه » سه روز است و
37 برهان از امام صادق [ع] روایت است. پس از آنکه اینکه آیه نازل شد پیغمبر بکعب امر کرد که سر خود - است. -قرآن- 1
بتراشد و سه روز روزه معیّن فرمود و صدقه بر شش مسکین که براي هر مسکین [دو مد داده شود] و نسک را گوسپندي معیّن
فرمود. [ صفحه 334 ] ابو الفتوح نوشته است: و خلاف کردند در آنکه ذبیحه کجا کند و طعام کجا دهد بعضی گفتند: هر دو بمکّه
باید و درست آن است که هر کجا خواهد اینکه روزه بدارد و اینکه صدقه بدهد و اینکه گوسفند بکشد. أَو نُسُک-ٍ 195 امام فخر:
از إبن اعرابی روایت است: نسک شمشهاي نقرهي خالص است و هر یک سبیکه یک نسیکه است و شخص متعبّد و پارسا را ناسک
مینامند براي آنکه روح خود را از پلیدي گناه خالص و صاف کرده است همانطور که سبیکه و شمش نقره از اجزاي خارجی و غش
جدا و صاف شده است اینکه است اصل معنی نسک و بعد حیوان قربانی را هم نسک نامیدند براي آنکه شریفترین و بهترین
صفحه 174 از 298
11 فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ إِلَی الحَج-ِّ 195 فخر: یعنی کسی که بواسطهي عمره محرم شده - عبادات و موجب تقرّب بخدا است. -قرآن- 1
است و محظورات احرام را بر خود الزام کرده است بعد از انجام عمره آنچه در احرام ممنوع است بهره برد و استفاده کرد و
45 کشاف: یعنی بواسطهي انجام عمره استفادهي تقرّب بخدا کرده است تا آنگاه که آهنگ حجّ - باصطلاح محل شد. -قرآن- 1
«ّ التمتّع بالعمرة إلی الحج » کند. طبري: اسحاق بن سوید گفت: شنیدم: إبن زبیر خطابه میخواند و میگفت: اي مردم سوگند بخدا
اینکه نیست که شما میکنید بلکه اگر شخص آواز بلبیک گفتن براي حج بلند کند پس عذري و مانعی جلوگیرش شود و ایّام حجّ
بگذرد و از احرام خود محل شود و آنچه انجام داده عمره حساب کند پس بواسطهي محل شدن، از آنچه در احرام ممنوع بود تا
531- قرآن- 507 - .« تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ » سال آینده استفاده میکند آن هنگام آهنگ حج میکند و هدي براي قربانی میبرد. اینست معنی
[ صفحه 335 ] فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدي-ِ 195 کشف: مقصود آن است کسی که از عمره محل میشود و براي حج دوباره محرم
31 فخر: وقت قربانی پس از احرام است و - میشود باید هدي و قربانی کند بآنچه میسّر است از گوسفند یا گاو یا شتر. -قرآن- 1
مستحب است که در روز عید قربان باشد و اگر هماندم پس از احرام بکشد کافی است و ابو حنیفه گفته است باید در روز عید
نیز « او » دو جهت نوشتهاند اوّل آنکه چون واو بمعنی « کامِلَۀٌ » قربان کشته شود. تِلکَ عَشَرَةٌ کامِلَۀٌ- 195 مفسّرین: براي کلمهي
نمیبود ممکن « کامله » استعمال میشود باین کلمه معیّن میشود که واو بمعنی مشهور است یعنی هفت روز و سه روز و اگر کلمهي
بود اشتباه شود که و او بمعنی او باشد یعنی سه روز در حج و یا اگر خواستید هفت روز بعد از بازگشت. جهت دیگر تأکید است
