گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سوره البقرة [ 2]: آیات 198 تا 203




لَیسَ عَلَیکُم جُناح أَن تَبتَغُوا فَضلًا مِن رَبِّکُم فَإِذا أَفَضتُم مِن عَرَفات فَاذکُرُوا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام وَ اذکُرُوه کَما هَداکُم وَ إِن کُنتُم
مِن قَبلِه لَمِنَ الضّالِّینَ [ 198 ] ثُم أَفِیضُوا مِن حَیث أَفاضَ النّاس وَ استَغفِرُوا اللّهَ إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 199 ] فَإِذا قَضَیتُم مَناسِکَکُم فَاذکُرُوا
اللّهَ کَ ذِکرِکُم آباءَکُم أَو أَشَ دَّ ذِکراً فَمِنَ النّاس مَن یَقُول رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا وَ ما لَه فِی الآخِرَةِ مِن خَلاق [ 200 ] وَ مِنهُم مَن یَقُول رَبَّنا
- آتِنا فِی الدُّنیا حَسَ نَۀً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَۀً وَ قِنا عَذابَ النّارِ [ 201 ] أُولئِکَ لَهُم نَصِ یب مِمّا کَسَبُوا وَ اللّه سَرِیع الحِساب [ 202 ] -قرآن- 1
721 وَ اذکُرُوا اللّهَ فِی أَیّام مَعدُودات فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَومَین فَلا إِثمَ عَلَیه وَ مَن تَأَخَّرَ فَلا إِثمَ عَلَیه لِمَن اتَّقی وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم
از مصدر افاضه « أَفِیضُوا » . گناه و انحراف از راه مستقیم «ٌ جُناح » : 223 [ صفحه 343 ] معنی لغات - إِلَیه تُحشَرُونَ [ 203 ] -قرآن- 1
اسم سرزمینی است «ٍ عَرَفات » . بمعنی متفرّق شدن و اشک ریختن و آب را خالی کردن و پر آب کردن ظرف باندازهي سرریز کردن
که محل توقّف حاج است و بفاصلهي دوازده میل از مکّه است اینکه کلمه مفرد است که بصورت جمع استعمال شده است.
« خلاق » . از مصدر وقایه بمعنی نگهداري « قنا » . سایهي قابل استفاده از درخت و محل انجام آداب دینی بین عرفات و مکّه « المَشعَرِ »
367 جهت نزول: مجمع عدّهاي اعراب معتقد بودند - 199 -قرآن- 356 - 69 -قرآن- 188 - 22 -قرآن- 58 - بهره و سود زیاد. -قرآن- 13
که در ایّام حج نباید مشغول تجارت و کسب شوند. در اینکه ایّام دست از کار میکشیدند و نیز نقل کردهاند که در ایّام حج عدّهاي
مزدور و کرایه دار بودند که براي حاج کار میکردند و مردم میگفتند: براي آنها بهرهاي از حج نیست. اینکه آیه براي جلوگیري
صفحه 178 از 298
از اینکه فکر و عقیده است. ترجمه: 197 ولی گناهکار نباشید اگر بهنگام حج کاري کنید که از بخشش پروردگار خود بهرهاي
برید [با اینکه دستورهاي آن را انجام دهید] پس چون از عرفات روانه شدید در مشعر الحرام یاد خدا کنید و از نعمت هدایت او بیاد
آورید که چگونه گمراه بودید [و اکنون راه زندگی و خوشبختی بشما نموده است]. [ صفحه 344 ] شأن نزول: مجمع: مردمی از
قریش میگفتند ما حمس هستیم. [بضم حاء و سکون میم] یعنی سخت و پایدار در دین و روا نیست که با مردم بعرفات رویم و
خانهي خدا را خالی کنیم و شأن ما بالاتر است که با دیگران همقدم شویم آیت 198 براي راهنمائی آنها است. ترجمه: 198 و زان
پس از هر کجا که مردم روانه میشوند شما نیز روانه شوید [و دعوي برتري و جدائی از مسلمانان نکنید] و آمرزش از خدا خواهید
که همانا او بخشنده است و مهربان. شأن نزول: طبري: عرب رسم داشت پس از اتمام حج دور یکدیگر جمع میشدند و از مفاخر
پدران و اجداد خود یاد میکردند مثل اینکه یکی میگفت: پدر من بمردم غذا میداد. دیگري میگفت: پدر من با شمشیر مردم را
میزد. آن دیگري میگفت: پدر من همهي موهاي پیشانی مردم فلان قبیله را بکند. آیت 199 براي جلوگیري از اینکه مفاخرات نازل
شد. ترجمه: 199 چون از کار و آئین حج فارغ شدید بیاد خدا باشید چنانکه بیاد پدران خود میباشید بلکه یاد خدا بیشتر کنید [نه
چون] بعضی مردمان که گویند: بزندگی ما را بهرهمند کن که آنان را بجهان دیگر چیزي نباشد شأن نزول: ي: روایت کردهاند که
پاورقی- - .«127»« اللّهم اسقنا المطر و اعطنا علی عدوّنا الظّفر و ردّنا صالحین الی صالحین » : عرب برهنه طواف میکرد و میگفت
146-144 [ صفحه 345 ] قتاده گفت مردمی بودند که فقطّ بمنظور بهرههاي دنیا عبادت و حج میکردند و مجاهد گفته است
عدّهاي بودند که میگفتند: بما روزي بده و ما را بر دشمن چیره کن و براي آخرت خود دعا نمیکردند. جملهي آخر آیت 199
اینکه مردم را توصیف و توبیخ میکند ترجمه 200 و دستهاي از مردم گویند: پروردگارا نیکی دنیا بهرهي ما کن و بآخرت نیز نیکی
بده و ز آزار دوزخ نگاهمان بدار. 201 ایشان را بهره، از کارشان بود که خدا زود بشمار کار مردم برسد. 202 پس بروزهائی چند
بیاد خدا باشید و نام او برید و اگر کسی در آن روزها شتاب کرد و زود روانه شد [از منی بمکّه] گناه نکرده است و اگر کسی ماند
و دیرتر روانه شد نیز گناه نکرده است البتّه آن کس که پرهیزگار بوده است و بدستور رفتار کرده است. پس از آزار خدا بترسید و
بدانید که شما را بسوي او فراهم کنند. سخن مفسّرین: سَ عَلَیکُم جُناح أَن تَبتَغُوا- 12897 طبري: ابو امامهي سلمی بعبد اللّه عمر
گفت: شغل ما باربري و حمل و نقل مسافر است براي حج،ّ آیا ما هم در شمارهي حاجیها هستیم یا نه! عبد اللّه عمر گفت: شما مگر
طواف نمیکنید و بعرفات نمیروید و رمی جمره نمیکنید و سر نمیتراشید! جواب داد چرا ما هم انجام میدهیم او گفت: مردي
خدمت پیغمبر آمد و همین پرسش تو را از آن حضرت کرد پیغمبر ندانست چه جواب او را بدهد تا اینکه آیه نازل شد آنگاه فرمود
« ذو المجار » و « عکاظ » و هم طبري از إبن عبّاس نقل کرده است: در دوران جاهلیّت عرب دو بازار داشت بنام ««128» انتم حجّاج »
پس از آنکه مسلمان شدند بمناسبت اینکه رسم دوران جاهلیّت بوده است بازارها را ترك کردند تا اینکه آیه نازل شد. و هم طبري
پس از آنکه مسلمان شدند « ذو المجار » و « عکاظ » از إبن عبّاس نقل کرده است: در دوران جاهلیّت عرب دو بازار داشت بنام
525 فَإِذا - 39 -پاورقی- 523 - بمناسبت اینکه رسم دوران جاهلیّت بوده است بازارها را ترك کردند تا اینکه آیه نازل شد. -قرآن- 1
57 [ صفحه 346 ] زمخشري: - 31 -قرآن- 46 - یعنی برگشتید بآن جا که آمدهاید. -قرآن- 1 « أَفَضتُم » : أَفَضتُم مِن عَرَفات-ٍ 197 طبري
گفت: در موسم « قدّس اللّه روحه » 20 نوشته است: پیر بزرگ بو علی سینا - یعنی با انبوهی و تزاحم کوچ کردید. -قرآن- 9 « أَفَضتُم »
ایستاده بودم و مردمان را دیدم که اندر عرفات کاري از پیش نمیبردند برگشتم و روي بکوه نهادم چندان برشدم که گفتم: مگر
هرگز کس اینجا رسیده است! گفتا چون بر سر آن کوه شدم عالم خود بر آنجا دیدم چنانک صحرا سر کوه بود همه جوانان دیدم
فرو آمده و چنان مراقب حق بودند که اگرشان بجنبانیدندي آگاهیشان نبودي و آفتاب صورت را «129» موي سرشان تا سفتشان
هیچ شعاع نمانده بود از شعاع آفتاب معرفت ایشان.فرو آمده و چنان مراقب حق بودند که اگرشان بجنبانیدندي آگاهیشان نبودي و
381 کسی سؤال کرد از پیر بزرگ که اي - آفتاب صورت را هیچ شعاع نمانده بود از شعاع آفتاب معرفت ایشان. -پاورقی- 379
صفحه 179 از 298
شیخ هر که بر آن کوه شود ایشان را بیند! گفت: اگر بدیدنديشان فرود آرنديشان نه هر چشمی ایشان را بیند و نه هر کسی
بایشان رسد. فخر: براي نامگذاري آن زمین بعرفات ده جهت نوشته است: 1- جبرئیل بآدم آداب حج آموخت و چون بآن جا رسید
شناختم 2- اینکه گفتگو با ابراهیم خلیل بوده است 3- آدم و حوّا پس از آنکه از بهشت بیرون « عرفت » گفت شناختی! آدم جوابداد
شدند و از هم دور افتادند آنجا یکدیگر را دیدند و شناختند 4- ابراهیم آنجا را دید و شناخت که جاي انجام وظایفی است که باو
گفته بودند 5- حاجیها در آنجا یکدگر را میشناسند 6- در آنجا حاجیها اعتراف بگناه میکنند و چهار جهت دیگر هم از اینکه
جور موجبات است فَاذکُرُوا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام-ِ 197 روح البیان: وقوف بعرفات واجب است زیرا در آیه گفته شده است چون
از عرفات کوچ کردید در معشر یاد خدا کنید و اینکه جمله مستلزم اینکه است که موظّف باشند بعرفات روند تا بعد از آنجا کوچ
603 طبري: عبد اللّه بن ابی رافع از علی [ع] روایت کرده است پیغمبر ص شب را در مزدلفه [ صفحه 347 ] د و - کنند. -قرآن- 559
توقّف فرمود و فضل بن عباس را پشت سر خود سوار کرد و فرمود: اینجا موقف «130» چون صبح شد حرکت فرمود و در کوه قزح
است یعنی مشعر الحرام است که توقّف در آن یکی از اعمال واجب حج است.توقّف فرمود و فضل بن عباس را پشت سر خود سوار
52- کرد و فرمود: اینجا موقف است یعنی مشعر الحرام است که توقّف در آن یکی از اعمال واجب حج است. -پاورقی- 50
نهاوندي در نفحات از جابر روایت کرده است که پیغمبر در مزدلفه نماز صبح خواند و بر شترش سوار شد تا رسید بمشعر الحرام
که » مشغول دعا و ذکر شد و متوقّف بود تا هوا روشن شد. مجمع: توقف در مشعر الحرام واجب است چون در آیه امر شده است
چند « اذکروا » و ذکر کردن بایستی با توقّف باشد. وَ اذکُرُوه کَما هَداکُم- 197 فخر براي تکرار جملهي « آنجا مشغول ذکر بشوند
149 ثُم أَفِیضُ وا مِن حَیثُ - 27 -پاورقی- 147 - قرآن- 1 - «2». جهت نوشته است که نتیجهي آن تأکید لزوم ذکر هست در همه وقت
أَفاضَ النّاس-ُ 198 طبري: إبن ابی نجیح گفت قبیلهي قریش مسئلهي حمس بمعنی غیرت و شجاعت را براي خود موجب فخر و
برتري درست کردند و با یکدیگر گفتند: هیچ کس قدر و مقام ما را ندارد و چون ما در نظر عرب احترام ندارد پس باید آنچه در
جاي دیگر انجام میدهیم در حرم خودداري کنیم تا عرب بیشتر ما را احترام کنند. از اینکه نظر اوّل از وقوف در عرفات هنگام حج
و « حمس » خودداري کردند و گفتند: اینکه عمل از مراسم حج و آداب ابراهیم است امّا مناسب مقام و شخصیّت ما نیست چون ما
45 [ صفحه - اهل حرم هستیم بعد بقبائل که از آنها منشعب شده و در خارج از حرم و مکّه بودند گفتند چون از اولاد ما -قرآن- 1
348 ] هستید شما هم باید مثل ما رفتار کنید. دو قبیلهي خزاعه و کنانه پیرو روش آنها شدند. پس از آن چیزهاي دیگر براي خود
هستیم در هنگام احرام شایسته نیست روغن بسازیم و کشک بسازیم و خوراك کشک « حمس » درست کردند و گفتند براي ما که
درست کنیم و نیز گفتند: آنهایی که در خارج حرم هستند غذائی که از آنجا براي خود میآورند نباید در داخل حرم از آن غذا
نداشتند برهنه طواف کنند و « حمس » باشد و اگر لباس « حمس » مصرف کنند و چون وارد مکّه بشوند باید اوّل طواف آنها در لباس
بقیّهي عرب را هم بر اینکه روش وادار کردند و رفتار میکردند تا آنکه خدا محمّد [ص] را فرستاد و دین او را رواج داد. اینکه آیه
و بدعتهاي « حمس » بقیّهي عرب است و پس از آن آئین « ناس » نازل شد براي خطاب بقریش که چنین رسمها داشتند و مقصود از
قریش منسوخ شد. ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه عبّاس گوید: رسول صلّی اللّه علیه و آله از عرفات بیامد با سکینه و وقار و
اسامهي زید ردیف او بود و مردم را گفت: بر شما باد که بسکون و آهستگی روید و رانید که برّ و نیکوکاري نه در تاختن اسب و
شتر است و شتر رسول علیه السلام ندیدم که بدوید یا تیزتر برفت و ابو صالح روایت کرد از عبد اللّه عبّاس که رسول صلّی اللّه علیه
و آله یکی را از جملهي صحابه امیر حاج کرد و او را فرمود تا مردمان را بعرفات برد و آنجا موقّف بدارد از آنجا بیاید آفتاب فرو
شده و بمزدلفه آید آن شب آنجا باشد چون صبح برآید از آنجا بمشعر الحرام آید آنجا بموقف بایستد. چون بیامد قریش و حمس
را بجمع دید آنجا ایستاده چون خواست تا ایشان را بگذراند آنجا بایستادند و گفتند: اینکه موقف و فیضگاه آبا و پدران ماست ما
از اینجا نرویم. او برفت و جماعت حاج با او میرفتند از اهل ربیعه تا بعرفات آمدند. و ایشان آنان بودند که خداوند ایشان را
صفحه 180 از 298
آنجا موقف کردند تا آفتاب فرو شد از آنجا بیامدند بمشعر و آنجا موقف کردند تا آفتاب «ُ مِن حَیث أَفاضَ النّاس » خواست بقوله
1032 وَ استَغفِرُوا اللّهَ- 198 ابو الفتوح نوشته است: مجاهد روایت کند از رسول علیه السّلام که - برآمد بمنی آمدند. -قرآن- 1002
22 [ صفحه 349 ] بار خدایا حاجیان را بیامرز و آنان را کو حاجیان براي ایشان استغفار میکنند. علی بن عبد - گفت: -قرآن- 1
ابو عبیدة القسم بن سلام بودم چون بموقف رسیدم چاهی بود از آنجا آب برآوردم و «132» العزیز گفت سالی از سالها من عدیل
رسیدم ابو عبیده گفت: برو قدري خرما و کره براي ما بخر. مرا « مأزمین » غسل کردم و نفقهاي که داشته آنجا فراموش کردم چون به
یاد آمد که نفقه آنجا فراموش کردم بیامدم تا آنجایگاه که آن کیسه فراموش کرده بودم همانجا نهاده بود برگرفتم و در میان بستم
بترسیدم از آنحال و بیامدم و پیش از «133» و از آنجا روي بقافله نهادم در آن وادي نگاه کردم همهي وادي پر از قرده و خنازیر بود
صبح بقافله رسیدم و ایشان بر جاي خود بودند. مرا گفت کجا بودي! قصه با او گفتم و حدیث قرده و خنازیر بگفتم و تعجّب کرد.
مرا گفت دانی که آن چه بود! گفتم: نه، گفت: آن گناه بنی آدم است که آنجا رها کرده و نیامدهاند.بترسیدم از آنحال و بیامدم و
پیش از صبح بقافله رسیدم و ایشان بر جاي خود بودند. مرا گفت کجا بودي! قصه با او گفتم و حدیث قرده و خنازیر بگفتم و
- تعجّب کرد. مرا گفت دانی که آن چه بود! گفتم: نه، گفت: آن گناه بنی آدم است که آنجا رها کرده و نیامدهاند. -پاورقی- 145
627 فَإِذا قَ َ ض یتُم مَناسِکَکُم فَاذکُرُوا اللّهَ- 199 فخر: از تفسیر قفال نقل کرده است: روز فتح مکّه پیغمبر بر شتر - -147 پاورقی- 625
و زان پس «134» کرد « استلام » نام داشت سوار بود طواف کرد و با عصاي سر کج که در دست داشت رکن را « قصوي » خود که
حمد و ثناي خدا گفت پس از آن فرمود اي مردم افراد بشر دو دستهاند یا نیکوکار و بزرگوار است که نزد خدا عزیز است و یا
بدکار و بدبخت است که ارزشی در پیشگاه خدا ندارد. اي مردم خداوند تعصّبات و غیرتهاي جاهلانهي دوران توحّش را نابود کرد
و فرمود: اینکه سخنان را براي شما گفتم و از خدا آمرزش « یا أَیُّهَا النّاس إِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی » بعد اینکه آیه را قرائت فرمود
637 [ صفحه 350 ] آورده است: سدّي - 245 -قرآن- 575 - 48 -پاورقی- 243 - خود و شما را مسئلت میکنم. و هم فخر -قرآن- 1
گفته است: پس از انجام حج در منی عربی بلند میشد و میگفت: خداوندا دیک و کاسهي پدر من بزرگ بود و مال بسیار داشت
پس هر چه باو دادي بمن هم عنایت فرما اینکه آیه براي جلوگیري از اینکه رسم آنها نازل شد. فَمِنَ النّاس مَن یَقُول-ُ 199 ابو
الفتوح نوشته است: قتاده گفت: در حق کسانی است که همه همّت ایشان دنیا بود اگر عملی کنند براي دنیا بود و اگر سعی کنند
براي دنیا بود و اگر دعا کنند از خداي دنیا خواهند ایشان مردمان دون همّت باشند و دون منزلت که از خیرات دنیا و آخرتی بدنیا
در « حسنه » 30 وَ مِنهُم مَن یَقُول رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَۀً- 200 مجمع: از علی [ع] نقل است مقصود از - قناعت کرده باشند. -قرآن- 1
در دنیا حسن خلق و وسعت رزق است و در « حسنه » دنیا همسر خوب است و در آخرت بهشت و از امام صادق [ع] روایت است که
ي دو جهانی عافیت است و « حسنه » : 61 کشف نوشته است: قتاده گفت - آخرت رضوان خدا و محبوبیّت و بهشت است. -قرآن- 1
دلیل بر اینکه تأویل آن است که مصطفی صلّی اللّه بعیادت بیماري شد و آن بیمار را چون بچهي مرغ بیبال دید فرمود: تو از خدا
چیزي خواستهاي یا دعائی کردهاي! او جواب داد که همیشه میگفتم: خدایا بهر چه بایستی در عالم دیگر از او بینم در همین عالم
تو چگونه چیزي میخواهی که طاقت و توانائی آن را نداري چرا « سبحان اللّه » آزار بمن برسد که آنجا آسوده باشم پیغمبر فرمود
پس او به اینکه گونه دعا کرد و شفا « اللّهم ربّنا آتنا فی الدّنیا حسنۀ و فی الآخرة حسنۀ و قنا عذاب النّار » ! اینکه جور دعا نکردي
ي اینکه جهانی که مؤمنان میخواهند علم و عبادت است و « حسنه » یافت. کشف نوشته: خواجهي انصاري گفته است: گفتهاند که
ي آن جهانی بهشت و رؤیت اینکه جهانی شهود اسرار است و آن جهانی رؤیت و ابصار است اینکه جهانی توفیق خدمت و « حسنه »
آن جهانی [ صفحه 351 ] تحقیق وصلت اینکه جهانی اخلاص در طاعت و آن جهانی خلاص از حرقت و فرقت. اینکه جهانی سنّت
و جماعت آن جهانی لقا و رؤیت اینکه جهانی ثبات الایمان آن جهانی روح و ریحان اینکه جهانی حلاوت طاعت آن جهانی لذّت
مشاهدت، اینکه جهانی را عمل باید در طاعت آن جهانی را درد باید اندر معرفت و از عمل تا درد راه دور است او که بدین بصر
صفحه 181 از 298
ندارد معذور است حاصل آن عمل حور و قصور است و صاحب اینکه درد در بحر عیان غرقهي نور است. اي راه تو را دلیل دردي
||فردي تو و آشنات فردي أُولئِکَ لَهُم نَصِیب مِمّا کَسَبُوا- 201 ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه عبّاس گفت سبب نزول اینکه آیه
آن بود که مردي نزد رسول آمد و گفت: یا رسول اللّه پدرم از دنیا برفت و حج خانهي خداي نکرده بود اگر من براي او حج بکنم
حساب میشود! گفت: اي مرد اگر پدرت را وامی بودي تو قضا کنی بجا نباشد از او! گفت آري، گفت: وام خداي اولیتر که
بگذارند، گفت یا رسول اللّه پس مرا هیچ مزدي باشد! خداي تعالی اینکه آیه فرستاد. فضل بن عبّاس روایت کند: روزي من ردیف
رسول خدا بودم مردي بیامد و گفت: یا رسول اللّه مادر پیري دارم و بر راحله نتواند نشستن و اگر او را در بندم ترسم رنجور شود و
41 اگر بر او وامی باشد نه تو از او قضا کنی! گفت بلی. گفت: برو از او حجّ - حج نکرده است رسول علیه السلام گفت: -قرآن- 1
فخر: مقصود از «135»« انّ اللّه یحاسب الخلق فی قدر حلب شاة » . بکن. اللّه سَرِیع الحِساب-ِ 202 مجمع: از پیغمبر روایت شده است
سرعت در حساب اینکه است که بزودي وقت رسیدگی بحساب شما فرا میرسد و پاداش عمل خود را میبینید.فخر: مقصود از
-29- سرعت در حساب اینکه است که بزودي وقت رسیدگی بحساب شما فرا میرسد و پاداش عمل خود را میبینید. -قرآن- 1
124 [ صفحه 352 ] وَ اذکُرُوا اللّهَ فِی أَیّام مَعدُودات-ٍ 202 طبري: از مفسّرین قدیم نقل کرده است که همهي آنها ایّام - پاورقی- 122
معدودات را گفته اند مقصود ایّام تشریق است که روزهاي یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذیحجه باشد و اینکه سه روز را ایّام تشریق
نامیدهاند بمناسبت اینکه که در آن سه روز عربها گوشت قربانیهاي آنجا را به آفتاب میگذاشتهاند که خشک شود. چون تشریق
45 ي: مسعود بن حکم از مادرش روایت کرد: خوب بیادم - بمعنی گستردن چیزي است در آفتاب براي خشک شدن. -قرآن- 1
مانده است مثل اینکه اکنون در جلو چشم من است که علی [ع] در منی سوار استر سفید پیغمبر ص بود و کنار معبر انصار توقف
کرده بود و میفرمود: اي مردم اینکه روزها ایّام ذکر خدا است و خوردن و نوشیدن نه براي روزه داشتن. و زهري روایت کرده که
بمنی فرستاد و او مردم را آواز داد: اینکه روزها ایّام ذکر خدا است و «136» پیغمبر عبد اللّه بن حذاقۀ بن قیس را در ایّام تشریق
خوردن و نوشیدن مگر کسی که قربانی نداشته و براي جبران قربانی خود باید روزه بدارد. و آن حضرت حذافۀ را فرستاد که در
منی گردش کن و بگو: اي مردم اینکه روزها روزه نگیرید که ایّام ذکر اللّه است و روزهاي خوردن و نوشیدن.بمنی فرستاد و او
مردم را آواز داد: اینکه روزها ایّام ذکر خدا است و خوردن و نوشیدن مگر کسی که قربانی نداشته و براي جبران قربانی خود باید
روزه بدارد. و آن حضرت حذافۀ را فرستاد که در منی گردش کن و بگو: اي مردم اینکه روزها روزه نگیرید که ایّام ذکر اللّه است
405 کشف نوشته است: ذکر سه قسم است: ذکر عادت و ذکر حسبت و ذکر صحبت. - و روزهاي خوردن و نوشیدن. -پاورقی- 403
ذکر عادت بیقیمت است از بهر آنکه از سر غفلت است، ذکر حسبت بیمنّت است که سر انجام آن طلب اجرت است، ذکر صحبت
ودیعت است از بهر آنک زبان ذاکر در میان عاریت است، ذکر خائف از بیم قطعیّت است، ذکر راجی بر امید یافت طلبت است،
ذکر محبّت از رقّت و حرقت است. خائف بگوش ترس نداي و عید شنید در دعا آویخت، راجی بگوش رجا نداي وعد شنید در ثنا
آویخت، محب بگوش [ صفحه 353 ] مهر ندا فراتر شنید با بهانه نیامیخت، عارف را ذکر ازل در رسید از جهد در بخت گریخت.