67 فخر از إبن عبّاس است: - 24 -قرآن- 57 - یعنی اینکه روزه در ده روز تکمیل میکند عبادت و حج آنکه قربانی ندارد. -قرآن- 1
چون وارد مکّه شدیم پیغمبر فرمود: هر کس با خود قربانی نیاورده است نیّت حج خود را تبدیل به عمره کند. پس طواف کردیم و
میان صفا و مروه سعی کردیم و از احرام محل شدیم و لباس پوشیدیم چون شب ترویه شد فرمود براي حج آماده شوید چون از
اعمال حج فارغ شدیم فرمود: اکنون قربانی کنید و هر کس ندارد سه روز روزه بدارد و چون بآبادانی خود رسید هفت روز دیگر
روزه بدارد. ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن أَهلُه حاضِ رِي المَسجِدِ الحَرام-ِ 195 فخر: در مقصود از حاضرین مسجد الحرام اختلاف است عبد
اللّه عبّاس و مجاهد گفته اند: مقصود اهل حرم و آنهائی است که در داخل حرم زندگی میکنند. عدّهاي دیگر گفتهاند: مقصود
آنهائی است که در داخل مکّه خانه دارند. شافعی گفته است: حاضرین آنهائی هستند که منزلشان باندازه سفر شرعی و فاصلهي
63 [ صفحه 336 ] ه دور نباشد. ابو حنیفه گفته است: از مکّه تا میقاتها جزء حاضرین - قصر در نماز و خوردن روزه از -قرآن- 1
- .«117» محسوب میشوند و آنهائی که منزلشان در خارج از میقاتها است غیر حاضرین محسوب هستند و وظیفهي آنها تمتّع است
208 أَن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب-ِ 195 فخر: ابو مسلم گفته است عقاب و معاقبه بیک معنی است که سزاي بدکار باشد و - پاورقی- 206
اشاره است بحکم خداوند « حاء » : 32 الحَ جُّ أَشهُرٌ مَعلُومات-ٌ 195 کشف الاسرار نوشته است - مشتق از عاقبت است. -قرآن- 1
بارهیکان خود و جیم اشاره است بجرم بندگان و آلودگی ایشان چنانستی که اللّه گفتی بندهي من اکنون که جرم کردهاي باري
حلم من زن و مغفرت خواه تا بیامرزم هر کس آن کند که سزاي وي باشد. سزاي تو نابکاري. سزاي من «118» دست در حبل
آمرزگاري بندهي من گو ز آنکه عذر خواهی، عذر از تو و عفو از من، جرم از تو و ستر از من، ضعف از تو و برّ از من بندهي من
چندانکه عذر بر زبان آري و هراسی در دل و قطرهاي آب گرد دیده بگردانی پس کار وا من گذار، در که گشادم بار دادن با من
اکنون که بدعا فرمودم نیوشیدن بر من اکنون که بسؤال فرمودم بخشیدن بر من هر چه کردم کردم هر چه نکردم باقی بر من. -
252 ابو الفتوح: مقصود دو ماه شوّال و ذیقعده و ده روز اوّل ذیحج است که از امام نیز همین روایت - 28 -پاورقی- 250 - قرآن- 1
شده است و فقهاي شیعه بآن حکم کردهاند و عدّهاي گفتهاند: دو ماه و نه روز اوّل ذیحج است و روز نهم که وقوف بعرفات
میکنند اعمال حج تمام است. و بعضی گفته- [ صفحه 337 ] اند سه ماه تمام است که تا آخر ماه ذیحج کشتن قربانی جایز است
براي کسی که نتواند خود حاضر شود و هدي خود را بفرستد. فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ- 196 مجمع: در قرائت اینکه سه کلمه
صفحه 175 از 298
اختلاف است: إبن کثیر کلمهي اوّل را با رفع و کلمهي آخر را با فتحه خوانده است و دیگري بعکس او قرائت کرده است که
کلمهي اوّل را مفتوح و آخري را مرفوع خوانده است و قرائت مشهور بفتح هر دو کلمه است از جهت بلاغت و رساندن مقصود بهتر
41 برهان: از علیّ - است زیرا با اینکه قرائت چنین معنی میشود: هیچ یک از اینکه کارها بیهچ وجه در حج جایز نیست. -قرآن- 1
بن جعفر فرزند حضرت صادق ع روایت است که. از برادرم حضرت موسی بن جعفر ع پرسیدم معنی اینکه کلمات را فرمود: رفث
عمل جنسی است و فسوق دروغ و مفاخرت است و جدال گفتن اینکه کلمه است: نه بخدا بلی بخدا. وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ یَعلَمه اللّه-ُ
196 فخر: کلمهي خیر اشاره است به اینکه که کارهاي خوب شما را خدا میداند و آشکار میکند ولی کارهاي بد را میپوشاند
44 روح البیان: - بجوري که اسم آنها را نمیبرد و اگر ممکن باشد از شخص گناهکار نیز میپوشاند که بر آن مطلع نشود. -قرآن- 1
کنایه است از ثواب و پاداش خداوند بر نیکیها و در دنبال نهی و جلوگیري از سه «ُ یَعلَمه اللّه » شرطیّه است و بمعنی اگر « ما » کلمهي
گناه تشویق کرده است بر کلیهي خوبیها و اطاعت خدا و معنی اینکه است که اگر کار خوب بکنید خدا بشما پاداش نیک میدهد.
76 تَزَوَّدُوا- 196 مفسّرین نوشتهاند: آیه براي عدّهاي از مردم یمن است که بیزاد و توشه بحج میرفتند و میگفتند ما - -قرآن- 57
11 [ صفحه - حاجیان خانهي خدائیم او ما را توشه خواهد داد و در راه یا گدائی میکردند و یا بزور از مردم میگرفتند. -قرآن- 1
338 ] طبري: سعید بن جبیر و دیگران گفتهاند: توشهي حج کشک است و سویق است و نان خشت است و خرما. عبد اللّه عمر گفته
است: مردمی بودند که چون محرم میشدند آنچه توشه داشتند میانداختند و پی توشهي دیگر میرفتند و گاه بود که چیزي
نمییافتند و برنج میافتادند اینکه جمله براي آنها نازل شد. ابو الفتوح نوشته است: اهل اشارت گفتند: خداي چون ذکر سفر حجّ
کرد مکلّفان را سفر قیامت یاد آورد گفت: که اگر براي اینکه راه زادي ساختی که بیک دو ماه بروي و باز آئی براي سفري که
که آن را زاد باید. زاد اینکه راه گرانباري بود و زاد آن راه سبکباري بود ««119» اولی و احري » بروي و بآن جا بمانی و باز نیائی
اینجا هر چه گرانبارتر باشی سفرت آسانتر بود و آنجا هر چه سبکبارتر باشی تو را به باشد براي اینکه اینجا بار بر پشت شتر باشد و
آنجا بار بر گردن تو اینجا زاد بر راحله بود و آنجا زاد را خود راحله باشی. اینجا اگر راحلهات نبود و زادت نبود از تقوي زادي ساز
ساز اگر رحلی نبود بفعلی قناعت کن و اگر هیچ توانی که از توکّل زادي سازي و از هواي نفس راحله و «120» و از پاي خود راحله
آن زاد توکّل بر گردن اصطبار نهی و پاي قهر بپشت هواي نفس در آري، چون او را پست کرده باشی انگار که راه بریدي. هر چه
راحلهات ضعیفتر باشد تو راه حق بهتر سپري بعکس راحلهي حاج که هر چه او قویتر باشد ایشان ایمنتر باشند و چون سستی کند
ایشان بترسند و خائف شوند. خطر ایشان در ضعف راحله باشد و خطر تو در قوت راحلهي تو شعر:ساز اگر رحلی نبود بفعلی قناعت