بدانکه حرم دواند: حرم ظاهر و حرم باطن. گرد بر گرد بکّه حرم ظاهر است، و گرد دل مؤمنان حرم باطن. در میان حرم ظاهر کعبه
است قبلهي مؤمنان و در میان حرم باطن کعبهاي است نشانهي نظر رحمان. آن مقصد زوار و اینکه محل انوار، آن آزاد است از
یابند هم بر جاي بگذارند تا ««137» لقطهاي » دست اشرار و کفّار و اینکه آزاد است از چشم و اندیشهي اغیار. در آن حرم ظاهر اگر
خداوندش پدید آید و بر آن رسد و درین حرم باطن اگر لقطهاي بود هم گرد آن گشتن روي نیست و آن جز سرّ اللّه نیست. خداي
سرّ ما « استودعته قلب من احببت من عبادي » را عزّ و جل در هر دلی سرّي است و کس را بآن سرّ راه نیست. میگوید جل جلاله
لم یکن ثم کان بلم یزل و لا » مجوي که هر که سرّ ما جوید خویشتن را در غرقاب بلا افکند، بنده را با سرّ ربوبیّت چه کار
چه راه! پیر طریقت گفت: اینکه علم سرّ حق است و اینکه مردان صاحب اسرار، پاسبان را با راز ملوك چه کار! در پیش ««138» یزال
صفحه 182 از 298
آن کعبهي ظاهر بادیهي مردمخوار و در پیش اینکه کعبهي باطن بادیه اندوه و تیمار. چه راه! پیر طریقت گفت: اینکه علم سرّ حقّ
است و اینکه مردان صاحب اسرار، پاسبان را با راز ملوك چه کار! در پیش آن کعبهي ظاهر بادیهي مردمخوار و در پیش اینکه
510 عالمی در بادیهي عشق تو سرگردان شدند || تا که یابد بر - 38 -پاورقی- 508 - کعبهي باطن بادیه اندوه و تیمار. -پاورقی- 36
100 آن کعبه قبلهي معاملت است و اینکه کعبه قبلهي مشاهدت آن موجب مکاشفت - فرمت- 98 -««139» برّ و بار » در کعبهي قبولت
172 گر نباشد قبلهي عالم مرا - پاورقی- 170 - «4». و اینکه مقتضی معاینت آن درگاه عزّت و عظمت و اینکه پیشگاه لطف و مباسطت
||قبلهي من کوي معشوق است و بس در زیارت آن کعبه ازار و ردا معلوم است. در زیارت اینکه کعبه ازار، تفرید و رداء تجرید
است. احرام آن لبّیک زبان است و احرام اینکه بیزاري از هر دو جهان است. [ صفحه 354 ] لبّیک عاشقان به از احرام حاجیان || که
اینکه است سوي کعبه و آن است سوي دوست کعبه کجا برم چه برم راه بادیه || کعبه است کوي دلبر و قبله است روي دوست
جزاء آن حج حور و قصور است و نعیم و راحت بهشت. حزاء اینکه حج آن است که در قبهي غیرت بنشاند، بر بساط عزّ بر تخت
فِی مَقعَدِ صِدق عِندَ مَلِیکٍ » . گه در جلال مکاشفت و گه در لطف مشاهدت « فیکاشفه بصفاته و یشاهده بذاته » قرب و تکیهگاه انس
291 فخر: در آیه اعمال مشعر الحرام یادآوري شده است ولی از رمی جمرات اسم برده نشده است: چونکه - قرآن- 245 - .« مُقتَدِرٍ
پیش از اسلام هم اعراب آن را انجام میدادهاند و محتاج بیادآوري نبوده است ولی چون ذکر خدا همهي مردم نداشتهاند دستور
داده است که ذکر خدا هم بکنید. و نیز ممکن است چونکه تکبیر و ذکر خدا مستلزم رمی جمرات است و از دستور بذکر خدا رمی
جمره هم فهمیده میشود تصریح بآن نشده است. مجمع: وقت ذکري که در آیه بآن امر شده است بعد از نماز ظهر روز عید قربان
میگویند و بعد از نماز عصر آن روز و بعد از هر نماز تا بعد از نماز صبح روز سیزدهم که مجموع « یوم النّحر » است که آن را
اللّه اکبر اللّه اکبر لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر. اللّه اکبر و للّه الحمد » پانزده نماز میشود و بعد از هر یک باید ذکر گفته شود باین کلمات
فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَومَین فَلا إِثمَ عَلَیه-ِ 202 « و اللّه اکبر علی ما هدانا و الحمد للّه علی ما اولینا و اللّه اکبر علی ما رزقنا من بهیمۀ الانعام
طبري: یعنی اگر کسی تعجیل کرد در روز دوّم از منی کوچ کرد گناهی بر او نیست چون خدا گناهانش را آمرزیده است اگر تقوي
پیشه کرده و آنچه دستور داشته انجام داده است و از آنچه باید خودداري کند خودداري کرده است و اگر اینگونه کس در روز
564 [ صفحه 355 ] گذشتهي او را خدا آمرزیده - سوّم از منی حرکت کند باز هم گناهی بر او نیست چونکه گناهان -قرآن- 511
است. فخر: بعضی مردم دو روز در منی توقّف میکردند و بعضی سه روز و هر یک بر دیگري عیب میگرفت که کار شما خوب
نیست. اینکه جمله براي رفع عیبجوئی است که بر هیچ یک از توقّف دو روز و سه روز گناهی نیست. و نیز امام فخر گفته است:
ممکن است مردم مردد بودهاند که توقّف در منی دو روز باشد تا زودتر بمکّه بروند و طواف کنند بهتر است! یا توقّف در منی سه
روز باشد بهتر است و یک روز دیرتر بمکه بروند و طواف کنند! اینکه جمله براي رفع تردید آنها است که هر دو مساویست. لِمَنِ
نوشته بوده است و در مقصود اختلاف کردهاند از عبد « لمن اتّقی اللّه » اتَّقی- 202 سخن مفسّرین: نوشتهاند که در مصحف عبد اللّه
اللّه عبّاس روایت کردهاند که مقصود پرهیز از شکار است که در اینکه روزها اگر کسی شکار نکرد و دستورهاي حج را انجام داد
توقّف دو روز یا سه روز در منی فرقی ندارد و گناه نیست که روز دوّم حرکت کند یا روز سوّم. ابو العالیه گفته است مقصود آن
است که چه روز دوّم حرکت کنند چه روز سوّم گناهان آمرزیده است اگر تقوي پیشه کنند و دیگر گناهی نکنند. عبد اللّه مسعود
15 وَ اتَّقُوا - گفته است: مقصود آن است که گناه آمرزیده است براي کسی که در اعمال با تقوي و درستکاري بوده است. -قرآن- 1
اللّهَ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم إِلَیه تُحشَرُونَ- 202 روح البیان: اینکه جمله براي تأکید و الزام بمواظبت در پرهیزگاري است چون مردم گمان
میکردند که پس از حج گناه آمرزیده است و باك از گناهکاري نداشتند از اینکه جهت بآنها یادآوري شده است که براي همیشه
تقوي لازم است تا در هنگام حشر و حضور در پیشگاه قرب خداوند پاك و بیگناه باشید و هم در آن کتاب است: مریدي در
حضور شیخ و مرشد روشنائی احساس میکرد اتّفاق شد که او بمسافرت حج رفت و چون برگشت از آن نور اثري نبود از شیخ
صفحه 183 از 298
62 [ صفحه 356 ] در مراقبت بودي و شکسته نفس، نورانی - خود علّت آن پرسید شیخ جواب داد چون از آن پیش همیشه -قرآن- 1
بودي چون بحج رفتی مغرور شدي و براي خود مقامی و منزلتی فرض کردي آن نور برفت و تاریک شدي. مثنوي گفته است:
نقض میثاق و شکست توبهها || موجب لعنت شود در انتها چون ترازوي تو کج بود و دغا || راست چون جوئی ترازوي جزا! چون
که پاي چپ بدي در غدر و کاست || نامه چون آید تو را در دست راست چون جزا سایه است اي قدّ تو خم || سایهي تو کج فتد
در پیش هم سخن ما: 1- انسان در مدّت زندگی محکوم است که مناسب با مصلحت تکاملی خود فکر کند و کار کند و تشخیص
اینکه مصلحت در مرتبهي اوّل براي هر کس خرد و عقل او است و در مرتبهي دوم عقل و خرد اجتماع است که دستورهاي پیغمبرها
یادآوري شده است که مصالح زندگی را اگر شما « فَلا جُناحَ- الخ » و الهام گیران از عالم دیگر باشد. از اینکه جهت در اول آیه
نمیفهمید ما بوسیلهي پیغمبر و قرآن بشما میفهمانیم که تفاوتی نیست میان اعمال حج و معاملات و خرید و فروش براي رفع
نیازمندیهاي مادّي و معنوي. 2- در مرتبهي دوّم یادآوري شده است که راهنمائیهاي باطنی و معنوي مسئلهاي است غیر از آنچه
شما براي مصالح خود موجب عادت و تلقین تشخیص میدهید پس توقف در مشعر الحرام و یاد خدا موجب صفاي باطن است و
راهنمائی بخیر و سعادت. پس توجّه بعقاید بیخردان و یاد مفاخر پدران سودمند نیست بلکه بیشتر باید بیاد خدا باشید که بشما چه
راهنمائی شده است که یاد خدا و « وَ مِنهُم مَن یَقُول-ُ الخ » داده است و چه باید بکنید تا رستگار شوید. 3- در مرتبه سوم آیت 200
دعا را نمیتوان بازیچه فرض کرد و خواستههاي مادّي را نباید از خدا بخواهید بلکه باید حسنه و آنچه براي همیشه مفید بحال شما
است تشخیص بدهید و بزبان و عمل آن را از خدا بخواهید که اگر اینجور فکر و عمل داشتید بهرهي خوب از کار و کوشش خود
بنتیجهي نهائی متوجّه میکند که توقّف یک روز در بیابان عرفات و ماندن شب در « وَ اذکُرُوا اللّهَ- الخ » خواهید برد. 4- آیت 202
مشعر و سه روز در منی و سنگ پراندن و حیوان کشتن کار مردمان قدیم است و شاید نازلترین ملل هم اینجور کارها را -قرآن-
1429 [ صفحه 357 ] انجام میدادند و شما امروز با اینکه تحوّل فکري و عقلی باز هم - 1055 -قرآن- 1409 - -349-336 قرآن- 1030
اینکه کارها را میکنید و رهبر بزرگ شما هم موافقت میکند و نواقص آن را اصلاح میکند. پس بدانید که اجازه و اصلاح اینکه
اعمال دیرینهي شما براي تهیّهي یک واقعیت انسانیّت است که تقوي و پرهیزکاري باشد. و البتّه اینکه اعمال مفید است آنگاه که
« الی اللّه تحشرون » دل بخدا بسپارید و پرهیزگاري پیشه کنید که توقّف دو روز یا سه روز در منی در معنویّت شما اثر ندارد و جمله
اشاره است که تقوي نه همان پرهیزگاري مادّي است که فقطّ دزدي و فحشاء نه کنید بلکه بایستی آن تقوي پیشه کنید که از
دستورهاي پیغمبر براي شما تولید معرفت قلبی و پرهیزگاري در فکر و عمل پیدا شود که دنبالهي آن در محشر سودمند شما شود
ناصر خسرو علوي شاعر مشهور در معنویّت اعمال حج گفته است: حاجیان آمدند با تعظیم || شاکر از رحمت خداي کریم مر مرا
در میان قافله بود || دوستی مخلص و عزیز و کریم گفتم او را بگوي چون رستی || زین سفر کردن برنج و ببیم! بازگو تا چگونه
داشتهاي || حرمت آن بزرگوار حریم! چو همی خواستی گرفت احرام || چه نیت کردي اندر آن تحریم! جمله بر خود حرام کرده
بدي || هر چه مادون کردگار عظیم! گفت نی گفتمش چو زدي لبّیک || از سر علم و از سر تعظیم میشنیدي نداي حق و جواب
||باز دادي چنانکه داد کلیم! گفت نی گفتمش چو در عرفات || ایستادي و یافتی تقدیم عارف حق شدي و منکر خویش || بتو
از معرفت رسید نسیم! گفت نی گفتمش چو سنگ جمار || همی انداختی بدیو رجیم از خود انداختی برون یکسر || همه عادات و
فعلهاي ذمیم! گفت نی گفتمش چو گشتی تو || مطّلع بر مقام ابراهیم کردي از صدق و اعتماد و یقین || خویشی خویش را بحقّ
تسلیم! [ صفحه 358 ] گفت نی گفتمش چو کردي سعی || از صفا سوي مروه بر تقسیم دیدي اندر صفاي خود کونین || شد دلت
فارغ از نعیم و جحیم! گفت از اینکه باب هر چه گفتی تو || من ندانستهام صحیح و سقیم گفتم اي دوست پس نکردي حج|ّ|
نشده در مقام محو مقیم رفته و مکّه و آمده باز || محنت بادیه خریده بسیم. تفسیر صفی علیشاه: حج بود در نزد ما توحید ذات||
عمره باشد نیز توحید صفات اندر استعداد احوال و صفات || مختلف شد نفسها در واردات همچو حیوان ضعیف و هم قوي || که
صفحه 184 از 298
نیند اندر تحمّل مستوي همچنین بعضی ز اوصاف از نفوس || سهل باشد قلع و قمعش بیعبوس زایل آن هرگز نگردد یا که سلب
||نفس تا قربان نشد در ارض قلب و آن مریض اعنی بدانش ناتوان || هم ضعیف از روي استعداد و جان قلب او از عارضات
مستمرّ || کش بود اندر جبلّت مشتهر هست ممنوع از سلوك و از شهود || هم ز قید و هم ز توحید وجود چی است احرام آن که
در طی مقام || کرد لذّتها و شهوتها حرام چی است طوف کعبه نزد رهروان || هفت نوبت پیش جانان بذل جان یعنی اندر عشق او
پیوستگی || هم ز نعمتهاي هستی رستگی حال عاشق در حضور دوست چی است || بیخبر از بستگی و رستگی است یار آمد،
وقت نظم خانه نیست || جاي حرف محرم و بیگانه نیست [ صفحه 359 ] باش حاضر خدمت جانانه را || وقت دیگر کن طواف
خانه را
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 204 تا 207
وَ مِنَ النّاس مَن یُعجِبُکَ قَولُه فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یُشهِدُ اللّهَ عَلی ما فِی قَلبِه وَ هُوَ أَلَدُّ الخِصام [ 204 ] وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی الَأرض لِیُفسِدَ
[ فِیها وَ یُهلِکَ الحَرثَ وَ النَّسلَ وَ اللّه لا یُحِبُّ الفَسادَ [ 205 ] وَ إِذا قِیلَ لَه اتَّق اللّهَ أَخَذَته العِزَّةُ بِالإِثم فَحَسبُه جَهَنَّم وَ لَبِئسَ المِهادُ [ 206
از مصدر لدد بفتح اوّل و « أَلَدُّ » : 484 معنی لغات - وَ مِنَ النّاس مَن یَشرِي نَفسَه ابتِغاءَ مَرضات اللّه وَ اللّه رَؤُفٌ بِالعِبادِ [ 207 ] -قرآن- 1
شخم کردن زمین زراعت و کشت و آتش بر هم زدن و کسب مال کردن. « الحَرثَ » . دوّم بمعنی شدّت و سرسختی در دشمنی
235- 103 -قرآن- 225 - 22 -قرآن- 93 - رختخواب و زمین گود. -قرآن- 13 « المِهادُ » . غیرت و حمیّت مولود از قوّت و قدرت « عزّت »
نازل شده « اخنس بن شریق » جهت نزول: مجمع از مفسّرین قدیم مانند کلبی و عطاء روایت شده است که اینکه آیه براي توصیف
است و او مردي خوش بیان و شیرین گفتار بود که هر وقت حضور پیغمبر میرسید با بیانی جالب اظهار ایمان به پیغمبر میکرد و بر
راستی ادّعاي خود سوگند میخورد و آن حضرت از گفتار او دلخوش میشد. روزي میان او و قبیلهي ثقیف دشمنی پیدا شد شبانه
بر سر آنها تاخت و حیوانات آنها را کشت و زراعتهاشان را سوخت [ صفحه 360 ] و بعضی گفتهاند از مزارع مسلمانان گذر کرد
حیوانها را کشت و زراعت را سوخت. ترجمه: 203 یکی از مردم با تو در آداب زندگی چنان سخن گوید که تو را خوش آید و
شاد شوي و خدا را شاهد بر راستی سخن خود آرد با اینکه او دشمن سرسختی است 204 که چون از نزد تو میرود کوشش کند
که مردمان و کشت زارشان را نابود کند ولی خداوند تباهکاري را دوست ندارد. 205 و اگر باو گویند: از خدا بترس غیرت
جاهلیّت او بجنبد و دست بهر گناهی دراز کند لیکن دوزخ او را بس است که جایگاه همیشگی است و چه بد آسایشگاهی بود.
بود و در چنگال مشرکین عرب گرفتار بود «141» نزول: از إبن عباس روایت شده است: صهیب بن سنان مولاي عبد اللّه بن جدعان
که بانواع آزارها او را رنج میدادند. بعد از هجرت پیغمبر بمدینه، صهیب بآنها گفت: من پیرمرد هستم و از من براي شما سودي و
زیانی نیست و نمیتوانم دینی را که پذیرفتهام ترك کنم و سرمایهاي از خود دارم شما من را رها کنید که بروم بمدینه و دینم را
وَ مِنَ النّاس مَن » بسرمایهاي که دارم از شما میخرم. آنها قبول کردند و آزادش گذاشتند و رفت بمدینه خدمت پیغمبر آیت 206
در شأن او نازل شد. چون وارد مدینه شد ابو بکر او را دید گفت: معاملهات فرخنده باد و سودمند. صهیب گفت تو هم «ُ یَشرِي نَفسَه
هرگز از معاملهات زیان نه بینی بگو بدانم چه معامله کردهام! ابو بکر اینکه آیه را برایش خواند. از سدّي روایت شده است که إبن
عباس گفت چون پیغمبر از مکّه فرار کرد و علی [ع] شب بجاي پیغمبر خوابید تا مشرکین ندانند پیغمبر رفته است، در راه مکّه و
مدینه اینکه آیه براي توصیف آن حضرت نازل شد.بود و در چنگال مشرکین عرب گرفتار بود که بانواع آزارها او را رنج میدادند.
بعد از هجرت پیغمبر بمدینه، صهیب بآنها گفت: من پیرمرد هستم و از من براي شما سودي و زیانی نیست و نمیتوانم دینی را که
پذیرفتهام ترك کنم و سرمایهاي از خود دارم شما من را رها کنید که بروم بمدینه و دینم را بسرمایهاي که دارم از شما میخرم. آنها
در شأن او نازل شد. چون «ُ وَ مِنَ النّاس مَن یَشرِي نَفسَه » قبول کردند و آزادش گذاشتند و رفت بمدینه خدمت پیغمبر آیت 206
صفحه 185 از 298
وارد مدینه شد ابو بکر او را دید گفت: معاملهات فرخنده باد و سودمند. صهیب گفت تو هم هرگز از معاملهات زیان نه بینی بگو
بدانم چه معامله کردهام! ابو بکر اینکه آیه را برایش خواند. از سدّي روایت شده است که إبن عباس گفت چون پیغمبر از مکّه فرار
کرد و علی [ع] شب بجاي پیغمبر خوابید تا مشرکین ندانند پیغمبر رفته است، در راه مکّه و مدینه اینکه آیه براي توصیف آن
602 ترجمه: [پس از توصیف منافق که از تعصّب و غیرت جاهلانه مرتکب گناه - 100 -قرآن- 561 - حضرت نازل شد. -پاورقی- 98
میشود مؤمن حقیقی معرّفی شده است] 206 بعضی از مردمان معامله با جان خود میکنند براي بدست آوردن رضاي خدا و البتّه
خدا مهربان است ببندگان [و سود آن بایشان میرسد]. [ صفحه 361 ] سخن مفسّرین: یُعجِبُکَ قَولُه فِی الحَیاةِ الدُّنیا- 203 نیشابوري:
ممکن است منظور اینکه باشد که گفتارش فقطّ در دنیا جالب و خوب است امّا در عالم دیگر براي او مجال سخن نیست. -قرآن-
15 خدا شاهد است - با فتح یاء و هاء قرائت کردهاند که معنی چنین میشود: -قرآن- 1 « یشهد » 42-1 یُشهِدُ اللّهَ- 203 طبري: بعضی
بآنچه در دل دارد و دروغ میگوید ولی خودش همان معنی که گفتیم پسندیده است و استدلال کرده است که چون قرائت مشهور
است بهتر است. وَ هُوَ أَلَدُّ الخِصام-ِ 203 طبري از قتاده روایت کرده است: یعنی بسیار سخت دل در نافرمانی خدا و لجوج و جدلی
در مطالب بیهوده که اگر او را وارسی کنی میبینی زبانش عالمانه است و کارش جاهلانه و گفتارش حکیمانه است ولی در عمل
- گناهکار است و خطا پیشه. و از مجاهد روایت است: یعنی ستمکاري است غیر مستقیم که هر دم بکاري دست میبرد. -قرآن- 1
16- 25 وَ إِذا تَوَلّی- 204 ضحّاك گفته است: یعنی چون بر ولایتی حکومت داشته باشد کوشش در ظلم و فساد کند. -قرآن- 1
لِیُفسِدَ فِیها- 204 نیشابوري: افساد یعنی عقیدهي مردم را فاسد کردن و ایجاد تردید و شک در دلها. زیرا کمال آدمی بعلم است و
وَ یُهلِکَ » . عمل و نقص اوست که اینکه کمالات را فاقد باشد پس یفسد اشاره است بنقص قوّهي نظري و عقل و تدبیر شخص منافق
] 289- 15 -قرآن- 267 - 204 اشاره است بانجام کارهاي زشت که نقص قوّهي عملی او است و ناتوانی در انجام -قرآن- 1 « الحَرثَ
صفحه 362 ] کار خوب. وَ اللّه لا یُحِبُّ الفَسادَ- 204 ابو الفتوح نوشته است: قتاده روایت کرد از عطاء که گفت مردي بنام علاء بن
گفت: ما شنیدیم که پیغمبر علیه السلام « قتاده » . منبه احرام گرفت در پیراهنی دوخته رسول علیه السلام گفت او را که پیراهن بکن
أَخَ ذَته العِزَّةُ بِالإِثم-ِ 205 عبده: یعنی .« انّ اللّه لا یحب الفساد » 31 حاشا - فرمود تا آن پیرهن در تن او دریدند. او گفت: -قرآن- 1
چون نصیحتش کنند زود خشمناك میشود و کبر و خودپرستی او را فرامیگیرد و سبکسري و سفاهت او را میرباید آنگاه مانند
گفته « عزّت » مردم جادو شده فکر مستقیم برایش نخواهد ماند و هر دمی بکاري و گفتاري میپردازد و بجاي تعصّب و کبر کلمهي
شده است بمناسبت آن است که هواپرستی اینکه جور مردم نصیحت و پند را خلاف عزّت و مقام خود پنداشته پس غیرت جاه و
31 وَ لَبِئسَ المِهادُ- 205 ابو الفتوح نوشته است: و براي آن - مقام او را میگیرد و با اصرار بیشتر کار بد و گناه میکند. -قرآن- 1
20 وَ - مهاد و فراش خواند که جاي ایشان بر آنجا باشد و از آن مفارقت نبود ایشان را چون مرد خفته که ملازم بستر باشد. -قرآن- 1
مِنَ النّاس مَن یَشرِي نَفسَه-ُ 206 کشف نوشته است: آنجا که عنایت است پیروزي را چه نهایت، فضل خدا نهانی نیست و بر فعل وي
چون و چرائی نیست و معرفت وي جز عطائی نیست. بو جهل قرشی و ابو طالب هاشمی در آتش قطیّعت سوختند و ذرّهاي معرفت از
] 39- ایشان دریغ داشتند و طلیعت آن دولت باستقبال صهیب و بلال بروم و حبشه فرستادند و قرآن مجید جلوهگاه ایشان -قرآن- 1
دو قوم را دو آیت بهم یاد کردند: یکی را سوختهي آتش قطیعت کرد یکی را « وَ مِنَ النّاس مَن یَشرِي » صفحه 363 ] کردند که
سر انجام «ُ وَ مِنَ النّاس مَن یَشرِي نَفسَه » : اینکه یکی را گفت «ُ وَ مِنَ النّاس مَن یُعجِبُکَ قَولُه » : افروخته شمع محبّت، آن یکی را گفت
بد جایگاهی که جایگاه ایشان است و عذاب آتش و فرقت جاودان. و نواخت اینکه یکی را گفت: « وَ لَبِئسَ المِهادُ » یکی را گفت
282 -قرآن- - 215 -قرآن- 241 - 44 -قرآن- 171 - مهربان است بر بندگان خداي جهان و جهانیان. -قرآن- 12 « وَ اللّه رَؤُفٌ بِالعِبادِ »
466 ابو الفتوح نوشته است: بعضی گفتند: آیه در باب امر بمعروف و نهی از منکر آمد. ابو امامه روایت کند - -331-309 قرآن- 435
که: رسول علیه السلام گفت: فاضلتر جهادي کلمهي حق بود بنزدیک امیري ظالم و جابر. عبد اللّه انصاري روایت کند که رسول
صفحه 186 از 298
علیه السلام گفت: سیّد شهیدان روز قیامت حمزهي عبد المطّلب باشد و مردي که برخیزد بنزد امامی جائر و او را امر بمعروف کند و
نهی منکر کند او اینکه مرد را بکشد. فخر اینکه آیه شامل است بر هر مشقّتی و رنجی که انسان بر خود هموار کند براي طلب و
نگاهداري دین پس کسی که جهاد در راه دین بکند معامله با خدا کرده است و آنکه در راه دین صبر کند تا او را بکشند باز هم
پدر و مادر عمّار که بر آزار مشرکین صبر کردند تا کشته شدند و نیز آنکه مالش را « یاسر » و « سمیّه » معاملهي با خدا کرده است مثل
در برابر جانش بدهد مثل صهیب و آنکه حق و عدالت و دین را در برابر پادشاه مقتدر ستمکار اظهار کند و نترسد همهي اینها
معاملهي با خدا است و مشمول اینکه آیه است. و بدان که رنج در راه دین بایستی موافق با دستور دین باشد تا اینکه آیه او را فرا
گیرد و امّا اگر بر خلاف حکم شرع باشد مشمول اینکه آیه و معاملهي با خدا نیست بلکه اقدام بهلاك خود خواهد بود. ابو الفتوح:
در مسجد پیغمبر حضور عمر خوانده شد. إبن عباس بطوري «ِ إِذا قِیلَ لَه اتَّق اللّهَ تا ابتِغاءَ مَرضات اللّه » روایت است که اینکه جملهها
-81- که از علی [ع] فراگرفته بود گفت: از اینکه آیه بوي خصومت و دشمنی میان دو دسته مردم فهمیده میشود عمر از -قرآن- 47
113 [ صفحه 364 ] او توضیح خواست او جواب داد: کسی کاري بد میکند شخصی براي خدا او را نهی از منکر میکند - قرآن- 87
او از اینکه پند غضبناك میشود و چون خلاف شأن و اعتبار خود میپندارد او را دشنام میدهد و دشمنی میکند و ممکن است کار
بجنگ و کشتار برسد پس یکی از غرور و خودپرستی اقدام بگفتار زشت و گناه میکند و دیگر جان خود را بخطر میندازد براي
یادآوري « وَ مِنَ النّاس الخ » جلوگیري از گناه و معصیت خدا و در نتیجه میان اینکه دو، جنگ بر پا میشود. سخن ما: آیت اوّل
بمردم است بوسیلهي خطاب به پیغمبر که خوي نفاق و چاپلوسی مردمان منافق، بشیرینی گفتار و زبان نرم وسیلهي اغفال و غرور
بآیت 205 دنبالهي معرّفی منافق، « أَخَذَته العِزَّةُ الخ » نشود که ممکن است اینگونه مردم دشمنیشان بیش از دگران باشد. 2- جملهي
یک غریزهي زشت او را نشان میدهد که اگر اینگونه مردم را نصیحت کنند نتیجهي آن منفی است و بجاي اصلاح و خودداري از
کار زشت خوي غرورش تحریک میشود و بیشتر در بد کاري میکوشد چنانکه با وارسی بخوي پارهاي مردم بخوبی اینکه
خاصیّت نمودار است. باندك چیزي که او ناپسند پنداشته اگرچه درست نبوده و اصلی نداشته است خوي بد او میجنبد و از هیچ
دستهي دیگري را که بر خلاف اینگونه « وَ مِنَ النّاس مَن یَشرِي الخ » دشنام و تهمت و کینهتوزي خودداري ندارد. 3- آیت 206
اشخاص هستند معرّفی میکند که در زندگانی از همه چیز خود میگذرند در برابر حق و حقیقت که رضاي خدا و مصلحت
انسانیّت باشد چه در مصالح نفسانی مانند وظایف شخصی و چه در خیر و صلاح اجتماعی مانند حفظ حقوق 4- شاید جملهي
براي روشن کردن مردم باشد که انسان باید با گذشت باشد و اگرچه بوسیلهي جان باشد تا بندهي مؤمن شمرده شود « رَؤُفٌ بِالعِبادِ »
و مشمول رأفت و مهر خدا باشد چون رأفت خدا نسبت بفرد، سلامتی وجدان است و آرامش دل و نسبت باجتماع یگانگی و
همکاري مردم است با یکدیگر پس انسان که براي خیر و مصلحت استقامت داشت و از خواستههاي نفسانی صرف نظر کرد البتّه
رأفت خدا براي او است که با آرامش وجدان است و هیچکس بدیگري بدبین و بددل نخواهد بود و افسوس خوشی و بهرهمندي -
1152 [ صفحه 365 ] کسی را بدل راه نمیدهد. بدیهی است که - 827 -قرآن- 1132 - 297 -قرآن- 796 - 39 -قرآن- 276 - قرآن- 21
پایان اینکه جور افکار و زندگیها در عالم دیگر هم سعادت است و رأفت خدا هم همین است و بس چنانکه تاریخ صدر اسلام براي
ما اینکه حقیقت را روشن کرد و با گذشت مسلمین و حسن رفتارشان و انجام وظایف فردي و اجتماعی با سعادت زندگی کردند و
رفتند و رهبر سعادتمندان جهان شدند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 208 تا 210
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلم کَافَّۀً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات الشَّیطان إِنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبِین [ 208 ] فَإِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُم البَیِّناتُ
فَاعلَمُوا أَن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم [ 209 ] هَل یَنظُرُونَ إِلاّ أَن یَأتِیَهُم اللّه فِی ظُلَل مِنَ الغَمام وَ المَلائِکَ ۀُ وَ قُضِ یَ الَأمرُ وَ إِلَی اللّه تُرجَع الأُمُورُ
صفحه 187 از 298
«ٍ ظُلَل » .ّ از مصدر زلل بمعنی لغزش و انحراف و کجی از حق « زَلَلتُم » . گروه مردم و همگان « کَافَّۀً » : 402 معنی لغات - 210 ] -قرآن- 1 ]
ابر، و هم ابر سفید «ِ الغَمام » . جمع ظلّه با ضم ظا بمعنی آنچه وسیلهي سایه بشود و بتوان از سایهاش استفاده کرد و چیز سایهدار
244 شأن نزول: طبري: عکرمه روایت کرده است: جماعتی از - 123 -قرآن- 233 - 57 -قرآن- 114 - 23 -قرآن- 46 - نازك. -قرآن- 13
یهود که مسلمان شده بودند مثل عبد اللّه بن سلام و ثعلبه و دیگران به پیغمبر عرض کردند که تورات کتاب خدا است اجازه بده
شب در نماز تورات بخوانیم و روز شنبه که در مذهب ما محترم است آداب آن را رعایت [ صفحه 366 ] کنیم اینکه آیه در جواب
آنها نازل شد. ترجمه: 207 اي مردمی که بخدا و پیغمبر گرویدهاید همگی سر سپرده بحق شوید و پیروي دیو نکنید که او دشمن
آشکار شما است. 208 و اگر پس از اینکه دلیلهاي نمودار که براي رهبري شما رسید بلغزید و بکج بروید بدانید که خدا برترین
حاکم بخیر و صلاح است [و از شما بینیاز] 209 آیا اینکه مردم چشم دارند که خدا و فرشتگان در سایهي ابر نزد ایشان آیند [و
چیزي تازه بیارند] با اینکه کار انجام شده است [و همهي راه رهبري آماده است] و بازگشت کارها و اختیار جملگی با خداوند است
و بس. سخن مفسّرین: ادخُلُوا فِی السِّلم-ِ 207 مجمع: قاریهاي حجاز و کسائی با زبر سین خواندهاند و بمعنی صلح و مسالمت و
23 طبري: از إبن - ترك جنگجوئی گفتهاند و بقیّه با زیر سین خواندهاند و اسلام معنی کردهاند و هم صلح و مسالمت. -قرآن- 1
عبّاس روایت است که اینکه جمله خطاب باهل کتاب است یعنی آنهائی که مؤمن بکتابهاي آسمانی هستند. کَافَّۀً- 207 ابو الفتوح:
8 سیّد بحرانی در تفسیر برهان چند روایت نقل کرده - یعنی جملگی بیکبار داخل شوید و بیکدیگر مجال و مهلت ندهید. -قرآن- 1
است از امام سجّاد [ع] و باقر [ع] و صادق [ع] که مقصود از سلّم ولایت علی و ائمه است و خُطُوات الشَّیطان عمل مخالفین آنها
179 کشف نوشته است: برو در پی تسلیم باش که سلامت در تسلیم است و راه تسلیم بی هراس و بیم است. فرّ - است. -قرآن- 158
اهل سنّت دانی چرا هر روز بیش است! که چراغ تسلیم ایشان را در پیش است. هر که راه تسلیم پیش گرفت از خود برست و بموئی
پیوست آن دین که جبرئیل [ صفحه 367 ] بآن آمد و مصطفی به آن خواند و قرآن بآن آمد و بهشت بآن یافتند و ناجیان بآن رستند
تسلیم است. آن کار که اللّه بدان راضی و بنده بآن پیروز و گیتی بدان روشن، تسلیم است. راه تسلیم، راه تسلیم زینهار تا بمانی بر
دین قدیم. چون اللّه خود را فعل ذات گفت، نزول و اتیان بعرصات روز حشر اظهار هیبت و عزّت را و نزول بآسمان دنیا هر شب
اظهار لطف و کرم را، بجان و دل قبول کن. ظاهر آن پذیرفته و شناخته شناختی تصدیقی و تسلیمی گردن نهاده، و گوش فرا داشته.
تهمت بر خود نهاده، و زبان و دل از معنی آن خاموش داشته، و از دریافت چگونگی آن نومید شده، که خرد را فرا دریافت آن
بتکلیف راه نیست و پیچیدن را روي نیست. مصطفی از جبرئیل نام و نشان شنید و سخن شنید، برو پیچید که حقیقت و غایت و
کیفیّت در عقل وي نگنجید. آنچه چهل سال در بنی اسرائیل آمد از یک پیچ آمد آنچه بر اصحاب سبت بارید از یک حیلت بارید.
آنچه ابلیس دید از یک لجاج دید. آنچه بلعم آزمود از یک قصد آزمود تقصیر را روي هست و پیچیدن را روي نیست. تقصیر از
بیچارگی است و پیچیدن از شوخی. بیچارگی صفت آدمی است و شوخی نشان بیگانگی. وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات الشَّیطان-ِ 207 ابو
الفتوح نوشته است: شعبی از جابر بن عبد اللّه انصاري روایت کرده است که یک روز عمر خطاب رسول را صلّی اللّه علیه و آله
گفت یا رسول اللّه ما از جهودان سخنهاي نیکو میشنویم دستور باشد که بنویسیم رسول علیه السلام گفت: شما متردّد و شاکید
چنانکه جهودان و ترسایان! من بشما دینی آوردهام سفید و پاکیزه اگر موسی زنده بودي او را روا نبودي جز مشایعت من کردن. -
16 -قرآن- - مقصود آن است که اگر گمراه شدید. -قرآن- 1 « ضللتم » یعنی « زَلَلتُم » 39 فَإِن زَلَلتُم 208 طبري: سدّي گفت - قرآن- 1
51-40 إبن عباس گفته است یعنی اگر مشرك و بیدین شدید. [ صفحه 368 ] جاءَتکُم البَیِّنات-ُ 208 طبري: سدّي گفت: یعنی
24 أَن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم-ٌ 208 فخر: روایت کردهاند - محمّد آمد براي شما. إبن جریح گفت اسلام و قرآن براي شما آمد. -قرآن- 1
قرائت کرد. او گفت اگر اینکه کلام خدا است درست نیست چون در جملهي اوّل « غفور رحیم » که عربی شنید: کسی اینکه آیه را
- گفته است اگر لغزش کردید در اینجا آمرزش و مهربانی مناسب نیست زیرا موجب تحریک و وادار کردن بلغزش است. -قرآن- 1
صفحه 188 از 298
31 کشف نوشته است: آوردهاند که کعب الاحبار در ابتداء اسلام وي سورة البقره میآموخت چون باین آیت رسید معلّم او را گفت
گفتن اینکه جایگه لایق « غفور رحیم » کعب گفت: اینکه نه بر وجه است و قرآن چنین نتواند بود «ٌ فَاعلَمُوا أَن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم »
گفت اکنون قرآن است براستی و نظم قرآن بدرستی، گفتند از « عزیز حکیم » نیست. پس بمصحف بازگشتند در مصحف نبشته بود
182 هَل یَنظُرُونَ- 209 - چه بدانستی! گفت: دانستم که حکیم چون تهدید کرد آمرزش و مهربانی در کلامش نیست. -قرآن- 138
براي استفهام نیست و مقصود « هَل » استعمال شده است و کلمهي « ینتظرون » بمعنی « یَنظُرُونَ » مجمع: یعنی آیا چشم براه هستند! و
انکار و زشتی افکار کافران است أَن یَأتِیَهُم اللّه-ُ 209 مجمع اینکه جمله را چند معنی کردهاند: 1- فرمان خدا میآید 2- خدا
- .«142» 221 [ صفحه 369 ] کند 3- خدا عذاب خود را میآورد - 131 -قرآن- 196 - 75 -قرآن- 125 - 16 -قرآن- 62 - آهنگ -قرآن- 1
-28- قرائت شده است ولی در معنی تفاوت ندارد. -قرآن- 1 « ظلال » «ٍ ظُلَل » 45 فِی ظُلَل مِنَ الغَمام-ِ 209 در کلمهي - پاورقی- 43
58 قُضِ یَ الَأمرُ- 209 مفسّرین گفتهاند: مقصود اینکه است که کار قیامت چون تخلّف ندارد مثل اینکه است که الآن - قرآن- 49
و باین قرائت معنی « و قضاء الامر » 15 و زمخشري در کشّاف گفته است: معاذ بن جبل قرائت کرده است - انجام شده است. -قرآن- 1
چنین میشود: میآید براي ایشان خدا و ملائکه و فرمان بکار. تُرجَع الأُمُورُ- 209 بعضی قاريها با زبر و فتح تاء خواندهاند ولی بیشتر
قُلِ » 18 کشف: امور، اینجا ارواح است چون در آیت دیگر روح را امر نامیده و گفته است - قرّاء با ضم تا قرائت کردهاند. -قرآن- 1
123 مجمع: یعنی اختیار بعضی کارها را - و معنی آن است که بازگشت تمام ارواح بسوي خدا است. -قرآن- 87 « الرُّوح مِن أَمرِ رَبِّی
الخ دستور میدهد «ِ ادخُلُوا فِی السِّلم » در دنیا بمردم واگذار کرده است ولی در عالم دیگر همه کارها با اوست. سخن ما: آیت اوّل
- که در اسلام بهمان گونه که از اسمش نمایان است نسبت بدستورهاي پیغمبر و دین باید سر سپرده و تسلیم بود و پس -قرآن- 21
46 [ صفحه 370 ] از آنکه تصدیق کردیم پیغمبر از آنجائیکه آفریده شدهایم الهام میگیرد و آنکه ما را آفریده است مطابق مصالح
ساختمان روح و بدن ما باو دستور داده است البتّه جز تسلیم و پذیرش فرمان گفتگوي دیگر بیخردي است و مخالفت و چون و چرا
الخ تهدید است و اعلام به اینکه که « فَإِن زَلَلتُم » پیروي شیطان است و در حقیقت اقدام بدشمنی با خویشتن است. 2- آیت دوّم
لغزش و دو دلی در گفتار پیغمبر نتیجهاش محرومیّت از هستی خواهد بود چونکه خداوند یعنی حقیقت قدرت و عزّت و حکمت. و
شک و لغزش در دستورهاي صادره از آن یعنی بیزاري و نفرت ازین حقایق و نتیجهي بیزاري از حقایق، معدوم بودن و بد بختی
الخ توبیخ است و تذکّر که راه تربیت همین است که باندازهي ظرفیّت شما بشما نشان « هَل یَنظُرُونَ » همیشگی است 3- آیت آخر
717 فقطّ از خرد خود استفاده کنید و پیغمبر را - 359 -قرآن- 699 - دادهایم دیگر چه وسیله بهتر از اینکه میخواهید! -قرآن- 341
مغتنم شمارید و بدستورش تسلیم باشید که انجام کارها و بازگشت همه بسوي خدا است که جاي لغزش و شک نیست 4- آیت
الخ شاید باین مناسبت باشد که چون مردم چیزي بیش از انتظار میخواهند پس گویا باید خدا. در «ِ فِی ظُلَل مِنَ الغَمام » آخر کلمهي
218- ابرهاي تیره و دامنهدار و بیمناك با گروهی فرشته با وضعی غیر عادي بیایند تا آنها بگفتههاي پیغمبر تسلیم شوند. -قرآن- 188
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 211 تا 212
سَل بَنِی إِسرائِیلَ کَم آتَیناهُم مِن آیَۀٍ بَیِّنَۀٍ وَ مَن یُبَدِّل نِعمَۀَ اللّه مِن بَعدِ ما جاءَته فَإِن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب [ 211 ] زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الحَیاةُ
351 [ صفحه - الدُّنیا وَ یَسخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ اتَّقَوا فَوقَهُم یَومَ القِیامَۀِ وَ اللّه یَرزُق مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب [ 212 ] -قرآن- 1
از مصدر سخریّه بمعنی افسوس و خنده و مسخره کردن بچیزي و « یَسخَرُونَ » . از مصدر سؤال بمعنی پرسش « سَل » : 371 ] معنی لغات
63 ترجمه: 211 اي محمّد از یهود بپرس چند نشانهي نمودار پیغمبري و زندگی براي آنها - 19 -قرآن- 50 - از چیزي. -قرآن- 13
فرستادیم [و بمیل خود دگرگون کردند] و البتّه آنکه خوشی خداوندي و راه خوشبختی خود زان پس که باو رسید دگرگون کند
شکنجهي خداوندي سخت است [و دامنگیر شود]. مجمع: ارتباط اینکه آیه بآیات پیش اینکه است که چون مردم را معرّفی کرد که
صفحه 189 از 298
کافر و مؤمن و منافق هستند و اعلام کرد که سزاي هر کس از خوب و بد داده خواهد شد. در اینکه آیه توضیح میدهد که انحراف
اینکه مردم بواسطهي بد نهادي آنها است که با همهي وسائل باز نافرمان هستند چنانکه پیشینیان نیز چنین بودند. تو از بنی اسرائیل
« زُیِّنَ لِلَّذِینَ » بپرس که سابقین آنها چه گونه وسائل داشتند و چه طور نافرمانی کردند! جهت نزول: مجمع: در جهت نزول آیه 211
اختلاف است: از إبن عبّاس روایت شده است که ابو جهل و دیگر ثروتمندان قریش میگفتند: اگر گفتههاي محمّد ارزشی داشت
بایستی اشراف ما از او پیروي کنند نه بینوایان مثل عبد اللّه مسعود و بلال و صهیب و عمّار و خبّاب و اینکه اشخاص را مسخره
55 از مقاتل روایت شده است: عبد اللّه بن ابی و رفقاي او که منافق بودند - میکردند اینکه آیه براي آنها نازل شد. -قرآن- 33
مؤمنین ضعیف و فقیر را مسخره میکردند براي آنها نازل شد. و از عطا روایت شده است: یهود بنی قریظۀ و همکیشان آنها که
متموّل بودند مسلمین مهاجر را که فقیر بودند مسخره میکردند اینکه آیه براي آنها نازل شد. ترجمه: 212 خوشیهاي زندگی بچشم
کافران آراسته شد که مؤمنان را بفسوس و مسخره میگیرند ولی آنها که پرهیزگار بودند برستاخیز برتر کافران بوند و خدا آن را
که خواهد و بسرنوشت کرده بیشمار روزي رساند. [ صفحه 372 ] سخن مفسّرین: آیَۀٍ بَیِّنَۀٍ- 210 طبري: از مجاهد و دیگران روایت
است: مقصود همان نشانههائیست که در قرآن گفته شده است: بوسیلهي موسی به یهود داده شد از عصا و دست نورانی و غذاي منّ
15 مجمع: جبّائی گفته است: یعنی بپرس از علماي یهود که چقدر نشانههاي واضح و روشن بر نبوّت - و سلوي و غیر آن. -قرآن- 1
محمّد فرستادیم. کشف نوشته است: چندانکه دادیم و نمودیم ایشان را از اینکه نشانهاي روشن، لختی آثار رحمت، لختی آیات در
آیات قدرت، لختی بدایع و عجایب و حکمت، لختی دلائل و امارات نبوّت. لکن چه سود که دیدهي ادراك ایشان در حجاب است
75 اگر خواستی آن بند مذلّت از - فرمت- 73 -» و سلطان بصائر در بند. و ما انتفاع اخ الدّنیا بمقلته || اذا استوت عنده الانوار و الظّلم
ایشان برداشتی تا در عالم حقایق روان شدندي. آن سر اشقیا را گفتند: چه خواستی که فرمان نبردي و سجود نکردي! گفت: فرمان
دیگر است و نهاد دیگر فرمان بر من بود و نهاد در من و من تغییر نهاد را درمانی ندانم. دانی که سر کوي تو بد معدن من || دانی
که بناکام بد اینکه رفتن من وَ مَن یُبَدِّل نِعمَۀَ اللّه-ِ 210 طبري: یعنی اي یهود مؤمن بتورات، پس از پذیرش اسلام تورات نپذیرید و
34 [ صفحه 373 ] رهبري او براي - دعوت شیطان را بگمراهی و ضلال نپذیرید زیرا که نشانههاي واضح بوسیلهي محمّد و -قرآن- 1
شما فرستادیم پس سفارش و پیمان که در تورات بر نبوّت محمّد معیّن شده است تغییر ندهید که هر کس اینکه سفارشها و مقررّات
را تغییر بدهد بعقوبتهاي سخت گرفتارش خواهیم کرد. ابو الفتوح: نعمت یعنی کتاب خدا و تبدیل آن یعنی تحریف و عوض کردن
مطالب آن. طبري: از مجاهد و سدّي روایت است: که تبدیل نعمت یعنی کافر شدن بنعمت و و پاس نعمت نداشتن. نیشابوري:
نعمت یعنی موجبات تندرستی و آسایش و وسائل بقدر کفایت و تبدیل نعمت یعنی: اینکه وسائل را بجاي اینکه براي انجام تکالیف
خود بکار برند در غیر مصرف خود و بناحق از آن استفاده کنند. زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا- 211 نیشابوري: مقصود از آرایش دادن اینکه
است که خدا آنها را مهلت داده است و آزاد گذارده است که بخواستههاي مادّي حریص و خوشدل باشند و از علاقهي با آنها
- جلوگیرشان نشده است. و از ابو مسلم نقل است: یعنی مردمان کافر خواستهها و خوشیهاي دنیا را براي خود آراستهاند. -قرآن- 1
29 وَ یَسخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا- 211 ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه بن احمد طائی از پدرش از حضرت امام رضا ع روایت کرده
است که پیغمبر ص فرمود: هر که مؤمن یا مؤمنهاي را خوار دارد و حقیر دارد براي درویشی و اندك مالی خداي تعالی فرداي
قیامت او را رسوا و مشهور کند و یحیی بن معاذ گفت: بد قومی باشند آنانکه اگر مؤمن در میان ایشان توانگر بود حمدش برند و
39 کشف نوشته است: مشتی بیگانگان ناخواستگان بیعلّت که دنیا برایشان [ صفحه - اگر درویش بود حقیرش دارند. -قرآن- 1
374 ] آراستند و شیطان بر ایشان گماشتند تا بهر ناسزاي بپیوستند و ز راه وفا برگشتند. زبان طعن بر مؤمنان دراز کردند هر ساعت
تیر بیحرمتی در دل و دیدهي ایشان زدند و ایشان خود در شهود جلال و کشف جمال حق چنان مستغرق بودند که پرواي زخم
اشاره « اتَّقَوا » گفته شده است و در دوّم « آمَنُوا » ایشان نداشتند و با جواب ایشان نپرداختند. وَ الَّذِینَ اتَّقَوا- 211 فخر: در جملهي اوّل
صفحه 190 از 298
105 فَوقَهُم یَومَ - 63 -قرآن- 95 - 22 -قرآن- 54 - است به اینکه که سعادت کامل براي مؤمنی است که با تقوي باشد. -قرآن- 1
القِیامَۀِ- 211 امام فخر: براي کلمهي فوق چند معنی کرده است: ممکن است تفوّق از جهت موقعیّت رحمت و سعادت و بهشت
باشد که دیگران محروم هستند و ممکن است که چون در اینکه عالم مسخرهشان میکردند و آنها نمیتوانستند با استدلال روشن
کافران را محکوم کنند در آنعالم تفوّق و حقیقت استدلال مؤمنین آشکار میشود و ممکن است تفوّق مسخرهي مؤمنین در آن عالم
27 یَرزُق مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب-ٍ 211 مفسّرین نوشتهاند: اشاره است به اینکه که عالم - بر مسخرهي کافران درین عالم باشد. -قرآن- 1
خداوند قابل حساب و شماره نیست و یا حساب از حسبان بمعنی گمان است یعنی روزي و احسان بدون انتظار و گمان بآنها میرسد.
36 ابو الفتوح از إبن عباس روایت است که: اشاره است باموال یهود بنی قریظه و بنی نضیر که بتصرّف مسلمین و پیغمبر - -قرآن- 1
ص در آمد. کشف نوشته: یکی از بزرگان طریقت گفت: اینکه رزق با حساب نه رزق اشباح است و حظوظ نفس که هر چند بسیار
بود آخر سر بغایتی بازنهد و حصر پذیرد بل که آن رزق ارواح است و غذاي اسرار که مؤمنان را بر دوام است و به ادرار ایشان را
لو حجبت » : روان است [ صفحه 375 ] آن دو چیز است: استغراق دل از ذکر حق و امتلاء سرّ از نظر حق و ازین سو آن صوفی گفت
سخن ما: 144 - مردم را متوجّه میکند بحالت نفسانی بشر که بعضی اشخاص یا نژادها و ملّتها خوي نافهمی «144»«ّ عنه ساعۀ لمت
سرشت آنها را رها نمیکند و با هر تحوّل و تربیت باز همان موجبات کهنه پرستی و تقلید گذشتگان آنها را وادار میکند که بعقب
برگردند و پی آن روش و رسم روند که با آن خوي گرفتهاند چنانکه یهودیان مدینه خودشان اینجوري بودهاند و بواسطهي اطّلاع
از تاریخ گذشته مردم مثل خود را هم میشناختهاند.سخن ما: 1- مردم را متوجّه میکند بحالت نفسانی بشر که بعضی اشخاص یا
نژادها و ملّتها خوي نافهمی سرشت آنها را رها نمیکند و با هر تحوّل و تربیت باز همان موجبات کهنه پرستی و تقلید گذشتگان
آنها را وادار میکند که بعقب برگردند و پی آن روش و رسم روند که با آن خوي گرفتهاند چنانکه یهودیان مدینه خودشان
2- مثنوي در مجلّد 136- اینجوري بودهاند و بواسطهي اطّلاع از تاریخ گذشته مردم مثل خود را هم میشناختهاند. -پاورقی- 134
سوّم داستان آمدن سیزده پیغمبر بنصیحت: شکر منعم واجب آمد در خرد || ور نه بگشاید در خشم ابد هین کرم بینید و اینکه خود
فرمت- -» کس کند ||! کز چنین نعمت بشکري بس کند! سر به بخشد شکر خواهد سجدهاي || پا به بخشد شکر خواهد قعدهاي
اشاره بکیفر دگرگون کردن «ِ شَدِیدُ العِقاب » 70-68 شکر نعمت نعمتت افزون کند || صد هزاران گل ز خاري سر زند 3- جملهي
نعمت است و یادآوري اینکه حقیقت هر وسیله که انسان براي ادامهي حیات دارد اگر آن را براه شایسته مصرف نکند تبدیل نعمت
33 اینکه تیغ نه از بهر ستمکاران کردند || انگور نه از - است و نتیجهي آن ناراحتی است و کیفر عمل، بقول آن شاعر: -قرآن- 14
بهر نبیذ است بچرخشت اگر آهنی که از نعمتهاي بزرگ و وسائل مهم حیاتی است تبدیل باسلحهي در دست نااهل بشود عقوبت و
کیفرش هم شرارت و ناامنی و گرفتاري است و همین طور انگوري که از بهترین سرمایههاي زندگی بشر است تبدیل بشراب بشود
نتیجهاش ناراحتی و سوء مزاج و تجاوزست اینک قصّهاي بنظر رسید: در سالهاي جنگ جهانی دوّم در یکی از مجلّهها نوشته بود:
متخصّصین اقتصاد که از مخارج جنگ اطّلاع دارند نظر [ صفحه 376 ] دادهاند: اگر آنچه دولتهاي متخاصم براي جنگ صرف
میکنند متمرکز کنند بقدري است که میتوانند با اینکه سرمایه یک قاره بر پنج قارهي زمین بیفزایند یعنی میشود با اینکه مخارج
کوههاي هیمالیا را در اقیانوس هند بریزند که از تسطیح کوه و پر شدن دریا یک قطعهي ششم که بسیار مستعد باشد براي زندگی
مردم دنیا تهیه کنند و بجاي جنگ و تلف اموال و گرفتن خاك یک قطعه خاك بیزحمت و مخالف تهیّه شود، و جمعیت زیادي
ممالک که در مضیقه هستند در آنجا با آسایش زندگی کنند اگر اینکه نظر مبالغه بوده است و اگر مقرون بصحّت در هر صورت
خوب نشان میدهد حقیقت مفاد اینکه آیه را که تبدیل نعمت چه اندازه کیفر و گرفتاري در دنبال دارد و تا اینکه تاریخ که دوازده
سال از جنگ جهانی دوّم میگذرد هنوز گرفتاریها و خرابی و خسارت آن را نتوانستهاند بخوبی جبران کنند. 4- در آیت بعد در
الخ یک عیب عمومی مردم یادآوري میشود که مسخره کردن و « زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا و ... یَسخَرُونَ » ضمن حکایت از حال کافران
صفحه 191 از 298
وسیلهي تفریح و خنده قرار دادن اشخاص کار مردم کجاندیش است و شما توجّه کنید که ارزش زیور و زینت و رنگ آمیزیهاي
5- بهرهمندي و پیشرفتهاي زندگی 965- 946 -قرآن- 953 - زندگی شما ارجمندتر است یا تقوي و پرهیزگاري آنها! -قرآن- 916
طوري نیست که شما مردم بتوانید حساب آن را نگاهدارید و پیشبینی کنید چون هر چه شما وسیلهي روزي بیندیشید هزاران موانع
در جلو دارد که شما تصوّر آن را نکنید پس شما باموال خود مغرور نشوید که روزي خداوند بیحساب است و آنچه سرنوشت
[ است میرسد و جلوگیر ندارد. [ صفحه 377
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 213
کانَ النّاس أُمَّۀً واحِ دَةً فَبَعَثَ اللّه النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُم الکِتابَ بِالحَق لِیَحکُمَ بَینَ النّاس فِیمَا اختَلَفُوا فِیه وَ مَا اختَلَفَ
فِیه إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوه مِن بَعدِ ما جاءَتهُم البَیِّنات بَغیاً بَینَهُم فَهَدَي اللّه الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِیه مِنَ الحَق بِإِذنِه وَ اللّه یَهدِي مَن یَشاءُ
10 ترجمه: مردم پیش از پیدایش - ملّت و دسته و دین. -قرآن- 1 :« أُمَّۀً » : 443 معنی لغات - إِلی صِ راطٍ مُستَقِیم [ 213 ] -قرآن- 1
پیغمبران بفطرت سادهي خود یک دسته و یک ملّت بودند و خداوند براي بیم و نویدشان پیغمبران فرستاد و با آنها کتاب ز آسمان
نازل نمود تا در اختلافات ایشان داوري کند پس اختلاف در حق،ّ میان مردمان نبود مگر آنها که با آمدن آیات و بیّنات عالم شدند
و سرکشی و تجاوز بیکدگر آغاز کردند. و خداوند آنها را که مؤمن شدند بلطف و عنایت خود در اختلافاتشان رهنماي بحق شد
چون هر که را او خواهد و صلاح باشد براه راست برد. سخن مفسّرین: کانَ النّاس أُمَّۀً واحِدَةً- 212 طبري: إبن عباس گفته است از
خلقت آدم تا پیدایش نوح ده قرن بود که مردم براه راست بودند پس از آن، میان آنها اختلاف تولید شد پس خداوند پیغمبر
31 مجمع: از امام باقر [ع] روایت کردهاند که مردم قبل از پیدایش نوح با روش فطري و خلقی خود زندگی - فرستاد. -قرآن- 1
میکردند که نه گمراه بودند و نه براه راست از آن پس خداوند [ صفحه 378 ] پیغمبر فرستاد براي راهنمائی بکار خوب و ترساندن از
کار بد. امام فخر چند معنی براي اینکه جمله نقل کرده است: 1- آدم پیغمبر بود و همهي اولادش مسلم و فرمانبردار بودند تا آنکه
یعنی همه یک دسته بودند. 2- از عطا و « کانَ النّاس أُمَّۀً واحِدَةً » قابیل هابیل را کشت بواسطهي حسد و جاهطلبی و اینکه است معنی
إبن عباس نقل است که مقصود از امّۀ واحدة یعنی همگی بر دین و روش باطل بودند. 3- بعضی از مفسّرین گفتهاند مقصود از ناس
بنی اسرائیل هستند که همگی پیرو موسی بودند و بعد مختلف شدند و پیغمبرهائی بعد از موسی براي آنها فرستاده شد 4- بعد از
طوفان همگی مردم یک عقیده و مذهب داشتند و بعد مختلف شدند و پیغمبر براي آنها آمد. 5- روز الست که بنسل بشر خطاب
240 کشف - شد همگی تسلیم و فرمانبردار بودند چنانکه ابی بن کعب و عدّهي مفسّرین اینکه طور معنی کردهاند. -قرآن- 207
نوشته است: از روي اشارت بر ذوق جوانمردان طریقت اینکه آیت رمزي دیگر دارد و معنی دیگر میگوید پادشاه عالم دارندهي
جهان و داناي نهان اوّل که خلق را بیا- فرید در غشاوهي ستر خلقیّت آفرید. ابتدا که نهاد، چنین نهاد، ظلمات صفات خلقیّت
محفوف گشت برین خلقت، همه در پردهي عما یک گروه بودند. همه در ظلمت غیبت مجتمع همه در اسر نهاد خود مانده اینکه
چنان است که آن جوانمرد گفت: در خرابات نهاد خود برآسود است خلق || غمزه بر هم زن یکی تا خلق را بر هم زنی پس بریدي
از آن عالم بینهایت بمختصري ایشان آمد مصطفی از آن برید اینکه خبر داد که خداي بیافرید مردم را در تاریکی و نادانی و
بیخبري پس پرتوي از خود بر ایشان بیفشاند که هر که را بگرفت هدایت شد و راه خود پیدا کرد و بآنکه نرسید و محروم ماند از
با ضم یا و فتح « لیحکم » گمراهی و سرگردانی رهائی نیافت. وَ أَنزَلَ مَعَهُم الکِتابَ بِالحَق لِیَحکُمَ بَینَ النّاس-ِ 212 مجمع: جملهي
69 طبري یعنی: حکومت کند تورات میان مردم در آنچه مورد اختلاف آنها شده [ صفحه - کاف نیز قرائت شده است. -قرآن- 1
379 ] است چونکه اگرچه حاکم میان مردم پیغمبرها بودهاند ولی حکم آنها مطابق بوده است با آنچه کتاب نشان میداده و راهنمائی
میکرده است پس نسبت حکومت بکتاب بواسطهي مطالبی است که در آن بوده و به پیغمبرها الهام شده است. کشف نوشته است:
صفحه 192 از 298
بالحق یعنی با عدالت و راستی حاکم اینجا خدا است جل جلاله که احکم الحاکمین بحقیقت اوست و رسول که فرستادهي اوست و
کتاب که نامهي اوست و چون بکتاب حکم کنند روا باشد که کتاب را حاکم گویند. فِیمَا اختَلَفُوا فِیه-ِ 212 فخر: یعنی موارد
24 وَ مَا - اختلاف در حق،ّ ولی طبري گفته است یعنی آنچه مردم در آن اختلاف میکنند و محتاج بحکومت هستند. -قرآن- 1
51 فخر: - اختَلَفَ فِیه إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوه-ُ 212 طبري: یعنی یهود در تورات اختلاف کردند با اینکه خود عالم بآن بودند. -قرآن- 1
ممکن است مقصود از اختلاف تکفیر و بد گفتن یهود بنصاري و مسیحیها به یهود باشد و ممکن است مقصود تبدیل و تحریف
کتاب باشد. ابو الفتوح نوشته است: خلاف نکردند در کتاب مگر آنانکه کتاب بایشان دادند از جهود و ترسایان. مِن بَعدِ ما جاءَتهُمُ
البَیِّنات-ُ 212 ابو الفتوح: مقصود احکام تورات و انجیل است و گفتهاند مقصود: ادلّه و حجج عقل است. فخر: مقصود ادلّهي عقلی
37 بَغیاً بَینَهُم- 212 - است و مقدّمات اثبات لزوم پیغمبران است که بعد از ثبوت اینکه مقدّمات و ادله کتاب نازل شد. -قرآن- 1
16 [ صفحه 380 ] بیّنات یعنی وسائل عقلی - فخر: وسائل راهنمائی یا عقلی است که کلمهي بیّنات توضیح داده است چون -قرآن- 1
آن را فهمانده است که براي اینکه مردم دلیل نقلی و کتاب «ُ الَّذِینَ أُوتُوه » که براي آنها بوده است و یا وسائل نقلی است که جملهي
آسمانی بوده است پس بعد از اینکه وسائل راهنمائی اگر کسی از حق روي گرداند براي فزون خواهی و حب جاه است روح البیان:
چنانکه قابیل که هابیل را کشت نه از جهل و نادانی بود که از حسد بر برادر بود همینطور است در هر دورانی: اوّل ارباب قدرت
123- بآن اقدام میکنند و طبقات عامّه هم پیرو آنها میشوند براي نابود کردن حق در نتیجهي حب جاه و حرص مال. -قرآن- 101
فَهَدَي اللّه الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِیه مِنَ الحَق-ِّ 212 طبري: إبن زید گفته است: مقصود از آیه اینکه است: خدا مؤمنین را هدایت
باسلام کرد و با آنکه دیگران نماز بسوي مشرق و بیت المقدس خواندند ایشان روي بقبله کردند و نیز در روزه اختلاف کردند:
عدّهاي قسمتی از روز و عدّهاي قسمتی از شب روزه گرفتند ولی مسلمین براه راست رفتند و در حق ابراهیم خلیل اختلاف کردند که
یهود است و نصاري است به مسلمانان ارشاد شد که حنیف است و مسلم و همچنین راجع بعیسی یهود گفتند فرزند بزهکاري است و
74 بِإِذنِه-ِ 212 مفسّرین گفتهاند: یعنی خدا با - نصاري گفتند خدا است مسلمین براه راست رفتند و گفتند روح اللّه است. -قرآن- 1
10 فخر: یعنی خدا بوسیلهي امر و فرمان خود هدایت کرد. إِلی صِراطٍ مُستَقِیم-ٍ 212 طبري: - علم خود آنها را رهبري کرد. -قرآن- 1
یعنی خدا هدایت کرد مؤمنین را بسوي حق در آنچه یهود اختلاف کردند و بعضی احکام تورات را تبدیل کردند و بعضی ثابت بر
24 سخن ما: - حق ماندند و خدا مؤمنین را هدایت کرد که از پذیرش قسمتهاي تبدیل شده و اعتقاد بآنها خودداري کردند: -قرآن- 1
36 [ صفحه 381 ] از همه جا و همه چیز بسیر - میفهماند که براي آن روز لازم بود عرب بیخبر -قرآن- 21 « کانَ النّاس الخ » -1 اوّل
تکاملی بشر متوجّه شود و براي او توضیح شود که انسان در دوران شبانی بیابانگردي و یا غار نشینی و به جنگل بسر بردن احتیاج
بمربی و قانون و حکومت نداشت و اینکه شما امروز میبینید در نتیجهي جبر تاریخ و سیر تکاملی بشر است که حاکم و مربّی و
از مربوط کردن تربیت بخواست خداوند مقصود اختلاف استعدادها است « وَ اللّه یَهدِي- الخ » کتاب و قانون پیدا کرد 2- آخر آیه
یعنی بموجب ارادهي ازلی و تشعشع قدرت بینهایت، موجودات متفاوت هستند و آن افراد انسانی که استعداد هدایت در نهادشان
364- گذارده شده است براه راست خواهند رفت. -قرآن- 345
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 214
أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّۀَ وَ لَمّا یَأتِکُم مَثَل الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم مَسَّتهُم البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلزِلُوا حَتّی یَقُولَ الرَّسُول وَ الَّذِینَ آمَنُوا
سختی و قحطی « ضراء » . پنداشتید و گمان کردید « حَسِبتُم » : 267 معنی لغات - مَعَه مَتی نَصرُ اللّه أَلا إِن نَصرَ اللّه قَرِیب [ 214 ] -قرآن- 1
106 جهت نزول: طبري - 24 -قرآن- 95 - از مصدر زلزال بر خود لرزیدن و بیتاب شدن. -قرآن- 13 « زُلزِلُوا » . و نقص مال و تلف جان
از قتاده و سدّي روایت است که: چون در جنگ خندق مسلمانان برنج و محنت گرفتار شدند اینکه آیه نازل شد. ابو الفتوح: روایت
صفحه 193 از 298
شده است بعد از جنگ احد عبد اللّه بن ابی سلول مسلمانان را ملامت میکرد که بیهوده خود را بکشتن میدهید براي یاري محمّد.