کن و اگر هیچ توانی که از توکّل زادي سازي و از هواي نفس راحله و آن زاد توکّل بر گردن اصطبار نهی و پاي قهر بپشت هواي
نفس در آري، چون او را پست کرده باشی انگار که راه بریدي. هر چه راحلهات ضعیفتر باشد تو راه حق بهتر سپري بعکس راحلهي
حاج که هر چه او قویتر باشد ایشان ایمنتر باشند و چون سستی کند ایشان بترسند و خائف شوند. خطر ایشان در ضعف راحله باشد
678 پس از نیستی زاد اینکه راه سازي || کجا بهتر از نیستی - 264 -پاورقی- 676 - و خطر تو در قوت راحلهي تو شعر: -پاورقی- 262
هست زادي! چون چنین کنی هم حاجی باشی هم نمازي پایهي جهاد بیش از پایهي حج است، اگر دشمنی را نمییابی که با او
جهاد کنی تا کشتهي او شوي با خود جهادي کن و در آن جهاد اجتهاد که تو را از تو دشمنتر کسی نیست تا کشتهي خود شوي و
قاتل و مقتول تو باشی بقاتلی درجهي [ صفحه 339 ] مجاهدان یابی و بمقتولی درجهي شهیدان. صلاح تو در کشتن است و آنگه||
صلاحی است اینکه، مضمر اندر فسادي نه بینی که پروانهي شمع، هر گه || که در باطنش خیره گردد و دادي بري گردد از خویش
76 فَإِن خَیرَ الزّادِ التَّقوي- 196 ابو الفتوح نوشته است: مردان - فرمت- 74 -» و بر صدق دعوي || کند خویشی خویشتن چون رمادي
آنان بودند که در راه دنیا هم تقوي زاد کردندي هم، براه دین رسیدند. عبد اللّه مبارك گوید: سالی از سالها بحج خانهي خدا
میرفتم در راه منقطع شدم بر توکّل میرفتم: از کنارهي بیابان کودکی را دیدم که بیامد گمان چنان بردم که هفت ساله یا هشت ساله
صفحه 176 از 298
است جامهاي کوتاه پوشیده ازاري در سر بسته نعلین در پا کرده قضیبی خیزران بدست گرفته با او نه زادي نه راحلهاي و نه یاري
33 اللّه. - گفتم: سبحان اللّه کودکی بدین خردي بادیهاي بدین خونخواري! او را گفتم: اي صبی از کجا میائی! گفت: -قرآن- 1
زادي تقواي و » : گفتم: چه میجوئی! گفت: رضاي خدا گفتم: زادت کجا هست! گفت «122» گفتم: بکجا میروي! گفت: الی اللّه
در سوداي او افتادم که تا اینکه کودك چه کسی است و دیگر ندیدم او را تا بمیان رکن و مقام رسیدم او را ««3» راحلتی رجلاي
دیدم ایستاده خلایق بر او جمع شده و او را از حلال و حرام و مسائل و احکام میپرسیدند و او جواب میداد. من گفتم: اینکه کودك
گفتم: چه میجوئی! گفت: رضاي خدا گفتم: زادت کجا « کیست! گفتند نمیدانی! اینکه زین العابدین است علی إبن- الحسین ع. 2
در سوداي او افتادم که تا اینکه کودك چه کسی است و دیگر ندیدم او را تا ««123» زادي تقواي و راحلتی رجلاي » : هست! گفت
بمیان رکن و مقام رسیدم او را دیدم ایستاده خلایق بر او جمع شده و او را از حلال و حرام و مسائل و احکام میپرسیدند و او جواب
55 -پاورقی- - میداد. من گفتم: اینکه کودك کیست! گفتند نمیدانی! اینکه زین العابدین است علی إبن- الحسین ع. -پاورقی- 53
اشاره است به اینکه که: چون شما عاقل و خردمند هستید - «ِ أُولِی الَألباب » 158-156 وَ اتَّقُون یا أُولِی الَألباب-ِ 196 فخر: کلمهي