اینکه آیه نازل شد. [ صفحه 382 ] و هم از عطا روایت است که پس از هجرت، مسلمانان بسختی گرفتار بودند و یهودیها اظهار
دشمنی میکردند و مسلمانان دلتنگ میشدند اینکه آیه نازل شد. ترجمه: 214 مگر شما مسلمانان گمان دارید به بهشت میروید با
اینکه هنوز سر گذشت مردم پیش از خود ندیدهاید که گرفتار چنان شدند و آرامش ز دست دادند که پیغمبر و مؤمنین [زاري
کردند] و گفتند: کی خدا ما را یاري کند! آگاه باشید که یاري خداوند نزدیک بود. سخن مفسّرین: أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّۀَ-
39 نتوان گفتن حدیث خوبان آسان || آسان آسان حدیث ایشان - 213 کشف نوشته است: اینکه چنانست که گویند: -قرآن- 1
نتوان خبر نداري که پیوستن در گسستن است و زندگانی در مردن و مرادها در بیمرادي پروانهي شمع را وصال در وقت سوختن
است و شمع را زندگی در سر بریدن است. درد دین خود بو العجب دردیست کاندر وي چو شمع || چون شوي بیمار بهتر گردي،
حفّت الجنّۀ » از گردن زدن باغ و راغی است فردوس برین لیکن راه آن دشخوار است و گلبنی پر خارست مصطفی گفت
مَسَّتهُم البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلزِلُوا- 21463 کشف: گفتهاند که بأساء رنج تن بود و ضرّاء زیان مال. و آیه براي «146»« بالمکاره
توضیح مثل گذشتگان است که بر آنها تنگ میگرفتند و انواع آسیب و بدي بآنها میکردند چنانکه گوئی آنها را از جاي میکندند
چون ترس بحدّ نهایت که رسید آرام باقی نمیماندمَسَّتهُم البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلزِلُوا- 213 کشف: گفتهاند که بأساء رنج تن بود و
ضرّاء زیان مال. و آیه براي توضیح مثل گذشتگان است که بر آنها تنگ میگرفتند و انواع آسیب و بدي بآنها میکردند چنانکه
175 [ صفحه - 126 -قرآن- 127 - گوئی آنها را از جاي میکندند چون ترس بحدّ نهایت که رسید آرام باقی نمیماند -پاورقی- 124
383 ] و شخص پیوسته بیقرار است و روایت است از خباب بن ارت که: روزي پیغمبر ص در سایهي کعبه نشسته بود و بالا پوش
خود را بالش کرده و بآن تکیه داده بود. از اوضاع زندگی خود بآن حضرت شکایت کردیم و عرض کردیم چرا براي ما از خداي
یاري نمیخواهی! فرمود: مردمی بودند پیش از شما که دشمنان آنها را میگرفتند و در زمین میکردند و با اره دو نیم میکردند و یا
بشانهي آهن گوشت بدن آنها را میگرفتند و آنها از دین خود دست برنمیداشتند سوگند بخدا که اینکه دین شما بدرجهاي تکمیل
و توسعه پیدا خواهد کرد که مسافر از صنعا بحضرموت میتواند برود و از هیچ نترسد مگر خدا و یا از گرگ که گوسفندش را ببرد
« یَقُولَ » و لیکن شما تعجیل میکنید. حَتّی یَقُولَ الرَّسُول-ُ 213 ابو الفتوح: از نافع و اعرج و شیبه و مجاهد روایت شده است: کلمهي
را با رفع و صداي جلو لام قرائت کردهاند و بر اینکه قرائت معنی چنین میشود: آن مردم بجوري بیقرار بودند که پیغمبر اظهار
دلتنگی میکرد و میگفت. ولی بقیّهي قرّاء با نصب و با صداي بالاي لام قرائت کردهاند و باین قرائت معنی چنین میشود: اینکه
121 نیشابوري: بعضی گفتهاند اگر آنها پیغمبر - 27 -قرآن- 111 - ناراحتی چندان بدرازا میکشید که پیغمبر ص میگفت. -قرآن- 1
بودند بچه مناسبت اعتراض کنند و بگویند چه وقت یاري خدا میرسد! جواب دادهاند که بآنها وعده یاري داده شده بود ولی وقت
آن معیّن نبود و چون بیچاره میشدند میگفتند: آیا چه وقت باین وعده وفا خواهد شد! طبري: از إبن جریج روایت است که مقصود
گفتار مؤمنین باشد «ِ مَتی نَصرُ اللّه » از رسول آن فرد بهتر و شخص عالمتر بدین و خداشناستر است. فخر: ممکن است که جملهي
«ٌ أَلا إِن نَصرَ اللّه قَرِیب » که اعتراض میکردند بپیغمبرشان چه وقت اینکه وعدههاي تو انجام خواهد شد! و پیغمبر بآنها جواب میداد
216 [ صفحه 384 ] احتمال داده است: جملهي - 51 -قرآن- 180 - دلتنگ نباشید که بزودي آسایش میرسد. و هم امام فخر -قرآن- 30
نقل گفتار مردم نباشد باین جور که شدّت حال آنها بجائی میرسید که میگفتند یاري خدا کجاست! بپاسخ «ِ أَلا إِن نَصرَ اللّه »
57 کشف الاسرار نوشته است: ایشان را از - بوسیلهي اینکه جمله بآنها دلداري شده است که یاري خدا نزدیک است. -قرآن- 30
جاي بجنبانیدند از بس مصیبتها بایشان رسید تا آنکه رسول ایشان گفت و مؤمنان که با وي بودند: اینکه فتح ما را کی برآید و
جواب دادیم آن گروه را در عهد خویش همان جواب که «ٌ أَلا إِن نَصرَ اللّه قَرِیب » : گزند از ما کی باز برد! ربّ العالمین گفت
273 در - میدهیم شما را اي مهاجر و انصار و یاران رسول من آگاه باشید که هنگام یاري دادن اللّه نزدیک است. -قرآن- 237
صفحه 194 از 298
تأویلات گفتاري دارد که نتیجهاش اینکه است: شما انتظار دارید از بهشت معنوي که جلوهي جمال دوست است بهرهمند شوید با
اینکه مقامات و حالات گذشتگان را طی نکردهاید و رنج ترك زندگی و تن دادن به بیچارگی را بر خود هموار نکردهاید و زیان
مجاهدت و ریاضت شکستن نفس امّاره را نه پسودهاید و قواي مادّي را بوسیلهي عبادت و بندگی خدا خوار نکردهاید و از شوق و
محبت دیدار بیقرار نشدهاید مانند آنها که یکبارگی از جاي کنده میشوند که پنداري میخواهند قالب تهی کنند تا آنکه پیغمبر و
مؤمنین از درازي مدّت حجاب و رنج فراق صبر و شکیبائی خود را از دست دادند و ذوقشان آنها را وادار کرد یاري حق بخواهند
تا جلوهي جمال دوست صفات نفسانی و گرفتاریهاي مادي و شیطانی را نابود کند و با اینکه بآنچه از دست او میرسد شادند و از
هجرانی که او خواسته آرامند. آنگاه که نیروشان بآخر رسید و طاقتشان طاق شده است موقعی است که بآنها خطاب شود: یاري و
جلوهي خدا نزدیک شد و پردههاي رذائل و صفات نفس بالا رفت و نشانهي جمال دوست نمودار شد. طنطاوي: چون انسان در
دوران زندگی با ستمکاران و دشمنان در جنگ و جدال است ثبات و قرار براي او نمیماند و چون همیشه در نفس خود با هوي و
هوس در کشمکش و مقاومت و خودداري است نیروي صبر و شکیبائی او تمام میشود و در چنین [ صفحه 385 ] حالتی است که
سختی بنهایت مرتبه میرسد و از داخل و خارج فشار وارد میشود آن هنگام است که موجب گشایش کار و رفع مشکلات از نظر
خارج و اجتماع بوسیلهي غلبهي حق بر باطل خواهد بود و از نظر نفسانی و شخصی بوسیلهي ریاضت نفس راحتی و آسایش وجدان
فراهم خواهد شد و بعد از رفتن ازین عالم رضوان و دار السّلام نصیب میشود. حسینی نوشته است: مثنوي: ز آن بلاها کانبیا برداشتند
||سر بچرخ هفتمین افراشتند هر که در راه محبّت پیشتر || بر دل او بار محنت بیشتر سخن ما: بهیچ وجه مطلب بر خلاف انتظار در
اینکه آیه اظهار نشده است و فقط اینکه جملهها توجّه داده است مردم را بیک قانون کلّی در طبیعت. فلاسفه، کرهي زمین و
مجموعهي متعلّقات آن را عالم کون و فساد نامیدهاند یعنی مجموعهاي از پیدایش و نابودي که هر پیدایش دنبالهي نابودي است و
آخر هر پیدایش نابودي است پس شرط موفقیّت درین عالم فشار و سختی است. مثلی است مشهور بیرنج گنج میسّر نمیشود. ازین
روي در آیه یادآوري شده است: شما مسلمانان که بانتظار پایان دوران زندگی و خوشبختی همیشگی هستید چگونه میخواهید
رنجی از فقر و فشار دشمن بشما نرسد با اینکه براي زندگی روزانه هزاران گرفتاري باید طی کنید و گذشتگان شما که همین فکر و
انتظار را داشتند از سختی روزگار بستوه میآمدند بطوري که پیشوایان آنها هم نالهشان بلند میشد. پس شما همان مراتب که دیگران
[ برگذار کردند بایستی برگذار کنید تا بآنچه چشم دارید برسید. [ صفحه 386
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 215
یَسئَلُونَکَ ما ذا یُنفِقُونَ قُل ما أَنفَقتُم مِن خَیرٍ فَلِلوالِدَین وَ الَأقرَبِینَ وَ الیَتامی وَ المَساکِین وَ ابن السَّبِیل وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَإِن اللّهَ بِهِ
28 جهت نزول: طبري: مؤمنین از پیغمبر - خویشاوندان نزدیک. -قرآن- 13 « الأَقرَبِینَ » : 209 معنی لغات - عَلِیم [ 215 ] -قرآن- 1
پرسیدند بچه اشخاصی احسان کنند و به بخشند! اینکه آیه براي بخشش غیر واجب نازل شده است و مربوط بزکات نیست. ابو
الفتوح: از بعضی مفسّرین روایت است: عمرو بن جموح مردي پیر و سرمایهدار بود. از پیغمبر پرسید: چه بدهم و بکه بدهم! اینکه
آیه در جواب او نازل شد. ترجمه: 215 مردم از تو میپرسند: چه جور چیز و کدام مال و خواسته را به بخشند! تو در جواب ایشان
بگو: هر چیز خوب و خواستهاي که میبخشید بپدر و مادر و خویشاوندان نزدیک خود و بپدر مردگان و بیچارگان ببخشید و هم
بآنها که در راه مانده و دسترس بجائی ندارند و البتّه آنچه خوبی کنید خدا بداند. سخن مفسّرین: یَسئَلُونَکَ ما ذا یُنفِقُونَ قُل ما
أَنفَقتُم مِن خَیرٍ فَلِلوالِدَین-ِ 214 زمخشري در کشّ اف: ممکن است اعتراض شود که پرسش از چیز بخشیدنی است و جواب از
مصرف و کسانی است که بآنها بخشیده میشود پس چگونه جواب با سؤال مطابق است! در جواب خود گفته است: کلمهي خیر هر
مال قابل بخشش را میفهماند ولی اساس سخن روي مطلب مهمتري است که مصرف مال باشد زیرا احسان و بخشش ارزشی ندارد
صفحه 195 از 298
77 [ صفحه 387 ] ابو الفتوح: مراد باین خیر مال است بلاخلاف براي قرینهي انفاق از خیر - مگر بجا و بموقع خود باشد. -قرآن- 1
کلمهي خیر اشاره است بنیکی « وَ افعَلُوا الخَیرَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ » یعنی از مال. در مجمع البحرین از إبن عبّاس نقل کرده است: در آیهي
با خویشاوندان و اخلاق نیکو در قاموس خیر را معنی کرده است: مال و آنچه مورد توجّه عموم است مانند عدالت و خردمندي. -
212 ابو الفتوح نوشته است: ابو هریره روایت کند که مردي نزدیک رسول آمد و گفت: یا رسول اللّه من دیناري دارم. - قرآن- 167
گفت: برو بر خود نفقه کن گفت: دیگري دارم. گفت: برو و بر اهلت نفقه کن. گفت: دیگري دارم. گفت: برو و بر فرزندانت نفقه
کن. گفت: دیگري دارم. گفت: برو بر دوستانت نفقه کن. گفت: دیگري دارم. گفت: تو دانی هر کجا که خواهی صرف کن.
کشف نوشته: مال باختن در راه شریعت نیکوست لیکن نه چون جان باختن در میدان حقیقت. بوقت مشاهدت از غیر جدا شدن و
بشرط وفا بودن نیکوست. لیکن نه چنان که از خویشتن جدا شدن و قدم بر بساط صفا نهادن. یکی میپرسد از مال چه دهیم و چون
خرج کنیم! جواب میدهد: از دویست درم پنج درم و از بیست دینار نیم دینار. دیگري میپرسد و شریعت او را جواب میدهد که با تو
بجان و تن هم قناعت نه کنند. آري حدیث مزدوران دیگر است و داستان عارفان دیگر معرفت مزدور تا جان شناختن است و
معرفت عارف تا جان باختن. مال و زر و چیز رایگان باید باخت || چون کار بجان رسید جان باید باخت بیان السعاده: اسم خیر
درست نیست مگر بر آن مال کسب شده که با دل پاك باشد و مصرف آن نیز همین طور باشد. طبري: اینکه آیه قبل از حکم
زکات بوده و بعد نسخ شده است. امام فخر بعضی گفتهاند: اینکه آیه قبل از حکم ارث بوده است و بعد نسخ شده است ولی ممکن
است مقصود پدر و مادر و اولاد باشد که اگر فقیر باشند از غیر زکات باندازهي رفع احتیاج بآنها بدهد و بغیر اینکه دو دسته از
زکات بدهد. و ممکن است مقصود از [ صفحه 388 ] انفاق بوالدین و اقربان از نظر صلهي رحم و رعایت خویشاوندي باشد و نسبت
مبالغهي در علم است که هیچ چیز از او پوشیده « علیم » بدیگران صدقه باشد پس در هر صورت نسخ در آیه مورد ندارد و کلمهي
نیست. سخن ما: اینکه آیه دستور میدهد: باید آدم دارا از نادار دستگیري کند و البتّه اشخاص نادار هم مراتب دارند و بوسیلهي
آنچه نیکی » جملهي آخر فهمانده شده است که پس از رعایت اینکه طبقات مال باید بمصارف عام المنفعه خرج شود زیرا جملهي
کنایه است از همین گونه مصارف. « بکنید خدا آگاه است
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 216
کُتِبَ عَلَیکُم القِتال وَ هُوَ کُره لَکُم وَ عَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسی أَن تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم وَ اللّه یَعلَم وَ أَنتُم لا
43- 21 -قرآن- 36 - بدي و هر گونه رذیله و گناه. -قرآن- 13 « شَرٌّ » . دشوار و سخت «ٌ کُره » : 206 معنی لغات - تَعلَمُونَ [ 216 ] -قرآن- 1
ترجمه: [در دنبالهي انفاق و جهاد با نفس به گذشت از مال و سرمایه دستور جهاد به تن صادر شده است] 216 که شما موظف
بجنگ هستید با اینکه آن را نمیپسندید، و ممکن است شما چیزي را ناپسند بدارید ولی خیر شما در آن باشد چنانکه ممکن است
چیزي را به پسندید که زیان شما در آن باشد [چه صلاح و فساد هر چیز را] خدا بداند و شما ندانید. [ صفحه 389 ] سخن مفسّرین:
کُتِبَ عَلَیکُم القِتال-ُ 215 طنطاوي: از زهري روایت است که جنگ با مخالفین و قتال وظیفهي مردم است پس آنکه بجنگ برود
کاري از پیش برده است و آنکه بوجودش احتیاجی نباشد ذخیرهاي است که اگر احضارش کنند میرود و اگر از او کمک بخواهند
28 فخر: در مکّه پیغمبر موظف نبود با کسی بجنگد، پس از هجرت اجازه دادند که با معارضین خود - کومک میکند. -قرآن- 1
بجنگد و پس از آن مأمور بجهاد شد. مجمع: همهي مفسّرین اتّفاق دارند که اینکه آیه براي دستور جهاد است بر همهي مردم بطور
کفایت که بایستی بروند بجهاد تا حد کفایت و چون عدهي کافی فراهم شد بقیّه وظیفهدار نیستند و چون عدهي کافی فراهم نشود
هر که تخلف کند گناهکار است. و از مفسّرین فقطّ عطا گفته است که اینکه آیه براي وجوب جهاد بر اصحاب پیغمبر بوده است نه
بر دیگران. وَ هُوَ کُره-ٌ 215 ابو الفتوح. جملهي قراء کره بضم کاف خواندند مگر در شاذ که ابو عبد الرّحمن سلمی خواند کره بفتح
صفحه 196 از 298
کاف و محقّقان اهل لغت فرق کردهاند و گفتهاند کره بضم کاف مشقّۀ باشد و کره با فتح اکراه باشد یعنی اجبار بوسیلهي دیگري.
14 وَ عَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً- 215 ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه عبّاس گفت: یک روز ردیف رسول ص بودم گفت یا - -قرآن- 1
إبن عبّاس از خدا راضی بشو بآنچه بر تو قضا کند و اگرچه بر خلاف هواي تو باشد که اینکه در کتاب خدا است گفتم: کجا است
تا آخر. -قرآن- « عَسی أَن تَکرَهُوا » اي رسول خدا که من قرآن خواندهام و نمیدانم که اینکه کجا است، گفت نمیدانی اي زیرك
408 [ صفحه 390 ] عبده: جهت کراهت مسلمین از جنگ نه بواسطهي ترس از مرك بوده است چون عرب - -30-1 قرآن- 386
عادت بجنگ و غارت داشته است. پس ممکن است بواسطهي اینکه عدهشان کم بوده است میل نداشتهاند با کافران به جنگند که
شاید همهي آنها کشته شوند و یکبارگی مبارزهها و زحمتهاي چند ساله براي اسلام نابود شود و اسم اسلام باقی نماند و بهمین
مناسبت در آخر آیه گفته شده است که خدا میداند عاقبت جنگ چه فوائد مهم دارد که شما نمیدانید پس ترس و کراهت شما از
جنگ نه بجاي است که خیر شما در آن است. و هم او گفته است: ممکن است کراهتشان از جنگ بواسطهي آن بوده است که
انتظار داشتهاند دیگران هم مثل خودشان مردمی بیدار دل و مسلمان شوند چون قرآن آنها را جوري تربیت کرده بود که براي همه
اشاره باین است که شما « عَسی أَن تُحِبُّوا شَیئاً » خیر و آسایش میخواستند و از درد و رنج دیگران گریزان بودند و جملهي دوّم آیه
دوست دارید سلامتی و آسایش دیگران را ولی براي شما شر است که اگر آنها را آسوده بگذارید شما را نابود خواهند کرد و
اشاره باین است: خدا سرشت اینکه مردم را میداند که با پند و موعظه تربیت « وَ اللّه یَعلَم وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ » قسمت سوّم آیه
نمیشوند ولی شما نمیدانید اینها عضو فاسد هستند که هرگز راه بحق نمیبرند و یگانه علاج، نابود کردن اینکه اعضاء فاسد است.
1132 سخن ما: اینکه آیه میفهماند: دستوري که بشما میدهند اگر از آن در دل، نگرانی حسّ - 899 -قرآن- 1085 - -قرآن- 870
میکنید مولود جهل شما است که نمیتوانید خیر و شر خود را تشخیص بدهید پس هر فرمانی که رهبر و مربّی شما صادر میکند
بیچون و چرا بپذیرید 2- مثنوي در مجلد سوّم بیان آنکه طاغی در عین قاهري در مقهوري است مفاد اینکه آیه را چنین ساخته
است: جمله در زنجیر بیم و ابتلاء || میروند اینکه ره بغیر اولیا میکشند اینکه راه را پیکار وار || جز کسانی واقف از اسرار کار
جهد کن تا نور تو رخشان شود || تا سلوك و خدمتت آسان شود [ صفحه 391 ] کودکان را میبري مکتب بزور || زان که هستند
از فوائد چشم کور چون شود واقف بمکتب میرود || جانش از رفتن شکفته میشود .
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 217 تا 218
یَسئَلُونَکَ عَن الشَّهرِ الحَرام قِتال فِیه قُل قِتال فِیه کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِیل اللّه وَ کُفرٌ بِه وَ المَسجِدِ الحَرام وَ إِخراج أَهلِه مِنه أَکبَرُ عِندَ اللّه وَ
الفِتنَۀُ أَکبَرُ مِنَ القَتل وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُم حَتّی یَرُدُّوکُم عَن دِینِکُم إِنِ استَطاعُوا وَ مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دِینِه فَیَمُت وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ
حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 217 ] إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ
در آیات 193 ص 160 نوشتیم. «ِ الشَّهرِ الحَرام » : 656 معنی لغات - اللّه أُولئِکَ یَرجُونَ رَحمَتَ اللّه وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم [ 218 ] -قرآن- 1
لا» از زوال بمعنی نابودي و مجموع دو کلمهي « یَزالُونَ » . منع و جلوگیري کردن از کسی و اعراض و رو گرداندن از چیزي « صَ دٌّ »
214- 152 -قرآن- 199 - 72 -قرآن- 140 - 33 -قرآن- 65 - چنین معنی میدهد: پیوسته میباشند، ادامه میدهند. -قرآن- 13 « یَزالُونَ
11 [ صفحه 392 ] جهت نزول: طبري: اختلاف - از حبط بمعنی فساد و تباهی عمل و هدر شدن خون مقتول. -قرآن- 1 « حَبِطَت »
نازل شد. ابو الفتوح و طبري گفتهاند که پس از هفده ماه از هجرت ماه « عمرو بن الحضرمی » نیست که اینکه آیه در موقع کشتن
جمادي الآخر دو ماه قبل از جنگ بدر پیغمبر پسر عم خود عبد اللّه بن جحش را با هشت نفر از مهاجرین مأمور فرمود و نامهاي سر
بسته بدو داده و فرمود برو با نام خدا و چونکه دو روز راه پیمودي نامه را بگشا و براي یارانت بخوان و بآن رفتار کن و اگر کسی
«147»« بنخیله » نخواهد با تو همراهی کند مجبورش مکن. او چون بدو منزلی مدینه رسید نامه را باز کرد نوشته بود پیش برو تا برسی
صفحه 197 از 298
در آنجا بکمین کاروان بازرگانان قریش باش و ما را از آن آگاه کن، چون نامه را خواند گفت از جان و دل فرمانبردارم و «1
رفقایش را از آن مطّلع کرد همه با او موافقت کردند و روانه شدند. چون بنخیله رسید قافلهي تجار قریش از طائف میآمد موز و
پوست و دیگر اجناس محصول طائف بار داشت چون مسلمانان را دیدند ترسیدند عبد اللّه بن جحش گفت اینها ترسیدند، سر یک
تا گمان برند که قصد عمره دارید و از شما آسوده خاطر شوند. سر عکاشۀ بن محصن اسدي را تراشیدند، چون «148» نفر را بتراشید
قریش دیدند عکاشه سر تراشیده است گفتند اینها زائران هستند و آزاري ندارند. و چون آن روز آخر جمادي بود یکعدّه از
است عدّهاي گفتند: هنوز رجب نشده است و اگر بخواهیم کاري بکنیم باید تا «149» مسلمانان گفتند: امروز از رجب و ماه حرام
شب نشده انجام دهیم که فردا رجب است و ماه حرام جنگ روا نیست. پس از تردید و ترس تصمیم گرفتند. بهر کس که دست
یافتند بکشند و آنچه داشت ببرند. واقد بن عبد اللّه تیري زد بعمرو بن الحضرمی و او را کشت و عثمان بن عبد اللّه و حکم بن
کیسان را اسیر گرفتند، و عبد اللّه جحش است عدّهاي گفتند: هنوز رجب نشده است و اگر بخواهیم کاري بکنیم باید تا شب نشده
انجام دهیم که فردا رجب است و ماه حرام جنگ روا نیست. پس از تردید و ترس تصمیم گرفتند. بهر کس که دست یافتند بکشند
و آنچه داشت ببرند. واقد بن عبد اللّه تیري زد بعمرو بن الحضرمی و او را کشت و عثمان بن عبد اللّه و حکم بن کیسان را اسیر
1209 [ صفحه 393 ] با یاران و اسیران و اموال - 920 -پاورقی- 1207 - 495 -پاورقی- 918 - گرفتند، و عبد اللّه جحش -پاورقی- 493
بمدینه وارد شد. طبري نقل کرده است: عبد اللّه گفت: خمس اینکه اموال مخصوص پیغمبر است و آن را جدا کرد و بقیه را تقسیم
کرد و هنوز حکم خمس معیّن نشده بود و چون حضور پیغمبر ص رسیدند فرمود: من بشما دستور ندادم که در ماه حرام جنگ
کنید اموال و اسیران را متوقّف گذاشت و تصرّف نفرمود و زبان مردم بآنها دراز شد که شما بر خلاف امر پیغمبر رفتار کردهاید و
حرمت ماه حرام بردید. قریش گفتند: محمّد در ماه حرام جنگ و غارت کرد و اسیر گرفت. مسلمانان مکّه بآنها جواب میدادند که
در آخر جمادي بوده است نه در ماه حرام و یهود براي پیغمبر فال بد زدند و گفتند عمرو بن حضرمی کشته شد جنگ بر پیغمبر
معمور و آبادان شد و حضرمی موجب حضور جنگ بر پیغمبر شد. واقد بن عبد اللّه که قاتل است موجب برافروختن آتش جنگ بر
علیه پیغمبر است. باین روش فال بد زدند و نتیجهاش بر خلاف آن در جنگ بدر براي مسلمین ظفر و براي قریش شکست شد. چون
پیغمبر ص بر کار آنها اعتراض فرمود عبد اللّه و یارانش گفتند ما عمرو بن حضرمی را کشتیم پس از آن در شب، ماه رجب را
دیدیم نمیدانم در رجب او را کشتهایم یا در جمادي مردم در سرزنش و اموال در توقیف و عبد اللّه با یارانش اندیشناك بودند که
اینکه آیه نازل شد. ترجمه: 217 اي محمّد از تو میپرسند: جنگ بماه حرام چگونه کاري است! بگو: جنگ در آن گناهی است
بزرگ و جلوگیري از راه خدا و مصلحت انسانی است و کفر بخداوند است و خوار شمردن مسجد الحرام. لیکن برون کردن مردم
مسلمان آنجا از آن، بزرگتر گناه بپیشگاه حق بود و آشوب و آزار مسلمانان بدتر است از آدم کشتن. و بدانید: اینکه کافران تا
توانند آرام از جنگ با شما نشوند تا شما را از مسلمانی بگردانند و آنکه از شما، ز دین خود بگردد و بیدین بمیرد آنچه کرده بدنیا
و آخرت نابود شود و یار آتش بود که پیوسته بدرون آن باشد. جهت نزول: طبري: پس از آنکه آیه نازل شد و عبد اللّه بن جحش
« إِن الَّذِینَ آمَنُوا » و یارانش آسودهخاطر [ صفحه 394 ] شدند. از پیغمبر پرسیدند اینکه کارها مزد و ثواب هم دارد یا نه! آیت 217
الخ براي امیدواري آنها نازل شد. و هم طبري نقل کرده است که مسلمین میگفتند: اگر عبد اللّه جحش و یارانش در اینکه عمل
111 آیت 217 براي جواب آنها و آرامش دل عبد اللّه و یارانش نازل شد. ترجمه: - گناه نکردند کار خوبی هم نکردند. -قرآن- 84
218 آنهائیکه ایمان آوردند و ترك وطن کردند و در راه خدا جنگ کردند اینگونه مردم برحمت خدا امیدوارند چه او آمرزنده و
مهربان است. سخن مفسّرین: یَسئَلُونَکَ عَن الشَّهرِ الحَرام قِتال فِیه-ِ 216 طبري: ماه حرام مقصود ماه رجب است و عبد اللّه مسعود
مینامند بمعنی گنگ «ّ اصم » قرائت کرده است و گفته است که کلمهي عن مکرّر شده است و قبیلهي مضررجب را « عن قتال فیه »
چون در آن ماه مردم اسلحه بکار نمیبردند و صداي اسلحه بگوش کسی نمیرسید و بسا میشد که کسی قاتل پدر و برادر خود را
صفحه 198 از 298
میدید و براي احترام ماه حرام متعرّض او نمیشد و نیز او روایت کرده است از جابر که پیغمبر در ماه حرام با کسی نمیجنگید مگر
53 قُل قِتال فِیهِ - به جنگش میآمدند و اگر در بین جنگ ماه حرام پیش میآمد از جنگ خودداري میکرد تا پایان آن. -قرآن- 1
کَبِیرٌ- 216 هر یک از مفسّرین در حرمت جنگ ماههاي حرام اظهار نظر کردهاند و در نتیجه همه اتفاق دارند که اینکه حکم از آیه
فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ حَیثُ » استفاده شده است ولی بطور کلّی و عموم نیست و جنگ در ماه حرام جایز است بواسطهي اینکه آیه
فهمیده نمیشود که بطور کلّی جنگ در ماه حرام ممنوع است و باصطلاح نکرهي « قِتال فِیه کَبِیرٌ » نیشابوري: از جملهي « وَجَدتُمُوهُم
-27- در سیاق اثبات مفید عموم نیست و فقط بطور مجمل و سر بسته میفهماند: جنگ در اینکه روزها کاري است زشت. -قرآن- 1
374 [ صفحه 395 ] ابو الفتوح: چون اینکه آیه نازل شد. پیغمبر خمس اموال که عبد اللّه بن جحش - 325 -قرآن- 350 - قرآن- 277
آورده بود بیرون کرد و بقیّه را میان یاران عبد اللّه قسمت کرد و اینکه اوّل خمسی بود که در اسلام برداشته و پرداخته شد. وَ
22 اینکارها کفر - باشد و اینجور معنی میشود: -قرآن- 1 « به » المَسجِدِ الحَرام-ِ 216 فخر: ممکن است کلمهي مسجد مربوط بضمیر
سَبِیلِ » بخدا و مسجد الحرام است و مقصود از کفر بمسجد انکار فضیلت آن است و ترك عبادت در آن و ممکن است مربوط به
باشد و اینطور معنی بشود: و جلوگیري از ورود بمسجد الحرام است و بیرون کردن مردم از آن، چنانکه ما معنی کردیم. - «ِ اللّه
153 وَ الفِتنَۀُ أَکبَرُ- 216 فخر: اکثر مفسّرین فتنه را کفر معنی کردهاند ولی بهتر آن است که مقصود آزار آنها باشد براي - قرآن- 135
20 ابو السعود: یعنی آنچه کفّار اقدام کردند که شرك بخدا و جلوگیري از اسلام - آزمایش ثبات و مقاومتشان در دین. -قرآن- 1
و اخراج مردم باشد. فخر: چون اینکه آیه نازل شد عبد اللّه بن جحش بمسلمانان مکّه نوشت: اگر کافران شما را سرزنش کنند که
در ماه حرام جنگ کردید و مرتکب گناه شدید شما هم آنها را سرزنش کنید بکفر و بیرون کردن پیغمبر و آزار مسلمین و منع
مشرکین آنها را گمراه میکردند و بوسائلی جلوگیري از دین مینمودند از قبیل :« فتنه » مسلمانان از مسجد الحرام. عبده در معنی
پدرش را چندان « یاسر » ایجاد تردید در دلها و آزار آنها چنانکه عمّار را داغ میکردند که ردّ آن مثل لکهي پیسی نمودار میشد و
را آزارهاي گوناگون میکردند و ابو جهل با اسلحه بآلت شرم او زد تا مرد و در هنگام آزار، « سمیّه » آزار کردند که مرد و مادرش
بزبان او را میآزرد و میگفت تو عاشق جمال محمّد شدهاي و [ صفحه 396 ] امیّۀ بن خلف بلال را شب و روز گرسنه و تشنه نگاه
میداشت و روز روي ریگهاي داغ که گوشت پخته میشد او را برهنه بر پشت میخوابانید و سنگی بزرگ روي او میگذاشت و
میگفت باید اینطور بمانی تا بمیري و یا از دین خود برگردي. إِنِ استَطاعُوا- 216 فخر: اینکه جمله اشاره است بوادار کردن مردم
16 حَبِطَت - بتوبه که قبل از مرگ دوباره میل باسلام کنند و اگر شما را توانستند از دین بگردانند راه توبه باز است. -قرآن- 1
أَعمالُهُم- 216 عبده: سه اصل است که پیغمبران مأمور ابلاغ آن هستند: 1- ایمان به اینکه که اینکه آفرینش با نظام متّحد مستحکم
پدیدهي یک آفرینندهاي است که با قدرت و حکمت خود ایجاد کرده است. 2- تصدیق بعالم غیب و زندگی جاودانی بعد از
مرگ از اینکه عالم. 3- کارهاي نیک مفید بخود و دیگران. پس کسی که اینکه سه اصل را پذیرفت و ز آن پس آنها را رها کرد
معلوم میشود فکر او شیطانی است و قابلیّت استفاده از کمالات انسانیّت ندارد از همین جهت اینمردم باین جمله توصیف شدهاند
602 حافظ ایمان آنهائی را که نسنجیده و نفهمیده تصدیق کردهاند و - 20 -قرآن- 575 - قرآن- 1 - .« أُولئِکَ أَصحاب النّارِ تا آخر »
دوباره آن را رها کردهاند چنین توصیف کرده است: صنعت مکن که هر که محبّت نه راست باخت || عشقش بروي دل در محنت
فراز کرد فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید || شرمنده رهروي که نظر بر مجاز کرد فِی الدُّنیا- 216 نفحۀ الرّحمن: کارهاي نیک اثر
نیک دارد مثل خوشنامی در نزد مردم و دوستی مردم با نیکوکار و حدیثی از حضرت صادق است: خدا بواسطهي کار خوب
14 [ صفحه 397 ] إِنَّ - شخصی صالح، او و اولادش را حفظ میکند ولی بواسطهي برگشتن از دین همه نابود میشوند. -قرآن- 1
الَّذِینَ آمَنُوا تا آخر- 217 ابو الفتوح نوشته است: چون رسول علیه السلام از طعنهي مشرکان رنجور- دل شد در حق اینمردمان و
غنیمتی که آورده بودند توقیف کرد و خداي اینکه آیه فرستاد و رسول علیه السلام غنیمت قسمت کرد گفتند: یا رسول اللّه. ما را بر
صفحه 199 از 298
26 کشف نوشته - اینکه غزا که کردیم و اینکه رنج که بردیم هیچ ثوابی خواهد بودن! خداي تعالی اینکه آیه فرستاد. -قرآن- 1
است: بعد از ایمان حدیث هجرت کرد و هجرت بر دو قسم است: یکی ظاهر و دیگري باطن امّا هجرت ظاهر دو طرف دارد: یکی
آنک از دیار و اوطان و اسباب خویش هجرت کند و بطلب علم شود و طرف دیگر آن است که بطلب معلوم شود و هر آن روش
النّاس عالم او متعلّم و سایر النّاس » : که از اینکه دو طرف بیرون است آن را خطري و وزنی نیست اشاره باین است گفتار پیغمبر
و تا نگوئی که طالب علم و طالب معلوم هر دو بر یک رتبهاند که طالب علم در روش خود است و طالب معلوم در «150»« همج
کشش حق و آنکس که در روش خود بود. در رنج و ماندگی و گرسنگی بماند چنانکه موسی در آن سفر که طالب علم بود
باز وقتی دیگر که بطلب معلوم میشد چنان مؤیّد بود بتأیید عصمت و کشش «151»« آتنا غدائنا لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا » : گفت
حق که سی روز در انتظار سماع کلام حق بماند که نه از ماندگی خبر داشت نه از گرسنگی.باز وقتی دیگر که بطلب معلوم میشد
چنان مؤیّد بود بتأیید عصمت و کشش حق که سی روز در انتظار سماع کلام حق بماند که نه از ماندگی خبر داشت نه از
658 استاد بو علی دقاق گفت: نواخت طلبهي علم بجائی رسید که فردا چون از خاك - 341 -پاورقی- 656 - گرسنگی. -پاورقی- 339
برآیند مرکب ایشان پرهاي فرشتگان بود که پیغمبر فرمود: [ملائکه بال خود را بزیر پاي طالبان علم میگستراند] چون مرکب طلبهي
علم پر فرشتگان بود مرکب طلبهي معلوم خود در وهم چه آید که چون بود! رفتار بتان خوب بر خاك حرام || من دیده زمین کنم
تو بر خاك خرام. [ صفحه 398 ] اینکه خود بیان هجرت ظاهر است و هجرت باطن آن است که از نفس بدل رود و از دل بسر رود
و از سر بجان رود و از جان بحق رود. نفس منزل اسلام است و دل منزل ایمان و سر منزل معرفت و جان منزل توجّه. در روش
سالکان از اسلام بایمان هجرت باید کرد و از ایمان بمعرفت و از معرفت بتوحید، نه آن توحید عام میگویم که بشواهد درست گردد
و بناء اسلام و ایمان بر آن است بلکه آن توحید از آب و خاك پاك است و از آدم و حوا صاف است علایق از آن منقطع و اسباب
مضمحل و رسوم باطل و حدود متلاشی و اشارات متناهی و عبارات منتفی و عبارات منتفی و تاریخ مستحیل. شیخ الاسلام انصاري
قدس اللّه روحه باین توحید اشارت کرده و گفته: ما وحّ د الواحد من واحد || اذ کل من وحّده جاحد توحید من ینطق عن نعته||
53 طبري: قتاده گفت: در اینکه آیه خدا یاران پیغمبر - فرمت- 51 -» عاریۀ ابطلها الواحد توحیده ایّاه توحیده || و نعت من ینعته لاحد
را بدرستی ستایش کرده است و آنها را مرد امیدوار برحمت خدا معرّفی کرده است و البتّه آنکه امیدوار بچیزي باشد پی آن را
میگیرد و آنکه بترسد از آن فرار میکند. نیشابوري عبد اللّه بن جحش مؤمن بود و هم از وطن مهاجرت کرده بود و بسبب اینکه
جنگ مجاهد در راه خدا معرفی شد. أُولئِکَ یَرجُونَ رَحمَتَ- 217 نیشابوري: شاه کرمانی گفته است: نشانهي رجاء حسن طاعت
[ 28 [ صفحه 399 - است. و گفتهاند رجاء یعنی دیدن جلال حق بوسیلهي چشم جمال بینی و گفتهاند: یعنی نزدیکی دل -قرآن- 1
بمهربانی حق و مقصود از امیدوار بودن برحمت با اینکه در دین خود با یقین بودند ممکن است از نظر چگونگی رحمت باشد که
در اصل، مرد با یقین هستند و نسبت بخصوصیّات آن با امیدواري باشند. و از لقمان حکیم روایت است که بپسرش گفت: بترس از
خدا که آسوده از مکر خدا نباشی، یعنی از سزاي عمل و یا گرفتاریهاي تدریجی که آدمی خود از آن بیخبر است و اندك اندك
سختی سزاي عمل او را در فشار میگذارد و نیز امیدوار باش برحمت او بیش از اندازهي ترس خود. فرزندش پرسید در یک دل
چگونه دو حالت داشته باشم! گفت مگر نمیدانی مؤمن دو دل دارد که با یکی امیدوار است و با دیگري ترسان و مانند دو بال مرغ
است که چون هر دو برابر شد با آن پرواز میکند. در تأویلات است که: اینکه آیه چنین معنی میشود! آنهائی که بمرتبهي یقین
رسیدند و از وطن نفس و انس بهوي و هوس مهاجرت و دوري کردند و با لشکر شیطان و نفس امّاره جهاد کردند اینکه دسته مردم
امیدوار باشند که از پرتو جلوهي خداوند و روشنائی دیدار او بهرهمند شوند. سخن ما: 1- در جواب معارضهي غلط اعراب مردم را
راهنمائی میکند که مغلوب نشوند. البتّه براي عرب وحشی آدمکش، رعایت ماه حرام لازم است که موجب جرأت آنها نشود. ولی
باید قضاوت درست باشد که آیا اینکه عمل اقدام بجنگ در ماه حرام زشتتر است یا آن بدرفتاریها که با مسلمین کردند! پس
صفحه 200 از 298
نباید شما مسلمانان از اینکه قضیهي حمل اسلحه بماه حرام در برابر کارهاي آنها و نقشههائی که در پیش دارند نگران باشید 2- از
دین برگشتن و با همان عقیده مردن نشانهي اختلال فکر و عقل است و همان طور که مردم سفیه از خرد محروم هستند و
زندگیشان با بیچارگی و درماندگی برگذار میشود اینکه مردم بیاراده که دین میپذیرند و باز کافر میشوند و بیدین از دنیا میروند
از زندگی معنوي و بهرههاي حیات جاودانی محرومند. و آنچه در زمان دینداري انجام دادهاند پس از برگشتن از دین، آنها هم
نابود میشود. چونکه مانند شخص سفیه است که [ صفحه 400 ] آنچه کار مفید انجام میدهد بواسطهي بیخردي یکبارگی همه را از
دست میدهد. اگر سرمایه جمع میکند چون عقل ندارد بیهوده خرج و یا فاسد میکند. اگر کردار یا گفتار خوبی داشته باشد
بواسطهي سخن و یا قدم بیخردانه ارزش خود را از دست میدهد. 3- آیت 217 معرّف مسلمانان و جلوگیر افکار پلید کافران است
چون ممکن بود بگویند پیغمبر مردم شرور و راهزن را میفرستد که راه بگیرند و مسافرین را بکشند و اموالشان را غارت کنند
یعنی « هذا شغل النّبی » همانطور که در قبل از دولت سعودي حجاز که اعراب مردم را میکشتند و اموالشان را میبردند میگفتند
اینکه کار پیغمبر بوده است و عیبی ندارد اینکه آیه میگوید در اینکه عمل نظر مادي و انحراف از مبادي انسانیّت نیست بلکه
همانطور که براي علاقهي بدین دست از زندگی و وطن خود برداشتند اینکه اقدام هم براي توسعهي دین است که مزد آن را در
عالم دیگر انتظار دارند نه بمنظور مال و سرمایه است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 219 تا 220
یَسئَلُونَکَ عَن الخَمرِ وَ المَیسِرِ قُل فِیهِما إِثم کَبِیرٌ وَ مَنافِع لِلنّاس وَ إِثمُهُما أَکبَرُ مِن نَفعِهِما وَ یَسئَلُونَکَ ما ذا یُنفِقُونَ قُل العَفوَ کَ ذلِکَ
یُبَیِّن اللّه لَکُم الآیات لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُونَ [ 219 ] فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ یَسئَلُونَکَ عَن الیَتامی قُل إِصلاح لَهُم خَیرٌ وَ إِن تُخالِطُوهُم فَإِخوانُکُم
« العَفوَ » : 497 [ صفحه 401 ] معنی لغات - وَ اللّه یَعلَم المُفسِدَ مِنَ المُصلِح وَ لَو شاءَ اللّه لَأَعنَتَکُم إِن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم [ 220 ] -قرآن- 1
قسمت برگزیده و بهتر هر چیز و بخشش و احسان و آنچه از مخارج شخص زیاد میماند که گذشت از آن و دادن بدیگر دشوار
از مصدر اعنات بمعنی بزحمت و سختی دچار « اعنت » . نیست و گذشتن از جرم و صرف نظر از گناه. رد و اثر چیزي پاك کردن
22 جهت نزول: مجمع: عدّهاي اصحاب پیغمبر از آن حضرت خواهش - کردن و بیش از طاقت کسی را کار فرمودن. -قرآن- 13
کردند حکم قمار و شراب را معیّن فرماید که عقل و مال را میبرد اینکه آیه نازل شد. ترجمه 219 اي محمّد ز تو حکم شراب و قمار
میپرسند. بگو: باین دو کار گناهی بزرگ است و سودي چند براي مردم لیکن گناه آن دو ز سود آن بیش بود، و نیز ز تو میپرسند:
چه از مال خود بخشند! بگو: آنچه گذشت از آن آسان بود و بزندگی شما رخنه نیارد، بدینگونه خدا براي شما نشانههاي راه
زندگی نمودار میکند تا شاید در آن بیندیشید [و بکار برید] 220 براي زندگی و پس از مرگ خود و باز از تو میپرسند با مال
یتیمان چه کنند! بگو: بهتر آنکه بدرستی کارشان انجام شود و اگر در سرمایه با آنها آمیخته شوید [بدین و زندگی زیان ندارد که]
برادر دینی شما هستند و خدا میداند آنکه بدل درستکار است از آنکه تباهکاري خواهد و اگر خدا بخواهد [و صلاح شما بداند]
شما را برنج بدارد و کارتان دشوار کند که همانا خدا برتر است و داناي خوب و بد. جهت نزول: ابو الفتوح: پیغمبر بمردم فرمان
بصدقه میداد، آنها میپرسیدند چه بدهند! آخر آیت 218 پاسخ آنها است. جهت نزول: [ صفحه 402 ] طبري إبن عبّاس گفت:
آنها که سر پرست بچههاي یتیم بودند اموال آنها را جدا کردند و بسا بود که غذا از «ِ وَ لا تَقرَبُوا مالَ الیَتِیم » چون اینکه آیه نازل شد
یَسئَلُونَکَ » مال آنها براي شان میپختند و زیاد میآمد و فاسد میشد و دچار زحمت شدند و از پیغمبر کسب تکلیف کردند آیت 219
335 سخن مفسّرین: یَسئَلُونَکَ عَن الخَمرِ- 218 طبري: هر نوشیدنی که جلوگیر - 89 -قرآن- 304 - نازل شد. -قرآن- 55 « عَن الیَتامی
27 فخر از عبد اله عمر روایت است: روزي که خمر حرام شد از چند ماده آن را - عقل انسان باشد خمرش مینامند. -قرآن- 1
میساختند انگور خرما گندم جو و از نعمان بن بشیر روایت است: پیغمبر ص فرمود: آنچه از انگور و خرما درست شود خمر است و
صفحه 201 از 298
از عسل و گندم و جو نیز شراب میسازند. ابو الفتوح: مفسّرین گفتهاند: خدا چهار آیه در حکم شراب فرستاده اینکه آیه در مکّه
را مسکر و مست کننده معنی « سَ کَراً » و بعضی کلمهي « وَ مِن ثَمَرات النَّخِیل وَ الَأعناب تَتَّخِ ذُونَ مِنه سَ کَراً وَ رِزقاً حَسَ ناً » نازل شد
یَسئَلُونَکَ » کردند و از خوردنش احتراز نداشتند تا اینکه معاذ بن جبل و عدّهاي دیگر حکم شراب را پرسیدند اینکه آیه نازل شد
200 -قرآن- - تا آخر پس از نزول اینکه آیه بعضی خودداري از خوردن آن کردند و عدّهاي میخوردند. -قرآن- 108 « عَن الخَمرِ
412 روزي عبد الرّحمن بن عوف عدّهاي را میهمان کرد بعد از غذا شراب بخوردند و مست شدند. هنگام - -226-217 قرآن- 383
أَعبُدُ » : خواند باین جور « قُل یا أَیُّهَا الکافِرُونَ » نماز شب شد یکی جلو ایستاد و بنماز جماعت مشغول شدند امام بعد از حمد سورهي