76 [ صفحه 340 ] خرد و عقل شما موجب تقوي و فرمانبري شما است که اینکه دستورها را انجام دهید و - 35 -قرآن- 56 - قرآن- 1
نهی از اعمال قوّهي « فَلا رَفَثَ » : چیزي فروگذار نکنید. روح البیان: در انسان سه قوّه است: شهوانیّه و غضبیّه و وهمیّه و در اینکه آیه
نهی از بکار بردن قوّهي واهمه است که « لا جِ دالَ » نهی از اعمال قوّهي غضبیّه است و کارهاي زشت و « لا فُسُوقَ » شهویّه است و
انسان را تحریک میکند بر بحث و گفتگوهاي علمی از قبیل بحث در ذات خدا و صفات او و یا بحث در کارهاي زندگی و جنگ
و جدال با مردم. پس چون بدي از اینکه کارها تولید میشود نهی کرد و گفت پرهیزگاري از اینکه اعمال را پیشه کنید و از نیروي
233 سعدي براي جلوگیري از جدال در حج چنین فرموده - 164 -قرآن- 221 - 109 -قرآن- 151 - خرد خود الهام بگیرید. -قرآن- 95
است: از من بگوي حاجی مردمگزاي را || کو پوستین خلق به آزار میدرد حاجی تو نیستی شتر است از براي آنک || بیچاره خار
میخورد و بار میبرد خلاصه و توضیح آنچه در روح البیان از تأویلات نجم الدّین نقل کرده است: حج عوام آهنگ خانه است و
إِنِّی ذاهِبٌ » : حج خواص زیارت صاحب خانه و مشاهدهي نعمتهاي او است چنانکه قرآن نقل از ابراهیم خلیل گفته است که گفت
انّهم عدوّ » و حج خواص رو گرداندن از همه چیز است چنانکه در قرآن نقل شده است از ابراهیم که گفت «124»«ِ إِلی رَبِّی سَیَهدِین
اینکه است روش حج معنوي که خلیل مؤسس آن بود و در حقیقت مقام و شأن خلیل راهنمائی بخانهي «125»« لی الّا ربّ العالمین
خدا بود ولی براي رسول خدا محمّد حال بود که موهبت و بخشش از خدا است. ولی از مقام تا حال تفاوت زیاد است. ابراهیم در
فَإِن أُحصِ رتُم » و چون مشمول موهبت نشد مخاطب شد به «ِ إِنِّی ذاهِب إِلی رَبِّی سَیَهدِین » مقام خلّت و دوستی متوقّف شد و گفت
و پس از آنکه در مقام و منزل خلت و دوستی متوقّف شد و از اتمام حج و وصول بموهبت محصور و محدود «ِ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدي
شد براي او هدي واینکه است روش حج معنوي که خلیل مؤسس آن بود و در حقیقت مقام و شأن خلیل راهنمائی بخانهي خدا بود
ولی براي رسول خدا محمّد حال بود که موهبت و بخشش از خدا است. ولی از مقام تا حال تفاوت زیاد است. ابراهیم در مقام خلّت
فَإِن أُحصِ رتُم فَمَا استَیسَرَ » و چون مشمول موهبت نشد مخاطب شد به «ِ إِنِّی ذاهِب إِلی رَبِّی سَیَهدِین » و دوستی متوقّف شد و گفت
و پس از آنکه در مقام و منزل خلت و دوستی متوقّف شد و از اتمام حج و وصول بموهبت محصور و محدود شد براي «ِ مِنَ الهَدي
788 [ صفحه 341 ] انی معیّن - 697 -قرآن- 738 - 351 -قرآن- 654 - 203 -پاورقی- 349 - 200 -پاورقی- 201 - او هدي و -قرآن- 157
أَتِمُّوا الحَجَّ » براي او گفته شد ولی محمّد محصور و متوقّف نشد و داراي موهبت شد و مخاطب شد به «ٍ فَدَیناه بِذِبح عَظِیم » شد، که
بانجام رساند و پس از آنکه بحق نزدیک شد خود را بآن بیاویخت و دست برنداشت پس « ثُم دَنا فَتَدَلّی » و حج خود را به « وَ العُمرَةَ