پس از آن عدّهاي از «154»« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاري » پس از آن اینکه آیه نازل شد «153»« ما تَعبُدُونَ
شراب خودداري کردند و عدّهاي در غیر وقت نماز میخوردند. روزي مسلمانی شراب خورد و مست شدپس از آن عدّهاي از
122 -قرآن- - شراب خودداري کردند و عدّهاي در غیر وقت نماز میخوردند. روزي مسلمانی شراب خورد و مست شد -قرآن- 91
283 [ صفحه 403 ] و بیاد کشتگان بدر شعر گفت و گریه کرد. - 280 -پاورقی- 281 - 167 -قرآن- 206 - -164-140 پاورقی- 165
اینکه خبر به پیغمبر رسید نزد او رفت و خواست او را تنبیه کند او عذر خواست و توبه کرد. ابو الفتوح نوشته است: زهري از امام
زین العابدین از حسین بن علی از علی [ع] نقل کرده است: من شتري داشتم نیکو و شتري دیگر رسول علیه السلام مرا داده بود از
غنیمت و آن هر دو شتر بیاوردم و یکی را مهار گرفتم تا بروم و پارهاي هیزم بیاورم شتران را بنزدیک دیوار پستی از آن مردي
انصاري بستم و من رفتم تا رسن و جوال و آلت جمع کنم چون باز آمدم شتران را کشته یافتم و شکم شکافته و کوهان بریده مرا
سخت آمد تا نزدیک بود که آب از چشم من روان گردد گفتم که اینکه که کرد! گفتند: عمّت حمزه، گفتم: چرا کرد! گفتند:
مست بود با جماعتی زنگی خنیاگر که در میان ایشان بود بیتها بگفت و ایشان گرسنه بودند و او بیامد و چنین کرد. امیر المؤمنین
علیه السلام گفت: من بیامدم و شکایت با رسول خدا کردم و او در حجرهي امّ سلمه بود و بریده مولاي رسول آنجا بود، رسول علیه
السّلام برخاست و نعلین در پا کرد و بیامد و ما بر پی او چون بدر سراي رسیدیم که ایشان در آنجاي بودند سلام کرد و دستوري
خواست و داخل شد و حمزه را گفت چرا چنین کردي! و او را ملامت کردن گرفت و او نیز در رسول نگریست و آنگه چشم از او
بگرفت و گفت نه آخر شما و پدر شما بندهي پدر من بودید! رسول علیه السلام علی را گفت: عمت سخت مست شده است و باز
پس آمد و گفت: غرامت شتران بر دگر روز. حمزه برخاست و در دست و پاي رسول افتاد و عذر خواست و رسول علیه السلام
گفت: من براي تو استغفار کردم و از خدا درخواستم تا تو را عفو کرد. پس از آن عتبان بن مالک طعامی ساخت و سر شتري بریان
کرد و جماعتی را حاضر کرد و سعد بن ابی وقّاص آنجا بوده چون مست شدند در شعر خواندن و مفاخرت آمدند. سعد در میان
قصیدهاي خواند که در آنجا ذم انصاریان بود و فخر قوم او انصاري برخواست و آن استخوان برگرفت و بر سر سعد زد و سر او
بشکست او بشکایت بر رسول آمد یکی از صحابه گفت: بار خدایا ما را بیان شافی کن در باب خمر خدا آیهي سورهي مائده
63 الفتوح: نبیذتمر که اخباري نسبت بآن روایت - الخ. -قرآن- 1 « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَیسِرُ » [ فرستاد [ صفحه 404
کردهاند تفصیلش اینکه است که اصحاب پیغمبر در یکی از سفرها بمنزلی فرود آمدند که آب شور و بد بود پیغمبر فرمود چند
ریختند و خود آن حضرت بخواب رفت و برخاست و از آن آب وضو گرفت. پرسیدند: اینکه «155» دانهي خرما در مطهرهي آب
درست است! فرمود: چرا درست نباشد که خرمائی است پاکیزه و آبی پاك. و همین است معنی اینکه میگویند [پیغمبر بنبیذ تمر
وضو گرفت] چون اگرچه شراب خرما را نبیذ تمر میگویند ولی مقصود در اینکه جمله که عمل پیغمبر را نقل کرده اینکه است که:
نبیذ بمعنی افکنده و پرتاب شده است و نبیذتمر بمعنی آبی که تمر و خرما در آن افکنده شده است و بطور کلّی چند دانه خرما یا
مویز را که در آب بیندازند پاك و حلال است اگر روز تا شب و یک شب تا روز بماند بقدري که مزهي آن در آب پیدا باشد و
بیش از اینکه مدّت نماند و باندازهي سختی و تندي شراب نرسد ولی اگر آثار شراب از آن نمودار شد مسکر است و حرام چه کم
صفحه 202 از 298
باشد و چه زیاد. و هم ابو الفتوح از عبد اللّه عمر روایت کرده است: پیغمبر ص چند دسته را از نظر شراب لعنت کرد: آنکه انگورش
بفشارد، آنکه دستور ساختنش را بدهد، آنکه بمردم بنوشاند، آنکه بنوشد، آنکه شراب حمل و نقل کند و آنکه برایش شراب
ببرند.ریختند و خود آن حضرت بخواب رفت و برخاست و از آن آب وضو گرفت. پرسیدند: اینکه درست است! فرمود: چرا
درست نباشد که خرمائی است پاکیزه و آبی پاك. و همین است معنی اینکه میگویند [پیغمبر بنبیذ تمر وضو گرفت] چون اگرچه
شراب خرما را نبیذ تمر میگویند ولی مقصود در اینکه جمله که عمل پیغمبر را نقل کرده اینکه است که: نبیذ بمعنی افکنده و پرتاب
شده است و نبیذتمر بمعنی آبی که تمر و خرما در آن افکنده شده است و بطور کلّی چند دانه خرما یا مویز را که در آب بیندازند
پاك و حلال است اگر روز تا شب و یک شب تا روز بماند بقدري که مزهي آن در آب پیدا باشد و بیش از اینکه مدّت نماند و
باندازهي سختی و تندي شراب نرسد ولی اگر آثار شراب از آن نمودار شد مسکر است و حرام چه کم باشد و چه زیاد. و هم ابو
الفتوح از عبد اللّه عمر روایت کرده است: پیغمبر ص چند دسته را از نظر شراب لعنت کرد: آنکه انگورش بفشارد، آنکه دستور
216- ساختنش را بدهد، آنکه بمردم بنوشاند، آنکه بنوشد، آنکه شراب حمل و نقل کند و آنکه برایش شراب ببرند. -پاورقی- 214
بآن جا تکیه نمود و فرمود بمن آب بدهید عبّاس «3» پیغمبر ص آمد بسقاخانه «156» : از إبن عبّاس روایت است: در حجّ ۀ الوداع
عموي آن حضرت عرض کرد: از آنهائی که در خانهي خودمان نبیذ میکنیم بیاوریم براي شما! فرمود: آنچه مردم مینوشند بمن
بدهید عباس کاسهاي نبیذ بدست آن حضرت داد بوئید و صورت مبارك درهم کشید و برگردانید عباس عرض کرد: اي پیغمبر
بآن جا تکیه نمود و فرمود بمن آب «157» پیغمبر ص آمد بسقاخانه « مشروب مردم مکّه را ناگوارشان فرمودي امر کرد کاسه را 2
بدهید عبّاس عموي آن حضرت عرض کرد: از آنهائی که در خانهي خودمان نبیذ میکنیم بیاوریم براي شما! فرمود: آنچه مردم
مینوشند بمن بدهید عباس کاسهاي نبیذ بدست آن حضرت داد بوئید و صورت مبارك درهم کشید و برگردانید عباس عرض کرد:
84 [ صفحه 405 ] دوباره - 57 -پاورقی- 82 - اي پیغمبر مشروب مردم مکّ ه را ناگوارشان فرمودي امر کرد کاسه را -پاورقی- 55
آوردند مقداري آب زمزم خواست و روي آن ریخت و نوشید و فرمود: هر وقت اینکه نوشیدنیها تند و زننده شد بوي و سختی آن
را بآب بدهید. فخر پس از نقل اینکه قضیّه میگوید: شاید آن نبیذ آبی بوده است که چند دانهي خرما در آن انداخته بودند براي
رفع شوري و موجب ترشی آن شده بود و طبع لطیف و حسّاس پیغمبر از آن آزرده شد و بوسیلهي آب آن را اصلاح فرمود. کشف
نوشته: گفتهاند که اینکه خمر معجون لعنت است آن جوش او آواز دست شیطان است چون دست درو کشد بجوشد پس آب دهن
درو اندازد تا تلخ گردد پس بول درو کند تا بگندد آن مسکین که خمر میخورد بول شیطان میخورد و معجون لعنت است که بکار
اینکه بمعنی خوف «158»« میدارد اینکه خمر زهر دین است چنان که تن را با زهر بقا نیست. مصطفی گفت: رب الخمر کعابد الوثن
عاقبت گفت یعنی که بسیار افتد میخواره را که بعاقبت از ایمان درماند و بعبادت وثن کشد چنانک یک میخواره را بوقت مرگ
وي میگفت شاد باش و می خور. بوقت مرگ بر بنده آن غالب شود که جملهي روزگار خویش بآن بسر « لا اله الّا اللّه » گفتند: بگو
برده باشد. شراب اهل غفلت را و سر انجام و صفت اینکه است که گفتیم. باز خداي را عزّ و جل بر روي زمین بندگانیاند که
آشامندهي شراب معرفتند و مست از جام محبّت. هر چند که از حقیقت آن شراب در دنیا جز بوئی نه و از حقیقت آن مستی جز
نمایش نه، از آنکه دنیا زندان است زندان چند برتابد! امروز چندانست، باش تا فردا که مجمع روح و ریحان بود و معرکهي وصال
جانان و رهی در حق نگران.اینکه بمعنی خوف عاقبت گفت یعنی که بسیار افتد میخواره را که بعاقبت از ایمان درماند و بعبادت
وي میگفت شاد باش و می خور. بوقت مرگ بر بنده آن « لا اله الّا اللّه » وثن کشد چنانک یک میخواره را بوقت مرگ گفتند: بگو
غالب شود که جملهي روزگار خویش بآن بسر برده باشد. شراب اهل غفلت را و سر انجام و صفت اینکه است که گفتیم. باز خداي
را عزّ و جل بر روي زمین بندگانیاند که آشامندهي شراب معرفتند و مست از جام محبّت. هر چند که از حقیقت آن شراب در دنیا
جز بوئی نه و از حقیقت آن مستی جز نمایش نه، از آنکه دنیا زندان است زندان چند برتابد! امروز چندانست، باش تا فردا که مجمع
صفحه 203 از 298
30 امّید وصال تو مرا عمر بیفزود || خود وصل چه - روح و ریحان بود و معرکهي وصال جانان و رهی در حق نگران. -پاورقی- 28
چیز است چو امید چنین است. شوریدهاي بکلبهي خمّار شد در میداشت بوي داد گفت: باین درم مرا شراب ده خمّار گفت مرا
شراب نماند. آن شوریده گفت: من خود مردي شوریدهام طاقت حقیقت شراب ندارم قطرهاي بنماي تا از آن بوئی بمن رسد بینی
اینکه چه برقی است که از ازل تابید دو گیتی بسوخت و هیچ نپائید [ « سبحان اللّه » . که از آن چند مستی کنم و چه شور انگیزم
صفحه 406 ] یکی را شراب حیرت از کاس هیبت داد مست حیرت شد گفت: قد تحیّرت فیک خذ بیدي || یا دلیلا لمن تحیّر
62 کار دشخوار است آسان چون کنم || درد بیدارو است درمان چون کنم! از صداع قیل و قال ایمن شدم|| - فرمت- 60 -» فیکا
چارهي دستان مستان چون کنم! یکی را شراب معرفت از خمخانهي رجا داد بر سر کوي شوق بر امید، وصل همی گوید: بخت از
در خان ما درآید روزي || خورشید نشاط ما برآید روزي و ز تو بسوي ما نظر آید روزي || وین انده ما هم بسر آید روزي یکی
را شراب وصلت از جام محبّت داد بر بساط انبساطش راه داد بر تکیهگاه انسش جاي داد از سر ناز و دلال گفت: بر شاخ طرب هزار
دستان توایم || دلبسته بدان نغمه و دستان توایم از دست مده که زیر دستان توایم || بگذر ز گناه ما که مستان توایم یکی را خود
53 آن زنان - فرمت- 51 -» از دیدار ساقی چندان شغل افتاده که با شراب نپرداخت: سقیتنی فاسکرتنی || فمنک سکري لا من الکأس
مصر که راعیل را ملامت میکردند در عشق یوسف چون بمشاهدهي یوسف رسیدند چنان بیخود شدند که دست ببریدند و جامه
دریدند و آن مستی مشاهدهي یوسف بر ایشان چندان غلبه داشت که نه از دست بریدن خبر داشتند نه از جامه دریدن. همین بود
حال یعقوب. غلبات شوق دیدار یوسف وي را بر آن داشت که بهر چه نگریست یوسف دید و هر چه گفت از یوسف گفت: با هر
که سخن گویم اگر خواهم و گر نه || ز اوّل سخن نام توام در دهن آید تا روزي که جبرئیل آمد و گفت: نیز نام یوسف بر زبان
مران که فرمان چنین [ صفحه 407 ] است. پس یعقوب بهر که رسیدي گفتی: نام تو چیست! بودي که در میانه یوسف نامی برآمدي
و وي را بدان تسلّی بودي. دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس || جان ز آن که نزد بیغم عشق تو نفس تن زان که بجز مهر
شراب میخوارگان و صوفیان را باین بیان تعریف و تفکیک «161» تواش نیست هوس || چشم از پی آنکه خود تو را بیند و بس وي
10 اعجمی ترکی سحر آگاه شد|| - کرده است:شراب میخوارگان و صوفیان را باین بیان تعریف و تفکیک کرده است: -پاورقی- 8
و ز خمار خمر، مطرب خواه شد مطرب جان مونس مستان بود || نقل و قوت و قوّت مست، آن بود مطرب ایشان را سوي مستی
کشد || باز مستی از دم مطرب چرد هر دو گر یک نام دارد در سخن || لیک فرق است اینکه حسن تا آن حسن اشتباهی هست
لفظی در میان || لیک خود کو آسمان کو ریسمان! اشتراك لفظ دایم رهزن است || اشتراك کبر و مؤمن در تن است اللّه اللّه
چونکه عارف گفت می || پیش عارف کی بود معدوم شیء فهم تو چون باره شیطان بود || کی تو را فهم می رحمان بود اینکه
دو انبازند مطرب با شراب || اینکه بدان و آن بدین دارد شتاب پر خماران از دم مطرب چرند || مطربان شان سوي میخانه برند آن
سر میدان و اینکه پایان او است || دلشده چون گوي در چوگان او است بعد از آن اینکه دو ببیهوشی روند || والد و مولود آنجا
یک شوند حافظ هم از می و میخانهي صوفیان باین بیان یاد کرده است: شعر: منم که گوشهي میخانه خانقاه من است || دعاي پیر
مغان ورد صبحگاه من است گرم ترانهي چنگ و صبوح نیست چه باك || نواي من بسحر آه عذرخواه من است غرض ز مسجد و
میخانهام وصال شما است || جز اینکه گواه ندارم خدا گواه من است. ابو الفتوح: از علی علیه السّلام روایت است: اگر قطرهاي
شراب در چاهی بریزند [ صفحه 408 ] و در جاي آن منارهاي بسازند من بر آن مناره اذان نخواهم گفت. حسین واعظ کاشفی نوشته
است: ترا رحمان همیگوید که اي مؤمن مخور باده || ترا ترسا همیگوید که در صفرا مخور حلوا نمیمانی ز ناپاکی براي گفتهي
رحمان || بمانی شهد و شکر را براي گفتهي ترسا. و از بعضی یاران پیغمبر روایت شده است: آنکه دخترش را بشرابخوار بهمسري
بدهد مانند آن است که او را ببزهکاري داده است. روح البیان: یک شرابی است که روح آدمی را مست میکند و آن شراب و
إرادات و مسرّتهاي قلبی عارف است که از تجلّی صفات حق بوسیلهي آن ساقی که چشم حقیقت بین است باو میرسد و اینکه موقع
صفحه 204 از 298
است که هوسهاي شیطانی در روح عارف کشته میشود چونکه از قوّت ایمان و کمال توحید مستی در دل او تولید میشود که مجال
براي اندیشهي دیگر و هواي دیگر نمیماند. مثنوي: ما اگر قلاش اگر دیوانهایم || مست آن ساقی و آن پیمانهایم مست می هشیار
نبود در نشور || مست حق ناید بخود در نفخ صور جرعهاي چون ریخت ساقی الست || بر سر اینکه خاك شد هر ذرّه مست جوش
کرد آن خاك ما زان جوششیم || جرعهاي دیگر که بس بیکوششیم عبده: مورّخین نوشتهاند: روزي که شراب در مدینه حرام شد
نوشابهي آنها فقط نبیذ بود که از خرماي نیمرس خشک میساختند و اوّل حکم باحتراز از شراب حکم باحتراز از اینکه نوشابه بود.
در کتاب اصول الشّرایع تحت عنوان جرمهاي شخصی نوشته است: شراب در سرزمینهاي شمالی « بنتام » طنطاوي: علّامهي انگلیسی
مردم را نادان و ابله میکند و در سرزمینهاي جنوبی آنها را دیوانه میکند از اینکه جهت در مجازات دستهي اوّل کافی است که
آنها را تنبیه کنند براي خوردن شراب، امّا دستهي دوّم را باید سخت مجازات کنند که موجب شرارت میشوند و باید سخت از
خوردن شراب ممانعت شود و [ صفحه 409 ] دین محمّد همهي نوشابهها را منع کرده است و اینکه از امتیازات آن دین است. و
طنطاوي گفته است: هشت سال پیش مردي از اعضاي پارلمان سوئد بمصر آمد. او رئیس انجمن جهانی منع مسکرات بود و
میگفت: بممالک اروپا و مشرق مسافرت کردهام بفرانسه و انگلستان، چین، ژاپن، روسیّه رفتهام تمام اینکه دولتها با هدف من
موافقت کردهاند. شمارهي اعضاي جمعیّت ما بششهزار رسیده است که فعالیّت میکنند براي پیشرفت اینکه مقصود و در امریکا
چهل و پنج میلیون از مردم آنجا تصمیم گرفتهاند شراب ننوشند و آن را بر خود حرام کردهاند. و نیز روزي با دکتري ملاقات کردم
کتابی از دکترهاي امریکا در دست داشت گفت: نویسندهي اینکه کتاب نوشته است: من در ممانعت از شراب براي مستی چیزي
نمینویسم چون همه آن را قبول دارند. من میگویم بواسطهي زیانهاي طبّی بایستی از آن جلوگیري کنند و براي دوا هم اجازه
اسکاتلندي گفته است: شراب موجب بهبودي « میلر » ندهند زیرا امراضی در برابر منافعش ایجاد میکند که قابل علاج نیست. دکتر
« ژیسون » انگلیسی در مجمع طبّی بریتانیا گفت: سراغ ندارم که بیمار با شراب مداوا شده باشد « ایژابنتم » . هیچ مرض نمیشود
انگلیسی گفت هرگز شراب براي دوا لازم نمیشود و اینکه میگویند: شراب موجب تغذیه و تقویت عضلات میشود معلوم نیست
کدام قوّت از آن استفاده میشود بجز یک قسم سمّی از انواع سموم!؟ در حقیقت وقتی میگوئیم: فلان کس با نشاط و طربناك است
یعنی مسموم است و دلیل بر اینکه ادّعا آن است: ما هر سمّی را وارد جسم آدمی بکنیم تمام اعضا مهیّاي مدافعه و مقاومت میشوند
براي بیرون کردن سم از بدن و همین است معنی نشاط و خوشی که جنبش و حرکت فوق العادهي عضلات است در مقابل واردات
نامناسب. علّامه در باب تجارت کتاب تذکره: هر آنچه موجب مستی شود بحکم شراب است که نجس است و حرام چون موسی بن
جعفر [ع] فرمود: هر چه نتیجهاش مثل شراب باشد بحکم شراب است. امام باقر ع فرمود پیغمبر ص فرموده است. هر چه موجب
مستی باشد بحکم خمر است. و ابو حنیفه نبیذ را پاك دانسته است و شافعی دو نظر داشته است [ صفحه 410 ] یکی بر طهارت نبیذ
در مذهب ما شیعهها مثل خمر است که حرام است و نجس بر خلاف نظر علماي اهل سنّت چون امام رضا [ع] «162» است و فقّاع
فرمود: فقّاع مثل خمر است ولی مردم آن را تشخیص ندادهاند.در مذهب ما شیعهها مثل خمر است که حرام است و نجس بر خلاف
45 شیخ - نظر علماي اهل سنّت چون امام رضا [ع] فرمود: فقّاع مثل خمر است ولی مردم آن را تشخیص ندادهاند. -پاورقی- 43
محمّد حسن صاحب جواهر در بحث از حدود کتاب جواهر: حدّ شرابخوار هشتاد تازیانه است و کسی از فقها مخالف اینکه حکم
نیست ولی روایت کردهاند که حلبی از امام صادق ع پرسید: پیغمبر شرابخوار را چگونه حدّ میزد! فرمود شرابخورده را که
بحضورش میآوردند با کفش باو میزدند و مردم بر آن میافزودند تا بهشتاد ضربت میرسید. زراره گفته است: از امام باقر ع شنیدم
میفرمود: چون در حضور عثمان شهادت دادند ولید بن عقبه شراب خورده است: عثمان بعلی [ع] گفت: میان او و مردمی که
میپندارند او شراب خورده است قضاوت بفرما: آن حضرت امر کرد با تازیانهاي که دو شاخه بود او را چهل تازیانه زدند و شرط
لزوم حد زدن شرابخوار آن است که او بداند شراب حرام است چون عبد اللّه بن بکیر از حضرت صادق [ع] روایت کرده است:
صفحه 205 از 298
مردي در زمان خلافت ابی بکر شراب خورده بود نزد او آوردند پرسید شراب خوردي! گفت: بلی خلیفه گفت با اینکه حرام است
چرا خوردي! گفت من مسلمان و معتقد هستم اما منزل من میان یک عدّهاي است که مینوشند و حرام نمیدانند و اگر میدانستم
حرام است نمیخوردم. ابو بکر رو بعمر کرد و گفت تکلیف چی است! او گفت: کار مشکلی است و گشایش بدست علی است.
ابو بکر گفت: علی را بگوئید بیاید. عمر گفت آن را که حاکم قرار میدهید خود نزد او بروید. آنها با مردمی که آنجا بودند حضور
علی رفتند و قضیّه را نقل کردند، فرمود: او را ببرید و در انجمنهاي مهاجر و انصار گردش بدهید تا هر کس آیت حرمت شراب را
براي او خوانده است شهادت بدهد. چون از هر کسی پرسیدند شهادت نداد که براي او خوانده است او را رها کرد و فرمود: اگر
بعد از اینکه روز شراب خوردي تو را حد میزنم. و مشهور است: هر کس دو مرتبه [ صفحه 411 ] شراب خورد و مجازات شد در
مرتبهي سوّم مجازات او کشتن است ولی شیخ طوسی و دیگران گفتهاند: اگر سه مرتبه مجازات شد و باز مرتبهي چهارم شراب
خورد مجازات او کشتن است. وَ المَیسِرِ- 218 طبري: از مجاهد روایت است هر میسر قمار شمرده میشود و گرد و بازي بچهها هم از
همین است. از عطا روایت است: هر قمار میسر است و بجول بازي و گردو بازي بچهها نیز از آن است. از إبن عباس روایت است:
میسر قماري است که قبل از اسلام عرب روي مال و خانوادهي خود قمار میزد و هر کس که برنده میشد خانواده و مال طرف را
12 کشّاف: قمار عرب اینجور بوده است: شتري میکشتند و بر ده قسمت و بیشتر تا بیست و هشت تقسیم - تصرّف میکرد. -قرآن- 1
میکردند و ده چوبهي تیر را که از لام مینامیدند و بعضی آن را اقلام میگفتند اسم نویسی میکردند باسمهاي ده گانهي معیّن از قبیل
و براي هر کدام سهمی معیّن میکردند از یک سهم تا هفت سهم و سه چوبه دیگر را پوچ مینوشتند و آنها را « رقیب- حلس- نافس »
هم « مفیض » مینامیدند و « مجلجل » با کسر را و آن را بشخص امینی میسپردند و اینکه شخص را « ربابه » در کیسهاي میریختند بنام
مینامیدند و او تیرها را مخلوط میکرد و یکایک از ربابه بیرون میآورد و هر تیري بیرون میآورد اسم یکی از شرکاء در قمار را
میگفت و در نتیجه سهم هر کس باندازهاي بود که در تیر نوشته شده بود و آنکس که تیر پوچ باسمش خارج میشد بهرهاي نداشت
و باید تمام قیمت شتري را که کشتهاند بدهد و آنچه سهم کسی میشد بفقرا بخش میکرد و خود تصرّف نمینمود و به اینکه کار
با صداي بالاي با و راء مینامیدند. « برم » مفاخرت میکرد و هر کس از شرکت در اینکه قمار خودداري میکرد ملامت میشد و او را
ما هذه » : ابو الفتوح نوشته است روایت کردهاند که عبد اللّه مسعود بگذشت بجماعتی [ صفحه 412 ] شطرنج بازي میکردند گفت
و رسول علیه السلام گفت: هر که بنرد، بازي کند در خدا و پیغمبر عاصی باشد. و در خبر «163»«! التماثیل الّتی انتم لها عاکفون
و پارهاي «! ما هذه التّماثیل الّتی انتم لها عاکفون » : است: امیر المؤمنین علی علیه السلام بقومی بگذشت که شطرنج میباختند فرمود
خاك برگرفت و در آن میان ریخت. و روایت است از رسول علیه السلام که گفت: دور باشید از اینکه دو استخوان نگاشته که آن
از قمار عجم است و صادق گفت علیه السلام از پدرش که نرد و شطرنج از جملهي میسر است.و رسول علیه السلام گفت: هر که
بنرد، بازي کند در خدا و پیغمبر عاصی باشد. و در خبر است: امیر المؤمنین علی علیه السلام بقومی بگذشت که شطرنج میباختند
و پارهاي خاك برگرفت و در آن میان ریخت. و روایت است از رسول علیه السلام «! ما هذه التّماثیل الّتی انتم لها عاکفون » : فرمود
که گفت: دور باشید از اینکه دو استخوان نگاشته که آن از قمار عجم است و صادق گفت علیه السلام از پدرش که نرد و شطرنج
84 شیخ مرتضاي انصاري در کتاب مکاسب در بحث کسبهاي حرام قمار را بچهار جور فرض - از جملهي میسر است. -پاورقی- 82
کرده است: اوّل- بازي با اسبابهاي معمولی قمار با تعیین عوض که بازي آن و آنچه میبرند حرام است بدون تردید. دوّم- بازي با
وسائل غیر معمولی و تعیین عوض که گرفتن عوض حرام است ولی اصل بازي معلوم نیست حرام باشد. سوّم- بازیها و مسابقههاي
بدون عوض و با غیر اسباب قمار که معلوم نیست حرام باشد. چهارم- بازي با اسباب قمار بیعوض حکم بحرمت آن را تقویت
کرده است باستناد چند حدیث که روشنتر از همهي آنها حدیثی است از تفسیر قمّی از ابی الجارود که او از امام باقر [ع] معنی اینکه
پرسید در جواب فرمود: نرد و شطرنج و هر جور قماري میسر است و خرید و فروش و « إِنَّمَ ا الخَمرُ وَ المَیسِرُ- تا آخر » آیه را
صفحه 206 از 298
707 طنطاوي: ابو حنیفه بازي شطرنج را حرام دانسته است خواه با - استفادهي باندك چیزي از اینکه وسائل حرام است. -قرآن- 677
عوض یابی عوض. شافعی جایز دانسته است در صورتی که بدون عوض باشد و موجب دشنام و بیهوده گوئی و ترك نماز نباشد.