گفتنیها با او بگفت « فَأَوحی إِلی عَبدِه ما أَوحی » از آن عمره تمام کرد و گفتگوي دوستانه میان حبیب و محبوب به اینکه جا رسید
الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت عَلَیکُم نِعمَتِی وَ » و آخرین موهبت که او را بدوست متّصل کرد در وقوف عرفاتش بود که گفت
صفحه 177 از 298
سخن ما: در اوّل آیه اعلام شده است: اینکه عادت و رسم که شما از زمان ابراهیم بیادگار دارید «126»« رَضِیت لَکُم الإِسلامَ دِیناً
باید صورت عبادت داشته باشد نه عادت که بخواهید آداب پدران خود را تقلید کنید. اکنون شما در فرمان و تربیت محمّد ص
هستید که او شما را بطرف خدا و تکامل آدمیّت رهبري میکند بایستی کارهاتان بقصد عبادت خدا با راهنمائی پیغمبر باشد.سخن
ما: در اوّل آیه اعلام شده است: اینکه عادت و رسم که شما از زمان ابراهیم بیادگار دارید باید صورت عبادت داشته باشد نه عادت
که بخواهید آداب پدران خود را تقلید کنید. اکنون شما در فرمان و تربیت محمّد ص هستید که او شما را بطرف خدا و تکامل
- 176 -قرآن- 200 - 54 -قرآن- 143 - آدمیّت رهبري میکند بایستی کارهاتان بقصد عبادت خدا با راهنمائی پیغمبر باشد. -قرآن- 24
663 بواسطهي همین اعلام بود که تمام آن عادات قدیم را باقی نگذاشت و - 660 -پاورقی- 661 - 441 -قرآن- 552 - -224 قرآن- 406
دستورهاي حج را بطور مصلحت روز معیّن کرد تا مردم از آن تعصّب و تقلید در گذشتگان خود عوض شوند و روش عقلی و
تبعیّت از پیشواي بزرگ خود را در پیش گیرند و اینکه مطلب از رفتار مردم خوب نمایان است بطوریکه از ابو الفتوح نقل کردیم:
که پس از صلح حدیبیه مردم بفرمان پیغمبر تسلیم نشدند تا پس از راهنمائی امّ سلمه آن حضرت خود سر تراشید و قربانیش را
کشت آنگاه مردم بخود آمدند و پیروي کردند و اینکه خود میفهماند که مردم نمیخواستند از عادات قدیمی خود دست بردارند
و گمان میکردند اسلام بایستی روش گذشتهي آنها را اجراء کند براي همین است که در آخر آیه اشعار شده است که بایستی از
مخالفت پیغمبر پرهیز کنید و گر نه عقاب خداوند سخت است. در آیت دوّم: اوّل معیّن شده است که باید سر بفرمان بود و آئین
قدیمی را در وقت معیّن و با آداب معیّن انجام داد و در آخر یادآوري شده است که آنچه براي آدمیّت و تکامل انسان لازم است
گفته شده است یعنی وسیلهي آسایش شما در آن سفر که همه « تَزَوَّدُوا » پرهیزکاري [ صفحه 342 ] است و بهمین جهت بجملهي
بمردم «ِ یا أُولِی الَألباب » بسوي آن میروند تقوي است که باید تا آخر عمر روش و طرز عمل شما مقرون بآن باشد و بکلمات
خطاب شده و آیه ختم شده است براي تثبیت تمام مطالب از اوّل تا آخر که شما عقل و خرد دارید فکر کنید و تشخیص بدهید که
بعضی از اینکه دستورات طبق رسوم قدیمه بحال خود باقی گذاشته شده است و بعضی بمناسبت مصلحت عوض شده است و
242- 42 -قرآن- 219 - همگی براي اصلاح شما است از نظر زندگی نفسانی و اجتماعی و وصول بکمال ابدي. -قرآن- 29
[