فِیهِما إِثم کَبِیرٌ وَ مَنافِع لِلنّاس-ِ 218 طبري: سدّي گفت گناه شراب آن است که انسان شراب مینوشد و مست میشود و مردم را آزار
45 [ صفحه 413 ] یکدیگر جلوگیري مینمایند و - میکند، و گناه قمار اینکه است که: با یکدیگر قمار میزنند و از حق -قرآن- 1
ستم میکنند. و منافع شراب قیمت و لذّت آن است و منافع قمار مالی است که بوسیلهي آن بدست انسان میآید، و در قرائت کلمهي
خواندهاند یعنی گناه بزرگ است. و بقیهي اهل کوفه و بصره با « باء » کبیر اختلاف است: اهل مدینه و بیشتر اهل کوفه و بصره با
قرائت کردهاند که بمعنی کثرت و بسیاري باشد. ابو الفتوح: یکی از خلفا بشاعري گفت: چه سودي است در شراب که اوّلش « ثاء »
تلخ است و آخرش خمار! گفت: بلی در میان اینکه دو مرا حالتی است که با سلطنت تو برابر نمیکنم. گفت: توبه کن تا فلان
سرمایه را بتو دهم. گفت: چون مست میشوم ملک من از تو بیش میشود. گفت باز چون هشیار شوي همان گدا باشی، گفت: باز
مست میشوم تا بینیاز شوم. امام فخر: قبل از اسلام بعباس بن مرداس که مردي شاعر و شجاع بود گفتند: چرا شراب نمینوشی تا
جرأت و جسارت تو زیاد شود! گفت: هرگز نادانی خودم را بدستم نمیگیرم و بشکم خود درون نمیکنم و راضی نیستم که اول
روز آقا و بزرگ باشم چون شب شود سفیه و ذلیلم بینند. وَ إِثمُهُما أَکبَرُ- 218 طبري از إبن عباس و ضحّاك نقل شده است:
مقصود آن است که گناهی که بعد از حکم بحرمت دامنگیر شما میشود بیشتر است از سودهائی که قبل از اینکه تکلیف شما
20 قُل العَفوَ- 218 طبري: از عطا نقل است عفو یعنی آنچه زیادروي نباشد و سختگیري در مخارج نیز - بهرهمند میشدید. -قرآن- 1
13 امام فخر: واحدي گفت: عفو بمعنی - نباشد و از مجاهد نقل کرده است: عفو بمعنی بخشش یا بینیازي و قدرت مالی. -قرآن- 1
زیادي است. ابو الفتوح: عبد اللّه عمر و قتاده و محمّد بن کعب و عطا و سدّي و إبن ابی لیلی [ صفحه 414 ] گفتند: عفو یعنی آن
و ابو عمرو بن العلاء و حسن بصري و قتاده و «164»« اندازه از مال که از مخارج خانواده و عیال زیاد باشد و عرب میگوید: ما عفا
را با صداي جلو واو خواندهاند، و چنین معنی میشود: آنچه باید بدهید عفو است و بقیّهي قرّاء با صداي « عفو » إبن ابی اسحق کلمهي
بالاي واو خواندهاند و چنین معنی میشود: بگو اي پیغمبر آن، بخشند که عفو و آسان باشد. و نیز او نوشته است: جابر روایت کند:
مردي بنزد رسول آمد و شکل خایهي مرغی زرین بیاورد و گفت یا رسول اللّه بخداي عز و جل که من جز اینکه ندارم و میخواهم
تا اینکه صدقه کنم براي خدا. رسول علیه السلام روي از او بگردانید. او بدیگر جانب آمد و اینکه سخن بگفت. رسول علیه السلام
از او بخشم آمد از دست او بستد و بینداخت چنانکه اگر بر او آمدي عضوي تباه کردي و گفت: چون همی گوئی که همین دارم
صدقه را چه خواهی کردن! آنگهی گفت: یکی از شما میآید و جملهي مال صدقه میکند آنگه بدرها میگردد و سؤال میکند،
فاضلتر صدقه آن بود که از سر توانگري بود و هر یکی از شما باید ابتدا بعیال خود کند. کلبی گفت: و بعد نزول اینکه آیه کس آن
چنان نکردي. چون کسی را چیزي بودي خواستی تا آن را صدقه کند قوت خود و قوت عیال خود از آنجا برداشتی و آنچه فضله
بودي آنرا صدقه کردي و اگر مرد، اهل حرفه بودي یک روز نفقه برداشتی از آنجا، باقی صرف کردي چون آیت زکات بیامد
را با صداي جلو واو خواندهاند، و « عفو » اینکه آیه منسوخ شد.و ابو عمرو بن العلاء و حسن بصري و قتاده و إبن ابی اسحق کلمهي
چنین معنی میشود: آنچه باید بدهید عفو است و بقیّهي قرّاء با صداي بالاي واو خواندهاند و چنین معنی میشود: بگو اي پیغمبر آن،
بخشند که عفو و آسان باشد. و نیز او نوشته است: جابر روایت کند: مردي بنزد رسول آمد و شکل خایهي مرغی زرین بیاورد و
گفت یا رسول اللّه بخداي عز و جل که من جز اینکه ندارم و میخواهم تا اینکه صدقه کنم براي خدا. رسول علیه السلام روي از او
بگردانید. او بدیگر جانب آمد و اینکه سخن بگفت. رسول علیه السلام از او بخشم آمد از دست او بستد و بینداخت چنانکه اگر بر
او آمدي عضوي تباه کردي و گفت: چون همی گوئی که همین دارم صدقه را چه خواهی کردن! آنگهی گفت: یکی از شما میآید
و جملهي مال صدقه میکند آنگه بدرها میگردد و سؤال میکند، فاضلتر صدقه آن بود که از سر توانگري بود و هر یکی از شما
صفحه 207 از 298
باید ابتدا بعیال خود کند. کلبی گفت: و بعد نزول اینکه آیه کس آن چنان نکردي. چون کسی را چیزي بودي خواستی تا آن را
صدقه کند قوت خود و قوت عیال خود از آنجا برداشتی و آنچه فضله بودي آنرا صدقه کردي و اگر مرد، اهل حرفه بودي یک روز
16 فخر: روایت شده است که - نفقه برداشتی از آنجا، باقی صرف کردي چون آیت زکات بیامد اینکه آیه منسوخ شد. -پاورقی- 14
پیغمبر قوت یک سالهي خود و خانوادهاش را ذخیره میکرد. و دانشمندان گفتند: فضیلت حدّ متوسّط از زیادروي و دون طبعی است.
پس زیاد بخشیدن زیادهروي و اسراف است و بخل و مضایقه از مردم دون طبعی و پستی است و میانهروي فضیلت و خوبی است. و
اشاره است که آنچه شخص میدهد « عفو » 332 روح البیان: در لفظ - اینجور بخشش است. -قرآن- 317 « قُل العَفوَ » مقصود از جملهي
باید یاد آن را [ صفحه 415 ] از دلش بیرون کند زیرا اصل عفو بمعنی محو و پاك کردن است لیکن بخشش آنچه زیادي بر مخارج
ضروري است روش خاصّان است. امّا مردم خاص الخاص که خود را بدرستی تربیت کردهاند دیگران را بر خود ترجیح میدهند و با
- اشاره بآنها است: حسین واعظی کاشفی گفته است: -قرآن- 285 « وَ یُؤثِرُونَ عَلی أَنفُسِهِم » : آنکه محتاجند میبخشند و اینکه آیه
319 مایهي توفیق کرم کردن است || گنج یقین ترك درم کردن است زاد ره مرد، زنان دادن است || زندگی عشق ز جان دادن
است پس بخشش عوام مال است و بخشش خواص دادن جان است و اینکه کم است. هست جوانمرد درم صد هزار || کار چو با
جان فتد آن است کار پیغمبر ص امر بتصدّق فرمود و مردم میدادند و ابو امامهي باهلی لب میجنباند، پیغمبر پرسید چه میگوئی!
تا زندهایم ذکر لبش .« سبحان اللّه و الحمد للّه و اللّه اکبر » : عرض کرد: من مال ندارم که بدهم در عوض اینکه جملهها را میگویم
در زبان ما است || یادش انیس و مونس جان و روان ماست یَسئَلُونَکَ عَن الیَتامی- 219 کشف نوشته است: چندانکه توانی یتیمان
را بنواز که ایشان درماندگان و اندوهگنان خلقند. فرمان درآمد که اي مهتر عالمیان و چراغ جهانیان یتیمان را واپناه خود گیر که
سراپردهي حسرت جز بفناء دل ایشان نزدند و حسرتیان را بنزدیک ما مقدار است اي مهتر تو را که یتیم کردیم از آن کردیم تا درد
30 با تو در فقر و یتیمی ما چه کردیم از کرم || تو همان کن اي کریم از خلق - دل ایشان بدانی، ایشان را نیکو داري. -قرآن- 1
خود بر خلق ما اي یتیمی دیده اکنون با یتیمان لطف کن || اي غریبی کرده اکنون با غریبان کن سخا انس مالک گفت: روزي
مصطفی ص در شاهراه مدینه میرفت یتیمی را دید که کودکان بر وي جمع آمده بودند و او را خار و خجل کرده بودند و آن یتیم
میگریست و در خاك میغلتید، رسول خدا چون آن کودك را چنان دید بر وي ببخشود و بر وي بایستاد گفت: [ صفحه 416 ] اي
غلام کیستی تو و چه رسید تو را که چنین درماندهاي! گفت: من پسر رفاعهي انصاریم پدرم در احد کشته شد و خواهري داشتم
فرمان یافت و مادرم شوهر باز کرد و مرا براند. اکنون منم درمانده و بیکس و بینوا و از اینکه صعبتر مرا سرزنش اینکه کودکان
است مصطفی از آن سخن وي درگرفت و آن درد دل وي بدو کار کرد و بگریست پس گفت: اي غلام انده مدار و ساکن باش که
اگر پدرت را بکشتند من که محمّدم پدر توام و فاطمه خواهر تو و عایشه مادر تو کودك شاد شد و برخاست و آواز برآورد که: اي
کودکان اکنون مرا سرزنش مکنید [که: پدر و مادر و خواهرم از اینکه کسان شما بهترند]. آنگه مصطفی دست وي گرفت و
بخانهي فاطمه برد گفت: اي فاطمه اینکه فرزند ما است و برادر تو، فاطمه برخاست و او را بنواخت و خرما پیش وي نهاد و روغن
در سر وي مالید و جامهاي در وي پوشید و همچنین وي را بحجرههاي مادران مؤمنان بگردانید و در میان زنهاي پیغمبر زندگی
میکرد تا پیغمبر از دنیا رفت او خاك بر سر میریخت و میگفت: امروز یتیم شدم و مهاجر و انصار را بگریه درآورد. ابو بکر دستش
را بگرفت و گفت: پسرك من از رفتن پیغمبر همهي مسلمان مصیبت زدهاند امّا امروز من پدر تو هستم و او را تا زنده بود سرپرستی
میکرد. وَ إِن تُخالِطُوهُم- 219 تفسیر برهان: ابو صباح کنانی گفت معنی اینکه جمله را ز امام صادق [ع] پرسیدم فرمود: از مال
خودت باندازهي کفایتت و از مال یتیم باندازهي کفایتش جدا میکنی و مصرف میکنی، عرض کردم ممکن است بچهها کوچکتر
و بزرگتر باشند و مصرف خوراكشان و لباسشان مختلف باشد. فرمود قیمت لباس هر کدام را فراخور حالش حساب کن و امّا
تفاوت در خوراك مهم نیست چون ممکن است بچه باندازهي بزرگ غذا بخورد و نیز عبد اللّه بن یحیاي کاهلی گفت: بحضرت
صفحه 208 از 298
صادق ع عرض کردم: ما میرویم بنزد دوستان خود که در خانهي یتیم هستند و سرپرست او روي فرش آنها مینشینیم و
خدمتگذاران شان خدمت ما میکنند از غذاي آنها میخوریم تکلیف ما چی است! فرمود: اگر در رفتن شما بخانهي یتیم بمنفعت او
21 [ صفحه 417 ] روح البیان: ابو عبیده گفت: اینکه جمله روشن میکند تکلیف - است باکی نیست و گر نه روا نیست. -قرآن- 1
دوستان را در مسافرت که در مخارج همه شریک میشوند. و در مقدار مصرف مختلف هستند بعضی کم و بعضی بیش استفاده
میکنند و شاید دستهي اوّل ناگواري در دل داشته باشند و چون در مال یتیم اینکه اندازه گذشت و مسامحه مجاز شده است پس با
دوستان بیش از اینکه لازم است صرف نظر کنند و گر نه رعایت دقّت در اینکه کار بسیار دشوار میشد. بعضی گفتهاند مقصود از
مخالطت ازدواج است که میان فرزند خود و یتیم ازدواج کنید تا دوستی محکمتر شود و وحشت و ناراحتی یتیم مرتفع شود حکایت
کردهاند که رستم با همه قوت و شجاعت خود پیوسته از اسفندیار شکست میخورد آخر با یک چوبهي تیر که بر چشم او زد
شکستش داد سبب آن بود: اسفندیار در اوّل جوانی یتیمی را با شاخهاي زد که یک چشمش کور شد، آن یتیم چوب را برداشت و
در زمین کاشت و آن درختی شد از قضا چوب تیر رستم از اینکه درخت بود که عاقبت اثر خود را بخشید و عمل زشت اسفندیار
دامن گیرش شد سعدي گفته است: چو بینی یتیمی سر افکنده پیش || مده بوسه بر روي فرزند خویش الا تا نگرید که عرش عظیم
اشاره است بلزوم اعتیاد انسان در غذا خوردن با جماعت زیرا بدترین « تُخالِطُوهُم » ||بلرزد همی چون بگرید یتیم و اینکه جملهي
34 وَ اللّه یَعلَم المُفسِدَ الخ- 219 تفسیر نیشابوري: - مردم کسی است که تنها غذا بخورد و با مردم آمیزش نداشته باشد. -قرآن- 19
تهدید بزرگی است بر بیباکی در کار یتیم و اشاره است که: خدا مواظب است و در حقیقت «ِ یَعلَم المُفسِدَ مِنَ المُصلِح » در جمله
خودش عهدهدار کار یتیمان است و از اختیار داران یتیم بازخواست خواهد کرد که چرا در کار یتیم تقصیر کردند. از إبن عباس
روایت است: قبل از اسلام مردم عادت داشتند باستفادهي از مال یتیم و گاه میشد که با دختر یتیمی براي خوردن مالش ازدواج
107 [ صفحه 418 ] سخن ما: در - 29 -قرآن- 70 - میکردند یا بفرزندشان تزویج میکردند که از اختیارشان خارج نشود. -قرآن- 1
علوم طبیعی و بهداشت مینویسند: الکل مادّهاي است مولود از تغییر حالت قند میوهها که بوسیلهي موجودات ذرّهبینی تولید میشود
و از نشاسته نیز آن را میسازند و میگویند: از پنجاه تا صد گرم محلول آن در آب میتوان روزانه مصرف کرد که آسیبی بصحّت
مزاج نداشته باشد چونکه اینکه مقدار زود در معده میسوزد و تولید نیروي بیشتر در انسان نموده جانشین موادّ غذائی میشود و بجاي
آن مقداري موادّ غذائی در بدن ذخیره خواهد شد و همین است معنی منفعت شراب و اگر زیادتر از اندازه مصرف کنند موجب
زیادي حرارت و اختلال حواس و سرعت گردش خون میشود که آن را مستی مینامند و اگر زیادروي در نوشیدن آن کنند ممکن
است موجب بزرگ شدن دل بشود و چربی دور آن را زیاد کند و چون در ساختمان رگها ایجاد تغییر میکند ممکن است سبب پاره
شدن آنها بشود و اگر اینکه تأثیر در رگهاي مغز بود موجب سکته و مرگ ناگهان خواهد شد و مداومت در نوشیدن آن موجب
تشنّج و حالت صرع میشود و اختلالات دماغی و صدي پانزده از دیوانگی را مولود الکل میدانند و نیز زخم معده و سنگ کلیه از
زیاد روي در نوشیدن شراب تولید میشود. بواسطهي خاصیّت ضدّ عفونی که در الکل هست براي مصارف طبّی بکار میرود ولی البتّه
اینکه استفاده در آیه آن روز نمودار نبوده است ولی قسمتهاي دیگر سود و زیان همان است که بطور مجمل در آیه یادآوري شده
است که در شراب سود هست و زیان آن بیشتر است. 2- قمار را از نظر کلّی میتوان بدو دستهي متمایز تقسیم کرد: اوّل- عمل برد و
باخت که در نظر خردمندان زشت است اگرچه بسیاري از مردم بآن علاقهمند هستند. دوّم- بازیهائی که بمنظور برد و باخت و
استفادهي مالی نیست و فقط بمنظور سرگرمی و حس غلبه است مثل بیشتر بازیها با نرد و شطرنج بخصوص بازي شطرنج را یک
عمل تربیت قواي باطنی میدانند که: پرورش قضاوت و اصابت نظر و سرعت در اتّخاذ تصمیم باشد میگویند بازي شطرنج صنعت
است و فنّی است که نبوغ و سرعت تصمیم را تحریک کرده و نمو میدهد. فردوسی هم بازي شطرنج را اینطور تشویق کرده است: [
صفحه 419 ] کسی کو بدانش برد رنج بیش || بفرماي تا تخت شطرنج پیش- نهند وز هر گونه راي آورند || که اینکه نغز بازي
صفحه 209 از 298
بجاي آورند. و آنچه در آیه توصیف شده است ممکن است غیر از آن باشد که در مسابقات جهانی بعنوان مسابقهي شطرنج موسوم
شده است چون کلمهي میسر مختص بآن عملی است که براي برد و باخت مال باشد ولی اینکه بازي شبیه است تقریبا ببازیهاي
مسابقاتی از قبیل فوتبال و بسکتبال و کشتی و مانند اینها با اینکه تفاوت که اینکه مسابقات بنیروي ظاهري تکیه دارد و مسابقهي
شطرنج بنیروي باطنی و فکري پس میتوانیم بگوئیم اگرچه از حدیثهائی که نقل کردیم و همچنین نظر فقهاء در بازي با نرد و
شطرنج که برد و باخت در آن نباشد احتمال حرمت هست ولی ممکن است که اینکه را مثل دیگر بازیها و مسابقهها بدانیم که بنظر
عقلائی انجام میشود و جزء باطل شمرده نشود. و بطور کلّی وقتی میتوانیم آن را از نظر دین و اخلاق نفسانی جایز شماریم که سود
عقلانی داشته باشد نه فقط هوا پرستی و اتلاف وقت باشد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 221
وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات حَتّی یُؤمِن وَ لَأَمَۀٌ مُؤمِنَۀٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَۀٍ وَ لَو أَعجَبَتکُم وَ لا تُنکِحُوا المُشرِکِینَ حَتّی یُؤمِنُوا وَ لَعَبدٌ مُؤمِن خَیرٌ
- [ مِن مُشرِك وَ لَو أَعجَبَکُم أُولئِکَ یَدعُونَ إِلَی النّارِ وَ اللّه یَدعُوا إِلَی الجَنَّۀِ وَ المَغفِرَةِ بِإِذنِه وَ یُبَیِّن آیاتِه لِلنّاس لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ [ 221
علم، آگاهی، اجازه. جهت نزول: طبري: سدّي گفت: « اذن » . کنیز و زن بزر خریده « امۀ » : 378 [ صفحه 420 ] معنی لغات - قرآن- 1
عبد اللّه بن رواحه کنیزي داشت سیاه، روزي بر او خشمناك شد و سیلی بر او زد بعد از آن از اینکه کار ناراحت شد و به پیغمبر ص
حال خود را عرض کرد، فرمود چه جور زنی است! عرض کرد مسلمان است و مواظب آداب دین، فرمود: اینکه زن مؤمنه است. او
عرض کرد: بخدا او را آزاد میکنم و با خود همسر میکنم. چون چنین کرد. مردم او را سرزنش کردند که چرا کنیزي را بزنی
اختیار کردي! و غرض آنها اینکه بود که با کفو و همشأن رابطهي ازدواج داشته باشند تا حسبها و شخصیّت خانوادگی بزرگان
مرثد بن » عرب محفوظ بماند. براي جلوگیري از اینگونه افکار اینکه آیه نازل شد. فخر: از إبن عبّاس روایت شده است: پیغمبر ص
که هم پیمان بنی هاشم بود بمکّه فرستاد تا عدّهاي از مسلمانان آنجا را در نهان بمدینه بیاورد. در آنجا زنی بود بنام « ابی مرثد
که قبل از اسلام با او دوستی داشت چون اظهار تمایل کرد او جواب داد اسلام از اینکه کار منع کرده است و باو وعده داد « عناق »
که از پیغمبر اجازه بگیرد و با او همسر شود. چون حضور پیغمبر رسید قضیّه را نقل کرد و کسب تکلیف نمود اینکه آیه نازل شد. و
نیز او گفته است: بیشتر مفسّرین گفتهاند اینکه آیه ارتباط بسابق ندارد. ابو مسلم گفته است دنبالهي دستور براي یتیمان است که
آمیزش با یتیمان بهتر آن است که بوسیلهي ازدواج باشد. ترجمه: 221 اي مسلمانان زنهاي مشرك را همسر خود نکنید مگر مسلمان
شوند که البتّه کنیز مسلمان بهتر است از آزاد بتپرست اگرچه او پسند شما باشد و زن مسلمان همسر مرد مشرك نکنید مگر که
مسلمان شود. و غلام مسلمان بهتر است از غیر خداپرست گرچه اینکه شما را خوش آید [و ظاهرش فریبنده باشد] که آنان مردمان
را بسوي آتش رهبري کنند و خداوند بسرنوشت خود بسوي بهشت و آمرزش بخواند و نشانههاي یکتائی خود [و خوشبختی مردم]
را برايشان نمودار میکند تا شاید بیاد حق باشند و براه راست روند. [ صفحه 421 ] سخن مفسّرین: وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات-ِ 220
28- طبري قتاده گفت: مقصود از مشرکات زنهاي بت پرست عرب است و یهود و مسیحی مشمول اینکه آیه نیستند. -قرآن- 1
مجمع: در مذهب ما اینکه آیه براي عموم کافران است و ازدواج با هیچ دستهاي غیر مسلمان روا نیست. ابو الفتوح نوشته است: از هر
طرف نهی کرد هم خواستن و هم دادن بر جمله مناکحت با ایشان حرام است. تُنکِحُوا المُشرِکِینَ 220 طبري: ابو جعفر محمّد بن
میگفت اینکه جمله دلیل است که اولیاء و اختیار دارهاي زن شایستهتر هستند که او را بزنی بدهند از اینکه خودش «165»ّ علی
وَ لا » : شوهر اختیار کند و نیز ابو جعفر فرموده است ازدواج بوسیلهي ولی بایستی باشد بصریح قرآن و اینکه آیه را قرائت فرمود
با ضمّه و صداي جلو [تا] و چنین معنی میشود بزناشوئی ندهید زنان مسلمان را بمردان کافر.میگفت اینکه جمله « تُنکِحُوا المُشرِکِینَ
دلیل است که اولیاء و اختیار دارهاي زن شایستهتر هستند که او را بزنی بدهند از اینکه خودش شوهر اختیار کند و نیز ابو جعفر
صفحه 210 از 298
با ضمّه و صداي « وَ لا تُنکِحُوا المُشرِکِینَ » : فرموده است ازدواج بوسیلهي ولی بایستی باشد بصریح قرآن و اینکه آیه را قرائت فرمود
357 وَ لَعَبدٌ - 66 -قرآن- 326 - 26 -پاورقی- 64 - جلو [تا] و چنین معنی میشود بزناشوئی ندهید زنان مسلمان را بمردان کافر. -قرآن- 1
مُؤمِن الخ- 220 ابو الفتوح نوشته است: حسن بصري و قتاده روایت کنند از انس مالک که یک روز رسول صلی اللّه علیه و آله
نشسته بود اعرابی درآمد و سلام کرد و گفت یا رسول اللّه سیاهی من و زشتی روي من مرا منع کند از آنکه ببهشت روم! گفت: نه
تا مادام که از خدا بترسی و برسول ایمان داري. گفت: یا رسول اللّه بآن خداي که تو را شرف نبوّت داده که من به هشت ماه پیش
19 [ صفحه 422 ] است و تو رسول اوئی بحق.ّ رسول علیه السلام - ازین ایمان آوردهام و اقرار دادهام که خداي تعالی یکی -قرآن- 1
گفت: تو از اینانی آنچه ایشان را بود تو را بود و آنچه بر ایشان بود بر تو بود. گفت: پس براي چیست که من خطبه کردم با هر یک
از اینان که حاضرند، لکن اجابت نکردند مرا! و هیچ منع نمیدانم جز زشتی صورت و سیاهی رنگ. من در میان قوم خود حسبی
دارم از بنی سلیم و پدران من معروفانند الّا آنکه غلبه کرده است سواد خالیانم. رسول علیه السلام گفت عمرو بن وهب حاضر
هست! و او مردي بود از ثقیف و در او صعوبت جانبی و انفه بود. گفتند نه. یا رسول اللّه. باعرابی گفت تو خانهي او دانی! گفت
دانم. گفت: برو بخانهي او در بزن زدنی برفق و چون در سراي شوي سلام کن و بگوي که رسول دختر تو را بمن داد و او دختري
داشت ذات جمال و عقل و عفاف بیامد و در بزد و در بگشادند. چون سواد و دمامت او دیدند کاره شدند. او گفت: رسول علیه
السلام دختر تو را بمن داد. او را زجر کردند و ردّ کردند ردّي قبیح. مرد برخاست و بیرون آمد چون مرد بیرون آمد دختر گفت اي
پدر برو و اینکه حال بدان اگر پیغمبر علیه السلام مرا باو داده است من راضیم آنچه رسول خداي کرد. تا مرد بر اثر او بیرون آمد او
پیش رسول رفته بود و باو شکایت کرده مرد پیش رسول آمد. رسول علیه السلام فرمود یا هذا توئی که رسول مرا ردّ کردي و زجر!
گفت یا رسول اللّه کردم و بد کردم و استغفر اللّه براي آنکه مردي غریب بود گمان بردم دروغ میگوید اکنون اي رسول حکم ما و
خانهها و مالها و فرزندان ما تو را است من پناه خداي میدهم از خشم خدا و خشم رسول خدا. رسول علیه السلام گفت: خیز اي
اعرابی که من دختر او را بتو دادم و با خانه شو. مرد گفت یا رسول اللّه من مردي غریبم و دست تنگم و شرم دارم دست تهی
بخانهي زن رفتن. رسول علیه السلام گفت: بر سه کس از صحابهي من رو و آنچه تو را باید از ایشان بستان: بر علی رو و بر عثمان و
بر عبد الرّحمن عوف او بر علی آمد. او را صد درم داد، همچنین از عثمان و عبد الرّحمن عوف او درم بستد و ببازار آمد تا جامه و
چیزي که او را بکار آمد بخرد و بخانه باز شود. منادي [ صفحه 423 ] ول را دید که برآمد و ندا کرد برنشینید و بشارت باد شما
مرد روي بآسمان کرد و گفت بار خدایا مرا رغبت چنین باشد: اینکه درمها در سبیل تو و جهاد دشمنان تو صرف کنم: «166» را
آنچه جامهاي ابریشم و حریر خواست خرید و اسبی، خرید و تیغی و نیزهاي، و سلاح بپوشید و بر اسب نشست. چون بکارزار شدند
او حمله میبرد از پس و پیش بنیزه و تیغ کارزار کرد تا آنکه کش بیفکندند. رسول را گفتند سعد را بیفکندند. رسول علیه السلام
ببالین او آمد و سر او بر کنار گرفت و گرد از روي او میسترد بجامهي خود و بگریست آنگه بفرمود تا اسب و سلاح او برگرفتند تا
بخانهي زن او آوردند و گفت: بگوي که میراث شوهر تو است.مرد روي بآسمان کرد و گفت بار خدایا مرا رغبت چنین باشد:
اینکه درمها در سبیل تو و جهاد دشمنان تو صرف کنم: آنچه جامهاي ابریشم و حریر خواست خرید و اسبی، خرید و تیغی و نیزهاي،
و سلاح بپوشید و بر اسب نشست. چون بکارزار شدند او حمله میبرد از پس و پیش بنیزه و تیغ کارزار کرد تا آنکه کش بیفکندند.
رسول را گفتند سعد را بیفکندند. رسول علیه السلام ببالین او آمد و سر او بر کنار گرفت و گرد از روي او میسترد بجامهي خود و
بگریست آنگه بفرمود تا اسب و سلاح او برگرفتند تا بخانهي زن او آوردند و گفت: بگوي که میراث شوهر تو است. -پاورقی-
- 73-71 یَدعُوا إِلَی الجَنَّۀِ ... بِإِذنِه-ِ 220 مجمع: یعنی خدا بفرمان خود و دستورهاي دینی مردم را بسوي بهشت میخواند. -قرآن- 1
39 کشف: یعنی بخواست و توفیق و فضل خود ببهشت میخواند. حسینی: یعنی باراده و سرنوشت خود بسوي بهشت - -24 قرآن- 29
میخواند. سخن ما: 1- کفر و انحراف از راه مستقیم چون موجب حرمان از سعادت حقیقی آدمی است بایستی در اجتماع نیز کافر
صفحه 211 از 298
محرومیّتهائی داشته باشد که خودش ادب بشود و بفکر اصلاح خود باشد و دیگران بانحراف او منحرف نشوند و کج نروند و
بخصوص آمیزش مرد و زن و تأثیر سخن هر یک در روحیّهي دیگري موجب میشود که مسلمان از دین خود برگردد بگفتهي
مثنوي: چون پی یسکن إلیهاش آفرید || کی تواند آدم از حوّا برید پس لازم است که تا اتّحاد فکر و عقیده در مذهب نباشد
[ زناشوئی انجام نشود. 2- میگویند فکر و عقیده در شیر اثر خاص دارد و آن اثر بشیرخوار میرسد پس لازم است از [ صفحه 424
ازدواج با کافر و تولید فرزند از کافر احتراز کرد تا نسل و فرزند مسلمان کج فکر و بدبین نشود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 222 تا 223
وَ یَسئَلُونَکَ عَن المَحِیض قُل هُوَ أَذيً فَاعتَزِلُوا النِّساءَ فِی المَحِیض وَ لا تَقرَبُوهُن حَتّی یَطهُرنَ فَإِذا تَطَهَّرنَ فَأتُوهُن مِن حَیث أَمَرَکُم اللّهُ
إِن اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ وَ یُحِبُّ المُتَطَهِّرِینَ [ 222 ] نِساؤُکُم حَرث لَکُم فَأتُوا حَرثَکُم أَنّی شِئتُم وَ قَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم
از اعتزال بمعنی کناره کردن. « فَاعتَزِلُوا » . آزار و گرفتاري و زیان کم « أَذيً » : 435 معنی لغات - مُلاقُوه وَ بَشِّرِ المُؤمِنِینَ [ 223 ] -قرآن- 1
128 جهت نزول: طبري: از قتاده - 65 -قرآن- 120 - 21 -قرآن- 51 - هر کجا و هر وقت. -قرآن- 13 « أَنّی » . زراعت کشت « حرث »
روایت است مردم در هنگام عادت زنانه در آمیزش و غذا خوردن از زنها کناره میکردند و ظرف آنها در اینکه مدّت جدا بود و از
پیغمبر سؤال کردند اینکه آیه نازل شد. عبده: در فصل پانزدهم سفر لاوین، تورات احکام سخت براي اینکه حالت معیّن کرده است:
هر کس با اینکه زن تماس پیدا کند نجس است و هر کس با جاي خواب او تماس پیدا کند تا شب نجس است و باید غسل کند و
اگر در یک جاي با او بخوابد تا هفت [ صفحه 425 ] روز نجس است. ولی از مسیحیها نقل شده است که باین حالت اهمیّت
نمیدادند و با کمال بیباکی رفتار میکردند و چون مردم با هر دو دسته معاشرت داشتند ناچار تحریک شدند که از پیغمبر کسب
تکلیف کنند. طبري: نقل شده است. که ابو دحداح یا ثابت بن دحداح انصاري اینکه سؤال را از پیغمبر کرد. ترجمه: 222 اي محمّد
مردم از عادت زنانه از تو میپرسند تو در جواب بگو: اینکه حالت آزاري است در آنان پس باین دوران از زنان کناره کنید و
نزدیکشان نشوید تا از آن پاك شوند و چون خود را پاك کردند از آن سوي که خدا بشما فرمان کرده بآنها نزدیک شوید که
خدا دوست دارد آنها را که بحق باز آیند و پاکی بخواهند. 223 زنانتان برايتان چو کشتزارند پس بهر گونه که خواهید بکشتزار
خود نزدیک شوید ولی براي خود ز پیش چیزي فرستید و ز نافرمانی حق پرهیز کنید و بدانید که بدیدار او میرسید و تو اي محمّد
بمؤمنین نوید بده [که چون فرمان برند، در آسایش بوند]. سخن مفسّرین: قُل هُوَ أَذيً- 222 طبري: اذي آن است که از ناپسندیش
16 صفی علیشاه: گر بپرسی مردکی حایض شود ||! نفس دون - آدمی در آزار باشد و اینکه کلمه معانی مختلفی میرساند. -قرآن- 1
64 تا که خود بین است و غافل حایض است || دوري از وي جوي تا، بیرایض است خوي - فرمت- 62 - «167» وقتی که بیرایض
خودبین گر عیان گردد بکس || بینی او را چون زن حایض نجس [ صفحه 426 ] کی شود اینکه خودپسندي از تو دور || رایضی
را تا نیائی در حضور اینکه منیّتها علامتهاي تو است || که چو خون بر جامه و اعضاي تو است اندکی بر حال خود گر بنگري||
منفعل گردي شوي از خود بري فَاعتَزِلُوا النِّساءَ- 221 ابو الفتوح نوشته است: چون اینکه آیه آمد صحابهي رسول چون زنان ایشان
را عذر حیض پیدا شدي ایشان را از خانه و جامهي خود بیرون کردند. چون هوا سرد شد ایشان سرما مییافتند پیش رسول آمدند و
گفتند: یا رسول اللّه ما را حال آن نیست که جامهي زیادتی باشد تا بزنان حایض دهیم و چون ایشان را از جامهي خواب و خانهي
گرم بیرون کردهایم سرما مییابند و اگر ما جامه بایشان دهیم ما سرما مییابیم. رسول علیه السلام گفت: خداي شما را نمیفرماید که
ایشان را از جامه و خانه بیرون کنید شما را میفرماید: که با ایشان خلوت نکنی تا ایّام حیض باشد ایشان را. عایشه روایت کند که
یک شب با رسول خفته بودم مرا حالت عذر پیدا شد از بستر بجستم و کناره گرفتم رسول علیه السلام گفت چه بود تو را مگر
حایض شدي! گفتم آري گفت ازار بند سخت کن و باز آي و بجاي خود بخسب و امّ سلمه مانند اینکه روایت کند از میمونه زوجۀ
صفحه 212 از 298
بعضی قرّاء با ضمّهيها و « یَطهُرنَ » 23 وَ لا تَقرَبُوهُن حَ تّی یَطهُرنَ- 221 طبري: در کلمهي - النّبی صلّی اللّه علیه و آله. -قرآن- 1
سکون طاء قرائت کردهاند و معنی آن چنین میشود: تا آنکه پاك شوند. و عدّهاي با تشدید طاء و صداي بالاي هاء خواندهاند و
76 نیشابوري: فقها متّفق هستند بر اینکه - 37 -قرآن- 65 - معنی چنین میشود: تا اینکه تطهیر کنند و خود را پاك نمایند. -قرآن- 1
احکام: در حال عادت زنان نماز و روزه بر او حرام است و نمازش را نباید قضا بجا آورد ولی قضاي روزهاش واجب است و نیز
توقّف در مساجد و طواف خانهي خدا و دست مالیدن بخطّ قرآن و خواندن سورههاي [ صفحه 427 ] سجدهي واجب قرآن بر او
حرام است و طلاقش در بعضی حالات درست نیست و عمل جنسی نیز نارواست. الفتوح نوشته است: و بر شوهر مقاربت کردن با او
حرام باشد و اگر کند بقصد، کفّارتش واجب بود. و در اوّل حال دینار و در میانه نیم دینار و در آخر دانگی و نیم و تعزیر او واجب
فَإِذا تَطَهَّرنَ- 22168 طبري: إبن عباس گفت یعنی هر گاه از عادت پاك شدند و خود را با آب پاك کردند.فَإِذا «168» باشد
217 -قرآن- - تَطَهَّرنَ- 221 طبري: إبن عباس گفت یعنی هر گاه از عادت پاك شدند و خود را با آب پاك کردند. -پاورقی- 215
236-218 از مجاهد و عکرمه روایت است: یعنی هر گاه غسل کردند. روي همین اختلاف در معنی جمله، فقها گفتهاند احتیاط
اینکه است که قبل از غسل عمل جنسی انجام نشود. فَأتُوهُن مِن حَیث أَمَرَکُم-ُ 221 طبري: إبن عباس گفت یعنی از همان سو و
جهتی که بشما امر کردهاند از آنها کنارهگیري کنید اکنون بیائید نزد آنها و با آنها نزدیکی کنید و نیز از مجاهد و عکرمه همین
معنی را نقل کرده است و مقصود اینکه است: آنکه امر کرده است بکنارهگیري در حال عادت فرمان کند بآمیزش در حال پاکی. -
36 امام فخر: اصم و زجّاج گفتند یعنی نزد آنها بیائید از آن جهت که بر شما حلال است که بروزه نباشند و محرم براي - قرآن- 1
حج نباشند. محمّد بن حنفیه گفت یعنی. بآنها نزدیک شوید از آن سوي که بر شما حلال است نه از روي فجور و بزهکاري.
نِساؤُکُم حَرث لَکُم فَأتُوا حَرثَکُم أَنّی شِئتُم- 222 مجمع: نقل شده است که إبن عباس و جابر گفتند یهود معتقد بودند که اگر -
57 [ صفحه 428 ] عمل جنسی بروش معمول آدمی نباشد فرزند لوچ خواهد بود اینکه جمله براي جلوگیري از عقیدهي - قرآن- 1
آنها است. و نیز از عقیدهي یهود بوده است که اگر ایستاده یا نیمه خوابیده اینکه عمل انجام شود زشت و ناپسند است اینکه آیه در
رد اینکه عقیده است. طبري: امّ سلمه گفت مهاجرین در عمل جنسی بصورت دست بزانو گرفته و یا بزمین نهاده رفتار میکردند ولی
انصار و اهل مدینه اینجور انجام نمیدادند مردي از مهاجرین زنی از انصار گرفت چون بآن روش خواست رفتار کند زن گفت باید
از پیغمبر کسب تکلیف کنم چون حضور پیغمبر رسید خجالت کشید، من از آن حضرت پرسیدم. او را آواز کرد و اینکه آیه را
برایش خواند. و بیشتر مفسّرین و فقها از اینکه آیه چنین استفاده کردهاند که عمل جنسی باید جنبهي تلقیح و تولید داشته باشد ولی
12 ابو الفتوح - طرز عمل خصوصیّتی ندارد. وَ قَدِّمُوا الخ- 222 طبري: سدّي گفت: یعنی خوبی براي خود جلو فرستید. -قرآن- 1
نوشته است: گفتهاند مراد طلب فرزند است و گفتهاند: مراد آن است که زنان پارسا را طلب کنید براي مناکحه تا فرزند صالح باشد
مجاهد گفت: مراد آن است که گاه خلوت ذکر خداي کنند تا خداي تعالی فرزند صالح دهد و حمل کردن او بر عموم اولیتر بود تا
جامع بود فواید را. أَنَّکُم مُلاقُوه-ُ 222 ابو الفتوح نوشته است: و حقیقت ملاقات بر خداي روا نباشد چه حقیقت او مقابله و مقارنه
20 حافظ: معنی اینکه جمله را از اینکه شعر او - است و اینکه بر اجسام روا بود پس بمعنی محاسبه و مجازات باشد. -قرآن- 1
میتوان پیدا کرد: تو کز سراي طبیعت نمیروي بیرون || کجا بکوي حقیقت گذر توانی کرد! جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی||
غبار زره بنشان تا نظر توانی کرد [ صفحه 429 ] دلا ز نور ریاضت گر آگهی یابی || چو شمع خنده زنان ترك سر توانی کرد ولی
تو تا لب معشوق و جام می، خواهی || طمع مدار که کار دگر توانی کرد گرین نصیحت شاهانه بشنوي حافظ || بشاهراه طریقت
قرآن از نظر علوم امروزي گفته است: شروع قاعدگی در بانوان وابسته «169» گذر توانی کرد اللّه نیازمند شیرازي در کتاب اعجاز
بشرائط محیط بوده در نقاط گرمسیر از 9 تا 1693 و در سردسیر ممکن است از 1696 سالگی شروع شود و اینکه در اسلام
دوشیزگان را از نه سالگی بالغ دانستهاند از اینکه نظر بوده است که رشد دوشیزگان در محیط گرم عربستان سریع است و اکثر در
صفحه 213 از 298
اینکه سن قاعده شده براي مادر شدن شایستگی پیدا میکنند و دین اسلام بلوغ را وابسته بسن ندانسته بلکه در زن قاعدگی و در
مرد احتلام را مقرّر فرموده است.قرآن از نظر علوم امروزي گفته است: شروع قاعدگی در بانوان وابسته بشرائط محیط بوده در نقاط
گرمسیر از 9 تا 13 و در سردسیر ممکن است از 16 سالگی شروع شود و اینکه در اسلام دوشیزگان را از نه سالگی بالغ دانستهاند از
اینکه نظر بوده است که رشد دوشیزگان در محیط گرم عربستان سریع است و اکثر در اینکه سن قاعده شده براي مادر شدن
شایستگی پیدا میکنند و دین اسلام بلوغ را وابسته بسن ندانسته بلکه در زن قاعدگی و در مرد احتلام را مقرّر فرموده است. -
46 بعضی از زنان در مواقع قاعدگی به تبخالهاي تناسلی مبتلا شده و در صورت و اعضاء مربوطهي آنها جوشها و - پاورقی- 44
دانههائی نمودار میشود که پس از اندك مدّتی ترکیده و ترشّح میدهند. اعمال زناشوئی در اینکه حالت علاوه بر آنکه مرد را بهمین
جوشها مبتلا میکند و تحریک عضو زن در اثر اینکه عمل موجب میشود که اینکه جوشش و دانهها بیشتر شده و عمدهي فضاي
عضو را فراگیرد و جلوگیري از هر گونه ملاعبه و اعمال زناشوئی لازم است. و گاهی خون قاعدگی بصورت مایع غلیظ سفید مایل
بزرد یا سبز رنگ [شبیه ترشّحات در اواخر زکام] دفع میشود که اینکه نوع ترشّح را سیلان ابیض مینامند که اگر بلباس و پارچهي
مجاور برسد آنرا لکهدار کرده که پس از شستن هم آثارش میماند. ترشّح اینگونه مایعات نتیجهي عمل میکربها است و در
خانمهائی که عادت باصول بهداشتی خود ندارند ظاهر میشود. اینکه بیماري ساري است و ممکن است بمردان سرایت کند و سبب
قرمزي و ترشّحات غیر عادي عضو مرد بشود پس احتراز از عمل جنسی در اینکه حالت زنان لازم است از چند جهت: 1- اینکه
عمل چون موجب تحریک عضو تناسل است موجب زیادتی هجوم خون رحمی میشود و در نتیجه ممکن است موجب خونریزي
بشود. 2- چون اعصاب مربوط در اثر ترشّح [ صفحه 430 ] غدد داخلی تحریک شدهاند ممکن است عمل جنسی اینکه تحریک و
اضطراب را شدیدتر کند که موجب قطع جریان خون بشود و البتّه مقداري از خون لازم است که دفع شود براي حفظ صحّت مزاج
و اینکه عمل موجب اختلال دفع خون و صحّت مزاج میشود از اینکه جهت که هرگونه تحریک ممکن است موجب اختلال مزاج و
- نظام دفع خون بشود پزشک ماهر در اینکه دوران بیمار را معالجهي اساسی نمیکند و تا موقع قطع خون با او مدارا میکند. 3
چنانکه گفتیم، ممکن است زنی مبتلا باشد بتبخالهاي تناسلی و بسیلان ابیض و یا بدملهاي سرطانی مبتلا باشد که خون حیض در
طی جریان میکروب اینکه امراض را با خود بخارج آورده و مجرا آلوده شده با عمل جنسی، مرد هم باین امراض گرفتار میشود.
سخن ما: 1- چون بآیت اوّل پرسش مردم را نقل کرده است جواب مطابق آن داده شده است که اگر مقصود چگونگی حالت زنان
است پس بدانید که آن آزاري است و اگر از وظیفهي خود پرسیدهاند دستور، احتراز از آمیزش با زنان است و توضیح بیشتر لازم
شاید براي اینکه باشد که زن را یک گونه دارائی شوهر «ُ مِن حَیث أَمَرَکُم » نبوده است چون مردم فهم آن را نداشتهاند. 2- جملهي
میدانستند که حق دارد بهر گونه خواهد با او رفتار کند و از او بهره برد از اینکه روي چون سخن از آمیزش با زن بمیان آمده است
یُحِبُّ » از آن فکر غلط مردم جلوگیري شده است که اینکه کار شما با زن باید محدود باوامر خداوندي باشد و جملههاي بعد
اگر بدنبال همان « نِساؤُکُم الخ » همین را میفهماند که در آمیزش با زن باید با پاکی و دوري از گناه باشید. 3- جملهي « التَّوّابِینَ- الخ
گفتگوها باشد که از طبري و مجمع نقل شد مقصود اینکه است که شما در طرز انجام خواستهي جنسی آزاد هستید ولی بدانید که
اینکه کار یک گونه کشت و زرع است و بهرهاش پیدایش فرزند و باید در اینکه کار هدف در نظر باشد و اگر اینکه سخن بیسابقه
باشد باز هم بمناسبت گفتگوي از آمیزش با زنان اینکه حقیقت یادآوري شده است که اگرچه در انجام غریزه بهر گونه که خواهید
[ 863 [ صفحه 431 - 741 -قرآن- 852 - 372 -قرآن- 717 - آزادید لیکن اینکه خواسته کاري ساده نیست و سبک -قرآن- 347
نشمارید چون سري در آن نهفته است که بقاي نسل باشد پس باید در انجام اینکه عمل پرهیزگاري باشد و اندیشهي رو برو شدن با
میفهماند اگرچه در آرام کردن غریزه آزاد هستید که با همسر خود « قَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم الخ » حق و دیدن سزاي خود. 4- جملهي
بروشهاي مختلف انجام دهید ولی باید اینکه کار شما هم جوري باشد که سودي از آن در عالم دیگر بشما برسد نه فقط میلی کنید
صفحه 214 از 298
میفهماند: پایان زندگی رو برو شدن با حق است که «ُ مُلاقُوه » و جنبشی و آرام شوید بلکه در آنهم پرهیزگار باشید. 5- جملهي
بَشِّرِ » آنجا چارهگري و دروغ راه ندارد پس در اینکه کار سادهي زندگی نیز با چشم و گوش بدستور خدا باشید. 6- جملهي آخر
تأکید همین مطالب است که پیغمبر ص بمؤمنین نوید دهد. آنانکه همه کار خود را با دستور حق انجام میدهند البتّه خوش « المُؤمِنِینَ
721- 510 -قرآن- 698 - 210 -قرآن- 498 - و آسوده هستند. -قرآن- 186
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 224 تا 225
وَ لا تَجعَلُوا اللّهَ عُرضَ ۀً لِأَیمانِکُم أَن تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصلِحُوا بَینَ النّاس وَ اللّه سَمِیع عَلِیم [ 224 ] لا یُؤاخِ ذُکُم اللّه بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ
همّت، حیله، و تدبیر در « عُرضَ ۀً » : 272 معنی لغات - لکِ ن یُؤاخِ ذُکُم بِما کَسَ بَت قُلُوبُکُم وَ اللّه غَفُورٌ حَلِیم [ 225 ] -قرآن- 1
کشتیگیري، آنچه در معرض و محل نمایش براي فروش و غیر آن گذاشته میشود، آنچه مورد توانائی و قدرت شخص است براي
انجام آن چنانکه در فارسی هم میگویند [عرضه اینکه کار را ندارد] از اصل عربی گرفته شده است که اینکه کار عرضه و تحت
22 [ صفحه 432 ] چنانکه میگویند [زن عرضهي ازدواج است] یعنی - قدرت او نیست. و مهیّا و آماده براي چیزي بودن -قرآن- 13
از مصدر بر « تَبَرُّوا » .[ آماده براي آن است و آنچه زیاد بزبان مردم میرود، چنانکه در فارسی هم میگویند [در معرض گفتگو است
181 جهت نزول: ابو الفتوح: عبد اللّه بن رواحه سوگند یاد - بمعنی نیکی کردن و بر با صداي بالا بمعنی نیک بودن. -قرآن- 170
کرده بود که با داماد یا شوهر خواهرش بشر بن نعمان سخن نگوید. چون مردم واسطهي اصلاح میشدند میگفت سوگند یاد
کردهام و نمیتوانم اصلاح کنم. اینکه آیه نازل شد. مقاتل بن حیّان گفت: آیه در حق ابو بکر آمد که سوگند خورده بود با پسرش
عبد الرّحمن احسان نکند تا اسلام نیارد إبن جریج نقل کرده است که ابو بکر قسم خورده بود با مسطح بن اثاثه آمیزش و نیکی
نکند چون در قضیّهي تهمتی که بیکی از زنهاي پیغمبر نسبت دادند او مداخله داشته است. ترجمه: 224 نام خدا را دستاویز براي
سوگند خود نکنید که جلوگیر شما شود از نکوکاري و پرهیزگاري و سازش دادن میان مردم که او شنوا است و دانا [البتّه] 225 خدا
شما را بازخواست بسوگند بیهوده نکند ولی سختی بر آن کند که در دل گرفته اید چه او آمرزنده است و بردبار. سخن مفسّرین: وَ
لا تَجعَلُوا اللّهَ- 223 طبري: یعنی براي ترك نیکی و تقوي و اصلاح میان مردم خدا را پشتیبان قسم خود نکنید و لکن اگر کسی
چنین سوگندي یاد کرد و دید وظیفهي مهمتر و بهتري دارد آن سوگند را بشکند و بتقوي و نیکی و اصلاح مردم عمل کند و براي
23 مجمع: ابو ایّوب حزّاز گفت: شنیدم صادق [ع] فرمود: سوگند یاد نکنید بنام خدا - شکستن سوگند خود کفاره بدهد. -قرآن- 1
161 [ صفحه 433 ] آیا بر اینکه سوگندها - تا آخر و -قرآن- 128 « وَ لا تَجعَلُوا اللّهَ عُرضَ ۀً » : نه براست و نه بدروغ چون فرموده است
کفّاره لازم است یا نه! بیشتر فقها حکم به بلزوم کردهاند امّا فقهاي شیعه لازم نمیدانند. بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم- 223 ابو الفتوح نوشته
اینکه بر زبان رانند « لا و اللّه و بلی و اللّه » است: علما خلاف کردهاند در یمین لغو بعضی گفتهاند: آن است که بر زبان عرب میرود
و غرض ایشان وصل کلام بود و در دل قصد سوگند ندارند، بر اینکه کفّارتی نباشد و اینکه قول عبد اللّه عبّاس و شعبی و عکرمه و
مجاهد است بعضی دیگر گفتند: یمین لغو آن بود که مردي گمان برد کاري از کارها، بر آن سوگند خورد: چون بنگرد آن کار بر
27 روایت کردند از امیر المؤمنین علی علیه السلام: یمین لغو سوگند در - خلاف آن بود بر آن نیز اثمی و کفّارتی نباشد. -قرآن- 1
حال غضب بود و اینکه روایت طاوس است از عبد اللّه عباس بر اینکه هم اثمی و کفّارتی نباشد و حسن بصري روایت کند: رسول
علیه السلام بقومی میگذشت که ایشان تیر میانداختند یکی از ایشان تیري بینداخت گفت: سوگند بخدا من صواب انداختم و تو
خطا کنی کسی که با رسول بود گفت یا رسول- اللّه اینکه مرد آیا سوگند خود شکسته! فرمود: نه، سوگند تیراندازان لغو باشد. در
او کفّاره نبود. عبده: کسی که زیاد سوگند یاد میکند ارزش او نزد مردم کم میشود و متّهم بدروغ است و اینکه دسته مردم
دروغگو هستند و علاوه بر اینکه نام خدا را خوار میکنند بمقصود خود هم نمیرسند. امام شافعی گفت: هرگز سوگند یاد نکردم
صفحه 215 از 298
نه براست نه بدروغ. سخن ما: همان است که در ترجمه نوشتیم فقط میگوئیم: در برابر سوگند اشخاص باید گفت: اوّل گفتی
[ پذیرفتم، دوباره گفتی دو دل شدم. چون سوگند یاد کردي یقین کردم دروغ میگوئی. [ صفحه 434
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 226 تا 227
لِلَّذِینَ یُؤلُونَ مِن نِسائِهِم تَرَبُّص أَربَعَۀِ أَشهُرٍ فَإِن فاؤُ فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 226 ] وَ إِن عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِن اللّهَ سَمِیع عَلِیم [ 227 ] -قرآن-
از مصدر فیئی « فاؤُ » . انتظار کشیدن و درنگ کردن «ُ تَرَبُّص » . از مصدر ایلاء بمعنی سوگند یاد کردن « یُؤلُونَ » : 187-1 معنی لغات
113 جهت نزول: اعراب براي آزار زنهاشان سوگند یاد - 77 -قرآن- 107 - 24 -قرآن- 65 - بمعنی برگشتن و غنیمت گرفتن. -قرآن- 13
میکردند که با آنها آمیزش نکنند و اینکه موجب میشد که زن آمیزش با مرد خود نداشته باشد و بیشوهر نیز نباشد و نتواند دیگري
را اختیار کند آیه براي محدود کردن اینکه عمل نازل شد. ترجمه: 226 آنهائی که سوگند یاد میکنند از همسر خود دوري کنند تا
چهار ماه میتوانند بسوگند خود رفتار کنند و پس از آن اگر از سوگند خود برگشتند و با همسر آمیختند خداوند [کار زشت و
سوگند و بدرفتاري آنها را] میآمرزد و مهربانی کند 227 و اگر آهنگ طلاق و جدائی داشتند [طلاق بدهند که] خدا شنوا و دانا
است [بآنچه در دل دارید و سر سازگاري با همسر خود ندارید]. سخن مفسّرین: لِلَّذِینَ یُؤلُونَ- 225 ابو الفتوح نوشته است: قتاده
گفت ایلاء، طلاق مردم جاهلیّت بود سعید بن مسیّب گفت: چون مردي زنی داشت که با او خوش نبودي و نخواستی که شوهر
] 21- دیگر کند سوگند خوردي که با او نزدیکی نکند او را رها کردي نه بیوه بدي نه شوهردار اینکه چنین میکردند -قرآن- 1
و از شرائط ایلاء آن است که: « للّذین آلوا من نسائهم » : صفحه 435 ] در جاهلیّت و اسلام و در مصحف عبد اللّه مسعود چنین است
سوگند بنام خدا یاد کند که با زن نزدیکی نکند از غضب و آزار او و هرگاه از اینکه شرائط چیزي مختل شد ایلا نباشد و پس از
چهار ماه اگر از سوگند خود برنگشت زن اختیار دارد که از شوهر مطالبهي طلاق کند و اگر او نپذیرفت حاکم او را حبس میکند
و در آب و نان بر او تنگ میگیرد تا بیکی از اینکه دو کار اقدام کند یا برگردد بآمیزش زناشوئی یا طلاق دهد و ابو حنیفه و شافعی
گفتهاند: اگر مرد خود داري کرد حاکم خودش از طرف مرد میتواند زن را طلاق دهد. سخن ما: اینکه شعر سعدي از نظر عواطف
زناشوئی مناسب مفاد آیه است: نه ما را در میان عهد و وفا بود || جفا کردي و بد عهدي نمودي هنوزت گر سر صلح است باز آي
||کزان محبوبتر باشی که بودي 2- جلوگیري از سوء رفتار اعراب که باید با زن بمهربانی رفتار کنند و یا بکلّی قطع رابطه نمایند و
اینکه غلط است که سوگند یاد کنند و زن را تحت اختیار نگاهدارند و با او مثل بیگانه رفتار نمایند. شاید براي اینکه خشم و موجب
سوگند بواسطهي مرور زمان تسکین یابد و مرد پشیمان شود تا مدّت چهار ماه اختیار داده شده است که جدائی موقّت باشد و پس
[ از آن بایستی یک طرفی بشود. [ صفحه 436
[